آسیب شناسی مشکلات زنان سرپرست خانوار؛ انسان به طور فطری و غریزی همسر خود را پناهگاه امن و مطمئنی می داند که در سختی ها و ناملایمت های زندگی هیچ چیزی بهتر از همراهی و همدلی او در رفع مسائل و مشکلات برایش آرامش بخش نخواهد بود. اما گاهی گردش روزگار زن و یا مرد را از این نعمت بزرگ محروم می نماید و او می ماند و بار سنگینی از مسائل و مشکلات روحی، عاطفی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و … زندگی که می بایست به تنهایی به دوش بکشد.در این میان زن ها به دلیل لطافت و ظرافتی که در خلقت خود دارند بیشتر در معرض آسیب ها قرار می گیرند. و از دست دادن همسر، آنها را در معرض مخاطرات و زحمات بیشتری قرار می دهد. زنی که همسر خود را بر اثر عواملي همچون؛ طلاق، فوت، اعتياد، از كارافتادگي و رها شدن توسط مردان مهاجر يا بيمبالات از دست می دهد خود سرپرست خانواده می شود و به یکباره با جهان دیگری روبرو می گردد. دنیایی که بسیاری از مختصات و ویژگی های آن برایش آشنا نیست. دشواريهايي كه اين زنان تاب ميآورند عمدتاً به دغدغههاي معيشتي، روحی و عاطفي، وسواسهاي فكري، حاشيههاي ناخواسته از برخورد نامناسب اطرافيان و … مربوط می شود. در هر حال اين گروه از زنان كه برچسب مطلقه یا بیوه بر پیشانی آن ها می خورد با مسائل، مشكلات و موانع زيادي روبرو می گردند. البته بسته به نوع ساختار خانواده و همچنین منطقی اقلیمی آسیب های زنان سرپرست خانوار و اولویت نیازهایشان متفاوت می باشد. اما می توان با یک نگاه اجمالی زنان سرپرست خانوار در مناطق شهری را بیشتر در معرض آسیب های اقتصادی و اجتماعی و زنان مناطق روستایی و عشایری را بیشتر در معرض آسیب های رفتاری، اخلاقی و کلیشه های سنتی تصور کرد. در همین راستا شناسایی مهمترین آسیب های فراروی زنان سرپرست خانوار در سه سطح کلان یا زیر ساختی، متوسط یا اجتماعی و خرد یا فردی به شرح زیر قابل بررسی می باشد:
الف: در سطح كلان(زیرساختی): به طور کلی و جامع زنان سرپرست خانوار با مشکلاتی در سطح کلان دست و پنجه نرم می کنند که بر کیفیت زندگی آنان آسیب های فراوانی وارد می نماید:
1. باورهای سنتی، کلیشه های جنسیتی ومحدودیت های اجتماعی و کنترلی رفتار: وجود زمينههاي سخت گیرانه در جنبههاي نظارتي و كنترلي در محيط خانواده و تأثير آن بر كيفيت نظارت زنان سرپرست خانوار و مديريت آنها بر جنبههاي ارتباطي و فراغتي فرزندان از جمله آسيبهاي فراروي زنان سرپرست خانوار است. در همین راستا وجود باورهاي سنتي در مورد نقش و كاركرد زنان در جامعه از ديگر موانع فراروي زنان سرپرست خانوار در سطح كلان است. كليشههاي جنسيتي در ارتباط با نقشپذيري زنان در جامعه، موجب ميگردد كه حتي براي زناني كه ناچارند با فعاليت اقتصادي خود از عهده تأمين زندگي تحت سرپرستي خود برآيند، موانعي در جامعه وجود داشته باشد.
2. عدم توانمند سازی و پشتیبانی اقتصادی: كمبود يا نبود برنامههاي ترويجي و آموزشي بهمنظور توانمندسازي زنان سرپرست خانوار و همچنین عدم پشتیبانی و حمایت های اقتصادی قابل قبول مشکل ديگري فراروي این گروه از زنان است. متأسفانه حتی در کشور ما که بر اساس آموزه های دینی بسیار به حمایت از گروه های آسیب پذیر اجتماعی توصیه شده ایم اقدام قابل توجهی خصوصاً در بعد اقتصادی برای رفع مشکلات این گروه اجتماعی صورت نمی پذیرد. این مشکل در مورد زنانی که همسر آن ها از شغل دولتی و یا حقوق مشخصی بی بهره بوده اند بسیار بیشتر به چشم می آید.
3. فقدان متولی مشخص: متأسفانه متولي مشخص و توانمندی در جامعه براي رسيدگي و نظارت بر وضعيت زنان سرپرست خانوار و افرادی كه تحت سرپرستي آنهاست وجود ندارد. وجود دستگاههاي موازي در ارتباط با زنان سرپرست خانوار و ناهماهنگي موجود ميان آنها موجب ميشود كه پوشش كامل حمايتي و نظارتي كه به توانمندسازي اجتماعی و اقتصادی آنها منجر ميشود، شكل نگيرد.
ب: در سطح متوسط(اجتماعی): برخی نگرش ها و برخوردهای اجتماعی فراروی زنان سرپرست خانوار قرار می گیرد که مراودات اجتماعی آنها را حتی با نزدیکانشان سخت و بعضاً غیر ممکن می سازد. این معضل معمولاً با نوعی نگاه بدبینانه نسبت به سلامت رفتاري و كرداري برخي از زنان سرپرست خانوار همراه است که بیشتر از سوی هم جنسان آنها در همسایه، فامیل و نزدیکان بروز می کند و در نقطه مقابل برخي از مردان بیمار و سودجو نیز وجود دارند که از شرايط زندگي زنان سرپرست خانوار سوءاستفادههاي اخلاقي می كنند. در ارتباط با زنان سرپرست خانوار كه همسرانشان معتاد يا دچار رفتارهاي سوء هستند، اين آسيبها به صورت دوجانبه بروز می کند؛ آنها از يكسو با مشكلات و آسيبهاي فراروي زنان سرپرست خانوار به معناي عام مواجه هستند و از اين قبيل دشواريها را براي سازگاري با شرايط زندگي در محيط بيرون از خانواده تحمل ميكنند و از سوي ديگر با مسائلي از ناحيه همسران داراي سوء پیشینه خود مواجه هستند. گاهی چنان این دسته از مشکلات پررنگ می شود که حضور اجتماعی زن سرپرست خانوار به ناچار به صفر می رسد و برای در امان ماندن از تهمت ها و آسیب های اجتماعی محکوم به تنهایی ابدی می گردند.
ج: در سطح خرد(فردی): مشکلات روحی و عاطفی، فقدان پشتوانههاي اقتصادي و اجتماعي، تضعیف روحیه مشارکت، وسواس های فکری، اضطراب، پرخاشگری، افسردگی و دل مردگی از مهمترین مسائلی است که سلامت روانی این قشر جامعه را در سطح فردی تهدید می نماید. همچنین گرايش ناخواسته به سمت برخي از مشاغل غيرقانوني در ارتباط با تأمين هزينه زندگي خانوار، از مهمترين آسيبهاي فراروی اين گروه از زنان است.
سخن پایانی
اینکه متأسفانه این واقعیت غیر قابل انکار است که زنان فاقد همسر و یا به اصطلاح سرپرست خانوار در جامعه ما فشارهای زیادی را متحمل می شوند، که این فشارها کارکرد اجتماعی، اقتصادی، سلامت روانی و به دنبال آن کیفیت زندگی آن ها را تا حد زیادی کاهش می دهد. باید با در نظرگرفتن پارمترهای اقتصادي و اجتماعي فرد، سن، موقعیت خانوادگی، باورهاي اعتقادي و… به آن ها در مسیر احیای دوباره زندگی شان کمک کرد. نباید در جامعه اسلامی گروهی از زنان باشند که به دلیل از دست دادن همسرشان در جامعه امنیت و بستر عادی زندگی خود را از دست بدهند. با ترسيم اوضاع كلی اين گروه از زنان انتظار مي رود سازمانهای دولتی و غيردولتی فعال در حوزههای اجتماعی بيش از پيش به بررسی مسايل، مشكلات و همچنين پيش بينی سازوكارهای حمايتی برای توانمند سازی آنان و بستر سازی بيشتر برای اشتغال آبرومند، ازدواج مناسب و طراحی مجدد زندگی سالم بپردازد. بی شک بیتوجهی به اين قشر علاوه بر مسئولیت شرعی میتواند هزينههای انسانی و اجتماعی فراوانی به دنبال داشته باشد.
منبع: روزنامه رسالت مورخ 4 آبان 94 – شماره8510