تلخيص: امین بهشتی: مقدمه:
در این کتاب به راز زندگی، رازی که بزرگترین افراد در طول تاریخ مثل افلاطون، نیوتن، بتهوون، ادیسون و انیشتین پرداخته می شود. با پخش فیلم راز در سراسر جهان، ماجراهایی معجزه آسا رو شد: مردم راجع به شفابخشی دردهای مزمن، افسردگی، بیماریهای جو واجور، راه رفتن برای اولین بار پس از تصادف و… برایمان نوشتند. مردم با به کارگیری این راز توانسته بودند به چیزهایی که دوست داشتند، دست یابند.{
هدف من از نوشتن کتاب راز، ایجاد شادی و لذت در میلیاردها نفر در سراسر جهان بود که هنوز هم هست. تیم راز هر روز با دریافت هزاران هزار نامه از مردم جهان در هر سن و سال و نژاد و ملیتی که بابت دستیابی به شادی و لذت قدردانی خود ابراز می کنند، تحقیق هدف را لمس می کند. هدف آشنا ساختن مردم جهان با این راز، با این آگاهی، هیچ کاری نیست که نتوان انجامش داد. هر کس یا هرجا که باشی، راز قادر است هر آنچه بخواهی به تو بدهد. در این کتاب کدام افراد زیادی سهم دارد، با این حال همه هم صدا هستند.
این کتاب کامل سخنان تعلیم دهندگان راز و داستان هایی شگفت ازین راز است که به فعل درآمده است.
جان استارت ( کارآفرین و متخصص بازار پول) =هر آنچه ما انتخاب می کنیم می توانیم داشته باشیم. از نظر من مهم نیست چه عظمتی داشته باشد.
راز چیست؟
همه ما با قدرتی لایتناهی سروکار داریم. همگی خودمان را دقیقا با قوانین مشابهی راهنمایی می کنیم. این قوانین به قدری دقیق هستند که ما در هر جای جهان می توانیم زمان فرود یک سفینه را به کره ماه، فقط با اختلاف چند ثانیه تعیین کنیم.
همه ی ما فقط با یک قدرت سروکار داریم، یک قانون و آن قانون جذب است.
راز در واقع در قانون جذب نهفته است.
هرآنچه به زندگی ات وارد می شود، در واقع تو خودت آن را به سوی زندگی ات می گشانی و به واسطه تصویر ذهنی است که آن را جذب می کنی. هرآنچه در ذهنت جاری باشد آن را به سوی خود جذب می کنی.
هر اندیشه ی تو واقعی است- نیرو است (پرنتیس ملفورد 1891- 1836 )
این قانون را در آثار هنری و نوشته های گوناگون متفکران برجسته در طول تاریخ، می توان یافت. قرن هاست که نام آنان باقی و آثار حماسی جاودانی است. مذاهبی مانند اسلام، مسیحیت، یهودی، هندو، بودایی، و… این قانون را ارائه داده اند.
این قانون از بدو پیدایش شروع شده، همیشه بوده و خواهد بود.
در سال 1912 چارلز هانل از قانون جذب به عنوان عظیم ترین و قابل اطمینان ترین قانونی که کل نظام خلقت بدان متکی است، نام برد.چگونه است که عده ای ثروتی هنگفت را بدست آورده اند، کل آن را از دست داده اند اما در مدت زمانی کوتاه مال و منالی عظیم نصیبشان شده است؟ اتفاقی که برای این ها رخ داد- چه خودشان واقف بودند یا نه- این بود که افکار غالب آن ها حول محور ثروت دور می زد و به این صورت بود که در وهله ی اول آن را بدست آوردند. سپس اجازه داند فکر ترس از ضرر و زیان و از دست دادن ثروت در ذهنشان رخنه کند و ان موقع بود که همان افکار ترسناک غالب شد و کفه ی ترازو ار افکار غالب ثروت به افکار غالب ضرر و زیان متمایل شد و ازین رو همه ی ثروت خود را از دست دادند. به ره حال به محض از دست دادن ثروت، ترس از ضرر و زیان ناپدید شد و دوباره افکار غالب به ثروت رخ نمود و ازین رو ثروت بر آن ها برگشت.
به طور کلی قانون جذب بیان می دارد که هرچیزی مشابه خود را جذب می کند، ما به راحتی در سطح تفکر حرف می زنیم. قانون جذب حکایت ازین دارد که هر چیزی مشابه خود را جذب می کند و بنابراین وقتی تو فکری در ذهنت داری در واقع افکار مشابه را به سوی خود جذب می کنی. در اینجا مثالی آورده می شود. شاید خودت هم قانون جذب را در زندگی تجربه کرده باشی. این است که وقتی فکری را به ذهن خود می آوری قانون جذب مهم فوری افکار مشابه آن را به ذهنت می آورد. در عرض چند دقیقه افکار ناخوشایند به ذهنت می اید که وضع را بهتر می کند و هرچه بیشتر به آن فکر می کنی غمگین تر می شوی. این همان قانون جذب است. قانون های کائنات یعنی قانون جذب، آنچه در فکرش هستم تبدیل شویم.
هرآنچه را در ذهنت مجسم کنی به دست خواهی آورد= اگر بتوانی در مورد هر آنچه در ذهنت می خواهی فکر کنی و آن را به صورت فکر غالب درآوری، همان را وارد زندگی ات می کنی. و این اصل در جمله ای ساده خلاصه می شود: افکار به اوضاع احوال تبدیل می شوند.
خودت را در وفور نعمت ببین و آن را جذب خواهی کرد. این در هر مرحله ای برای هر فردی کارایی دارد.
وقتی خودت را تصور کنی که در وفور نعمت زندگی می کنی، زندگی ات را گونه ای نیرومند و آگاهانه از طریق قانون جذب مشخص کنی. اما در این جا واضع ترین و مهم ترین سوال مطرح می شود:
چرا هر فردی زندگی رویایی خود را ندارد؟
پاسخ این سوال را باید در این نکته جستجو کرد که اشکال کار در این است که بیشتر مردم راجع به آن چه نمی خواهند فکر می کنند و از خود می پرسند که چرا مرتب سرو کله ی همان چیزها ظاهر می شود. تنها دلیلی که مردم هر آنچه را می خواهند ندارند این است که آن ها بیشتر راجع به آنچه نمی خواهند فکر می کنند تا آنچه می خواهند.
آن چه که در اینجا مهم است اینست که قانون جذب مدام در حال فعالیت است. چه باور کنی و چه باور نکنی. وقتی تو از این قانون مهم آگاه شوی، در واقع متوجه می شوی که صرفا قادری زندگی ات را با فکر کردن خلق کنی و پس به گونه ای باور نکردنی قدرتمند می شوی.
قانون جذب صرفا هر آنچه را بر آن تمرکز و در موردش فکر کنی بر تو منعکس می کند. با این اگاهی قدرتمند، خودت از طریق تحول فکری می توانی کاملا اوضاع و شرایط زندگی ات را تغییر دهی. وضعیتی به نام یأس وجود ندارد. تک تک موقعیت های زندگی ات می تواند دگرگون شود. وقتی به دقت به مسأله ی راز و قدرت ذهن خود و قدرت قصد و نیتمان در زندگی روزمره می بینیم آن ها در دوروبرمان وجود دارد تنها کار لازم، باز کردن چشم و نظاره است.
من از دیدگاه تفکر مشتاقانه یا دیوانگی تصوری با تو صحبت نمی کنم. بلکه از روی درکی عمیق تر و اساسی با تو حرف می زنم. در واقع فیزیک کوانتوم روی این کشف انگشت می گذارد و نشان می دهد که کسی نمی تواند عاملی را بدون اینکه، ذهنش وارد آن شود، از آن خود کند، و اینکه در واقع ذهن هر آنچه را درک می شود، شکل می دهد. ( دکتر فردآلن وولف- فیزیکدان کوانتوم) ذهن تو فکر می کند و تصاویر به عنوان تجارب زندگی به سویت ارسال می شوند. اگر فکر می کنی که آدم ناچیز هستی و در این دنیا قدرتی نداری مجددا فکر کن. در واقع ذهن تو دنیای اطرافت را شکل می دهد.
تحقیقات مبهوت کننده و اکتشافات فیزیکدانان کوانتومی طی هشتاد سال اخیر موجب درک بیشتر ما از قدرت سنجش ناپذیر ذهن بشر در زمینه ی خلق کردن شده است. عمل آنان با کلام متفکران بزرگ جهان برابری می کند.
وقتی مردم درک رازبزرگ را شروع می کنند، از تمام افکار منفی خود وحشت زده می شوند. درک این مطلب امری ضروری است که از لحاظ علمی ثابت شده است فکر مثبت به مراتب قدرتمندتر از فکر منفی است. این مسئله در همین جا باعث رفع نگرانی می شود.
اگر افکاری داشته ای که آشکار شدن آن ها به نفع تو نبوده است، پس همین حالا می توانی طرز فکرت را عوض کنی و می توانی با جایگزین کردن افکار خوب آن ها را پاک کنی. در واقع زمان به تو خدمت می کند چون می توانی افکاری جدید به ذهنت راه دهی و فرکانسی جدید ساطع کنی.
یکی از راه های تسلط به ذهن، یادگیری آرامش ذهنی است. بدون استثناء تک تک مربیان نام برده در این کتاب مراقبه را سرلوحه کار روزانه خود قرار داده اند. اما باید پرسید چرا باید از طریق مراقبه بر ذهن مسلط شد و به آرامش ذهنی رسید؟ بدون توجه به مسایل و مشکلات موجود انتخاب کنم تا از این طریق با استفاده از قانون جذب مجسمه ی زندگی خود را همانگونه که می خواهیم بسازیم.
به منظور آگاهی از افکارت، می توانی برای خود قصد و نیتی داشته باشی، من حاکم بر افکارم هستم. اغلب این عبارت را تکرار کن. روی آن مراقبه کن. وقتی محکم به این خواسته بچسبی، به واسطه قانون جذب به همین صورت هم خواهد شد. اکنون تو اطلاعاتی را دریافت می کنی که باعث می شود که بتوانی عالی ترین نمونه خودت را خلق کنی.
راز آسان است.
قانون جذب همانند جاذبه قانون طبیعت است. و همانند آن بی طرف و غیرمشخص، دقیق و قاطع است. اگر تو از ساختمانی سقوط کنی. مهم نیست که آدمی خوب یا بد باشی به هر حال به زمین اصابت می کنی.
در این مطلب که آن چه در حال حاضر تو را احاطه کرده، از جمله آن چه از آن گله داری، خودت جذب کردی، از سخت ترین مفاهیم است.می دانم که از شنیدن این حرف نفرت داری و فوری می گویی: من که تصادف اتومبیل را جذب نکردم و … اما باید گفت که خودمان آن را جذب کردیم. درک آن سخت است اما به محض اینکه آن را بپذیری، زندگی ات متحول می شود.کسانی که برای اولین بار این مطلب را می شنوند ممکن است بگویند: اوه. من مجبورم افکارم را زیر نظر بگیرم. چه کار پر دردسر و کلافه کننده می شود اگر کسی بخواهد تمام شصت هزار فکرش را کنترل کند خوشبختانه راه ساده تری وجود دارد و آن احساس خودمان است. احساس است که ما را از هر آنچه درباره اش فکر می کنیم مطلع می کند.
این نیاز به مقداری توضیح دارد. تو دو نوع احساسات داری. احساسات خوب و بد و خودت از مقاومت بین آن ها خبر داری. چون یکی از آنها حال تو را خوب و دیگری حال تو را بد می کند. احساسات بد مثل عصبانیت و عذاب وجدان و… ممکن نیست بتوانند تو را توانمند کنند. این احساسات بد هستند. تنها کسی که می تواند احساساتت را متوجه شود خودت هستی. مهمترین مسأله داشتن این نکته است که داشتن احساسی بد و همزمان داشتن افکار خوب امری غیرممکن است. این همان قانون جذب است. یعنی تو در حال حاضر غالب افکاری، افکار بد هستند به همین دلیل احساس بد می کنی. برعکس موقعی که غالب افکار تو افکار خوب است احساس خوبی داری. در نتیجه به همین راحتی می توانی افکارت را به وسیله ی احساست کنترل کنی. افکارت فرکانس تو را مشخص می کند و احساسات به تو می گوید که روی چه فرکانسی هستی. اگر احساس خوبی داری، مشغول خلق آینده ای هستی که بر وفق مرادت است. حواست باشد همچنانی که احساسی خوب داری، قدرتمندانه موارد خوب بیشتری را به سوی خودت جذب می کنی.
بنابراین وقتی حال و هوای بدی داری در اصل کائنات به وسیله ی احساساتت به تو پیام می دهد: هشدار! همین حالا فکرت را عوض کن. فرکانس منفی ثبت می شود. فرکانس را تغییر بده. شمارش معکوس برای رخ دادن موارد منفی شروع شده- هشدار! در این حالت باید فکرت را عوض کنی و به موارد خوب فکر کنی و فرکانس خود را تغییر دهی تا احساساتت به احساسات خوب تبدیل شود. تو عمدا می توانی برای انتقال فرکانسی به مراتب قوی تر، از طریق اضافه کردن احساس هر آنچه می خواهی، از احساسات خودت بهره ببری. همین حالا می توانی احساس سلامتی کنی. می توانی احساس سعادت و این مسأله را که عشق اطراف تو را احاطه کرده است، حتی اگر وجود خارجی هم نداشته باشد شروع کنی. و آنچه رخ می دهد اینست که کائنات هم با ماهیت آوای تو و سرشت احساس درونی ات مطابقت می کند و هویدا می شود. چون تو این طور احساس می کنی. قانون جذب دقیق و قطعی است و مانند هر قانون دیگر همیشگی و ثابت است.
احساس خوب داشتن واقعا مهم است. چون همین حس خوب باعث جذب موارد خوب بیشتری به سوی تو می شود. هر چه حال و هوای تو بهتر باشد، بیشتر آن چه را به احساس خوب تو کمک می کند و روحیه ات هم بهتر و بهتر می شود. پس همین حالا دست به کارشو و فهرستی از تغییر دهنده های راز که موجب بالا رفتن روحیه ات می شود تهیه کن. منظورم از تغییر دهنده ها چیزهایی است که بی درنگ حال تو تغییر کند: مثلا خاطرات خوب، وقایع آینده، طبیعت، لحظاتی خنده دار، موسیقی مورد علاقه ات، شخصی که دوستش داری و… پس هر موقع احساس کلافه شدن با عصبانیت کردی یا روحیه خوبی نداشتی سراغ فهرست تغییر دهنده های راز برو و توجه خودت را به یکی از آنها معطوف کن. موارد جورواجور در مواقع مختلف، حال و هوای تو را دگرگون می کند.
عشق: والاترین احساس
تلفیق فکر و عشق که نیروی غیرقابل مقاومت قانون جذب را تشکیل می دهد
( چارلز هانل)
هیچ قدرتی در عالم بزرگ تر از قدرت عشق نیست. احساس عشق بالاترین فرکانس است که می توانی از خودت ساطع کنی. اگر می توانستی هر فکرت را در لفاف عشق بپیچی، اگر می توانستی هر چیز و هر کس را دوست داشته باشی، زندگی ات متحول می شد.در واقع، عده ای از متفکران جذب به عنوان قانون عشق اشاره می کردند. اگر حالت غالب تو عشق باشد قانون جذب با قانون عشق با عظیم ترین نیرو و واکنش نشان می دهد چون تو در بالاترین فرکانس قرار داری. هر چه عشق بیشتری احساس و از خودت ساطح کنی قدرت عظیم تری را مهار می کنی.
آلبرت انیشتین بزرگ سوالی داردکه حاکی از این است که خود او به این راز واقف بوده است. سوال اینست: که مهمترین سوالی که هر انسانی می تواند از خودش بکند این است که آیا این کائنات مساعد و دوستدار است؟
با علم به قانون جذب تنها جواب سوال اینست و بله. چرا؟ چون وقتی چنین جوابی بدهی، به دلیل قانون جذب خودت هم همین مورد را تجربه می کنی.
پس تو که شاید تا به حال فکر می کردی زندگی سخت و پرچالش است اکنون داد بزن و به عالم بگو: زندگی آسان است. زندگی خیلی خوب است. همه ی موضوعات خوب به سوی من می آید:
حقیقتی در وجود توست و منتظر است تا آن را کشف کنی و آن اینست ” تو سزاوار تمام چیزهای خوب هستی که زندگی به تو تقدیم می کند.”
خودت به طور فطری این را می دانی و چون وقتی مه با فقدان موارد خوب روبرو می شوی احساس بدی داری.
پس آنچه را که می خواهی دوست داشته باش و به آن عشق بورز و به حکم قانون جذب یا قانون عشق آن را بدست آور.
چگونه استفاده از راز
کائنات را همان غول چراغ جادو تصور کن که همیشه یک حرف می زند: ” امر کن سرور من”
غول همان قانون جذب است که همیشه حی و حاضر است و همیشه به هر فکری که کنی، هر حرفی که بزنی و هر کاری که انجام دهی، گوش می دهد. غول فرض را به این می گذارد که تو هر آنچه را درباره اش فکر می کنی، هر آنچه درباره اش حرف میزنی، و هر آنچه در موردش اقدام می کنی، می خواهی! غول هرگز خواسته ی تو را زیر سوال نمی برد. تو راجع به هر چه فکر کنی، غول بی درنگ کائنات، مردم، شرایط و وقایع را برای برآورده شدن خواسته هایت زیر فشار قرار می دهد.
گام اول: درخواست
اولین گام درخواست کردن است. از کائنات درخواست کن. بگذار کائنات بداند تو چه می خواهی. کائنات در قبال افکارت واکنش نشان می دهد. بینش و خواسته هایت را روی کاغذ بیاور و همه را به زبان حال بنویس. تو باید انتخاب کنی که چه می خواهی، اما باید در مورد خواسته هایت شفاف باشی. مشکلت اینست که تو فقط فرکانس هایی درهم و برهم می فرستی. صرفا نتایجی قاطی و پاتی نصیب خودت می کنی. برای یک بار هم که شده خواسته ات را واقعا مشخص کن.
درخواست کردن اولین گام در روند خلقت است و گام اول صرفا مربوط به شفاف بودن خواسته ات است. به محض اینکه ذهنت آسوده شد، درخواست کن.
گام دوم: باور
گام دوم باور است. باور کن که آن چه می خواهی، از قبل مال خودت است. تو باید بدانی که هر آنچه بخواهی، در همان لحظه ی درخواست متعلق به تو شده است. تو باید ایمان محض داشته باشی.
کائنات حکم آینده را دار و قانون جذب منعکس کننده ی افکار غالب تو به سوی توست. بنابراین آیا منطقی نیست خودت را در موقعیتی مجسم کنی که انگار داری آن را دریافت می کنی؟ وقتی تو این کار را انجام دهی، قانون جذب با تمام قدرت کل شرایط، مردم و وقایع را برای دریافت هر آنچه می خواهی بسیج می کند.
چطور خودت را به مرحله ی باور برسانی؟ وا نمود کن. مثل بچه ها باش و وانمود کن. طوری عمل کن انگار از قبل آن را داشته ای. کائنات خودش کارها را به نحوی ردیف می کند تا اتفاقی که می خواهی برایت بیفتد.
گام سوم: دریافت
گام سوم و گام نهایی در این روند، دریافت است. در این مورد احساسی فوق العاده داشته باش. احساس کن که خواسته ات برآورده می شود. همین حالا آن را احساس کن. در این روند مهم است که حسی خوبی داشته باشی. اگر تو صرفا به طور عقلانی چیزی را باور داشته باشی ولی در درونت حال و هوای احساسی را نداشته باشی، الزاما قدرت کافی برای آشکار کردن هر آنچه در زندگی می خواهی نداری. تو باید احساس کنی. وقتی تو احساس خوبی داشته باشی، روی فرکانس دریافت قرار داری: روی فرکانسی که همه ی چیزهای خوب به سراغت می آید، و هر آنچه بخواهی دریافت می کنی.
وقتی رویای تو به حقیقت بپیوندد، در موقعیتی قرار می گیری که رویاهایی مهم تر و بزرگ تر برای خودت داشته باشی و این، دوست من روند خلق است.
” باور کن هر آنچه را در دعا و مناجات خود درخواست کنی دریافت خواهی کرد” انجیل مقاله 22-21
وقتی دعا می کنی، باور کن که خواسته هایت را دریافت کرده ای و به این صورت به آن ها می رسی.
قانون جذب، تحقیق در مورد آن وکار بردش، صرفا منحصر به این است که خودت درک کنی چه چیزی کمکت می کند تا به این حس که هم اکنون خواسته ات را داری دست پیدا کنی.
تنها چیزی که برای رسیدن به خواسته ات نیاز داری، خودت هستی و توانایی ات برای اینکه فکر کنی موضوعات موجودیت پیدا می کنند. هر چیزی که در طی تاریخ بشری اختراع و ایجاد شده، فقط و فقط نتیجه ی فکر بوده است. از آن فکر بوده که راهی درست شده و آن فکر از حالت نامرئی به صورت مرئی متجلی شده است.
اتومبیلی را در نظر بیاور که در دل شب رانده می شود، چراغ های جلو فقط قدرت روشن کردن جاده را تا فاصله ی پنجاه – شصت متری دارد و تو به همین نحو می توانی در دل شب از کالیفرنیا تا نیویورک بروی. تنها چیزی که می بینی فاصله ی پنجاه- شصت متری خودت است. زندگی هم به همین نحو پیش روی ما آشکار می شود. اگر ما اعتقاد داشته باشیم که بعد از شصت متر اول، باز هم شصت متر بعدی در نظرمان آشکار شود و همین طور شصت و شصت متر بعدی، برای تو به سرمنزل مقصود می رسی، چون خودت این طور خواسته ای.
اولین گام را با ایمان و اعتقاد راسخ بردار، لزومی ندارد کل راه پله را ببینی. فقط گام اول را بردار. ( دکتر مارتین لوتر کینگ )
چه مدت طول می کشد؟
مطلب دیگری که مردم راجع به آن کنجکاوی به خرج می دهند این است که چه مدت طول می کشد تا اتومبیل، ارتباط یا پول مورد نظر هویدا شود؟ من قاعده و قانون خاصی برای ارائه ندارم که مثلا نیم ساعت طول می کشد یا سه روز یا سی روز. اصل مطلب این است که خودت باید با کائنات هماهنگ شوی. برای کائنات اندازه مطرح نیست. مطابق سطح علمی، جذب هرچیزی، خواه عظیم باشد یا ذره کار دشوار نیست- مسأله این است که در ذهن تو چه می گذرد. مسأله این است که خودت پایت را در یک کفش کنی و بگویی: این کاری مهم است و نیاز به زمان دارد. ” یا اینکه ” جزئی است یک ساعته انجامش می دهم. به اینها قوانینی است که خودمان تعیین می کنیم. طبق کائنات هیچ قاعده و قانونی وجود ندارد. هم اکنون احساس داشتن را مهیا می کنی، هر آنچه باشد واکنش نشان می دهد. کائنات زمان و اندازه سرش نمی شود. آشکار کردن یک دلار یا یک میلیون دلار برایش یکسان و آسان است. روندی مشابه است و تنها دلیلی که یکی از آن ها زودتر و دیگری دیرتر پدیدار می شود این است که تو خیال می کنی یک میلیون دلار کلی پول است ولی یک دلار که چیزی نیست.
حالا شاید گفته ی فردی را که می گوید همیشه جای پارک گیر می آورد، درک کنی. یا آدمی که می گوید واقعا خوش شانس است. و همیشه می برد. این گونه افراد انتظار چنین مواردی را دارند. اگر تو هم انتظار موارد مهم را داشته باشی، از قبل زندگی خودت را خلق کرده ای.
از قبل روز خودت را خلق کن
وقتی تو پیش خود می گویی” دیداری خوشایند یا سفری لذت بخش در پیش خواهی داشت”در واقع نیروها و عواملی را جلوتر از جسم خود می فرستی تا ترتیب دیدار یا سفری خوشایند را برایت بدهد. وقتی هم قبل از دیدار، سفر یا خرید در خلق و خوی بدی باشی یا از چیزی ناخوشایند ترس و وحشت داشته باشی، نیروهای نامرئی را جلوتر از خودت می فرستی که باعث نوعی اتفاق ناخوشایند می شود. افکار ما، یا به عبارت دیگر حالت ذهنی ما، همیشه مشغول به کار است و جلو جلو در حال راست و ریس کردن موضوعات خوب یا بد برای ما است.( پرنتیس ملفورد)
پرنتیس ملفورد این جملات را در دهه ی 1870 نوشت. چه پیشگامی ! تو خودت به وضوح می توانی ببینی که قبل از فکر کردن در مورد هر رویداد روزانه، چقدر مهم است. بی شک از پیش فکر نکردن در مورد روزت را تجربه کرده ای، و یکی از پیامدهای آن هول شدن و عجله کردن است. اگر تو عجله کنی، بدان که افکار و اعمالت براساس ترس است، ترس از دیرشدن، و تو تو جلو جلو موارد بد را راست و ریس می کنی.
روندهای قدرتمند
عده ی زیادی از مردم به واسطه ی اوضاع فعلی شان احساس گیر کردن و زندانی بودن می کنند. هر شرایطی که هم اکنون داری صرفا واقعیت فعلی توست، و این واقعیت در اثر شروع استفاده ار راز متحول می شود. واقعیت و زندگی فعلی توناشی از افکاری است که در سرپرورانده ای. اگر تحول فکری و احساسی را شروع کنی، همه ی اینها هم کاملا عوض می شوند.
اینکه بشر می تواند خودش را تغییر دهد. و ارباب سرنوشت خودش شود، نتیجه ی ذهنی هوشیار رد برابر قدرت تفکر درست است. ( کریستین- دارسون)
پس وقتی می خواهی اوضاع را تغییر دهی، در وهله ی اول باید طرز فکرت را عوض کنی.
بیشتر مردم به وضع فعلی خود نگاه می کنند و می گویند: این است اوضاع من. “ولی این نیست. این کسی است که قبلا بودی.بگذار مثالی بزنم. تو در حساب بانکی ات به حد کافی پول نداری، یا ارتباطی را که دلت می خواهد نداری. وضعیت سلامت و اندام ت تو آن قدرها هم تعریفی ندارد. در این مقطع تو خودت نیستی، بلکه پیامدهای پس مانده از افکار و اقدامات گذشته ات هستی. بنابراین ما دائم در این پس مانده ی افکار و اعمال گذشته زندگی می کنیم. وقتی نگاهی به اوضاع فعلی خود بیندازی و با توجه به آن خودت را معنی کنی، محکوم هستی در آینده هم چیزی بیشتر از همین ها را داشته باشی.”
هرچه هستیم نتیجه ی همان است که فکرش را کرده ایم.
( بودا ( پیش از میلاد 483-563 ) )
روند قدرتمند قدردانی
هم اکنون برای متحول کردن زندگی ات چه کاری می توانی انجام دهی؟ اولین کار تهیه فهرستی از مواردی است که بابت آنها خدا را شاکر هستی. این کار موجب تغییر و تحول در انرژی و طرز تفکرت می شود. به هر حال چه بسا از این تمرین حواست را متوجه چیزهایی که نداشتی، شکایات و مشکلاتت کرده بودی. اما با انجام این تمرین در مسیری متفاوت قرار می گیری. همین حالا بابت تمام نعمت هایی که به تو داده شده است و در موردشان احساس خوبی داری، خدا را شکر کن.
قدردانی بخش عمده تعلیم فلاسفه ی بزرگ در طول تاریخ بوده است. به محض اینکه احساست در مورد آنچه داری فرق کند، شروع به جذب چیزهای خوب بیشتری می کنی که از بابت آن ها هم خدا را شاکر می شوی. حواست را بر آنچه داری متمرکز کن و از این بابت خدا را شاکر باش. مثلا چشمانی که داری و الان با آن این کتاب را می خوانی، یا لباس هایی که داری. بله، شاید چیزی دیگر را ترجیح می دهی. به هر حال اگر قدردانی بابت چیزهایی را که داری شروع کنی، خیلی زود به چیزهای دیگری که می خواهی می رسی. بدون احساس شکرگذاری و قدردانی بابت آنچه داری، آوردن چیزهایی بیشتر به زندگی ات غیرممکن است. چرا؟ چون افکار و احساساتی که در هنگام ناشکری از خودت ساطح می کنی، همه و همه عواطف منفی است. خواه احساس حسادت باشد یا دلخوری، نارضایتی باشد یا احساس کافی نبودن، این احساسات نمی توانند آنچه را می خواهی برای تو به ارمغان بیاورند. صرفا آن ها می توانند بیشتر از آنچه را نمی خواهی به تو برگردانند. این احساسات منفی مانع آمدن چیزهای خوب به سوی تو می شوند. اگر اتومبیلی نو بخواهی ولی خدار ار بابت اتومبیلی که داری شاکر نباشی، این خود فرکانسی غالب است که تو از خودت بیرون می فرستی. یکی از قدرتمندترین فواید سپاس، کاربرد آن در روند خلق است تا امور مربوط به رسیدن به هر آنچه را می خواهی تسریع کند.
روند قدرتمند تجسم
تجسم روندی است که آن را تمام مربیان و آموزگاران بزرگ جامعه در سراسر قرون و حتی آموزگاران امروز، تعلیم می دهند. در زمان حال در خود ایجاد می کنی. تجسم صرفا تفکر متمرکز قدرتمند در قالب تصاویر است که به همان نسبت هم احساس ایجاد می کند. تو با قدرت تجسم فرکانسی قوی به کائنات می فرستی. قانون جذب این علائم مهم را می گیرد و تصاویر را به همان نحوی که در ذهنت دیده ای به تو برمیگرداند.
از طریق تجسم، تو در واقع به ئمسایل تحقق می بخشی. در این جا مطالبی جالب راجع به ذهن ارائه می دهم. ما ورزشکاران المپیک را گردآوردیم و ان ها را مجبور کردیم که در ذهن خودشان تمرین دویدن را مجسم کنند. پس به آن ها دستگاه پیشرفته ی بیو فیدبک کردیم.
کمال تعجب، دقیقا همان ماهیچه هایی که در موقع دویدن در زمین مسابقه تحرک می شد، در حالت تجسم هم تمرین شد چطور ممکن است این طور شده باشد؟ چون ذهن نمی تواند بین کاری که تو واقعا انجام می دهی صرفا جنبه یتمرینی دارد، فرقی بگذارد. اگر تو در ذهنت حضور داشته باشی، در چشمت هم حضور خواهی داشت.( دکتر دنیس و تیلی)
مخترعان بزرگ را در ذهن خود بیاور. تنها دلیل اختراع یا خلق هر چیزی این بوده که فردی تصور آن را در ذهنش دیده بوده است. او آن را به وضوح دید و با نگه داشتن تصویر و نتیجه ی نهایی ان در ذهنش، تمام نیروهای کائنات اختراع وی را از طریق او به دنیا ارائه دادند.
وقتی تصویری ذهنی داشتی و ان تصویر را مجسم کردی، همیشه و منحصرا روی نتیجه ی نهایی انگشت بگذار. چرا که تجسمی موجب جذب آن می شود که حالت و سطح آن، احساس واقعی دارا بودن آن را به ما بدهد. در واقع احساس است که موجب جذب می شود، صرفا تصویر یافکر عده زیادی چنین می پندارند که : اگر فکر مثبت داشته باشیم، یا داشتن هر آنچه را می خوام تجسم کنم، کافی است. ” اما اگر این کار را نکنی ولی احساس و فور نعمت، لذت و عشق نکنی، قدرت جذب برای خلق مشکل نمی گیرد.
من نمی توانم بگویم این چه قدرتی است. فقط می دانم که وجود دارد.
( الکساندر گراهام بل 1922- 1847 )
وظیفه ی ما سر در آوردن از چگونگی آن از اعتقاد و تعهد ما به ” چه چیزی ” رخ می نماید. چگونگی فقط در حیطه ی کائنات است. کائنات همیشه کوتاه ترین، سریع ترین و هماهنگ ترین راه بین تو، رویاهایت بلد است. در تجسم صرفا تمرکز تو روی نتیجه نهایی است و تجربه ی ناشی از آن را احساس می کنی بدون اینکه توجهی به ” چگونگی” کار داشته باشی. تصویر ذهنی تو آن را تمام شده می داند. احساس تو هم همین طور ذهن تو و تمام وجودت آن را به صورتی که ” از قبل رخ داده است” می بیند.
همه به نحوی مجسم می کنند، چه بدانند و چه ندانند. تجسم بزرگ ترین راز موفقیت است.( جنیویوبرند 1960-1881)
حال در اینجا به نکته ای در مورد تجسم اشاره می کنم.
اگر تو تصویری غیرمتحرک را در ذهن خود خلق کنی، حفظ آن تصویر مشکل است. بنابراین تا می توانی تصویر هایت را متحرک کن. برای به تصویر کشیدن این نظریه اتومبیلی را که می خواهی مجسم کن. حال مجسم کن که در اتومبیل را باز کردی و داخل آن نشسته ای. پس صندلی خود را تنظیم می کنی و اتومبیل را روشن می کنی.
ما بیش از آنچه تشخیص دهیم قدرت و امکانات داریم. و تجسم یکی از بزرگ ترین این قدرتها است.( جنیو یو برند)
تجسم همه چیز است. در واقع دیدن جذابیت های زندگی در آینده است.
( آلبرت انیشتین (
راز پول
برای جذب پول، باید روی ثروت تمرکز کنی. دستیابی به پول بیشتر در زندگی وقتی تو توجه کنی که پول به حد کافی نداری، امری غیرممکن است، چون تو افکاری در مورد اینکه پول به حد کافی نداری در ذهن داری اگر حواست را روی اینکه پول به حد کافی نداری متمرکز کنی، شرایط بی حد دیگری فراهم می کنی که پول به حد کافی نداشته باشی. تو باید حواست را به وفور پولی متمرکز کنی که به سوی تو می آید. تو باید علامت جدیدی از افکارت ساطح کنی و این افکار باید طوری باشد که هم اکنون حتی پیش از حد تصویر پول داری تو باید قدرت تخیل خود را به کار بیندازی و باور کنی پولی را که می خواهی از قبل را داشته ای، این کار خیلی هم سرگرم کننده است! تو متوجه خواهی شد وقتی وانمود کنی که پول داری و بازی پول داشتن را شروع کنی، فوری در مورد پول حال و هوای بهتری پیدا می کنی و وقتی در این مورد احساس بهتری داشته باشی، پول به سوی زندگی ات جاری می شود.
تنها دلیلی که مردم به حد کافی پول مدارند این است که با افکارشان راه رسیدن پولی را که به سویشان می آید، مسدود می کند. هر نوع فکر، احساس و عاطفه منفی، رسیدن چیزهای خوب از جمله پول را از تو دریغ می کند.
تمرکز بر نیک بختی
اگر چیزی را می خواهی وظیفه ی تو این است که هر آنچه را دوست داری از کاتالوگ کائنات داشته باشی، اعلام کنی. اگر پول نقد یکی از آنهاست، بگو چه مقدار می خواهی داشته باشی. مثلا دلم می خواهد بیست و پنج هزار دلار از طریق نامنتظر در عرض سی روز آینده داشته باشم. یا هر چیز دیگری که می خواهی شود. باید برایت قابل باور باشد.
هدف بیشتر مردم بیرون آمدن از زیر بار بدهکاری است. این کار آدم را بیشتر قوی بدهکاری نگه می دارد. هر آنچه درباره اش فکر کنی، جذب می کنی. تو می گویی: ” اما این بیرون آمدن از زیر بار قرض و بدهکاری است”
من اهمیتی نمی دهم که رفتن زیر بار قرض باشد یا بیرون آمدن از آن، به هر حال تا وقتی راجع به بدهکاری فکر کنی، آن را جذب می کنی. یک برنامه مرتب بازپرداخت بدهی برای خودت تنظیم کن و سپس حواست متوجه خوشبختی و کامیابی باشد. وقتی تو تمام حواست را برنداشتن و عدم امنیت و این مسأله که چه چیزی را نداری متمرکز کنی، به هر حال هرگز نخواهی توانست توان مالی به دست بیاوری چون جذب بیشتر هر انچه را نداری شروع کردی. اگر تو وفور نعمت و کامیابی می خواهی، پس روی نعمت و کامیابی تمرکز کن.
بعد معنوی هر چیزی که به صورت مرئی به دست می آید، هرگز ته نمی کشد. تمام مدت نزد خودت است و به اندازه ی اعتقاد و درخواست تو، واکنش نشان می دهد. ( چالز فیلمور 1948-1854 )
حالا که راز را می دانی، وقتی آدمی پولدار را می بینی، آگاه هستی که فکر غالب او روی ثروت است، نه تنگدستی و این گونه بوده که ثروت را به سوی خود کشیده است، خواه آگاهانه یا ناآگاهانه. در واقع ثروتی که آن ها دارند، تو هم داری. تنها تفاوت بین تو و آن ها اینست که آن ها با تفکر و ذهنشان ثروت را جذب خود کرده اند اما ثروت تو همان طور نامرئی ول معطل است. برای اینکه آن را مرئی کنی، در مورد ثروت فکر کن. عده ای با این شعار بزرگ شده اند که “برای پول درآوردن باید جان بکنی” اما باید این را جایگزین این جمله که ” پول به راحتی و به طور مرتب گیر می آید.” کنند. در آغاز احساس می شود که دروغ است مگر نه؟ بخشی از مغز تو می گوید: ” ای دروغگو. این کار سخت است “. بنابراین تو باید بدانی که این بازی ذهنی تا مدتی ادامه دارد.
پول بده تا پول بگیری
پول دادن اقدامی مهم در جهت به دست آوردن پول بیشتر در زندگی است. چون وقتی تو اهدا کنی، یعنی داری می گویی: ” من یکی پول دارم.” نباید تعجب کنی که ثروتمندترین افراد روی کره زمین، بزرگ ترین نوع دوستان هم هستند. اگر با خودت می گویی:” من پول کافی برای بخشش ندارم.” پاک باختی!
البته تفاوت زیادی بین بخشش و از خودگذشتگی وجود دارد. بخشیدن با طیب خاطرات که احساس خیلی خوبی به آدم می دهد اما از خودگذشتگی حس خوبی ندارد. این دو تا را با هم اشتباه نکیر. اینها به طور کلی دو چیز متفاوت هستند. یکی از آنها علامت فقدان از خود ساطع می کند و دیگری علامت بیش از حد داشتن. یکی از آنها احساس خوب به آدم می دهد و دیگری حس بد.
من آدم های زیادی را می شناسم که پول هنگفتی در می آورند اما ارتباطات ان ها نفرت آور است. و این ثروت نیست. تو می توانی به دنبال پول بروی و ثروتمند شوی، اما تخمین بابت اینکه غنی هستی در کار نیست. نیم خواهم بگویم که پول بخشی از ثروت نیست. مسلما هست، اما فقط بخشی از آن است. و از طرفی هم افراد زیادی را می شناسم که آدم های معنوی هستند. اما همیشه دردمند و مقروض اند. این هم ثروت نیست. زندگی یعنی وفور در هر زمینه ای. زندگی سطح بالا از بسیاری میلیونرهایی که امروز می شناسی، میلیونرتر بودند.
راز ارتباطات
وقتی می خواهی چیزی را در زندگی ات جذب کنی، حواست باشد که اقدامات تو با خواسته هایت در تضاد نباشد. یکی از مدرسانی که در فیلم راز حضور داشت آورده است. قضیه مربوط به زنی می شود که دلش می خواست شوهر دلخواهش را به زندگی اش جذب کند. او تمام کارهای درست را انجام داده بود: مشخص کرده بود که شوهر آینده اش چه شکل و چه شمایل و خصوصیاتی داشته باشد و چنین فردی را در زندگی اش تجسم می کرد. با این حال، از شوهر آینده هیچ خبری نبود. سپس یک روز وقتی وارد خانه شد و اتومبیلش را وسط گاراژ پارک کرد آهی کشید و پی برد که اقدامات او با خواسته اش در تضاد است. حالا که اتومبیلش را وسط گاراژ پارک می کرد، دیگر جایی برای اتومبیل شوهر آینده اش نبود! بنابراین فوری گاراژ خود را بزرگ تر و تمیز و اتومبیلش را یک طرف گاراژ پارک کرده که جایی برای اتومبیل شوهر آینده اش باز شده …
بعد از انجام دادن این کارها و عمل کردن به گونه ای که انگار شوهر دلخواهش را گیر آورده است، سرو کله آن مرد در زندگی او پیدا شد و حالا دو نفری به خوبی و خوشی کنار هم زندگی می کنند.
راجع به آن چه بابتش درخواست کرده ای فکر کن و مطمئن شو که اقدامات تو بازتابی از آنچه انتظار دریافتنش را داری باشد، و با آن در تضاد نباشد. طوری عمل کن که انگار به آن رسیده ای. دقیقا همان کاری را کسی که در موقع دریافت آن انجام می دهی و دست به اقداماتی بزن تا توقع قدرتمند تو را منعکس کند. برای دریافت خواسته هایت جا باز کن. با این کار علامت قوی آرزو و امید را ساطح می کنی.
راز سلامتی
جسم ما حاصل افکار ماست. ما در علوم پزشکی به مرحله ای که کدام ماهیت تفکری و عاطفی در واقع اعمال و ساختار و ماده ی فیزیکی بدنمان را مشخص می کند پی برده ایم.
ما به تأثیر دارونما در شفابخشی پی برده ایم. دارونما در واقع دل خوشی گنگی است که هیچ تأثیر و عارضه ای روی بدن ندارد.مثل قرص شکر. تو فقط به مریض بگو که این دارو موثر است. اتفاقی که می افتد این است که اگر دارو نما تأثیر بیشتری نگذارد، حداقل تأثیر مشابه داروی اصلی را می گذارد. محققان پی برده اند که ذهن بشر، مهم ترین عمل در شفابخشی است که گاهی بیشتر از دارو تأثیر دارد.
هرچه آگاهی ات در مورد راز بیشتر شود. بیشتر از حقیقت نهفته در وقایعی به خصوص، از جمله زمینه های تندرستی، خبردار می شوی. اثر دارونما پدیده ای مهم است. وقتی مریض ها تصور می کنند. و در واقع باور دارند که قرص شفابخش است هر آنچه را باور دارند دریافت می کنند و شفا می یابند.شفابخشی از طریق ذهن توام با دارو تأثیری هماهنگ کننده دارد. اگر درد مطرح باشد، دارو درد را مرتفع می کند، که برای فرد فرصتی پیش می آورد تا حواسش را متوجه تندرستی اش کند. تفکر تندرستی کامل چیزی است که هر آدمی می تواند بدون توجه به اینکه در اطرافش چه می گذرد، به طور خصوصی در درون خودش انجام دهد.
اگر فردی در وضعیت بیماری قرار دارد و مشخص شده که بیماری اش جسمانی نیست بلکه به طور ذهنی آن را خلق کرده است.
یکی راه چاره استفاده از دارونماست. اما اگر فردی در وضعیتی حاد باشد که موجب مرگش شود، معلوم است که دارو دادن کاری کلا فه ای است حتی اگر تشخیص داده شود که مورد ذهنی است. پس کسی نمی تواند منکر دارو شود. هر شفابخشی جایگاه خاص خود را دارد.
داستان های شگفت انگیزی وجود دارد که با تمام وجود به این موضوع باز می گردد که مطالعه بعضی از آنها خالی از لطف نیست اما از آنجایی که این مطلب را مجال اطاله نیست از گفتن آن خودداری می کنم و فقط به این جمله بسنده می کنیم:
من همیشه اعتقاد دارم که لاعلاج یعنی قابل علاج از درون.
راز جهان
توجه به آنچه نمی خواهی اشکالی ندارد، چون تو را وا می دارد مقایسه کنی و بگویی: ” این چیزی است که می خواهم” اما حقیقت این است هر چه تو در مورد آنچه نمی خواهی بیشتر حرف بزنی و راجع به آن بد بگویی، تمام مدت در مورد آن مطالبی بخوانی و سپس بگویی چقدر وحشتناک است، به هر حال مقداری ببیشتر از آن را بوجود می آوری.
وقتی تمرکزت را روی مواردمنفی بگذاری به جهان کمکی کنی. وقتی روی وقایع منفی جهان تمرکز کنی، نه تنها آن را افزایش می دهی. بلکه در همان موقع موضوعات منفی بیشتری را وارد زندگی ات می کنی. وقتی سرو کله ی تصاویری از آنچه نمی خواهی پیدا شد، نشانه ای است برای تو که طرز فکرت را تغییر دهی و علامتی جدید از خود ساطع کنی. اگر وضعیت جهانی است. تو بی قدرت نیستی. توکل قدرت را در اختیار داری. تمرکز کن تمام مردم در لذت و شادی هستند. روی وفور نعمت و فراوانی غذا تمرکز کن. افکار قدرتمندت رامتوجه هرآنچه می خواهی کن. تو این توانایی را داری که یا ساطع کردن احساساتی سرشار از عشق و سعادت، علیرغم هر آنچه در اطرافت می گذرد، خیلی چیزها به دنیا اهدا کنی.
تو حاکم بر زندگی خودت هستی و کائنات جوابگوی هر امر هست تو نباید مسحور تصاویری شوی که جلوه گر شده اند و دلخواه تو نبوده اند. در قبال آنها مسئولیت قبول کن اگر می توانی آنها را سبک بگیر و سپس رهایشان کن. راجع به آن چیز می خواهی فکری جدید کن، آنها را حس کن. و شاکر باش که عملی شده اند.
( دکتر جان دمارتینی)