اينگونه از سواد، در كانادا به عنوان اولين كشور، به صورت رسمي از طرف نظام آموزش و پرورش پذيرفته و جزء برنامههاي درسي مدارس گنجانده شد.[5]
چیستی سواد رسانهای
با پيدايش و انبساط انقلاب تكنولوژي در دهۀ 1980، جهان به مرحلۀ جديدي گام نهاد، كه در آن رسانهها، ضمن گام برداشتن در مسير تكامل و تنوع، به يكي از اجزاي اصلي جوامع بشري تبديل شدهاند. بنابراين براي اينكه بتوان در برابر رسانههاي متكثر موجود، مخاطبيني داشت كه بتوانند در كنار بهرهبرداري آگاهانه و فعالانه از اين رسانهها، خود را در مقابل چالشها و پيامدهاي مخرّب آنها حفظ نمايند، بايد سواد جديدي ایجاد کرد. فلذا نيازمند ارائه تعريف گستردهتري از سواد و افزايش فضاي مفهومي آن هستیم؛ كه معمولاً به معنای توانايي خواندن و نوشتن صرف نيست.
سواد رسانهاي علاوه بر توانایی ملحوظ در سواد سنتي، كه همان توان خواندن و نوشتن بود، توانایي تحليل و ارزشيابي پيامها و قدرت توليد و انتقال اطلاعات به ديگران در قالبهاي مختلف و با ابزار گوناگون را در انسان پديد ميآورد. اينگونه از سواد؛ با توانمند كردن انسان بر درك نحوه كار رسانهها و نحوۀ معنيسازي آنها، ماهيت و اهداف توليد پيام رسانهها و تأثيرات و تكنيكهاي رسانههاي گوناگون، او را از مصرفكنندگي صرف خارج كرده و در برابر اثرات رسانهها مقاوم ميسازد.
سواد رسانهاي در كنار آموختن خواندن ظاهر پيامهاي رسانهاي از رسانههاي مختلف، ميكوشد خواندن سطرهاي نانوشتۀ رسانههاي نوشتاري، تماشاي پلانهاي به نمايش درنيامده و يا شنيدن صداهاي پخشنشده از رسانههاي الكترونيك را به مخاطبان بياموزد.
به عنوان مثال؛ مخاطبي كه داراي سواد رسانهاي است، از اهداف و ميثاقهاي رسانهها خبر داشته و از آنها به طرزي آگاهانه استفاده ميكند. چنين مخاطبي از نقش صدا، موسيقي و ساير جلوههاي ويژه براي القاي فضا و معنی در تلويزيون و سينما با خبر است و ميداند چرا و چگونه يك پيام واحد در تلويزيون، سينما، روزنامهها، مجلات، راديو، تابلوهاي بزرگ تبليغاتي و يا بازيهاي رايانهاي ميتواند، اثرات متفاوتي از خود بجا گذارد.[6]
تواناییهاي مرتبط با سواد رسانهاي
برخي از تواناییهایي كه ميتوان در سايۀ سواد رسانهاي كسب كرد از این قرارند:
1. توانایی استفاده از تكنولوژي روز از جمله كامپيوتر، براي پردازش و توليد اطلاعات؛
2. توانایی نتيجهگيري در مورد روابط علّي و معلولي، ميان گزارشهاي رسانهها و واكنش عمومي؛
3. توانایی تشخيص تأثير تحريف، كليشهسازي، تبليغات و خشنونت در رسانههاي ديداري؛
4. توانایی تشخيص تفسير و بوجود آوردن تصويرهاي بصري؛
5. توانایی مصرف انتقادي و نه منفعلانه از رسانهها؛
6. توانایی اتخاذ رژيم مصرف رسانهاي؛ كسي كه از سواد رسانهاي برخوردار است ميتواند به درستي تصميم بگيرد؛ كه چه مقدار و چگونه از غذاهاي رسانهاي استفاده کرده و در معرض چه بخشهائي از رسانه قرار بگيرد؛
7. توانایی تجزيه و تحليل اجتماعي، سياسي و اقتصادي رسانهها.[7]
ويژگيهاي اصلي سواد رسانهاي
1. پيوستار و نه مقوله؛ سواد رسانهای، موضوعي داراي درجات گوناگون است. در واقع از نظر منطقي، مقول به تشكيك بشمار ميرود و مانند يك جعبه، مقولهاي نیست كه يا بايد در آن جاي گرفت و يا جاي نگرفت. بعبارت ديگر موضوعي نيست كه دائر بين نفي و اثبات بوده و افراد در مقايسه با آن به دو دستۀ حائز سواد رسانهاي و فاقد آن تقسيم شوند؛ بلكه افراد در مقايسه با آن هريك درجات مختلفي از سواد رسانهاي را دارا هستند و در اين پيوستاري كه شبيه دماسنج ميباشد، جايگاهي را اشغال ميكند. كساني كه در سطحهاي پائين اين پيوستار قرار دارند چشماندازهاي ضعيف و محدودي به رسانهها داشته و دانش آنها چشماندازهاي كافي را براي استفاده در تفسير معناي پيامهاي رسانهاي، فراهم نميكند.
2. چند بُعدي؛ سواد رسانهاي مستلزم آن است كه در ابعاد گوناگون، اطلاعات كسب كنيم. اين ابعاد عبارتند از: بُعد شناختي، احساسي، زيبائيشناختي و اخلاقي.
حوزۀ شناختي به اطلاعات واقعبنياد دلالت دارد؛ مانند تاريخها، اسامي، تعاريف و … اينگونه از اطلاعات، در مغز مستقر هستند. اطلاعات حوزۀ احساسي كه حاوي اطلاعاتي درباره احساساتی مثل عشق، نفرت، خشم و … ميباشد، در قلب مستقر است و جايگاه اطلاعات حوزه زيبائيشناختي كه حاوي اطلاعاتي دربارۀ روش توليد پيام است را بايد در چشمها و گوشها دانست. هرقدر چشم و گوش قويتر و دقيقتري براي شنيدن و ديدن وجود داشته باشد، اطلاعات زيباييشناختي بهتر و بيشتري نصیب دارنده خواهد بود. جايگاه اطلاعات عرصۀ اخلاقي هم كه شامل اطلاعاتي دربارۀ ارزشها است، در ضمير و روح انساني مستقر است. اطلاعات اخلاقي، ملاك و معياري براي قضاوت راجع به “درست و غلط” را فراهم ميكند. هرقدر اطلاعات اخلاقي دقيقتر باشند، ارزشهاي نهفته در پيامهاي رسانهاي با عمق بيشتري درك شده و قضاوتها دربارۀ آن ارزشها، دقيقتر و منطقيتر خواهد شد.
ساختار قدرتمند دانشي، بايد حاوي اطلاعاتي از هر چهار حوزۀ مذكور باشد و اگر يك نوع اطلاعات موجود نباشد، ساختار دانش، ضعيف ميشود؛ كه در نتيجۀ آن، سواد رسانهاي كه از همين ساختارها تشكيل شده، ضعيف خواهد شد و نميتوان به درستي، نارسایيهاي پيام رسانهاي را تشخيص داد.[8]
اصول سواد رسانهاي
سواد رسانهاي بر پايه اصولي استوار است كه اين اصول مورد التفات راهبردسازان و سياستگذاران هر كشوري قرار ميگيرد. برخي از مهمترين اين اصول عبارتند از:
1) رسانهها ساختگي و سازهاي هستند؛ رسانهها دنيایي را به نمايش ميگذارند كه اگرچه حقيقي به نظر ميرسد، اما از يك نگاه گزينششده كه معمولاً مابإزاي خارجي ندارد، آنرا در معرض ديد قرار ميدهند؛ از اينرو مرز ميان واقعيت و مجاز در نمايش رسانهاي دشوار است.
2) رسانهها واقعيت را بازسازي ميكنند؛ ميان شيوه ارائه وقايع عالم بوسيله رسانهها و شيوه درك اين عالم از سوي مصرفكنندگان رسانه، يك رابطه قطعي و معناداري وجود دارد. مثلاً در آمريكا ميزان جنايت در تلويزيون چندين برابر دنياي واقعي است و مصرفكنندگان آمريكایي دنياي خود را به اندازه دنياي ساخته رسانهها خشن و آكنده از تهديد ميپندارند. اين امر؛ يعني واسطهشدن رسانهها براي درك واقعيت، همان چيزي است كه “بوديار” معتقد است جامعه از رهگذر آن به مرحلۀ نمادين و وانمودگي ميرسد و بر آن يك نظم نوين رسانهاي كه ساخته و پرداخته نمودهاي رسانهاي است، حاكم ميشود.
3) مخاطبان مفهوم مورد نظر خود را از رسانهها ميگيرند؛ مخاطب انتخابي را كه از ميان رسانهها و پيامهاي مختلف به عمل ميآورد، براساس انگيزه انجام ميدهد و محتوا و پيامهاي رسانهاي را از طريق يك شبكه پيچيده متشكل از ماهيت و نيازهاي خودش، پالايش ميكند. در واقع مطابق فاكتورهاي فردي با رسانه تعامل دارد و دريافتكننده منفعل پيامهاي رسانهاي نیست.
4) محصولات رسانهاي اهداف تجاري دارند؛ هر نوع درك واقعي از محتواي رسانهها را نميتوان از زمينه اقتصادي و ضرورتهاي مالي محرك صنعت رسانهها جدا دانست.
5) رسانهها دربردارنده پيامهاي ايدئولوژيكي و ارزشی هستند؛ پيامهاي رسانهاي تا اندازه زيادي تبليغاتي بوده و ارزشها و باورهاي اساسي معيني را بصورت مداوم، ساخته و يا منتقل ميكنند. روند كلي رسانهها، تصريحاً يا تلويحاً پيامهاي ايدئولوژيكي؛ مثل روح مصرفگرايي، نقش زنان و وطنپرستي بي چون و چرا را منتقل ميكند.
6) رسانهها بار سياسي و اجتماعي دارند؛ رسانهها بر مسائل سياسي و تغييرات اجتماعي تأثير زيادي دارند و در پس نقاب آزاديگرايي، منافع سياسي اجتماعي دولتهاي صاحب سلطه را تأمين مينمايند.
7) هر رسانه شكل زيباشناختي خاصي دارد؛ اصل سواد رسانهاي ما را قادر به درك ويژگيها و مشخصات منحصر به فرد هر رسانه ميكند. به اين ترتيب ميتوانيم نحوه ارتباط شكل و محتوا را جستجو و درك کرده و علاوهبر درك مفهومي پيام رسانه، نحوۀ گفتن و بيان رسانه را نيز دريابيم.[9]
فرايندهاي شناختي موجود در آموزش سواد رسانهاي
آموزش سواد رسانهاي كه عبارتست از شناخت اطلاعاتي و انتقاد از رسانه، تكنيكها و تأثيرات آن، در برگيرندۀ آن دسته از فرايندهاي شناختي است كه در انديشههاي انتقادي مورد استفاده قرار ميگيرند. برخي از اين فرايندها عبارتند از:
1. فهم و نقد سبكهاي زندگي مصرفي كه در رسانهها اشاعه مييابد؛
2. فهم و نقد اختلاف و اغراض سياسي و ايدئولوژيك پنهان در محتواي رسانهها؛
3. فهم و نقد آثار و پيامدهاي اخلاقي، اجتماعي و فرهنگي محتواي رسانهها؛
4. فهم و نقد شرايط و مناسبات مادي توليد محتواي رسانهاي مثل آگهيهاي تجاري كه در جهت تأمين منافع اقتصادي و كسب سود مادي صاحبان سرمايه است.
5. فهم و نقد بازنمایيها و كليشهسازيهاي منفي اقليتهاي فرهنگي، قومي، جنسيتي و نژادي در رسانهها.[10]
ضرورتهاي آموزش سواد رسانهاي
“باري دونكان” عضو انجمن سواد رسانهاي كانادا، در ضرورت اين آموزش اين دلايل را ذكر ميكند:
1. رسانهها بر حيات فرهنگي و سياسي ما سلطه دارند؛
2. تقريباً همه اطلاعات، جز مواردي كه آنها را بطور مستقيم تجربه ميكنند، رسانهاي شدهاند؛
3. رسانهها قادرند مدلهاي ارزشي و رفتاري پرقدرتي خلق كنند؛
4. سواد رسانهاي ميتواند مصرف رسانهاي ما را لذتبخشتر كند و يك رابطه انفعالي را به يك رابطه فعال تبديل نمايد؛
5. رسانهها بدون آن كه فعال کردن خودآگاه، بر ما اثر ميگذارند.
علاوهبر اين دلايل، “دن بليك” يكي ديگر از پژوهشگران عرصه سواد رسانهاي، دلایل زیر را در ضرورت سواد رسانهاي بيان كرده است:
الف) ما در يك محيط ميانجي و با واسطه زندگي ميكنيم؛
ب) سواد رسانهاي بر تفكر انتقادي تأكيد ميكند؛
ج) وجود سواد رسانهاي، بخشي از حيات يك شهروند فرهيخته و تحصيلكرده است؛
د) سواد رسانهاي، مشاركت فعال را در يك محيط اشباعشده رسانهاي ترويج ميدهد؛
هـ) آموزش رسانهاي به ما كمك ميكند تا فنآوريهاي ارتباطي را درك و فهم كنيم.[11]
[1]. كانسيداين، ديويد؛ درآمدي بر سواد رسانهاي، ناصر بليغ، تهران، اداره كل تحقيق و توسعه صدا، 1379، ص3و2.
[2]. بصيريان جهرمي، حسين و بصيريان جهرمي، رضا؛ در آمدي به سواد رسانهاي و تفكر انتقادي، فصلنامۀ رسانه، 1368، ص33.
[3]. شكرخواه، يونس؛ سواد رسانهاي يك مقالۀ عقيدهاي، فصلنامه رسانه، 1368، ص31.
[4]. جهرمی و جهرمي؛ ص43.
[5]. قاسمي، طهمورث؛ سواد رسانهاي رويكردي جديد به نظارت، فصلنامه رسانه، 1368، ص97.
[6]. كانسيداين؛ ص3-2 و صبري، حميد؛ آشنايی با دانش ارتباطات، تبریز، حمید صبری، 1381، چاپ اول، ص146 و شكرخواه؛ ص29 و پاتر، جيمز؛ تعريف سواد رسانهاي، ليلا كاووسي، فصلنامه رسانه، 1368، ص16.
[7]. كانسيداين؛ ص4 و شكرخواه؛ ص30-29.
[8]. جيمز؛ ص21 – 18.
[9]. قاسمی؛ ص93- 90 و كانسيداين ص13- 10.
[10]. يادداشت، فصلنامۀ رسانه 1368، ص6.
[11]. قاسمی، ص95.