چشم ها سخن می گویند

⛱ خلاصه به سختی برای شکستن سکوت یا شاید هم تغییر فضا چند کلام او گفت چند کلام من. حرف های بی سر و ته. ببخشید سر تا پایش اراجیف! چون فقط می خواستیم حرفی زده باشیم برای خالی نماندن عریضه! چقدر هوا سرد شده است، عجب جای قشنگی، چه ترافیک سنگینی و … دوباره سکوت دوباره نگاه! من می دانم چه می خواهم او هم می داند. اما هیچ کدام از ما نمی دانیم چه می شود و چه عاقبتی در انتظار ماست. رهایش کردیم در آبی روان به دست تقدیر به امید خدا! این رسم دنیاست که خیلی وقت ها نباید به زبان آورد. باید همچون بذری در اعماق وجود فرونشاند، در دل نگاه داشت، مراقبش بود، تیمارش کرد تا در زمانی مناسب بر زبانت جوانه بزند و شکوفا گردد. فقط یک چیز می ماند امان از چشمانش! به رنگ زندگی به طعم عسل.

 

#دلنوشته
#غارتنهایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *