خاستگاه حقوق بشر و دغدغه هاي امروز

 

حقوق بشر در گذشته تاريخي اش از مسائل چالش زا در عرصه بين المللي بوده است. اين ميراث مشترک جهاني در راه پاسداري از حيثيت انساني فراز و نشيب هاي بسياري به خود ديده؛ نابرابري ها و ستم ها و جنگ هاي بي شمار همواره ناقض حقوق بنيادين بشري بوده اند. اما با تحولات قرن هجدهم اروپا رنسانسي در حقوق بشر پديد آمد که ضامن اجراي آن شد. تا اين زمان حقوق بشر براي دولت ها در حد طرح يک مساله اجتناب ناپذير بود و در مرحله عمل
– اگر به اين مرحله مي رسيد- شکست آن قطعي مي کرد. اکثر اعلاميه ها و اسناد مربوط به حمايت از حقوق اساسي داراي قدرت اجرايي نبودند زيرا نهادينه سازي آنها در دولت صورت نمي گرفت. تدوين و اجراي اين حقوق برعهده دولت هايي بود که از طريق اجراي قانون بايد به حمايت از آن مي پرداختند. اما وضع قوانين به اراده و نفع دولت ها به تفاسير گوناگون و جانبدارانه از حقوق بشر انجاميد و اين گونه در کانون خود نقض شد.وجود بيش از 70 سند بين المللي اعم از اعلاميه، قرارداد و معاهده در سطح جهاني و منطقه يي از ابتداي تاريخ مکتوب حقوق بشر اهميت و در عين حال ناپايداري آن را در ضمانت اجرايي آشکار مي سازد. اولين سند بين المللي در اين زمينه فرمان منشور کبير يا «ماگنا کارتا» در قرن سيزدهم ميلادي در انگلستان صادر شد که فقط متضمن پاره يي از حقوق و آزادي ها براي عموم در قاموس حقوق فئودالي قرون وسطي بود. آخرين مورد آن، ميثاق بين المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در سال 1966بود که تا سال 2001به تصويب 147کشور رسيد.مبارزه بي امان انسان براي رسيدن به حقوق خود و آزادي که بر تارک آن مي درخشيد، در عصر روشنگري به اوج رسيد و غوغايي برپا کرد که انقلاب و جنگ استقلال توامان به وقوع پيوست. کانون اين انقلاب نه در مهد روشنگري و نه با حضور فيلسوفان و حقوقدانان و سياستمداران برجسته بلکه در سرزميني آن سوي اقيانوس اطلس و در ميان مردمي مهاجرنشين بود. از ميان تمام مکتوبات بشردوستانه با گذشت بيش از 230سال اعلاميه استقلال امريکا و منشور ايالت ويرجينيا با خصيصه بارز حمايت از حقوق بشر جايگاه ويژه يي دارد. اعلاميه يي که منشاء اثر حقوق بشر دوستانه شد.مهم ترين حاصل انقلاب امريکا هرچند رنگ سياسي غالبي داشت بيانگر حکمت حقوق طبيعي در عصر تنوير افکار بود. فلسفه آن در قالب تعابيري مانند« بشر» و «طبيعت» ريخته شد چنان که يکي از متفکران عصر روشنگري گفت؛ «حقوق مقدس بشري را نبايد در ميان طومارهاي کهن و اسناد پوسيده جست وجو کرد. اين حقوق را قدرت الهي با نوري از آفتاب در تمامي مجلد طبيعت بشري منقوش ساخته که ستردن و امحاي آن به دست هيچ بشري ميسر نيست.»

زمينه انقلاب امريکا
در نيمه قرن هجدهم ميلادي امپراتوري انگلستان سي و يک دولت تابع داشت. تمام اين دول در امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي خود وابسته به انگلستان بودند. «جرج سوم» پادشاه اين امپراتوري خود را «سلطان وطن پرستي» مي ناميد و با نفوذ گسترده اش بر همه دستگاه ها سلطه داشت. قدرت و حق حاکميت پارلمان چنان بود که از عهده انجام هر کاري بر مي آمد و در واقع اعضاي آن در مقام «دوستان سلطان» زمام امور مملکت را در دست داشتند.ماليات هاي سنگين براي تامين مخارج ارتش و نيروي دريايي عظيم انگلستان و سربازگيري هاي پي درپي براي جنگ بيش از همه بر دوش مردم امريکا بود. تصويب قوانين جديد در اين دوره منجر شد دولت انگلستان ماليات و عوارض گمرکي بيشتري را بر اتباع خود تحميل کند که با مخالفت شديد مهاجرنشين ها مواجه شد. اما پارلمان همواره به دقت جوانب امر را مطالعه مي کرد تا مالياتي پسند خاطر امريکايي ها پيدا کند.مردم امريکا مدعي بودند پارلمان اختيار اخذ ماليات را از آنها ندارد زيرا آنها نماينده يي در پارلمان ندارند اما دولت انگلستان خود را حافظ منافع تمامي مردمان امپراتوري معرفي مي کرد. استدلالات طرفين راه به جايي نبرد جز اينکه پايه يک نهضت اصلاحي در سيستم اقتصادي امريکا گذاشته شد. پس مقاومت در برابر قوانين تحمل ناپذير و سودجويانه پارلمان انگلستان فکر آزادي و استقلال را در مخيله مهاجرنشين ها پروراند.

صدور اعلاميه استقلال
روز چهارم ژوئيه سال 1776تالار استقلال شهر فيلادلفيا صحنه حضور نمايندگان مستعمرات سيزده گانه «کنگره قاره يي» بود. مسوولان نهضت مقاومت اعلام نامه استقلال را تصويب کردند که به موجب آن ايالات متحده در ميان دول روي زمين از استقلال و تساوي در حقوق برخوردار شد و اين اولين متني بود که در آن واژه قانون اساسي ذکر شد. هر سيزده ايالت جديد بدون اتلاف وقت به تنظيم يک رشته قوانين اساسي پرداختند و اصول مسلم واحدي در آن گنجاندند که به منظور حفظ «حقوق لاينفک» در ميان افراد بود. در ماده اول اين قوانين تصريح شده است؛ «کليه ابناي بشر به حکم طبيعت آزاد و مستقل بوده و حقوق ذاتي خاصي دارند که نمي توانند طي هيچ قرارداد فردي و اجتماعي از آن محروم شوند.»

منشور حقوق بشر
مهم ترين بخش اين قانون اساسي به صورت متمم به آن اضافه شد. «جرج ميسون» مولف اعلاميه استقلال سال 1776ويرجينيا در کميته يي که براي بررسي شيوه نگارش قانون اساسي و ترتيب و تنظيم اصل آن تشکيل شده بود، اظهار داشت که اين سند فدرال بايد حاوي يک منشور حقوق براي مشخص کردن حقوق تک تک شهروندان و حمايت از آن نيز باشد. درک نياز به منشور حقوق بشر به منظور روشن کردن حقوق افراد در کشور جديد از آغاز تصويب قوانين پديد آمده بود هرچند در «کنگره قاره يي» مخالفاني هم داشت. ده متمم اول قانون اساسي امريکا که بعد ها منشور حقوق بشر ناميده شد نمونه يي از «قرارداد اجتماعي ژان ژاک روسو» در عمل بود.اهم اين حقوق شامل آزادي بيان، آزادي مطبوعات، تضمين رعايت عدالت در محاکمات قضايي و… درست همان چيزي بود که روشنفکران اروپايي درصدد کسب و حفظ آن بودند. سرابي که امريکا و قوانين اساسي آن پديد آورد سيل مهاجران را به سرزميني که غايت مقصود بود سرازير کرد. اعلام نامه حقوق بشر امريکا بارها ترجمه، چاپ و منتشر شد و اساس قوانين بسياري از کشورها قرار گرفت. به گواه تاريخ اما در فاصله ميان طرح و عمل در مساله حقوق بشر قدرتي نشسته است که اعمال نظر مي کند و تصميم مي گيرد. بازتاب انديشه والاي حقوق بشر، امروز در سطح جهاني و منطقه يي درخششي از گذشته ها ندارد

منبع:http://article.irbar.com/content/view/4599/172

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *