دانشنامه مدیریار

دلنوشته ها

من جرأتش را دارم

⛱ من جرأتش را دارم در برابر روزگار بایستم، حقم را بگیرم، ناامیدی را زمین گیر کنم، از زندگی لذت ببرم…

پدرجون

⛱ مدتی است حسابی دلم برایش تنگ شده است به قدری که گاهی کلافه و سرگردان می شوم و از…

پروانه‌ای که دور سرت می چرخید

⛱ پروانه ای که دور سرت می چرخید، در زیبایی همانند نداشت، خالصانه محبت به پایت می ریخت، عشق و…

صبر خجالت زده ی من است

⛱ صبر خجالت زده ی من است و همزاد دردهایم، آنقدر احترامش را نگه داشتم، به او اعتماد کردم و…

درست نیمه شب

⛱ درست نیمه شب دقیقاً همان زمانی که وقت آرامش است شبیخون ناجوانمردانه ی افکار مزاحم بی رحمانه تخت را…

وقتی یکی را می خواهی

⛱ وقتی یکی را می خواهی، دوستش داری، قسمت توست و دلت نمی خواهد به هیچ دلیل و بهانه ای…

امان از مهربانی و دلرحمی

⛱ امان از مهربانی و دلرحمی! امان از دوست داشتن و عشق ورزیدن! امان از توانستن و گذشت کردن! امان…

آنهایی که بی بهانه دوستم دارند

⛱ بی حوصله تر از آنم که تحمل شنیدن پند و اندرز دیگران را داشته باشم. خیلی خوب می دانم…

پاک از خودم یادم رفته بود

⛱ تا به حال این گونه جلب چهره خودم در آیینه نشده بودم. با این که صبحگاهان مکرر بعد از…

خودخواه و حسودم

⛱ محبوب من! برای تو، عشقت، نگاهت، محبتت، شمیم دل انگیز وجودت، زیبایی و مهربانی بی انتهایت هم خودخواه هستم…