خمینی، عاشق حقیقت و فدایی حق

از اراده و لطف الهی است که در سیره مبارزه بین خیر و شر آغاز شده از اولین روز پیدایش دنیا، شخصیت‌های بزرگ تاریخی ظهور کردند که با مرور زمان به اوج و مرتبه کمال، عقل و حکمت رسیده و ضمن مداخله در روند حوادث، در صحن تاریخ تحولاتی را ایجاد کرده‌اند. این احساس زمانی بر من چیره شده است که زندگی‌نامه امام خمینی بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران و تاریخ انقلاب اسلامی را مطالعه کردم.
آیت‌الله امام خمینی مهر خاص خود را در صفحه تاریخ بشر زده و می‌توان وی را پدیده الهی نادر ارزانی شده به جهان اسلام و آن از جمله به مردم ایران دانست. امام خمینی در راه نجات دین، مردم میهن خود، شکنجه‌های بسیار، زندان، تبعید و سختی‌های فراوانی را متحمل شد. ولی توانست اقشار جامعه را بر علیه رژیم منفور شاه که دستش به خون مردم آغشته شده بود و اخلاق، معنویات، فرهنگ، تاریخ این مردم و کشور را به سوی نابودی می‌کشاند، بشوراند. لذا می‌توان زندگی‌نامه وی را الگوی واقعی برای کسانی دانست که در کره زمین، وظایف اصلی خود را به خوبی درک می‌کنند و آثار باقی‌مانده از او را گنجینه‌ای برای تمام بشر محسوب کرد.
این شخصیت پاک‌دامن تاریخی که تمام عمر خود را جهت نیل به هدفی مقدس خرج کرد و با معنویات و اخلاق عالی، استعداد بی‌نظیر خود، پایه یک مکتب فلسفی، سیاسی و ایدئولوژیک مسلح به ارزش‌های اسلامی و دارای میراث غنی ادبی و فرهنگی ـ که شناخت کامل از این مکتب مستلزم مرور زمان طولانی است ـ را بنا نهاد و تلاش‌های وی فقط در راه مردم خود نبوده و بلکه خدمت‌گزار تمام بشر و به سخنی دیگر، زمانه خود بوده است.
کافی است که آثار نوشته شده در مورد مقایسه بین کاخ رضا شاه و محل زندگی امام را برای درک معنویات وی مطالعه کنیم؛ کاخ با شکوه و براق استوار شده بر روی آه و ناله مظلومین و اشتهای بی‌نهایت سیر نشده از خون مردم و معنویات مبتذل شده، در یک سو و زندگـــی معمولـی یک رهبر و فدایی حق و انسانی دارای قلبی غنی‌تر از تمام ثروت‌های دنیای فانی و سرمست از عشق الهی و رسیده به اوج محبت و معنویات، در سوی دیگر…
با اینکه تمام جامعه جهانی از امام خمینی به عنوان سیاستمداری مدبر و رهبر جسور انقلاب و سرپرست یک کشور، شناخت دارند ولی فعالیت وی شامل بخش‌های مختلفی بوده است.
این شخصیت اعجازبرانگیز و دارای انرژی پایان‌ناپذیر حتی اطرافیان خود و کسانی که شناخت خوبی از وی نداشته‌اند، را نیز به حیرت انداخته بود. وی یک شاعر بزرگ نیز بوده است. امام خمینی قلم خود را در شعر فارسی ـ بخش غنی و متکی بر سنن تاریخی و ادبی که به لحاظ زیبایی و معانی خود از جایگاه خاصی در ادبیات جهانی برخوردار است ـ نیز آزموده و اشعاری را در وزن‌های غزل، رباعی، قطعه و ترجیح‌بند حاوی موضوعاتی از قبیل دنیا و آخرت، زیبایی، زندگی، انسان، جدایی وصال، فلسفه، اخلاق قوم و غیره، نوشته و در شعرسرایی هرگز از شاعرانی بزرگ چون سعدی و حافظ کم نیاورده است.
آیت‌الله خمینی که به طور عمیق با علوم بیان، فلسفه و فقه آشنایی داشت، از دوران جوانی‌اش مشغول به سرودن اشعاری با تخلص «هندی» بوده است. شعر، برای تحقق خلاقیت سرشار از قدرت امام خمینی نقش یک پنجره را ایفا می‌کرد. منبع این قدرت پایان‌ناپذیر از عشق الهی سرچشمه می‌گرفت و این عشق الهی با خون و روح این شخصیت بزرگ ترکیب شده بود.
موسی نشده کلیم کلی خواهی شد
تا جلوه حق تو را ز خود نرهاند
در طور رهش مقیم کی خواهی شد
با یار ازل ندیم کی خواهی شد
شعر برای کسانی کلید است که می‌خواهند به دنیای اسرارآمیز و قلب شاعر نویسنده آن وارد شوند. درک خوب از معانی اشعار شخصیتی بزرگ و قدرتمند و سرمست از عشق الهی چون امام خمینی و سر زدن به دنیای داخلی و درون قلب وی، نیازمند با سواد و با فهم بودن همه خوانندگان است. اشعار کلاسیک و دارای محتوای عمیق و افکار فلسفی ـ عملی، خواننده را به تفکر و اندیشه وامی‌دارد و به حیرت می‌اندازد. «عشقی که انسان را آدم کرده است» انعکاس واقعی خود را در اشعار امام خمینی بازیافته است:
لذت عشق تو را جز عاشق محزون نداند
تا نگشتی کوه‌کن شیرینی هجرانی ندانی
رنج لذت‌بخش هجران را بجز مجنون نداند
نازپرورده ره‌آورد دل پرخون نداند
و یا:
یاران نظری که نیک‌اندیش شوم
تکبیرزنان رو سوی محبوب کنم
بیگانه ز قید هستی خویش شوم
از خرقه برون آیم و درویش شوم
این اشعار احساسات داخلی، عشق به زندگی و قلب بزرگتر از دنیای یک عاشق حق و انسانی فروتن را طوری با مهارت منعکس می‌کند که خواننده آن از قدرت قلم شخصیتی که زندگی پرکشمکش را پشت سر گذرانده است، به حیرت می‌افتد. این اشعار سرچشمه گرفته از عشق عالی، مقدس و پاک به خدا، نوعی بیان از ایده‌های سرشار از پاکی معنویات و زیبایی آمده در قرآن کریم برای بشر و بیانگر دنیای پر از آرزو و خیالات خوش دنیای درونی یک بزرگوار، سرکرده، رهبر و سیاستمداری چون آیت‌الله سید روح‌الله الموسوی خمینی است. سیره زندگی، اعمال و باقی‌ماندگانش حتی در زمان قید حیات وی، ماهیت جاودانه به خود گرفته و کاخی را در قلب میلیون‌ها انسان بلند کرده است. اکنون 15 سال از زمان ارتحال این بزرگوار می‌گذرد.
ما در مقابل روح مقدس فرزند بزرگ مملکتی که به اندازه تاریخ جهان قدمت دارد، سر تعظیم فرود می‌آوریم و خاطره عزیز این شخصیت گرانقدر که میراث ارزشمندی از وی برای بشر باقی مانده است، را گرامی می‌داریم و مغفرت خداوند متعال را برای او مسألت داریم.
در «دنیایی که به آن می‌آیند و از آن می‌روند» … زمان که بر همه چیز دنیا محاط است، در قبال عشق الهی و حرف حق، عاجز و ناتوان می‌باشد.
زمان که عمر دنیا را رفته رفته کوتاه می‌کند، فقط از حرف حق و عشق الهی به عنوان امانت مقدس نگهداری می‌کند و آن را به حافظه خود می‌سپارد. عشق همانند حفاظ از قلب حفاظت می‌کند و مانند باد خنک بر روح آدمی می‌وزد. زمانی که این اشعار را می‌خواندم، به یاد حرفی که شنیده بودم، افتادم: «اگر هر کدام از رهبران در دنیا می‌توانستند مصراعی از شعر بسرایند، به طور یقین، بشر در قبال بسیاری ای فجایع ایمن بود». ای کاش، تمام رهبران در دنیا می‌توانستند عاشق حق باشند و آن را قبله خود قرار دهند.
فرخ روزی که فارغ از خویش شوی
طغیان کنی و خرمن هستی سوزی
از هر دو جهان گذشته درویش شوی
یا حق گویان رسته ز هر کیش شوی
تو ای شخصیت مدبر، رحمت الهی بر تو باد. تا زمانی که امانت تو در دستان مطمئن و محبت تو در قلوب سرشار از نور الهی حفظ می‌شود، یاد تو جاودانه بوده و زنده خواهد ماند.
عطر یار
£ گلناره اینانج
(از جمهوری آذربایجان)
با مروری در اشعار امام خمینی درمی‌یابیم که ایشان در کنار رهبری دینی و سیاسی از استعداد بزرگ شاعری نیز برخوردار بوده است. این محصول نخستین آشنایی بنده با اشعار امام است. از رؤیت دال الهام‌بخش و تماس با روح فردی که تاریخ ایران را از محور خود خارج کرده احساسات غیرقابل توصیفی به انسان دست می‌دهد. اشعار امام از آن حکایت دارند که ایشان در طول همه عمر بسوی حق تلاش کرده است. ایشان یک عشق و سجده‌گاه دارند و آن عشق هم حضرت حق است که همه قبله‌ها را بخود معطوف ساخته است. دوستی عاشقانه کم است و برای رسیدن به یار باید تلاش کرد و قربانی داد و همواره در جهاد بود. این جهاد در واقع جنگ زاهد با درون خود و با نواقص خویش است. تلاطم‌های در بطن شاعر نیز پایان نمی‌یابد و عذابهای ناشی از حالات روحی که به وی دست می‌دهد وی را با پیوند‌های محکمتری به عشق خود می‌بندد. ولی لذت این حالات مگر قابل توصیف است؟ آنکه عاشق نیست چطور می‌تواند قدر عشق را ببیند. با این حال امام تلاش می‌کند همانند فانوس دریابی راه را به گمراهان نشان دهد. شاعر انسانها را مورد خطاب قرار می‌دهد و قبل از آنکه مرگ در بزند تلاش می‌کند سیم دل آنها را به صدا بیاورد.
عاشق
امام در اغلب اشعار خود «یار» و «دوست» را مورد خطابت قرار می‌دهد. به عنوان درویش در حال سماع این کلمات از زبان ایشان جاری می‌‌شود. این یار طبیعی است که به زخمهای دردناک و خونین وی التیام می‌بخشد. این زخمها در گردش دنیا و در لابلای مشکلات دنیا از بین می‌رود و رقت قلب نصیب ما می‌شود.
به غیر از بهترین دوستی که برای من جایگزین مجلس دوستان است
دوست نزدیک دیگری نیست که به زخمهایم التیام بخشد
عاشق شراب عشق را نوشیده و مست شده است. وی وقتی که شربت ساقی را مثل عشق خدایی به دل گرفته، میکده به خانه قلبش تبدیل شده است. این تعبیر امام خمینی در مطابقت با تعابیر معاصر صوفی اشاره‌ای به مستی از عشق خدا می‌باشد. درویش نام خدا را ورد زبان و روح خود را مست می‌کند و رند سرمست به حسرت عشق رهسپار می‌شود.
چنان مست شو که عقل را از دست بده و خود را به فراموشی بسپار
راه منتهی به دلبر برای عقل‌های بیدار برای همیشه بسته است
طریق
شاعر آگاه از این است که راهش به ابدیت می‌رسد. این راه را همه ما طی می‌کنیم. راه برخی بسیار هموار و عده دیگران پرفراز و نشیب است. بعضی‌ها در خانه قبر روی تشک می‌خوابند و برخی‌ها روی خار. امام قصد آن را ندارد که به باز کردن چیستانی بپردازد که بزرگان و متفکران جهان از باز کردن آن عاجز مانده‌اند. وی فقط تلاش می‌کند با خود به تفاهم برسد و هماهنگی بین روح و جان خویش ایجاد نماید.
نه ابوعلی‌ سینا و نه صدری بزرگ به نغز بلایا نرسیدند
به منشأ بلایا و به راهی که مقصدش نیستی است نرسیدند
عشق به خدا در فطرت انسان و در بطن گلی است که از آن ساخته شده است. خداوند به پدرمان آدم و مادرمان حـــوا که برای تزیین دنیا آفریده است عشـــق روح خـــود را دمیده است.
همانگونه که در غزل فوق «مقصد راه ـ نیستی» نیز آوردیم، سیمایی که تاریخ معاصر ایران را از محور خود برون کرده متوجه آن نکته بود که خارج کردن دنیا از محورش محال است. هر گام بشر تحت‌نظر خدا است و کسی نمی‌تواند بدون اجازه خدا حتی برگی را از درخت بچیند.
هر روز از دری به در دیگری و از منطقه‌ای وارد منطقه دیگری می‌شویم، ولی باز هم بی‌انتهایی در انتظار ما نشسته است. تو می‌توانی از یک کاروان جدا و همراه کاروان دیگری شوی و می‌توانی ساروان خود را عوض کنی ولی مقصد عوض نمی‌شود. کاروانی کـه با آن سفـــر کـرده‌ای فقط یک مقصد و یک حجاز دارد، آن هم بی‌انتهایی بی سوی خدا. از این سطرها نیز هویدا است که خمینی پیراهن درویشی بر تن کرده، بار سفر را بسته و با حزن به فانی بودن دنیا لبخند می‌زند. کسی که از درک این مهم عاجز مانده، خدا به او رحم کند. امام که توانسته بود هزاران انسان را به راه تمسک به کلام و اراده اسلام سوق دهد. هنگامی‌که با خدا و با خود تنها می‌ماند دنیا رنگ دیگری برای وی می‌گرفت. و مکالمه وی با خدای خود شروع می‌شود.
عذاب
اینجا است که عذابها شروع می‌شوند. این عذابها از درک لابد بودن این بحث ناشی می‌شود که جام مرگ بالاخره روزی به وی نیز داده خواهد شد. وقتی که زنگ عجل به صدا درمی‌آید برخی با حزن و برخی‌ها با شوق به آن می‌پیوندند.
چرا طوفان از بالا به روی لاله سرخ می‌کوبد
مگر او زیبایی لاله سرخ را نمی‌بیند
جرقه‌های عذاب
این عذاب جفایی است که عاشق در راه محبوبش متحمل آن می‌شود. دردهای عذابی که برای نیل به دلبر متحمل می‌شود در واقع تلاشهای اندکی در راه سعادت ابدی است. بشر برای رسیدن به یار خود دارد مجادله می‌کند. برای این کار پیش گرفتن راه کعبه عشق معنی ندارد. کعبه باید در داخل تو و در خانه قلب تو باشد. اگر روحت صاف نباشد چه معنی دارد که رویت را به کعبه گذاشتی و یا نگذاشتی. ای سالک کعبه را مجوی. آن را در داخل قبله‌گاه خود بجوی. برای یک کعبه در شرابی در دست ساقی و برای دیگری در کلمه «لبیک» درویش و برای دیگری در بت‌ها و غیره…
اگر پرده‌ها را از جلوی چشمانت برداری و چشم بصیرت دلت باز شود در می‌یابی که خیر و شر در مغز درک تو از او است. خدا را در چارچوب امکانات اعطا شده به ما و اجازه لطف شده به ما درک می‌کنیم. دنیا را به اندازه‌ای احساس می‌کنیم که احساسمان از خدا همانقدر است و بشر را بحدی دوست داریم که میزان محبت ما به خدا همانقدر است.
ای حافظ کعبه، مگر وقت فرا نرسیده است؟
بردار پرده را که کعبه دل مستان همیشه باز است
کعبه دل
وقتیکه پرده‌ها کنار زده می‌شود چهره لاله سرخ مانند پیامبر ناجی حضرت محمد(ص) نور می‌افشاند.
غزل بندهای دل را با هم می‌خوانیم:
غیر از لاله سرخ سیمای تو، من امید دیگری نمی‌شناسم
اگر مرا نجات ندهی نمی‌دانم عاقبتم چه خواهد بود
عطر این گل رز سرتاسر دنیا را فراگرفت و انسانها را از خواب غفلت بیدار کرد. اشکان خون رنگ لاله سرخ قطره قطره به چشمان بسته شده از غفلت تراوش کرد و اذهان خواب‌آلود را بیدار ساخت. حضرت محمد(ص) برای ساربانی ما و گسترش عطر اسلام و عشق خدا به دنیا آمد. رایحه دلبر در دلها جاری شد و روحیه‌ها را قوت بخشید:
همه عطرهایی که از گلزار طلایی به مشام می‌رسد
با عطر دلبر جلوه‌دار می‌شود و نور ظلمت را درمی‌نوردد
عطر یار
سرابی با ایجاد چشمه جوشان در دشتی درصدد اغفال بندگان خدا برآمده است. از درون این سراب در دشت آتش زبان‌گونه‌های لاله سرخ گرم می‌شود و خارهای آن دلها را می‌خراشد. پیامبر ما روی دلهای تشنه آب پاشید و دشت را دوباره زنده کرد.
فانوس دریایی
شاعر در غزلیات خود تارک دنیا بودن درویش‌ها را بهترین راه برای رسیدن به خدا نمی‌داند ولی با این حال بیان می‌کند که دلش مکان محتشمی برای عشق به خدا است. نور حق فانوس دریایی است که فقط افرادی با دیده‌های باز آن را می‌بینند. آنهایی که چشم بصیرتشان بسته است در تاریکی و آبهای خروشان گمراه می‌شوند و به مقصد نمی‌رسند.
در اشعار امام شاهد دوری از دنیا و تلاش برای راهیابی به اسراری که حوادث پنجگانه از درک آن عاجز مانده‌اند می‌شویم. این تلاشها همانگونه که به نظر می‌رسند واقعی هستند. زیرا دستانی که به سوی خدا دراز می‌شوند و دیدگانی که برای آن می‌گریند دست خالی برنمی‌گردند. او کوتاه‌ترین راه منتهی به حق را نشان می‌دهد. پروردگار به بندگان محبوب خود اجازه می‌دهد تا آنها مسائلی را که دیگران نمی‌فهمند درک کنند و چیزهایی که از احساس آنها عاجز مانده‌اند حس نمایند. ولی درهای بصیرت انسانها را بتدریج بازمی‌کند. اگر از یکی از درها به شایستگی عبور کند در آن صورت قدر موارد اعطا شده به وی را می‌داند و فقط در سایه شکرگذاری همه اینها، درب دیگری به رویش باز می‌شود… بدین ترتیب تا به آخر می‌رسد. هر آفریده‌ای فقط در حدی که آفریدگارش مجاز دانسته از دانش و تدبر برخوردار می‌شود. امکان دارد برخی‌ها در طول عمرشان دست از کتاب برندارند ولی همانگونه که ابله به دنیا آمده‌اند مثل ابله هم عمر را به پایان برسانند. اما دیگری مطالبی را که از کتب خوانده در زندگی خود تطبیق می‌دهد و از خدا می‌خواهد که زندگی را به وی بفهماند و حق را به رویش باز کند. پروردگار متعال نیز این درها را به رویش باز می‌کند و دل بنده‌اش را آکنده از رحمت و شفقت خود می‌کند. از رذالت بازمی‌دارد و به سوی مرحمت خود سوق می‌دهد. خداوند دوست داشتن را به آفریده‌های خود یاد می‌دهد.
شاعر از مشعل فانوس دریایی شعله‌هایی در قلوب انسانها ایجاد کرده و به ایجاد فانوس دیگری در اعماق دورتر دریا دعوت می‌کند. اگر درون تو فانوسی نباشد فانوس دریا راه تو را روشن نمی‌کند. آن باید در دل تو باشد تا بتوانی ظلمت را درنوردی. با آتش دوزخی در دست نمی‌توان به جانها نور افشاند.
همانگونه که در نمونه‌های فوق‌الذکر شاهدش هستیم امام خمینی در اشعار خود با رمز سخن می‌گوید. تلاش می‌کند زیبایی، عشق، لامکانی و غیرقابل دسترس بودن خدا را به خوانندگان برساند.
بدون تردید، شاعر، خدا، فلسفه جهان، مرگ و عشق را به وسیله درک خدادادی محصول مرحمت و سخاوت آفریدگار به دیگران انتقال می‌دهد. زندگی چه ما باشیم و یا نباشیم از روزی که خداوند کلمه «کُن» را فرموده موجودیت یافته و تا لحظه «نابود شو» ادامه خواهد یافت.
(بخش مطبوعات سفارت جمهوری اسلامی ایران ـ باکو)
پدیدآورنده: خانم اراده آفت
http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4767&id=38899

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *