آمريكا و انديشه موازنه قدرت در خاورميانه

 

نشست ژنو بین ایران و گروه 1+5 علاوه بر پیامدهای سیاسی و اقتصادی که برای طرفین مذاکره به همراه داشته است بیانگر پذیرش تلویحی واقعیت تلخی برای آمریکایی هاست. که آن عدم توانایی ایالات متحده در کنترل کامل بحران های منطقه ای(افغانستان، عراق و…) و افزایش قابل توجه نقش ایران در خاورمیانه می باشد. از دیگر سو، بومی شدن فناوری هسته ای در داخل ایران باعث گردیده است که طیف جنگ طلب کاخ سفید به دنبال دستیابی به راه حل هایی جهت مهار قدرت ایران و حفظ توازن قدرت منطقه ای به نفع امنیت رژیم صهیونیستی باشند. چرا که همواره یکی از مهم ترین ویژگی های نظام قدرت در عرصه ی بین المللی تمایل برای رسیدن به مرز تعادل است. فروپاشی ابرقدرت شرق و نظام کمونیستی شوروی و بر هم خوردن موازنه قدرت، فرصتی را به وجود آورد که ایالات متحده خود را به عنوان تنها بازیگردان و ابرقدرت جهانی معرفی نماید تا بر این اساس بتواند زمینه سلطه بلامنازع خویش و فرصت طلائی در جهت تثبیت قدرت برای اجرای استراتژی جدید نظم نوین جهانی را به وجود آورد. در چنین شرایطی حادثه مشکوک و پرابهام یازده سپتامبر یعنی حمله به ساختمان های دوقلو به وقوع پیوست. و بلافاصله آمریکا با نشانه رفتن بسوی خاورمیانه با شعار مبارزه با تروریست، حقوق بشر و… ضمن حضور نظامی در این منطقه پروژه ی عملیاتی کردن استراتژی جدیدش برای اداره جهان را کلید زد. در واقع اوج یک جانبه گرایی و کدخدا انگاری جهانی آمریکا در حوادث یازده سپتامبر متجلی و منجر به رویکرد تهاجمی از سوی دولتمردان کاخ‌سفید گردید. 
در چنین شرایطی، سایر قدرت های جهانی در راستای جلوگیری از اقدامات ایالات متحده در صدد ایجاد نوع خاصی از موازنه با عنوان موازنه نرم برآمدند که کمابیش در کنترل هژمونی آمریکا توفیقاتی نیز داشته اند. با این وجود آمریکایی ها چون به خوبی می دانستند منطقه خاورمیانه به دلیل برخورداری از شرایط خاص همچون؛ موقعیت استراتژیکی و ژئوپولتیکی در منطقه و وجود ذخایر عظیم انرژی با 89. 7 میلیارد بشکه ذخیره نفتی به عنوان استراتژیک ترین عرصه قدرت درجهان می باشد لذا برای ایجاد موازنه قدرت، نظمِ سیاسی خود را در بی نظمی خاورمیانه ترسیم کردند. در این زمینه سخنان «ریچارد بوچر» سخنگوی سابق وزارت امور خارجه آمریکا قابل تأمل است. وی می گوید: «همانگونه که معاهده هلسینکی، به فروپاشی شوروی انجامید، طرح خاورمیانه بزرگ نیز باعث فروپاشی دولت های خودکامه خواهد شد و همگان شاهد رشد سریع دموکراسی در میان کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا خواهند بود.» برای درک بهتر موضوع موازنه قدرت در خاورمیانه موارد زیر باید مد نظر قرار گیرد:
1- جرج بوش رئیس جمهور وقت امریکا، ایران، عراق، کره شمالی را به عنوان محور شرارت معرفی کرد. و به زعم خود برای کنترل آن ها به عراق لشگرکشی کرد و ایران و کره ی شمالی را مورد تحریم های شدیدی قرار داد. البته بعداً سوریه نیز به این جمع اضافه شد تا گستره ی وسیع تری از خاورمیانه تحت نفوذ قرار گیرد. هرچند چندی پیش جک استراو در مصاحبه با بی بی سی ضمن احمقانه خواندن معرفي ايران به عنوان محور شرارت از سوي بوش گفت: «در اواخر ژانويه 2002 بوش ايران را در کنار دو کشور واقعاً ياغي يعني عراق و کره شمالي به عنوان محور شرارت معرفي کرد. اين کار هم احمقانه بود و هم اشتباه.» اما در آن زمان آمریکا و هم پیمانانش با حضور نظامی در خاورمیانه و ایجاد بی نظمی در آن بهره های فراوانی بردند که با روی کارآمدن دولت جدید در ایران و اتفاقات جنگ سوریه مجبور شدند سیاست خود را برای موازنه قدرت در منطقه تغییر دهند. به شکلی که براساس موافقتنامه اخير ايران و 1+5 به زعم آمریکایی ها هم ايران کمی از قدرت هسته‌اي بودن فاصله مي‌گيرد و هم موازنه قدرت بين ايران و كشورهاي ديگر از جمله عربستان برقرار می شود. زیرا بین ایران و عربستان رقابتی آشکار در خاورمیانه وجود دارد و توسعه نفوذ ایران در فلسطین، لبنان و عراق موجب نگرانی و ناخشنودی عربستان شده است.
2- دو موضوع حیاتی منطقه یعنی امنیت و انرژی در موازنه قدرت در خاورمیانه نقش اساسی دارد. لذا آمریکایی ها که از قدیم این موضوع را به خوبی می دانستند برای تحقق اهداف خود بی اعتمادی و ناامنی را در منطقه توسعه دادند تا ضمن گل آلود کردن آب به اهداف خود برسند. از این رو به بهانه از بین بردن تروریسم، سلاح های شیمیایی و کشتار جمعی به افغانستان و عراق حمله کردند و ایران را نیز به گفته ی خود تحت تحریم های فلج کننده قرار دادند. حضور نظامی آمریکا در منطقه، فروش گسترده تسلیحات نظامی در خاورمیانه، انعقاد معاهده های انرژی و امنیتی با بسیاری از کشورهای عرب منطقه بخشی از اهداف قدرت طلبانه ی آنها در این راستاست.
3- کاپیتولاسیون برای ما ایرانی ها مفهوم آشنایی است. اما این روزها این واژه با یک خبر مهم سیاسی در کشور همسایه نیز همراه گردیده است. خبری که از احتمال امضاى توافقنامه امنیتى میان آمریکا و افغانستان در رسانه‏ها حکایت می نماید. مقوله ای که به شدت باعث بروز دغدغه ی استقلال و امنیت برای ملت مسلمان افغانستان گردیده است. ایالات متحده آمریکا در افغانستان با دو چالش عمده مواجه است: اول اینکه آمریکا شریک استراتژیک منطقه ای در مورد افغانستان ندارد. پاکستان به شدت غیر قابل اعتماد است و ظرف یک سال گذشته روابط این دو توام با تنش بوده و علیرغم تلاشهای صورت گرفته به دلیل تضاد منافع راهبردی در خصوص افغانستان نمی توان به این تلاشها امیدوار بود. دوم اینکه دولت در افغانستان فاقد مشخصه های مورد نظر آمریکا به عنوان شریک راهبردی بوده و کماکان در باتلاق مشکلات داخلی باقی و قادر به عبور از مرزهای قومی، فساد و ناکارآمدی نیست. در چنین شرایطی آمریکا در تلاش است بحران موجود در افغانستان را از مرحله فعلی عبور و با تغییر برخی ابعاد و مشخصه ها، شکل بحران و نتیجتاً شرایط بازی در آن را تغییر دهد. برای کسب این مهم ایالات متحده آمریکا نیازمند نهائی کردن پیمان همکاریهای راهبردی با افغانستان و به نتیجه رساندن مذاکره با طالبان در قطر است. این دو موضوع به صورتی مستقیم با یکدیگر مربوط می باشند و نمی توان تعریفی از موفقیت از منظر آمریکائی ها بدون تحقق این دو موضوع ارائه نمود.
4- آمریکا و عربستان دو بازیگر مهم خاورمیانه محسوب می‌شوند و بخش عمده‌ای از متغیرهای استراتژیک منطقه‌ای به واسطه نوع عملکرد و نحوه تعامل آنها در محیط منطقه‌ای شکل می‌گیرد. روابط این دو کشور طی دهه‌های گذشته روابطی بوده است که بسیاری از تحلیل‌گران از آن به عنوان معادله نفت در برابر امنیت یاد کرده‌اند. این روابط تا زمان حوادث یازده سپتامبر درسال2001، با روندی کم‌وبیش مشابه ادامه داشت، اما مجموعه تحولات بعد از یازده سپتامبر از جمله طرح خاورمیانه بزرگ، مبارزه با تروریسم و جنگ عراق از سوی دولت آمریکا باعث تغییراتی در روابط آمریکا و عربستان سعودی شد. روند تحولات منطقه‌ای، بعداز اشغال عراق توسط آمریکا، تحولات فلسطین و لبنان و همچنین افزایش نقش خاورمیانه‌ای ایران باعث نگرشی جدید به روابط دوجانبه از سوی هر دو دولت آمریکا و عربستان شده است تا بتوانند به مدیریت مسایل منطقه‌ای براساس اهداف و دیدگاه‌های مشترک خود بپردازند. 
5- مسأله سوریه و اتفاقات پیش بینی نشده ی آن هرروز برای آمریکایی ها جریان جدیدی را رقم می زند. مسأله ای که باعث دلخوری سعودی از ایالات متحده نیز شده است. امری که این روزها با كناره‌گيري عربستان از عضويت غيردائم شوراي امنيت ابعاد جدیدی به خود گرفته است. در شرایط موجود که ایران و روسیه به صورت علنی و تمام قد از سوریه دفاع می کنند کار آمریکا در این منطقه حسابی گره خورده است. آن ها از یک طرف می خواهند با سیاست های دوگانه و بعضاً چندگانه بازنده ی جریانات سوریه نباشند و از طرف دیگر تحت فشار هم پیمان قدیمی خود یعنی سعودی ها قرار دارند. و این مسأله فکر یانکی ها را برای موازنه قدرت در منطقه به شدت به خود مشغول ساخته است.
سخن آخر این که علاوه بر مسائل فوق الذکر هم زمانی چهار تحول مهم جهانی در دهه ی اخیر یعنی؛ “انقلاب رسانه های دیجیتال، بحران اقتصادی جهان، بیداری اسلامی و انسداد سیاسی بحران مشروعیت و مقبولیت حکومت ها در خاورمیانه” سبب حاکمیت شرایط جدید سیاسی در منطقه گردیده است. امری که آمریکایی ها را مجبور ساخته برای نیل به تعادل، سیاست های جدیدی اتخاذ نمایند. اما آنچه مسلم است رویکرد اساسی ایالات متحده برای موازنه قدرت در خاورمیانه ایجاد بی نظمی است. به بیان دیگر رویای آمریکا و صهیونیست ها، سوار شدن بر امواج ناآرامی های موجود در خاورمیانه است. امری که تحقق آن با توجه به این که در اکثر این کشورها مردم، آمریکا و اسرائیل را عامل خارجی مشکلات خود می دانند مقوله ی ساده و کم هزینه ای نخواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *