عاقبتی که بايد به خير باشد

زندگي ماشيني و بي رحم امروز آن قدر سخت شده که حتي بسياري از کساني که سن و سال زيادي از آن ها گذشته کماکان دغدغه ي معاش دارند. اگر بتوانند و زمينه اي برايشان ايجاد شود باز هم کار مي کنند تا بتوانند پاسخ مناسبي به نيازهاي زندگي شان دهند و اگر از کار افتاده و بازنشسته به معناي خاص کلمه اش باشند و به هر دليلي توان يا زمينه  فعاليت نداشته باشند مجبورند با حسرت به زندگي نگاه کنند و نگران فرزندان و همسران و بچه هاي آن ها باشند. عجب رسم تلخي شده است روزگار سالمندان در جامعه  ما. پدر و مادرهايي که سال ها کار و تلاش کرده اند و اکنون هنگام بهره برداري و چيدن ميوه تلاش شان است اکثراً نمي توانند از زندگي لذت ببرند. عوامل بسياري دست به دست هم داده که خانواده، دولت و جامعه کمتر هواي سالمندان و بازنشستگان را دارند يا حتي از آن ها غافل شده اند. بي شک در اين مسأله هم عوامل محيطي نقش دارند و هم عوامل اجتماعي و خانوادگي. سرعت شتابان زندگي، محدوديت هاي شديد اقتصادي، گرفتاري هاي فراواني که انسان هاي امروزي براي خود ايجاد کرده اند همه و همه سبب شده که افراد در روزگار پيري و در حالي که نياز به حمايت و پشتيباني فرزندان شان و دولت و جامعه دارند تنها بمانند و کسي هم به دادشان نرسد. قانون تصويب مي کنيم که بازنشستگان به کار گرفته نشوند تا جا براي جوانان بيکار باز شود که البته قانون خوبي هم هست. اما همين قانون نمي گويد براي اوقات فراغت و مشکلات اقتصادي سالمندان چه راهکاري براي ارائه دارد. از طرفي کارت منزلت، بيمه هاي سلامت و هر چيز ديگري که در حوزه ي اجتماعي و حمايت از آن ها تعريف شده آن چنان که بايد و شايد کمک حال مو سپيدان جامعه ما نيست و تنها نامي از آن ها وجود دارد. ما بايد در جامعه  خود ظرفيتي ايجاد کنيم که اولاً کرامت و شأن بزرگ ترها حفظ شود. ثانياً ظرفيت مناسبي براي بهره گيري از تجربيات آن ها در عرصه هاي مختلف فراهم گردد. ثالثاً آرامش و سلامت آن ها با بيمه هاي مناسب، بسته هاي حمايتي، تخصيص وام هاي کم بهره، خدمات اجتماعي و عمومي رايگان، تسهيل در حمل و نقل و … تا حد زيادي تأمين شود. اين حق پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها نيست که نگران معاش خود باشند يا نتوانند خواسته هاي معقول خانواده هايشان را آن چنان که در شأن آن هاست تأمين کنند. ما پيرو آييني هستيم که همواره ما را به حفظ شأن بزرگ ترها توصيه مي نمايد و آن ها را اسباب رحمت خدا و اجابت دعا معرف مي کند. برخي رويکردهاي نامناسب در جامعه به گونه اي تعريف گرديده که گويي حقي براي زندگي بعد از دوران جواني و در زمان بازنشستگي و سالمندي براي افراد قائل نيست. چه کسي گفته زماني که پدرو مادري فرزندان شان را به خانه ي بخت فرستادند، از کار بازنشسته شدند و به مصداق همان مَثَلي که در صدر اين نوشتار بدان اشاره کردم الک هايشان را آويختند ديگر برنامه اي براي زندگي و رفاه و آينده ي آن ها نيست؟ چرا برخي اتفاقات اجتماعي به گونه اي پيش رفته که انگار زندگي فقط حق کودکان، جوانان و نوجوانان است. اين در حالي است که دوره ي سالمندي زمان مناسبي است که انسان بعد از عمري تلاش فرصت مناسبي براي هدايت جامعه، کسب آرامش، خلوت گزيدن بيشتر با معبود و لذت بردن بيشتر از زندگي پيدا نموده تا براي عاقبت به خيري خود تلاش کند. پرداختن به امور و مسائل مربوط به دوران سالمندي مشکلات و محدوديت هاي آن ها اهميت بسيار فراواني دارد زيرا همه ي انسان ها روزي به آن دوره خواهند رسيد و با تمام وجود خود در مي يابند که اين امر از اهميت فراواني برخوردار است. در دو حوزه بايد نسبت به اين مسائل به صورت جدي انديشيده شود و نسبت به تغيير آن چه در حال وقوع است تصميمات ويژه اي اخذ گردد. حوزه ي اول خانواده مي باشد. بايد فرزندان و همه  عناصر خانواده در هر سني که قرار دارند بدانند که احترام گذاشتن عملي نسبت به بزرگ تر ها واجب اخلاقي و اجتماعي است. اگر اين تفکر در خانواده ها رواج يافته و هر کسي در اندازه  خود سعي کند نسبت به پدر و مادر و بزرگ تر ها در خانواده وظايفش را به انجام رساند و در جهت رفاه آنها تا حد امکان تلاش و کمک نمايد قطعاً اميدواري و لذت سالمندان از زندگي افزايش مي يابد. حوزه ي دوم نهادهاي مسئول و ذي ربط اجتماعي در دولت و مجلس است. ما در ارتباط با سالمندان هم در حوزه  تقنين ضعف داريم و هم در حوزه  اجرا. که قطعاً کاستي هاي اجرايي ما بسيار بيشتر است. آن چنان که بسياري از قانون هاي حمايتي که در اين راستا در گذشته ها تصويب شده است به خوبي اجرايي نگرديده و حق سالمندان را ادا ننموده اند. مواردي در حوزه سلامت، درمان و بهداشت عمومي، بيمه هاي تکميلي، اوقات فراغت، حمل و نقل عمومي، ورزش هاي متناسب، بهره مندي از خدمات اجتماعي و هنري و تعريف تسهيلات ويژه در اموري همچون سينما، کتابخانه، بيمارستان، تياتر، مترو، اتوبوس، فرهنگسرا، نگارخانه، پارک و بوستان و هر چيزي ديگري که نياز آن هاست مي تواند با هزينه هاي نه چندان زياد توسط دولت و نهادهاي خيريه  خصوصي تأمين شود. اين وظيفه ي هر دولت و حکومتي است که براي سالمندان جامعه  خود اين امور را به بهترين شکل فراهم نمايد تا آن ها دغدغه اي براي زندگي خود نداشته باشند. نگوييم چهار صباح باقي مانده که ارزش زندگي به طول آن نيست بلکه به ژرفاي انديشه، تفکر، تلاش و اثرگذاري آدمي در امور است. هر لحظه از زندگي سالمندان در جامعه سراسر برکت و رحمت است براي ما اگر قدرش را بدانيم. خصوصاً به ياد داشته باشيم که پنجره ي جمعيتي کشور به گونه اي است که تعداد سالمندان رو به افزايش است و مي بايست نسبت به اين گونه مقولات حساسيت و دقت بيشتري داشته باشيم.

منبع: روزنامه رسالت مورخ دوشنبه9 مهر 1397 شماره 9324

http://www.resalat-news.com/?nid=9324&pid=6&type=0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *