ايل زند يکي از ايلات نه چندان مهم در تاريخ ايران بود که با بهرهگيري از هرج و مرج ناشي از مرگ نادر و اختلافات داخلي جانشينان وي، به تدريج قدرت يافته و توانست حکومت را به دست گيرد.
با اين که کريمخان زند و جانشينانش در يک دوره کوتاه نزديک به 50 سال بيشتر حکومت را در اختيار نداشتند اما اين دوره از اهميت خاصي در تاريخ ايران برخوردار است. يکي از علل اين اهميت ويژه، قرار داشتن اين حاکميت در ميان دو دوره بزرگ صفويه و قاجاريه است. دوره صفويه با دوام دويست ساله از مهمترين سلسلههاي ايراني بعد از اسلام بود که قوميت، مليت و مذهب ايراني را پايهگذاري کرد. و دوره قاجار با حيات يکصد و پنجاه سالهاش نقش مؤثري در تحولات آتي اين کشور داشت، ولي اين دوره کوتاه مياني، دوره آرامش اما ثمربخش را پس از دوران سراسر در گيري و جنگ داخلي و خارجي سردار بزرگ ايراني (نادرشاه افشار) فراهم آورد تا مردم چند صباحي را در آسايش بگذرانند.
يک نکته از باب نشاط خواننده:
کريمخان زند با ويژگيهاي خاص شخصيتي خود چون گذشت، بزرگمنشي، فضايي سراسر امنيت، آرامش و رفاه براي مردم رنجيده ايران فراهم آورد. او بيآنکه براي خود، عنوان شاهي انتخاب کند، به «وکيل مردم» بودن افتخار ميکرد و با گزينش سادهزيستي و سادهپوشي، توانست جايگاه شايستهاي در تاريخ اين مرز و بوم کسب کند.
فصل اول
سابقه تاريخي طايفهي زند
طايفه زند از جماعت لر هستند و ظاهراً مناطقي که ايلات لر ساکن بودند، از زمانهاي قديم يعني پيش از ورود آرياييها مسکون بوده است و با ورود اقوام آريايي پارسزبان (ايرانيان) و مهاجرت به اين مناطق جايگزين آنان شدهاند.
تقسيمات درون طايفه اي زند: طايفه زند به سه تيره مشخص تقسيم مي شوند:
الف) زند بگله ب) زند هزاره ج) زند خراجي
تيره خراجي شامل مردم عادي طايفه يعني رعايا و فرودستان طايفه بودند.
کريمخان بنيانگذار سلسله زنديه از تيره بگله بود و بر افراد تيره هزاره و خراجي نيز رياست داشت.
معيشت طوايف زند: شباني، معيشت اصلي طايفه زند را تشکيل ميداد و با توجه به محل استقرار اين طايفه (يعني روستاهاي پري و کمازان) که منطقهاي کوهستاني است به دليل سردي هوا، جابجاييهايي نيز در نواحي اطراف ميداشتهاند.
مبارزات طايفه بزند با سلطه بيگانه: سقوط حکومت صفويه توسط افغانها و گسيخته شدن شيرازه کشور پهناور صفوي، زمينه دخالت بيگانگان يعني روسها و عثماني را فراهم آورد. از جمله نواحي مورد دستاندازي بيگانگان اطراف کرمانشاه بود که به تصرف عثماني درآمد، همين امر باعث شد هر دسته و طايفهاي که توان مبارزه داشت با سلطه بيگانه به مقابله برخيزد. طوايف زند نيز با رياست مهديخان زند مبارزه خود عليه ترکان عثماني را آغاز کرد و با حمله چريکي به گروه نظامي دشمن، علاوه بر مقابله با آنان، کاروانهاي ترکان را مورد دستبرد و غارت قرار دادند.
مهاجرت اجباري طايفه زند در دوره نادري:
هفت سال مبارزه، مهدي خان زند را به فرمانده مقتدري تبديل کرده بود به طوريکه جرأت آن را يافت که به غارت مسافران و بازرگانان پردازد. اما سرکوب افغانها و بيرون راندن عثمانيها که نشانگر اوج اقتدار نادري بود وي را بر آن داشت تا اوضاع داخلي را نيز آرام سازد به همين دليل به يکي از سردارانش به نام باباخان چاپشلو مأموريت داد تا به مقابله طايفه زند رود. چون غارتگري و حمله و تجاوز به مسافران امري نبود که نادر بتواند آن را تحمل کند و قوياً احساس ميکرد لازم است در برابر آن به مقابله برخيزد.
به همين دليل باباخان تصميم گرفت که نه از راه جنگ بلکه به تدبير، مهديخان زند را به تسليم وادارد. لذا او را به عفو و بخشش نادري اميدوار ساخت و مهديخان بيخبر از تزوير باباخان نزد او رفت اما بيدرنگ زنداني شد و نادر حدود چهارصد نفر از سرکردگان شجاع طايفه زند و همچنين خود مهديخان زند را به قتل رسانيد و سپس ديگر افراد اين طايفه را روانه خراسان نمود.
بازگشت طايفه زند به سرزمين مادري: سرپرستي طايفه زند در خراسان با دو برادر به نام ايناق و بوداق بود.
ايناق پدر کريمخان و صادقخان است که پس از مرگش همسر وي به ازدواج برادر ديگر (بوداق) درآمد و ثمرهي اين ازدواج تولد اسکندرخان و زکيخان بود که برادران ناتني کريمخان به شمار ميآمدند. پس از درگذشت بوداق، رياست طايفه زند به شخص کريم رسيد که بزرگترينشان بود.
پس از قتل نادر و به قدرت رسيدن عادلشاه (1160 هجري شمسي) سران طايفه زند که با فشار و قهر به خراسان کوچانده شده بودند فرصت را غنيمت شمرده و به مکان قبلي خود يعني پري و کمازان در ملاير، برگشتند.
کريم توشمال، رئيس طايفه زند: لقب توشمال، عليرغم اعتقاد برخي که آن را علامت تحقير و اهانت از سوي مخالفان کريمخان ميدانند که به او دادهاند، بعضي در معناي صاحب روستا دانستهاند. در سلسله مراتب ايلاتي، عنوان توشمال، منصبي برتر از کدخدا و فروتر از عنوان خاني است و ظاهراً براي رؤساي طايفه لرستاني به کار برده ميشده است.
فصل دوم:
مراحل دستيابي کريمخان به قدرت
حاکم همدان اولين مانع توسعهطلبي کريمخان: کريمخان پس از استقرار طايفهاش در کمازان، تلاش کرد منطقه نفوذش را گسترش داده و در اولين اقدام تويسرکان را به تصرف درآورد. اما «مهرعلي خان تکلّو» حاکم همدان اولين مانع سر راه پيشروي کريمخان بود. او ابتدا درصدد آمد که کريمخان را به خود جلب کند و از توان نظامياش بهره گيرد لذا نامهاي به کريمخان نوشت مبني بر اينکه بيدرنگ با سرداران زند، به حضور حاکم همدان روند. کريمخان از لحن نامه به خشم آمده دستور داد گوش و بيني حامل نامه را بريدند و او را روانه همدان کردند. حاکم همدان با ديدن پيک خود بلافلاصله دستور داد يکي از سردارانش با پنج هزار سرباز و توپخانه به قصد سرکوب کريمخان به آنجا عزيمت کند. اما کريمخان که تنها دويست سوار با خود داشت توانست در يک حمله ناگهاني در دل شب افراد دشمن را غافلگير کرده و تعدادي را کشته و آنان را شکست دهد.
شهامت فراوان کريمخان در اين جنگ و پيروزي او در برابر لشکر پنج هزار نفري حاکم همدان باعث شد که سرداران زنديه به او لقب خاني دهند و از اين زمان او به کريمخان زند معروف شد.
مبارزه چريکي: تاکتيک کريمخان در برابر دشمنان: محمدعلي خان که در محاصرهي کريمخان زند قرار داشت، از حسن عليخان والي اردلان که به تازگي بر سراسر کردستان نيز تسلط يافته بود، کمک خواست. همراهي اين دو لشکر، کريمخان را وادار به ترک محاصره کرد و او ناچار شد به مبارزه چريکي دست بزند، يعني به مدت 45 روز، شبانه به دشمن حمله ميبرد و روز را در کوهستان پناه ميگرفت اما خوشاقبالي کريمخان بود که خبر شورشي در کردستان، حسنعليخان را وادار به بازگشت کرد.
کريمخان يکي از مدعيان قدرت: پيروزي هاي کريمخان که ناشي از جاهطلبي و جسارت او وبود، شهرت او را بالا برد و در شرايط بحراني موجود در ايران، او نيز به عنوان يکي از مدعيان قدرت پا به عرصه سياسي گذاشت.
گام اول ? تسخير گلپايگان: كريم خان زند در مقابله با علي مردان خان كه بر نواحي ايل بختياري تا حوالي گلپايگان حكومت مي كرد او را شكست داد و گلپايگان را تصرف كرد و بعد از كسب غنايم فراوان به محل استقرار خود بازگشت.
گام دوم? تسخير همدان: محمدعليخان که دو بار طعم شکست را چشيده بود يک بار ديگر تلاش کرد تا به حوزه قدرت کريمخان نفوذ کند اما اين بار هم شکست خورد و کريمخان وارد همدان شد.
اتحاد ايلي، تاکتيک مبارزاتي کريمخان براي کسب پيروزي: با شناختي که کريمخان از اوضاع آشفته ايران داشت اتحاد ايلي، بهترين تاکتيکي بود که او ميتوانست به سرعت به مقاصدش دست يابد و به همين علت است که پس از دستيابي به همدان، با آزادسازي اسراي بختياري و دادن اسب به آنان به عنوان خلعت موجبات پيوستن سرکردگان بختياري را به سپاه خود فراهم آورد و با اين شيوه تا مدتها، پشتيباني اين ايل بزرگ را به خود جلب کرد. علاوه بر اين اتحاد او و علي مردانخان، زمينه تسخير اصفهان را فراهم آورد و پس از آن، اتحاد سه جانبه بين کريمخان، عليمردانخان و ابوالفتحخان، توانست او را به سردار کل سپاه برساند.
گام سوم? تسخير اصفهان: شکست عليمردان خان توجه او را معطوف به اتحاد با کريمخان براي دستيابي به اصفهان کرد و کريمخان نيز که براي رسيدن به اصفهان نيازمند نيروي بيشتري بود با اين اتحاد موافقت کرد. اين دو متحد در سال 1163 هجري به سمت اصفلهان حرکت کردند و با 28000 سپاهي خود در نزديکي اصفهان با 50 هزار سپاهي ابوالفتخخان روبهرو شدند و نبرد سختي درگرفت و فاتح اين نبرد، دو خان متحد بودند. ابوالفتحخان پس از شکست به خدمت کريمخان و عليمردانخان رسيد.
تمرکز قدرت با اتحاد سه جانبه: به طور قطع در آن دوران پر آشوب که از هر گوشهاي مدعي قدرتي سربرميآورد، تنها تمرکز قدرت بود که ميتوانست کشور بحرانزده ايران را از پراکندگي و پريشاني نجات بخشد زيرا هيچيک از مدعيان قدرت به تنهايي، توان ايجاد وحدت ملي را نداشتند. اين بود که ابوالفتحخان مرد قدرتمند طايفه بختياري دعوت کردند تا سلطنت ايران را به دست بگيرند.
تداوم سلسله صفويه با انتخاب شاه جديد: سه خان متحد با يکديگر توافق کردند که شاه را از ميان بازماندگان خاندان صفوي انتخاب کنند تا بدين شيوه، مشروعيت سياسي خود را تأمين کرده و به راحتي زير سايه دودمان صفوي، به مقاصد خود دست يابند. اين بود که ميرزا ابوتراب فرزند خردسال ميرزامرتضي صدرالصدور نواده دخترش شاه سلطان حسين صفوي را که فقط 8 سال داشت، با عنوان شاه اسماعيل سوم به تخت نشاندند.
اکنون زمان تقسيم مسئوليت بين سه خان فرا رسيده بود: عليمردانخان نايبالسلطنه، کريمخان سردار سپاه و ابوالفتحخان والي اصفهان شد.
اين سه مرد سوگند ياد کردند که با يکديگر و نيز به سلطنت شاه اسماعيل سوم وفادار با شند و هر که پيمان شکست، دو تن ديگر عليه او قيام کنند.
اولين پيمانشکن: عليمردانخان:
مطابق پيمان سه جانبه، عليمردانخان نايبالسلطنه شد و با عنوان حکمران کل کشور، در اصفهان ماند و ابوالفتحخان نيز به عنوان حکمران اصفهان منصوب شد اما از آنجا که عليمردانخان، با ابوالفتحخان کينه ديرينه داشت و او را رقيب خود ميپنداشت، عليرغم پيماني که بسته بود، ابوالفتحخان را ابتدا از کار برکنار کرد و سپس به قتل رساند. سپس حاجيباباخان، عم خود را حاکم اصفهان کرد.
عليمردان خان، حکمران ظلم: کساني که بر اثر آشفتگيهاي اجتماعي و ضعف حکومت مرکزي به قدرت ميرسند چون از ماندگاري خود بر سر قدرت اطمينان ندارند، سعي ميکنند در فرصت بدست آمده کيسه خود را پر کرده و آينده خود را تضمين کنند. عليمردانخان يکي از قدرتمداران فرصتطلب بود، او در طول حکومت کوتاه خود (شش ماه) با مردم به بدترين شکل ممکن رفتار کرد. براي مثال او ماليات سه ساله شهر را يک جا از مردم گرفت و برخي بزرگان شهر را نيز از يک چشم کور کرد. و در شيراز و فارس، آنچه باغ و عمارت باقي مانده بود طي شش ماه تسلط عليمردانخان به ويراني کشيده شد.
تدبير کريمخان: تشکيل مجلس مشاورهاي: کريمخان که از پيمانشکني عليمردانخان بسيار ناراحت و خشمگين شد بايد پيمانشکن را تنبيه ميکرد اما او تدبير بهتري انديشيد. او مجلس مشاورهاي با حضور لرها و رؤساي طوايف تشکيل داد و حوادثي را که واقع شده بود برايشان شرح داد. ابتدا از پيماني که سه خان با هم منعقد کرده بودند سخن گفت و بعد موارد پيمانشکني عليمردان خان، اعم از کشتن ابوالفتحخان، رفتار ظالمانه با مردم اصفهان و شيراز را بيان و از آنان نظرخواهي کرد. سپس سرکردگان به عرض رسانيدند که بايد گفتار چنين شخص پيمانشکني را از درجهي اعتبار ساقط و از کردار او احتراز کرد. البته مورخين دلايل ديگري نيز براي تصميم کريمخان در تشکيل مجلس مشاورهاي بيان کردهاند از جمله: 1- نگراني کريمخان از خيانت عليمردانخان به وي 2- حضور نيروهاي جنگي وفادار به طايفه عليمردانخان در سپاه او و ترس کريمخان از شورش آنان 3- همراهي شاه اسماعيل سوم با علي مردانخان به او مشروعيت سياسي ميداد که کريمخان فاقد او بود.
به هر ترتيب، تشکيل اين مجلس مشاورهاي، تدبير عاقلانهاي بود که کريمخان براي حفظ موقعيت خود و آمادهسازي سپاهش براي مقابله با عليمردانخان، انديشيده بود. کريم خان، فاتح مبارزه براي کسب قدرت: کريمخان با وجود گرفتن رأي اعتماد از سرداران و رؤساي طوايف همپيمان، باز هم هيچ شتابي نکرد و به مدت دو ماه در وطن اصلي خود (پري و کمازان) به تجديد قوا و ساماندهي نيروهايش پرداخت. در سال 1165 هجري کريمخان مقتدر به سمت اصفهان حرکت کرد و بدون مواجهه با کوچکترين مقاومتي، وارد اصفهان شد. باباخان حاکم انتصابي اصفهان، از سوي عليمردانخان که تاب مقاومت در خود نديد، دستگير و مجازات شد و کريمخان براي جلب قلوب سپاهيانش اموال مصادره شده را بين آنان تقسيم کرد. سپس صادقخان برادرش را به عنوان حاکم اصفهان تعيين کرد و به او توصيه کرد به مشکلات مردم ستمديده رسيدگي کند.
مقابله دو هم پيمان «نبرد چهارمحال»: مقابله دو همپيمان قبلي (کريمخان و عليمردان خان) اجتنابناپذير بود. درگيري بين دو سپاه در چهارمحال آغاز شد و طي نبرد سخت عليمردانخان شکست خورد و به سوي نواحي شوشتر و هويزه گريخت. شاه اسماعيل سوم و زکرياي وزير و بسياري از بزرگان و سپاهيان همراه عليمردانخان به اردوي کريمخان زند پيوستند و به اتفاق وارد اصفهان شدند.
کريمخان وکيل الدوله (1165 هجري): کريمخان که رياست يک طايفه کوچک را عهدهدار بود اکنون وکيلالدوله يک مملکت شده و همه اين توفيقات از حسن سياست و تدبير او بود که پس از پيوستن شاه اسماعيل به سپاهش، او را بسيار حرمت نمود و کريمخان را در اصفهان بر تخت نشاند و خود با وجود موقعيتي که کسب کرده بود به لقب و عنوان ساده «وکيلالرعايا» قناعت کرد. همه ميدانستند که او فرمانروا و پادشاهي واقعي است.
فصل سوم:
درگيري با مدعيان قدرت در نقاط مختلف ايران
کريمخان با عنوان وکيلالدوله دست به اقداماتي زد تا جايگاه خود را به عنوان فرمانرواي ايران به همه نشان دهد. از جمله: گسيل داشتن حکام و مأمور مالياتي به شهرهايي که قبلاً تسخير کرده بود، ضمن اينکه به آنان توصيه کرده بود در گرفتن ماليات چندان سختگيري نکنند زيرا ميدانست هنوز در اول راه است و براي جلب حمايت و اطاعت همگان بايد صبور باشد.
فرار عليمردانخان به عنوان يک دشمن کينهتوز که منتظر موقعيتي براي حمله به کريم خان بود، حضور شاهرخ نواده نادرشاه در خراسان که به حکومت محدود خود ادامه ميداد، شکلگيري هسته مقاومت در ايالات شمالي ايران توسط سران قبيله قاجار و ادعاي استقلالطلبي آزادخان افغان در آذربايجان سراسر کشور را دچار هرج و مرج و آشوب کرده بود. وجود اين مدعيان قدرت در سراسر ايران باعث شد وکيلالدوله از سال 1165 هجري مهشيدي تا سال 1179 هجري به مقابله و درگيري با آنان بپردازد.
فصل چهارم:سلطنت کريمخان؛ دوران آرامش
سردار زند در طي تقريباً بيست سال جنگ و گريز به تدريج توانست اين رقيبان سياسي و سرداران گردنکش را يکي پس از ديگري از ميان بردارد تا اينکه در سال 1179 هجري مهشيدي از جنگهاي فراوان فراغت يافته و به عنوان سردار ايراني بر سراسر کشور (غير از خراسان) تسلط يافت. در اين بيست سال آشوب، آخرين آثار قدرت و توان مالي و بدني مردم ايران از بين رفته بود و شايد خواست خدا بود که اين مردم نجيب و بردبار از ميان نروند. کريمخان زند فرشته رحمت الهي بود.
شيراز، پايتخت خان زند: فسايي در فارسنامه ناصري مينويسد: وکيل که خاطر را از نظم ممالک ايران جز خراسان آسوده داشت، شهر شيراز را پايتخت سلطنت خود قرار داد.
آرامش، امنيت و ثبات مرزها، هديه کريمخان زند به مردم رنج ديده ايران: با حکومت خاندان زند بار ديگر سرزمين ايران توانست از وحدت و امنيت سياسي و اجتماعي ويژهاي برخوردار شود. به خصوص که پس از قتل نادر (در 1160 هجري مهشيدي) جانشينان او هرگز توفيق نيافتند که قدرت سياسي سرزمين نادر را احيا کنند. قلمرويي که کريمخان از عصر نادري به ارث برد، سرزميني ناآرام، مواجه با جنگهاي داخلي و استقلالطلبي حکومتهاي کوچک بود. کريمخان عمر خود را مصروف يکپارچه کردن و وحدت سياسي ايران کرد. در واقع اين دوره نسبتاً طولاني چهارده ساله مرهم شفابخشي بود که بر جراحات التيامناپذير ملت ايران نهاده شد. کريمخان با اينکه سواد خواندن و نوشتن نداشت اما نحوه برخورد با ديگران را به خوبي ميدانست و با سياست گاهي نرم و گاه شديد خود سعي ميکرد زمينه شورشها را از ميان بردارد. همچنين به جهت حفظ ثبات مرزهاي کشور، به جز جنگ با عثمانني و فتح بصره، هيچ عمليات نظامي ديگر عليه کشورهاي خارجي همسايه انجام نداد.
حدود قلمرو ايران در دوره زنديه:
قلمرو جغرافيايي، سياسي ايران در دوره زنديه، در واقع بايستي همان قلمرو حکومتي صفويان باشد اما حملات افغانها، ترکها، روسها و تلاشهاي نادر جهت امپراتوري تغييراتي را در قلمرو سياسي جغرافيايي ايران به وجود آورد.
منطقهي جغرافيايي قلمرو کريمخان نواحي لار، کرمان، قسمت شرقي عراق عجم، بعضي از نواحي زاگرس و سواحل خليجفارس را دربر ميگرفت.
سيستان و بلوچستان در آغاز شكل گيري حكومت زند جذب حكومت تازه شكل گرفته افغانستان توسط احمدشاه دراني شد. کرمان شرقيترين منطقه تحت سلطه حکومت زند بود. مرزهاي طبيعي کوير لوت قلمرو فرمانروايي زنديه را از قلمرو افشاريه در خراسان جدا ميساخت.
مراحل تابعيت قبايل عرب سواحل و بنادر خليجفارس: پس از دفع شورشها در نقاط مختلف کشور توسط کريمخان، آرامش داخلي در سراسر کشور برقرار شد، وليکن در سراسر طول ساحل جنوب ايران در کنارههاي خليجفارس از بندرعباس تا بصره، عدهاي از قبايل چادرنشين عرب در بيابانهاي خشک و سوزان ساحلي سکونت داشتند و هريک از اين قبايل مطيع يک رئيس مستقل بودند. خشکي و سختي طبيعت در اين نواحي به حدي بود که افراد قبايل نميتوانستند از راه کشت و برداشت امرار معاش کنند و ناچار به غارت و راهزني در دريا و خشکي ميپرداختند. با توجه به رونق فعاليتهاي تجاري در خليجفارس و به خصوص بصره، تهديد و غارت اين دزدان دريايي، تجارت در خليجفارس را رو به رکود و تعطيلي کشانده بود و اين امر براي کريمخان که اهميت خاص و ويژهاي براي تجارت قائل بود قابل تحمل نبود. در ميان اين قبايل غارتگر، سه قبيله نقش فعالتر و حضور خطرناکتري داشتند. اين سه قبيله عبارت بودند از: قبيله اعراب بنيکعب، قبيله اعراب بندر و اعراب ساکن سواحل شبه جزيره عمان.
کريم خان توانست به تدريج قبايل عرب سواحل و بنادر جنوب ايران را به تابعيت خود درآورد و آرامش نسبي در راههاي دريايي جهت تجارت بازرگانان ايران با مناطقي ديگر فراهم آورد.
فصل پنجم: تداوم سلسله زنديه با جانشينان کريمخان
کريمخان توانسته بود طي مدت حکمراني خود، علاوه بر از ميان به در کردن ساير مدعيان سلطنت، با عنوان ظاهري وکيل و نيابت سلطنت به عنوان يک پادشاه واقعي در ايران سلطنت کند و خصوصاً در 14 سال آخر، بدون رقيب و مدعي، آرامش و امنيت نسبي را در ايران برقرار نمايد. اما کهولت سن و بيماريهاي مختلف از جمله بيماري کليه، سل، خناق و قلنج بالاخره خان مقتدر زند را از پاي انداخت و روز سيزدهم صفر 1193 هـ.م در سن حدوداً 80 سالگي در شيراز وفات يافت.
دعاي زن درمانده در حق کريمخان: کريمخان خود مکرر اين داستان را که نشانه مهرباني و مروت او بود، براي همگان باز ميگفت و دليل رسيدن خود به اين مقام را دعاي زن درماندهاي در حق خود ميدانست: «وقتي در اردوي نادري بودم، مردي سپاهي بودم، از فقر و احتياج زيني طلاکوب را از زينساز دزديدم و اين زين از آن يکي از امراي افغان بود و روز ديگر شنيدم که زينساز بيچاره در زندان نادري است و حکم شده که روز ديگر اگر زين را ندهد به طناب رسد. دل من از اين خبر سوخت. زين را بردم و به جايي که برداشته بودم گذاشتم و صبر نمودم تا زن زينساز برسد. چون آن را بديد نعره کشيد و از فرط سرور بر زمين افتاد و دعا نموده گفت: کسي که اين زين را واپس آورد، خداوند آنقدر عمر به او دهد که صد زين طلاکوب به خود بيند و يقين دارم که از دعاي آن زن به اين دولت رسيدم.»
کريمخان بيجانشين: يکي از بزرگترين اشتباهات سياسي کريمخان، عدم تعيين جانشين براي دوران پس از خود بود. همين امر بلافاصله بعد از مرگ او، موجب اختلاف و کشت و کشتار ميان بازماندگانش شد. هنوز جسد کريم خان روي زمين بود که سران خاندان زند دو دسته شدند و هر دسته به جهت بهرهوري بيشتر از يکي از پسران کريم خان حمايت کردند. قبل از بيان حوادث اين دوره، لازم است فرزندان کريمخان را بشناسيم.
فرزندان کريمخان: کريمخان هفت فرزند داشت که چهار تن از آنها پسر و سه تن دختر بودند.
1-فرزند ارشدش ابوالفتحخان نام داشت که در سال 1169 هـ. م به دنيا آمد. او پس از مرگ پدر، حدود سه ماه حکومت را در دست داشت اما براثر بيکفايتي نتوانست سلطنت کند و سرانجام به دست صادقخان عموي خود محبوس و به فرمان عليمردانخان کور شد. او چند سال در شيراز زندگي کرد و سپس در سن سيسالگي وفات يافت و در شاه چراغ مدفون شد.
2-پسر دوم کريمخان، محمدرحيمخان نام داشت که در سال 1173 هـ.م متولد شد. اما در سن 18 سالگي يعني در زمان حيات پدر درگذشت.
3-سومين پسر خان زند، محمدعليخان ناميده شد. متولد 1174 هـ.ق مادرش زني يهودي نومسلمان بود. اين جوان نيز همچون ابوالفتحخان سبکمغز بود. وي در سال 1206 هـ.ق وفات يافت.
4-پسر چهارم کريمخان، محمدابراهيمخان است که در سال 1182 هـ.ق به دنيا آمد و هنگام مرگ پدر، تنها يازده سال داشت. او نيز به دست عليمردانخان کور شد. پس از تسلط قاجاريه، به دستور آقامحمدخان به مازندران فرستاده شد و در سن 34 يا 35 سالگي وفات يافت.
دختران کريمخان:
1-پري جهان خانم، او در سال 1169 هجري با عليمرادخان ازدواج کرد.
2-خانم کوچک، او نيز با ابراهيم پسر صادقخان ازدواج کرد.
3-بيبي کوچک، او با احمد مرادخان پسر علي مرادخان ازدواج کرد.
بزرگان زند به جان هم افتادند: همانگونه که اشاره کرديم، بلافاصله پس از مرگ کريمخان، سران زند در برابر هم صفآرايي کردند و پيش از به خاکسپاري شهريار ايرانزمين به روي هم شمشير کشيدند. بزرگان زند براي اينکه عمل خود را موجه جلوه دهند، هريک زير پرچم يکي از فرزندان کريمخان قرار گرفتند و براي رسيدن به قدرت، فرزندان وي را ابزار برتريجويي خود قرار دادند.
رهبري يک گروه به عهده زکيخان و همفکرانش بود که به حمايت از محمدعليخان پسر دوم کريمخان برخاستند و رهبري گروه مقابل بر عهدهي نظرعليخان سردار بزرگ زند و همرزمانش بود که به حمايت از ابوالفتحخان پسر بزرگ کريمخان، گرد او جمع شدند.
درگيري ميان اين دو گروه سه روز طول کشيد و سرانجام زکيخان توانست با حيله و نيرنگ نظر عليخان، رهبر گروه مخالف را به قتل برساند و قدرت را به دست بگيرد.
جسد کريمخان در عرض اين سه روز، همچنان بر زمين مانده بود. پس از آن زکيخان و يارانش که بر اوضاع مسلط شده بودند، جنازهي وي را به آيين شاهنامه، در عمارت کلاهفرنگي باغ ارگ در قبري که براي خود ساخته بود «مطابق وصيت کريمخان» دفن کردند.
سلطنت به نام ابوالفتحخان، به کام زکيخان (1193 هـ.م): زکيخان قدرت را در دست گرفت و سلطنت را به ابوالفتحخان داد. وي مدت صد روز با اختيار کامل بر فارس و اصفهان حکومت کرد. زکيخان پس از مدتي، محمدعليخان، پسر دوم کريمخان را نيز در امر سلطنت شريک کرد اما زمام امور در دست خودش بود.
صادقخان مدعي ديگر حکومت: يکي ديگر از سرداران زند که حکومت را حق خود ميدانست صادقخان برادر کريمخان زند بود. او در هنگام مرگ وکيل در بصره بود و به محض اطلاع از مرگ برادر، به شيراز آمد و آنجا را محاصره کرد، اما زکيخان تدبيري انديشيد و به لشکريان صادقخان پيغام فرستاد که اگر از صادقخان دست نکشيد و با من همراهي نکنيد زن و فرزندان شما را که در شهر توقف دارند، در معرض حوادث فراوان قرار خواهيم داد. همين تهديد باعث شد آنها بلافاصله صادقخان را رها کرده و وارد شهر شوند، بدين ترتيب صادقخان ماند و سيصد نفر که ظاهراً کساني بودند که اقوام و خانوادهاي در شيراز نداشتند. صادقخان مجبور شد دست از محاصره شيراز برداشته و به طرف گرگان رود.
عليمرادخان، مدعي ديگر سلطنت: عليمرادخان، خواهرزاده زکيخان بود که او نيز با زکيخان از در مخالف درآمد و اصفهان را به نام وارث کريمخان گرفت. زکيخان با شنيدن اين خبر به سمت اصفهان حرکت کرد. پس از ورود به روستاي ايزدخواست متوجه شد که خزانه اصفهان به دست افراد عليمرادخان افتاده است. اهالي را مورد مؤاخذه قرار داد که چرا مانع نشدند اما مردم اظهار بياطلاعي کردند. به همين دليل دستور داد 18 نفر از بزرگان روستا را از فراز قلعه به پايين پرت کردند. سپس يکي از سادات محله را که به تصور زکيخان در اين ماجرا دخالت داشت، احضار کرد و پس از شکنجه، او را نيز به پايين پرت کرد.
در نهايت زکيخان به دليل ظلم و ستم، در شب بيست و سوم جماديالاول 1193 هـ م رهسپار ديار آخر شد و سلطنت او که صد روز بيشتر دوام نداشت به پايان رسيد.
دوران کوتاه سلطنت ابوالفتحخان: بعد از قتل زکيخان، ابوالفتحخان پادشاه شد و تلاش کرد اوضاع را سامان دهد.
از يک سو عليمرادخان را به عنوان سردار عراق منصوب کرد و از سوي ديگر صادقخان را که حاکم در کرمان بود به شيراز دعوت کرد. او در خدمت ابوالفتحخان آمد. جواني و کم تجربگي ابوالفتح و عياشي و شرابخوارگي او، زمينه تسلط صادقخان را به امور فراهم کرد و اين امري نبود که غرور ابوالفتحخان بدان تن دهد و به همين علت بين آنان اختلاف پديد آمد و سرانجام در روز نهم شعبان 1193 هـ.م صادق به کمک برخي بزرگان توانست ابوالفتحخان را از سلطنت خلع و از چشم محرومش گرداند و او را به زندان افکند و رشته حکومت را خود در دست گرفت. دوران سلطنت ابوالفتحخان، هفتاد روز بيشتر طول نکشيد.
حکومت صادقخان: صادقخان پس از سر و سامان دادن به اوضاع داخلي شيراز، فرزندش جعفرخان را به نواحي جنوبي ايران فرستاد و او توانست طي دو ماه، اين حدود، از جمله اصفهان را فتح کند. اما اصفهان و نواحي شمالي فارس، ميدان زد و خورد بين پسران صادقخان و سرداران عليمرادخان زند بود و اصفهان چندين بار دست به دست گشت اما سرانجام اصفهان به کلي، از سلطه سپاه صادقخان خارج شد و در تعقيب و گريز سپاه فراري، شيراز به محاصرهي نيروهاي عليمرادخان درآمد. صادقخان در شيراز موضع گرفت و اميدوار بود مدت زيادي دوام آورد. محاصره 8 ماه به طول انجاميد و نرسيدن آذوقه، افراد سپاه را نگران کرد و صادقخان نيز دست به اقدامات خشونتآميزي زد و اقوام ايلات همپيمان عليمرادخان را که در شيراز ساکن بودند تحت شکنجه قرار داد تا شايد از اطراف عليمرادخان پراکنده شوند. اما اين امر بر خصومت آنان افزود و سرانجام مستحفظين دروازههاي شهر دست به خيانت زدند و دروازه را به روي سپاهيان عليمرادخان گشودند.
و صادقخان و دو فرزندش تقيخان و علي نقيخان را به قتل رساندند اما جعفرخان پسر ديگر صادقخان به دليل روابط محرمانه با عليمرادخان کشته نشد.
دوران حاکميت عليمرادخان: عليمرادخان سردار يک چشم اما شجاع زند، چنان که شرح داديم هم عليه زکيخان و هم صادقخان قيام کرد و با تثبيت قدرت خود توانست به عنوان شاه ايران تاجگذاري کند.
او براي گرفتن زهر چشم از بزرگان و مردم شيراز دست به اقدامات ظالمانهاي زد. علاوه بر ظلم و ستم مردم، گروهي از بزرگان شهر را تبعيد کرد و به مصادره اموال گروه زيادي از مردم دست زد. فرزندان وکيل را کور کرد و پس از جمعآوري ماليات فارس، حکومت شيراز را به محمدخان سپرد و خود به اصفهان رفت و اصفهان را پايتخت خود قرار داد.
جعفرخان طغيان ميکند: جعفرخان تنها پسر صادقخان که زنده مانده بود وقتي ناتواني عليمرادخان را در اداره کشور مشاهده کرد دست به شورش زد و براي گرفتن قدرت به سمت اصفهان شتافت. عليمرادخان عليرغم شجاعت و کارداني، مردي شرابخوار بود و همين امر باعث شده بود که او دچار مرض قند شود. او عليرغم توصيه پزشکان، زماني که اطلاع يافت جعفرخان به سوي پايتخت ميرود، بلافاصله بدان سوي شتافت اما اجل مهلت نداد و در سال 1199 هـ. م در اصفهان درگذشت.
جعفرخان، حاکم جديد: جعفرخان شاه ترسو و ناتواني بود و هم زمان با حکومت او آشوب و اعتراض در گوشه و کنار ايران اوج گرفت و خوانين محلي مصمم به تصرف اصفهان شدند. جعفرخان، عليقليخان کازروني، يکي از سرکردگان وفادار خود را به سرکوبي آنان فرستاد. شورشيان سرکوب شدند و تعدادي به اسارت درآمدند و عليقليخان به آنان قول داد که شفاعتشان را نزد جعفرخان کرده و مانع قتل و زنداني شدن آنها شود. جعفرخان هم ابتدا شفاعت عليقليخان را پذيرفت ولي بعد از چند روز زير قول خود زد و آنها را زنداني کرد. اين عمل او باعث رنجش عليقليخان شد و به کازرون رفت. اما به دليل اوضاع آشفته کشور، جعفرخان که به سردار توانايي چون عليقليخان احتياج داشت، افرادي را به استمالت فرستاد و عليقليخان را به دربار خود بازگرداند. اما شايد نگراني او از شورش داخلي باعث شد بار ديگر عهد شکسته و اين سردار شجاع را دستگير کرد و او را به دار آويخت.
اين رفتار، درباريان را به جان خود بيمناک کرد و آنها به رهبري حيدر مرادخان زند، ضمن توطئهاي بر سر جعفرخان ريخته و سر از بدنش جدا کردند.
کودتاي عامل کسب قدرت حيدرمرادخان: حيدرمرادخان توسط سرداران کودتاگر به حکومت رسيد و در اثر اين حادثه شد به هم ريخت. حيدرمرادخان که اوضاع را چنين ديد تلاش کرد با برخورد مناسب، توجه سرداران جعفرخان را به خود جلب کند، آنان را بر مقامشان ابقا کرد و همچنين وجوه نقد و پارچههاي نفيس را به عنوان انعام به آنها داد و آنها نيز در ازاي اين بخشش، دست دوستي به او دادند. حيدرمرادخان سعي بر تسلط شيراز داشت اما بيشتر از هفتاد روز نتوانست سلطنت کند.
لطفعلي خان آخرين پادشاه زنديه: لطفعليخان نوهي صادقخان بود که به مدت شش سال سلطنت کرد. او در هنگام کشته شدن پدر توسط کودتاگران در کرمان بود.
حيدرمرادخان طي نامهاي سران لشکر لطفعليخان را تهديد کرد که در صورت همراهي با لطفعليخان بستگان خود را در شيراز از دست خواهند داد. به همين علت بسياري از سران لطفعليخان پراکنده شدند. از طرفي لطفعليخان به سمت بوشهر حرکت کرد، در آنجا رؤساي ايلات عرب او را پذيرفتند و نيرويي در اختيارش قرار دادند تا خود را به شيراز برساند. وقتي اين خبر به حيدرمرادخان رسيد، سپاهي را به فرماندهي شاه مرادخان زند براي مقابله با او فرستاد اما افراد شاه مراد، قبل از رسيدن به بوشهر و مقابله با لطفعليخان، عليه فرمانده خود شوريدند و با قتل وي، همگي به نيروهاي لطفعليخان پيوستند. اين امر آمادگي لطفعليخان را براي حمله به شيراز تقويت کرد.
به اين ترتيب لطفعليخان که از حمايت بزرگان و اعيان نيز برخوردار بود، به شيراز حمله کرد و پس از مدتي توانست در ميان استقبال عموم اهالي و با حمايت اعيان و بزرگان شهر به پادشاهي برسد و او در اولين اقدام، تمام افرادي را که در قتل پدرش دست داشتند، کشت.
بسط نفوذ قاجاريه: اولين مشکل لطفعليخان: دوران سلطنت شاه جوان مصادف بود با گسترش نفوذ ايل قاجار در شمال و مرکز ايران که به طور قطع درگيريهاي داخلي ميان خاندان زند و قاجارها را براي رسيدن به قدرت اجتنابناپذير ميگرداند. با اينکه در ابتدا، نبرد به سود لطفعليخان بود، اما فرار بعضي از سران سپاه او از جمله عمويش محمدخان، باعث شد قشون لطفعليخان شکست خورده و مجبور به عقبنشيني به سمت شيراز شود و آقامحمدخان (قاجار) نيز در تعقيب او شهر را محاصره کرد. او به دليل کمبود مواد غذايي و خوراک دام پس از دو ماه آقامحمدخان دست از محاصره کشيد و به تهران بازگشت.
اولين اشتباه شاه جوان، حمله به کرمان: با اينکه آقامحمدخان رفته بود، اما لطفعليخان ترديدي نداشت که خان قاجار پس از تجديدقوا مجدداً به قصد تسخير شيراز بازخواهد گشت به همين دليل او نيز مشغول تجهيز نيروهاي خود شد اما پس از مدتي که خبري از حمله آقامحمدخان نشد، لطفعليخان به فکر تحکيم موقعيت خود افتاد و در قدم نخست به کرمان حمله کرد و کرمان را محاصره کرد. اما سرانجام با فرا رسيدن فصل زمستان، کمبود مواد غذايي و طولاني شدن محاصره او مجبور به ترک محاصره و برگشت به شيراز شد.
اقدام حمله به کرمان و عدم توفيق در فتح آن به عنوان يک اشتباه سياسي، در تاريخ ثبت شد.
حاج ابراهيم کلانتر که بود؟ حاج ابراهيم شيرازي، در دوره کريمخان، در دستگاه اداري به عنوان منشي خدمت ميکرد. پس از مرگ کريمخان، زماني که عليمرادخان شيراز را تصرف کرد، عدهاي از اهالي، از جمله حاجابراهيم را به اصفهان تبعيد کرد. او در اصفهان به خدمت جعفرخان درآمد و وي در اين زمان، با فرمان جعفرخان، به کلانتري فارس منصوب شد. در دوره سلطنت لطفعليخان، به دليل حمايت حاج ابراهيم از وي، همچنان در شغل و مقام خود باقي ماند و صاحب اختيارات کلي گرديد و حل و فصل امور کشور به دست او افتاد.
شکلگيري توطئه عليه شاه جوان: ظاهراً حاج ابراهيم به همراه برادرش عبدالکريمخان و عدهاي ديگر با هم متحد شدند تا حکومت را از دست لطفعليخان خارج کنند.
لطفعليخان به قصد تسخير اصفهان بدان سمت شتافت و قبل از خروج از شيراز، براي جلوگيري از هر توطئهاي امور شهر را به حاج ابراهيم کلانتر واگذار کرد. او نيز به محض خروج شاه، برخوردارخان و محمدعليخان را به ترتيب مسئول حفاظت از برج و نگهباني ارگ بودند زنداني کرد و اختيار کامل را در شيراز به دست گرفت و به برادرش که همراه لطفعليخان بود خبر داد، او نيز سپاه را وادار به شورش کرد و حکمران زند به اتفاق سيصد نفر باقي مانده از همراهانش به شيراز گريخت. اما حاجي ابراهيم به افراد همراه شاه پيام داد که اگر فرار نکنند خانوادههايشان را که ساکن شيراز هستند، اسير خواهد کرد به همين علت سپاهيان لطفعليخان پراکنده شدند و شاه مغرور و جوان حالا بييار و ياور مانده بود و چارهاي جز گريز نداشت و اين آغاز آوارگي آخرين بازمانده حکومت زند بود.
اوضاع اجتماعي دوران پس از کريمخان حکايت از اين ميکرد که از دوران شکوه و آرامش کريمخان، به جز نافرماني، باقي نمانده است. جانشينان بيلياقت و ضعيف کريم خان، نتوانستند اوضاع کشور را تحت کنترل گرفته و آشوبهاي اجتماعي بار ديگر کشور را دربر گرفت. در اين شرايط بحراني، تنها آقامحمدخان قاجار بود که روز به روز قدرتش رو به افزوني ميرفت و احتمال به دست گرفتن قدرت توسط او بيشتر بود. بيترديد، هر سياستمدار ديگري هم به جز حاج ابراهيم کلانتر به خوبي درک ميکرد که ديگر زمان زنديه سپري شده و لازم است براي حفظ موقعيت خود دست اتحاد به آقامحمدخان دهد. اين همان کاري بود که حاج ابراهيم انجام داد و به واسطهاش خيانتکار شناخته شد.
تلاشهاي نافرجام لطفعليخان: پس از آنکه لطفعليخان نتوانست وارد شيراز شود تنها با چند تن از ياران وفادارش به سوي بندر ريگ فرار کرد و با کمک حاکم آن منطقه سپاهي جمعآوري کرد و در دو مرحله توانست با شجاعتي که از خود بروز داد، شکست سختي به حاج ابراهيم وارد آورد. حاج ابراهيم که کار را بدين منوال ديد دست اتحاد به سوي آقامحمدخان دراز کرد و از او ياري خواست. آقامحمدخان بلافاصله دستور داد سپاهي از اصفهان عازم جنگ با خان زند شوند اما شجاعت خان زند و پايداري ياران اندکش باعث شکست و فراري شدن سپاهيان قاجار شد. آقامحمدخان چارهاي نداشت جز اينکه با لشکر بيست هزار نفري خود بار ديگر عازم جنگ با خان زند شود. لطفعليخان نيز با سه هزار سوار، آماده نبرد شد. خان زند با تقسيم سپاهش به سه دسته به سپاه آقامحمدخان شبيخون زد و جنگ سختي درگرفت. ميخ چادرهاي اردوگاه خان قاجار از جاي کنده شد و چنان مينمود که تمام اردوگاه به تصرف لطفعليخان درآمده است و خان قاجار گريخت اما گويا اين فريبي بيش نبود. صبح فردا تعدادي از لشکريان لطفعليخان به طمع غارت چادرها به اطراف پراکنده شده بودند اما آقامحمدخان با سپاهيانش، همچنان حاضر به جنگ بودند. در نتيجه لطفعليخان چارهاي نداشت جز آنکه به سوي کرمان فرار کند.
آقامحمدخان در هجدهم شوال سال 1206 هـ .م وارد شيراز شد و در عمارت کلاهفرنگي بر تخت نشست.
زمان انتقام فرا رسيد: آقامحمدخان بلافاصله امر کرد قبر وکيل را شکافتند و جنازهي او را به تهران انتقال دادند تا در جايي که هميشه زير قدمهاي وي باشد دفن شود، تا هرگاه آقامحمدخان از آنجا ميگذرد، پاي بر استخوانهاي دشمن و قاتل پدر خويش گذارد.
قتل لطفعليخان، پايان سلسله زنديه: لطفعليخان هنگام فرار به سمت کرمان با سپاهيان قاجار که در تعقيب او بودند درگير شد و مجبور به اميرحسينخان حاکم طبس پناه برد و تلاش کرد به کمک او، نيروي نظامي خود را تقويت کند. اما اين جنگ و گريزها نتيجهاي دربر نداشت تا اينکه قصد تسخير کرمان را کرد و توانست شهر را در اختيار گيرد.
آقامحمدخان که حريف خود را در حال قدرت گرفتن ميديد نگران شد و کرمان را محاصره کرد و توانست پس از چهار ماه وارد شهر شود. لطفعليخان بار ديگر مجبور به فرار به سوي بم شد. اما حاکم بم از ترس جان برادرش که فکر ميکرد در کرمان است ميخواست لطفعليخان را به خان قاجار تسليم کند. به همين دليل او را زخمي و اسير کرد. آقامحمدخان توسط حاکم بم از اين امر مطلع شد و سپاهي را مأمور آوردن وي به تهران کرد. و به حاکم تهران دستور داد که لطفعليخان را بکشد و به اين ترتيب زندگي آخرين و شجاعترين فرد خاندان زند به پايان رسيد.
نتيجه: در طول فاصله مرگ کريمخان (1193 هـ .م) تا پايان سلسله زنديه (1209 هـ .م) جانشينان، براثر کشمکشهاي خودخواهانهشان و نابخرديهاي جاهطلبانهشان تمام امتيازاتي را که وي براي مملکت کسب کرده بود از ميان بردند. نتيجه اين اعمال، فروپاشي اجتنابناپذير زنديه، در برابر قاجاريان و بازگشت کشور به استبداد مطلق قاجاري بود.
فصل ششم: شخصيت، منش، اخلاق و رفتار کريمخان زند
شخصيت کريمخان آميزهاي کمياب از توانايي، عزم، عطوفت و سخاوت بود. او بارقهاي بود در آسمان تيره و تار تاريخ ايران که تنها لحظه کوتاهي از تاريخ طولاني ايران را به خود تخصيص داد و حکومتي استوار با نظر گاهي واقعاً انساني به بار آورد.
صفات خوب، اخلاق کريمانه، سادگي، شهامت، جوانمردي، شجاعت، يکرنگي و انصاف کريم، مورد تحسين و تمجيد اکثر مورخان قرار گرفته است. او که حتي خواندن و نوشتن را نميدانست، با بصيرت و روشنبيني بينظيري بر ايران حکومت کرد و دوران حاکميت او، يکي از ادوار امن و آرام تاريخ پر آشوب ايران محسوب ميشود.
يکي از سپاهيان اروپايي پس از نقل داستانهايي از محبت متقابل مردم و کريمخان به همديگر، چنين نتيجهاي ميگيرد:
«شيراز پر است از داستانهايي دربارهي وکيل. اين تنها پادشاهي است که من هرگز نشنيدم کسي نسبت به او بد بگويد. ستمهاي او تحتالشعاع خاطره احسان و محبتي که به مردم شيراز کرده است، قرار گرفته و شقاوت و مظالم او، به کلي از ياد رفته است.»
فصل هفتم: خصوصيات ويژه نظام حکومتي زنديه
دولت زند همچون دولت صفوي و افشار با اتحاد قواي ايلات و قبايل طرفدار خود به قدرت رسيد و توانست با حذف رقيبان حاکميت سياسي کشور را در دست گيرد.
با استقرار زنديه، ساختار خاصي از قدرت سياسي سامان گرفت که شناخت ويژگيهاي اين ساختار، کمک خواهد کرد تا بهتر بتوان حوادث و رويدادهاي سياسي را تجزيه و تحليل کرد. مشخصات اساسي اين ساختار عبارتند از:
اقتدار کامل شاه: کريمخان زند با اينکه هيچوقت نام «شاه» بر خود نگذاشت اما همانند ديگر پادشاهان ايراني تصميم گيرندهي واقعي در امور سياسي و کشوري تنها او بود و هيچ قانون و قاعدهاي را به جز صلاحديد خود، نميپذيرفت. در واقع نقش شاه در ساختار قدرت سياسي زنديه، محوري بود يعني او در رأس قدرت مرکزي قرار داشت.
اتحاد ايلي: قبلاً اشاره شد که ايران در قرن دوازدهم هجري مهشيدي از وحدت ملي و سياسي محروم بود، خصوصاً پس از مرگ نادرشاه وضعف جانشينان او، قبايل و ايلات تلاش کردند در مناطق خود حکومت مستقل تشکيل دهند. کريمخان به عنوان رئيس يک ايل کوچک سعي کرد با گسترش قلمرو خود و اتحاد با ديگر ايلات (لک و لر) قدرت خود را افزايش داده و با از ميان برداشتن ساير مدعيان به پلههاي قدرت نزديک شود. سپس با بستن پيمان سه جانبه بين خود، عليمرادخان و ابوالفتحخان قدرت خود را استحکام بخشد و سرانجام پس از سالها جنگ و درگيري، توانست به حکومت ايران دست يابد.
تکيه بر عناصر نظامي: سلسله زنديه با تکيه بر شمشير و قدرت نظامي، به حکومت دست يافت و بيشتر حکام کشوري از ميان نظاميان و فرماندهان لشکري انتخاب ميشد. شايد دليل اصلي توجه کريمخان به اهل شمشير، نياز به توان و قدرت آنان براي رسيدن به مقاصد نظامياش بود. در زمانيکه در هر گوشهاي از کشور مدعيان قدرت با تکيه بر قدرت نظامي خود، سر به طغيان برميداشتند، تنها شمشير مردان دلير و شجاع بود که ميتوانست آرامش را در اين مرز و بوم برقرار سازد. انتخاب عنوان «عمر حکومت نظاميان» براي دوران پس از انقراض صفويه تا ظهور قاجاريه که شامل دورهي حکومت افشاريه و زنديه است، به همين دليل منطقي است.
ويژگيهاي نظام سياسي زنديه: سياست داخلي کريمخان زند بر مبناي ايجاد امنيت و آرامش در کشور استوار بود. او تمام تلاش خود را کرد تا علاوه بر سرکوب هرج و مرجطلبان، رفاه و آسايش را براي مردم رنجديده ايران، فراهم سازد.
انتخاب به عنوان وکيل: همانطور که قبلاً گفتيم يکي ديگر از مشخصات اساسي نظام حکومتي کريمخان زند، انتخاب عنوان وکيل براي خود بود که همين سياست کريمخان زند باعث نزديکي او به مردم شد.
سياست وحدت ملي و تثبيت مرزها: يکي از مهمترين اهداف سياسي کريمخان ايجاد نوعي وحدت و اتحاد ملي بود. پس از مرگ نادر بسياري از مناطق کشور دچار آشوب شده بودند. کريمخان کوشيد با تسلط بر ولايات و نظارت بر آنان از سوي حکومت مرکزي، عملاً وحدت ملي را در ايران تحقق بخشد. اين تلاش دو نتيجه را دربر داشت: يکي اينکه وحدت ملي در کشور را محقق مي کرد. و ديگر اينکه فرصتي براي توجه به سياست توسعهطلبانه (مانند نادر) پيدا نکرد. به همين دليل در طول مدت 28 ساله خود، به جز فتح بصره، هيچ حرکتي که نشانه توسعه طلبي او در خارج از مرزهاي کشور باشد، نکرد و به حدود جغرافيايي پادشاهي خود بسنده کرد. البته فتح بصره نيز بيشتر جنبه اقتصادي داشت تا کشورگشايي.
سياست کريمخان در برابر حکام: چون ايجاد آرامش در کشور براي کريمخان در اولويت قرار داشت، عملکرد وي در رابطه با حکام ولايات نيز در اين راستا بود. او قصد عزل و نصب حکام را بدون دليل و فقط بر مبناي اغراض شخصي نداشت و اعلام تابعيت آنها از حکومت مرکزي کافي بود تا کريمخان، آنها را در مقام قبلي، باقي بگذارد. البته برخورد توأم با مهرباني کريمخان با حکام، دست آنها را در انجام امور ناحيه خود باز ميگذاشت، به حدي که گاه مبناي خودسري و ستم را ميگذاشتند. خصوصاً در مناطق دور از پايتخت. به همين دليل بسياري از نواحي، تقريباً به صورت مستقل اداره ميگرديدند و تنها يک اطاعت ظاهري از حکومت مرکزي ميش و همين براي کريمخان کافي بود.
سياست گروگانگيري و کوچ ايلات: کريم خان به محض اينکه بر استانهاي مختلف کشور مسلط شد، بزرگان قبايل را با اينکه براي مشاوره با آنها، بايستي آنان را در نزديکي خود داشته باشد، وا ميداشت که در شهر شيراز زندگي کنند. و يا در خدمت نيروي نظامي او باشند. منظور اصلي وکيل اين بود که تمام اين اربابان کوچک را تحت نظر خود داشته باشد تا هرگز هوس شورش بر سرشان راه نيابد.
اقدامات اجتماعي کريمخان: با وجود اينکه خان اغلب اوقات عمر خود را به جنگ و درگيري با رقيبان يا شورشيان گذراند اما در فرصتهايي که به دست ميآورد دست به اقداماتي در جهت رفاه و آسودگي خاطر رعيت ميزد. در اين خصوص ميتوان به موارد زير اشاره کرد: 1- ر فاه و آسايش و امنيت مردم 2- حفظ بهداشت عمومي 3- برنامههاي تفريحي ورزشي
اصلاحات اجتماعي کريمخان: کريمخان را ميتوان يکي از آبادکنندهترين پادشاهان ايران دانست. از اقدامات عمراني او خصوصاً در شيراز ميتوان نام برد که هماکنون نيز آثار به جاي مانده از ابنيه کريمخاني، شيراز را شهر ديدني و توريستپذير کرده است.
اقدام به آباداني شيراز، نه تنها نام کريمخان را در زمره شاهان آبادگر قرار داد بلکه باعث به کارگماري مردم فقير شيراز شد.
از جمله اقدامات برجسته وکيل در شيراز را اينگونه ميتوان برشمرد:
1- ساختن ديوار دفاعي شيراز 2- ساختن قصر (ارگ کريمخاني) 3- ديوان خانه 4- عمارت کلاهفرنگي 5- مسجد وکيل 6- بازار وکيل 7- مدرسه وکيل 8- حمام وکيل 9- احداث آب انبار 10- احداث سربند و کانال فاضلاب 11- جاري گردانيدن آب شيرين به داخل شيراز 12- سنگ فرش نمودن محلات شيراز 136- کاروانسراي وکيل 14- آرامگاه حافظ و سعدي 15- ايجاد کارگاههاي صنعتي در شيراز و …
البته دوري راه و واگذاري ساير مناطق به واليان، مانع از آن شد که اقدامات عمراني کريم خان به جز در تهران، شامل ساير ولايات شود. البته مواردي نيز پيش آمده که او به مناطق ديگر نيز کمک کند از جمله زلزله ي عظيمي که در کاشان، اصفهان و قم روي داد و تلفات جاني فراواني هم به همراه داشت، کريم خان در آن زمان به بازسازي کاشان همت گماشت و در اندک زماني به آن ولايت سر و سامان بخشيد.
سياست اقتصادي کريم خان: سياست اقتصادي کريم خان در يک جمله عبارت بود از کاهش فشار دولت بر مردم.
او سعي کرد با پرداخت حقوق مستمري به مأموران دولت، بهانه تجاوز به مال مردم را از آنان گرفته و به هيچ کارمندي جرأت و فرصت دغل کاري و دزدي را ندهد.
نظام مذهبي حاکم در دوره ي زنديه: مذهب در دوره حکومت زنديه و قبل از آن در زندگي مردم نفوذ زيادي داشت و روحانيون، صاحب قدرت و نفوذ فراوان بودند. کريم خان نيز به دليل ارتباط گسترده مردم با اين قشر و ميل و ارادت باطني خود به روحانيون پاک عنايت و توجه خاص داشت اما سياست مذهبي او در راستاي «عدم تقسيم قدرت با اين گروه» قرار داشت زيرا او ديده بود که دخالت برخي از روحانيون بزرگ عصر صفوي در مسائل کشوري، زمينه ساز سقوط دولت صفوي بوده است.
اعتقادات مذهبي کريم خان: کريم خان خود يک مسلمان شيعه بود و همين ويژگي زمينه تداوم حاکميت مذهب تشيع را در ايران پس از نادرشاه فراهم آورد. او شهر شيراز را به دروازه محله تقسيم کرد و اعتقاد داشت هر محله اي تحت حمايت يکي از دوازده امام قرار دارد که مانند فرشته نگهباني، از آن مراقبت به عمل ميآورند.
فرهنگ، هنر و ادبيات در دوره کريم خان: کريم خان با اينکه خود سواد نداشت اما به علم و هنر علاقه بسيار داشت به حدي که دربار خود را محل اجتماع دانشمندان و هنرمندان کرده بود.
دوره طولاني درگيري ها و اغتشاشات داخلي باعث شده بود توجه به علما و هنرمندان در جامعه کم شود اما در دوره امن و آرام کريم خان، زمينه رشد فرهنگ و هنر فراهم شد.
کريم خان همچنين علاقه بسياري به موسيقي، شعر و ادبيات داشت و دوران وي را دوران «بازگشت ادبي» خوانده اند. زيرا اکثر شعرايي که در دوره نادرشاه به دليل فشارهاي اجتماعي و اقتصادي به خارج از ايران رفته بودند، به تدريج به کشور بازگشتند و مورد توجه کريم خان قرار گرفتند.