وايرستار:امير طاهري- ترجمه: لعيا موسائي- انتشارات :نسل نوانديشان -گردآورنده : نغمه حقيقي: مقدمه: این کتاب در مورد مهارتهای رهبری و مدیریت و اشتباههایی که مدیران ممکن است انجام دهند. این اشتباهها ممکن است برای شما خطرناک نباشد ولی برای موسسه اسفناک است. و اما میدانیم این خطاها چیست هیچ وقت انجام نمی دادیم که این اشتباهها زیاد نیستند و فقط سیزده تا از آن ها را شناخته ام: نویسنده در این کتاب معتقد است: مردها یاد گرفته اند حرف بزنند اما زنان آموخته اند گوش بدهند به این دلیل که من باور دارم زنان در مدیریت بهتر از مردان و حتی آنها آموخته اند که فکر دیگران را هم بخوانند.
کاری آش موفق ترین زن در امور تجاری آمریکا این طور بیان کرده است:
مدیران موفق شنودگان خوبی هستند خداوند به ما دو گوش و یک دهان داده و ما باید دو برابر آنچه که حرف می زنیم گوش دهیم وقتی ما گوش می دهیم دو برابر سود می بریم اول آنکه اطلاعات لازم را به دست می آوریم، دوم آنکه به شخص مقابل احساس مهم بودن می دهیم.
اشتباه (1) عدم مسئولیت پذیری: بدون مدیریت کارآمد نمی توان درباره خصوصیات محصول و زمان مناسب آن به بازار تصمیم درستی گرفت شرکتی که مدیریت مناسبی نداشته باشد.
نقش مدیریت در موفقیت شرکت از سرمایه مهم تر است سرمایه های اصلی یک شرکت استعداد افراد آن شرکت است که این را هر مدیر آینده نگری می داند. مدیر کل یک شرکت بزرگ آمریکایی تمام دارایی های من را بگیرید، اما همه افراد سازمان را در اختیار من قرار دهید در عرض پنج سال تمام این دارایی را به شما بر می گردانم. اگر جلوی اشتباههای خود را نگیرید شما را از حرکت باز می دارد:
مسئول بودن مدیر نقش مهمی در تجارت دارد یک مدیر باید همواره اشتباهات خود را جستجو کند و از تکرار آن ها جلوگیری کند که اگر جلوی آنها را نگیرد این اشتباهها او را از حرکت باز می دارند.
وقتی مدیری دچار دردسر می شود علائم خطر را حس کند حرفهائی را می شنویم مثلا: خوب دفتر من متفاوت است، حوزه من فرق می کند، این غلط است. هیچ دفتر یا حوزه اداری متفاوت نیست. وقتی مدیر حرفی می زند خود را فریب می دهد نه کس دیگری را راه خود انتخاب کنید.
افراد در جامعه به دو دسته تقسیم می شوند: 1) افراد درون گرا که مسئولیت اعمال و شکستها را عهده نمی گیرند و بهانه جویی نمیکنند و دنبال بهانه نمی گردند.
2- افراد برون گرا: مسئولیت اعمال و شکستها را بر عهده نمی گیرند و مدام بهانه جویی می کنند و اینگونه افراد برای مدیریت مناسب نیستند.
ما در مدیریت باید فردی درون گرا باشیم. یک مدیر وقتی می تواند توقع احترام از افراد را داشته باشد که مسئولیت کارهایش را مشخصا بر عهده بگیرد و اگر راه دست را نرفت بگوید آهای من شکست خوردم، تقصیر خودم بود، اکنون یاد گرفتم و دیگر این اشتباه را تکرار نمی کنم و در آینده من ناکامی را تبدیل به موفقیت می کنم.
سه سخن ناگفته: یکی از صفات مدیران ضعیف این است که هیچ وقت نمی گوید نمی دانم و برای حفظ آبروی خود گاهی براحتی دروغ می گویند اما یک مدیر فروتن می گویند من فکر می کنم اگر خودت دنبال اطلاعات بعدی بهتر است برای پیشگیری پس راه جلوگیری از عدم مسئولیت پذیری این است که یک مدیر درون گرا باشیم و مسئولیت کارهای شخصی خود را به عهده بگیریم.
اشتباه (2) : عدم موفقیت در پیشرفت کارکنان: یکی از اهداف اصلی مدیریت فراهم کردن امکاناتی است که بتواند حتی در صورت عدم حضور مدیر قادر به ادامه کار باشد. و تغییر کارمندان و عدم حضور هر یک از مدیران موقعیت را را تغییر ندهد. در غیر این صورت شما به عنوان یک مدیر تعهد خود را نادیده گرفته اید (شرکت را باید طوری برنامه ریزی کند که در صورت نبودنش باز هم به موفقیت خودش ادامه دهد. )
مدیر نالایق: یک مدیر خوب باید اعتماد به نفس کارمندان خود را بالا ببرد و در آنها ایجاد انگیزه کند. امتحان یک مدیر این نیست که او یک کار را به تنهایی انجام دهد یک مدیر آگاه کاری را انجام می دهد که باید صورت گیرد چه بخواهد چه نخواهد. همیشه سعی می کند قابلیت های افراد را بالا ببرد و از اشتباه (2) پرهیز کند.
اشتباه (3): سعی بر کنترل نتایج به جای تاثیر بر افکار:افراد از نظر سودمند بودن در کار با یکدیگر متفاوتند ما قصد داریم علت این تفاوت را دریابیم و چه چیزی باعث موفقیت افراد است؟ این روش ها عملکرد کاری هستند که باعث موفقیت یا شکست می شوند. افراد موفق نه لحاظ ظاهر بهتر از دیگران اند و هوش بهتری دارند و نه سخت تر از دیگران کار می کنند بلکه عادتهای کاری و عملکردشان با دیگران متفاوت است. و برای جلوگیری اشتباه (3). با تاثیر افکار به جای کنترل
اشتباه (4): پیوستن به یک گروه اشتباه: افرادی وجود دارند که دارای این خصوصیات می باشند که عادت کرده اند برای مسئولیت ها گروهی را تشکیل دهند ولی هنگام برخورد با مشکل خود کنار نشسته و تنها نظاره گرند.
استفاده از وفاداری مدیریت: وفاداری یک مدیر به این معنا نیست که اوباید با هر کاری که موسسه می کند موافق باشد. زیرا این وفاداری در بازار فروش به هیچ دردی نمی خورد. بلکه بدین معناست که یک مدیر با اعضای گروه با توجه به اختلافات جزئی، در کنار هم و با اعتماد به یکدیگر برای رسیدن به هدف همکاری می کنند برای جلوگیری از اشتباه (4) با حمایت از ایده های مناسب.
اشتباه (5): مدیریت یکسان بر افراد: مدیرانی که سعی می کنند بر تمام کارمندان خود به یک طریق سرپرستی کنند بدون توجه به شخصیت افراد مدیران موفقی نمی باشند. مدیریت گروهی: تعدادی از مدیران سعی می کنند در یک زمان با تمام کارمندان ارتباط داشته باشند تا از برخوردهای تهدید آمیز پرهیز کنند. مدیران جاه طلب میدانند برای کارمندانشان جلسه هایی را به رخ می کشند اطلاعات را رد و بدل می کنند بعضی از مشکلات را هم رفع می کنند. وقتی کارکنان را هم تشویق می کنند ولی
نمی توانند مدیرانی کارآمد باشند برای جلوگیری از اشتباه (5): ایجاد انگیزه در افراد
اشتباه (6): فراموش کردن سود: مهم ترین روش برای ارزیابی کردن یک مدیر سود دهی شرکت است پذیرفتن مسئولیت.
محدودیت زمان:
مدیران باید همیشه به زمان توجه داشته باشند مدیرانی که زمان را نادیده می گیرند به سخت تر شدن اوضاع کمک کرده و بودجه شرکت به سرعت کاهش می یابد برای جلوگیری از اشتباه با به خاطر داشتن اهمیت سود
اشتباه مهلک (7): تکیه بر مشکلات به جای اهداف: یکی از اشتباهات مهلک مدیران این که با تمرکز بر روی مشکلات و شکست ها، اهداف شان را فراموش می کنند و با نادیده گرفتن اهداف و غرق شدن در مشکلات، ابتکار عمل از آنها گرفته می شود. ص 153 برای جلوگیری از اشتباه مهلک 7 تکیه بر اهداف و نه بر مشکلات.
اشتباه مهلک 8: دوست به جای رئیس: مدیرانی که با کارمندان خود با احتیاط رفتار می کنند به آنها احترام نگذارند نباید توقع احترام از آنها داشته باشند. یک مدیر نباید رفتاری راکه با مشتری یا ارباب رجوع ثابت خود جایز نمی داند با کارمند خود انجام دهد. یک مدیر با کارمندان خود یا دوست است یا رئیس است. در غیر این صورت شخصیت دوگانه ای خواهد شدو بر سر دو راهی قرار گرفتن است. برای جلوگیری از اشتباه مهلک 8 با رئیس بودن به جای دوست.
اشتباه مهلک (9): ناتوانی ایجاد استانداردها: مدیرانی که به استانداردها علاقه ای ندارند و استاندارد را وسیله ای برای تنبیه افرادی که می دانند که در تولید کوتاهی کرده اند بکار می برند یکی از عوامل مهم در مدیریت را درک نکرده اند.
اگر تمام کارکنان استاندارد را به عنوان یک شرط کیفیت بدانند اعتماد به نفس در شرکت بالا می رود و مدیریت راحت تر انجام می شود. و از اشتباه مهلک ناتوانی در ایجاد استانداردها جلوگیری می شود. اشتباه (10): عدم موفقیت در آموزش کارکنان: اگر یک مدیر انتخاب کارکنان خود باز هم اشتباه نکند تنها سه عامل وجود دارد که باعث عدم کارآیی کارمند می شود. این سه عامل عبارتند: 1- از کارمند از شغل آگاهی ندارد 2- از توانایی لازم برای انجام کار برخوردار نیست 3- کسی یا چیزی باعث عدم موفقیت او در انجام کاری می شود. تا وقتی که ما به این سه عامل توجه نکرده باشیم نتوانسته ایم وظیفه خود را در قبال کارمندان انجام دهیم. آموزش کلاسی در واقع همان آموزش گروهی که با مصرف هزینه کمتر و زمان کمتری نسبت به آموزش یک نفر انجام می گیرد و از لحاظ اقتصادی به صرفه تر است. برای جلوگیری از اشتباهات باید به عنوان مدیر از آموزش افراد خود غافل نشوید.
اشتباه (11): نادیده گرفتن بی کفایتی کارکنان: بی دقتی و چشم پوشی کردن از بی کفایتی کارمندان توسط یک مدیر می تواند به سه دلیل باشد: 1- چون فکر میکنیم باید محبوب باشیم دنبال محبوبیت هستیم
2- امیدواریم که اگر از این مشکل چشم پوشی کنیم به خودی خود حل می شود. 3- برای اینکه توان برخورد با دیگران را نداریم. نیاز به محبوبیت: نیاز بیش از حد یک مدیر به محبوبیت، باعث می شود او فرد ضعیفی جلوه کند و هر بهانه ای را برای بی کفایتی می پذیرد و هر رفتاری را قبول می کند اواین کار می کند که در این کارفرمایان سخت گیر جلوه کنند.
اشتباه (12): قدرانی از کارمندان برجسته: یکی دیگر از اشتباهات مهلک مدیران قدردانی از یک گروه از کارمندان است و دیگر افراد گروه را نادیده می گیرند و همیشه آنها را به عنوان بازنده تلقی می کنند و فقط افراد خاص را شایسته تقدیر می دانند که خود باعث می شود و به شخصی که به عنوان فرد بازنده زده شده است مثل بازنده عمل کند دوری از اشتباه مهلک 12 آسان است. تنها کاری که باید انجام دهید دادن اعتبار به افراد در هنگام لزوم.
اشتباه مهلک (13): سعی در علت نفوذ قراردادن دیگران: ما به عنوان یک مدیر می توانیم کارمندان را تحت تاثیر قرار دهیم اما شیوه های متفاوتی برای رسیدن به این هدف وجود دارد با رفتار خوب باعث افزایش عملکرد کارکنان و افزایش بهره وری می شویم. و با رفتار بد میزان بهره وری آنان را کاهش می دهیم.
تغییر محیط: از آنجایی که وقتی محیط هر انسانی تغییر می کند طرز فکر او نیز تغییر می کند. هر عملی در محیط از شما سر بزند روی افکار آنان تاثیر می گذارد. مانند: رنگ کردن دوباره دفتر، تغییر میزان حقوق، قبل از اینکه یک کاری را انجام دهید بسنجید. زیرا این حرکات بر روی طرز فکر کارکنان تان تاثیر مثبت و منفی می گذارد. پرهیز از اشتباه 13 با استفاده از اعتماد سازی.