⛱ مه پارۀ تکرار نشدنی و عزیز دوست داشتنی! وقتی نیستی زجر می کشم و وقتی هستی آنقدر از شرابِ نابِ نگاهت سرمست می شوم که دیگر چیزی از حلاوتِ وصال حس نمی کنم. و من مانده ام که این معنای عشق و شیدایی است یا جنون و دیوانگی. اما چه سود؟ در حالی که من جز تو حوصلۀ کسی را ندارم اما انگار تو حوصلۀ همه را داری جز من.
⛱ گویی این رسم تغییرناپذیر دنیاست که هیچ چیز نباید سرجای خود باشد. شاید هم بی معرفتی و بی وفایی جزای عشق و دلدادگی است. من در آتش عشق تو می سوزم و تو در خُنَکای بی خیالی هایت حالی از ما نمی پرسی. این جاست که آدمی به خوبی در می یابد که تنها و تنها مهرِ ثابت و عشقِ پایدار، خدای مهربان همراه دلخستگی ها و دلتنگی های انسان است.