اين مکتب بر اين عقيده است که تفکر در تجربهي زندگي به حل مسئله يا مشکل واقعي تبديل ميگردد و اين موضوع ممکن است هنگامي مشخص شود که يادگيري از طريق استفاده از سنجش آموزش و پرورش و يا تعليم و تربيت به وقوع پيوسته است. آخرين تحليل سازگاري فرد نسبت به محيطش، بهترين روشي است که ثابت ميکند که آيا يادگيري مؤثر بوده يا خير. فلسفهي پراگماتيسم در تربيت بدني و تفريحات سالم با ديد وسيع اجتماعي توجه زيادي به يادگيرنده و همچنين به معلم دارد؛ معلمي که آمادگي کامل يا تکنيکهاي لازم دارد. معلم ورزش بايد روش تدريس خود را در سطح توانايي شاگرد بنا نهد و به دانش آموز به قدري که بتواند عاقلانه از برنامه استفاده نمايد آزادي دهد. برنامههاي تربيت بدني مورد توجه و علاقهي دانش آموزان تنها عامل تضمين کنندهي جلب دقت است.
جان ديويي معتقد است اگر دانش آموز را در انتخاب فعاليتها و خود فعاليتها سهيم کنند تجربهاش در حد وسيعي پيشرفت ميکند. بايد به دانش آموزان فرصت ارزشيابي در موقعيت يا عدم موقعيت کل برنامهي آموزش و پرورش داده شود. استفادهي آمرانه از کتب درسي و سخنرانيهاي از قبل آماده شده متناسب با الگوي تدريس پراگماتيسم به عنوان طرز کار روزانه نيست بلکه بايد به روش حل مسئله تجربي در تدريس کلاس توجه خاص معطوف شود. فرد پراگماتيست يا تجربهگرا دانش آموزان را به طوري راهنمايي ميکند که بتوانند استعدادهاي استدلالي خود را در يادگيري مهارتهاي ورزشي به کار گيرند.
چارلز پيرس (1) (1839-1914)
پيرس دانشمند بزرگ و روانشناس و اهل منطق آمريکايي است که مقالات متعددي در زمينه ي، روانشناسي، رياضيات، متافيزيک، نجوم، نور و بينايي، شيمي و ساير موضوعات علمي به رشتهي تحرير درآورده است. او در مقالاتش به نام «تثبيت عقيده» (2) با اين سؤال که چگونه افکار و انديشههايمان را روشن و واضح کنيم؟ (3) اصول پراگماتيسم را بيان کرده است. چون او اهل منطق و علاقهمند به روشهاي علوم آزمايشگاهي بود و اعتقاد داشت که بهترين روش کشف انديشه از طريق محک زدن تجربي و مشاهدهي نتايج آن ميباشد. پيرس معتقد بود که کانت تمام مسائل فلسفي مربوط را مطرح کرده است و قصد و هدف او تنها تصحيح آن چيزي است که به تصور او اشتباه تصورات کانت ناميده ميشود. به طور کلي اين فيلسوف، پراگماتيسم را به عنوان يک روش، نه به عنوان يک مبناي عقيدتي معرفي نموده است؛ لذا روشي که پيرس به طور کامل انتخاب کرده روش علمي يا پردازش پژوهشي است. پيرس بيشتر در مورد «معرفت» و اقسام آن و چگونگي ارزيابي معرفت بحث نموده و دو مقاله به نام «تثبيت عقيده» و «چگونگي افکار و انديشههايمان را واضح کنيم» نوشته است. (4)
پيرس در تثبيت عقيده سه روش را براي تشکيل اعتقادات مدنظر قرار داده است که عبارتاند از:
1. روش فرضيهاي (5):
بدين معني است که وقتي پژوهنده با پديدهاي روبه رو ميشود درصدد توضيح آن برميآيد و به تهيهي فرضيهاي اقدام ميکند. در تربيت بدني نيز اين امر صادق و لازم الاجرا است.
2. روش استقرا:
در اين روش پژوهنده به آزمايش و امتحان فرضيه ميپردازد. روش استقرا در فلسفه پيرس شامل مشاهدهي آزمايش (6) يا مشاهدهي کنترل شده و امتحان فرضيه ميباشد. در تربيت بدني تمرين و خلاقيت، اساس استقرا است؛ از اين رو پيرس براي ورزشهاي طبيعي و تمرينات آن اهميت قائل شده و روي فعاليتهاي ورزشي تأکيد داشت.
3. روش قياسي:
در اين روش پژوهنده به استدلال و تعميم و روشن نمودن رابطهي فرضيهها مبادرت مينمايد. در اين روش در تربيت بدني پس از تمرينات و آزمايشهاي مختلف نتيجهي راه و روش استدلالي مشخص ميشود و دانش آموز خود را بهتر ميشناسد.
پيرس عقيدهاي را درست ميپندارد که همه به آن اعتقاد داشته باشند يا آن را بپذيرند. به طور خلاصه از ديدگاه پيرس ميزان ارزشيابي هر عقيده با معني بودن، مورد آزمايش قرار گرفتن و توافق محققان دربارهي آن است؛ توافق محققان بدين معني است که هر محققي در شرايط يکسان بتواند آن را آزمايش کند و نتيجهي مشابه به دست آورد. (7)
جهانشناسي پيرس به رئاليستها نزديک است و واقعيت مستقل از فعاليت ادراکي انسان را مورد بحث قرار ميدهد. اما ديويي اگرچه وجود واقعيات را در خارج مورد انکار قرار نميدهد، ولي آنها را به عنوان اجزايي از کل واقعيت يا تجربه تلقي مينمايد.
همچنين پيرس در زمينهي پديدهشناسي تا اندازهاي با رئاليستها توافق دارد. از ديدگاه او پديدهشناسي عبارت از مطالعهي اشيا و بررسي ماهيت اساسي آنهاست به همان صورت که در مقابل ذهن قرار ميگيرند.
ويليام جيمز (1842-1910)
پيشرفت سريع مکتب پراگماتيسم در ايالات متحدهي امريکا بيشتر مربوط به روشنگريهاي نوشتاري ويليامز جيمز بود که گفته ميشد مطالب روانشناسي را به سهولت يک رمان مينويسد. او با وجود دريافت درجهي دکتراي طب، به علت بيماري قادر به طبابت نبود؛ لذا به عنوان مربي روانشناسي، آناتومي و بهداشت در دانشگاه هاروارد شروع به کار کرد و بعدها به عنوان استاد روانشناسي، اولين آزمايشگاه پژوهشهاي روانشناسي را در ايالات متحدهي امريکا به وجود آورد. کميبعد در سال 1897 به عنوان استاد فلسفه شروع به نوشتن دربارهي مکتب پراگماتيسم نمود. او بيست سال بعد از پيرس اصول پراگماتيسم را معرفي کرد. در ميان نوشتههاي فلسفي مهمش کتاب اراده در ايمان و اعتقاد در سال 1897 و کتاب ديگر به نام تنوع تجارب مذهبي را در سال 1902 تأليف نمود و مکتب پراگماتيسم؛ نامي جديد براي روش قديمي تفکر را در سال 1907 به وجود آورد و همچنين مقالات ديگري را در مورد اصطلاحات اساسي مکتب تجربهگرايي نوشت.
ويليام جيمز در کتاب معروف خود پراگماتيسم؛ فلسفهي انساني يا بشردوستي و حقيقت ابراز داشته: همين کلمهي پراگماتيسم را براي نشان دادن روش ادامهي بحث تجريدي به کار بردهام و از طرفي در همان کتاب نتيجه عملي را به تنهايي ميزان درستي و نادرستي عقايد قرار نداده است. او معتقد است که پراگماتيسم روشي است که ما را آگاه ميسازد و فکر ما را به جريان مياندازد.
نکتهي مهم فلسفهي ويليام جيمز نحوه استفادهاش از معيار سودمندي، نتيجه يا استفاده از ارزشيابي ايدهها يا تئوريهاست. او ميگويد قبل از اينکه متوجه شويم که آيا يک انديشه حقيقي است يا غيرواقعي بايد به اين سؤال پاسخ داده شود که چه تفاوتي به وجود ميآيد اگر انديشهي خاصي حقيقي باشد؟ اگر هيچ تفاوتي نداشته باشد آن وقت درستي يا نادرستي آن کاملاً بي ربط است. از اين رو جيمز کاربرد ويژهاي از پراگماتيسم را در اخلاق و مذهب معرفي کرد. تفسير او از مذهب در کتاب اراده در ايمان و اعتقاد متمرکز گرديد. در حالي که کلمهي کثرتگرايي را به منزلهي تعبير صحيحتري از کائنات پيشنهاد کرد و مکتب بهبودگرايي (جهان نه کاملاً شر بلکه مستعد پيشرفت و توسعه است) را مورد مطالعه و بررسي قرار داد. به طور کلي بشر هرچه بيشتر با خداوند ارتباط برقرار کند رهآورد بيشتري از آسايش، سعادت و صلح را نصيب خود خواهد کرد. بنابراين بشر ملاک سنجش جهان است. در اعتراض به مکتب عقلگرايي، طرفداران مکتب اصالت عقل و ايدئاليستهاي عينيگرا، ويليام جيمز نظرات آنان را در مورد حقايق مطلق مورد بحث قرار داد و آنها را غيرعملي و بدون ارتباط با روش افراد در تصديق عقايدشان معرفي کرد.
تئوريها، ايدهها و تعليمات، بر طبق نظريهي جيمز ابزارهايي هستند براي استفادهي بشر در حل مسائل مؤثر بودن يا عملي بودن زندگي همچنين براي تشخيص اينکه چه چيز خير يا شر، درست يا غلط است. اخلاق و حقيقت براي جيمز امري نسبي است نه ثابت. حقيقت يک راه مقتضي تفکر و درستي يک راه متقضي رفتار است. ويليام جيمز در کتابش به نام مکتب پراگماتيسم يا اصالت وجود ميگويد مکتب پراگماتيسم هر دو طرفداران اصالت عقل و تجربهگرايان را ارضا ميکند و به بشر اجازه ميدهد که با فلسفهاي زندگي کند که بهترين تناسب را با وضع او داشته باشد و بهترين کارايي و رضايت را براي او فراهم کند.
جان ديويي (1859-1952)
جان ديويي بزرگ ترين فيلسوف عصر ما معاصر ويليام جيمز و دوست او بود و بعد از جيمز سالهاي زيادي زندگي کرد. تولد ديويي در سالي بود که اصل «انواع» داروين منتشر شده و برخي از نويسندگان اظهارنظر کردند که اين واقعه، ديويي را به ابداع فلسفهاي بر اصل تکامل با تأکيدش در تثبيت تشويق نمود. به هر دليلي نوشتههاي پربار ديويي در منطق، معرفت، اخلاق، زيباييشناسايي، سياست، اقتصاد و فلسفهي تعليم و تربيت در تقويت مکتب پراگماتيسم به مثابهي ابزاري مفيد و سودمند بود. ابزارگرايي ديويي تأکيد داشت که دانش، جهان را تغيير و به آن شکل جديد ميدهد؛ بشر بايد آيندهنگر باشد؛ زيرا جهان آينده جهاني جديد است. دنيايي که نه خوب است نه بد با تلاش بشر ميتواند بهتر شود (نظر مکتب بهبودگرايي). تجربه در نظريهي ديويي يکي از شاه کليدهاست که در کتابهاي او از جمله منطق يا جست و جوي يقين، نيز در کتاب تجربه و طبيعت و همچنين هنر و تجربه بيان شده است. ديويي تئوري خود را در مورد نظريهها به طور استادانه بيان کرده است. تجربه براي ديويي شامل تمام فرآيند عمل متقابل بين بشر و اجتماع و محيط فيزيکياش ميباشد و کاملاً عملي به شمار ميآيد. دانستن و عمل کردن امري مداوم است و موضوع اصلي فلسفه براي ديويي استفاده از دانش است. اصلي که ديويي آن را مکتب ابزارگرايي ناميد در ارتباط با مفهوم افکاري است که به نحوي وظيفهي خود را انجام دهد.
ديويي در مورد پيوستگي دانش با دموکراسي معتقد بود که افراد ميتوانند عقل و هوش خود را در برابر مشکلات اجتماعي به کار اندازد تا اينکه شرايط انساني را انسانيتر سازند. جنبههاي مذهبي مکتب تجربهگرايي ديويي در يکي از کتابهايش به نام ايمان مشترک (8) با روش کشف گرايش مذهبي در زندگي روزانهي مربوط ميشود. در نوشتهي کاري براي زيستن، (9) مذهب در مفاهيمي مانند عشق برادرانه، رحم و شفقت، همکاري و مشارکت تبلور يافته و به کاربرد اصطلاح زيبايي در معرفي آنچه مقصود ديويي از تجربهي مذهبي است کمک ميکند. اخلاق متبلور در جست و جوي فلسفي براي زندگي خوب است و نه به عنوان حقايق بي انتها. براي ديويي ايمان تجربهگرا بر اساس شرح بشر، تفکر و احساسات انسان بنا شده و ارزشها از طريق روشهايي که بر اساس آنها ساير حقايق توسعه يافته قابل رسيدگي باشد. بنابراين پژوهش علمي مانند ساير قلمروهاي علوم وسيلهاي است براي سنجش پديدهها در امور اخلاقي و ارزشها همانطور که ديويي در منطق بيان کرده، تجبه به تعيين هر فرضيه و يا پيشنهاد مورد درخواست منتهي ميشود. او هدف روش تدريس را رشد (استعداد) و تفکر در شاگردان ميداند و براي آن اهميتي خاص قائل است.
جان ديويي در مورد فلسفهي تعليم و تربيت عقيدهاي بسيار ارزنده را بيان ميدارد. او معتقد است که درک انسان از طبيعت و همنوعان خود بايد با گرايشها و احساسهاي عاطفي و عقلاني همراه باشد. اگر تعليم و تربيت را تشکيل گرايشهاي عقلاني و عاطفي نسبت به طبيعت و انسان تلقي کنيم ممکن است بگوييم فلسفه، اساس نظري تعليم و تربيت را تشکيل ميدهد. (10) از طرفي در مورد رابطهي تربيت و فرد اظهار ميدارد که او مخالف هر نوع محدوديت رشد و تربيت است. به نظر او رشد فرد را هدفهاي معيني محدود ميسازد و وقتي فرد به اين هدفها نائل شد رشد او متوقف ميشود. به طور کلي ديويي وجود هدف را در تعليم و تربيت مورد انکار قرار نميدهد و ميگويد جامعه، خانواده، امکانات و خصوصيات فرد تا حدي هدفهاي تربيتي را مشخص ميسازند. مدرسه نيز کم و بيش افراد را به سوي اين هدفها سوق ميدهد. (11)
جان ديويي در کتاب دموکراسي و تعليم و تربيت زير عنوان «تربيت به منزلهي رشد» مينويسد: غالباً گفته ميشود کودک فاقد رشد است و بايد در زمينههاي معين رشد کند يعني آنچه را فاقد است دارا شود. در اين زمينه فرض ميشود کودک حالت پذيرندگي يا انفعالي دارد و از خود فعاليتي نشان نميدهد. از طرفي کودک را با بزرگسالان مقايسه ميکنند و به تصور اينکه آنچه بزرگسالان دارا هستند بايد در کودکان نيز به وجود آيد، عادات و مهارتهاي معيني را به آنان ميدهند. نکته ديگر اينکه تصور ميشود رشد کودک با فراگرفتن اين مهارتها متوقف خواهد شد و بزرگسالان نيز به حد کمال رشد رسيدهاند. کودکان داراي استعدادهاي مختلف هستند و همين استعدادها نقش آنها را در جريان رشد مشخص ميسازد. وقتي گفته ميشود کودک استعداد رشد دارد منظور اين است که او براي ايجاد عکسالعملهاي متفاوت آمده است. با اينکه دوره اتکا کودک انسان نسبت به ديگر جانوران طولانيتر است، معذالک همين اتکا در رشد اجتماعي فرد تأثير دارد.
استقلال پيش از حد، سبب بي طرفي يا بي تفاوتي فرد در مقابل جامعه است ولي اتکا و بستگي کودکان به بزرگسالان آنان را نسبت به جامعه علاقهمند ميسازد. علاوه بر اتکا و بستگي، کودک در جريان رشد و يادگيري انعطاف مخصوصي از خود نشان ميدهد و از طريق تجربه امور مختلف را ميآموزد.
همانطور که گفته شد کودک در جريان رشد، فقط پذيرنده نيست بلکه از خود فعاليت نشان ميدهد و تجربه نتيجه تأثير متقابل فرد و محيط است. (12)
ديويي اولين کسي بود که ماموريت تعليم و تربيت مکتب پراگماتيسم را تشخيص داد و در کنار آن تأثير متقابل فلسفه و تعليم و تربيت و تصورات فلسفه را به عنوان نظريههاي کلي تعليم و تربيت توصيف کرد.
نظريههاي تعليم و تربيت ديويي ريشه در برداشت او از دموکراسي دارد. تعليم و تربيت براي وي پديدهي وسيعتري از مدرسه رفتن است و تمام مردم و نهادهايي که گرايش را ايجاد يا تعديل ميکنند دربر ميگيرد. در تفکرات ديويي مدرسه نبايد از جامعه به دور باشد و بايد با اجتماع و مسائل آن مرتبط باشد. بنابراين کار فلسفه، بررسي موقعيت مدرسه در زندگي معاصر است و در واقع ارزش فلسفه در تفاوتهاي عملي است که به وجود ميآورد. به همان اندازه که فلسفه، تئوريهاي تعليم و تربيت و تمرين و کارهاي عملي را براي توسعهي فرهنگ مردم تصحيح ميکند ملاک سنجش ارزش فلسفه نيز به شمار ميآيد.
ديويي در کتاب دموکراسي و تعليم و تربيت خاطر نشان ميسازد که بازي و کار، ضد و نقيض نيستند، بلکه کودکان در فعاليتهاي طبقه بندي اين شانس را دارند که سائقههاي طبيعي، آنان را به بازي سوق دهند. و در همين زمان زندگي در مدرسه نبايد امري متفاوت با زندگي خارج از مدرسه باشد. مدتي را که طفل در مدرسه ميگذراند قسمت مهمي از زندگي اوست. بايد او را در مدرسه به کارهايي مشغول ساخت که خوش باشد و عادت به خوش بودن کند. منظور از مدرسه بايد مفيد و مؤثر بودن از لحاظ اجتماعي باشد.
به گفته نظامي:
جهان از پي شادي و دل خوشي است *** نه از بهر بيداد و محنت کشي است (13)
دمي را که سرمايهي زندگي است *** به تلخي سپردن نه فرخندگي است
جان ديويي همچنين بر اهميت تعليم و تربيت براي ساعات فراغت تأکيد ميکند و ميگويد: تعليم و تربيت مسئوليتي جديدتر از آمادگي لازم براي لذت و سرور و نشاط ايام فراغت و تفريحات سالم ندارد. و اين نه تنها فقط به خاطر تندرستي که دنبالهي بلافاصل آن است بلکه بيشتر به خاطر آثار مداومي است که عادات ذهني در روان انسان باقي ميگذارد. تعليم و تربيت بايد درس زندگي باشد. (14)
خلاصهي نظريهي جان ديويي دربارهي تعليم و تربيت از ديدگاه پراگماتيسم
در کتاب اصول و فلسفه تعليم و تربيت دکتر شريعتمداري آمده است: اصول فلسفهي تعليم و تربيتي که به وسيلهي جان ديويي پيشنهاد شده مستلزم کودک محوري است نه بر محور بودن برنامههاي درسي و بايد بر طبق اصول دموکراسي باشد تا بر اساس روش استبدادي. لذا مطالب زير بايد مورد توجه معلم ورزش قرار گيرد:
1. انگيزش طبيعي نيازهاي مورد نظر، تا انضباط تحميلي
2. فرآيند حل مسئله، نه منحصراً جذب اطلاعات
3. تحقق يافتن تعليم و تربيت در شکل اجتماعي آن
4. توجه به نيازها، علايق، تواناييها و سازگاري دانش آموزان.
جان ديويي معتقد است که منظور از تعليم و تربيت ترويج دانش مطلق نيست بلکه دانشي است که از لحاظ عمل و زندگي سودمند باشد و در ضمن تجربه و آزمايش توسط خود شاگرد به دست آيد. به کار بردن بسياري از معتقدات مکتب پراگماتيسم نگرش آنان را در خصوص کاربرد آنها در مقولات وسيع و گوناگون، ضمن بيان آرمان و هدفهاي تربيت بدني ارائه ميکند.
دکتر حسين بنايي و پراگماتيسم
پرفسور دکتر حسين بنايي در مشهد به دنيا آمده و تحصيلات دوره ابتدايي و دبيرستان را در آنجا به پايان رسانيد و دوره ليسانس در دانشسراي عالي (دانشگاه تربيت معلم امروزي) گذراندند و دوره فوق ليسانس و دکتراي فيزيوتراپي و ژ و تربيت بدني را در ايالات متحدهي امريکا دانشگاه ايالتي نيويورک به پايان رساندند و چندي در آنجا به تدريس پرداختند و سپس به ميهن مراجعت و در دانشگاههاي تربيت معلم، دانشگاه تهران به تدريس مشغول شدند و در اولين فرصت دانشکده تربيت، تربيت بدني را در دانشگاه تربيت معلم تأسيس نموده و پس از آن در دانشگاه تهران. دکتر بنايي در سال 1325 با تعليمات بسيار عالي پيشآهنگي که در آمريکا ديده بود در ايران پيشآهنگي را راه انداخت. اين رادمرد تاريخ با کمال قدرت و توانايي که داشت به امر تعليم و تربيت پيشآهنگي پرداخت و صدها هزار مربي و چندين ميليون نفر پيشآهنگ را تربيت و به جامعه پرافتخار تحويل داد. او اردوهاي تربيتي با پيشآهنگي را در باغ منظريه تاسيس و سپس در قلک چال که 3 هزار متر از سطح زمين بالا است در دامنه کوههاي البرز برپا نمود و اولين جمهوريهاي بينالمللي را که شامل 38 کشور از سراسر جهان بود در آنجا قرار داد و همينطور جمهوريهاي مختلف در منظريه و شمال رامسر درست نمود و پس از آن اردوگاه جمهوري بين المللي را در نيشابور برپا نمود. دکتر بنايي از طرف سازمان ملي پيشآهنگي جهان به سمت نايب رئيس سازمان ملي پيشآهنگي جهان پس از لُرد بيدن پاول مؤسس پيش آهنگي دنيا به اين سمت گذارده شد. دکتر بنايي در ايران مدير کل، سپاه دانش- سپاه ترويج و آباداني، سپاه بهداشت، سپاه خانه انصاف و ساير مسئوليتهاي مهم را در وزارت آموزش و پرورش مثل معاونت وزارت خانه را به عهده داشت.
دکتر حسين بنايي از حاميترين و طرفداران فلسفه پراگماتيسم بود. عقايد او مانند جان ديويي است. او اعتقادش بر اين است که بايد پيوسته توجه کامل به رشد و نمو کودکان در مدارس داشت. او معتقد بود که کودکان و نوجوانان از احترامي خاص برخوردارند و بايد به اعتقاداتشان توجه خاص مبذول داشت. دکتر بنايي مانند جان ديويي کودک را هسته مرکزي قرار ميداد و معتقد بود که کودکان به مدرسه ميآيند که بازي کنند نه درس بخوانند به اين معني که روش تدريس معلم در مدارس بايد همراه بازي باشد تا کودکان هر چه زودتر تجربه بياموزند و بدان عمل کنند. او پيوسته در دانشگاهها و اردوهاي تربيتي و پيشآهنگي به معلمين ميآموخت که کودکان و نوجوانان بايد گفتار نيک، پندار نيک و کردار نيک و دوازده منش پيشآهنگي را بياموزند و بدان عمل کنند. خداوند را پيوسته منشأ اصلي خود در هر کاري قرار دهند. تعليمان علوم تربيتي و تربيت بدني بايد پيوسته به وسيله معلمين شايسته و باتجربه در مدارس تدريس شود و سعي در آن باشد که بچهها را هر چند ماهي به اردوهاي تربيتي برده و به آنان فنون تربيتي و عملي و علمي بياموزند، چون از طريق فراگيري علوم تربيتي و پيشآهنگي و فراگيري تعليمات علمي و دانش جديد تکنولوژي، بچهها به کسب مهارتهاي لازم نائل خواهند شد و فردي خودساخته و شايسته براي ميهن خود همراه با تجارب ارزندهاي با موفقيت به پيش خواهد رفت. دکتر بنايي همواره خداشناس، تقويت روح و جسم، روح جوانمردي، راستي و درستي همراه با منشهاي پيشآهنگي و فراگيري علوم پيشرفته جهان براي ايراني آباد و آزاد به سوي دمکراسي معتقد بود. (15) او پيوسته مربيان تعليم و تربيت و تربيت بدني را مورد تشويق و ترغيب قرار ميداد و عقيده داشت که در پرتو دانشاندوزي و فراگيري علوم مختلفه همراه با تجارب ارزنده خود مربيان خوبي براي دانش آموزان خواهند بود. سرانجام در سال 1357 به افتخار بازنشستگي نائل اما ورزش و راهپيمايي را فراموش نميکرد. دکتر بنايي از کسالت چشم رنج ميبرد و بالاخره به کشور بلژيک رفته و در سن 87 سالگي در سال 1349 جهان را بدرود حيات گفت و نام نيکي از خود در تعليم و تربيت بدني براي ايراني پرافتخار و آباد از خود به جاي گذاشت و به راستي نامش براي هميشه در تاريخ ايران جاودان خواهد ماند. روحش شاد.
تعليم و تربيت از ديدگاه پراگماتيسم
يک مربي پراگماتيست، تعليم و تربيت عموميرا ارزشمند و مهمتر از همه ميداند و معتقد است: تربيت بدني تجربهاي است براي دستيابي به رشد و سازگاري مطابق با معيارهاي حاکم بر تربيت بدني. تجربهاي است براي بالا بردن کارآيي اجتماعي و فرصتي براي گسترش کارآييهاي اجتماعي و رفاه شخصي. تربيت بدني واسطهاي است براي گسترش استعدادهاي بالقوهي شخص در تمام جنبههاي زندگي، به شکلي که کل تعليم و تربيت فرد را مشتمل بر رشد عقلاني، عاطفي و رشد و تکامل فردي و اجتماعي دربر ميگيرد.
مطالب بالا بخشي از نظريههاي دانشمندان (چون کلارک، (16) هترينگتون، (17) وود، ديويس، (18) دلبرت (19) و ديکسون (20)) و متخصصان تربيت بدني است که طرفداران مکتب پراگماتيسم در ايالات متحدهي امريکا به شمار ميآيند و سهم به سزايي در رشد و تکامل و پيشرفت تربيت بدني جهان بر عهده دارند. اين دانشمندان پيوسته در کنفرانسهاي مختلف بين المللي تربيت بدني شرکت کرده و با ارائه مقالات و نوشتههاي خود براي تعريف هدفهاي تربيت بدني آثار بسيار ارزندهاي را به جا گذاشتهاند و کوشيدهاند که بسياري از جنبههاي سنتي و علمي هدفهاي تربيت بدني را در نوشتههاي خود روشن سازند. اين جنبههاي علمي عبارتاند: بهداشت و تندرستي، زيبايي اندام، نيرومندي و استقامت که بيانگر آمادگي جسماني فرد است (منظور از توانايي انجام کار بدن، تقويت قواي ذهني و بدني در آينده است). از طرفي ارزشهاي بهداشتي و فيزيولوژيکي ايجاد حرکت، فعاليتهاي بدني و پاسخهاي ماهيچهاي يا واکنشهاي عضلاني و تقويت قواي روحي تأثير به سزايي در رشد و تکامل فرد دارد. از طرف ديگر بايد در نوشتههاي دانشمندان تربيت بدني بر آمادگي جسماني توجه کامل داشت.
شاگرد و مراحل يادگيري
چون يادگيري عملي بالاتر از پاسخ به محرک در توصيف رفتار است بايد انگيزش لازم براي سوق دادن شاگرد به سوي فعاليت ورزشي موجود باشد. در مکتب پراگماتيسم يادگيري واقعي در ورزش، موقعي به شکوفايي ميرسد که دانش آموز به طور فعال با آن مواجه شود. «يادگيري از طريق انجام کار و عمل است» و متضمن توجه طبيعت بيولوژيکي بشر. از آنجا که مسائل خارج از موجود بشري و اجتماعي داراي فعل و انفعال متقابل است؛ بنابراين با محيط خود ارتباط مستقيم دارد. از اين رو روش حل مسئله، بهترين روش روان شناسي براي يادگيري دانش آموز در ورزش است.
طرفداران فلسفهي پراگماتيسم مکتب خود را بر اساس اصل مسلم علمي وجود اورگانيزم زنده در محيط همراه با فرآيند سازگاري متقابل بين اورگانيزم و محيط استوار ساختهاند.
معلم و روش تدريس
روش تعليم و تربيت پراگماتيسم منبعث از چند فرضيه اساسي و زيربنايي است که عبارتاند از:
1. يک فعاليت آموزشي تربيت بدني از طريق مسئله يا مشکلي که منشأ آن فرد يادگيرنده و يا يک گروه اجتماعي که يادگيرنده عضو آن است، پديد ميآيد.
2. لازمهي يک فعاليت آموزشي تربيت بدني دارا بودن خلاقيت، انتخاب، تصميمگيري، ابتکار و نوآوري شرکت کنندگان، و چيزي بالاتر از مسائل روز است.
3. دانش آموزان بايد در برنامهريزي مواد درسي تربيت بدني شرکت فعال داشته باشند.
4. لازم است دانش آموزان کارهاي فردي و گروهي خود را در فعاليتهاي مختلف ورزشي ارزشيابي کنند.
5. شاگردان بايد در حد اعلاي توانائيهاي خود براي توجيه مجدد فعاليتهاي آموزشي ورزشي مشارکت نمايند.
6. فعاليتهاي آموزشي ورزش بايد جز فرآيند اجتماعي و دموکراسي باشد. اما متأسفانه طرفداران تمرکز قدرت يا روشهاي انحصاري از فرضيههاي پراگماتيکي اساسي تخلف ميورزند؛ زيرا استعداد فردي براي تغيير تطابق يا سازگاري، مستلزم آزادي است و همچنين مستلزم پذيرش مسئوليت شرکت فعال دانش آموزان در تشکيل سازگاري جمعي ميباشد و اين به نوبهي خود جنبهاي از رشد فردي است و بقاي فرد بستگي به هستي و بقاي اجتماعي دارد. لازمهي رشد فردي، وجود سازمان اجتماعي است تا موجبات رشد و پيشرفت فرد را فراهم آورد و چون نيازهاي فردي تبديل به نيازهاي اجتماعي ميشوند، خير اجتماعي بر خير فردي فائق ميآيد.
روش آموزشي مطلوب و آرماني مورد نظر مکتب پراگماتيسم ممکن است هنگام بازي بستکبال به وقوع بپيوندد. بازيکن تمايل زيادي براي پيروزي در مسابقه دارد. اين نيازي است که منشأ آن از ترکيب دو انگيزهي طبيعي و انگيزههاي آموخته شده و غيرطبيعي به وجود ميآيد. اين وضعيت پيچيده مشتمل بر فعاليت فوق العاده تأمل اجتماعي، آزادي، وابستگي افراد گروه به يکديگر، تصميمات، انتخابها و مسئوليتهاست، اما محدوديتهايي خاص مانند قوانين محيط طبيعي فيزيکي، قوانين بازيها و سبک خاص بازيها نيز وجود دارند که بايد در جاي خود مورد توجه قرار گيرند. ولي فرصتهاي فراواني و الزاماتي نيز براي آزادي، ابتکار، خودنگهداري، خودآزمايي، توصيف خلاق، توسعهي منش و شخصيت و همکاري و رقابت مردمي و يا آزاديخواهانه وجود دارد.
ممکن است مربيان ورزش، مقامات رسمي تربيت بدني، کاپيتانهاي تيمهاي مختلف از موارد فوق در برخي زمينهها بهره گيرند. استفاده از يک استراحت کوتاه توسط مربي که علاقهمند به تغييرات موضعي بهتري در پيشبرد بازي است، موقعيتي است که در آن بايد از استعدادهاي بالقوهي تعليم و تربيت حقيقي بهرهگيري شود. اين استعداد بالقوه البته ممکن است تا اندازهاي بي اثر و يا به طور قابل ملاحظهاي مؤثر واقع شود و آن در صورتي است که اين استراحت کوتاه براي مربي سبب موفقيتي باشد که بتواند با استفاده از آن ابتکارات و مسئوليتها را براي پرداختن به حل مشکل و پيشرفت تيم خود به کار گيرد.
از ديدگاه پراگماتيستها نقش معلم در تربيت بدني رهبري است نه مديريت. معلم بايد دو گروه رهبري و مديريت را هدايت کند تا با انتخاب مناسب به پاسخهاي شايستهتري برسند. بايد از روش آمرانه در تدريس تربيت بدني اجتناب کرد مگر اينکه دستورات، علائم و اشارات براي پاسخهاي شرطي اجتناب ناپذير باشند. معلم تربيت بدني پيرو مکتب پراگماتيسم تلاش ميکند تا با استفاده از اين متدها يادگيرنده را در وصول به هدفش تشويق و ترغيب کند.
اصولاً در انجام تمرينهاي ورزشي استفاده از يک کلمهي آمرانه نتايج متفاوتي دارد. مثلاً در قدمرو يا آماده کردن دانش آموز براي انجام آن اگر شخص بداند که اين عمل براي گرم کردن و آمادگي بيشتر در بازي است و يا در مسابقات بازيکني بداند فرماني که داده ميشود براي دفاع در فوتبال و يا در موقع لزوم براي حمله است، نتيجه بهتري ميدهد.
در اتخاذ روشهاي تدريس تربيت بدني معيار و ملاک، مؤثر بودن روش است. روشهايي که طرحريزي برنامه ساعت ورزش را فقط براي ايجاد نظم کلاس با دستورات آمرانه مورد استفاده قرار ميدهند، خيلي ثمربخش نيستند، زيرا کنترل کلاس و ادارهي آن بايد با استفاده از انگيزشهاي طبيعي و از طريق آموزش انصباط شخص و يا به اصطلاح خود انضباطي، خود نگهداري و تلاش مبتني بر همکاري باشد. طرفداران مکتب پراگماتيسم از روش آمرانه به علت بي نتيجه بودن آن دوري ميجويند و مورد تأکيد قرار نميدهند.
برنامهريزي درسي در تربيت بدني
با توجه به فلسفهي پراگماتيسم يا اصالت عمل برنامهي فعاليتهاي تربيت بدني بايد داراي برخي خصوصيات باشد.
اول:
مربيان پراگماتيست خواهان تنوع زيادي در برنامههاي ورزشي و تربيتي و فعاليتهاي مختلف درس تربيت بدني ميباشند.
دوم:
معلم پراگماتيست خواهان فعاليتهاي اجتماعي و تربيت بدني است؛ به خصوص فعاليتهاي ورزشي از نوعي که نشان دهندهي کيفيت تجربههايي باشند که قبلاً آزمايش شدهاند.
سوم:
طرفداران پراگماتيست، دوستدار آن نوع فعاليتهاي ورزشي هستند که مستلزم جرح و تعديل انتخابها، نتايج خودآزمايي و خودبياني باشد و خلاقيت را در دانش آموزان به وجود آورد.
چهارم:
فعاليتهاي ورزشي مورد توجه مربيان پراگماتيست هنگامي مفيدند که در سطح وسيعي با ساير مواد درسي مدرسه و زندگي دانش آموزان هماهنگ و مکمل آنها باشند (برخلاف فعاليتهايي که بخواهد به طور تصنعي يا ساختگي ايجاد علاقه و رغبت در دانش آموزان کند). توسعهي برنامههاي تربيت بدني در آستانهي قرن بيست و يکم، منعکس کنندهي قبول اصول پراگماتيسم است. با توجه به قلمرو محتويات برنامهي تربيت بدني، طرفداران پراگماتيسم از بين فعاليتها يک انتخاب جامع خواهند نمود. تنوع در برنامه داراي ارزش است؛ زيرا تنوع في نفسه عرضه کنندهي توسعهي تجربه ميباشد.
مربيان پراگماتيست روشهاي ايستا (21) را نميپسندند و براي سنت، في نفسه چندان اهميتي قائل نيستند. ولي خاصيت تاريخي و ميراث فرهنگي را به عنوان عامل (22) پويا در محيط معاصر خود ميپذيرند و آنها را به منزلهي منبع محتواي برنامهي ورزش مورد آزمايش قرار ميدهند. در ارتباط با تمايل پراگماتيستي در خصوص تنوع فعاليتها تاريخ معاصر، گوياترين اين ارتباط است.
نظام و روشهاي کامل ورزشهاي تعليماتي سوئدي قبلاً تا حدودي در رسانههاي ورزشي جهان به چاپ ميرسيد و اکنون چاپخانهها و کتابخانههاي بزرگ ورزشي در مجموعههاي تربيت بدني در اين مورد به رقابت ميپردازند، که در گذشته تمرينهاي سوئدي تحت عناوين بخشهاي فردي به عنوان تمرينهاي آزاد و تمرينهاي با وسايل سبک و تمرين با وسايل ژيمناستيک طبقه بندي ميشدند. به هر حال تربيت بدني و ورزش در زمان حاضر بايد داراي طبقه بنديهايي از قبيل ورزشهاي روي آب، ورزشهاي دسته جمعي، ورزشهاي انفرادي، ژيمناستيک، حرکات موزون و تربيتي، حرکات رزمي و ساير فعاليتهاي ورزشي خاص باشد. حتي ممکن است که اين نوع طبقه بنديها ناکافي به نظر برسند. لذا هر تقسيمبندي فردي را ميتوان به مقولات و اجزا ديگري تقسيم نمود. بنابراين براي مثال در مورد ورزشهاي روي آب ميتوان شناي رقابتي سرعت و نجات غريق (ايمني آب) تخته شيرجه، سکوي پرش، باله آبي، شناي هماهنگ از نظر زماني (شناي همزمان)، واترپلو، غواصي، اسکي روي آب، موج سواري، انواع و اقسام قايقراني و همچنين فعاليتهاي ويژه شامل ماهيگيري، راهپيمايي و فعاليتهاي اردويي را ذکر نمود.
حال با توجه به ورزشهاي فوق، لازم به نظر ميرسد که دانشجويان رشتهي تربيت بدني با کليهي اين ورزشها تا سرحد امکان آشنا شوند و با توجه به مقتضيات محيط جغرافيايي خود برخي از آنها تسلط کامل پيدا کنند. بنابراين با توجه به طبقهبندي فوق که مورد توجه طرفداران پراگماتيسم از ديدگاه تعليم و تربيت و تربيت بدني ميباشد پيشنهاد ميشود که اين برنامهها حتي الامکان در برنامه ريزي تربيت بدني مدارس و آموزشگاهها و دانشکدهها طرح و به اجرا گذاشته شوند.
مربيان پراگماتيست هميشه آن نوع فعاليتهاي ورزشي را که جنبهي اجتماعي دارند ترجيح ميدهند ولي اين بدان معني نيست که تمام فعاليتها بايد اجتماعي باشند؛ حتي فعاليتهاي فردي و کاملاً انفرادي از قبيل دوي ماراتن، انواع دويهاي انفرادي، بدنسازي و بعضي فعاليتهاي انفرادي ژيمناستيک ميتوانند ابزاري به عنوان واسطههاي اجتماعي به شمار آيند.
اما چنانچه قرار است اين فعاليتها ابزار آموزشي ورزشي و به طور مؤثر تلقي شوند بايد به طريق خاصي ارائه شوند. به هر حال مشخص گرديده است که ورزشهاي دسته جمعي و فعاليتها اوقات فراغت و تفريحات سالم، معيارهاي پراگماتيستي را به خوبي ارضا ميکنند. علاوه بر اين مکتب از اينکه فعاليتهاي فردي را گسترش دهند اکراه دارند.
طرفداران اين مکتب معتقدند که تاب در باشگاههاي سرخ پوستان، تمرينات ورزشهاي سوئدي و تمرينات روي ميلههاي ژيمناستيک، حتي زماني که بسياري از افراد اين قبيل فعاليتها را با هم انجام ميدهند اساساً فعاليتهاي غيراجتماعي به شمار ميآيند. از ديدگاه فلسفهي پراگماتيسم ممکن است تمرين دسته جمعي يک گروه هزار نفري در يک استاديوم يک فعاليت گروهي اجتماعي واقعي به حساب نيايد ولي يک مسابقهي بولينگ تلگرافي ميان مسابقهدهندگان که هرگز يکديگر را نميبينند نشان دهندهي تأثيرات متقابل اجتماعي واقعي باشد.
به هر حال برنامههاي ورزشي و فعاليتهاي ذکر شده نشان دهندهي توجه و اهميت شخص پراگماتيستي است و بستگي به کيفيت تجربي آنها دارد. برنامه پراگماتيسم نميتواند شامل تکرار امور عادي روزانه باشد بلکه بيشتر به مسائل پيچيدهاي توجه دارد که بايد از طريق پاسخهاي مستقل و خلاق و همکاريهاي اجتماعي و گروهي به آنها توجه شود. ضمناً نقائص فيزيکي را بايد تحمل و قوهي ابتکار و خلاقيت و نوآوري را تشويق کرد و پيوسته راهنمايي دانش آموزان و کودکمحوري را مدنظر قرار داد.
با توجه به تعريف ديويي از تجربه، بديهي است که فعاليتهاي تربيت بدني بر تعدادي از تجارب دروس عمومي مدارس و دانشگاهها ترجيح دارد. حتي وقتي که شخص متوجه شود از دروس تخصصي بهتر ميتوانسته استفاده کند از نتيجه و عدم پيشرفت کارش احساس شکست خواهد کرد. از اين رو عدم موفقيت يک نفر در جفت کردن پاها هنگام تاب خوردن روي پارلل يا شکست در همکاري در يک گروه منجر به يک تکرار تجربي ميشود. البته بايد توجه داشت که اخذ پاسخهاي مطلوب موفقيتآميز در موفقيتهاي مشابه، بستگي به کسب مهارتهاي عصبي عضلاني و دانشهاي ويژه دارد؛ به همين دليل است که درس تربيت بدني به عنوان يک واحد درسي اساسي، تحت فلسفهي آموزش پراگماتيسم گسترش يافته است. حرکات مختلف موزون باله که با سبک گذشته به اجرا در ميآمده است، هماکنون تبديل به حرکات موزون ظريف و زيبا و طبيعي شده است که آن را تربيت از طريق حرکت (23) ناميدهاند.
طرفداران پراگماتيست تعليمات در کارهاي اردويي و فعاليتهاي آن فقط به سنتهاي اردويي اکتفا نکرده و ضمن آشنايي با زندگي در جنگل به شناخت طبيعت جنگل و شناخت منابع طبيعي و تکنيکهاي پژوهشي و تحقيقي مربوط به آن گرايش پيدا کردهاند. اصولاً اردوهاي آموزشي و تفريحي آموزشگاهي به اخذ نتايجي بسيار مفيد منجر شده که از جمله ميتوان به زندگي اردويي و شناخت طبيعت و همچنين همبستگي و ارتباط آنها و کسب علوم مختلف مانند هنرهاي زيبا، مطالعات اجتماعي، کارهاي دستي، شنا، قايقراني، اسب سواري، کوهنوردي و راهپيمايي در طبيعت جنگل اشاره کرد.
به هر حال مربيان پراگماتيست معتقدند که تجارب به دست آمده از آموزش در راه کسب و دانش و فضيلت در خارج از کلاسهاي درس از قبيل بازديدهاي علمي و اردوهاي مختلف يک روزه و چند روزه ميتوان از فعاليتهاي مؤثر تفريحات سالم و مؤثر به شمار آيد.
آرمانها و هدفها
دانشمندان پراگماتيست يا تجربهگرا به مفهوم کلي آمادگي فرد اعتقاد دارند، نه فقط آمادگي فرد. باور آنها اين است که تربيت بدني بايد به دانش آموزان براي انتخاب فعاليتهاي مفيدي که به توسعه و تکامل هوش اجتماعي آنان کمک ميکند، ياري دهد تا فعاليتهايي که ارائه ميشوند سائقههاي غريزي طبيعي را به طرف بازي گرايش دهند. از نظر فلسفهي پراگماتيسم، کلاسهاي تربيت بدني و مسابقات ورزشي داخلي آموزشگاهها براي بيشتر دانش آموزان مهمتر از ورزشهاي بين مدارس يا دانشکدههاست؛ به خصوص اگر از نظر اعتبار و بودجه، آمادگي کارکنان براي راهنمايي و آموزش و استفاده از تسهيلات دچار مشکلي باشند. به هر حال مربيان تجربهگرا ميتوانند بيشترين حمايت را از تجارب تيم مدرسه و همچنين افراد در ورزشهاي رقابتي به دست آوردند؛ زيرا چنانچه دانش آموزان از طريق تجارب مختلف مهارتهاي ورزشي و علوم مختلف هدايت شوند ميتوانند آنها را به عنوان تجارب آموزش و پرورش حياتي در زندگي خود مورد استفاده قرار دهند.
بهداشت و تندرستي از ديدگاه تربيت بدني
بهداشت و تندرستي شاگردان نخستين هدف آموزش و پرورش است و کودک به آموزش آن از طريق فعاليتهاي تربيت بدني نياز دارد. موفقيت برنامهي آموزش بهداشت و تندرستي مدرسه بستگي به درجهي همکاري بين خانه و مدرسه و نمايندگيها و يا کارگزاريهاي اجتماعي دارد و فرد فرهيخته بايد تفاوت بين سلامت و بيماري را بفهمد و بداند که چگونه سلامت خود و افراد تحت تکفل و جامعه را حفظ نمايد و بهبود بخشد. به نظر مربيان پراگماتيست برنامهي بهداشت و تندرستي، تربيت بدني و تفريحات سالم ممکن است به عنوان يک برنامهي واحد يا تلفيقي در نظام آموزشگاهها اجرا شود. براي مؤثر بودن آموزش بهداشت و تربيت بدني، مدرسه بايد به کمک فرد در هدايت يک زندگي کامل و غني دخيل باشد و اين چيزي است که به وسيلهي آن دانش آموزان ميتوانند حداقل بهداشت مورد نياز خود را براي ادامهي کار معقول و سنجيده به دست آورند.
تربيت بدني و بهداشت بايد به طور مثبت و به طريقي تعريف شود که کيفيت آنها ما را براي زندگي بهتر و خدمت بيشتر قادر سازد. مربيان پراگماتيست مايلند که به جاي تفريحات سالم از اصطلاح آموزش و پرورش تفريحات سالم استفاده کنند و بدين طريق از مزاياي برخورد يکپارچه در سه حوزه اختصاصي بهداشت، تربيت بدني و تفريحات سالم بهره گيرند. مدارس با تجارب متنوعي که فراهم ميشود سعي ميکنند تا فرد را از طريق سازگاري بهتر با محيط براي زندگي کاملتر و غنيتر آماده سازند. براي مربيان پراگماتيست وجود آموزش و پرورش جهت استفاده شايسته از تفريحات سالم امري اساسي است و رشد و نمو دانش آموزان در برنامهي درسي با تعريف گستردهي آن به طور کلي لازم است. بازي بايد به طريقي هدايت شود که رشد مطلوب اخلاقي دانش آموزان را به دنبال داشته باشد. رقابتهاي ورزشي سازمان يافته به عنوان تفريحات سالم تعليم و تربيت به حساب نميآيد؛ زيرا رفاه دانش آموزان اغلب در تأکيد زيادي که براي بردن تيم در بازي ميشود از بين ميرود. مربيان پراگماتيست معتقدند که نبايد وجه تمايز بين کار و بازي از ديدگاه روانشناسي را با تمايز سنتي اقتصادي اشتباه گرفت. تمام شهروندان حتي بزرگسالان بايد فرصتهاي فراواني براي استفاده از اوقات فراغت به طريق مفيد و خلاق داشته باشند.
نظريات فلسفه پراگماتيسم در مورد تربيت بدني و تفريحات سالم
استنباط فلسفي پراگماتيسم از تربيت بدني، بهداشت و تفريحات سالم به صورت منطقي مرتبط با اموري است که به طور کلي با آموزش و پرورش در ارتباطند. عليرغم اين حقيقت که بسياري از متون معاصر به طور کلي واضح نشان از تکيهگاه تجربي در دستاوردهايشان دارند، متأسفانه از دانش آموزان خواسته ميشود اين عقايد را بدون فهم صحيح بنبادهاي فلسفي آن قبول کنند. در نتيجه مناظره و بحث ميان پيشنهاددهندگان «تعليم و تربيت از طريق بدن» (24) در مقابل طرفداران «تعليم و تربيت بدني» (25) شدت پيدا کرده است. با فهم جديد از ماهيت اورگانيزم انساني که در آن کليت فرد، حقيقت برجستهاي ميباشد، تربيت بدني عبارت است از «تعليم و تربيت از طريق بدن». از اين ديدگاه تربيت بدني مواردي مانند پاسخهاي عاطفي، مناسبات شخصي، رفتارهاي گروهي، يادگيري ذهني و ساير امور عقلاني، اجتماعي، عاطفي و زيبايي و تناسب اندام و مانند اينها را دربر ميگيرد. در غير اين صورت تربيت بدني تنها به چهار پيشرفت اصولي ذيل کمک ميکند.
1. تکامل سيستمهاي اورگانيزم
2. تکامل مهارتهاي عصبي و عضلاني
3. توسعهي علاقه به بازي و تفريحات سالم
4. پيشرفت در راه رفتار مورد قبول همگان
متأسفانه درک موارد ذکر شدهي فوق براي دانش آموزان امر سادهاي نيست. در واقع لازم است که معلم، خواص انديشهي خود را به عنوان افراد مترقي به طور کامل معتقد به تعليم و تربيت از راه تربيت بدني هستند، امري سادهلوحانه است. مربيان واقع بين پراگماتيسم «تعليم و تربيت» يعني تربيت قواي بدني و رواني را به عنوان روش درست و عاقلانه مورد تأييد قرار ميدهند.
در سال 1934 پرفسور کاب (26) در تربيت بدني معتقد به چند اصل اساسي به قرار زير بود:
1. در تعليم و تربيت جايگاهي براي تربيت بدني نيست و اين بدان معني است که اگر تربيت بدني فقط بخواهد به تربيت بدن بپردازد و امور رواني يا قواي ذهني را مدنظر قرار ندهد نميتوان نام تعليم و تربيت را به آن نسبت داد.
2. تربيت بدني براي حفظ تندرستي است، به طوري که دانش آموزان بتوانند کارهاي عقلاني را با کمترين تلاش انجام دهند.
3. تربيت بدني بايد با رشد نمو شخص به عنوان يک شخصيت واحد (تلفيقي از روح و بدن) برخورد کند و از طريق کشف نيازهاي هر يک از دانش آموزان در امور بهداشت و تندرستي، تفريحات سالم و امور شخصيتي به آنان در رفع اين نيازها از طريق برنامه فعال کمک کند.
آرمان و هدفهاي تربيت بدني از ديدگاه پراگماتيسم
آرمانها و هدفهاي تربيت بدني را بايد از طريق بررسي ماهيت انسان، نيازمنديهاي محيطش و تأثيرات متقابل بين اين دو يعني انسان و محيط مورد بررسي قرار داد.
آرمانها و هدفها بايد بر اساس نيازها و رغبتها و استعدادهاي بالقوهي افراد يادگيرنده شکل بگيرند نه بر اساس تمايلات کسب شهرت و خودنمايي. مربيان پراگماتيست مناظرهي لفظي و برخودرهاي بدني را مورد تأييد قرار نميدهند. پرفسور جسي فيرينگ ويليامز عبارت «طولانيتر زيستن و انجام خدمات بهتر» را نه به عنوان بهداشت و تندرستي بلکه به منزلهي آرمان تعليم و تربيت قبول دارد. به نظر ويليامز مجموع مسائل بشر در تلاش او براي طولانيتر زيستن و انجام خدمات بيشتر منشأ هدفهاي کلي تعليم و تربيت از طريق تربيت بدني است.
رشتههاي مختلف درسي از قبيل تربيت بدني، آموزش بهداشت و تندرستي، تاريخ و ساير دروس به علت مشکلات سازمان و مديريت، جدا از يکديگرند. برخي از افراد مستعد يافتن حقيقت در ادبيات هستند، عدهاي ديگر توانايي خود را در محاسبات و رياضيات ميدانند و عدهاي هم در تمرينات بدني و زيبايي اندام تلقي ميکنند. يک فرد تحصيل کردهي با تجربه در جستوجوي تمام اين راهها و درصدد اخذ تجربهي وسيع و متنوعي خواهد بود که او را براي زندگي طولاني و انجام خدمات بهتر قادر سازد. آرمان يک معلم ورزش هميشه بايد ايجاد تجارب اساسي ويژهاي باشد که دسترسي به آنها از طريق ساير برنامههاي درسي امکان پذير نباشد. آنچه بخشهاي مهم برنامه ميتواند در اختيار کودک قرار دهد فرصت احساس اين تجربهي عالي يعني «لذت تلاش» (27) است که توسط دانشمند و پژوهشگر تربيت بدني پرفسور مکنزي (28) بيان شده و در روي مجسمهي او حک شده است. به هر حال تلاشهاي برنامه ريزي شده که ميتواند از طريق قدرت عضلاني، شهامت جسماني و استقامت بدني به ارضاي فرد از نظر سلامت کمک کنند از ابزارهاي بي مانندي هستند که براي زندگي طولانيتر و ارائه بهترين خدمات به کار ميروند. لذا تربيت بدني نبايد فقط اين آرمانهاي منحصر به فرد را پيگيري نمايد بلکه بايد در پيشرفت تعليم و تربيت عمومي جهت توسعهي ارتباط بين افراد و مناسبات اجتماعي تلاش کند. موسيقي و آرامش روان، عادات، مهارت و دانش فرد و اجتماع همهي اينها يک نظام آموزشي موفق را تشکيل ميدهند؛ زيرا در تأثير متقابل دارند و از ديدگاه فلسفهي پراگماتيسم مکمل يکديگرند.
پينوشتها:
1. Charles S. Peirce.
2. Fixation of belief.
3. How to make our idea clear.
4. شريعتمداري (1347)، ص342.
5. Abductive.
6- Experimental.
7. شريعتمداري (1347)، ص342-344.
8- Common Faith.
9. Some thing to live for.
10. شريعتمداري (1348)، ص222.
11. شريعتمداري (1347)، ص132-135.
12. شريعتمداري (1347)، ص135.
13. صديق (1347)، ص 135.
14. شريعتمداري (1347).
15. بايد توجه داشت که با روي کار آمدن بسيج با امتيازاتي که دارد نياز به سازمان پيشآهنگي احساس نميشود.
16. Klark.
17. Heterington.
18. Davice.
19. Delbert.
20. dixson.
21. Static.
22. Dynamic.
23. Movement education.
24. Education through physical.
25- Education of the physical.
26. Cobb.
27. Joy of effort.
28. R. Tait- Mckenzie.
منبع مقاله :
نبوي، محمد؛ حقدوستي، احمد؛ (1394)، اصول و فلسفهي تربيت بدني، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم