اما امروز هر کدام به نوعی یا به کلی نابود و به خاطره ای تبدیل شده و یا در مسیر نابودی با شیب تند قرار گرفته اند. مثلاً از ابومسلم، پیام و برق که دیگر جز نوستالوژی های تلخ و شیرین چیزی به یاد نداریم، فجر و استقلال اهواز که در برزخ به سر برده و برای زنده ماندن دست و پا می زنند و خیلی دیگر از آن ها که جز آه و افسوس علاقه مندانشان چیز دیگری نیستند. به راستی چگونه می شود تیم هایی که بعضاً چندین دهه سابقه داشته و از پشتوانۀ پرشور و فراوان هواداران برخوردارند این گونه از بین می روند و هیچ مسألۀ مهمی هم به نظر نمی رسد؟ نگاهی به فوتبال مشهد بیاندازید در بازی های پدیده و سیاه جامگان اگر حضور سرخابی ها را در مشهد فاکتور بگیریم در اکثر قریب به اتفاق بازی ها تمامی سکوها جز تعداد بسیار اندکی خالی اند و آن ها امروز گویی از ده هفته به پایان لیگ منتظر سقوط هستند. مردم این دیار به دلیل آنچه در قبل از دست داده اند دیگر حاضر نیستند از این جنس دلبستگی ها برای خودشان ایجاد کنند که فردا با گرمی و سردی مدیران و یا بی پولی و دلایلی از این دست تمام رویاهایشان فرو ریزد و همچنین بازیکنان و کادر آن ها نیز از شرایط مشابهی برخوردارند. این اتفاق در خیلی دیگر از شهرها و یا برای بسیاری از تیم ها نیز وجود دارد. مردم دیگر به تیم های دیارشان رغبتی ندارند و یا اگر دارند می دانند عمر آن ها کوتاه است و آیندۀ خیلی درخشان برایشان متصور نیست. از طرف دیگر برخی تیم های دولتی هستند از جنس سایپا، پیکان، نفت و … که هوادار آنچنانی ندارند و صعود و سقوطشان جز برای دست اندرکاران آن تیم ها برای کسی مهم نیست. آیا نمی شود یک پیوند منطقی بین این دو دسته از باشگاه برقرار شود تا یکی از منافع مالی و قدرت مدیریتی دیگری و آن یکی از پشتوانۀ مردمی و سابقه و قدمت برخوردار شوند تا این همه سرمایه هرز نگردد. البته این امر به معنای انتقال تیم های دولتی پولدار و بی هوادار به شهرستان ها نیست بلکه آن را می توان در قالب سرمایه گذاری ها و اسپانسری مجدد تعریف کرد.
منبع: روزنامه خبرورزشی مورخ چهارشنبه 27 بهمن 95 شماره 5679