جایگاه زنان درمشارکت های سیاسی درکشورهای کمتر توسعه یافته

چکیده: یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های جوامع تحصیلکرده، حضور نداشتن زنان در مناسب های سطح اول سیاسی است که به علل بسیاری از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جایگاه درخور شانی را نصیب زنان در کشورهای کمتر توسعه یافته نشده است. تا جایی که بسیاری از فعالان جامعه زنان بر این باورند که برای تغییر رویکرد‌ها در این زمینه راهی طولانی لازم است که در سال‌های اخیر صدای گام‌های شتابان آن بوضوح شنیده می‌شود. زنان به عنوان نیمی از نیروی انسانی موجود در جوامع بشری که خود یکی از مهم ترین منابع توسعه اند ، نقشی به سزا در توسعه ی جوامع انسانی ایفا می کنند.


در نتیجه مشارکت زنان در همه ی فعالیت های اجتماعی، مانند عرصه سیاست ضروری است، به گونه ای که می توان گفت نقش اقلیت داشتن زنان در امور سیاسی موجب عقیم ماندن دموکراسی در جامعه می شود. گزارش توسعه ی انسانی سازمان ملل متحد که رتبه کشور های گوناگون جهان را در امر توسعه انسانی مشخص می کند. در این پژوهش که به صورت تحلیلی-توصیفی صورت گرفته است، پژوهشگران در پی یافتن پاسخی برای پایین بودن میزان مشارکت سیاسی زنان در کشورهای کمتر توسعه یافته هستند و به همین منظور با بررسی تطبیقی جایگاه کشورهای منطقه در رتبه بندی دموکراسی جهانی و میزان مشارکت سیاسی زنان در منطقه ، سعی در شناسایی دلایل این موضوع دارند که در نهایت ، با دسته بندی موانع مشارکت سیاسی زنان ، به موانع سیاسی ، فرهنگی ،  آموزشی و همچنین موانع فیزیولوژی به نتیجه گیری از مباحث طرح شده پرداخت خواهد شد .
واژه های کلیدی:
دموکراسی ، مشارکت سیاسی ، شاخص توسعه ی انسانی، زنان، کشورهای کمتر توسعه یافته.
1-مقدمه:
مسئله ی جایگاه زنان نسبت به وضع مردان هم جذاب و هم پیچیده است چرا که بسیاری از مقولات تجربه ای بشری را در بر می گیرد هر چند بررسی حاضر در مورد جایگاه نسبی زنان توجه خود را معطوف به متغیر های قتصادی و سیاسی خواهد نمود ، اما این به معنای آن نیست که جایگاه زنان در هر جامعه ای را می توان تنها با مراجعه به اقدام های سیاسی و اقتصادی صورت گرفته در آن توضیح داد. این مسئله نیز دارای اهمیت است که جایگاه و مرتبه ی زن مطلبی ایستا و فاقد پویایی نیست و افزون بر این، جایگاه و مقام زن باید همواره با توجه به شرایط زمانی و مکانی در حال تغییر و ازجمله شرایط شکل دهنده ی اقتصاد و سیاست نوین جهانی مورد ارزیابی دوباره قرار گیرد. بستر و شرایطی که جایگاه نسبی زنان با توجه به آنها سنجیده می شود ، در بی ثباتی مداوم می باشد و تحت تأثیر پیشرفت های فناوری روابط موجود میان دولت و بازار ، آموزش و پرورش و متغییری بی اندازه بی ثبات به نام نگرش قرار می گیرد(جانسون و دیگران،1386) .
در اواخر سده ی بیستم و با نگرش فرآیند جانی شدن و در پی آن ، حرکت شتابان مردم در جوامع گوناگون به سوی دموکراسی ، تحرکات سیاسی از سوی زنان برای درگیر شدن آنان در امر سیاست و دخالت در فرآیندتصمیم گیری در کشور های گوناگون صورت گرفت. هر چند به عنوان پدیده ای کلی در جوامع بشری حضور زنان در عرصه ی امور سیاسی درحال گسترش است ، اما کیفیت و کمیت آن در جوامع گوناگون متفاوت است.  زنان در بیش تر کشور های جهانی با وجود آن که موانعی قانونی انگشت شمارند ، نقشی اندک در عرصه های سیاسی دارند. برخی از دولت ها ، از معیار هایی ویژه برای اصلاح وضعیت زنان استفاده می کنند. ساز وکار های گوناگونی برای افزایش تعداد زنان متصدی مقام ابداع شده اند: مثلا، شمار ویژه ای از نامزد های احزاز مقام ، باید زن باشند. در ساختار حزب سیاسی مقرر می شود که شمار ویژه ای از اعضاء زن باشند. کرس هایی برای زنان محفوظ می ماند، یا رییس دولت ، زنان را به مقام هایی منصوب می کند. اقدام مثبت برای زنان ، همچون سایر شکل های اقدام مثبت در امور سیاسی و تجاری ، محل اختلاف نظر است .
اندیشه ی استقلال و قدرت و تصمیم گیری به نوعی در زنان امروز دنیا شکل گرفته است که دخالت در امور اجتماعی و شکت در فعالیت های زندگی از تقاضاهای اولیه آنان است. به گونه ای که دستیابی به قدرت اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی از ویژگی های بارز زنان امروز به شمار می رود(کردی ،1384). البته باید گفت که مبارزات آزادی زنان در هیچ کشوری برابری کامل با مردان را برای زنان به ارمغان نیاورده است. با این حال در پایان سده بیستم در بیشتر کشور های جهان زنان از همان حقوق شهروندی مردان برخورد شدند. مشارکت زنان در فرآیند دموکراتیک ، همانند مشارکت مردان ، نوعا با حق رای ، فعالیت در گروه های پارلمانی و احراز نقش های رهبری سیاسی مشخص  می شود. با این حال در بسیاری از کشور ها با این وجود از میان رفتن موانعی قانونی بر سر راه حضور زنان در جریان های دموکراتیک ، محدودیت هایی در مورد مشارکت آنان به عنوان موجودات سیاسی کامل بر جای مانده است و برای زنان در سطوح عالی قدرت جای چندانی نیست. در بیش تر کشور های جهان زنان نقش فرعی در عرصه های سیاسی دارند ، ولی در جوامع دموکراتیک حق رای دادن یکی از حقوق تثبیت شده ی همه ی زنان است(زهدی گهر پور،1389) .
2-روش پژوهش
روش پژوهش در مورد استفاده در این مقاله ، تحلیلی ـ توصیفی بوده و با توجه به منطقه جغرافیایی مورد مطالعه(کشورهای کمتر توسعه یافته) که دارای اشتراکات تاریخی ،فرهنگی و اجتماعی و مهم تر از همه ، مذهبی فراوانی هستند ، نتایج این پژوهش ها می توانند نمایی کلی از وضعیت و جایگاه زنان منطقه در خصوص مشارکت سیاسی و اقتصادی به علاقه مندان ارایه نمایند. لازم به ذکر است که در این پژوهش ، گردآوری ها به شکل کتابخانه ای و ترکیبی از منابعی چون کتاب ها ، مجله ها ، و فصلنامه ها ، اینترنت و گزارش توسعه ی انسانی سازمان ملل بوده است.

3-چارچوب نظری تحقیق
1-3-دموکراسی

پترس قالی1943، دبیر کل سابق سازمان ملل متحد ، در پیام خود به مناسبت روز حقوق بشر در10 دسامبر1993، عنوان می کند که کرامت کامل انسان فقط به معنای آزادی از شکنجه نیست بلکه آزادی از گرسنگی هم معنی می دهد. به باور  وی ، کرامت انسان فقط به معنای ازادی از شکنجه نیست بلکه آزادی از گرسنگی هم معنی می دهد. به بار وی ، کرامت کامل انسان در عین حال که به معنای حق رای و حق آزادی عقیده است ، به معنای حق آموزش ، حق بهداشت و رفاه نیز می باشد. در حقیقت کرامت انسان به معنای برخورداری از کلیه حقوق و عاری از هر گونه تعبیض است و توسعه ی صحیح به پایه ای استوار از دموکراسی و مشارکت عمومی نیازمند است(یونایتد،2004) .
دموکراسی سیستمی از حکومت است که با وجود تنوع در ساختار ها و ساز و کار ها، قدرت سیاسی ایده آلی را بر پایه ی مردم تجسم می کند و دموکراتیزاسیون فرایندی است که جامعه را به سمت باز بودن ، مشارکت بیش تر و کاستن از اقتدار گرایی هدایت می کند(باتروس قالی،2002) .
توجه به حقوق افراد و فراهم کردن نیاز های مقدماتی مردم تحت سلطه ی حکومت دموکراتیک موضوعی است که حاکمان نباید آن را از بین ببرند: دموکراسی باید در بر گیرنده ی حقوقی از قبیل حق برابری آموزش ، حق برابری مراقبت های بهداشتی و همچنین در آمدی که تکاپوی پاسخگویی به نیازهای مقدماتی شیوه ای از زندگی متمدنانه را بنماید، باشد(ساوارد،2006) .

2-3-زنان و دموکراسی
مقوله زنان و دموکراسی ، به نقش های زنان ، به ویژه نقش های سیاسی آنها ، در جوامع دموکراتیک می پردازد. در سده نوزدهم ، حتی با آغاز شکوفایی دموکراسی در جهان ، بیش تر زنان از مشارکت معنادار در فرایند های سیاسی کشور هایی که در آن ها زندگی می کردند باز داشته شدند. موانع قانونی و نیز هنجارها و آداب و رسوم اجتماع ، زنان را از حقوق اعطا شده به مردان محروم می کردند. تنها در سده بیستم بود که نظام های دموکراتیک حق رای و حق تصدی مقام(اجازه جامعه برای برخورداری از این حقوق) به زنان اعطا شد. در پایان سده بیستم ، در بیشتر کشور های جهان ، زنان از همان حقوق شهر وندی مردان برخوردار شدند. مشارکت زنان در فرآیند دموکراتیک ، همانند مشارکت مردان ، نوعا با حق رای ، فعالیت در کروه های پارلمانی و احراز نقش های رهبری سیاسی مشخص می شود. در بخش اعظم تاریخ جهان ، فعالیت سیاسی برای زنان نا مناسب دانسته شد. در واقع تا دهه 1960تقسیمات جنسیتی به ندرت از حیث سیاسی ، چشمگیر یا مهم تلقی می شد و این تفاوت ها بیش تر طبیعی تلقی می شدند(هی وود،1385). اما آنچه جای خرسندی و امید واری دارد این است که امروزه عموما این اصل پذیرفته شده است که میان زن و مرد(در فعالیت های اجتماعی) باید مساوات وجود وجود داشته باشد و زنان دیگر نباید بیش از این از صحنه سیاست مانند دیگر ابعاد زندگی دور بمانند افزون بر این ، شاید بتوان گفت که زنان نسبت به جمعیت شان دست کم مشارکت پنجاه درصدی در تمام سطو و ابعاد اجتماعی را باید داشته باشند ، تا این عدالت محقق شود.همچنین نباید از نظر دور داشت که اگر زنان در پست های تصمیم گیری اصلا شرکت نکنند و یا حضور کافی نداشته باشند.اصل دموکراسی و قانونی بودن سیستم های دموکراتیک نقض خواهد شد و اعتماد عمومی نسبت به سازمان ها از بین خواهد رفت. حتی می توان ادعا کرد که اگر زنان پست های قدرتمند کنار گذاشته شوند ، دموکراسی به معنای واقعی اش خدشه دار شده است(هنیگ ،1384) . حمایت از مشارکت زنان در نهادهای دموکراتیک حکومت ، پدیده ای بسیار نوین است و در بسیاری از کشورها این حمایت مقدار زیادی در حد لفاظی است  ماده  21اعلامیه ی جهانی حقوق بشر که در 1948 اعضای سازمان ملل آن را تصویب کردند. حق هر کس برای مشارکت در حکومت را تعیین  می کند. هر کس حق دارد که در اداره امور عمومی ، خواه به صورت مستقیم و خواه به واسطه ی نمایندگی که آزادانه انتخاب شده باشند ، شرکت جوید . گفتنی است کنوانسیون حقوق سیاسی زنان(مصوب(1952نخستین سند بین المللی تخصصی است که متضمن حق رأی ، انتخاب شدن و انجام دادن وظایف عمومی برای زنان و مردان در شرایط مساوی است. حقوق سیاسی زنان شامل حق شرکت در انتخابات ، اشتغال در مشاغل دولتی ، مشارکت در حاکمیت و ساماندهی سیاسی است.

3-3-مشارکت سیاسی
مشارکت سیاسی متضمن سهیم شدن اجتماعی فعال ، غیر توده ای ، برابر و نا آمرانه از بالا به پایین افراد و گروه ها (به ویژه افراد و گروه های فرو دست) در تلاشی سازمان یافنه و سنجیده به منظور هدایت سرنوشت و بهبود زندگی شان از حیث دخالت در تصمیم گیری ها و افزایش کنترل بر نهاد های سیاسی است(پیشگاهی فرد، 1388). مایکل راش  در کتاب خود با عنوان جامعه و سیاست مشارکت سیاسی را در گیر شدن فرد در سطوح گوناگون فعالیت در نظام سیاسی از عدم در گیری تا داشتن مقام سیاسی رسمی می داند. همچنین می توان به عریفی که لستر میلبراث  از مشارکت سیاسی ارایه کرده اشاره کرد. وی مشارکت سیاسی را مجموعه ای از فعالیت ها و اعمال شهروندان برای اعمال نفوذ بر حکومت و هدایت از نظام سیاسی می داند. حوزه عمل مردم در امر مشارکت به نظر ایشان شامل اعمال فشار رقابت و تأثیر گذاری از یک سو و حمایت و پشتیبانی از سوی دیگر است (چابکی 1384). گفتنی است که میتوان برای مشارکت سیاسی انواع و سطوح گوناگونی نیز در نظر گرفت . مشارکت سیاسی تحت تآثیر شرایط اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی ، باور های مذهبی و پیشینه تاریخی قرار می گیرد . مشارکت می تواند مسالمت آمیز یا غیر مسالمت آمیز مستقیم یا غیر مستقیم ، در سطح توده یا نخبگان ، رسمی یا غیر رسمی ، خود جوش یا بر انگیخته باشد. (وثوقی و هاشمی ،1386). این موضوع را نیز نباید از نظر دور داشت که حقوق سیاسی و مشارکت در حکومت بر پایه ی آزادی های سیاسی استقرار می یابد . هرگاه در نظام سیاسی و ارزشی حاکم بر جامعه ، آزادی های سیاسی به رسمیت شناخته نشده باشد ، جایی و فرصتی برای برخورداری شهروندان از حقوق سیاسی متصور نیست و همواره این حقوق در معرض گزند و آسیب است ( کار ،1385).
4-3-توانمند سازی جنسیتی
مفهوم توانمند سازی جنسیتی ، هر چند به برابری جنسی مرتبط می شود ، اما موضوعی مجزا از آن است . هسته و کانون بحث توان مند سازی، در توانایی زنان برای اداره سرنوشت خودشان قرار دارد . این مفهوم ضمنی که باید زنان توانمند شوند ، نه تنها در برابر امکانات برابر( مانند آموزش و بهداشت ) و دسترسی در برابر به منابع و فرصت ها (مانند مسکن و اشتغال) دلالت می کند بلکه به این نکته نیز اشاره دارد که زنان باید سازمان هایی برای دفاع از حقوق ، امکانات ، منابع و فرصت های خود نیز داشته باشند تا بتوانند به انتخاب های حساس و سرنوشت ساز  همچنین تصمیم سازی های بزرگ اقدام کنند. این سازمان ها باید بتوانند زندگی بدون ترس از تهدید و خشونت را برای آنان فراهم نمایند . به دلیل رویارویی زنان با میراث تاریخی این شرایط نامناسب ، این بخش عظیم از جامعه اغلب به عنوان اقلیتی آسیب پذیر مطرح می شوند ، این در حالی است که در بسیاری از کشور ها زنان دارای اکثریتی با ظرفیت های فراوان برای سرعت بخشیدن به جریان پیشرفت و ترقی جامعه هستند(سریواستاوا،2009) . برابری جنسیتی به معنای برابری شمار مردان و زنان و یا دختران و پسران در تمام فعالیت ها و نیز به معنای رفتار و عملکرد یکسان آن ها نیست . برابری جنسیتی به معنای برابری فرصت ها و ایجاد جامعه ای است که در آن زن و مرد بتوانند به شکل مساوی زندگی رضایت مندانه ای داشته باشند . برابری جنسیتی این نکته را روشن می سازد که زنان و مردان در بیشتر مورد ها نیاز ها رجحان های گوناگونی دارند با الزامات ( تنگناها ) گوناگونی روبرو هستند و خواسته های گوناگونی دارند ( هنشال مامسن ، 1385) . به باور کاهنین  هر استراتژی که از آن برای کم کردن نابرابری جنسی استفاده  میشود ، باید بر توانمند سازی زنان ، تمرکز نمایند . وی بر این باور است که برای رفع تبعیض سیستماتیک ( نهادینه شده ) علیه زنان ، باید در ساختارهایی که نابرابری های جنسیتی را جاودانه ساخته اند ، نفوذ کرد و محرک های فتنه انگیز را تغییر داد؛  قدرت سیاسی در قلب هر دو سیستم  انگیزش و هنجارها وجود دارد . شهروندان قدرتمند شده ، سازنده سیستم های تشویقی ، به ویژه برای بهره مندی خود و امثال خود خواهند بود و ساختار های هنجاری خود را بر اساس باورها و تجربات خود شکل می دهند . اگر این سیستم ها باعث گسترش یافتن نابرابری ها بر اساس تفاوت های جنسیتی شوند ، تنها توانمند سازی شهروندان با علایق متفاوت و ارزش های ادراکی گوناگون ، به احتمال زیاد منجر به تغییر تعصبات سیستماتیک آن ها خواهد شد ، بنابراین توانمند سازی به عنوان قلب هر استراتژی ، به منظور کاهش نابرابری جنسی عمل می کند(سریواستاوا،2009).
5-3-ابعاد برابری جنسیتی
برای درک کامل مبحث برابری جنسیتی ناگزیریم که اشاره ای نیز به ابعاد این موضوع با توجه به نقش و تأثیر زنان در جامعه داشته باشیم .
توانایی ها: به توانایی های پایه ای انسلان که با آموزش ، بهداشت و تغذیه سنجیده می شود ، اشاره دارد و نیز اساس رفاه فردی و همچنین وسیله ایست تا توانایی های فردی ، دیگر اشکال رفاه را سبب شود .
دسترسی به منابع و فرصت ها : به برابری ، برای استفتده از فرصت ها و اعمال توانایی ها در راستای دست یافتن به سرمایه های اقتصادی مانند زمین ، ثروت و … ، منابع ( در آمد و شغل ) و همچنین فرصت های سیاسی ( مانند حضور در پارلمان و دیگر ساختار های سیاسی ) اشاره دارد .
امنیت : به معنای کاهش دادن میزان آسیب پذیری از خشونت درگیری هاست . خشونت و درگیری و آزار و اذیت های جسمی و روحی که موجب کاستن از توانایی های فردی، خانوادگی و اجتماعی می شود . خشونت ، زنان و دختران راهدف قرار داده است و معمولا هدف از آن بر سر جای نشاندن زنان همراه با ترسی همیشگی است(سریواستاوا،2009).

6-3-عوامل و موانع مشارکت سیاسی زنان
روی هم رفته ، موانع و مشکلاتی که بر سر راه مشارکت سیاسی زنان وجود دارد را می توان به دو دسته موانع ساختاری و موانع غیر ساختاری تقسیم کرد . در خصوص موانع ساختاری می توان به ساختار سیاسی ، عامل های فرهنگی و دلایل آموزشی اشاره کرد . محدودیت های فیزیو لوژیکی زنان نیز عمده ترین مانع غیر ساختاری به شمار می رود .
7-3- موانع سیاسی
صاحب نظران حوزه ی جامعه شناسی بر این باورند که بین نظام های دموکراتیک و کثرت گرا و مشارکت سیاسی رابطه ای مستقیم وجود دارد ، یعنی به میزان گستردگی و استحکام نظام دموکراتیک و کثرت گرا ، میزان مشارکت سیاسی نیز افزایش خواهد یافت . هرقدر نظام سیاسی ، توتالی تر یا تمامیت خواه تر باشد ، به همان میزان مشارکت سیاسی کاهش میابد . پس گستردگی مشارکت سیاسی ، رابطه ای مستقیم با نظام دموکراتیک و رابطه معکوس با نظام اقتدار گرا دارد . نظام های دموکراتیک نهادینه شده ، بر اساس نظر هانتینگتون ، بهتر می توانند مشارکت سیاسی مردم را تضمین و زمینه های گسترش آن را مهیا سازند . رابرت دال بر این باور است که رابطه ای مستقیم بین نظام دموکراتیک و مشارکت سیاسی وجود دارد . از ویژگی های حکومت های اقتدار گرای مردسالار این است که انحصار قدرت بسیاری از مناصب سیاسی و اجتماعی در دست مردان است . در حقیقت پدر سالاری شکلی از سازمان اجتماعی و سیاسی است که در آن زن نه حق دخالت در سیاست را دارد و نه از حقوق مربوط به شارکت در حیاط جمعی برخوردار است. در این معنی ، در چنین جامعه ای برتری سیاسی مردان به چشم می خورد       (سارو خانی، 1379). با این رویکرد در خصوص ساختار سیاسی کشورهای منطقه می توان گفت : دولت و سیاسیت پدیده ای مرد سالارانه است و مشارکت سیاسی به مفهوم فردی رایج در آن در حقیقت به معنی زن زدایی است و در ساختار مرد سالارانه ، مردان با تمرکز گرایی و انحصار همه جانبه ی قدرت ، مشارکت سیاسی را محدود و در صورت توانایی نابود می کنند و برای تولید و باز تولید نظام سیاسی خود از دانش هایی که طی قرون متمادی تولید کرده اند ، در عرصه های فرهنگی و ایدئولوژی ،اجتماعی و … برای تثبیت و مشروعت بخشیدن به نابرابری بین زن و مرد بهره می گیرند .اختار سیاسی نظام پدر سالاری ، از رابطه ی قدرت ، دانش ، قدرت ، برای تولید خود استفاده می کنند و چیرگی خود را نسبت به خانواده محدود نمی کند بلکه عرصه های گوناگون جامعه را نیز در بر میگیرد . پدر سالاری هرگز زندگی خصوصی را تاب نمی آورد و به هر دلیل یا به هر بهانه ، در آن دخالت می کند . از لحظه ی ت.لد تا هنگام مرگ ، در زندگی فرد دخالت می کند و اساسا برای کسی زندگی خصوصی قایل نیست (سارو خانی، 1379).
8-3-دلایل آموزشی
بر اساس آمار های بین المللی ( گزارش توسعه ی انسانی سازمان ملل ) در بیشتر کشور های دنیا درصد کم سوادی زنان نسبت به مردان بیش تر است و این خود عاملی است که میزان آگاهی آنان را از جریان های سیاسی کشور خود و جهان کاهش می دهد . طبیعی است که فعالیت های اجتماعی و سیاسی این قبیل زنان بسیار محدود است . همچنین جنبش ها و فعالیت های سیاسی و اجتماعی در برخی از کشور ها با توجه به فرهنگ ملی و بومی دینی آن ها می باشد . آنها با جنبش های اصلاح طلب و دموکراتیک موجود در جوامع مدرن هم خوانی ندارند . که همین مسئله موجب عدم شکل گیری جنبش ها و انجمن های سیاسی زنان و در نتیجه مشارکت سیاسی آنان می شود(شاهسون،1384).
9-3-عامل فرهنگی
یکی از عامل های کمرنگ بودن مشارکت زنان سنت ها و آداب مردسالارانی است که کم و بیش در بیشتر جوامع دیده می شود و طبعا برای فعالیت زنان در امور سیاسی زمینه ای فراهم نمی سازد بر اساس سنت های رایج در بیشتر کشور های منطقه اصولا فعالیت زنان در خارج از حریم خانواده مقبول تلقی نمی شود همچنین روشن نبودن سیاست دولت ها ونقش آنها در توسعه انسانی – فرهنگی در جوامع یاد شده از دیگر موانع بشمار می رود . افزون بر این می توان به این موضوع نیز اشاره کرد که مانند دیگر پدیده ها و تحولات اجتماعی دنیای معاصر کشور های منطقه سهمی در جنبش های مرتبط با زنان نداشته اند و تنها بارقه ای از این تحولات و آن هم به گونه ای بسیار ناقص و با برداشت های بسیار اشتباه از اهداف اولیه این جنبش هارا درک کرده اند که همین امر به موضوع گیری خصمانه جامعه و هیئت های حاکمه ی این کشور ها منجر شده است در ضمن باید یاد آور شد که خود زنان دارای رفتار های سیاسی ویژه ای هستند که تامل بر انگیز است در این رابطه می توان به نکات زیر اشاره کرد:
1- نگرش زنان نسبت به سیاست چندان خوش بینانه نیست  و آن را حرفه ای مردانه می دانند .
2- مشارکت زنان در احزاب سیای به مراتب کمتر از مردان است که خود این مسئله می تواند نتیجه بی توجهی و آگاهی کم زنان از مسایل سیاسی باشد .
3- موفقیت زنانی که در عرصه ی سیاست ظهور می یابند بیش تر مرهون مردان سیاسی است که در کنار آنان بوده اند مانند خانم ایندیراگاندی خانم ایزابل پرون خانم بی نظیربوتو و ….
4- سنت گرایی و حافظه کاری زنان
5- زنان با توجه به ماهیت جسمانی و روحی خود اغلب از درگیر شدن در کارهایی که  آمیخته با اظطراب و خشونت و … است دوری می جوید(شاهسون،1384).

10-3-موانع غیر ساختاری
ویژگی های فیزیولوژیکی از جمله موانع غیر ساختاری است . این ویژگی ها ذاتی و غیر اکتسابی هستند. زنان دارای یکسری ویژگی های فیزیولوژیکی هستند که حضور جدی آنها را در مدان عمل و در فعالیت های سیاسی کاهش می دهد که مهم ترین آنها دوران بارداری وضع حمل شیردهی و مراقبت از کودک است . امری که در هر صورت و به صورت جبری مانع از فعالیت آنها در امور سیاسی میشود . طبیعت و خلقت برای بقای نسل این وظیفه را بر عهده زنان قرار داده است بنابراین نه می توان آنها را از بین برد و نه می توان با آن از ستیز و مبارزه در آمد. واقع بینی حکم می کند که این ویژگی ها را بپذیریم، اما آنچه که مهم تر از ویژگی های فیزیولوژیکی زنان است برداشت ها و پیش داوری هایی است که گاهی در شبکه ی معرفتی پدر سالاری چهره علمی نیز به خود می گیرد و آن اینکه با سو استفاده از ویژگی های طبیعی زنان ویژگی هارا چنان تبیین و مطرح می کنند که زنان را بیش از پیش از صحنه سیاست و اجتماع به سود مردان دور و منزوی سازد . این همان رویکرد جنسیتی است که تلاش می کند ویژگی های زنان را حمل بر نقص وجودی آنان را بداند و در نتیجه زنان را ضعیف و ناقص جلوه دهد   ( ناجی راد، 1385).
4-نتیجه گیری
با نگاهی به جایگاه کشورهای کمتر توسعه یافته در رتبه بندی جهانی دموکراسی به راحتی میتوان دریافت که شکل غالب حکومت در منطقه اقتدار گرایی است و رابطه مستقیمی که بین اقتدار گرایی این کشور ها و پایین بودن میزان حضور زنان در فعالیت های سیاسی و اقتصادی وجود دارد پی برد .حکومت دموکراسی بر مشارکت مردم تکیه دارد و برای دست یابی به مشارکت گسترده شهروندان شرایط اجتماعی که نیاز های جمعیت را بر آورده می سازد باید ایجاد شود. که این بدان معناست که نابرابری های اجتماعی بین زنان و مردان در جوامع دارای نظام دموکراتیک کمتر است . در مقابل در جوامع غیر دموکراتیک منطق حکومت در راستای تامین مصالح عمومی افزایش سطح رشد و بهبود رفاه مردم و جلب مشارکت آنان نیست انها برای حفظ قدرت حکومت خود تنها به تعیین منافع گروه های کوچکی چون نظامیان ، پلیس مخفی ، طرفداران نظام حاکم و نیز اعضای تنها حزب موجود می اندیشد . نبود دموکراسی در کشور های کمتر توسعه یافته پدیده ای است که نه تنها زنان بلکه تمامی ساکنان این کشور ها را رنج می دهد آن چنانکه در یافته های پژوهش نیز ذکر شد . دلایل پایین بودن حضور زنان بسیارند که از جمله آنها مردسالارانه بودن ساختار سیاسی این کشور ها و همچنین محدودیت های عرفی و شرعی باشند که مانع از حضور پر رنگ و چشم گیر زنان منطقه در جنبه های گوناگون می باشد اما شاید بتوان گفت گذشته از این موانع، مانعی است که از میان برداشتنش کاری بسیار دشوار است و نگرش جامعه به حضور و فعالیت زنان در عرصه های سیاسی و اقتصادی است که برای از بین رفتن آن نیاز به تلاش همه جانبه و فراگیر از سوی تمامی اعضای جامعه است و در این بین وظیفه اصلی بر دوش خود زنان است .

منابع
1-پیشگاهی فرد ز و دیگران 1388 تحلیلی بر میزان مشارکت زنان در تشکل های سیاسی کشور در سال 1385 فصلنامه پژوهش زنان دانشگاه تهران شماره ی 24 .
2-جانستون آ و دیگرا 1386 جغرافیا های تحول جهانی : ترجمه نسرین نوریان انتشارات دوره عالی جنگ و دانشکده فرمانده ای و ستاد سپاه پاس داران .
3- چابکی 1384 نقش عوامل روان شناختی در مشارکت سیاسی زنان فصلنامه علوم اجتماعی شماره 19.
4- راش  م 1383 جامعه و سیاست ترجمه منوچهر  صبوری انتشارات سمت.
5- زاهدی گهر پور م 1389 ، تحلیل فضایی ، پدیده دموکراسی در خاور میانه ، پایان نامه کارشناسی ارشد جغرافیای سیاسی ، به راهنمایی دکتر زهرا اسلامی فرد ، دانشگاه تهران .
6- ساروخانی . ب 1379 در آمدی بر دایره المعارف ، علوم اجتماعی تهران ، انتشارات کیهان .
7- شاهسون ، پ 1384 ، بررسی مقایسه ای در امورد زنان در امور مدنی – سیاسی کشور های گوناگون ، اطلاعات سیاسی – اقتصادی شماره 164-163.
8- کار ، م 1385 ، مشارکت سیاسی زنان ( موانع و امکانات ) انتشارات روشنگران و مطالعات زنان .
9- وثوقی . م هاشمی ع . 1386 . روستاییان و مشارکت سیاسی در ایران شماره 32 -31.
10 – هنشال مامسن ژ 1385 ، جنسیت ، یکی از مباحث توسعه ، ترجمه دکتر زهره فنی ، اطلاعات سیاسی اقتصادی شماره 234 – 233.
11- هنیگ ر هنیگ س . 1384 زنان و قدرت های سیاسی . ترجمه مژگان دستوری . تهران نشر اجتماع
12- هیوود آ . 1385 ، مقدمه نظریه سیاسی . ترجمه عبدالرحمن . عالم ، نضر قومس .
13-ناجی راد م . 1385 : موانع مشارکت زنان در فعالیت های سیاسی اقتصادی ایران پس از انقلاب . تهران انتشارات کویر .

 

 

14-Boutrous -Ghali,B: (2002) An Agenda for Democratization :united nations.
15-Campbell David F. J.(2008) . The Basic Concept for the Democracy Ranking of the Quality of Democracy: University of Klagenfurt .Pdf.
16-Human Development Report(HDR), (2009) Overcoming barriers: Human mobility and development, Published for the United Nations Development Programme (UNDP).
17-Saward, M. (2006)The terms of Democracy : Cambridge :polity press 18-Srivastava, sushma: (2009) Encyclopaedia of Women and Development, volume 3, commonwealth publishers.
18-United Nations:(2004)notes for speakers: Human Rights . New Yourk: UN Publications.
19-United Nations: (2005) Millennium Declaration, Published by United Nations
20-www.economist.com/ The Economist Intelligence Unit’s Index of Democracy 2008 . pdf.

نویسنده: عباس جهان آبادیان، کارشناس ارشد علوم سیاسی-Jahan6964@iran.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *