بنا بر نظر کانت، معرفت علمی و عقل سلیم و هر شیئی که قادر به شناخت آنیم، بر خلاف نظر تجربهگرایان، نتیجه انعکاس بلاواسطه ادراک در ذهن بشری نیست؛ بلکه قوه فاهمه مجهز به مقولات دوازدهگانه این ماده خام را شکل یا صورت میبخشد.[1] بدین سان، کانت نظریه رئالیسم معرفتشناختی که معرفت (علمی) را نتیجه انعکاس بلاواسطه ادراک در ذهن بشری میداند، رد میکند و ایدهالیسم معرفشناختی را تاسیس میکند؛ لذا ذهن ما آیینهای نیست که واقعیت را باز بتابد. در همین زمینه، آدورنو در نقد تجربهگرایی پوزیتیویستی چنین میگوید: «این خرافه است که پژوهش باید با لوح سفید آغاز شود و دادهها بدون هیچ طرح از پیش اندیشیدهای، روی آن جمع شود و سپس به صورت نوعی الگو درآید.»[2]
بدین ترتیب، کانت با انقلاب کپرنیکی خود میگوید که «عقل، قوانین خود را از طبیعت استخراج نمیکند؛ بلکه آنها را بر طبیعت تحمیل میکند». یعنی عقل با هضم کردن دادههای حسی، فعالانه نظم و قوانین عقل خود را بر طبیعت تحمیل میکند.[3]
پروبلماتیک وبری
1. اگر علمی بودن معادل «عینیت» نتایج آن است، وجود «حقایق دارای اعتبار عینی» در علوم فرهنگی و علوم اجتماعی چیست؟[4]
2. وظیفه علوم فرهنگی و علوم اجتماعی به منزله علوم تجربی، چیست؟[5]
پاسخ وبر به مسئله عینیت
به باور تجربهگرایان، عینیت علمی به معنی تفکیک صریح گزارههای آزمونپذیر واقعی از داوریهای ارزشی (ذهنی) است. بینش اصلی دیدگاه تجربهگرایانه این است که علم نباید راجع به این باشد که ما دوست داریم جهان چگونه باشد.[6] تامل بر این تز را با استناد به نظریه و بینش وبر در کتاب «روششناسی علوم اجتماعی» و سخنرانی تاریخی و تاثیرگذار او با عنوان «علم به مثابه حرفه»، انجام میدهیم:
وبر بسیار تاکید دارد که دانشگاه و کلاس درس، محل بحث و استدلال جدلی بر سر ارزشهای غایی، مسائل سیاسی و مسائل آرمانی نیست و این کار باید از طریق مطبوعات، گردهماییها، انجمنها و هر راه دیگری که برای همهی شهروندان باز است، انجام شود.[7]
از نظر وبر، دانشگاه نباید محل ایفای نقش عام پرورش انسانها و القای نگرشهای سیاسی، اخلاقی، زیباشناختی، فرهنگی و غیره باشد. دانشگاه و استاد، صرفاً باید به پرورش «تخصص» و «صداقت فکری» مشغول باشند. لازم به ذکر است، وبر خود واقف بود که این نظر وی، نوعی قضاوت ارزشی است و به لحاظ علمی و تجربی نمیتوان از این ایده ارزشگذار دفاع نمود. از نظر وبر، دانشجویان به جای آنکه دنبال رهبر (اخلاقی یا سیاسی) باشند، بایستی به دنبال معلم (عالم متخصص و علمی) باشند.[8]
وبر مقاله «معنای بیطرفی اخلاقی در جامعهشناسی و اقتصاد» را با این گزاره آغاز میکند که به طور منطقی، باید میان قضاوتهای ارزشی عملی جانبدارانه و تحلیل علمی (تجربی) مبتنی بر واقعیات فرق نهاد. اما وبر در تمام مقاله «عینیت در علوم اجتماعی و سیاست اجتماعی» تذکر میدهد که منظور از تحلیل علمی (تجربی) غیر ارزشداورانه، بیتفاوتی اخلاقی نیست. بیتفاوتی اخلاقی با بیطرفی اخلاقی فرق دارد و مفهوم عینیت، تعبیر دومی را مدنظر دارد. وبر در این زمینه این طور مینویسد: «ما هرگز مخالفتی با بیان روشن و حد و مرزدار آرمانهای شخصی در بحث نداریم. ایستار بیتفاوتی اخلاقی، هیچ ربطی به عینیت ندارد.»[9]
به علاوه، عینیت در نظر وبر، بدین معناست که «فرم» و «منطق» استدلال محقق تجربی و در واقع، «روشمندی» پژوهش، مهم است. برای مثال، وبر در مطالعه خود در باب تحولات مسیحیت در اروپا و پیامدهای اجتماعی پیشبینی نشده آن در مدرنیته غربی، به جای ارزشگذاری و داوری در باب خوبی یا بدی این تحولات، سعی دارد پیوند میان اخلاق پروتستانتیسم و روح سرمایهداری را نشان دهد. احتمال دارد که یک فرد ایرانی، آموزههای فرقههای مسیحی را به درستی درک نکند. اما وبر بیان میکند که این مسئله چندان مهمی نیست. «روش علمی» به معنای درک «محتوای» یک آموزه نیست؛ بلکه عینیت و روشمندی به این معناست که «فرم» و منطق تحقیق برای مخاطب ایرانی، تحقیق قابل قبول و قابل فهم باشد. به طوری که خواننده ایرانی بتواند نحوه استدلال و پژوهش را دنبال کند و لزومی ندارد که یافتههای محقق آلمانی را تایید کند.[10]
وبر میان ارزشهای فرهنگی متغیر و احکام اخلاقی (صوری کانتی) مطلقا معتبر، فرق مینهد و بدین ترتیب خود را از دام نسبیگرایی میرهاند.
وبر در نقد ذاتگرایی میگوید که تلقی نمودن عینیت با ذاتگرایی در موضوع انتخاب، غلط است. او میگوید: ویژگی اقتصادی- اجتماعی یک واقعه، چیزی نیست که «به طور عینی» متعلق بدان باشد؛ بلکه جهتگیری علاقههای شناختی ما آن را تعریف میکند. در همین راستا، در بسط تفکر مارکسیستی از «واقعیت اقتصادی»، واقعیت «مربوط به اقتصاد» و واقعیت «مشروط به اقتصاد»، سخن میگوید.
بنا بر آنچه از زبان وبر گفته شد، معلوم میگردد که تحلیل علمی مطلقا «عینی» از فرهنگ و پدیدههای اجتماعی وجود ندارد؛ تحلیل بر اساس ارزشهای محقق که عمومیت و اهمیت فرهنگی دارد، برگزیده میشود و گریزی از برش بخشی از واقعیت، بر اساس اهمیت فرهنگی آن نیستیم. این بدین معنا نیست که که جامعهشناس به طور خنثی و بیتفاوت به سمت واقعیت میرود.[11] از این رو، شناخت واقعیت فرهنگی، فقط با داشتن دیدگاههای خاص میسر است و این عنصر «شخصی» در کار علمی است.[12]
وبر خاطر نشان میسازد که مسئله «رهایی» یک علم مفروض از قید قضاوتهای ارزشی، به عبارت دیگر، معنا و اعتبار این اصل منطقی، به هیچ وجه با این سوال یکسان نیست که آیا استادان به هنگام تدریس میبایست قضاوتهای ارزشی مورد قبول خود را که برگرفته از اصول اخلاقی، آرمانهای فرهنگی یا بینشهای فلسفیاند، بیان کنند یا نه.[13] وبر اگر چه خود تاکید دارد که چگونگی رفتار استاد، نوعی قضاوت ارزشی است. با این همه، نظر خود را بیان میدارد:
استاد در کلاس درس با حفظ خویشتنداری، جدیت آرام، واقعپردازی و اندیشمندی خونسردانه وظایف متناسب با کلاس را انجام دهد، که عبارتند از: 1- تشخیص دقیق واقعیات، حتی اگر به مذاق شخصی بعضی خوش نیاید و تمییز دادن این واقعیات از ارزیابیهای خودشان 2- پیروی از وظیفه و سرکوب تمایل ارائه سلایق شخصی یا احساسات غیرضروری دیگر 3- تربیت انسان متخصص و پرورش صداقت فکری.[14]
پیشه و رسالت دانشمندی
وبر معتقد است که نقش و حوزههای دانشمندی (علوم اجتماعی)، سیاستمداری (سیاست اجتماعی) و فلسفه (حوزه اخلاق، زیباییشناختی و تولید معنا)، سه چیز متفاوت و متمایز است. البته هر فرد میتواند به هر سه بپردازد، اما به لحاظ اصول منطقی هیچ یک از دیگری ناشی نمیشود و معیارهای اعتبار، قضاوت و ارزیابی در سه حوزه با هم یکی نیست. وبر در این زمینه، چنین مینویسد:
«رشتههای فلسفی میتوانند معنای ارزیابیها، یعنی ساختار غایی و معنادار و پیامدهای معنادار آنها را روشن کنند. یا به عبارت دیگر، جایگاه این ارزیابیها را در میان دیگر ارزیابیهای غایی ممکن نشان بدهند. اما علوم اجتماعی که قطعاً از علوم تجربی است، هرگز نمیتواند فرد را از مساله تصمیمگیری و انتخاب ارزشهای خود برهاند و بنابراین هرگز نباید نقشی بازی کند که تصور شود چنین کاری از آن ساختهاست.»[15]
وبر در سخنرانی «علم به مثابه حرفه»، در بررسی تاریخی خود از معنای فرهنگی علم، نشان میدهد که از دوره یونان تا پیش از مدرنیته، علم راهی به سوی زندگی حقیقی (ارسطو و افلاطون)، هنر حقیقی (داوینچی)، طبیعت حقیقی (بیکن) و راهی به سوی خداوند (مسیحیت) است. وبر با عنایت به نظر تولستوی در دوره مدرن معتقد است، علم نمیتواند به پرسش «چه باید کرد و چگونه باید زندگی کرد» پاسخی بدهد. اما وبر بر خلاف نیچه، بهدنبال «عینیت» و «تجربه» در علوم اجتماعی است. وبر بر خلاف رای تولستوی بر این باور است که علم، کار معنادار دیگری را میتواند بکند:
عصر جدید، عصر عقلانی شدن است و باید با اخلاق مسئولیت (یعنی بررسی پیامد عملی اخلاقی خود برای دیگران و خود) و علم با آن روبرو شد و از درافتادن علوم انسانی به عرفانیات جلوگیری کرد. چرا که علوم انسانی محتاج «تبیین» است. بدین ترتیب، علم میتواند به طور غیر مستقیم به بررسی «انتقادی» اهداف بپردازد و نشان دهد که فرد با اتخاذ یک وسیله با هدف، در خدمت چه ربالنوعی است و در نتیجه در خدمت چه ربالنوعهایی نیست. در جهانی که همگان در خطر سقوط به اغتشاش معنایی هستند، علم میتواند آنان را وادارد یا به آنان کمک کند که معنای کردار اجتماعی خود را، حداقل برای خود روشن سازند که این عمل علم، عملی «اخلاقی» است. چرا که نتیجه آن، وضوح بخشیدن به خود و پذیرش مسئولیت است که لازمه این، تامل در «عینیت» است؛ یعنی از ارزشهای خود فاصله گرفتن تا بتوانیم مسئولانهتر به نتایجی که بر آنها مترتب است، بیاندیشیم. بدین ترتیب، وبر علیرغم اجتناب از فلسفه ارزش، هم میخواهد جایی برای ارزش بیابد و هم جایی برای تجربه.[16]
وبر در مقاله «معنای بیطرفی اخلاقی در جامعهشناسی و اقتصاد» مینویسد: «هم علوم تجربی و هم علوم هنجاری میتوانند به اهل سیاست، جزئیات پر ارزشی ارائه دهند. تمام آنچه که یک رشته تجربی با تجهیزاتی که در دست دارد، میتواند به اثبات برساند، چیزی نیست جز: 1- وسایل ضروری رسیدن به یک هدف معین 2- پیامدهای اجتنابناپذیر استفاده از این وسایل و بنابراین 3- رقابت ارزیابیهای متعدد بر سر نتایج عملیشان.[17]
——————————————————————————–
* دانشجوی دکترای جامعهشناسی سیاسی
[1] اباذری، یوسف (1387)، خرد جامعهشناسی، طرح نو، ص 191 و همچنین : کانت، ایمانوئل (1388)، سنجش خرد ناب، میرشمسالدین ادیب سلطانی، نشر امیرکبیر
[2] آدورنو، تئودور ( 1385)، جامعهشناسی انتقادی، حسن چاوشیان، نشر اختران
[3] پوپر، کارل (1363)، حدسها و ابطالها، احمد آرام، شرکت سهامی انتشار، ص 223
[4] اباذری، یوسف (1387)، همان، ص 168- 169 و 105
[5] اباذری، یوسف (1387)، همان، ص 88- 100 و فصل 1
[6] کرایب، یان و تد بنتون (1386)، فلسفه علوم اجتماعی، شهناز مسمیپرست، آگه، ص 92- 94
[7] وبر، ماکس (1384)، روششناسی علوم اجتماعی، حسن چاوشیان، نشر مرکز، ص 23- 24
[8] وبر، ماکس (1384)، همان، فصل دوم و همچنین رجوع کنید به: وبر، ماکس (1387)، دین، قدرت، جامعه، احمد تدین، نشر هرمس، ص 173
[9] وبر، ماکس (1384)، همان، ص 100
[10] وبر، ماکس (1384)، همان، ص 91- 96 و 100 و فصل 1
[11] وبر، ماکس (1384)، همان، ص 115
[12] وبر، ماکس (1384)، همان، ص 115 و 129
[13] وبر، ماکس (1384)، همان، ص 18
[14] وبر، ماکس (1384)، همان، ص 24
[15] وبر، ماکس (1384)، همان، ص 43
[16] اباذری، یوسف (1387)، همان، ص 165- 166
[17] وبر، ماکس (1387)، همان، ص 31 و همچنین رجوع کنید به : وبر، ماکس (1384)، همان، ص 43
منبع: سیاست ما