مقابل ويترين بوتيك با چشماني خيره به مجسمه ای که دست به كمر و با ژستي خاص ايستاده نگاه مي كند. تيپ و كلاس مجسمه با آن کت کتان، همراه با شلوار لي و كفش هاي اسپرت به قدري جذاب است که نمی تواند لحظه اي پلك بزند. صورت مجسمه حالت نداشت اما او از همان پشت ويترين می توانست لبخند معنا دارش را حس کند. لبخندی که با خود يك حس متفاوت به همراه داشت. حس متفاوتی که فقط یک تفسير داشت: حس پوشيدن “لباسِ مارك”. شك و دودلي را کنار گذاشت، به هرحال هر چیزی هزینه های خودش را دارد. دوست داشت، مثل مجسمه شود، با همان كلاس با همان تيپ، مهم نبود چقدر پول مي دهد؛ او می خواست بهترين باشد، متفاوت باشد، مانکن باشد!
متأسفانه امروزه خرید محصولات با برندهای بین المللی و مارک پوشی معضلی اجتماعی است که روز به روز اقتصاد کشور و فعالیت های کسب و کار تولید کنندگان و کارآفرینان(خصوصاً بخش خصوصی) را بیشتر آزار می دهد. مارك و برند از فرزندان عصر جدید هستند، مثل سایر فرزندان مدرنیته از قبیل؛ اینترنت، ترافيك، چت، استرس،كافي شاپ و غیره. خيلي ها علاقه ی شدیدی به استفاده از لباس هایِ مارک دارِ معروف پیدا کرده اند. به نظر این کار به سه دليل اتفاق مي افتد؛ كيفيت متفاوت، چشم و هم چشمي و مدگرايي. این پدیده نه تنها در کلان شهرها بلکه در شهرهای کوچک و حتی برخی روستاهای کشور نیز تسری پیدا کرده است. گرایش به مد و مدگرایی، برند و مارک پوشی اکنون به یکی از دغدغه های اصلی بسیاری از خانواده های ایرانی تبدیل شده است. استفاده از نشان یک شرکت تولیدی مشهور بین المللی و تب مارك پوشي و برندگرایی چنان افراد جامعه را مبتلا کرده که حاضرند با قیمتهای بسیار بيشتر محصولاتي را که با بدترین کیفیت در کارگاه های خانگی چین و یا توسط تولیدکنندگان به اصطلاح زیر زمینی، تنها به دليل داشتن نشان و مارك یک کارخانه معتبر اروپایی و یا آمریکایی تهیه شده خریداری نمایند. البته نبايد از اين واقعيت غافل شده كه هجمه ی مصرف بی رویه ی کالاها و برندهای خارجی تنها يك معظل اجتماعي و ناشي از نقص هاي فرهنگي نيست بلكه بخش عمده ی آن ناشی از کیفیت نامطلوب و عدم دقت در برخی از تولیدات داخلی است. اما به هرحال اصلاح اين رفتار از مسير آموزه هاي اجتماعي امكان پذيراست. زيرا بيشتر افرادي كه به دنبال استفاده از مارك ها و برندهاي معروف هستند، دچار احساس كمبود در شاخصههاي فرهنگي، تحصيلي، تخصصي، اخلاقي و اجتماعي هستند و همين امر سبب تمايل آنها به فخرفروشي از طريق استفاده از برندهاي معروف ميشود. جوانان در عرصه اجتماعي بايد به دور از اهميت دادن به تبليغات و فرهنگ كاذب به واقعيتهاي اجتماعي خود توجه كنند و اجازه ندهند به شخصيت و فرهنگ آنها اهانت شود. براي اصلاح اين رفتار ناصحيح اجتماعي مطبوعات و رسانهها نقش مهمي دارند. البته پيش از فرهنگسازي رسانهها، خانوادهها به عنوان گروه مرجع نخستين، بايد به آموزش كودكان در اين زمينه بپردازند. علاوه بر خانوادهها كه نقشي اساسي در انتقال آموزههاي فرهنگي و اجتماعي دارند، ساير گروههاي مرجع، نظير هنرپيشهها و ورزشكاران نيز بايد الگوهاي استفاده صحيح از برند باشند كه البته متأسفانه در جامعه ما اين هنجارآفرينان، خود عاملي براي انتقال هنجارهاي منفي شده اند. در صورتي كه با فرهنگسازي موفق به كنترل اين مقوله نگرديم به طورحتم بايد منتظر ايجاد بحران هويت اجتماعي و سرگشتگي فرهنگي در ميان جوانان باشيم.