مدتی است که از ازدواجشان گذشته است. در ابتدای آشنایی و دوران نامزدیشان بهم قول داده بودند هیچ وقت به یکدیگر شک نکنند و نسبت بهم سخت نگیرند و زندگیشان را بر مبنای اعتمادی دوطرفه بنا کنند. اما حالا که رفته اند سر خانه و زندگی خودشان کم کم آقا و خانم بهم بدبین شده اند. اول کار اینطور نبود اما آرام آرام فکرهایی در ذهنشان مرور می شود که چرا تازگی ها همسرم از سرکار که برمی گردد رفتارش عوض شده، چرا تلفن هایم را دیر جواب می دهد، چرا مانند دوران نامزدی قربان صدقه ام نمی رود و حرفهای عاطفی و عاشقانه بمن نمی زند؟ نکند کسی را قبل از من دوست داشته و او دوباره سرو کله اش پیدا شده و شاید هم یکی از همکارانش را الان دوست داشته باشد؟!
آنقدر این فکرها را در ذهنشان پرورش می دهند که کار به چک کردن تلفن همراه و گوش دادن به مکالمات تلفنی یکدیگر می کشد و در نهایت آقا با یک بهانه بی دلیل و یک دعوا و مرافعه بخاطر انجام نشدن کارهای منزل، همسرش را از کار کردن منع می کند و یا اینکه خانم آنقدر در خانه جنگ و جدال راه می اندازد تا بالاخره همسرش اعتراف کند بیرون از خانه عشق چه کسی را در سرمی پروراند!
هردویشان هم عشق بیش از حد به همسرشان را بهانه می کنند و می گویند: همسرم را دوست دارم و می ترسم او را از دست بدهم! اما آیا بددلی می تواند راه مناسبی برای اثبات عشق و حفظ زندگی خانوادگی و همسر باشد؟ نگه داشتن شخص مورد علاقه با ابزار بددلی مانند بستن پای یک پرنده زیبا داخل قفس است و شخص از ترس اینکه مبادا آن پرنده را از دست دهد آزادی وی را سلب می کند تا او را به هر قیمتی داشته باشد اما پرنده در هر لحظه به دنبال فرصتی است که خود را رها کند و آزاد شود و بددلی هم نه تنها موجب حفظ زندگی مشترک نیست بلکه به بهای سردی و پاشیده شدن زندگی تمام می شود چرا که هیچ شخص عاقل و سالمی بددلی را ابزار بیان عشق نمی داند و آن را نوعی بیماری تلقی می کند. بیماری که با شک و تردید نسبت به اطرافیانِ طرف مقابل و کسانی که با وی رفت و امد دارند آغاز می شود و در نهایت منجر به بی اعتمادی به خود شخص می گردد.
زندگی هایی که بددلی در آنها رخنه کرده است سراسر جدال و دعواست چرا که هر کدام از طرفین قصد دارند بر موضع خود ایستادگی کنند و حرفشان را بر کرسی بنشانند و در نهایت وقتی می بینند نمی توانند همسرشان را قانع کنند شروع به لجبازی می کنند و از هر طریقی شده سعی دارند شک و تردیدی که همسرشان به آنها دارد را تلافی کنند و پاسخش را به او بدهند و این گونه می شود که طلاق عاطفی در زندگی بوجود می آید.
شاید بهتر باشد بددلی را کمی واقع بینانه تر معنی کنیم و با غرور و خودخواهی بیجا مانع حضور اجتماعی و فعال همسرمان در محیط های غیر از خانه نشویم و بدانیم که هرشخص برای خودش حریمی دارد که با ورود بی جا به آن موجب بروز واکنش های شدید از سوی وی می شود. زندگی که بخواهد با دستاویز بددلی و سخت گیری ادامه پیدا کند بالاخره از هم می پاشد و این قانون نانوشته زندگی اجتماعی است.
خراسان – مورخ دوشنبه 1392/04/24 شماره انتشار 18453