“انقلاب فرهنگی” گفتمان دوره اول انقلاب اسلامي است. بارها بیان شده که انقلاب ما، انقلاب فرهنگی است. این انقلاب از ابتدا خواهان تحول همه جانبه در شیوه زندگی و همه وجوه حیات اجتماعی بر اساس آموزه های دین اسلام بود. لذا همانگونه که در صحبتهای امام هم وجود داشت، لازم بودکه از حوزه خاصی از فرهنگ که حوزه شکل دهی به کل آن است آغاز شود و با توجه به دید درستی که به دانشگاهها و آموزش و پرورش به عنوان حوزههای شکل دهی به فرهنگ وجود داشت، این دو حوزه مورد توجه قرار گرفتند. بعد از سقوط پهلوي، سازمان هاي مختلف يکي پس از ديگري پا گرفت؛ اما فرهنگ حاکم بر نهادها و سامانه هاي اجتماعي خصوصاً سازمان هاي فراگيرفرهنگي مسأله سادهاي نبود که بتوان در کوتاه مدت، تحولات لازم را در آنها بوجود آورد. از طرف ديگر استمرار کار آن ها (خصوصاً دانشگاهها) به همان شيوه ي سابق به صلاح جامعه ي اسلامي نبود. همه اين مسائل ضرورت تغييرات اساسي در برنامهها، اهداف و فعاليت هاي آن را ايجاب مينمود؛ در نتيجه، خصوصاً با توجه به جو حاکم بر دانشگاهها، مدتي تمام دانشگاههاي کشور تعطيل شد و به فرمان امام خميني ستاد انقلاب فرهنگي به منظور ساماندهي امور فرهنگي مدارس و دانشگاهها تشکيل شد.
اساس فرهنگ انقلابي ما اسلام و ” ثقلين ” است. در واقع “فرهنگ مسلماني” ما كه برگرفته از آموزه هاي ثقلين است فراتر از هرگونه عنوان فرهنگي ديگر از قبيل فرهنگ شهروندي و … است. فرهنگ مسلماني در خود دستورالعمل هايي دارد كه ما به ازاي آن آداب و رسومي در اجتماع تعريف مي گردد كه رفتارهايي به مراتب متعالي تر از آرمان هاي فرهنگ شهروندي و واژگاني از اين قبيل است. براي بررسي مقوله انقلاب فرهنگي بايد چند مسأله در مديريت فرهنگي ايران كه برآيندي از نقاط ضعف و قوت درونی و نقاط تهدید و فرصت بیرونی است را مورد توجه قرار دهيم:
1- تاريخي: تاریخ اسلامی – ایرانی نشان می دهد که در دو یا سه دوره، ایرانیان تمدنی را بنا گذاشتند که میتوانیم آن را به عنوان ظرفیت قوی، هم به لحاظ دینی و هم به لحاظ ملی درفرآیند مدیریت تمدن آینده بشری محسوب کنیم. متأسفانه از حدود سه قرن گذشته که آخرین دوره تمدنی ما بود این ظرفیت به یغما رفت. این ظرفیتهای ما به صورت نرم و با تمهیداتی که جناح کفر و طاغوت برای تسلط و تثبیت اندیشه خود در دنیا از جمله خاورمیانه و ایران انجام داده بود، تا حدود زیادی به تاراج رفت.این مسأله تاریخی یک عدم باور، عدم همدلی و عدم همفکری به وجود آورد که موجب گسست تمدنی و نوعی فراموشی تاریخی در حافظه ملی شد.
2- سیاستزدگی: جامعه ما -خصوصاً در بخش برگزیدگانی که متولی اصلی مدیریت فرهنگی هستند- جامعه کمتحملی است. این تحمل و آستانه تحمل باید بالا برود. مسائل فرهنگی درکشور سیاسی و محلی تحلیل می شود. در صورتی که نباید حرکات فرهنگی با بحثهای قبیلهای، سیاستی و جناحی پیوند پیدا کند.
3- نیروهای انسانی: هرچند در این حوزه توانستهایم در بیش از سه دهه انقلاب عناصری را هم در حوزه دانشی و هم در حوزه اجرایی تربیت کنیم و از فقر مدیریتی تا اندازه زیادی فاصله گرفتهایم اما هنوز نسبت به گستره و اهداف مدیریت فرهنگی فاصله زیادی داریم.
4- نرم افزاری: «چالش نرمافزاری» متأثر از شکاف تاریخی ماست. به بیان دیگر تاراج ظرفیت تمدنی در حوزه دانشی، الگوسازی، شاخصسازی و استانداردسازی فرهنگی کشور نمود پیدا کرده است. تا زمانی که ما نرمافزارهای لازم را برای مهندسی نداشته باشیم دچار فقر خواهیم بود.
5- ساختاری: ساختارهای ما در حوزه فرهنگ ناکارآمد است، منظور از حوزه فرهنگ تنها دستگاههای خرد و کلان فرهنگی حاکم برکشور نیست حتی ساختارهای فرهنگی حاکم بر نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ما هم باید متأثر از فرهنگ دینی و درخدمت مدیریت فرهنگی باشد.
6- روش ها و الگوها: از جمله مسایل مهم مدیریت فرهنگی ابزارهای منطقی، روشی و الگویی است. در بحث شاخصها نیز ما ضعیف هستیم و در روشها و الگوهایمان از منابع وارداتی استفاده میکنیم. برای تبیین فرهنگ دینی از شاخصهایی استفاده میکنیم که وابسته به سازمان ملل، یونیسف، یونسکو و… است! ما هنوز فاقد الگو هستیم.
در بیش از سه دهه که از انقلاب میگذرد ما به تدریج به خودباوری و نوسازی تفکر تمدنی خود باز میگردیم. مطالباتی که مقام معظم رهبری در رابطه با مهندسی فرهنگی، جنبش نرمافزاری، بحث تحول حوزه و دانشگاه و اخیراً بحث تحول در علوم انسانی داشتهاند همه در همین راستا بوده است و انصافاً هم توانسته این چالش و شکاف تاریخی را تا اندازهای پر کند.برای تحقق اهداف فرهنگی بر اساس اسلام نیازمند تحقق پیش نیازهای زیر ضرورت دارد:
الگوی مفهومی: یک الگوی مفهومی مناسب بر اساس ثقلین از ضرورت های تحقق اهداف فرهنگ اسلامی است. این الگوی مفهومی باید ازسه خصوصیت برخوردار باشد: «جامع و مانع» باشد، «ارتباط و انسجام» بین متغیرها را تبیین کند و «وزن و اولویت» متغیرها را براساس مدل ارزشی و نظام معرفتی خود تبیین کند.
مدل های کاربردی: به جز الگوی مفهومی، ما به مدلهای کاربردی نیاز داریم، مدلهایی برای طراحی مفاهیم پایه که مبانی نقشه مهندسی فرهنگی را طراحی کنیم. این امر نیاز به مدل و روش دارد که ما فاقد آن هستیم. در حوزه شاخصها (به جزموارد محدود)به صورت مشخص و جدی با نگاه دینی به بحث شاخصها و استانداردها نپرداختهایم. شاخصها جایگاه مهم و اصلی را در نمایش گری وضعیت موجود و مطلوب (متأثر از نظام ارزشها) بازی میکنند.
ابزارهای برنامه ای: در بحث ابزارهای برنامهای مشخصاً از دو «نقشه علمی» در حوزه مهندسی فرهنگ و «نقشه اجرایی» در حوزه مهندسی فرهنگی نام برده میشود. اگر ما ابزارهای منطقی و شاخصی را داشته باشیم در حوزه برنامهای هم میتوانیم به این نقشهها برسیم.به این ابزارهای نرم میتوان ابزارهای سختافزاری مانند بودجه و تجهیزات را هم اضافه کرد اما ما کشور غنی و ثروتمندی هستیم و از نداشتن پول و امکانات رنج نمیبریم. مشکل اصلی ما کمبود در رویکرد دینی و الهی است.
تعریف شاخص ها: تا زمانی که ما قدرت شاخص نگاری بر اساس چشم اندازنظام اسلامی نداشته باشیم همواره شاخص های تحمیل شده مادی محور توسعه و عدم توسعه خواهند بود. هرچند نظام اسلامی در سالهای اخیر توانسته است حتی با همان شاخصهای مادی، عرض اندام کند اما تا برپایی نظام کامل اسلامی فاصله زیادی داریم.
پیوست فرهنگی: پیوست فرهنگی، از مهمترین ابزارهای نظارت و ارزشیابی فرهنگی است که چهار موضوع مهم(چه فرهنگی و چه غیر فرهنگی) را با رویکرد فرهنگی رصد میکند: اول؛ سیاستها و راهبردهای کلان کشور (درشورای عالی انقلاب فرهنگی و مجمع تشخیص مصلحت نظام)، دوم؛ طرحها و لوایح مجلس شورای اسلامی،سوم؛ تصمیمات و مصوبات قوای مجریه و قضائیه و چهارم؛ پروژهها و اقداماتی که متولی آن دستگاههای بخش خصوصی و عمومی و دولتی است.
* روزنامه شهرآرا