خلاصه كتاب: همه ما می دانیم که بردگی فردی به صورت سابق از جهان بر چیده شده است ولی بردگی ملت ها واستعمار ،که به صورت تکامل یافته بردگی فردی است جایگزین شده است .استکبار همچون اژدهایی است که چنان چه ضربه ای به او وارد سازید ،از یورش وحشیانه اش دست بر نمی دارد همواره در غریزه حمله واستبداد به سر می برد وبا مکر ونیرنگ درصدد از بین بردن انسان است .همواره در غریزه حمله واستبداد به سر می برد وبا مکر ونیرنگ در صدد از بین بردن انسان است
گردآورندگان : فاطمه ایزانلو- فاطمه علی نژاد
استاد مربوطه : دکتر مهدی یار احمدی خراساني
نشر پرستش
بهائیت به روایت تاریخ
افراسیابی ،بهرام
چاپ اول :بهار 1366
تیراژ :3000
حروف چینی آزاده
لیتوگرافی :فدک
چاپ:چاپخانه خوشرنگ
طرح روی جلد :احمد وکیلی
حق چاپ محفوظ است .
موسسه انتشاراتی بوستان دانش
نام کتاب :…………..نقدی بر فرقه ضاله بهائیت
مولف :……………..سید معصوم حسینی
ناشر :…………..انتشارات بوستان دانش
صفحه آرایی :……حروف چینی کوثر 09122539794(بابکی )
تیراژ …………….2500
چاپ……………برهان /قم
نوبت وتاریخ چاپ………….اول /1387
شابک ……………………8-75-8144-964-978
قیمت ……………………3000
حق چاپ برای حروف چینی کوثر محفوظ است
فهرست :
مقدمه
دوران قاجار
روزی که امیرکبیر گریست
واژه باب
شرح حال میرزا علی محمد باب بنیانگذار فرقه بابیت
شرح حال قرّه العین
انگیزه مکه رفتن علی محمد باب
برخورد علمای شیعه با باب وافکار او
ازلی گری
حمایت روسیه ترازی
خیلی محرمانه
مسائل متفرقه
مقدمه :
همه ما می دانیم که بردگی فردی به صورت سابق از جهان بر چیده شده است ولی بردگی ملت ها واستعمار ،که به صورت تکامل یافته بردگی فردی است جایگزین شده است .استکبار همچون اژدهایی است که چنان چه ضربه ای به او وارد سازید ،از یورش وحشیانه اش دست بر نمی دارد همواره در غریزه حمله واستبداد به سر می برد وبا مکر ونیرنگ درصدد از بین بردن انسان است .همواره در غریزه حمله واستبداد به سر می برد وبا مکر ونیرنگ در صدد از بین بردن انسان است.(بابیت وبهائیت سید معصوم حسینی )
فِرق جمع فرقه وفرقه به معنای دسته گروه وطایفه آمده است ومذهب را اهل لغت به معنای اهل شعبه ای از دین روش طریقه دین وکیش معنا کرده اند(فرهنگ فارسی معین جلد 2ص2533) خداوند در سوره انعام می فرماید : وکسانی که دین خدا را پراکنده ساختند وفرقه فرقه شدند تو هیچ گونه مسئول ایشان نیستی کارشان فقط باخداست
دوران قاجار
در اوایل قرن سیزدهم که مصادف با به قدرت رسیدن قاجار بود استعمار روس وانگلیس برای ایجا د تفرقه بین مسلمین دست به کار شدند آنها که در ایران ودیگر کشورهای منطقه به خصوص هند وافغانستان به دنبال منافع مشترک خود بودند صلاح کار را در این دیدند که توجه دول منطقه به خصوص ایران را به اختلافات دینی وداخلی معطوف دارند واز این طریق مانع پیشرفت واقتدار ونفوذ روز افزون ایران شوند از سوی دیگر علمای دینی را که در آن زمان قدرت زائد الوصفی پیدا کرده بودند مانع تحقق این مهم می دانستند لذا با به وجود آوردن زمینه های مختلف به پرپایی وبه اوج رساندن این اختلافات دامن زدند .متاسفانه در ایجاد اختلاف ودرست کردن فرقه تا حدودی موفق هم شدند در ایران فرقه بابیت وبهائیت ،ودر عربستان فرقه وهابیت ودر هندوستان وپاکستان فرقه قادیانیّه رابه وجود آوردند ( فرقه ضاله بابیّت وبهائیت سیدمعصوم حسینی ص 257 )
روزی که امیرکبیر گریست
سال ۱۲۶۴ قمرى، نخستین برنامهى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبلهکوبى مىکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مىشود هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باختهاند، امیر بىدرنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور مى کرد که با این فرمان همه مردم آبله مىکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مىشدند یا از شهر بیرون مىرفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همهى شهرتهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سىصد و سى نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مىشود. امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهاى باید پنج تومان هم جریمه بدهی.. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمىگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زارشروع به گریستن کرد…در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حالگریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت:دعجب، من تصور مىکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاىهاى مىگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچهى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع مىکنند. تمام ایرانىها اولاد حقیقى من هستند و من از این مىگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند روحش شاد یادش گرامی
واژه باب
لقبی مقدس در احادیث وروایات رسیده از پیامبر وائمه اطهار وافرادی از اصحاب برجسته پیشوایان معصوم به خاطر ویژگی هایی باب خوانده می شد. واژه بهائیت از بابیه گرفته شده است ویا به عبارت دیگرفرقه بهائیت از فرقه بابیت یا بابیه منشعب می شود با بیه خود از واژه ((باب))گرفته شده است با ب لقبی است که علی محمد شیرازی برای خود برگزیده است (بهائیت به روایت تاریخ بهرام افراسیاب ص 12)
شرح حال میرزا علی محمد باب بنیانگذار فرقه بابیت
فرقه بابیه به دست میرزا علی محمد شیرازی، ملقب به باب تاسیس شد .بابیه او را (حضرت اعلی )و(نقطه اولی )هم لقب داده اند وی در اول محرم سال 1235هجری مطابق با 13اکتبر 1819میلادی رد شیراز به دنیا آمد پدر ش سید محمد رضا شیرازی به خاطر شغل بزازی سید محمد رضا بزاز می گفتند پدر در ایام کودکی از دنیا رفت واز ان پس سید علی محمد تحت کفالت مادرش فاطمه بیگلم ودایی خود به نام سید علی در آمد .
پیروان سید علی محمد باب را در س نخوانده معرفی می کردند تا به اصطلاح او را امی قلمداد کنند وبا این ادعا بتواند سخنان وکلماتی را که از زبان او جاری شده ،ثابت نمایند وهمه را آیات وحی خدا بدانند ولی مدارکی که از کتب خود آنها به دست آمده است نشان می دهد که سید علی محمد مدتی به مکتب برای تحصیل ودرس خوندن رفته است .
مدارک به مکتب رفتن میرزا محمد علی باب
1-نبیل زرندی ،در تاریخ خود می گوید خال –دایی حضرت باب ایشان را برای در س خواندن نزد شیخ عابد برد .
هر چند حضرت باب به در س خواندن میل نداشت ولی برای اینکه به میل خال (دایی)بزرگ وارش رفتار کنند به مکتب شیخ عابد مرد پرهیزگار محترمی بود واز شاگردان شیخ احمد احسائی وسید کاظم رشتی به شمار می رفت ))
2-احمد یزدانی مولف نظر اجمالی در دیانت باب وبها ء))می نویسد سید علی محمد در شب اول محرم 1235قمری مطابق با 20اکتبر 1819میلادی در شیراز به درنیا آمد .از مختصر سواد فارسی ومقدمات در یکی ازمکاتب شیراز اشتغال به به تجارت در عنفاف شباب در شب پنجم جمادی الاول سال 1260ه مطابق با 23ماه مه 1844میلادی در شیراز برای جناب ملا حسین بشرویه ای اظهار امر وبیان بعثت خود را فرمود .
3-جالب اینکه خود میرزا علی محمد باب در صفحه 25 بیان عربی در سطر 13 به یاد دوران تحصیل اش می افتدومی گوید :
((یامحمد !آمورگارم مرا قبل از انکه پنج سال برمن بر در مکتب تو بگذرد نزن واگر خواستی بزنی از پنج ضربه تجاوز نکن وبرگوشت مزن مگر اینکه بین گوشت ووسیله زدن پارچه ای قرار دهی اگر از این تجاوز کرد نوزده روز همسر تو بر تو حرام است ))(سید معصوم حسینی85،86،87 )
شرح حال قرّه العین
نام اصلی قرّالعین زرین تاج است وی دختر ملا محمد صالح مجتهد قزوینی است که در قزوین در سنه 1320ق متولد شد زرین تاج بسیار زیبا بود واندامی بی نظیری داشت ودر عین حال شهرت طلب وهوسباز بود او نزد پدرش ملا صالح وعمویش ملا محمد تقی مجتهد (که بعد ها بابی ها او را کشتند ولقب شهید ثالث گرفت )مشغول تحصیل گردید در پایان تحصیل پیرو مکتب شیخیه شد وجز مریدان سید کاظم رشتی به شمار آمد .))
این زن با پسر عموی خود ملا محمد امام جمعه ،پسر ملا محمد تقی شهید ازدواج کرد واز او دارای فرزند شد ولی طولی نکشید که در سال 1295ه ق در سن 29 سالگی ،شوهر وفرزند ان وخانه خود را ترک کرده وبه عنوان اینکه دستش به استادش سید کاظم رشتی برسد به سوی کربلا روانه شد ولی وقتی به کربلا رسید سید کاظم فوت کرده بود لذا در آنجا با شاگردان سید کاظم تماس داشت .
یک عده هوسباز دورش راگرفتند وایشان برای آنها کلاس در س تشکیل می داد وبعد توسط ملا حسین بشرویه ای به حضور میرزا محمد باب راه یافت .
کار این زن به جایی رسید که در تبلیغ خود گاهی ،((گاهی به نام خود ،مردم را دعوت می کرد گاهی به نام سید محمد علی شیرازی .))
بی عفتی های این زن شوهر دار وتماس نامشروع وی با افراد گوناگون موجب شد که حاکم بغداد او و اطرافیانش را از بغداد بیرون کند.
قرّه العین بعد از سه سال جدایی از شوهر وفرزندانش به ایران بازگشت وبه ناچار وارد قزوین شد وبه خانه پدر ش ملا صالح آمد که مورد اعتراض پدر وعمویش قرار گرفت وحتی او را در خانه حبس کردند تا بابیان با او تماس پیدا نکنند .
ملا محمد تقی عموی قره العین پیروان مذهب شیخیه را کافر می خواند علیه بابیان سخنرانی می نمود ولذا بابیان نقشه قتل ملا محمد تقی را مطرح کردند واو را در حالی که برای نیمه شب برای ادای نماز شب وارد مسجد شده بود با چند ضربه نیزه به گردن او زدند وبه شهادت رساندند .
اعدام قرّه العین :
بابی ها ی قزوین که به هیچ وجه حاضر نبودند قرّالعین را از دست بدهند ،با او وبابی های تهران وشهرستان های دیگر واز جمله حسینعلی بها ءویحیی ازل و…به طرف خراسان رهسپار شدند ولی در شاهرود با عده ای ازبابی ها که از ترس مردم مشهد از مشهد فرار کرده بودند در منطقه بدشت در نزدیی شاهرود ملاقات کردند وواقعه بدشت پیش آمد سرانجام پس از واقعه سوء قصد به ناصرالدین شاه ،قرّالعین وعده ای دیگر دستگیر وبه اعدام محکوم شد ند .
بدشت محلی است نزدیک شاهرود که عده ای از پیروان میرزا علی محمد باب در انجا به عنوان جشن برای نسخ شدن اسلام واستقلال شرع بیان اجتماع کردند در این جشن هرزگی ها وبی عفتی هایی از جوانان به خصوص از قرّةالعین بروز کرد که انسان از نوشتن آنها شرم دارد کار به جایی رسید که بعضی از ساده دلان به راستی سید علی محمد باب را به عنوان امام زمان می دانستند وبا دیدن این منظره رسوایی بریدند ودیگر برنگشتند .تمام جمعیت در دوره توقف شان در بدشت مهمان بهاءالله بودند
سید علی محمد باب ،علاقه مفرطی به قرّةالعین داشت وهنگام نوشتن احسن القصص در اغلب سوره های آن کتاب چند آیه بی اختیار در حق او نوشته است . (فرقه ضاله بابیّت وبهائیت سیدمعصوم حسینی )
به عنوان نمونه در آیه 76می گوید :
ای قرّةالعین خداوند تو را برای من برگزید آنچه را به تو از سوی خدای تعالی وحی می شود گوش فرا بده
انگیزه مکه رفتن علی محمد باب
هنوز دعوت سیدعلی محمدباب علنی نبود بلکه به طورپنهانی صورت می گرفت ولی در این موقعد کسانی چند از آخوندها را که به او ایمان آوردند مانند ملا حسین بشرویه خراسانی وملا محمد مازندرانی به سوی خراسان وملا محمد مازندرانی به سوی خراسان واصفهان برای ابلاغ ظهورخود ودعوت مردم به سوی باب فرستاد وخودش همراه چند تن از حواریون خود به زیارت مکه رهسپار گشت .صاحب نظران علت اینکه سید باب در این موقع حساس یکباره به مکه رفت چنین تفسیر کرده اند که چون برابر روایات واخبار شیعه در باب ظهور امام غایب ،بایستی که امام غایب ومهدی موعود ابتدا در مکه ظاهر شود وظهور خود را در آنجا به سمع مردم برساند واز انجا هم بکوفه آید از این رو جناب باب خواست برابر این روایات رفتار کنند در آن موقع به مکه رفت تا در آنجا اظهار مهدویت کند این بود که بگفته کنت گوبینو))او در جوانی به مکه رفت ودر همانجا تصمیم به ایجاد مذهب جدید را گرفت .ولی چون در آنجا شیعیان منتظر کم بودند سید باب نتوانست در آنجا با شمشیر آخته ظاهر شود ودوباره زود به ایران که جایگاه شیعیان بود برگشت .(بابیگیری وبها ءگیری کسروی گرایی ،یوسف فضایی ،ص 91)
برخورد علمای شیعه با باب وافکار او
اظهار دعاوی دروغین وتاویلات سخنان وادّعای متناقض سید علی محمد باب ،در همان دوران مورد اعتراض شدید علمای دین وبزرگان شیعه قرار گرفت برای اینکه مردم از حقیقت آگاه شوند وهمانند روز پوچ وتوخالی بودن حرفها وادّعا ی باب برهمگان روشن وآشکار شود ،به جلسات نقد وبررسی ومناظره ای که در خصوص ادعاهای باب تشکیل شد به اجمال خواهیم پرداخت .
پس از مراجعت سیدعلی محمد از سفر مکه به بوشهر زمانی که هنوز از ادعاهای بابیت پارا فراترنگذاشته بود ،به خاطر اعتراض علما ومردم متدین به دستور والی فارس درماه رمضان 1261ه ق دستگیروبه شیراز فرستاده شد .در شیراز پس ا زتنبیه نزد امام جمعه آن شهر ،اظهار ندامت وتوبه کرد وبه قول یکی از مریدانش بر فراز منبر در حضور مردم گفت :
((لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند ،لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند..)
پس از آن شش ماه در خانه پدری خود تحت نظر بود واز آنجا به اصفهان وسپس به قلعه ماکوتبعید شد ودر زمان تبعید در قلعه با مریدانش ملاقات ومکاتبه داشت واز اینکه می شنید آنها (محمد علی بار فروش ،حسینعلی بهاء ،قرةالعین و…)در کار تبلیع دعاوی او تلاش زیادی می کنند به شوق افتاد وسخنانی را به عنوان کلمات الهی ومریدان خود عرضه داشت کتاب بیان را (که مهم ترین کتاب بابیان وبه عنوان ناسخ قران معروف است )در همان قلعه نوشت ومدعی شد که به وی وحی گردیده است .)
دولت محمد شاه قاجار ،برای آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند ودر ماه صفر 1264ق وی را از قلعه ماکو به قلعه جهریق در نزدیکی ارومیه منتقل کرد .
بر اثر کوشش بابیان چون ملا حسین بشرویه ای وملا محمد بار فروش وسپس قرةالعین ،کار باب بالا گرفت به همین خاطر محمد شاه قاجار به ولیعهدش ناصرالدین میرزا در آن وقت در تبریز مرکز ایالت آذربایجان به سر می برد فرمان داد تا هیئتی از علما وففها وفضلا وامرا ودیگر شخصیت های مهم وسران شهر به ریاست خودش تشکیل دهد تا ببیند باب چه می گوید ودر مجلس که با حضور آن عده تشکیل می شود تکلیفش روشن شود .
مجلس تشکیل شد واز طبقات علما وفقها ملا محمد ممقانی ملقب به حجت الاسلام ورئیس علمای شیخیه ،حاج محمد ملقب به نظام العلما ،حاج میرزا عبداکریم میرزا علی اصغر وشیخ الاسلام ودیگران حضور داشتند دراین جلسه نظام العلما سولات مختلفی از علی محمد شیرازی کرد که به پاره ای از آنها متذکر می شویم .
نظام العلما گفت :آیا گفته ای که مردم تو را باب بخوانند ؟
علی محمد شیرازی گفت :نه ،این نام را خدا بر من نها د همانا من باب علمم .
در این هنگام ولیعهد فرمود من پیمان می بیندم که اگر تو باب علم باشی من از این مسند فرو آیم وتو را سر جایم بنشانم .
نظام العلما گفت امیرالمومنین علی (ع)که باب علم بودسلونی قبل ان تّقدونی ) می فرمود واز طبقات آسمان وزمین اگر کسی پرسش می کرد جواب می گرفت اکنون که تو باب علمی ،مشکل خویش را در علوم به تو عرضه می کنم نخست از علم طب از تو سوال می کنم .
علی محمد شیرازی گفت :من طب نخوانده ام .
نظام العلما گفت :از علم دین پرسش می کنم وعلم دین بدون فهم قران وحدیث میسر نیست وفهم قران بدون علم نحو ،صرف ،منطق ،معانی وبیان امکان پذیر نیست ،نخست از علم صرف سخن به میان آورد .
علی محمد شیرازی گفت :علم صرف را درکودکی تلمّذ کردم والان چیزی به یاد ندارم .
نظام العلما گفت :تفسیر این آیه شریفه هو الذی یریکم البرق خوفا وطمعا وشان نزول سوره کوثر چیست ؟
علی محمد شیرازی گفت: مهلت بده .
نظام العلما گفت :معنای این حدیث که بین مامون عباسی وحضرت رضا علیه السلام که مامون سوال کرد ((قال مامون :ماالدلیل علی خلافةجدک علی ابن طالب قال ((ایه انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا فسکت مامون ))
علی محمد شیرازی گفت :این حدیث نیست .
نظام العلما گفت :گرفتیم که حدیث نباشد لکن سخن عربی هست ،معنا ی آن را به فارسی بگو .
علی محمد شیرازی گفت مهلت بده.
نظام العلما سوال کرد این حدیث را شرح کن ))لعن الله العیون فانها ظلمت العین الواحد .)
علی محمد شیرازی گفت اکنون چیزی نمی دانم .
نظام العلما گفت :معنای این کلمات علامه حلی چیست که می فرماید :((اذا ادخل الرجل علی الخنثی والخنثی والخنثی علی الا نثی وجب الغسل علی الخنثی دون الرجل والانثی ))همچنین تعریف فصاحت وبلا غت چیست ؟در میان اینها از نسب اربعه چه نسبت است ؟وبگو شکل اول چرا بدیهی النتاج است ؟
علی محمد شیرازی ،جواب هیچ کدام از آنها را نتوانست بدهد .
آنگاه نظام العلما گفت :یک سخن دیگر باقی است ،این علوم همه قیل وقال است وما از اینها چشم پوشی می کنیم .هر کس این گونه دعوی دارد باید معجزه وکرامتی هم داشته باشد .
علی محمد شیرازی گفت چه کرامتی می خواهی ؟
نظام العلما گفت :شاهنشاه به بیماری صعب العلاج گرفتار شد ه او را درمان کن .
علی محمد شیرازی گفت :این کار را نمی توانم انجام بدهم .
نظام العلما گفت :این مرد از همه علوم بیگانه است وپیما نه اش خالی است وانبانش از هر معقول ومنقول تهی است .او مغرور به باطل وسفیه وجاهل است ،هیچ معجزه وکرامتی ندارد وشایسته هیچ گونه احترامی نیست .
علی محمد شیرازی گفت :این چه سخنی است که می گویی ؟من آن مردی که هزار سال در انتظارش می باشید .
نظام العلما گفت :آیا تو مهدی منتظر وامام قائم ما می باشید .
علی محمد شیرازی گفت :آری من همان هستم .
نظام العلما گفت آیا مهدی شخصی هستی یا مهدی نوعی .
علی محمد شیرازی گفت :من عین همان مهدی شخصی هستم .
نظام العلما گفت :نام پد ر ونام مادرت چیست وکجا متولد شده اید وچند سال سن دارید ؟
علی محمد شیرازی گفت :اسم من علی محمد ،اسم پدرم میرزا رضا بزاز ،مادرم خدیجه ، محل ولادتم شیراز است وسی پنج سال هم از عمرم می گذرد .
نظام العلما گفت :اسم مهدی منتظر ما مهدی است ،اسم پدر ش حسن ،اسم مادرش نرجس ومحل تولدش سرّمن رای است وعمر مبارک اش بیش از هزار سال است .پس چگونه این مشخصات بر تو تطبیق ندارد ؟علی محمد شیرازی گفت :هم اکنون کرامتی به شما نشان می دهم تا معلوم گردد که من در دعوی خود صادق هستم .
حضار گفتند کرامت خویش را ظاهر کن .
علی محمد شیرازی گفت :من در یک روز هزار بیت می نویسم حضار گفتند :بر فرض ممکن که درست بگویی اینکه کرامت نشد زیرا بسیاری از نویسندگان در این هنر با تو شریکند .
نظام العلما گفت :من در زمان توقف در عتبات عالیات ،کاتبی داشتم که که به روزی دو هزار بیت کتابت می کرد وآخر الامرکور شد ،البته شما هم این عمل را ترک کنید والا کور خواهید شد .
یکی دیگر از علما گفت خداوند در آیه خمس فرموده فان لله خمسه شما ثلاثه فرموده اید از کجا این آیه نسخ شد ازکمال وحشت گفت ثلث نصف خمس است حاضران خندیدند
ملا محمدگفت گرفتیم گرفتیم که ثلث نصف خمس است شما چرا حکم به ثلث می کنید وحال آنکه خداوند خمس فرموده ؟
علی محمد شیرازی ،لختی خیره خیره نگریست وپاسخ نداد گفت مگر ندانسته اید که من فی البداهه خطبه فصیح می گویم وشروع کرد به خواندن الحمدلله الذی رفع السموات ولارض ))در این عبارت سموات را به فتحه قرائت نمود .در این هنگام ولیعهد با اینکه هنوز شانزده سال بیشتر نداشت گفت ،گفت :وما بتا ولف قدجمعا یکسر فی النصب وفی الجّر معا .
وبه باب گفت :این چه سخنان بیهوده که می گویی ومردم عامه را اغوا می کنی چرا خود را صاحب لامر می خوانی ؟ائمه ما یک یک به دست بنی امیه وبنی عباس شهید شدند واگر صاحب الامر می خواست مظلوم ومغلوب باشد غیبت اختیار نمی کرد،ووقتی ظاهر می شود معجزه تمامی انبیابا او می باشد وبر همه عالم غلبه دارد .هزار سال غیبت نکرد که چون آشکار شود ،گاهی حسینخان نظام الدوله با چوب ادب کند در مجلس چهریق در تعب باشد .
همانا دانستیم که در تسخیر آفتاب کوشش کردید ودر تابستان بوشهر وگرمای عتبات در برابر آفتاب با سر برهنه روز را به شب رساندید ودماغ خود را آشفته کردی وچون مرد دیوانه ای بوده ای حکم به قتل تو نمی دهم لکن با چوب شکنجه ات می کنم برای اینکه مردم بدانند تو صاحب الامر نیستی بعد دستور داد او را بستند وکتکش زدند در این هنگام باب شروع به استغاثه وانابه وتوبه نمود (فرقه ضاله بابیّت وبهائیت سیدمعصوم حسینی ص109،110،111،112،113،114،115)
بعد از این مناظر ه ناصراادین میرزا رو به علما نمود ورای آنها را درمورد علی محمد شیرازی در مورد ادعاهایش جویا شد بعضی از فقها فتوای به کفر او دادند لزوم قتلش را واجب شمردند وبعضی حکم بسفاهت ودیوانگی او داده وسرانجام وی را چوب زدند
وپس از این جریان علی محمد شیرازی را به زندان چهریق بازگردانیدند ودران زمان ناصر الدین شاه وامیر کبیر رشته امور کشور را برعهده گرفته بودند (بهائیت به روایت تاریخ ،بهرام افراسیابی ،ص 88)
اما سیاست امیر کبیر درمورد علی محمد شیرازی سیاست واقع بینانه بود زیرا وی نیز مناظره ای مانندمناظره قبلی با علی محمد شیرازی از لحاظ معنوی وروانی در میان توده مردم ضایع وخوار گردانیدتا بعدا افسانه ای نشود ودر ابهام باقی نماند وسپس تصمیم گرفت او را جسما از میان بردارند سپس علی محمد شیرازی رابه توپ بستند (بهائیت به روایت تاریخ ،بهرام افراسیابی ،ص 171)
ازلی گری
بعد از به دار آویخته شدن علی محمد شیرازی طعمه سگان شدن جسدش گمان می رفت که ماجرا به همانجا خاتمه یافته باشد اما سیر حوادث خلاف انرا ثابت نمود یکسال پیش از اعدام به یکی از بابیان به نام میرزا یحیی نوری که درمیان افراد ان فرقه به صبح ازل معروف بود نامه ای نوشت واو را به جانشینی خود انتخاب کرد از ترس دولت وقت به یک زندگانی پنهانی دست زد بدین تر تیب که تابستان را در شمیران وزمستان را در نو ر به سر می برد وبه ندرت در میان مردم ظاهر می شد برادرش حسینعلی بها ء دو سال از برادرش بزرگتر بود عنوان پیشکاری یافت وبه امور وی رسیدگی می کرد این وضع یکی دو سال ادامه داشت تا آنکه جریان توطئه قتل ناصرالدین شاه به میان آمد وورق جدیدی در روند فعالیت های بابیان که آن زمان دیگر ازلیان خوانده می شدند آغاز گشت . بهائیت به روایت تاریخ ،بهرام افراسیابی ،ص115)
حمایت روسیه ترازی
حمایت دولت روسیه تزاری از بابیان وبهائیان از همان پیدایش علی محمد شیرازی دامنه وار شد تاآنجا که طبق مدارکی که توسط خود بهائیان وبابیان ارائه شده وبه نظر خواهد رسید بعد از تبعید بابیان از ایران آن دولت شرائطی برای فرقه داخل روسیه فراهم آورد تا بتوانند آزادانه فعالیت شان را توسعه بخشند از انقلاب اکتبر 1919مدیریت وچتر حمایتی روسیه از سر بابی گری وبهائیت برداشته می شود حمایت انگلیس بر سر بهائیت کشیده می شود . بهائیت به روایت تاریخ ،بهرام افراسیابی ،)
خیلی محرمانه
طبقه بندی حفاظتی
گزارش خبر
صفحه شماره یک از یک صفحه
نسخه شماره یک از چهار نسخه
1-321 7-منبع 1699
2-7ه 8-منشا
-3شماره گزارش 9587/ه 9-تاریخ وقوع 25/4/50
4-تاریخ گزارش 31\3/50 10-تاریخ رسیدن خبر به منبع 25/3/50
5-پیوست 11-تاریخ رسیدن خبر به رهبر عملیات محل 27/3/50
6-گیرندگان خبر 12- ملاحظات حفاظتی
جلسه ای با شرکت 12نفر از بهائیان شیراز تحت عنوان کمیسیون نشر نفحات اله در منزل مسیح اله روحانی تشکیل گردید پس از قرائت مناجات وصفحاتی از کتاب لوح احمد آقای مسیح اله روحانی پیرامون بهائیت سخنرانی واظهار داشت دیده شده است که یکی دو نفراز شما با افراد تبلیغات اسلامی تماس گرفته است دیگر نباید این موضوع تکرار شود شما به یاد ندارید که درزمان رضا شاه ودرزمان سید نورالدین ما را غارت کردند ولی شخص رضا شاه از این موضوع بسیار ناراحت بود ومخفیانه به دور از چشم علما عده ای از مسلمانان را از بین برد چون او یک بهایی واقعی بود وهمیشه از بهائیان پشتیبانی می کرد کشف حجاب از روی قانون ومنطق بهاءاله صورت گرفته است(بهائیت به روایت تاریخ ،بهرام افراسیابی ،ص 253)
مسائل متفرقه
نشاندن دختران روی تخت :
سید باب در این مورد می گوید :
دختران خودرا روی تخت وصندلی جای دهید زیرا از عمر انها حساب نمی شود وبه آنها اجازه بدهید هر نوع مایل هستند تفریح کنند وخط شکسته را حتما یاد بگیرند زیرا خدا خط شکسته را دوست دارد .
همه اهل زبان فارسی می دانند که کلمه شکسته از الفاظ فارسی خالص است اینکه چه طور در متن عربی جا داده نمی دانیم .
مخالفت با علم ودانش :
سید باب می گوید :تدریس در کتابهای غیر از کتاب بیان روا نیست وآنچه از کتاب اختراع شده است به نام منطق واصول غیر از آن دو برای احدی از مومنان اذن داده نشده است .
آیا واقعا تمام سعادت انسان در کتاب بیان حضرت عالی موجود است .
پیامبر بزرگوار اسلام (ص)امتش را تشویق به علم ودانش می کند ومی فرماید علم ودانش را بیاموزید ولو اینکه در چین باشد .
تجدیه اثاثیه منزل :
نوشته شده است برشما باد به تجدید وتازه کردن اثاثیه خانه پس از گذاشتن نوزده سال همین طور تمام شده است امر از جانب خداوند دانا ومطلع .
سوال اینجاست که اثاثیه ای که در نوزده سال از هر جهت سالم وتمیز وبی عیب است ویا آن سری لوازمی که نظایر انها را نمی توان پیدا کرد ویا به سختی وزحمت پیدا می شود ،به خاطر چه باید آنها را تجدید کنیم .
آیا این حکم با عقول عقلای سالم سازش دارد ؟
مضافا ،عوض کردن اثاثیه منزل چه ربطی به دین ومسایل دینی دارد که انسان ملزم است بعد از هر نوزده سال این عمل را انجام دهد این حکم نه منفعت دنیوی دارد ونه منفعت اخروی .
تحریم نشستن روی منبر :
میرزا بهاء می گوید :ممنوع هستید از اینکه روی منبر بنشینید وچون کسی بخواهد آیات خداوند را بخواند لازم است روی صندلی بنشینید .
آیا جناب بها ء نمی خواست یا می ترسید که مبلّغین وی روی منبر منصوب به پیامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم بنشینند ؟
منبر محل افشای باطل وبیان حقایق است وآشنا کردن انسان های جاهل به مسائل دینی واخلاقی .از این رو ،جناب بهاء رفتن روی منبر را حرام کرده است . (فرقه ضاله بابیّت وبهائیت سیدمعصوم حسینی)