یقین

چون حرکتی ندارد اگر زنده یود ازاو ترس نداشت حال که مرده ،چگونه ازاو نمی ترسد؟ پس می فهمیم که قوه واهمه اش یرقوه عقل او مسلط شده است.

نویسنده:معلم عرفان شهید ایه الله عبدالحسین دستغیب
بامقدمه استاد سید هاشم دستغیب
گرداوری و تنظیم : اسماعیل شفیعی
دی ماه سال1362-5000جلد
حروف چینی و تنظیم صفحات:7تیر
ناشر: انتشارات نورالصادق
مقام شرح صدر، نور خدایی
یقین یعنی دانستن چیزی است بطوری که احتمال خلاف انرا ندهد و هیچ تردیدی در ان نداشته باشد.
به دودسته تقسیم می شود:1-یقین صادق. 2-یقین کاذب.
اگر غفلت و واهمه بریقین چیده نشود.
به مانند کسی است که از جنازه ی مرده ای درشب تاریک دراتاق وحشت دارد درحالیکه یقین دارید که از مرده کاری برنمی اید،چون حرکتی ندارد اگر زنده یود ازاو ترس نداشت حال که مرده ،چگونه ازاو نمی ترسد؟ پس می فهمیم که قوه واهمه اش یرقوه عقل او مسلط شده است.
نشانه های اهل یقین:
رسول خدا فرمودند:نزد هر عالمی ننشینید مگر اینکه شمارا از پنچ چیز دور کند وبه پنچ چیز بخواند: 1-شمارا از شک و تردید و حیرت نجات بخشد و به یقین برساند.
2-شمارا از تکبر کردن منع وبه تواضع وادارد.
3-شمارا از ریاکردن دور وبه اخلاص بخواند.
4-شمارا از دشمنی با بندگان خدا بازدارد وبه خیرخواهی انها وادارد.
5-شمارا از دوستی دنیا و میل به ان باز داشته به بی رغبتی ان بخواند.
پاها را هم دراز نمی کند:
در حالات محقق اردبیلی نقل شده چهل سال اخر عمرش در خلوت و جلوت پاهای خود را دراز نمیکرد حتی هنگام خوابیدن و چون علت انرا می پرسیدند می فرمود:در محضر پرودگارم خجالت می کشم و حتی درجای دیگر که در بستر مرگ نمی گذاشت پایش را دراز کند.و میگفت:عمری در محضر پروردگارم بی ادبی نکردم حال که میخوام بمیرم چگونه بی ادبی کنم پایش را درحالت احتضار قبله نمودند معذرت طلبید و گفت:پر.ردگارا چون امر توست راضی شدم.
اهل یقین ثمره عالم وجودند:
مردمان برسه دسته اند:یاعالم هستند یا در کار عالم شدن به دنبال علم رفتن می باشند یا هیچ و ضایعند.
انهایی که عالم هستند یعنی به مقام یقین رسیده کسی که متعلم است(یعنی به دنبال علم رفتن است)در صراط یقین است و کسانی که ضایعند سردر هوا و پشت برخدایند تمام هوسشان و شهوات دنیاست.
اهل یقین خیلی کمند(کالکبریت الاحمرم )اگر یک نفر اهل یقین در شهری باشد به برکت او برکات نازل و بلاءدفع می شود چون غرض از ایجاد عالم چنین اشخاصی هستند.
دانیال در چاه باشید درنده:
در حالات جناب دانیال است که بخت النصر اورا گرفت و برای کشتنش چاه عمیقی را کند شیر درنده ای را در چاه انداخت و حضرت دانیال را در چاه افکند دستور داد سرچاه را بستند که هیچکس حق ندارد نزد یک چاه شود.خداوند به پیغمبری وحی فرستاد که برای دانیال در فلان مکان خوراک ببر ان پیغمبر وقتی به چاه رسید سرچاه را کنار زد دید که در قعر چاه شیر باکمال خضوع و ادب مقابل دانیال نشسته است وقتی خوراکش را به او رسانید دانیال گفت(الحمدالله الذی لاینسی من شکره)سپاس خدایی راکه کسی اورا سپاسگزاری می نماید فراموش نمی نماید.اگر دانیال یقین به خدا نداشت دیدن همان شیر زهره اش را می برد و جانش بیرون می رفت اما اهل یقین ایمان دارد که شیر هم مخلوق عاجزی از مخلوق خداوندی است که بدون مشیت الهی حرکتی نمی کند.
مراتب ایمان و کمی یقین
حضرت رضا می فرماید:ایمان یک درجه بالای اسلام ،پرهیزگاری یک درجه ایمان و یقین یک درجه بالای پرهیزگاری و بین مردم چیزی کمتر از یقین تقسیم نشده است.راوی از امام (ع)پرسید :یقین کدام است؟فرمود:توکل کردن برخدا و تسلیم شدن برای خدا و خشنودی به خواست خدا و واگذاری کاربه خدا
نشا نه ای در شرح صدر
دومین پایه ایمان یقین است نوری است که ازطرف پروردگار بردل بنده اخاضه گردد در مجمع البیان از حضرت خاتم الانبیاء(ص)پرسیده شد شرح صدر چیست؟رسول خداوند فرمودند:نوری است که بردل بنده اخاضه گردد و حقیقتش را کسی نمی فهمد.
گفتند:ایا نشانه ای دارد؟رسول خدا فرمود:هرگاه در دنیا از دار غرور و شهوات جدا شدی و دلهره اخرت داشتی و پس از مرگ به یاد این افتی که از اصحاب شمالم یا از اصحاب یقین. این نشانه نور یقین است که اوضاع زندگی مادی نزد فرد مهم نیست و کم وزیاد ها الان بشر را الوده کرده است.
روایت است که………..
رسول خدا نماز صبح را خواند پسر مبارک را به عقب برگرداند چشمش به جوانی افتاد که از خستگی بیداری شب چرت میزد و چشمش به گودی فرورفته فرمود:چطور صبح کردی عرض کرد یارسول الله صبح کردم درحالی که به مقام یقین رسیده ام فرمود علامت یقینت چیست؟عرض کرد علامتش ان است که دام مخرون است و یقین من خواب رااز چشم من گرفته است و یقین من سبب شده که روزها روزه بگیرم و در نظرم جهنم و صدای نعره اش مجسم است مثل اینکه انرا می بینم رسول خدا فرمود:این بنده ای است که خدای تعالی دلش را به نور یقین منور کرده است.
چگونه مومنین را زنده می سوزانند؟
در سوره برج داستان اصحاب اخدود امده است که به این شرح است در حبشه پیغمبری بر مردم انجا مبعوث شد عده ای یه او ایمان اوردند سلطان وقت یا عده ای که مسلمان شده اند می جنگند و کیفیت مبارزه این بود که اولاد پیغمبری می گیرند و می کشند پس از کشتن پیغمبر،امر می کند که مامورین گودال هایی درست کنند و اتش زیاد در ان روشن نمودند که خدا می فرماید(النار ذات الوقود)انگاه اطراف ان اتش برافروخته می نشستند مومنین را می اوردند فورا در اتش نمی انداختند بلکه از تک تک انها می پرسیدند (سلطان خداست یا خدای عالم)؟اگر کسی می گفت:خدای عالم خداست باید در گودال بیفتد و اگر می گفت سلطان خداست ازاد می شد،انهایی که مسلمان بودند با پای خود به اتش می رفتند در روایتی است که بیست هزارنفر مسلمان را به اتش انداختند.
در تفسیر دیگری است زنی که پسر دوساله ای داشت به زن گفتند:بگو شاه پرستی وازاد شود ویا بگو خداپرستی ودر گدال بسوز اول تصمیم گرفت به اتش برود به بچه اش نگاه کرد و قدری ایستاد(چند طفلند که در گهواره سخن گفتند یکی حضرت مسیح و دیگری همین بچه اصحاب اخدود است)تا مادر خواست سستی کند طفل به حرف امد و گفت:مادر برو در اتش مراهم ببر درراه خدا چیزی نیست جان که ارزش ندارد.
چکونه سر ز خجالت براورم بر دوست                    که خدمتی به سزا بر نیامد ازدستم
مقام شرح صدر، نور خدايي
وبه این نور یقین درچند جا از قران مجید اشاره شده است.ایا کسی که خداوند سینه اش را برای پذیرفتن اسلام گشایش داده و او قرین نوری از پروردگارش شده (مثل دیگران است) ایا کسی که مرده بود پس از زنده اش کردیم و برایش نوری قرار دادیم (که به ان حق را ببیند وبه ان بگرود) که به کمک ان میان مردم راه می رود مانند کسی است که درتاریکیها است که از ان بیرون شدنی نیست؟ هرکه راکه خدا بخواهد رهنمایی فرماید ، سینه اش را برای پذیرفتن اسلام بگشاید و هرکس را بخواهد گمراه کند (او را بخود واگذارد) سینه اش را تنگ و سخت نموده گوئی می خواهد به اسمان بالا رود ( یعنی پذیرفتن حق برایش درسختی بمانند به اسمان بالا رفتن است)
بدینسان خداوند برکسانیکه ایمان نمی اورند ناپاکی می نهد.
دیدارش به یاد خدا می اندازد
حواریون ازحضرت مسیح(ع) پرسیدند باچه کسی همنشینی کنیم؟ فرمود: کسی که دیدارش شما را به یاد خدا می اندازد( یعنی نور یقین او تاریکیها ی اوهام و خیالات واهی و غفلات شما را پس زند و فطرت شمارا که یاد خداست اشکار سازد) و سخن گفتنش دانشتان را زیاد کند و کردارش شما رابه اخرت مایل کند (به مانند مسافر غافلی که ببیند همسفرش سخت درمقام تدارک توشه راه است اوهم به فکر خود افتد ودر تهیه زاد راه بکوشد.
اهل یقین و اطاعت امر امام(ع)
ما مون رقی گفت: درخدمت اقایم حضرت صادق(ع) بودم که وارد شد سهل بن حسن خراسانی و سلام کرد بران حضرت و نشست و گفت: یابن رسول الله از برای شما است رافت و رحمت و شما اهل بیت امامتید چه مانع است شما راکه ازحق خود بنشینی باانکه می یابی از شیعیانت صدهزارنفر که مقابلت شمشیر بزنند حضرت فرمود: بنشین ای خراسانی پس فرمود ای حنیفه تنور را گرم کن پس ان کنیز تنور را گرم کرد که مانند اتش سرخ شد وبالای ان سفید گردید انگاه فرمود: (( ای خراسانی برخیز و درتنور بنشین )) مرد خراسانی عرض کرد: ای اقا ی من یابن رسول الله (ص) مرا به اتش عذاب مکن و ازمن بگذر خدا ازتو بگذرد. فرمود: ازتو گذشتم پس دراین حال بودیم که هارون مکی وارد شد و نعلین خود را به انگشت سبابه چرفته بود عرض کرد: (السلام علیک یابن رسول الله (ص) ) حضرت فرمود: نعلین را ازدستت بینداز و درتنور بنشین.
روای گفت: هارون نعلین رااز دست انداخت ورد تنور نشست و حضرت روبه مرد خراسانی کرد وشروع نمود بااو حدیث خراسان گفتن مانند کسی که ان را مشاهده می کند. پس فرمود: ای خراسانی برخیز ونظر کن به داخل تنور. گفت: برخاستم و درتنور نظر کردم دیدم هارون را که چهار زانو نشسته انگاه از تنور بیرون امد و برما سلام کرد. حضرت فرمود: درخراسان چند نفر مثل این مرد هست؟ گفت: به خدا قسم یک نفر نیست. فرمود: ما خروج نمی کنیم در زمانی که نمی بینی دران پنج نفر که یاور ما باشند ما داناتریم بوقت خروج.
سختی های دنیا به نور یقین اسان می شود.
در دعای شب نیمه شعبان می خوانید (خدایا نور یقینی عنایت بفرما که به برکت ان مصیبت های دنیا برای من اسان گردد.)
وقتی نور یقین امد باورش می شود که هرچه برایش پیش امده ، تقدیر خداوند است و تقدیر او عین خیر وصلاح می باشد خود این معنی اطمینان و ارامش به شخص می دهد لذا مصیبتهای دنیا برایش اسان و قابل تحمل می گردد ضمنا (ازاین فقره دعا نیز واضح می گردد که ایمان و یقین افاضه و بخشش خداوندی است . درکتاب شریف کافی ، بابی است تحت عنوان ) باب فی الایمان موهبه من الله البته بربنده واجب است در تحصیل ایمان بکوشد تا خداوند افاضه بفرماید یعنی باید ازخدا خواست تا دل را به نور یقین روشن بفرماید.
در پیغمبران نیز یقین مراتب دارد.
به رسول خدا(ص) عرض کردند: عسی بن مریم برروی اب راه می رفت و پیغمبر (ص) فرمود: اگر یقینش زیادتر بود درهوا هم راه می رفت یقین محمدی (ص) کجا و یقین سایرین کجا؟ حضرت ابراهیم عرض می کند پروردگارش را به من بنما چگونه مرده ها را زنده می فرمائی؟ به او فرمود: ایا ایمان نیاوردی؟ گفت: اری ایمان اورده ام ولی برای ارامش یافتن دلم مایلم ببینم.
امام امیرالمومنین علی (ع) می فرماید: اگر پرده عقب برود بر یقین من چیزی افزوده نمی گردد حال یقین حضرت ابراهیم و امیرالمومنین را دریابیم.
امامان دوازده گانه ما از همه انبیاء افضلند جز از خاتم الانبیاء (ص) شاید یکی از وجودش برتری یقین ایشان باشد. بالجمله ایمان و یقین مراتب دارد و قابل کم و زیاد شدن است در تغییر و دگرگونی است صبح یکطور و عصر ممکن است و طور دیگر باشد. گاهی روبه کمال و اشتداد است به قسمی که ساعت اخر عمر هیچ نفس سردی نمی تواند چراغ افروخته ایمانش را خاموش کند ، همانطور یکه پناه برخدا ممکن است روبه نقصان گذارد حال چطور نور ایمان کم و زیاد می شود؟
نوری که از کف یوسف رفت.
دراخر داستان جناب یوسف پیغمبر که از پدرش یعقوب و برادرانش دعوت نمود که مصر بیایند یعقوب را درمحلی نشاندند و اوردند یوسف هم برای تشریفات استقبال تدارکدید و با بزرگان نزدیک مصر تاچند فرسخی به استقبال پدر و برادرانش امد تا وقتی که به یکدیگر نزدیک شدند اینجا سزاوار بود جناب یوسف رعایت احترام پیری پدرش را بنماید نه عنوان و سلطنت ظاهری خودش را ، اما جناب یوسف از مرکب پیاده نشد . اینجا بود که ترک اولی کرد ( نه حرام بلکه چیزی که بهتر بود انرا انجام دهد و نداد . ) جبرئیل بر او نازل شد وگفت: کف دستت را نگاه کن دید نوری از دستش بیرون جست . جبرئیل گفت: بواسطه این کار ( ترک اولی) نور نبوت از نسل تو خارج شد لذا از نسل یوسف کسی پیغمبر نشد.
جائی که یک ترک اولی اینگونه اثر وضعی دارد مکروه و حرام چه می کند؟ هرکس حساب خودش را بکند و بترسد مبادا نور ایمانش کم شود و هنگام مرگ بایک نفس شیطان از بین برود بلکه برعکس باید باشد یعنی نور شیطان راکه هنگام مرگ می خواهد نزدیک شود ، بزند و براند .
دعای حزین برای ثبات ایمان
چون به یقین نرسیده با یک امر جزیی ول می شود خدا نکند مال وجاه دنیا در دل جاکند در نهایت خطر است (یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک) دعای حزین است که امام رضا (ع) می فرماید: در اخرالزمان شخص صبح می کند در حالی که با دین است و عصر می کند در حالیکه بی دین است .
حد یقین توکل است.
لذا مرویست که از امیرالمومنین (ع) پرسیدند : (ما حدالایمان قال الیقین قالوا و ما حد الیقین قال(ع) التوکل علی الله) حد ایمان چیست؟ فرمود: یقین عرض کردند حد یقین چیست؟ فرمود : توکل بر خدا .
این نتیجه فهمیدن همان سبب و مسبب است . اگر کسی یقین کرد که سببیت اسباب از اوست از اثار این یقین توکل است یعنی به مسبب دلگرم می شود نه اسباب و تکیه اش به او می شود و کارش را به او واگذار می نماید – وقتی که منقطع از اسباب گردید چه سبب باشد چه نباشد برای او فرقی نمی کند . 
زندگی مومن درعاقبت بینی
یقین ازکجا پیدا می شود؟ چهار شیعه و راه دارد اولش فطانت دوم حکمت سوم عبرت چهارم دانستن سنت سابقین ، تذکراتی ذکر شد گفتیم ، فطانت یعنی هوشیاری و زیرکی حکمت خورده بینی و دقیق شدن – چطور اهل دنیا در معاملات و وضع زندگیشان دیقی می شوند سعی دارند زندگیشان مرتب شود اگراین هوش در روحانیت ، خدا – شناسی ، معارف و حقایق بیفتد انرا فطانت گویند ، مرویست لز رسول خدا درمعنی کیاست ( المومن کیس ) مومن زیرک است – خیال کردی شیطنت زیرکی است . زیاد شدن مال و جاه و ریاست اینها شیبه کسی است نه زیرکی .
کیاست مال علی(ع) و شیعیان علی (ع) است انها که فهمیدند دنیا هیچ و پوچ است ازخود پیغمبر مرویست که فرمود: هرکس بار سفر اخرت می بندد زیرک است احمق کسی است که کار دنیا را می کند و امید دارد اخرتش درست شود بعد لز مرگت خانه ات جایی است که خودت درست کرده ای تا چقدر عمل صالح داشته باشی سعه خانه ات در برزخ و قیامت به مقدار کار خودت هست . لادارللمره بعدالموت یسکنها الاالذی کان قبل الموت بانیها . بعدازمرگ خانه ای نسیت برای کسی مگر ان مقداری که بنا کرده است خانه 10متری یا 100متری یا مدالبصر تاچشم کار می کند برای گور و برزخت همینجا فکری کن تاچه اماده کنی اگر خانه بهشتی اماده کردی همیشه درناز نعمت هستی وگرنه در قعر دوزخ باچه شدائدای.
ایمان بخدا از روی فطانت
فطن ، زیرک اخربین است موقعی که ازاینجا ترا می برند می — خواهد دراینجا پنجاه ساله مدح ترا کنند یا مذمت . فطن باش خودت را دراین دستگاه افرینش بشناس مصنوع مخلوق پس صانع دارم خالق دارم . ایمان باید روی فطانت باشد نه تقلید عجیبه ای می بیند مختصر ایمانی و اعتقادی پیدا می کند بعداز بین می رود خدا کند جوشش داشته باشد زیاد گردد — کسیکه در قنداق ترا روزی می داد ایا حالا نمی دهد؟ انوقت از پستان مادر می داد حالا از راه دیگر چرا غصه روزی بخورد حریص گردی زندگیت رابه دوش خودت خیال کنی مثل کسی که خدا ندارد پس رب مدبرالامور – رزاق کیست؟ تو مخلوق و مرزوق و مصنوع هستی این شتابهای خلق دنبال روزی همه اش ناشی از کفر است .
لفظ با حقیقت فرق می کند
شبانه روزی که پنج مرتبه نماز می خوانیم و لااقل ده مرتبه کلمه ربالعالمین را به زبان می گوئیم این لفظ تنها ایمان بر برو بیت پروردگار جهانیان نیست ، بلکه ان مرا قلبی است که راستی باورش شده باشد افریدگار او و همه افریدگان یکیست ، بنابراین الفاظ مقصود بالذات نیست بلکه لفظ این است که بدن را طاهر و حکم اسلام را بر او جاری می سازد .
اما نسبت به حقیقت وقتی واقعا شخص مسلم است که باورش گردد و یقین کند که رب العالمین است از کرم خاکی تا فیل ، انسان ، جن و ملک ، زمین و سایر کرات همه همه مدبرشان یکیست ، دست تربیت یکی باتمام ذرات وجود است از پدید اوردنش تا به کمال رسانیدش ، چنانچه رب منست ، تااین معنی نباید حالا کار به شهودش نداریم اقلا عقد قلب از روی اعتقاد به قران تا پیدا نشود ایمان و اسلام حقیقی نیست .
گواهی بدون دانش درست نیست
شهادت بدون علم غلط است به چشم دل یقین دارد به اینکه (لا اله الا الله) انوقت می گوید اشهد ، خدای کسی که فطرتش را از دست نداده باشد . چون خدا جسم نیست که به چشم حس دیده شود و معقول است پس چشم دل و بصیرت او را درک می کند که از چشم ظاهری به مراتب قویتر و بالاتر است . گواهی می دهم به یقین که در اسمانها و زمین و کرات در عالم ماده و ماوراء ماده تمام یک خدا است .
یک قدرت است که این چرخ افرینش را می گرداند و همه محکوم یک اراده و حکم اند . این همان توحیدی است که خداوند دوست دارد بشر حقیقتش را درک کند به قسمی که سوگند یاد فرموده که اهل توحید را همیشه دراتش نگه ندارد چنانچه مشرک و کافر هم بهشت نمی روند ازبس معنی توحید بلند پایه است مخدره زهرا (س) چنین تعبیر می فرماید : وانار فی التفکر معقولها) نورانی کرد در اندیشه کردن ، ادراک او را یعنی اگر کسی حقیقت توحید را ادراک کرد این نور ، عظیم دستگاه فکریش را نیز نورانی می نماید ، هرچه ادراک کند نور است و هرچه هم ازاو سر زند از گفتار و کردار چون از اندیشه اش برخاسته همه نور اندر نور است.
چنانچه هرکس اهل توحید نشده ، یعنی واضحترین حقایق را هنوز نفهمیده ، یقین بدانید هرچه بگوید ، هرچه بنویسد همه تخیلات و موهات است ، تاریک و ظلمانی است کتابهائیکه از خارجیان می رسد توکه می خوانی ترا را هم تاریک می کند . برگردیم به اصل مطلب ، گواهی بدون دانش فائده ندارد در قران مجید هم می فرماید (بدان که خدا یکیست) و خدا گواهی می دهد که او یکی است و ملائکه گواهی می دهند و صاحبان دانش.
و خلاصه باید بقسمی یقین کند که بتواند گواهی بدهد بچشم بصیرت ببیند و بفهمد ، برای نمونه از اهمیت گواهی به توحید ، شهید علیه الرحمه درشرح لمعه این روایت را از پیغمبر اکرم (ص)  نقل کرده است (کسی که اخر کلمه اش لا اله الا الله باشد داخل بهشت می شود ) زهرا(س) هم گواهی می دهدکه جز خدای یکتا خدایی نسیت ، انگاه معارفی را بیان می فرماید: (کلمه جعل الاخلاص تاویلها) ، بدانید کلمه بزرگیست لفظش مختصر (لاالا الا الله) است ، تاویلش یعنی معنی و باطن و حقیقتش اخلاص اگر بااخلاص است در بهشت وگرنه، ظاهری است ارزشی ندارد . توحید اگر بااخلاص جمع باشد یعنی موحد باشد مخلص هم باشد ، اگر مخلص نشد توحیدش هم درست نیست.
ایا به مقدار عمل مزد می دهند؟
مرویست که شبری از بهشت به تمام دنیا و مافیها می ارزد. بهشتی که تو خیال می کنی نه چنین است که بااین عمل جزئی با عجب و غرور و جهل می خواهی بخری ایا باکوه کوه عمل صحیح هم درصورتی که بخواهد با عدل به تو رفتار کنند معادل می شو.د؟ اصلا خودت و انچه داری و توفیق اطاعت همه از اوسا و برفرض هم پای معاوضه شود و ازخودت باشد اینطور درست نمی شود.  پس باید امید و توکل به خداباشد نه عمل—- خداوندا به حق محمد و ال محمد(ص) مارا هوشیاری ده و درمواردش یا ریمان فرما . خدایا تو مارا اهل توکل و اخلاص گردان.
چیزهایی که خوبیش یقینی است.
خاطره هایی که به قلب می گذرد که کاری راانجام یا ترک کند از این سه قسم بیرون نیست . یاکاری است که خوب بودن ان روشن است خاطره ای است رحمانی و ردان رشد وصواب و صلاح است ، اگرچنین خاطره ای به قلبت گذشت که هیچ جای شبهه ای نیست ان را دنبال کن و تصمیم بگیر و به مرحله عمل دراورف، نظیر واجبی از واجبات .
چیزهایی که بد بودنش قطعی است .
یا خاطره ای است که انسان به شیطانی بودنش اطمینان دارد : اگرچنین است تردیدی در ترکش نیست یعنی پس از خاطره ان را اراده نکند (تذکروا) می فهمد از شیطان است چون به احکام الهی اشناست می فهمد این گمراهی است خاطره را رد می کند (فاذاهم مبصرون ).
درموارد مشتبه چه کنیم؟
قسم سوم هم داریم خاطره هایی که انسان حیران است ایا از رحمن است یا از شیطان؟ بیشتر مباحات که انسان نمی فهمد ازکجا به قلب او گذشته است دراین قبیل موارد چه باید کرد؟
انهایی که مرتبه کامل تقوی را پیدا کرده اند مانند یاقوت سرخ عزیزند— دل روشنی دارند که به نور تقوی حس می کنند متوجه می گردد که این کارخوب است باید (مبصر) است تردیدی برایش پیدا نمی شود دراین کار نور باظلمت را تشخیص می دهد البته و و ظیفه ان عده انگشت شمار برایشان معلوم است .
بی رنج به یقین نمیرسی.
مقام یقین و ایمان کامل که انسانی جز مومنین ازاین عالم برود و باانها محشور گردد نیاز به زحمت دارد— ادمی کارکند جنبش داشته باشد مقام مسلمانی را میخواهی طی نمایی ریاستها و مقام دنیوی راببین کسی که طالب ان است چقدر جان میکند ازبذل مال و عمر دریغ ندارد یا میدانید که به کرسی وکالت یا وزارت برسد ای کسی که میخواهی برسی به جائیکه ردیف محمد(ص) وال است . روی منبرهای ازنور متصل به محمد و ال محمد(ص) باشی با بی بند و باری نمی شود.
نابرده رنج گنج میسر نمی شود                         مزد ان گرفت جان برادر که کار کرد.
انهایی که می خواستند به مقام یقین و ایمان کامل برسد شیعه علی(ع) یشوند جوارعلی(ع) نصیبشان گردد چقدر زحمت می کشیدند برای انجا ئیکه سلمانها و ابذرها راه دارند چقدر باید کارکرد؟؟

ارائه دهنده : محدثه مجتهدي

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *