يش از يك دهه مضمون مورد پسند علوم اجتماعی و بطور كلى كتابها و مطبوعات توجه به اين نكته بوده است كه اقتصادهاى پيشرفته از نظر تكنولوژيكى در فرايند حركت به فراسوى سرمايه دارى صنعتى و رسيدن به اقتصاد مبتنى بر اطلاعات هستند، حركتى كه دگرگونيهاى ژرفى را در شكل و ساختار نظام اقتصادى آنها ايجاد خواهد كرد (نگاه كنيد به بل، 1973؛ پورات (porat) 1978). پيشرفتهاى سريع در تكنولوژيهاى كامپيوتر و ارتباط از راه دور، كسب اطلاعاتى را كه قبلاً غير قابل حصول بودند، انتقال سريع و همزمان آنها به سراسر جهان، و در مواردى، فروش آنها در بازارهاى اطلاعات را ممكن ساختهاند. بعضى از نويسندگان مدعىاند كه در حال حاضر نيز تعدادى از كشورهاى توسعهيافته بخش اعظم منابع اقتصادى خود را به فعاليتهاى مربوط به اطلاعات و [اطلاعرسانى] اختصاص دادهاند (مكلاپ (Machlup) 1984/1980؛ پورات 1978) . در بين صنايع جهانى، صنايع كامپيوتر، ارتباط از راه دور و اطلاعات سريعترين رشد را داشتهاند و انتظار مىرود در آينده نزديك نيز چنين باشد. بسيارى از حكومتهاى ملّى اميدوارند اين صنايع محرك اوليه رشد آتى آنها را فراهم كند.
از مدتها پيش اقتصاددانان به اين نكته پى بردهاند كه مهمترين منبع تعيينكننده كارايى اقتصادى هر اقتصاد، هر صنعت، هر فرايند توليد و يا هر خانوارى، اطلاعات و مبادله مؤثر آن است. ويژگيهاى اطلاعات و اطلاعرسانى معّرف وضعيت علمى و معرفتى است كه خود مبناى همه فرايندهاى اقتصادى و ساختارهاى تصميمگيرى را تشكيل مىدهد. دگرگونيهاى اساسى در ويژگيهاى اطلاعات [و اطلاعرسانى]، و تغيير نقش آن در اقتصاد بايد محور مطالعات مربوط به مسائل اقتصادى باشد، اما متأسفانه چنين نيست.
وضعيت اطلاعات در اقتصاد اثرات گستردهاى بر كاركرد كلى اقتصاد دارد. اطلاعات بر آن بخشهايى كه كالاها و خدمات اطلاعاتى ارائه مىدهند، مثل مطبوعات، راديو، تلويزيون، سينما، پست، كتابخانه، بانكها، دواير اعتبارى، بانكهاى اطلاعاتى و ديگر «عرضهكنندگان اطلاعات» ـ نامى كه اكنون به آن شهرت يافتهاند ـ تأثير بسيار زيادى داشته است (ملودى 1983؛ اسمايس 1981) . و پيدايش بازارهاى اطلاعات، برداشتهاى متفاوت و در حال تغييرى از اطلاعات عمومى و خصوصى و نيز حق مالكيت نسبت به اطلاعات قابل عرضه در بازار را مطرح كرده است (ساماراجيوا 1984؛ شيلر 1981) . اين فصل بعضى از مهمترين پيامدهاى نقش دگرگون شده ارتباطات و اطلاعات را در ارتباط با مؤسسات اقتصادى، توسعه و سياست، و اثرات آن بر كشورهاى كمتر توسعهيافته را مورد بررسى قرار مىدهد.
خلاصه کتاب ارتباطات فرا ملی و جهان سوم
استاد: مهدی یاراحمدی
تهیه و تنظیم: علیرضا بسکابادی
ارتباطات فرا ملي و جهان سوم
ويراستاران : جرالد ساسمن و . جان. اي. لنت
مترجم: طاهره ژيان احمدي
سرشناسه: ايران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. مركز مطالعات و تحقيقات رسانهها.
عنوان و نام پديدآور: ارتباطات فراملي و جهان سوم/ ويراستاران جرالد ساسمن و.جان.اي.سنت؛ مترجم طاهره ژيان احمدي.
مشخصات نشر: تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. مركز مطالعات و تحقيقات رسانهها، 1387.
شابك: 978-964-6757-30-1
وضعيت فهرست نويسي: فيپا
يادداشت : عنوان اصلي: Transnational Communication : Wiring the third world,c19991.
يادداشت: چاپ دوم.
يادداشت: كتابنامه: ص 155-156.
موضوع: مخابرات – كشورهاي در حال رشد.
موضوع: تكنولوژي اطلاعات — كشورهاي در حال توسعه.
شناسه افزوده: ساسمن، جرالد، Sussman,Gerald.، ويراستار.
شناسه افزوده: لنت، جان، Lent,John A، ويراستار.
شناسه افزوده: ژيان احمدي، طاهره ، مترجم.
ردهبندي كنكره: 1387 4 الف / 8635 HE
رده بندي ديويي : 091716 / 384
شماره كتابشناسي ملي: 1295190
دفتر مطالعات و توسعه رسانهها
1387
جامعه اطلاعاتى: زمينه اقتصاد فراملّى و پيامدهاى آن
ويليام. اچ. ملودى
موضوع ارتباطات …. در سازماندهى و اداره دولت و از اين روى در امپراتوريها و تمدن غربى جايگاه بسيار مهمى دارد.
اينيس (Innis) (1972/1950، صفحه 5)
بيش از يك دهه مضمون مورد پسند علوم اجتماعی و بطور كلى كتابها و مطبوعات توجه به اين نكته بوده است كه اقتصادهاى پيشرفته از نظر تكنولوژيكى در فرايند حركت به فراسوى سرمايه دارى صنعتى و رسيدن به اقتصاد مبتنى بر اطلاعات هستند، حركتى كه دگرگونيهاى ژرفى را در شكل و ساختار نظام اقتصادى آنها ايجاد خواهد كرد (نگاه كنيد به بل، 1973؛ پورات (porat) 1978). پيشرفتهاى سريع در تكنولوژيهاى كامپيوتر و ارتباط از راه دور، كسب اطلاعاتى را كه قبلاً غير قابل حصول بودند، انتقال سريع و همزمان آنها به سراسر جهان، و در مواردى، فروش آنها در بازارهاى اطلاعات را ممكن ساختهاند. بعضى از نويسندگان مدعىاند كه در حال حاضر نيز تعدادى از كشورهاى توسعهيافته بخش اعظم منابع اقتصادى خود را به فعاليتهاى مربوط به اطلاعات و [اطلاعرسانى] اختصاص دادهاند (مكلاپ (Machlup) 1984/1980؛ پورات 1978) . در بين صنايع جهانى، صنايع كامپيوتر، ارتباط از راه دور و اطلاعات سريعترين رشد را داشتهاند و انتظار مىرود در آينده نزديك نيز چنين باشد. بسيارى از حكومتهاى ملّى اميدوارند اين صنايع محرك اوليه رشد آتى آنها را فراهم كند.
از مدتها پيش اقتصاددانان به اين نكته پى بردهاند كه مهمترين منبع تعيينكننده كارايى اقتصادى هر اقتصاد، هر صنعت، هر فرايند توليد و يا هر خانوارى، اطلاعات و مبادله مؤثر آن است. ويژگيهاى اطلاعات و اطلاعرسانى معّرف وضعيت علمى و معرفتى است كه خود مبناى همه فرايندهاى اقتصادى و ساختارهاى تصميمگيرى را تشكيل مىدهد. دگرگونيهاى اساسى در ويژگيهاى اطلاعات [و اطلاعرسانى]، و تغيير نقش آن در اقتصاد بايد محور مطالعات مربوط به مسائل اقتصادى باشد، اما متأسفانه چنين نيست.
وضعيت اطلاعات در اقتصاد اثرات گستردهاى بر كاركرد كلى اقتصاد دارد. اطلاعات بر آن بخشهايى كه كالاها و خدمات اطلاعاتى ارائه مىدهند، مثل مطبوعات، راديو، تلويزيون، سينما، پست، كتابخانه، بانكها، دواير اعتبارى، بانكهاى اطلاعاتى و ديگر «عرضهكنندگان اطلاعات» ـ نامى كه اكنون به آن شهرت يافتهاند ـ تأثير بسيار زيادى داشته است (ملودى 1983؛ اسمايس 1981) . و پيدايش بازارهاى اطلاعات، برداشتهاى متفاوت و در حال تغييرى از اطلاعات عمومى و خصوصى و نيز حق مالكيت نسبت به اطلاعات قابل عرضه در بازار را مطرح كرده است (ساماراجيوا 1984؛ شيلر 1981) . اين فصل بعضى از مهمترين پيامدهاى نقش دگرگون شده ارتباطات و اطلاعات را در ارتباط با مؤسسات اقتصادى، توسعه و سياست، و اثرات آن بر كشورهاى كمتر توسعهيافته را مورد بررسى قرار مىدهد.
كارايى اقتصادى و گسترش بازار
نظريه اقتصادى بازار حاكى از آن است كه گسترش اطلاعات موجود، همراه با توسعه و بهبود مخابرات، بايد تصميمگيرى مؤثرتر و توسعه بازارها تا فراسوى مرزهاى جغرافيايى و صنعتى را ميسر سازد و رقابت را افزايش دهد. تخصيص سريعتر و كارآمدتر منابع را امكانپذير كند. جايى كه بازارها با در دست داشتن اطلاعات كامل و شرايط خالى از اصطكاك عمل مىكنند، وضعيت بازارهاى واقعى بايد با فرضهاى نظريه بازار همخوانى بيشترى داشته باشد. در واقع غالب نوشتههاى مربوط به اقتصاد اطلاعات برآنند كه اين تحولات مزاياى مطلق و غير قابل ترديدى براى همه جامعه دارد (پول، 1983) .
اما بررسى دقيقتر نشان مىدهد كه مزاياى اين تكنولوژيها بين همه بازارها به نحو يكسان تقسيم نمىشود، بخشهاى خاصى از جامعه بهطور مطلق و بهطور نسبى فقيرتر مىشوند، و ساختار بازار در بسيارى از صنايع دستخوش دگرگونيهاى اساسى مىگردد (ملودى 1985 / 1983) . اين تكنولوژيهاى جديد گسترش بازارها در سطح بينالمللى و جهانى را ميسر مىسازند. اما فقط بزرگترين شركتهاى ملّى و فراملّى و سازمانهاى دولتى به اين امكانات جديد نياز دارند و مىتوانند حداكثر استفاده را از آنها بنمايند. براى اين شركتها مرزهاى جغرافيايى بازار تمام كشورهاى جهان را در برمىگيرد، و توانايى آنها را در اداره و كنترل كارآمد و مؤثر بازارهاى جهانى از يك نقطه مركزى افزايش مىدهد.
نحوه به انجام رسيدن اين تحولات تكنولوژيكى به شكلى است كه براى ورود همه كشورها و شركتها به اين حوزه، به استثناى بزرگترين آنها، موانع بزرگى ايجاد نموده و بدين وسيله گرايش به سوى تمركزگرايى را تقويت مىكند (هرمن(Herman)، 1981) . در واقع بيشتر شركتها و كشورهاى كوچكتر از اين تحولات تكنولوژيكى جديد صدمه ديدهاند. مثلاً در بسيارى از كشورهاى از نظر تكنولوژيكى پيشرفته، به خاطر پاسخگويى به نيازهاى حجيم و چند منظوره مصرفكنندگان جهانى به اطلاعات ديجيتالى از نظر فنى بسيار پيچيده، نظامهاى ارتباط از راه دور از نو طراحى شدهاند. نظامهاى جديد براى استفادهكنندگان كوچكتر با نيازهاى ارتباطاتى سادهتر و سنتّیتر نيز، مثل خدمات اوليه تلفنى، اما با هزينهاى به مراتب بيشتر كاملاً مناسب است (ملودى 1989) . گزينههاى موجود در زمينه ارتباط از راه دور منعكسكننده نيازهاى شركتها و مؤسسات مالى كوچك محلى يا حتى منطقهاى نيست. نيازهاى ملّى و جهانى بزرگترين شركتها و كارگزاريهاى دولتى دامنه و مقياس اين گزينهها را ديكته مىكند. براى پاسخگويى به نيازهاى آنها نظامهاى كارآمد ارتباط از راه دور به نظامهاى از نظر تكنولوژيكى پيشرفتهتر تبديل مىشوند.
در بيشتر صنايع، رقابت جديد صرفاً رقابت تشديد شده مبتنى بر انحصار چند قطبى است كه بين شركتهاى فراملّى در سطح جهانى به وجود آمده است. شركتهايى كه قادر به جهش از روى مرزهاى بازار هستند هماكنون نيز در زمينه كالاهاى خود و مرزهاى جغرافيايى مربوطه دست بالا را دارند. ورود آنها به بازارهاى جهانى تغيير عمدهاى در ساختار بخش عرضه بازار ايجاد كرده و شركتهاى مسلط سابق را به يك واكنش دفاعى واداشته است. اين رقابت، آنطور كه در نظريه بازار فرض مىشود، رقابتى ذرهاى در واكنش به نيروهاى بازار نيست كه تقاضاى مشتريان را منعكس مىكند، بلكه نوعى نيزه بازى قرون وسطايى براى كنترل ارضى است.
رقابت بين شركتهاى فراملّى براى نفوذ به بازارهاى ملّى جديد اساساً و از جنبههاى مختلف با نظريه سنتّى بازار تفاوت دارد. نخست اينكه، قيمتهاى تهاترى بازار در كوتاه مدت نقطه محورى رقابت را تشكيل نمىدهد. سياستهاى قيمتگذارى كوتاه مدت فقط يكى از ابزارهاى متعدد استراتژيك براى رسيدن به يك هدف بلند مدت است. اين رقابت، حوزهاى بس فراتر از حوزه رفتار قيمتگذارى كوتاه مدت را در بر مىگيرد كه نظريه سنّتى انحصار چند قطبى مورد بررسى قرار داده است.
دوم، مزاياى رقابتى عمدتاً از برترى يك كالا در نظر تكتك مصرفكنندگانى كه حق انتخاب دارند ناشى نمىشود، بلكه حاصل تشويق مؤثر رهبران دولتى كشورهاى خارجى است. هدف، برخوردارى از موقعيتى ويژه براى ورود به بازارهاى داخلى كشورهاى خارجى است. بعداً سياستهاى ملّى كشور خريدار در مورد مسائلى چون پروانه / جواز، ماليات، تعرفه، مبادله ارزى، بازگردانيدن سرمايه و ايجاد مانع براى ورود رقبا، اين موقعيت برتر را تضمين مىكند.
شركتهاى فراملّى در تلاش به منظور برخوردارى از اين موقعيتهاى برتر در بازار، از كمكهاى دولت خودى نيز برخوردارند. دولتهاى خودى سياستهايى را مىپذيرند و مواضعى را اتخاذ مىكنند كه در جهت منافع شركتهاى فراملّى آنها باشد، و گاه حتى در بازاريابى نهادى براى آنها مشاركت مىكنند. بنابراين رقابت مبتنى بر انحصار چند قطبى بين شركتهاى فراملّى داراى يك عنصر قوى ناسيوناليستى است كه مداخله دولت در مبادلات بازارى را، در زمينه عرضه و تقاضا هدايت مىكند.
پذيرش تكنولوژيهاى جديد اهميت هزينههاى ثابت را افزايش مىدهد. علت اين امر فقط فعاليتهاى اطّلاعرسانى و ارتباط از راه دور نيست، بلكه با تمركز افزونتر كارها و جايگزينى كار با سرمايه (مثلاً روباتها) نيز ارتباط دارد. بنابراين بىثباتى ذاتى موجود در بازار انحصار چند قطبى با بىثباتى ناشى از افزايش هزينههاى ثابت تشديد مىشود.
در مجموع، اين تغييرات عناصر مخاطره بار جديدى را وارد صحنه مىكند. اما در عين حال فرصتهاى جديدى براى دور كردن اين خطرات از سرمايهگذاران و مديران شركتهاى فراملّى و انتقال آنها به سمت محلهاى خاص، جايى كه توليد صورت مىگيرد و مؤسساتى كه در آنجا ساكن هستند فراهم مىكند، يعنى مخاطرات را به حكومتهاى محلى و كارگران و مصرفكنندگان اين مناطق منتقل مىسازد. شركتهاى فراملّى در عين حال مىتوانند با گسترش اندازه مطلق و پوشش جغرافيايى خود به اقدامات مخاطرهآميز ممكن تنوع بخشند. هرچه شركت فراملّى بزرگتر باشد منابع بيشترى براى تخصيص در داخل شركت در اختيار دارد و بنابراين، فقط به بازارهاى سرمايه متكى نيست. هرچه پوشش جغرافيايى شركت بيشتر باشد امكان تنوع اقدامات مخاطرهآميز بيشتر است، گرچه اين اقدامات مىتوانند براى هر منطقه خاصى از توليد كه به شركت فراملّى وابسته است فاجعهبار باشند. به علاوه، افزايش قدرت بازار توانايى شركتهاى فراملّى را در بهرهگيرى از منابع و بازارهاى مصرفى تقويت مىكند. از آنجا كه تكنولوژيهاى جديد، انتقال سريع انواع جديد اطلاعات را امكانپذير ساختهاند، اتخاذ تصميمهاى كوتاه مدت و مكرّر توسط مديران شركتهاى فراملّى نيز ميسر شده است. در بازارهاى جهانى شرايط مبادله، نرخ مبادله ارز، نرخ بهره و سرعت گردش پول براى سودآورى واقعى نيز به اندازه توليد عينى و عملى كالاها و خدمات اهميت پيدا كردهاند. با امكانات جديد براى تصميمگيريهاى كوتاه مدت احتمال دارد بر نقل و انتقالهاى مالى روزانه ـ اگر نگوييم كنترل جارى معاملهگرى و سفته بازى مداوم ـ تأكيد بيشترى صورت گيرد (ظاهراً سقوط بازار سهام در اكتبر 1987 در نتيجه اين تحولات تشديد شد). تغييرات كوتاه مدت در بازارهاى مالى و ارزى، براى هر عرضهكننده بهخصوص منابع يا هر محل توليدى كه در وضعيت مطلوب قرار نداشته باشد زمينه ديگرى براى بىثباتى فراهم مىكند.
از نظر تاريخى، انقلاب اخير در تكنولوژى ارتباطات راه دور را مىتوان از جنبههاى خاصى با اثرات معمول شدن تلگراف بر ساختار بازارها در ايالات متحده آمريكا در دوره 90- 1845 مقايسه كرد. دابوف (1983) در بررسى خود از اين تحولات مىگويد: «تلگراف، عملكرد بازارها را بهبود بخشيد و رقابت را تشديد كرد. اما همزمان، نيروهاى دستاندركار نوسازى را تقويت نمود. فعاليتهاى تجارى پردامنهتر، پنهانكارى و كنترل و تمركز فضايى همه در نتيجه ارتباط از طريق تلگراف افزايش يافتند».(ص 270)
در واقع او مىگويد افزايش اندازه بازار به «سازندگان امپراتوريها» كمك كرد تا مزاياى اوليهاى را كه شايد در ابتدا چندان قابل توجه نبود گسترش دهند.(ص 270) ارزيابى دابوف ملاك مفيدى براى بررسى تحولات جارى جهانى فراهم آورده است، تحولاتى كه اثرات اقتصادى مشابهى دارند اما مهمتر و تعديل يافتهترند.
نقش حكومتهاى ملّى
براى شركتهاى فراملّى، بازارهاى داخلى در كشور خودى سكوى پرشى است به سوى بازارهاى جهانى. دولتها آشكارا نسبت به موفقيتهاى بينالمللى شركت فراملّى خودى احساس نزديكى مىكنند چون معتقدند موفقيت اين قبيل شركتها نقش مهمى در اقتصاد داخلى كشور دارد.
دولتهاى خودى نسبت به قدرت انحصارى افزايشيافته اين شركتها در داخل كشور انعطاف بيشترى نشان مىدهند چون اين انحصار، قدرت شركتهاى فراملّى خودى را در بازارهاى بينالمللى افزايش مىدهد. دامنه اين انعطافپذيرى از تأكيد كمتر بر اعمال قوانين ضد تراست و ضد كارتل تا تشويق عملى كارتلهاى داخلى كشيده مىشود. مثلاً در ايالات متحده آمريكا، قانون وب – پومرنس (Webb-pomerence)، برای مدتی حدود 70 سال به بازارهای خارجى مصونيت ضد تراستى داد. بيشتر كشورهاى اروپاى غربى، كانادا و چندين كشور ديگر در بعضى صنايع، قدرت انحصارى داخلى شركتهايى را كه انتظار مىرود در سطح جهانى قدرت رقابت با شركتهاى بزرگ فراملّى، عمدتاً آمريكايى، اروپاى غربى و ژاپنى، را داشته باشند تقويت كرداند تا اين شركتها بتوانند در بازارهاى جهانى حضور بيشترى پيدا كنند.
امروزه دولت ايالات متحده آمريكا بشدت نگران مشكلات دسترسى شركتهاى فراملّى آمريكايى به بازارهاى خارجى است. حمايت دولت از تجارت آزاد جهت گشودن بازارهايى براى بعضى از صنايع، بهويژه كامپيوتر، ارتباط از راه دور و صنايع مبتنى بر اطلاعات است. محدوديتهاى مربوط به واردات نيمهرساناها و اتومبيل ژاپنى نشان دهنده يك واكنش دفاعى قابل قياس است.
با شدت گرفتن رقابت مبتنى بر انحصار چندقطبى در بازارهاى جهانى، حكومتهاى ملّى فعالانه در صدد هستند تا شرايط رقابت بينالمللى را به نفع شركت فراملّى تحت تابعيت خود تغيير دهند. بنابراين شركتهاى فراملّى از طريق كمكهاى مالى در زمينه تحقيق و توسعه، امتيازهاى مالياتى، شرايط گمركى، توافقهاى تجارى و ساير سياستها به ابزارهاى بىواسطهتر سياست اقتصاد كلان تبديل مىشوند. يعنى حكومتهاى ملّى با قبول مخاطرات بازار در شكل تضمين سرمايهگذارى، تأمين مالى تحقيق و توسعه، سرمايهگذاريهاى مشترك دولت ـ صنايع، و اعمال فشارهاى سياسى به كشورهاى خارجى در مذاكرات مربوط به بازارهاى بينالمللى به شركتهاى فراملّى خودى كمك مىكنند.
امروزه اين نوع مداخله دولت به «سياست صنعتى» معروف است. مدتهاى مديدى است كه بعضى از انواع سياست صنعتى پيش شرط بقاى بعضى از كشورها شده است زيرا اقتصاد آنان تحت سلطه شركتهاى فراملّى خارجى و كشورهاى بزرگتر و قدرتمندتر مىباشد. توجه اخير به سياست صنعتى در ايالات متحده آمريكا تا حدى واكنش به اين مسئله است، اما در عين حال كاهش سلطه اين كشور در بازارهاى جهانى نيز در آن نقش داشته است.
اين نگرش جديد بازتاب تغيير در نقش دولت است، يعنى دولت به جاى برانگيختن و به تحرك واداشتن محيط بازار، به پذيرش سياستهاى متمركزترى جهت كمك به شركتهاى خاصى روى آورده است. با اين حساب نگرش جديد منعكس كننده مداخله مستقيم در بازار است؛ رونق و رفاه اقتصادى كشور را با موفقيتهاى مالى شركتهاى فراملّى آن كشور يكى مىداند. پس دولت در نقش جديد خود با استفاده از قدرت سياسى قوانينى را از تصويب مىگذراند و به تبع آنها بازار به نفع آن شركتهاى فراملّى كار مىكند كه دولت قصد حمايت از آنها را دارد. در بعضى كشورها اين را «انتخاب برندهها» مىگويند. اين سياستها براى ورود شركتهايى كه انتخاب نشدهاند، يعنى همه شركتهاى داخلى كه آنقدر بزرگ نيستند كه توانايى بهرهگيرى از بازارهاى بينالمللى را داشته باشند، موانع حادى ايجاد مىكند.
در اين شرايط، رقابت در بازارهاى داخلى را مىتوان خطرى بالقوه براى موفقيت شركتهاى فراملّى خودى در بازارهاى رقابتى جهانى تلقى كرد. سياستهاى ضد تراست و سياستهاى موافق رقابت در داخل اهميت خود را از دست دادهاند – اگر نگوييم قديمى شدهاند. ممكن است ايجاد انحصار و رفتار كارتلى مورد تشويق قرار نگيرد اما در هر حال مجاز است. حتى استثمار انحصارگرايانه مصرفكنندگان داخلى تحت عنوان تقويت قدرت، نيرو و منابع لازم براى رقابت موفقيتآميز در بازارهاى جهانى توجيه و تحمل مىشود (نگاه كنيد به مانسل (Mansell)1985و 1984) . از نظر سياسى براى دولتها آسانتر آنست كه به جاى از سرگذراندن فرايندهاى دست و پاگير سياسى، يعنى ابتدا ماليات بستن بر شركتها و سپس دادن كمكهاى مالى، با مجاز گذاشتن شركتهاى فراملّى در بهرهگيرى از قدرت انحصارى در بازارهاى داخلى به اين شركتها كمك كنند.
در اين فضاى سياسى اقتصادى جهانى، شايد مفهوم منافع عمومى در داخل يك كشور هم تغيير كند. توجه سنتى نسبت به قيمتها و كيفيت خدمات عمومى و همگانى بودن پوشش اين خدمات كمتر شده است. مثلاً در ايالات متحده آمريكا، كميسيون ارتباطات فدرال خدمات تلفنى اوليه را به عنوان يك اولويت سياست اجتماعى، اگر نگوييم كنار گذاشته، زير سؤال برده است.
موفقيت بينالمللى شركتهاى فراملّى خودى از نظر ميزان فروش، سود و موازنه مثبت پرداختها، هدف اصلى سياست عمومى دولت شده است. اين موفقيت محرك اشتغال در داخل، بهرهورى، و ثروت ملّى بهشمار مىآيد. تصور بر آن است كه مصرفكنندگان داخلى و سياستهاى اجتماعى از جريان تدريجى مزاياى ناشى از داشتن شركتهاى فراملّى موفق بهره ببرند. در حالى كه سياستهاى دولت بيشتر متوجه حمايت مالى از فعاليتهاى رقابتى اين شركتها در بازارهاى جهانى است تا ماليات بستن بر سودهاى انحصارى آنها، اين به صورت يك راز سربسته باقى مىماند كه هزينههاى خدمات اجتماعى چگونه از محل اين ثروت انباشت شده توسط شركتهاى فراملّى تأمين خواهد شد. تغيير واقعى، همانندى هرچه بيشتر منافع ملّى و عمومى با منافع مالى شركتهاى مسلط فراملّى بومى است. طنز قضيه در اينجاست كه سياستهاى صنعتى نوعاً با استناد به آدام اسميت و شرايط رقابت بازار آزاد توجيه مىشوند. اما در واقع آنها معرف يك سوءظن اساسى نسبت به بازار آزاد هستند. لازم به يادآورى نيست كه اسميت 1776 / 1977 مىگويد آن چه بر ثروت ملل مىافزايد تشويق رقابت داخلى است، و نه فدا كردن آن در مقابل ضوابط نزديكبينانه موافقتهاى سوداگرانه. مىتوان پرسيد آيا طبق اين نگرش ميان شركتهاى فراملّى امروزى، مثل آى.تى.تى، آى.بى.ام،ان.اى. سى، فوجيتسو، فيليپس، نوردرن تلىكوم، زيمنس و آلكاتل، با كمپانيهاى هند شرقى و خليج هودسن در دورههاى اوليه توسعه استعمارى تفاوتى وجود دارد؟
به علاوه، سياستهاى ملّى دولت كه به منظور افزايش قدرت شركتهاى فراملّى در بازارهاى جهانى تدوين مىشود مىتواند تمرينى جهت خودكشى تدريجى باشد. ماهيت و سمت و سوى هدفهاى سياستهاى دولت هميشه و تا اندازهاى از طريق شرايط بازار، قدرت شركتها و ساير واحدهاى بزرگ اقتصادى تعيين مىشود و اينها مىتوانند از اجراى كارآمد و مؤثر سياستهاى دولت جلوگيرى كنند. بيشتر كشورهاى كوچك طى نسلها سعى كردهاند سياستهاى اقتصادى و فرهنگى مستقلى را به اجرا درآورند. اما در مقابل سلطه شركتهاى فراملّى و كشورهاى بزرگتر قدرت سياسى و اقتصادى لازم براى اجراى مؤثر اين سياستها را نداشتهاند. حكومتهاى ملّى هر چه بيشتر خود را به تقويت قدرت شركتهاى فراملّى خودى متعهد كنند، ميزان آزادى خود را در اتخاذ سياستهاى ملّى و بينالمللى مغاير با منافع شركتهاى فراملّى بيشتر كاهش دادهاند.
نظريه بازار و مناسبات وابستگى
نظريه سنّتى بازار توجيه كاملى براى اين توسعه قدرت بازار شركتهاى فراملّى فراهم مىكند. اين نظريه فرض را بر اين مىگذارد كه تكنولوژى مستقل و مفيد است؛ رقابت انحصار چند قطبى براى كسب موضع برتر بلند مدت در بازارهاى كشورهاى خارجى همان رقابت بازار است؛ و قيمت تهاترى بازار كه در كوتاه مدت سود را به حداكثر مىرساند، مطلوبترين شكل تخصيص منابع را به دست مىدهد، در حالى كه اين فرضها همگى صرفاً وضعيت كوتاه مدت قدرت بازار شركتهاى غالب را منعكس مىكند. مفاهيم اقتصاديى چون «موازنه»، «هزينه نهايى» و «مازاد مصرفكننده» در كاربرد ذهنى كاملاً انعطافپذيرند. در واقع، در اين چارچوب نظرى، هيچ اقدامى در بازار، مادام كه با برچسبهاى نظريهاى مناسب كار كند، غير قابل قبول نخواهد بود.
مناسبترين الگوى بازار براى بررسى پيامدهاى «رقابت» در عصر اطلاعات، الگويى نامعين، ناپايدار و مبتنى بر انحصار چند قطبى است كه بر اساس آن شركتهاى فراملّى، براى رسيدن به قدرت انحصارى و سنگربندى در بازارهاى داخلى و خارجى، عمدتاً سياست قيمتگذارى كوتاه مدت را به كار مىگيرند. براى تحليل دقيق تحول اين نوع الگوى بازار بايد به نوشتههاى كارل ماركس، جوزف شومپتير(Joseph schumpeter)، هارولد اينيس، جان.ار. كامانز (John.R.Commons) وساير نهادگرايان پيرو اين سنّت رجوع كرد. دراين الگوى انحصار چند قطبى، بازار، براى مذاكراتى كه مىتوانند اثرات بلند مدت و كوتاه مدتى بر اين پيامدها داشته باشند، فضاى كافى و طيف گستردهاى از امكانات فراهم آورده است. بنابراين بايد به ساختارها و معيارهاى گزينه مذاكره توجه داشت، و اين حوزهايست كه هنوز به حد كافى توسعه نيافته و تحليل نشده است.
بازار جديد انحصار چند قطبى را نمىتوان بدون اشاره به نظريه وابستگى تعريف كرد. گنجاندن امكان مناسبات بازارى وابسته صرفاً تأييد اين مسئله است كه خريداران و فروشندگان بخشى از يك بازار يكپارچه و همگن نيستند. شايد جدايى جغرافيايى عملكردهاى اقتصادى كامل باشد. چون محل منابع، توليد، مصرف، تحقق سود و كنترل بر تخصيصهاى دوباره منابع در كشورهاى مختلف واقع شده است. بسيارى از مناطق به يك كارخانه توليد تخصصى شركتهاى فراملّى كه بازارهاى قارهاى ديگرى را تأمين مىكنند وابستهاند. در واقع، بهطور كلى نظامهاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى مختلف يا مزاياى ويژهاى براى يك شركت فراملّى فراهم مىكنند و يا موانع مهمى در راه توليد و بازاريابى آنها ايجاد مىنمايند. در «عصر اطلاعات» مناسبات وابستگى در بازارهاى جهانى اهميت تازهاى كسب كردهاند.
نظريههاى وابستگى تفاوتهاى چشمگيرى با هم دارند (پالما ، 1978) ، اما در عينحال همه آنها بر فرض وجود شرايط مشابه خاصى متكىاند (اينيس 1972،1956،1950؛ والر شتاين، 1976) . كنترل بر مركز بازار اعمال مىشود. توسعه مناطق حاشيهاى يا دورتر، عمدتاً به منظور تأمين منافع مراكز بزرگ قدرت از طريق بهرهگيرى از منابع طبيعى، پايين بودن هزينه كار يا ساير عناصر مزيت نسبى (Comparative advantage) صورت مىگيرد. كنترل مؤثر بر نوع، جهت و نرخ توسعه در دست مركز است. بنابراين مناطق حاشيهاى به مراكز قدرت وابستهاند.
كارايى و ثبات ظاهرى و كوتاه مدت بازارهاى مركزى به بهاى بىثباتى و توسعه تحريف شده مناطق دورافتاده بدست مىآيد. اقتصاد مناطق حاشيهاى را هم خطر تغيير شرايط كوتاه مدت بازار در مركز و هم خطر بالقوه از دست دادن مزيت نسبى يا تخصصى نسبت به ساير مناطق حاشيهاى تهديد مىكند. اما حتى اين آرايش بازار نمىتواند بازار مركزى را از بىثباتى درازمدت مصون دارد و در بعضى شرايط، حتى ممكن است ضرورت تعديل شديدتر و پردوامتر اين بىثباتى را تشديد كند. اينيس (1956) از مطالعات خود چنين نتيجه مىگيرد كه «تاريخ اقتصادى كانادا تحت الشعاع اختلاف بين تمدن غربى در مركز با حاشيه بوده است».
گسترش شركتهاى فراملّى از طريق استفاده از تكنولوژيهاى اطلاعاتى سبب شده است تا اين شركتها بتوانند وابستگى خود را به يك منبع واحد تأمين مواد اوليه، يا محل توليد كاهش داده و بدين وسيله قدرت مذاكره (يا چانهزنى) با تك تك دولتها، اتحاديهها و ساير گروهها را افزايش دهند. آنها مىتوانند بخش زيادى از مخاطرات را متوجه تأمينكنندگان منابع اوليه و مناطق توليد بنمايند. اين كار از طريق اعمال فشار در زمينههاى زير عملى مىشود: الف. گرفتن كمكهاى مالى، امتيازهاى مالياتى و مقرراتى كه مزاياى ويژهاى براى اين شركتها در نظر مىگيرد، و حتى زير فشار گذاشتن دولت براى گرفتن كمكهاى مستقيم؛ ب. پايين نگاه داشتن دستمزد نيروى كار ماهر و تخصصى از طريق اشتغال بىثبات؛ پ. مستثنى بودن از كنترل اجتماعى، مثل ضوابط بهداشتى و محيطى؛ ت. داشتن موضع برتر در بازارهاى داخلى كشورهاى توليدكننده حاشيهاى.
به علاوه، امكان دارد شركتهاى فراملّى بتوانند با مذاكره در مورد انواع خاصى از امتيازهاى ويژه، بخش ديگرى از خطرات را متوجه كشور مبدأ بنمايند. بنابراين تكنولوژى اطلاعات وسيله مهمى در دست شركتهاى فراملّى براى تقويت قدرتشان در بازار و استقلالشان در مذاكره با كشورهاى توليدكننده حاشيهاى و كشور مبدأ است. وانگهى، با وجود امكان پخش مستقيم از طريق ماهواره و ايستگاههاى تلويزيونى متعدد كه تا آن سوى مرزهاى ملّى كشيده مىشود، تبليغات شركتهاى فراملّى از طريق رسانههاى گروهى مىتواند بشدت كارايى سياستهاى رسمى دولتها را در جهت محدود كردن دسترسى شركتهاى فراملّى به بازارهاى داخلى و جلوگيرى از تجارى شدن جوامعشان تضعيف كند. شايد الگوى تجديدنظر شدهاى از وابستگى بتواند بر شركتهاى فراملّى در مركز و چگونگى ارتباط آنها با كشورهايى كه در مراحل مختلف وابستگى قرار گرفتهاند تمركز كند.
هنگامى كه زيانهاى يك اقدام مخاطرهآميز متوجه خود اقدامكننده نباشد و گاه حتى به سود او تمام شود، مىتوان پيامدهاى مهمى را انتظار داشت. اين مسئله سبب شده است شركتهاى فراملّى به استقبال خطراتى بروند كه بسى گستردهتر و بزرگتر از خطراتى است كه در شرايط معمولى بازار يا در تخصيص عقلايى منابع متحمل مىشوند. شايد اين امر بتواند اقدام بانكهاى آمريكايى و اروپايى در سال 1981 را به نقض مقررات خودشان در مورد اعطاى وام به كشورهاى جهان سوم توجيه كند، اقدامى كه در جهت استفاده از نرخهاى بسيار بالاى بهره وامهاى كوتاه مدت به عمل آمد. با توجه به اين حقيقت كه رقابت انحصار چند قطبى براى سنگر بندى دراز مدت در بازارهاى ملّى قمارى است كه بازده خوبى دارد، انگيزه سرمايهگذارى زياد، چه در مورد تسهيلات توليد و چه در زمينه ايجاد بازار، بسيار بالاست. در جايى كه هزينههاى ثابت بالا و تقاضا دستخوشنوسان است، احتمال بىثباتى ذاتى نظام اقتصادى افزايش مىيابد.
در اين شرايط، هيچ دليلى وجود ندارد كه انتظار داشته باشيم نظام قميتگذارى در جهت كارايى درازمدت تخصيص منابع عمل كند. ممكن است قيمتها در كوتاه مدت نوسان چشمگيرى داشته باشند، كه اين خود ظرفيت مازاد، كمبودهاى كوتاه مدت يا فرصتهاى استثمار انحصارى را نشان مىدهد، اما بازار هيچ محدوديتى براى سرمايهگذارى بيش از حد فراهم نمىكند. در واقع شايد دورههاى رونق و ركود سرمايهگذارى در راه آهن و كانالها در بيش از يكصد سال پيش بهترين مرجع تاريخى براى تحليل موجهاى آتى سرمايهگذارى در كامپيوتر، ارتباط از راه دور و صنايع اطلاعاتى باشد. تجارب اخير در مورد نيروى هستهاى، استخراج و اكتشاف نفت و بانكدارى بينالمللى نمىتواند اين اطمينان را ايجاد نمايد كه در اين زمينه نظام اقتصادى حالا بهتر از يك يا دو قرن پيش عمل مىكند. مطمئناً يكى از الگوهاى مناسب براى تحليل بازارهاى آتى جهانى در ارتباطات، بازار جهانى نفت است ـ اما در اين الگو شركتهاى فراملّى به منزله اوپك صنايع ارتباط از راه دور هستند.
بىترديد افزايش ناپايدارى نظام اقتصادى جهانى منافع همه را تحت تأثير قرار خواهد داد. بنابراين شايد توانايى شركتهاى فراملّى در انتقال خطر، آنها راتشويق به اتخاذ نوعى سياست قيمتگذارى يا سرمايهگذاريهايى را كند كه بىثباتى و خطرات بيشترى بدنبال داشته باشد، به حدى كه ديگر شركتهاى فراملّى هم قادر به انتقال آن نباشند. اين پديده با تعاريف استاندارد بىثباتى در نظريه نوكلاسيك انحصار چند قطبى سازگار است. كار تحليل اقتصادى در واقع آنست كه مستقيماً مشكل تخصيص بلند مدت منابع را تحت شرايط انحصار چند قطبى ناپايدار و پيامدهاى سياستهايى كه براى مهار كردن بدترين احتمالات طراحى شدهاند مطرح سازد.
روشن است كه اين تحولات خبر از حفظ مفاهيم سنّتى يا منافع عمومى يا مصرفكننده در بازارهاى داخلى را نمىدهد. احتمال دارد كارگزاريهاى دولتى موجود در زمينه تنظيم و كنترل اين مسائل در آينده حتى كمتر از حالا كارآيى داشته باشند. در حالى كه ضرورت حمايت از منافع عمومى و منافع مصرفكننده بيشتر خواهد شد. دو ديدگاه عمده وجود دارد كه لازم است در بحثهاى سياسى مطرح شود، اما متأسفانه چنين نيست. يكى ديدگاه گروههايى از جامعه است كه احتمال دارد بهشدت تحت تأثير سياستهاى اتخاذ شده قرار گيرند، اما منافع مالى آنها آنقدر سازمانيافته نيست كه در بحثها و تصميمگيريهاى سياسى ملحوظ شود. براى اينكه در موازنه نهايى منافع، كه پايه بيشتر تصميمهاى مربوط به سياستگذارى است، ملاحظات مربوط به منافع بخشهاى مهمى از مردم ناديده گرفته نشود، حضور نمايندگان اين ديدگاه و اين منافع نمايندگى نشده ضرورى است. ديدگاه دوم به طور كلى به جامعه مربوط است كه مستقيماً بر ساختار كلى منافع، هزينهها و پيامدهاى آن براى جامعه تمركز دارد. اين ديدگاه آن پيامدهايى را كه خارج از حيطه معمولى تصميمگيرندگان منافع خاص است مورد بررسى قرار مىدهد و بيرونى بودن اقتصاد، و پيامدهاى اجتماعى و فرهنگى گزينههاى سياستگذارى را ارزيابى مىكند. به هر حال، طرفداران و مبلغان منافع عمومى مىتوانند از طريق فرايندهاى قانونگذارى و قضايىكشورهاى غالب و كارگزاريهاى بينالمللى در جستوجوى راههاى ديگر نمايندگى باشند.
بهنظر مىرسد كشورهاى جهان سوم مجبورند فشار خطرات و بىثباتىهاى ناشى از تكنولوژيها و بازارهاى صنايع اطلاعاتى را تحمل كنند. آنها به عنوان توليدكننده در مناطق حاشيهاى، كنترل كمى بر محصول يا سود حاصل از كار يا ساير منابع خود را دارند، البته اگر اصولاً كنترلى داشته باشند. به علاوه، در بازاريابى جهانى، موفقيت شركتهاى فراملّى اقتضا مىكند كه رهبران جهان سوم به وارد كردن آخرين و پيشرفتهترين سيستمهاى كامپيوتر و مخابرات تشويق شوند. جهان سوم بخش بسيار مهمى از يك بازار بالقوه را تشكيل مىدهد. اما كشورهاى جهان سوم با خريد اين تكنولوژيها در واقع يك وابستگى بلند مدت را پذيرفتهاند، كه اين خود در كسريهاى كوتاه مدت موازنه پرداختها مؤثر بوده و نهايتاً اقتصاد ملّى آنان را زير فشار مىگذارد.
گزينه خدمات عمومى ملّى
بيشتر بحثهاى دانشگاهى در مورد تكنولوژيها و تحولات جديد ظاهراً از پيش فرضهاى ايدئولوژيكى سرچشمه مىگيرد كه در مقابل واقعيت رنگ مىبازند. از نظر عدهاى، راه حل مسئله، از بين بردن محدوديتهاى دولتى در تمام سطوح است تا بازار بتواند در پاسخگويى به نيازهاى همه آزاد باشد. در اين فصل نشان داده شد كه در اقتصاد جهانى اطلاعات، بازارهاى واقعى چقدر با افسانه بازارهاى ذهنى ايدهآل تفاوت دارند و خواهند داشت.
به همين دليل، لازم است توانايى و كارآيى گزينه خدمات عمومى دولتى، كه سالهاست در بسيارى از كشورهاى پيشرفته و در حال توسعه در بخش ارتباطات ارائه مىشود. به طور انتقادى مورد بررسى قرار گيرد. يكى از مهمترين بخشهاى خدمات دولتى كه براى منظور فعلى ما نيز بسيار مناسب است پست و تلگراف و تلفن مىباشد كه براى ارائه خدمات عمومى همگانى و به عنوان انحصارهاى دولتى ايجاد شدهاند. متأسفانه، بطور كلى تجربه كاربرد الگوى خدمات عمومى انحصارى بسيار بد، و حتى بدتر از انحصارهاى خصوصى است. مثلاً، تا يك دهه پيش، يعنى تقريباً پس از يك قرن فعاليت، نرخ گسترش خطوط تلفن خانگى در بيشتر كشورهاى اروپايى بين 30 تا 70 درصد بود. از زمانى كه شركت مخابرات بريتانيا (Telecom) خصوصى شد، نرخ اشاعه خانگى آن نيز از 65 به 80 درصد افزايش يافت، ضمن اينكه شركت هم سود برده است.
در بيشتر كشورهاى جهان سوم نرخ گسترش خطوط تلفنى بين ا تا 10 درصد است، با يك فهرست انتظار چند ساله براى خدماتى كه به نحو خارقالعادهاى كارآمد نيستند. در بيشتر مناطقى كه خدمات عمومى پست و تلگراف و تلفن در دست انحصارهاى دولتى است نوعاً شايد اكثريت جمعيت با نزديكترين تلفن همگانى بيش از دو ساعت فاصله داشته باشند، و تازه معلوم نيست كه اين تلفن كار مىكند يا نه. در بسيارى از كشورها، انحصارهاى دولتى پست و تلگراف و تلفن خود بخش اعظم مشكل را تشكيل مىدهد نه راه حل آن را. در واقع عدم كارآيى، عدم قابليت و بهرهگيرى از موقعيت سلطه كه در بسيارى از ديوانسالاريها وجود دارد، از مدتها قبل به اثبات رسيده است. بعيد مىنمايد كه در جهان واقعيتها، رسيدن به هدفهاى خدمات مخابراتى فراگير از طريق انحصارهاى دولتى پست و تلگراف و تلفن ميّسر باشد. نابرابريهاى امروزى در توسعه نظامهاى مخابراتى در سطح جهانى حاصل شكستها و ناتواناييهاى قبلى اين انحصارهاى دولتى بوده است.
برداشتهاى سادهانگارانه از مفهومهاى آرمانى «بازارهاى رقابتى» يا «انحصارهاى خدمات عمومى» غالباً بحثهاى سياسى را از مسائل اصلى منحرف مىكند. آنچه كه ضرورت دارد تحليلهاى عمقىتر از آن دسته ساختارهاى نهادى است كه مىتوانند در رسيدن به هدفهاى دوگانه كارايى اقتصادى و خدمات عمومى تحت شرايط فعلى و آتى تكنولوژيكى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى مفيد باشند.
در سالهاى اخير، تحول درجاتى از رقابت در بخش ارتباط از راه دور در روشن كردن و به بحث گذاشتن مقررات اجرايى و روبناى سياستهايى كه تاكنون به عهده معدودى متخصص در اتاقهاى در بسته مذاكره گذاشته بود، تأثير داشته است. به تدريج معلوم مىشود كه رقابت نمىتواند جانشين مقررات و سياست عمومى گردد. رقابت از ابزارهاى بالقوه سياست است كه در بعضى شرايط مىتواند دستيابى به هدفهاى مربوط به كارايى اقتصادى و خدمات عمومى همگانى را تسهيل كند، و تحت شرايطى ديگر تأثيرى بر هيچ يك از اينها نداشته باشد. وظيفه پژوهشها و تحليلهاى مربوط به سياستگذارى آن است كه شرايط را بررسى كند و مناسبترين نقش را براى رقابت تعيين نمايد.
نقش فزاينده نيروهاى بازار در آينده اجتنابناپذير است و شايد، در بعضى از بازارها و خدمات، بيشتر شدن نقش رقابت فعالانه مطلوب باشد. اما اين پايان كار مقررات و سمت و سوى سياستها نيست، بلكه يك تغيير در ساختار مقررات اجرايى و نيروهاى بازار و موازنه بين آنها است. به رغم يك جا به جايى قطعى به سوى بيشتر شدن نقش نيروهاى بازار، تحولات آتى متأثر از «دستناپيداى» بازار رقابتى نخواهد بود، بلكه تحتتأثير دستهاى آشكارتر تصميمهاى قانونى و سياستهاى حرفهاى دولت و صنايع خواهد بود.
تحقيق در زمينه سياستگذارى و قدرت مذاكره
با نگاهى به كشورهايى كه در آنها نرخ باسوادى كمتر از 50 درصد، نرخ گسترش تلفن كمتر از 5 درصد و ميانگين درآمد سرانه سالانه كمتر از هزينه يك ترمينال كامپيوترى است، مىتوان اولويت تكنولوژيهاى جديد، كه دسترسى آنى به اطلاعات بانكى در نيويورك و لندن را فراهم مىكنند، زير سؤال برد، البته به استثناى مواردى كه كنترل شركتهاى فراملّى بر منطقه را تسهيل مىنمايند.
از عصرى كه سياست توسعه اقتصادى منعكس كننده جاذبه تكنولوژيهاى بالقوه حمل و نقل بود ضرب المثلى وجود دارد كه مىگويد «همه جادهها به بندر ختم مىشوند». تكنولوژيها و خدمات گسترشيافته ارتباط از راه دور عموماً پاسخگوى نيازهاى شركتهاى فراملّى و مراكز پيشرفته تكنولوژيكى همه كشورها هستند. شركتهاى فراملّى و مراكز پيشرفته تكنولوژيكى شركايى هستند كه منافع آشكارى در تبديل نظامهاى ساده قديمى تلفن به شبكههاى ديجيتالى خدمات متراكم (integrated services digital networks) (ISDN) (جهانى) دارند. اگر سيستمهاى مخابراتى در مناطق كمتر توسعهيافته در نتيجه توسعه بيرونى تكنولوژى و خدمات پا به عصر شبكههاى ديجيتال خدمات متراكم (ISDN) بگذارند، آيا احتمال دارد مناطق و كشورهايى كه در وضعيت نامساعدترى هستند، در منطقه خود در مقابل شركتهاى فراملّى و مناطق پيشرفتهتر موقعيت رقابتى بهترى پيدا كنند؟ يا اينكه نظامهاى بهتر مخابراتى فقط منافع اقتصادى كشورها و شركتهاى خارجى غالب در مناطق حاشيهاى را تأمين مىكند؟ شايد براى اينها دسترسى آسانتر به آن مناطق، و براى مناطق حاشيهاى مزاياى نسبى محلى و منطقهاى را به همراه داشته باشد؟ شايد نظام كارآمدى براى استفاده از مزاياى اقتصادى و فرصتهايى كه درغير اينصورت در منطقه ايجاد مىشد فراهم كند؟ عدم موازنه تجارى نامساعدى كه درنتيجه واردات تجهيزات، خدمات و اطلاعات ايجاد مىشود بهشدت گزينههاى تخصيص منابع داخلى را محدود مىكند. اگر كشورهاى پيشرفته با كمبود نيروى كار ماهر روبهرو شوند پيامدهاى آن براى كشورهاى كمتر توسعهيافته چه خواهد بود؟ آيا مىتوان گفت نظام مخابراتى بهتر شاهراههايى ايجاد مىكند كه حتى به بندرها هم نيازى نباشد؟
اگر قرار است كشورها و مناطق كمتر توسعهيافته شبكههاى مخابراتى و خدمات اطلاعاتى را به كار گيرند كه منافع آنها را در توسعه اقتصادى محلى و منطقهاى تأمين كند، نظامهاى ارتباطى جديد بايد شبكههاى ارتباطى و اطلاعاتى منطقهاى و محلى را با توجه به ويژگيهاى اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى منطقه گسترش دهند. نظامهاى جديد بايد اين انگيزه را ايجاد كنند كه فعاليتهاى اقتصادى، قبل از آنكه متوجه خارج شوند زمينههاى داخلى را مورد بررسى قرار دهند. بديهى است شبكههاى كارآمد پست و تلفن و تلكس داخلى در اين راستا كار مىكنند. اين مسائل بررسى مفصلتر و دقيقتر همه ابعاد مهم شرايط اقتصادى محلى و منطقهاى، نقش ويژه شبكههاى اطلاعاتى و ارتباطى در تقويت شبكههاى محلى و منطقهاى، و اولويت آنها بر شبكههاى بينالمللى و جهانى را ايجاب مىكند.
خوشبختانه در رقابت مبتنى بر انحصار چند قطبى در بازار جهانى، كه براى كشورهاى كوچك گونههاى جديدى از مناسبات بازارى مبتنى بر همكارى و رقابت ايجاد كرده است، جاى زيادى براى مذاكره وجود دارد. در بعضى حوزهها، كشورهاى نامتحد گامهاى مهمى در راستاى همكارى برداشتهاند. شايد آنها به خاطر اختلاف در ميزان قدرت سياسى و اقتصادى از مواضع «چانهزنى» يكسانى برخوردار نباشند. اما در هر حال اين تفاوت ناشى از ساختار بازار نيست. بىثباتى ذاتى انحصارهاى چند قطبى رقيب زمينه آسيبپذيرى توان شركتهاى فراملّى غالب را فراهم آورده است. مثلاً اگر جهان سوم تصميم بگيرد اين تكنولوژيهاى جديد را نخرد، اين صنايع در مراكز شركتهاى فراملّى دست كم با بىثباتى و احتمالاً با سقوط و ورشكستگى كوتاه مدت روبهرو خواهند بود.
كشورهاى در حال توسعه مىتوانند از اين قدرت «چانهزنى» بهره گيرند و سعى كنند به كارگيرى اين تكنولوژيهاى جديد را به راهى هدايت كنند كه با هدفهاى بلند مدت توسعه سازگار باشند، يا مىتوانند روند حركتشان را كند كنند. آنها مىتوانند كاربرد تكنولوژيهاى جديد را در جهت ارتقاى شبكههاى ارتباطى ملّى، منطقهاى و محلى كشور خود هدايت كنند و بدين وسيله شالودهاى براى تقويت اقتصاد ملّى در چارچوب اقتصاد جهانى فراهم آورند. مىتوانند در بخش ارتباطات و اطلاعات دست به ايجاد صنايع داخلى بزنند، و وابستگىهاى نامطلوب را به وابستگىهاى مطلوب تبديل كنند. بايد تحقيقات بيشترى در زمينه ساختارهاى مذاكره، ضوابط و گزينههاى سياستگذارى براى كشورهاى در حال توسعه و مناطق درحال توسعه در داخل كشورها انجام گيرد. اگر كشورها و مناطق در حال توسعه بتوانند از قدرت مذاكره و چانهزنى خود بهره كامل بگيرند، مىتوان تكنولوژيهاى جديد ارتباط از راه دور را يك امتياز مثبت تلقى كرد و آنها را به شيوهها و تحت شرايطى به كار گرفت كه با نيازها و هدفهاى درازمدت همخوانى بيشترى داشته باشد.
به هر حال، بدون شناخت گزينههاى ممكن سياستگذارى و آگاهى از دامنه و پيامدهاى آنها نمىتوان از اين فرصتها استفاده كرد. اين آگاهى كه با تحقيق در زمينه سياستگذارى و تحليل ساختار مشكلات به دست مىآيد، افق گزينههاى قابل تصور سياستگذارى را گسترش مىدهد و پيامدهاى سياستهاى انتخاب شده را ارزيابى مىكند. اين كار چالشى سخت، اما فرصتى بىنظير براى جامعه تحقيقاتى به شمار مىآيد.
مالزى به عنوان يك جامعه اطلاعاتى
دولت مالزى در نظر داشته است در جهش اقتصادى به پيش در قالب سياست نوين اقتصادى (1970 – 1990) ، بخشهاى ارتباطات و اطلاعات را به صورت بخشهاى كليدى كشور درآورد. در هر يك از برنامههاى پنجساله اقتصادى و به دنبال آشوب نژادى خونين سال 1969، صنايع ياد شده روز به روز از اولويت بيشترى برخوردار بودهاند.
سرمايهگذارى سنگين در تله ماتيك در سالهاى آخر دهه 1970 شالوده رشد سريعى را بنا نهاد كه در دولت ماهاتير محمد به ثمر نشست. از 1966 تا 1970، هر ساله 1/9 درصد بودجه ملّى صرف مخابرات شد. دولت وقت در سياست وارداتى ليبرالى عمل كرد. با فروشندگان داخلى و خارجى به يكسان رفتار شد. در نتيجه فروشندگان خارجى مخابرات، مثل ال. ام. اريكسون (LME.RICSSON) وارد صحنه شدند (اونگ ong، 1989، ص 85) . با وجود اين، هنگامى كه اداره مخابرات در سال 1970 نخستين ايستگاه زمينى ماهواره را احداث كرد مدعى شد كه تمامى سيستم و طراحى و مهندسى را مهندسان تلكوم بدون يارى گرفتن از خارج انجام دادهاند.
در سال 1978 مخابرات زير نظر وزارت انرژى، مخابرات و پست قرار گرفت و تصميم گرفته شد كه تا حد امكان از تمركز كاسته شود. در دوره 1976 – 1984 پول زيادى صرف تغيير سيستمهاى مخابراتى گرديد و نتيجه امر آن شد كه هزينه عملياتى از درآمد پيشى گرفت. هر چند درآمدها چهار برابر شد و از 282 ميليون دلار مالزى در سال 1976 به 1231 ميليون دلار مالزى در سال 1984 بالغ گرديد، اما هزينه عملياتى 5 برابر شد يعنى به 723 ميليون دلار مالزى رسيد. هزينههاى توسعه نيز هشت برابر شد و به 1603 ميليون دلار مالزى بالغ گرديد. مخابرات به جاى آنكه خودكفا شود در سال 1984 حدود يك ميليارد دلار مالزى كسر بودجه داشت (اونگ، 1989، ص 86) .
در اواخر دهه 1970، مخابرات از جنبههاى مختلف بهتر شده بود. دومين ايستگاه زمينى ماهواره ساخته شد و ايستگاه اول نيز توسعه يافت. از اوائل سال 1980 ماهواره پالاپاى اندونزى را اجاره كردند تا بين شبه جزيره مالايا و صباح و ساراواك2. ارتباط تلويزيونى برقرار سازند. كابلهاى زيردريايى نيز افزايش يافت تا غرب مالزى را با شرق كشور و نيز با هنگكنگ و آسياى جنوب شرقى مرتبط سازد «ارزانترين سيستم تلفنى جهان» Worlds cheapest Telephone system (1979، ص 26) . از آنجا كه دولت مالزى از همان آغاز صنايع الكترونيكى و مخابراتى را در صدر اولويتهاى سياست صنعتى شدن خود قرار داده بود بيش از 20 درصد تجهيزات مورد استفاده در مخابرات در اواخر دهه 1970 در داخل كشور توليد مىشد. وقتى دولت در سال 1978 بودجه مخابرات را دو برابر كرد تا به نيازهاى تلفنى پاسخ داده شود، اقدامش تا حدى موفقيتآميز بود. در دسامبر 1980 مالزی 000/396 خط تلفنى داشت اما 000/ 133 درخواست تلفن همچنان در نوبت انتطار مانده بود (ساندرز و همكاران saunders et al، 1983، ص 12) . برنامه چهارم مالزى كه از آغاز دهه 1980 شروع شد كشور را به سوى تبديل شدن به جامعه اطلاعاتى سوق داد. در 1983 در گزارشى براى وزارت اطلاعات آمده بود كه مالزى به دليل تعهد جدىاش احتمالاً يكى از نخستين كشورهايى خواهد بود كه سياست ارتباطاتى ملّى جامعى را اتخاذ خواهد كرد. در گزارش آمده بود كه مالزى به خوبى به سوى جامعه ارتباطاتى پيش مىرود چون تكنولوژيهاى ارتباطاتى و اطلاعاتى پيشرفتهاى را معمول مىدارد و آنها را در برنامه توسعه سراسرى و كلى ادغام مىكند (هاملينك Hamelink، 1983). البته قبل از رسيدن به چنان موقعيتى پرش از چند مانع ضرورى به نظر مىرسيد. ركود جهانى دهه 1980 به معناى كم شدن هزينههاى بخش عمومى از جمله مخابرات در مالزى نيز بود. اداره مخابرات اين مشكل را بدين طريق حل كرد كه با بستن مقاطعههاى دست دوم و استفاده از شركتهايى نظير ال. ام. اريكسون و فوجيتسوFujitsu توانست تجهيزات مخابراتى مربوط به مصرفكننده نهايى را خريدارى و نصب كند. از آنجا كه دولت مدام صنعت ارتباطات محلى را رشد مىبخشيد، به مقاطعهكاران دست دوم توصيه شد سرمايه سهام خود را در صنايع محلى مخابرات به كار اندازند. اريكسون (اريكسون مالزى كه بعدها به پرويرا اريكسون perwire Ericsson تغيير نام داد و فوجىكورا Fujikuro (كابل فدرال) اين توصيه را به كار بستند.
بازسازى رسانههاى گروهى
هنگامى كه ماهاتير محمد برنامه خود را در مورد تغيير سياست اقتصادى مالزى اعلام كرد از انتظاراتش در مورد رسانههاى گروهى نيز سخن گفت. او انتظار داشت رسانهها حتى بيش از رسانههاى چاپلوس بعد از سال 1969 از دولت پشتيبانى كنند.
ماهاتير محمد در يك سخنرانى، بدون ذكر مأخذ، از يك كتاب قوم محور بسيار قديمى آمريكايى به نام چهار نظريه مطبوعات مطالبى «عاريه گرفت» تا به مخاطبان بگويد چرا نظريه «مسئوليت اجتماعى» مناسبترين نظريه براى مالزى است:
تا هنگامى كه مطبوعات از خودآگاه است و مىداند كه تهديدى را متوجه دموكراسى مىسازد و آگاهانه به محدود كردن اعمال حق خود مبادرت مىورزد، بايد گذاشت بدون مداخله دولت به كارش ادامه دهد (مالزين دايجست، 15 اكتبر 1985، ص 1) .
ماهاتير گفت رسانهها بايد آزاد باشند اما در مقابل قدرتمندان با خضوع رفتار كنند، و اضافه كرد، درست همانگونه كه رسانهها تابع و فرمانبردار سه قوه حكومتى نيستند، اين سه قوه هم نبايد تابع رسانهها باشند.
نخستوزير بر نكتهاى تأكيد كرد كه قبلاً هم دربارهاش سخن گفته بود: آزادى مطبوعات، يعنى حق معدودى سردبير و هيئت تحريريه كه «ديدگاهها و پيشداوريهاى» خود را بيان مىكنند. و افزود:
مطبوعات نهادى نيست كه در بهشت برين ايجاد شده و فطرتاً از فضايل برخوردار باشد. مطبوعات قلمرو منحصر به فرد فضيلتها نيست. توسط مردانى ايجاد و اداره مىشود كه آنها هم مثل همه افراد ديگر، به حكم آرمانهايشان عمل نمىكنند بلكه نيازها و احساسات پست نيز راهنماى عمل آنها مىباشد. توان يك روزنامهنويس در تأثيرگذارى بر روند حوادث، ناشى از حق فردى او به عنوان شهروند يك جامعه دمكراتيك است (مالزين دايجست، 15 اكتبر 1985، ص 1).
ماهاتير در ارتباط دادن اين فلسفه با مالزى مىگويد:
در جامعهاى كه بر لبه تيغ حركت مىكند و موازنه بس شكنندهاى دارد، و بايد بگويم مالزى در چنين موقعيتى است، جايى كه يك واژه نادرست يا حتى درست منجر به فاجعه مىشود، اگر اجازه دهيم آن واژه گفته شود از نظر كيفرى مسئوليم (مالزين دايجست، 15 اكتبر 1985، ص 1) .
در سخنرانى ديگرى ماهاتير محمد و معاونش موسى هيتم اعلام كردند كه خودسانسورى ـ و حتى سركوب ـ مطبوعات لازم است. آنها بعضى از روزنامههاى جديد را متهم كردند كه موضوعهاى حساسيت برانگيزى را مطرح مىكنند تا خودشان مطرح باشند و تيراژشان بالا برود؛ گفتند كه نقش مطبوعات به عنوان واسطه و ميانجى تحول، بايد بر آرمانهاى حقوق دمكراتيك، نظير برداشت غرب از آزادى مطبوعات اولويت يابد و مطبوعات به جاى اينكه خصم آرمانهاى حكومتى باشند حامى آنها گردند. در همين اواخر، يعنى فوريه 1990، ماهاتير محمد به روزنامهنگاران گفت: «خوب است به ياد داشته باشيد كه ما اگر درباره بعضى چيزها مطلبى ندانيم نمىميريم. در مورد حق دانستن، زياد تعصب بهخرج ندهيد» (ازنام، 1990، ص 20) .
ماهاتير در ژوئيه 1981 در روزنامه نيو استرتيز تايمز نوشت «روزنامهنگاران غالباً از ترفند صالح بودن به عنوان حربهاى براى حفظ حرفه خويش ـ و نه به خاطر دموكراسى ـ استفاده مىكنند؛ جماعت مطبوعاتى از آن رو نفوذ زيادى دارند كه كسى به آنها رأى نداده و انتخابشان نكرده است؛ تجربه روزنامهنگارى در غرب (خاصه آمريكا) با وضعيت مالزى سازگار نيست؛ آزادى مطبوعات افسانهايست كه »آن به اصطلاح ليبرالهاى غربى» اختراع كردهاند تا مقاصد خود را پيش ببرند؛ خبرنگاران خارجى معمولاً بر جريان اطلاعات به مالزى اعمال انحصار مىكنند؛ و غالباً اين جريان اطلاعات دقيق نيست (ماهاتير محمد، 1981، و نيز مالزين دايجست، 30 نوامبر 1981، ص 2) . اينها فلسفه نخستوزير مالزى بوده كه با گذشت زمان نيز عوض نشده و در مناسبتهاى مختلف آن را ابراز كرده است.
ماهاتير محمد بهخصوص از دست مطبوعات خارجى دلخور است. او و همكارانش رسانههاى خارجى را متهم مىكنند كه تلاشهاى مسلمانان در مسير توسعه را ناچيز وانمود مىكنند، از اسلام چهره نادرستى ارائه مىنمايند، و در كنترل «صهيونيستها» هستند (ازنام، 1986) . در مارس 1984؛ دولت به منظور خنثىسازى تعداد روز افزون گزارشهاى خارجى كه به شاه تازه انتخاب شده مالزى توهين كرده بودند، كميتهاى بر پا ساخت. در اوائل دهه 1990 يكى از هدفهاى آشكار دولت مالزى ارائه تصوير مثبتى از كشور در مطبوعات بود. در آن هنگام دولت مالزى برشهاى خبرى را در اختيار خبرگزاريهاى اروپا و آمريكا قرار مىداد تا بينندگان آنها تصوير «درستى» از رويدادهاى مالزى در اختيار داشته باشند. بىاعتمادى ماهاتير به مطبوعات غربى در اقدامهايى كه در سالهاى 1984 و 1990 اتخاذ شد منعكس گرديد. در اين سالها، برناما، يعنى خبرگزارى زير كنترل دولت، تنها توزيعكننده خبر از خبرگزاريهاى خارجى بود.
دولت ماهاتير، در كنار تقويت نقش برناما در مخابرات و جريانهاى خبرى محلى، منطقهاى و داخلى، به شيوههاى ديگر نيز بر ارتباطات اعمال كنترل كرده است. ترتيباتى داده شده كه شركتهاى رسانهاى كليدى زير كنترل آهنين دولت يا حزب حاكم بازسازى گردند؛ مقررات و قوانينى وضع كرده كه بر رسانهها تأثير زيادى گذاشتهاند؛ روزنامهنگارانى چند را توقيف كرده؛ بعضى از نشريات داخلى را تعطيل نموده، و پارهاى از انتشارات خارجى را در فهرست سياه قرار داده است.
بازسازى مالكيت رسانهها
به دنبال اصلاحيه مطبوعات چاپى در سال 1974، كه خواستار اكثريت داشتن مالكيت محلى در رسانههاى گروهى بود، روزنامهها به بازسازى ساختار مالكيت و نسبت سهام خود اقدام نمودند، و در اين راستا غالباً از يكى از اجزا و عناصر دولت باريسان ـ عمدتاً سازمان ملّى مالاياى متحد (يوامان اُ.) يا انجمن چينىهاى مالزى (ام سى اى) ـ كمك گرفتند. مثلاً انتشارات استار در 1977 توسط هوارن هولدينگ ـ شركت سرمايهگذارى خصوصى ام سى اى ـ خريدارى شد و مجموع سهام حزب به 75درصد رسيد (لنت 1984 ب، ص 28) . شركت كامون تينگ. (Kamunting) درسال 1989 مالتى پرپُز هولدنيگ(Multipurpose Holdings) را که شاخه بدهكار امسىاى بود (مالك شد و در اواخر سال 1989 كنترل انتشارات استار را به چنگ آورد و سهم خود را تا 51 درصد افزايش داد. حالا ديگر لازم بود ميان مالكان جديد و ام سى اى در مورد كنترل تحريريه روزنامه تفاهمى صورت گيرد (بولتن ارتباط جمعى آسيايى، نوامبر ـ دسامبر 1989، ص 4) . يو. ام. ان. اُ. از مدتها پيش درصدد بود انتشارات استار را بخرد و عدهاى از منتقدان معامله سال 1989 را ادامه همان نيت دانستند چون كامون تينگ از قبل با ديم زينالدين وزير دارايى روابطى داشت («كامون تينگ معامله مىكند»، 1989) .
مطبوعات گروه نيو استرتيز تايمز و گروه يوتاسان از نظر مالكيت و مديريت به وسيله شبكه پيچيدهاى از شركتها و افراد به يو. ام. ان. اُ. مربوط مىشدند. روزنامههاى ديگر نيز، از جمله نانيانگ سيانگ پائو، سين چو جبيت بوه و تونگ بائو با يو ام ان اُ يا ام. سى. اى پيوندهاى محكمى دارند و سه روزنامه تاميل زبان در سيطره يكى ديگر از شركاى عمده باريسان، يعنى كنگره هنديان مالزيا، قرار دارند.
در سال 1983 در مديريت نيو استرتيز تايمز تغييرات گستردهاى پديد آمد و يك رشته انتصابهاى سياسى صورت گرفت. تغييرات هنگامى روى داد كه در مديريت «فليت هولدنيگز» (و شركت يو. ام. ان. اُ.) و بازويش گروه فليت كه مالك نيو استرتيز تايمز بود، تغييرات عمدهاى روى داد. حاصل تغييرات آن شد كه در ژوئيه 1982 هر دو شركت فليت تحت رياست ديم زينالدين، نماينده كداه در پارلمان قرار گرفت. زينالدين در سال 1984 وزير دارايى شد و در بسيارى از سوداهاى رسانهاى و غيررسانهاى دست داشت. نام او و نام موسى هيتم، معاون نخستوزير، به عنوان منابع سياسى و اقتصادى هارينناسيونال، روزنامه باهاسا ـ مالزىزبان كه از ژانويه 1984 داير شدهبود ـ مدام تكرار مىشد.
در بازسازى نيو استرتيز تايمز از هفت عضو هيئت مديره، پنج نفر كنار رفتند و هيئت مديره چهار نفرى جديد جاى آنها را گرفت. از اعضاى باقىمانده در هيئت، يكى داتوك يونسالدين، سردبير سابق تان سرى لى سيويى(Tan Sri lee siew yee) بود. يونسالدين دستيار و مشاور تانكو رزالى حمزه وزير دارايى وقت مالزى، بدان سبب در پست هيئت مديره ابقا شد كه با مقاطعهكاران پيوند محكمى داشت. انتصاب دو عضو تازه هيئت مديره، جنبه سياسى داشت. عزت كمالالدين حقوقدانى بود كه پست كوچكى در يو ام ان اُ داشت. برادر او نيز منشى معاون نخستوزير بود. سليم قاسم پزشك و عضو هيئت مديره كى ديسكانت هوس بود. داتوك عثمان هاشم بانكدار نيز در هيئت مديره ديسكانت و فليت هولدنيگز عضويت داشت. دولت مدعى بود اين تغييرات در راستاى ازدياد كارايى بوده، اما منتقدان مىگفتند ماهاتير محمد نخستوزير خواسته است بدين وسيله چهرههاى همدلانهترى را در هيئت تحريريه روزنامه جاسازى كند و بر قدرت و نقش زينالدين بيفزايد. زينالدين در تصميمهاى روزمره نيو استرتيز تايمز مداخله فعال داشت (سيگال segal / 1982).
ارتباط روزنامهها با دولت و نخبگان حزب حاكم مستلزم ارتباطگيرى با تعدادى از شركتهاى داخلى و فراملّى بود. براى مثال نشنال اكو، و شين مين ديلى نيوز در ماليكت تان كونسوان، رئيس ام سى اى بود كه قبل از توقيف شدن به اتهام فساد، در دهه 1980، صدها شركت را مالك بود كه در زمينههاى مختلف، از جمله نجات كشتيها، مستغلات، سرمايهگذارى، كشت و صنعت، هتل، قمارخانه، تجارت، ماليه و كشتيرانى فعاليت داشتند(9) . رياست هيئت اجرايى مالتى پرپُز هولدنيگز، يك مجموعه متنوع و گسترده، و يكى از واحدهاى سرمايهگذارى ام سى اى، كه با فيكام پى ال سى پيوندهايى داشت، با تان بود. فيكام 50 شعبه در اروپا داشت و در ساخت ابزارهاى علمى و ويدئويى فعاليت مىكرد.
تكنولوژى اطلاعات و حاكميت ملّى
در خلال دهه 1970، سياستگذاران برزيلى هر چه بيشتر متقاعد مىشدند كه تكنولوژى اطلاعاتى اهميت استراتژيكى براى امنيت ملّى و توسعه اقتصادى مستقل دارد. سياست ملّى انفورماتيك طى مراحل مختلف شكل گرفت، اما نهايتاً بر ايجاد صنعت تكنولوژى كامپيوتر در داخل متمركز شد. در سياست مزبور گام متهورانه ديگرى نيز برداشته شد: حذف شركتهاى فراملّى از عرصه صنايع كامپيوتر، با استناد به اين اصل كه اگر برزيل مىخواهد روند حركت به سوى استقلال ملّى بيشتر را حفظ كند، بايد پا به عرصه صنايع تكنولوژى برتر بگذارد.
تصميم به گسترش قابليّتهاى تكنولوژيكى در زمينه اطلاعات، گامى فراتر از سياستهاى وارداتى قبلى و وارد كردن تكنولوژى از طريق سرمايهگذاريهاى شركتهاى چندملّيتى بود. هدف سياستهاى قبلى، ضمن قبول كنترل خارجى بر سختافزار، آن بود كه با توسعه قابليّتهاى نرمافزارى و محتوايى، وابستگى فرهنگى را كاهش دهد. بحثانگيزترين بخش سياست مزبور حفظ تمامى بازار برزيل براى آن دسته از شركتهاى برزيلى است كه در حوزههاى زير فعاليت مىكنند: كامپيوترهاى بزرگ و كوچك، تجهيزات مخابراتى ـ ارتباطاتى، نرمافزار و هر گونه وسيلهاى كه از تراشههاى ريز پردازنده كامپيوترى استفاده مىكند. اين قبيل سياستها مستلزم استفاده از پايگاههاى دادههاى(data bases) ملّى است و جريانهاى فرا مرزى اطلاعات را محدود مىكند. سياست ملّى انفورماتيك در يكى از هدفهاى اصلى خود موفقيّت قابل توجهى كسب كرد كه همان عرضه كامپيوترهاى بزرگ و كوچك به بازار داخلى بود. در عين حال، اين مورد نشاندهنده آن است كه مقاومت در برابر فشارهاى صنايع كامپيوتر امريكاى شمالى كه از طريق سياستهاى تاكتيكى دولت آمريكا نيز حمايت مىشوند، تا چه اندازه مشكل و طاقتفرساست. مورد برزيل مجموعه مشكلات ديگرى را نيز نشان مىدهد؛ مشكلات مربوط به قطع وابستگى به سلطه تكنولوژيكى كشورهاى صنعتى در زمينههايى چون تكنولوژى اطلاعات كه بر طيف گستردهاى از ساير كاربردهاى صنعتى اثر مىگذارد.
پيامدهاى سياست حاضر، تا آنجا كه تلاشهاى برزيل الگويى براى توسعه تكنولوژى برتر در ساير كشورهاى آمريكاى لاتين فراهم مىكند، به فراسوى مرزهاى ملّى كشيده مىشود. صنايع كامپيوتر آمريكاى شمالى بهسرعت خطرى را كه متوجه منافعشان بود احساس كردند. در سال 1977 رئيس «كنترل ديتا» اشاره كرد كه «موفقيت اين قبيل سياستها در برزيل، بهطور قطع در آينده، ساير كشورها را به گام نهادن در راستايى مشابه، در زمينه كامپيوترهاى كوچك و تجهيزات الكترونيكى تكنولوژى برتر تشويق مىكند». (به نقل از (Folhad esao paulo، 12 ماه مه 1977، ص 8).
دو محقق آمريكاى لاتين در بررسى فعاليتهاى برزيل در زمينه توليد تارهاى نورى براى ارتباط از راه دور، اشاره مىكنند كه مورد برزيل معرف يك چالش و يك مشوق است: ساير كشورهاى آمريكاى لاتين بايد تجربه برزيل را مورد توجه قرار دهند، زيرا برزيل در حال گذراندن مراحلى از توسعه است كه در بيشتر كشورهاى در حال توسعه معمول است. علاوه بر اين، برزيل بايد در زمينه انفورماتيك كه ارتباط مستقيمى با تارهاى نورى دارد، با ايالات متحده آمريكا مبارزه مىكرد. با خواندن بحثهاى مربوط به اين موضوع در قبل و بعد از قانون انفورماتيك 1984، شخص احساس مىكند كه بايد مقاومت مقامات برزيلى را در مقابل دولت ايالات متحد و شركتهاى آمريكايى تحسين كند، شركتهايى كه به علت حمايت قانون مزبور از شركتهاى برزيلى، سالانه 350 – 450 ميليون دلار را از دست مىدادند. اگر در سال 1986 يك رشته گفتوگوهاى رسمى بين نمايندگان دولت آمريكا و برزيل در گرفت، به خاطر آن بود كه برزيل 60 درصد بازار تكنولوژى اطلاعاتى آمريكا در آمريكاى لاتين را تشكيل مىداد (فرناندز و فادال Fernandez & Fadul، 1988).
مبارزه براى ارتباطات، فرهنگ و اطلاعات
بديهى است كه برزيل در ايجاد يك ساختار ارتباط از راه دور پيشرفتهاى زيادى كرده است، ساختارى كه از بعضى جهات به انسجام مناطق و تبديل آنها به يك كشور واحد كمك كرده است. تحول صنايع فرهنگى، دست كم در حوزه تلويزيون، نقش مهمى در توسعه هويّت فرهنگى ملّى داشته است. شايد بهتر بود سياست ملّى تكنولوژى اطلاعات به شكلى تنظيم شود كه طيف گستردهترى از نيازهاى توسعه صنعتى را در بر گيرد. اما اكثريت برزيلىها اتفاقنظر دارند كه تصميم بر محدود كردن نقش شركتهاى فراملّى در اين بخش استراتژيك و ايجاد زيربناى لازم براى توسعه مستقل تكنولوژى برتر تصميم مثبتى بوده است. آيا اين به معناى آن است كه توسعه ارتباطات در برزيل در دهه آينده هم بايد به همين شكل باشد؟
مضمون اصلى مقاله حاضر آن است كه برزيل بايد جهتگيريهاى سياست ارتباطى خود را اساساً تغيير دهد. در يك سطح، سياستى كه تحتالشعاع هدفهاى يكپارچگى ملّى، بسيج قدرت اجرائى متمركز و صنعتى شدن باشد بايد تأكيد بيشترى بر تحول مداوم دموكراسى مبتنى بر مشاركت داشته باشد. اين امر نياز به نوع ديگرى از يكپارچگى ارتباطات ملّى دارد كه شايد اداره آن مشكلتر و تعارضآميزتر باشد، اما نسبت به تحول فرهنگى و انسانى حساستر و پذيراتر خواهد بود.
اما در سطحى عميقتر، لازم است براى هميشه مفهوم توسعه به عنوان يك گسترش كمّى در ارتباط با تعداد و نوع كالاهاى توليد شده كنار گذاشته شود. ما بايد توسعه را بر حسب معيارهاى كيفىتر(more qualititive) از نو و به شرح زیر تعريف کنیم: نيازهاى اوليه انسانى مثل آموزش، مسكن آبرومندانه براى يك زندگى خانوادگى، احساس تعلق به يك جماعت، احترام به فقرا و اقليتهاى بومى، حفظ محيط زيست و بوم شناسى و حس بيشتر اتحاد و يكپارچگى فرهنگى و اجتماعى بين كشورهاى جهان سوم. اين برداشت از توسعه، به لحاظ پذيرش نيازهاى اوليه مردم و بومشناختى كشور ـ و نه تقاضاهاى اقتصاد سياسى بينالمللى ـ بهعنوان نقطه شروع، برداشتى درونزا (endogenous) و قائم به ذات است. ما با اين نظر مخالفيم كه توسعه بر حسب دو قطب متضاد تعريف شود؛ در مرحله اول، واكنشى نسبت به ارضاى نيازهاى كمّى و مادى، و در مرحله بعدى، ارضاى نيازهاى انسانى، فرهنگى و معنوى كيفىتر. مسئله كيفيت بايد در همه مراحل مطرح باشد. براى اعمال اين بُعد كيفى قبل از هر چيز بايد بر ابعاد فرهنگى توسعه بيشتر تأكيد شود. در برزيل، بايد اين بُعد كيفىتر از جهات متعددى مورد توجه قرار گيرد، اما موارد زير مهمترين آنها و نمونههاى خوبى براى جهتگيرى جديد است.
كشورهاى تازه صنعتى شده با عنوان نيمه پيرامونى
تحليلهاى اصلى از كشورهاى تازه صنعتى شده با ديدگاههاى كاركردگرايانه نهادگرايانه انطباق دارد، ديدگاههايى كه توسعه اين كشورها را حاصل انتخابهاى منطقى رهبران سياسى، تجارى و كارگرى واقعبين در جهت بالا بردن عامل كاربرى و بازده و پايين آوردن هزينهها و موانع توليد مىداند. چنين تحليلهايى نوعاً فاقد يك درك و تعبير تاريخى از طبقه و شاخصهاى سيطره جوى امكانات توسعه است كه به رغم دعاوى عينى خود، مانع از انتخابهاى منطقى در سياستگذارى مىشود. از ديدگاهى انتقادىتر، تحليل نظامهاى جهانى كه مرزهاى سياسى را كم اهميتتر از نيروهاى اقتصادى فراملّى به حساب مىآورد، گسترش و توسعه بينالمللى دست كم سه عملكرد مهم دارد كه تحليلهاى مرسوم معمولاً آنها را ناديده مىگيرند.
اول، در دوره پس از جنگ جهانى، برترى سيطره جويانه ايالات متحده آمريكا به اين ابرقدرت اقتصادى و نظامى تازه از راه رسيده اجازه داد كه نه تنها در دفاع از دستور كار سياسى، دفاع از يك «جهان آزاد» (يعنى جهان سرمايهدارى در مقابل جهان سوسياليستى) نقش پليس جهانى را ايفا كند، بلكه وظيفه سازماندهى نوسازى زيربناى جهان سرمايهدارى را به عهده گيرد. در دهه 1960، بازسازى اقتصادهاى اروپاى غربى و ژاپن به منظور افزايش قدرت رقابت آنها، همراه با افزايش دستمزدها در ايالات متحده آمريكا و تشخيص روزافزون آسيبپذيرى كشورهاى استراتژيك جهان سوم در مقابل مطالبات ناسيوناليستى و نيروهاى سوسياليستى، باعث انتقال سرمايه و خدمات به مناطق توليدى شد كه دستمزدهاى پائينترى داشتند. اما اين انتقال، يعنى سرمايهگذارى مستقيم، به تعداد انگشتشمارى از كشورهاى جهان سوم كه از نظر منابع طبيعى غنى بودند و سرانه توليد ناخالص ملّى نسبتاً بالايى داشتند، محدود بوده و هست. تا سال 1978 فقط 20 كشور از كشورهاى جهان سوم 75 درصد كل اين سرمايهگذاريها را دريافت كردند. بين سالهاى 78-1971 هشت كشور، از جمله كشورهاى تازه صنعتى شده، از كشورهاى جهان سومى آسيا سه چهارم تمام سرمايهگذاريهاى مستقيم خارجى را دريافت كردند (مركز سازمان ملل براى شركتهاى فراملّى، 1983، ص 17،6،2). دوم، اين جابهجايى دسترسى منطقهاى به مواد اوليه و نقاط توزيع كالاهاى تمام شده را براى فرايندهاى كارخانهاى تكميلى (مثل اتومبيل و كامپيوتر) در كشورهاى همسايه، و يا براى بازاريابى در آن حوزه جغرافيايى و يا هر دو ميسّر مىساخت.
سومين دليل اهميت كشورهاى تازه صنعتى شده كه غالباً هم ناديده گرفته مىشود، نقش ايدئولوژيكى آنهاست. منظور من الگويى است كه كشورهاى تازه صنعتى شده فراهم آوردهاند كه همان »الگوى نقش« و ترغيب گرايشهاى موافق در تكنوكراسيهاى ساير كشورهاى جهان سومى و ايجاد همچشمى در آنهاست. والر شتاين (1984) استدلال كرده است كه كشورهاى نيمه پيرامونى موقتاً به عنوان حايلى بين كشورهاى فقير و غنى عمل مىكنند و باعث توزيع ميزان بالاترى از مازاد توليد جهانى مىشوند، كه بدون آن امكان بروز يك آرايش اجتماعى قطبىتر و رويارويى مناسبات سياسى بسى بيشتر خواهد بود (صفحات 105-103 و جاهاى ديگر). نخبگان كشورهاى صنعتى مركز ديدگاههاى ايدئولوژيكى رشد مشترك، وابستگى متقابل، امكان واقعى انتقال تكنولوژى، توسعه زيربناى نوين، و انباشت محلى سرمايه در جهان سوم را، به عنوان گزينههايى در برابر نگرشهاى سياسى تند ماركسيستى و غيره، ترغيب مىكنند.
به هر حال، اين عملكرد كشورهاى تازه صنعتى فرمولهاى آرمانگرايانهاى هستند. در واقعيت، قالب بينالمللى پيچيدهاى كه شركتهاى تازه صنعتى شده در درون آن عمل مىكنند، ظرفيت بىپايانى براى موانع اقتصادى غيرقابل پيشبينى دارد. بگذريم از موانع سياسى، كه بيشترين اميدها و انتظارات توسعهاى صاحبان جهانى قدرت را نقش بر آب مىكند. هيچ اطمينانى نيست كه كشورهاى سرمايهدارى صنعتى، جريان سرمايه به كشورهاى تازه صنعتى شده و شرايط تجارت با اين «اقتصادهاى اعجابانگيز» را حفظ كنند. سنگاپور در سال 1986 عقبنشينى چشمگير سرمايه مالى و بانكى ايالات متحده آمريكا و در 1989 لغو نظام تعميم يافته اولويتها (Generalized system of preferences) را (كه باعث سرمايهگذارى بيشتر سنگاپور در كشورهاى تحت حمايت اين نظام، مثل فيليپين، شد) تجربه كرده است. در عين حال خطر صنايع كارخانهاى اتوماتيك (خودكار) دولت لى كوآن (Lee Kuan yew)را مجبور به بازانديشى در مورد استراتژى جذب سرمايه خارجى از طريق منابع ارزان قيمت مونتاژ كالاهاى الكترونيكى كرده بود.
بهعلاوه، سنگاپور براى كسب موقعيت مركزيت منطقهاى شركتهاى فراملّى و مركز سرمايهگذارى و ارتباطات و خدمات شمال شرق ـ جنوب شرق آسيا، با ساير كشورهاى تازه صنعتى شده منطقه، بهويژه با هنگكنگ رقابت مىكند. از آنجا كه سنگاپور از نظر مبادلات و سرمايهگذارى فراملّى وابستهترين كشور از ميان «چهار ببر» است، بيشتر از بقيه در مقابل ركودها و پسرفتهاى اقتصادى رقبا و طرفهاى تجارى خود آسيبپذير است. طنز قضيه در اينجاست كه اثرات نامطلوب لغو نظام تعميم يافته اولويتها بيش از همه دامن بزرگترين گروه سرمايهگذارى بلند مدت در سنگاپور، يعنى شركتهاى فراملّى آمريكايى با 7 ميليارد دلار سرمايهگذارى تا پايان 1985 (از جمله جنرال الكتريك كه بزرگترين كارفرماى خصوصى است)، را گرفته و بر بزرگترين بازار گروه (بازار داخلى) تأثير گذاشته است، و بنابراين تمايلات آتى گروه به سرمايهگذارى دوباره در اينكشور جزيرهاى به هيچ وجه مطمئن نيست (وزارت بازرگانى ايالات متحده آمريكا، 1987، جدول 1- 8 ).
مخابرات از راه دور و زيربناى كامپيوتر: سرمايهگذارىهاى اصلى
با اينكه بيشتر كشورهاى منطقه آ سه آن در نتيجه ركود اقتصادى مجبور به كاهش هزينههاى ارتباطاتى شدهاند، سنگاپور همچنان با طرحهاى بلند پروازانه خود در زمينه زيربنا و سرمايهگذارى به پيش مىرود. تراكم تلفنى در سنگاپور كه بعد از ژاپن صاحب پيشرفتهترين شبكه مخابراتى آسيا محسوب مىشود، 43 تلفن براى هر 100 نفر است (مشتركان مناطق مسكونى72 درصد خطوط اصلى و 52 درصد كل خطوط تلفن در دوره 84-1983را در اختيار دارند) كه با آمار مربوط به آلمان غربى و بريتانيا چندان فاصلهاى ندارد ( اِتى و تى، لانگ لاينز، 1983، ص 33؛ اينترنشنال تله كاميونيكيشن يونيون، 1986، ص 15- 313). سنگاپور ارزانترين نرخ خدمات تلفنى در جهان را دارد، ليست انتظار كوتاه براى خط تلفن و قابليت اطمينان خدمات تلفنى نيز به جلب سرمايه خارجى كمك مىكند. به گفته بعضى منابع، عدم جاذبه نسبى نظامهاى مخابراتى ساير كشورهاى آ سه آن سبب دلسردى صنايع كارخانهاى در اين كشورها شده و در عين حال دفاتر مركزى شركتهاى فراملّى در منطقه و ساير سرمايهگذاريها را به سوى سنگاپور سوق داده است. از جمله شركتهاى اِتىوتى، اريكسون، توشيبا، اَپل، اسپرى، ايتا جنرال و ساير شركتهاى ارتباطاتى و كامپيوترى. غالباً شركتهاى مزبور علت انتقال خود از ساير مناطق به اين كشور را نظام ارتباطاتى پيشرفته آن مىدانند (فار استيرن اكونوميك ريويو، 19 فوريه 1987، ص 68 – 9).
رقابت براى سرمايهگذارى فراملّى، كشورهاى منطقه را به جان يكديگر انداخته است و هنگكنگ و فيليپين براى تبديل شدن به مركز ارتباطاتى منطقه با سنگاپور رقابت مىكنند. سنگاپور به لحاظ برخوردارى از يك موقعيت استراتژيك و به طور كلى تعهدات اقتصادى خود، در اين مرحله بيش از همه شايسته چنين جايگاهى است. نظام ماهواره ارتباطاتى دو – اقيانوسى اين كشور (اينتلست) بيش از 1000 مدار دارد، و يك ارتباط جداگانه با ماهواره پالاپا ارتباطات تلفنى بين سنگاپور و شهرهاى مرزى اندونزى را برقرار مىكند. كابلهاى زيردريايى اين كشور را مستقيماً به فيليپين، اندونزى، مالزى و تايوان، و به طور غيرمستقيم به خاورميانه و اروپا پيوند مىدهد. طرحهاى بينالمللى آتى شامل ارتباط با هنگكنگ، تايوان و استرالياست، و بناست سنگاپور بخشى از اولين شبكه تارهاى نورى فرا اقيانوسى باشد كه به هزينه اِتى و تى و جهت برقرارى ارتباط سنگاپور با كره جنوبى، ژاپن و ساير نقاط آمريكا و امكان دسترسى به هاوايى و ايالات متحده آمريكا انجام خواهد شد.
سرمايه خارجى، بهويژه سرمايه ژاپنى، سنگاپور را به عنوان يك مركز منطقهاى كارآموزى كامپيوتر نيز هدف گرفته است. در اين راه مؤسسه ژاپنى – سنگاپورى تكنولوژى نرمافزار، مؤسسه فنى ژاپن – سنگاپور، يك مركز كارآموزى تكنولوژى اطلاعات كه توسط آى بى ام و سرمايهگذارى مشترك دولت و اِتى و تى داير شده، مؤسسه ارتباطات – اطلاعات – سنگاپور و دانشگاهها و پلىتكنيكهاى سنگاپور در زمينههاى آموزشى مخابرات دور يكپارچه و زيربناى سختافزارى و نرمافزارى كامپيوتر به عنوان راهى براى صدور بيشتر فراوردهها و خدمات تكنولوژى اطلاعاتى و ايجاد شبكههاى پايگاه دادهها و اطلاعاتى براى شركتهاى محلى با هم همكارى داشتهاند.
ارتباطات جمعى
يكى ديگر از بازارهاى فروش شركتهاى فراملّى، بخش عظيم ارتباطات جمعى سنگاپور است كه راديو و تلويزيون، مطبوعات، فيلم، سينما و نظام پستى كشور را در بر مىگيرد. كارگزاريهاى مختلف دولتى كه مسئوليت هر يك از اين شبكهها را به عهده دارند، همه در نهايت زير نظر وزارت ارتباطات و اطلاعات هستند. راديو و تلويزيون از سال 1980 تحت نظارت بنگاه سخن پراكنى سنگاپور، يك اداره نيمه دولتى بوده است؛ روزنامهها و مجلات و ساير مطبوعات بر اساس قانون سال 1947 روزنامهها و مطبوعات، و آييننامه 1977 روزنامهها و مطبوعات، و نيز قوانين اصلاحى بعدى فعاليت مىكردهاند، سانسور فيلمها توسط دفتر سانسور فيلم اعمال مىشود؛ و نظام پستى، پس از بازسازى در سال 1982 تحت كنترل اداره مخابرات سنگاپور (جديداً تلكوم سنگاپور) بوده است.
راديو و تلويزيون
برنامه تلويزيون كه بيشتر جنبه تفريحى و سرگرمكننده دارد عمدتاً به زبان انگليسى (59 درصد) و ماندارين چينى (25 درصد) است. برنامههايى كه به زبان مالاكايى و تاميلى پخش مىشوند به ترتيب 9 و 7 درصد ساعات پخش را به خود اختصاص مىدهند. اين را با ارقام جمعيتى مقايسه كنيد: مالاكايى 15درصد، تاميل 7درصد، چينى 76درصد، اروپايى، اروپا ـ آسيايى و ساير نژادها 2درصد. برنامهريزى عملاً مطابق قانون نيست، قانون، زمانبندى برنامههاى تلويزيون را چنين تقسيم مىكند: 35درصد انگليسى، 35درصد چينى، 20 درصد مالاكايى، 10درصد تاميلى (كو، 1973، ص 269؛ كو و چن 1983، ص 75؛ يونسكو، 1985، ص 31-10و 41-10). حدود 60 درصد همه برنامههاى تلويزيون عمدتاً از آمريكا، هنگكنگ، و تايوان وارد مىشود، 10درصد برنامههاى راديو به زبان انگليسى است. برنامهها تحت كنترل شديد و دقيق دولت است، و نصب آنتنهاى بشقابى براى دريافت خصوصى تصاوير ارسالى از فرستندههاى خارجى، به خاطر ترس از اشاعه آن چه كه رژيم «مفاسد اجتماعى» مىنامد، مجاز نيست (كو و چن، 1983، ص 68؛ وزارت ارتباطات و اطلاعات سنگاپور، 1986، ص 131).
روند گسترش راديو و تلويزيون در سنگاپور بسيار سريع بوده است. در 1983 b 681000، مجوز راديو و 472000 مجوز تلويزيون، به ترتيب به نسبت 272 و 188 در هر هزار، صادر شده است. چون اين مجوزها براى اماكن صادر مىشود، امكان استفاده از چندين دستگاه در يك مكان وجود دارد، بنابراين تعداد واقعى گيرندهها بيشتر از تعداد مجوزها يعنى چيزى حدود 50 تا 100 درصد است. افزايش ميزان دسترسى به تلويزيون كاملاً قابل توجه است. سنگاپور از نظر پوشش راديو و تلويزيونى، خيلى جلوتر از اكثر كشورهاى جهان سوم است (حتى اگر سنگاپور را نه با كشورها بلكه با شهرهاى بزرگ كشورهاى جهان سوم مقايسه كنيم)، اين كشور بيشتر با كشورهاى تازه صنعتى شده قابل قياس مىباشد. به هر حال، بعد از يك گسترش 5 ميليون دلارى (آمريكا) در سالهاى 5-1983، خريدهاى بزرگ تجهيزات توسط بنگاه سخن پراكنى سنگاپور تا دست كم 90-1989 متوقف شدهاند (رات ROtt، 1985، ص 51)، كه در نتيجه آن طرحهاى وزارت بازرگانى آمريكا كه بين سالهاى 1983 تا 1986 سالانه 7 ميليون دلار ارزش داشت متوقف گرديد و خريد تجهيزات توسط بنگاه سخن پراكنى كه تنها در سال 1980-8/8 ميليون دلار بود، بشدت كاهش پيدا كرد (اداره ملّى ارتباطات راه دور و اطلاعات آمريكا، 1983، ص 5).
سينما و ويدئو
فيلمها و نوارهاى ويدئويى زير نظر دفتر سانسور فيلمها است هر چند اين دفتر نظام طبقهبندى شده خاصى براى اين كار ندارد، اما معمول آن است كه همه فيلمها و نوارهاى ويدئويى قبل از نمايش بررسى شوند، و در اين رابطه نسبت به آن چه كه پورنوگرافى (هر آنچه كه ظاهراً روابط جنسى آزاد، همجنس بازى، زنا و بىبند و بارى جنسى را ترغيب كند)، تحريكات قومى، بىثباتى سياسى، مداخله خارجى و فعاليتهاى ضد رژيم تعبير شوند، حساسيت خاصى وجود دارد (بولتن ارتباطات جمعى آسيا، ژوئيه ـ اوت 1986، ص 6). از آنجا كه سنگاپور عملاً هيچ توليد سينمايى داخلى ندارد، كار دفتر قابل توجه و سنگين است. دفتر در 1985، براى 684000 نوار ويدئويى، از جمله تعدادى كپى، 22000 نوار صنعتى، آموزشى و تربيتى، و 3762 فيلم سينمايى مجوز صادر كرد (وزارت ارتباطات و اطلاعات سنگاپور، چ 1986، ص 194). دولت ديدگاه محتاطانهاى نسبت به فيلمهاى خارجى و ساير رسانههاى گروهى دارد؛ لى كوان يو كه از طرفداران قديمى سانسور است، نظر خود را چنين توجيه مىكند:
مردم كشورهاى ثروتمندتر غرب، روزنامهها و مجلات، تلويزيون و فيلمهاى سينمايىشان به كشور ما مىآيند. ما كاملاً در معرض نفوذ آنها هستيم. سانسور تنها تا حدى مىتواند از اين نفوذ جلوگيرى كند. توليد فيلم و چاپ نشريات در داخل نبايد تحت تأثير اينها قرار گيرد، و اين اهميت قاطعى دارد. (به نقل از كو، 1983، ص 172).
رسانه هاى چاپى، مطبوعات، نشريات
بعد از هنگكنگ، سنگاپور بالاترين تيراژ روزنامه در منطقه و احتمالاً بيشترين ميزان سانسور را دارد. در دسامبر 1985، هفت روزنامه منتشر مىشد. سه روزنامه به زبان چينى، دو روزنامه به انگليسى، يكى به زبان مالاكايى و يكى به زبان تاميلى. روزنامه ديگر تاميلى، از سپتامبر 1983 به صورت سه بار در هفته چاپ مىشد، و در خلال سالهاى 1984 و 1985 دو روزنامه چينى و انگليسى فعاليت خود را متوقف كردند. مجموع تيراژ روزنامهها، به رغم كاهش تعداد آنها، از 644000 در 1981 به 713000 در 1985 افزايش يافته است، كه از اين تعداد تقريباً نيمى به زبان چينى، 43 درصد به زبان انگليسى، 5 درصد مالاكايى و كمتر از 1 درصد تاميلى است. در 1984، طبق تصويب دولت، همه روزنامههاى محلى به جز نشريات تاميلى و بسيارى از روزنامهها و مجلات خارجى كه در محل چاپ مىشدند، ظاهراً به دلايل اقتصادى و نيز براى «رسيدن به آرمانهاى مشترك» و «تداوم بخشيدن به ارتقاى محتواى سر مقالهها»، تحت عنوان سنگاپور پرس هولدينگ (singa pore press Holdings) (SPH) در يكديگر ادغام شدند (وزارت ارتباطات و اطلاعات سنگاپورb، 1986، ص 129 – 130). حالا تحريريه روزنامههاى سنگاپور پرس هولدينگ موظفند براى رسيدن به مواضع مشترك در سرمقالهها، جلسات روزانهاى داشته باشند (فصلنامه اكونوميك ريويو آو سنگاپور، 1987، ص 6 – 7).
حدود 63 كارگزارى خبرى خارجى، روزنامه، مجله و ايستگاه سخن پراكنى خارجى در سنگاپور دفتر دارند، و خبرنگاران ژاپنى بزرگترين هيئت نمايندگى خارجى را تشكيل مىدهند. بسيارى از نشريههاى خارجى در خود سنگاپور و به كمك ماهوارههاى خبرى بينالمللى تهيه و چاپ مىشوند، از جمله اينترنشنال هرالد تريبون، تايم، اكونوميك، وال استريت ژورنال آسيا و يو.استودى [آمريكاى امروز]. كلاً سنگاپور در مقايسه با رقيبش هنگكنگ، هزينه چاپ پائينترى دارد، كيفيت رنگ و تكنولوژى باز توليد گرافيكى بهتر، و تعداد پروازها به ساير پايتختهاى منطقه، مثل جاكارتا، دهلىنو، و كوالالامپور بيشتر است. سنگاپور قصد داشت به يكى از مراكز جهانى بزرگ چاپ و نشر تبديل شود، و درآمدهاى حاصل از اين بخش در سال 1985 حدود 990 ميليون دلار سنگاپور (470 ميليون دلار آمريكا) بود كه 136 ميليون دلار آن (65 ميليون دلار آمريكا) به درآمدهاى صادراتى 1984 مربوط مىشد (وزارت ارتباطات و اطلاعات، a 1986، ص 186 (. در سال 1987، پارلمان سنگاپور قانون حق طبع را، كه شامل مطبوعات، فيلم و ويدئو مىشد، از تصويب گذراند. در پى تصويب قانون فوق، دولت آمريكا، گرچه به طور موقت، تصميم به اعطاى امتياز برقرارى دوباره مزاياى نظام تعميم يافته اولويتها گرفت.
در هر حال، بين سالهاى 88-1986 مسايل متعددى در رابطه با آزادى مطبوعات خارجى مطرح شد كه به اقدامهاى تلافىجويانه دولت لى عليه تايم و وال استريت ژورنال آسيا، آسيا ويك و فار ايسترن اكونوميك ريويو( فير)، و همگى در مالكيت آمريكايىها، انجاميد و همگى به گزارش سوء و مداخله در سياست داخلى كشور متهم شدند. تيراژ وال استريت ژورنال آسيا از 5000 به 400 نسخه و تايم از 18000 به 2000 در هفته كاهش يافت، در حالى كه اجازه كار خبرنگاران «فير» لغو گرديد و فير و وال استريت ژورنال آسيا عملاً ممنوع شدند. فدراسيون بينالمللى ناشران روزنامه اين حركتهاى دولت را به عنوان «اقدامى همپايه سانسور» مورد حمله قرار داد و سرمقاله هفتهنامه وال استريت ژورنال آسيا، اعمال محدوديت عليه اين مجله را «اقدام جمهورى موز» ناميد (هفته نامه وال استريت ژورنال آسيا، 16 و 23 فوريه، 1987). وزير خارجه سنگاپور با بيان اين مطلب كه «آزادى مطبوعات به سبك آمريكايى مناسب سنگاپور نيست» اقدام دولت را توجيه كرد. دولت لى قوانين متعددى عليه نشريات داخلى و خارجى از تصويب گذراند و به استناد آنها حق لغو امتياز و ممنوعيت منابع مالى خارجى براى روزنامههاى محلى را براى خود حفظ نمود، گرچه شركت مادر استرتيز تايمز، و SPH، از نظر مالى با بسيارى از شركتهاى خارجى، از جمله داو جونز (ايالات متحده آمريكا) و ماترا (فرانسه) پيوند دارد. نشريات يا ناشران، سردبيران و روزنامهنگاران خاطى ممكن است با استناد به هر يك از قوانين زير مجازات شوند: قانون نشريات نامطلوب (1967)، قانون اغتشاش (1964)، قانون امنيت داخلى (1963)، و قانون روزنامهها و مطبوعات (1974).
در اوت 1986، اصلاحيه قانون روزنامهها و مطبوعات از تصويب پارلمان گذشت. اين اصلاحيه فروش روزنامههاى خارجى را «در صورت مداخله در سياست سنگاپور» ممنوع مىكرد وامكان تقاضاى پژوهش نيز وجود نداشت. حساسيت دولت نسبت به ژورناليسم جستوجوگر(Investigatire Journalism) و مترادف دانستن آنها با تهديد امنيتى آنچه كه دولت «مخالف منافع عامه» مىناميد، سبب شد كه تايم، فير، آسيا ويك و وال استريت ژورنال آسيا با استفاده از اين آخرين تمهيد (اصلاحيه 1986)، مسئول شناخته شوند. در دسامبر 1989، يكى از دادگاههاى سنگاپور رأى داد كه فير در جريان پوشش خبرى سال 1987 به دروغ از زبان لى كوان يو نخستوزير، مددكاران اجتماعى سنگاپور را به «ماركسيست» بودن متهم كرده است و بايد 230 هزار دلار سنگاپور (118069 دلار آمريكا) به نخستوزير خسارت بپردازد. اين سومين بارى بود كه لى در طول 13 سال نخستوزيرىاش از مطبوعات به جرم افترا زدن، خسارت دريافت مىكرد.
تكنولوژى ارتباطى بيشتر، ارتباطات كمتر؟
سرانجام، بايد پيامدها و اثرات زيربناى ارتباطاتى جديد را در حكومتهاى استبدادى و سركوبگرانهاى مثل سنگاپور مورد بررسى قرار دهيم. آيا اين تكنولوژيها و فرايندهاى ارتباطى جديد در شكل و محتواى فعلى خود، از ديدگاه انسانگرايانه، مطلوبند؟ آيا تكنولوژيهاى ارتباطى جديد، از نظر تكنولوژيكى و ايدئولوژيكى به عنوان ابزارى جهت تقويت گروه كوچكى از نخبگان مورد استفاده قرار مىگيرد، گروه معدود و بيرحمى كه قبل از هر چيز متعهد به حفظ منافع و قدرت مىباشد؟ آيا فراهم شدن امكان دسترسى عامه به وسايل ارتباطى جديد مثل كانالهاى سخن پراكنى جديد، و اقعاً زندگى افراد را بهبود مىبخشد يا صرفاً نوع جديدى از «افيون تودهها» در شكل «تفريح» و «رفاه» خلق مىكند كه در بلند مدت مقاومت اجتماعى، فرهنگى و فكرى نسبت به حكومت سيطرهجو را تضعيف مىنمايد؟
شواهد اخير، مربوط به كره جنوبى، تايوان، سنگاپور و ساير نقاط حاكى از آن است كه بهبود جنبههاى فيزيكى و مادى زندگى سبب افزايش تقاضاهاى مردم براى مشاركت ـ در محل كار، تريبونهاى مختلف سياسى و به طور كلى مناسبات عمومى ـ خواهد شد. در اواخر دهه 1980، نخبگان قدرت در اتحاد شوروى و اروپاى سوسياليستى با تقاضاهاى تندى از اين نوع روبهرو شدند كه پيامدهاى آن هنوز كاملاً روشن نيست، عدهاى مىترسند دور جديدى از «بالكانى شدن1» اروپا شروع شود و. عدهاى ديگر اين را نتيجه گريزناپذير بهبود شرايط مادى مىدانند. مىتوان پيشبينى كرد سنگاپور با بالاترين درآمد سرانه در ميان كشورهاى جهان سومى كه توليد نفت ندارند، شكلى از اين «گلاسنوست2» (فضاى باز سياسى) را تجربه كند، اما به نظر نمىرسد دولت. لى از چنين گرايشى استقبال نمايد. تعدادى از منابع معتبر بينالمللى، از جمله كميسيون بينالمللى حقوقدانان، وجود روزافزون الگوهاى سركوب سياسى و شكنجه زندانيان سياسى در اين كشور را گزارش كردهاند، و سازمان عفو بينالمللى از «برخوردهاى شديداً بيرحمانه، تحقيرآميز و غيرانسانى» با زندانيان سياسى اطلاع يافته و از مقامهاى سنگاپورى خواسته است «ميثاق بينالمللى حقوق مدنى و سياسى» را امضا كند و آن را محترم شمارد (فار ايسترن اكونوميك ريويو، 19 نوامبر 1987، ص24 ). آسيا واچ (1989)، يك سازمان خبرى مستقر در واشنگتن دى. سى. به اين نتيجه رسيده كه در سنگاپور مجموعه قوانينى وجود دارد كه براى «زندانى كردن سردبيران، ناشران و روزنامهنگاران، و توقيف نشرياتى كه از سياست دولت انتقاد مىكنند» استفاده مىشود (ص 59).
پيامدهاى «جامعه اطلاعاتى»
كشورهاى تازه صنعتى شده آسيا با عرضه اجزاء الكترونيكى كامپيوتر، تلويزيون و ويدئو، تجهيزات تلفن، خدمات مالى و اطلاعاتى و ساير لوازم ارتباطى ـ اطلاعاتى به بخش جدايىناپذيرى از «جامعه اطلاعاتى» جهان تبديل شدهاند. در عين حال نوعاً شرايط كار سركوبگرانه و كنترل سياسى، جزيى از بافت اجتماعى داخلى بوده است، وضعيتى كه عدهاى آن را براى تأمين رضايت خاطر طرفهاى تجارى خود ضرورى مىبينند. در هر حال، جو سياسى تازهاى در آسيا پديد آمده است و تقاضا براى مشاركت دموكراتيك و شرايط بهتر كار احتمالاً موقعيت ممتاز شركتهاى فراملّى را تضعيف خواهد نمود، شركتهايى كه اساساً مسئول طراحى نظام جهانى ارتباطى ـ اطلاعاتى اقتصاد ـ امنيت ـ سويه هستند. تحليل عميقترى از مقتضيات اجتماعى زيربنايى اين نظام نشان مىدهد كه آيندهگرايى جبرگرايان تكنولوژيكى اجتنابناپذير نيست و بر قضاياى غلط و اقتصادگرايى سياستزدايى شدهاى متكى است كه نسبت به جريانهاى اجتماعى در حال پيدايش بىتفاوت مىباشد. سنگاپور به عنوان يك كشور جهان سومى، به طور قطع در دهههاى اخير پيشرفتهاى مادى قابل ملاحظهاى داشته است كه بخش اعظم آن نتيجه مديريت شديداً مداخلهگرايانه دولت و كنترل رسمى است نه «تجارت آزاد». اما با توجه به مسئله آزاديهاى فردى و حق تعيين سرنوشت، بايد پرسيد به چه بهايى؟
شواهد تاريخى در كشورهاى پيرامونى، (مثل آرژانتين، برزيل، مكزيك، كره جنوبى، تايوان و سنگاپور) نشان مىدهد صرف «موفقيت» مادى كشورهاى تازه صنعتى شده، سبب بروز خصومت نسبت به شرايط سياسىاى شده است كه خود دليل توسعه آنها بودهاند. انحصار اطلاعاتى دولت لى كوان يو و حساسيت بيش از اندازهاش نسبت به انتقاد، با يك «جامعه اطلاعاتى» كه مىبايد بر اساس نظام ارتباطاتى متكى بر «معمارى باز» بنا شود، مغايرت دارد. حملات همه جانبه به فعالان اجتماعى و رسانههاى گروهى نشانه آن است كه لى و حزب عمل مردم از پيامدهاى موج مطالبات ضد استبدادى وحشت دارند و مىترسند تغييراتى نظير آن چه كه سبب سرنگونى دولتهاى ماركوس و چان شد و قدرت دنگ شيائوپنيگ در چين را مورد تهديد قرار داد، دامن سنگاپور را هم بگيرد. در حال حاضر، سركوب سياسى را با نرخهاى بالاى رشد اقتصادى توجيه مىكنند. از طرف ديگر، ركود اقتصادى اين جزيره پيرامونى بسيار آسيبپذير و از نظر ساختارى وابسته به سرمايهدارى جهانى كه در نتيجه ركود و كسادى موجود در غرب پديد آمد، احتمالاً فشارهايى براى اصلاحات اجتماعى، و نيز مقاومت محافظهكارانه ايجاد خواهد كرد. در اين مرحله، مبارزه براى كنترل زيربناى ارتباطاتى ماهيت جديدى پيدا خواهد كرد.