خلاصه كتاب: تلخيص: فائزه لواساني- مديريت در زندگي بشري جايگاهي ويژه دارد. اصولاً بشر به مدد مديريت به دنبال استفادهي مطلوب از امكانات و منابع عالم هستي بوده وهست، نوع نگاه ونگرش انسان به عالم هستي، روش ونوع مديريت او را مشخص ميكند؛ نوع نگاه مديريت غربي نهايتاً منجر به افزايش بهرهوري است؛ اما از آنجا كه در اين نوع نگاه مديريتي انسان و شخصيت انسان به عنوان محور اصلي مورد توجه قرار نگرفته، لذا از اين بابت خسارتهاي جبران ناپذيري بر پيكرهي مديريت جهان امروز وارد شده است.
سر شناسه :فروزنده دهكردي، لطف الله، 1340-
عنوان و نام پديد آورندگان : مديريت اسلامي و الگوهاي آن/ مؤلفين : لطف الله فروزندهي دهكردي، علي اكبرجوكار
مشخصات نشر : تهران: دانشگاه پيام نور، 1386.
مشخصات ظاهري : هفت،[383] ص.
فروست : دانشگاه پيام نور؛ 1312. رشتهي مديريت بازرگاني؛ 58/آ.
شابك :978-964-387-387-5
وضعيت فهرتنويسي : فيپا
يادداشت : كتابنامه:ص. [383- 381]؛ همچنين به صورت زير نويس.
موضوع : آموزش از راه دور- ايران
موضوع : مديريت اسلام- آموزش برنامهاي.
موضوع : مديريت اسلام- آزمونها و تمرينها (عالي).
شناسهي افزوده : جوكار، علي اكبر، 1340-
شناسهي افزوده : دانشگاه پيام نور .
رده بندي كنگره : 31156ف9الف/5808LC
رده بندي ديويي : 1750955/378
شمارهي كتابشناسي ملي :1090226
به نام آنكه جان را فكرت آموخت
مقدمه
مديريت در زندگي بشري جايگاهي ويژه دارد. اصولاً بشر به مدد مديريت به دنبال استفادهي مطلوب از امكانات و منابع عالم هستي بوده وهست، نوع نگاه ونگرش انسان به عالم هستي، روش ونوع مديريت او را مشخص ميكند؛ نوع نگاه مديريت غربي نهايتاً منجر به افزايش بهرهوري است؛ اما از آنجا كه در اين نوع نگاه مديريتي انسان و شخصيت انسان به عنوان محور اصلي مورد توجه قرار نگرفته، لذا از اين بابت خسارتهاي جبران ناپذيري بر پيكرهي مديريت جهان امروز وارد شده است.
مكتب انسان ساز اسلام به دنبال تربيت خليفهي الهي، يعني انسان تعالي كه مظهر صفات مال حق الهي است؛ براي رسيدن به اين هدف عالي، مجموعهاي از دستورات الهي در قالب اعتقادات، احكام و اخلاق بيان شده است. با توجه به جامعيت و فراگير بودن اسلام به عنوان آيين زندگي، نوع نگاه اسلام به مديريت مشخص خواهد شد.در اين مجموعه با چهار چوبي مشخص و با مدد از ديدگاه علماي بزرگ اسلام، بخشي از نوع نگاه اسلام به مديريت در بعد رواني و روش مديريت در سيرهي ائمهي اطهار(ع) بيان شده است.
در ضرورت بررسي اين مطلب، همين بس، كه نظام جمهوري اسلامي به عنوان يك الگو در دنيا مطرح است. عليرغم همهي سختيها شاهد تلاش بيست و هفت ساله بودهايم كه بي شك زيبائيها و نقاط قوت آن به خاطر توجه به اصول اسلامي، و نقاط ضعف آن مربوط به بي توجهي به فرهنگ اسلامي و عملكرد سليقهاي بوده است، دنياي امروز الگوي ارزشمند رهبري و مديريت را رهبري پر فروغ و عظيم امام عظيم الشان راحل، حضرت امام خميني (ره)، و مقام معظم رهبري ميبيند. دنيا الگوي مديريت هشت سال دفاع مقدس را به عنوان يك تجربهي عملي در پيش رو دارد كه سرشار از نكات ظريف و لطيف مديريتي است كه همه بر پايهي عشق الهي و خود مديريتي بنا شده است. به هر حال اميد است با نقد و بررسي در آينده بر غناي اين مجموعه افزوده گردد.ما توفيقي الا بالله العلي العظيم.
لطف الله فروزنده
علي اكبرجوكار
فصل اول: سيري در مديريت اسلامي
اهميت مديريت
انسانها به صورت اجتماع زندگي ميكنند، هر اجتماع يا گروه احتياج مبرم به يك رهبر يا مدير براي هدايت و نظام مندي خود دارد. مديريت در جوامع بشري اجتناب ناپذير است جامعهي بشري براي رسيدن به هدف، به مديراني احتياج دارد كه هم هدف را خوب بشناسند و هم ابزار رسيدن به هدف را. همانطور كه استاد مطهري ميفرمايند: « مديريت صحيح از ضعيفترين ملتهاي دنيا، قويترين ملتهارا ميسازد، آنچنانكه رسول خدا (ص) عمل كرد، اين معجزهي رهبري است.» امام (ره) ميفرمايند:« هدف ربوبيت و رهبري در اسلام تبلور بخشيدن به اسماء حسناي الهي و عينيت بخشيدن به ارزشهاي انساني-اخلاقي است.»
هدف اصلي خلقت و هدف مكتب اسلام تقرب الي الله است. در شيوهي مديريت اسلامي انگيزههاي فردي و گروهي جهت دهنده نيست، جهت دهنده ارزشهاي انساني است. مبناي مديريت و حكومت اسلامي حكومت براي رسيدن به حق است.مديريت در جوامع بشري آنقدر مهم است كه خداوند رسولاني را براي سرپرستي و هدايت بشر ميفرستد و هرگز انسانها را بدون مدير و راهنما و رهبر نميگذارد.
و اصلاً هدف رسالت پيامبران و امامان رساندن پيام الهي، امامت و رهبري در جوامع بشري است. بطوري كه خداوند در حجه الوداع ميفرمايد: كه موضوع امامت را به مردم ابلاغ كن كه اگر اين كار را نكني رسالتت را انجام ندادهاي اين موضوع تأكيد فراوان بر اين است كه پيامبر اكرم (ص) جانشين و مدير بعد از خود را معرفي كند. امام رضا(ع) در اين باره ميفرمايند:« در مطالعهي احوال بشر هيچ گروه وملتي را نمييابيم كه در زندگي موفق و پايدار باشند، مگر بوجود مدير و سرپرستي كه امور مادي و معنوي آنان را مديريت نمايد.» پيامبر اكرم (ص) بدين جهت مبعوث شد تا با مديريت خويش، بار سنگين و كمر شكن را از روي دوش انسانها بر دارد.
حكومت و ولايت پيامبران تماماً از جانب پروردگار بوده و طي يك برنامهي معين و منظم تنظيم شده است. حكومت واقعي و مديريت اصلي در اسلام از جانب خداست و خداوند نمايندههاي خود را در جهان به عنوان امام و رهبر معرفي كرده است تا آنها وظيفهي مديريت و رهبري در جهان را برعهده گيرند. همانطور كه امام علي (ع) در جواب « لا حكم الا لله» خوارج ميفرمايد:« سخن حقي است كه از آن ارادهي باطل شد.»
مديريت يكي از اصول هدايت انسانها به سوي هدف والاي انساني است.
فصل دوم: منابع و متون اسلامي
چرا بايد منابع اسلامي را بشناسيم؟
انسان موجودي است كمال گرا كه در مسير رشد خود به تفكر و انديشه نيازمند است، يك مسلمان بايد از منابع و متون اسلامي استفاده كند تا بطور صحيح بتواند اين درياي بيكران اسلام را بشناسد. يكي ديگر از ضرورتهاي شناخت منابع اسلامي اين است كه تمام اديان الهي به غير از اسلام در منابع ومتون اندك خلاصه شدهاند ولي بالعكس دين اسلام از منابع بسيار گسترده و فراواني برخوردار است كه براي شناخت بهتر اسلام ميتوانيم از آنها استفاده نمائيم. همچنين براي اجراي اسلام بايد از منابع استفاده كرد اين منابع در تمام ابعاد به مسلمين دستورات لازم را داده است.
منابع و متون اسلامي:
1. قرآن كريم: قران كتابي است كه در بيانات خود هدفي جز راهنمائي انسانها به سوي سعادت ندارد و روشني بخش راه انسانهاي متقي است. قرآن براي روشن كردن مسائل ديني و تمام مشكلات عقيدتي مردم نازل شده است. قران انسانها را به تفكر و انديشهي حق واميدارد و از باطل دور ميكند. بهترين و بزرگترين منبع اسلامي همين كتاب آسماني است. كتاب قرآن پشتوانهي آئين هميشگي و جهاني اسلام است و اساسيترين منبع دين مبين اسلام به شمار ميرود.
كتب تفسير قرآني: كتابهاي تفسير كتابهايي هستند كه براي فهم بهتر از آيات قرآني نوشته شدهاند. كتابهاي تفاسير از لحاظ روش و شيوه به دو دسته تقسيم ميشوند:
الف) تفاسير روايي: در اين نوع تقسير، مفسر قرآن را به مدد روايات وارد شده، تفسير ميكند.
ب) تفاسير غير روايي: در اين نوع تفاسير از خود آيات براي تفسير استفاده ميكنند. يعني بوسيلهي آيات ديگر قرآن، آيه را تفسير ميكنند. دستهاي از تفاسير به جنبههاي ادبي، فصاحت و بلاغت قرآن پرداختهاند و دستهاي ديگر بيشتر به قرب كلامي، فلسفي و عرفاني پرداختهاند.
2. سنت: سنت در لغت به معناي روش و رويه، طريقه، سرشت، طبيعت، آئين و شريعت آمده است. سنت الله يا سنت خدا تركيبي است كه در جهت تبين روابط پديدهها با خداوند و تشريح قانونمندي جامعه و تاريخ و كيفيت عملكرد آن به كار رفته است. سنت دار بودن به معناي قانونمند بودن و متضاد بي هدفي و بي نظامي است. سنت در اصطلاح به مجموعه قول و فعل پيامبر اكرم (ص) و ساير معصومين (ع) ميگويند. قرآن متن فرمان خدا و اساس دين است و خطوط آن اصول برنامهي كلي اسلام را تبين ميكند و كمتر به فروع پرداخته شده است سنت و راه و روش پيامبران و امامان معصوم ، اجراي اين احكام بوده كه چون به صورت الگوي رفتاري وجود دارد به احكام جزئي و ريزتر پرداختهاند.
ابعاد سنت:
سنت معصوم دو گونه است:
1. سيره: كل فعاليتها و تلاشهاي عملي پيامبر و ائمهي معصومين كه به منظور به كارگيري دستورات اسلام در شرايط مختلف اتفاق افتاده است. يا ميتوان گفت تمام عكس العملهاي معصومين در حالات مختلف همان سيره و سنت رفتاري آنهاست.
2. حديث: به صحبتها و سخنرانيهاي معصومين كه راهگشاي مشكلات مسلمين بوده و هست يا عكسالعملهاي گفتاري، سنت گفتاري و حديث ميگويند.
3. اجماع: اجماع در لغت به معني عزم و در اصطلاح عبارتست از، اتفاق نظر افراد معتبر العقول در اسلام بر امري از امور ديني ولو در يك زمان.
4. عقل: عقل عبارتست از مركز فكر و انديشه كه از ويژگيهاي خاص آن تركيب، تجزيه، تجريد، انتزاع، تعميم وتعميق مفاهيم ذهني است. تفكر و انديشه چيست؟ كار و مسؤليتي كه در نظام آفرينش بر عهدهي عقل نهاده شده است. حضرت علي (ع) دربارهي عقل ميفرمايند:« ارزشمندترين بينيازي عقل است» ايشان همچنين ميفرمايند:« عقل تو را كفايت كند و گمراهي را از رستگاري نشانت دهد»
پس خداوند با دادن عقل يكي از راههاي شناخت حقيقت و منبع درك اسلام را به ما هديه كرده است.
فصل سوم: مباني مديريت اسلامي
جهانبيني:
واژهي جهانبيني به معناي نگرش كلي انسان نسبت به هستي، و به بيان ديگر بينشي كلي است دربارهيآنچه كه وجود دارد، جهانبيني هستها و نيست ها را مشخص ميكند. به تعبير استاد مطهري جهانبيني تعبير و تفسير انسان از جهان است. واژهي ايدئولوژي به معناي طرز فكر، هم در اصل همان بايدها و نبايدهايي است كه از جهانبيني نشأت ميگيرد.
ضرورت وجود جهانبيني و ايدئولوژي:
خداوند از انسانها انديشه و تعقل در وجود و حقيقت را ميخواهد، زيرا ما وقتي بدانيم چه چيزي وجود دارد و هست و چه چيزي نيست و نابود است ميدانيم در قبال هستها و نيستها چه بايد كرد وچه نبايد كرد.
انواع جهانبيني:
1.جهانبيني علمي:
در اين نوع جهانبيني انسان مدعي ميشود كه ميتواند از طريق علم و تجربه و آزمايش علمي به جهانبيني خاص خود برسد. اما اين جهانبيني روشي ناقص است، زيرا در جهان ما همه چيز مادي نيست پس قابل آزمايش نيز نيست همچنين جهانبيني علمي نميتواند به همهي سؤالات ما نظير” جهان از كجا و چگونه بوجود آمده است؟” پاسخ دهد. اين نوع جهانبيني نميتواند تكيهگاه يك ايدئولوژي باشد،زيرا عتم همواره در حال تغيير و تحول است و پايذار نيست.
2.جهانبيني فلسفي:
اين نوع جهان بيني متكي به اصول پايدار است و ميتواند پايه و اساس ايدئولوژي باشد، تفكر فلسفي چهرهي جهان را در كل خود مشخص ميكند. جهانبيني علمي و فلسفي هر دو پايه و مقدمهي علمند.
3. جهانبيني مذهبي:
اين نوع جهانبيني مستند به وحي است و مسائل آن از طريق وحي الهي بيان ميشود
4. جهانبيني توحيدي:
يعني درك اينكه اين جهان از يك مشيت حكيمانه پديد آمده است و نظام هستي براساس خير و رحمت و رسانيدن موجودات به كمالات شايستهي آنها استوار است، جهان يك قطبي و تك محوري است. و ماهيتي از اوئي( انا لله) و به سوي اوئي( انا اليه راجعون) دارد .
5. جهانبيني اسلامي:
براي رسيدن به اين جهانبيني كافيست در قرآن دقت كنيم، يكي از تفاوتهاي اين جهان بيني با ساير جهانبينيها در بحث اهداف است. هدف قرآن هدايت آدميان به سوي كمال حقيقي و رستگاري و سعادت است.جهانبيني اسلامي داراي اصولي است كه عبارتند از:
1. توحيد
2. ماهيت خدايي جهان
3. حق مداري جهان
4. هدفمندي آفرينش
5. حركت صعودي جهان
6. نظام احسن
7. عالم پنهان و آشكار
8. شعور باطني و تسبيح عمومي
9. رابطهي خدا و جهان
10. توحيد افعالي
11. جايگاه برتر انسان
12. ابعاد وجودي انسان
ماهيت انسان:
انسان از دو بخش مادي و غير مادي (روح) بوجود آمده است. در اين زمينه ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد كه مهمترين آنها ديدگاه قرآن است؛ در اين زمينه آيات قرآن به دو دسته تقسيم ميشوند دستهي اول كه اصل وجود روح را مشخص كرده است و دستهي دوم كه وجود روح، استقلال روح و بقاي آن پس از مرگ را نيز مد نظر دارد.از ديدگاه قرآن انسان داراي فطرت الهي است بنابراين دين اسلام هم ديني فطري است. يكي از گرايشهاي فطري انسان خداشناسي است. و گرايش ديگر زيبايي جويي و كمال طلبي است .
* معيار خير و شر بودن رفتار انسانها اگر در جهت رشد و تعالي او باشند خير و اگر در جهت نقص و انحراف باشند شر است و اين معيار زماني معني پيدا ميكند كه رفتار انسان اختياري باشد.
فصل چهارم: نظام ارزشي مديريت اسلامي
ارزشها:
واقعيتها و اموري را تشكيل ميدهند كه مطلوبيت دارند و مورد خواست و آرزوي اكثريت يك جامعه است. گرايشهاي اجتماعي تمايلات كلي هستند كه ادراكات و عواطف، رفتار، افعال خود را به جهت مشخصي راهنمائي ميكنند.
نحوهي شكل گيري و بروز رفتار انساني سه مرحله دارد:
- مرحلهي بينش
- گرايش متناسب با بينش
- مرحلهي عمل
منشأ ارزشهاي فرد ناشي از ديدگاه و جهانبيني فرد است ارزشهاي موجود در سازمان را به سه دسته،ارزشهاي فردي كاركنان و مديران ، ارزشهاي سازماني و ارزشهاي كشئري و بينالمللي تقسيم نموده اند.
بر همين اساس انواع ارزشها عبارتند از:
1. ارزشهاي استراتژيك(مذهبي- سياسي-اخلاقي)
2.ارزشهاي حد مياني(اقتصادي-فرهنگي-اجتماعي)
3.ارزشهاي قومي، نژادي، جزئي و گروهي(باندي ،ملي)
4. ارزشهاي حد پائين( غريزي- عرفي- محيطي)
نظام ارزشي اسلام اين است كه از نظر اسلام ارزشهاي خاصي معتبراست كه محور اين ارزشها افعال اختياري انسان است. واين ارزشها از درون با يكديگر ارتباطي هماهنگ وسيستماتيك دارند و بطوري كه يك كليت واحد براي رسيدن به هدف واحدي را تشكيل ميدهد.
ويژگيهاي نظام ارزشي اسلامي:
1. فراگيري و شمول:
كارلز موريس ارزشهاي انساني را به سه طبقه رفتار علمي- امكانپذيري و معقول دسته بندي ميكند. ارزش رفتار علمي:انتخاب رفتار خاصي است كه فرد در شرايط خاص از خود نشان ميدهد، ارزش امكانپذيري : ارزشهاي بايدي و نبايدي است وارزش معقول، ارزشهاي پسنديده و مطلوب است.اين ارزشها به بينش، باور و رفتار فرد در زندگي جهت ميدهند.دين اسلام تمام ارزشهاي جامع و فراگيري را تعريف كرده و انسان مسلمان خود به عنوان عامل كنترل آنهارا اجرا ميكند. قويترين روش خود مديريتي و خود كنترلي و ضمانت اجرايي احكام اخلاقي، باور و اعتقاد خود انسان است.
2. انسجام دروني:
نظام ارزشي اسلام يك نظام سيستماتيك است كه اجزاي مختلف باهم در تعامل بوده و يك اصل كلي را براي رسيدن به هدف واحدي انجام ميدهند. در نظام ارزشي اسلام به خاطر تفكر سيستماتيك، بين اجزا يك انسجام دروني وجود دارد. ارزشها مجموعهاي است منسجم، جهت و هدف همهي حركات قرب الهي است. فرد خود بر اساس باور و معرفتي كه كسب ميكند در ابعاد مختلف زندگي بايد و نبايد هاي برگرفته از ارزشهارا اعمال ميكند.رفتاري معقول و منطقي وارزشي در ابعاد فردي و اجتماعي، نمودي از تعادل در رفتار هر فرد مسلمان است . انسان مسلمان در برنامه و حركت خود خدا محور است. اين هدف عالي رفتارهاي انساني را منسجم و به شكل هماهنگي دروني خواهد كرد.
3. قابليت تبين عقلايي:
تبين عقلايي ارزشها زماني ممكن است كه بتوان رابطهي بين ارزشها و واقعيت را كشف كرد.محور ارزش اسلام ، محور ارزشهاي اختياري انسان است. افعال اختياري انسان واسطه اي بين نيازها و تمايلات نظري انسان واهداف و غايت مورد نظر اوست. نظام ارزشي اسلام از يك طرف به وجود نيازهاي فطري در انسان ارزش قايل است و از طرف ديگر اراده و عزم انسان.
4. تبين لذت و سود نا محدود:
الف) تذت انگاري روانشناختي ب) لذت انگاري اخلاقي
بر اساس نظريهي اول مردم در زندگي خود واقعاً به دنبال لذتند، اما در نظريهي دوم مردم نه تنها در پي لذتند، بلكه بايد چنين كنند، زيرا تنها خوبي لذت است.
نكته: در صورت تزاحم لذات با يكديگر، در اسلام تنها لذتي انتخاب ميشود كه پايدار تر، عميقتر و ماندني تر است.
سود و منفعت نامحدود:
نظام ارزشي اسلام سود را اعم از مادي و معنوي ميداند، سود و منفعت در نظام اسلام وسيلهاي براي رسيدن به هدفهاي بلند و عالي است. تفاوت اسلام با ساير مكاتب عبارتند از:
* سود و منفعت آنها متحصر به سود و منفعت مادي است در حاليكه اسلام به سود و منفعت مادي و معنوي تأكيد دارد
* سود و منفعت از نظر آنها فقط دنيايي است اما از نظر اسلام هم دنيايي و هم آخرتي است
* سود و منفعت در ديدگاه ساير مكاتب هدف است اما در اسلام تنها وسيلهاي است براي رسيدن به هدفهاي عالي
5. حسن فعلي و حسن فاعلي:
در مكاتب اخلاقي، معيار قضاوت در مورد ارزش داشتن و يا بي ارزش بودن يك رفتار نفس عمل و نتايج آن است. كه عمل في نفسه موضوعيت دارد. اما در نظام ارزشي اسلام نيت و عمل مطرح است. عمل خوبي كه همراه نيت خالص براي رضاي خدا باشد مهم است،اگر عملي داراي حسن فعلي باشد اما حسن فاعلي نداشته باشداجر و پاداشي در محضر الهي ندارد. دو ركن اصلي هر فعاليت با ارزش نيت و عمل فرد مؤمن است.
6.مراتب داشتن ارزشها:
در نظام ارزشي اسلام، ارزشها داراي مراتب و مراحلي هستند اسلام براي ارزشها مراحلي را قايل است كه دسترسي به بعضي از مراحل براي عموم مسير است، اما رسيدن به مراحل بالاتر بستگي به ظرفيت، توان، تلاش و همت افراد دارد مراتب ارزش اخلاقي در اسلام ، طيف وسيعي از ارزشها را شامل ميشود كه ميتوان براي آن مراحلي تا بينهايت را قائل شد.
نكته: هر كاري كه باعث بالندگي و رشد انسان و انجام فرمان الهي شود نوعي لذت است.
عدالت محوري از اهداف مهم مديريت اسلامي است كه نه تنها به عنوان هدف متعالي دنبال ميشود بلكه به عنوان يك شاخص در تمام روشها و منش مدير بايد تجلي يابد.
اين عدالت در انتخاب سازمان، همكاران، مراحل توليد، كميت و كيفيت، ارائهي خدمات و… ديده ميشود. بطور ذاتي محصول، رضايت نسبي همهي عناصر ذينفع را فراهم خواهد كرد، رفتارهاي غير اخلاقي مانند دروغ، ظاهرسازي، اغفال، كمبود به صورت كاذب از نظر مدير اسلامي مردود است.
نكته: علاوه بر نگاه اسلامي بر مديريت و آموزش و تعليم مديران در زمينهي مديريت، بايد زمينهيرشد آنها در بخش مديريت را نيز فراهم آورد، مهمترين نقشي كه اسلام در نظريه ها و روشهاي عملي مديريت ايفا ميكند از طريق تأثير ارزشهاي اسلامي بر مديريت است.
نظام ارزشي اسلام برگرفته از قرآن و حديث ثابت و تغيير ناپذيرند، اصولاً قوام اسلام بر ارزشهاي آن است، همانطور كه گفته شد ارزشها قابل تبين عقلايي هستند بايد مبناي آنهارا در شناخت خود انسان جستجو كرد .
مديريت ارزشي:
مديريت و تصميمگيري در تمام ابعاد براساس ارزشها، باورها، اعتقادات حاكم بر مديران و جامعه يا بر اساس نظام ارزشي فرد و جامعه را مديريت ارزشي گويند.
ويژگيهاي مهم مديريت ارزشي:
1. تصحيح و كنترل لازم را در هنگام اتخاذ استراتژي در موقعيت تصميمگيري ايجاد مينمايد
2. نظام ارزشي ميتواند دربرگيرندهي قوانين و مقررات دولتي و اهداف و مصالح حكومتي در آن باشد
3. نظام ارزشي داراي معيارهاي لازم براي ارزيابي عملكرد و سيستم ميباشد
4. قوتها و ضعفها و فرصت و تهديد به تناسب نظام ارزشي تبين و تعريف ميشوند و بر اساس آن استراتژي مناسب اتخاذ ميشود
5. نظام ارزشي، هر حركت اقتصادي را در جهت تقويت نظام اقتصادي فرد و جامعه ميبيند و منفعت و سود عادلانه را اصل ميداند.
تفاوت نظام مديريت ارزشي اسلام با ساير مكاتب:
مباني مديريت اسلامي بر خدا محوري، وحي گرايي، امامت، عدالت طلبي، آخرت گرايي، بصيرت، معنويت و صداقت استوار است.
* در مديريت غربي هدف رسيدن به سود و منفعت فردي و سازماني است. در حاليكه در مديريت اسلامي هدف قرب الهي است.
* مدير مسلمان به شغل خويش به عنوان يك تكليف و مسئوليت نگاه ميكند و خود را در محضر خدا پاسخگو ميداند
* در نظام ارزشي اسلام ، سود هدف اول نيست پس بقدر كفايت و با رعايت اصل عدالت تحصيل ميگردد
* در روش بدست آوردن سود، عدم مغايرت اين روشها با مصالح عمومي و ساير موازيني كه مشروعيت دارند، شرط است
* در ديدگاه نظام ارزشي چون هدف و غايت اصلي كمال و رشد الهي انسان است مديريت و تمام اصول برنامهريزي به سوي تحقق اين هدف جهتگيري ميشود .
نكته:
1. مديريت بايد ارزشهاي انساني را در كاركنان نهادينه كند
2. رعايت ارزشهاي اخلاقي، موجب كاهش هزينه هاي بازرسي و كنترل ميگردد
3. تا انسان وكمال او شناخته نشود راه رسيدن به كمال مشخص نميگردد
حوزههاي تأثير نظام ارزشي اسلام:
1. حوزهي نظريه 2.حوزهي برنامه ريزي 3. حوزهي تصميم گيري 4. حوزهي فرهنگ سازماني 5. حوزهي اهداف و وظايف مديران 6. حوزهي ويژگيهاي مديران و كاركنان
1. حوزهي برنامهريزي: در فرايند برنامهريزي اهداف تعيين شده و بر اساس منابع و امكانات اولويت بندي شده و روش رسيدن به آنها تدوين ميگردد در تدوين اهداف و اولويت بندي آنها ارزشها نقش مهمي را ايفا ميكنند، زيرا مديران براساس ارزشها و باورهاي مورد قبول خود اهداف را اولويت بندي و براي تحقق آن تلاش ميكنند. نظام ارزشي اسلام در دو بعد جهانبيني و ايدئولوژي ، برنامهريزي را جهت ميدهد.
2. حوزهي تصميمگيري: جوهرهي تمام فعاليتهاي مديريت تصميمگيري است. تصميمگيري عبارتست از: انتخاب هدف يا اهداف، راهحلها، الگو، مدل،جريان.
انسان به سه علت نمي تواند تصميم گيري عقلايي محض داشته باشد:
1. انسان داراي ظرفيت عقلايي محدود است
2. انسان تحت تأثير ارزشها و گرايشهاي فردي است
3. عوامل محيطي بقدري پيچيده است كه مهار همهي آنها امكان پذير نيست.
سه گروه از ارزشها بر فرايند تصميمگير مؤثرند:
الف) ارزشهاي ارائه شده توسط سازمان
ب) ارزشهاي شخصي
ج) انتظارات ارزشي جامعه از سازمان: ارزشهاي هر جامعه از فرهنگ، جهانبيني ، ايدئولوژي، هنر، مليت و قوميت سرچشمه ميگيرد كه تصميمگيري را تحت تأثير قرار ميدهد.
3. حوزهي فرهنگ سازماني:
فرهنگ عبارتست از: مجموعهاي از باورها و ارزشها و ادراكات و شيوه هاي تفكر و انديشيدن ، رسالت فرهنگي، هويت بخشيدن به انسانها و ايجاد تعهد نسبت به باورها و ارزشها در جامعه است كه خود موجب ثبات و دوام جامعه ميگردد.
چند نمونه از ارزشهاي سازماني:
1. انسان ارزش اعتماد دارد و در كار خود در جستجوي ارزشمند بودن است
2. مديريت با تضمين اينكه همهي افراد ميتوانند موفق باشند به نتيجه ميرسد.
3. رضايت مشتري و ارباب رجوع با رعايت رضايت الهي مورد توجه است.
فصل پنجم: تجلي ارزشهاي اسلامي درعرصهي مديريت
اولين گام در مديريت تعيين اهداف است. در تفكر مديريت مادي هدف هر سازماني تحقق اهداف مادي است و به چيزي جز منفعت خود و سازمان نميانديشند، آنچه براي آنها اصالت دارد منفعت فردي است(ليبراليسم). اما در نظام ارزشي اسلامي،آنچه در ديدگاه مادي هدف نهايي و اصيل است، تنها وسيلهاي است براي رسيدن به هدف نهايي و كمال مطلوب انساني.
برخي از ويژگيهاي مديريت اسلامي:
الف) كمال معنوي /قرب الي الله
ب) تأمين نيازهاي مادي و معنوي جامعه
ج) جلوگيري از وابستگي اجتماعي در دراز مدت (دورانديشي)
د) رعايت ارزشها در انتخاب روشها
مديريت در نظام ارزشي اسلام يك فرايند تربيتي است. حركتهاي انسان مرهون ميزان شناخت، آگاهي و بينش اوست. هر ميزان كه شناخت آدمي عميقتر باشد، تأثير آن در رفتار او بيشتر است. و به رفتار ارزش بيشتري ميبخشد.
از بعد ارزشي مدير بايد داراي صفات و شرايط اخلاقي و از بعد مديريتي بايد داراي اطلاعات و مهارت فني براي انجام مسئوليت محوله باشد.
پيامبر اسلام الگوي مديريت اسلامي:
اسلام كاملترين دين است وكاملترين برداشت از احكام و فرمانهاي الهي است. پيامبر اكرم(ص) اجرا كننده و ابلاغ كنندهي پيامهاي الهي است. از اين رو پايه و اساس حكومت اسلامي در حكومت رسول اكرم (ص) است. خداوند اورا با حجتهاي الزام كننده و پيروزي آشكار و راه روشن فرستاد. پيامبر اكرم امانت داري پسنديده است. يعني حكومت از ان خداست اما به عنوان امانت در دست رسول خداست. خصوصيات رفتاري و سيرهي پيامبر يكي از منابع مهم مديريت اسلامي است.
چند تا از ويژگيهاي رهبر از ديدگاه قرآن:
1. از بطن مردم باشد (از خود مردم باشد)
2. دلسوز بودن براي مردم
3. تلاش و كوشش فراوان درجهت هدايت انسانها
4. رئوف بودن و عطوفت با همهي اقشار جامعه
5. رحيم و مهربان بودن
شخصيت پيامبر اكرم(ص) از ديدگاه امام علي (ع):
1. الگو بودن
2. ساده زيستي
3. مجري احكام الهي و عدالت گرا
4. ايجاد وحدت
5. ايثار
6. خشيت از خداوند
7. خصلتهاي نيك
8. دوري از افراط و تفريط
صفات ديگر پيامبر در كتاب ااحيا العلوم:
* اجابت دعوت
* احترام و اكرام به ديگران
* پند و عبرت گرفتن
* رسيدگي به حاجات مردم
صفات پيامبر به عنوان يك مدير اصلح اسلامي:
* امانت داري
* رهبري و مشورت
* نظم و انضباط
* ظرفيت شنيدن انتقاد و تنفر از چاپلوسان
* تشويق به علم
فصل ششم: اهداف حكومت اسلامي
مهمترين اهدافي كه حكومت اسلامي دارد دو چيز است:
1. راهنمائي انسانها به سوي خليفه الله شدن
2. كشور اسلامي را مدينهي فاضله ساختن، مبادي تمدن راستين را مهيا نمودن، و اصول حاكم بر روابط داخلي و خارجي را تبين كردند.
هدف مهم تأسيس نظام اسلامي بر پايهي وحي و نبوت، همان خليفهالله شدن است. و خط مشي انسان نوراني در جامعه بسيار روشن بوده و او با نور الهي كه نصيب وي شده حركت ميكند.
اوصاف و شرايط مدينهي فاضله:
الف) رشد فرهنگي است كه زمامدار حكومت اسلامي عهده دار تأمين علم و دانش است. يعني جهالت و ضلالت دو عامل قطعي انحطاط جامعهي جاهلي است و مهمترين هدف حكومت اسلامي در بخش فرهنگي، جهالت زدايي و ضلالت ستيزي است
ب) رشد اقتصادي است كه رهبران اسلامي عهده دار خطوط تبين كلي اموال در نظام هستند. اسلام اگر چه اصل مالكيت خصوصي را پذيرفته و امضاء نموده است، ليكن معناي آن اين است كه هركس نسبت به دسترنج خود در قياس با ساير مردم، مالك است، ولي هيچ كس نسبت به دسترنج خود در قياس با خداوند مالك نيست بلكه به منزلهي امين در نگهداري و نائب در تصرف است. ( اسلام مجموعه مالها را براي ادارهي شئون، مجموع انسانها ميداند) رواج ثروت در دست گروهي خاص، و حرمان تودهي جامعه به دو صورت ترسيم ميشود كه هر دوي آنها نارواست. يكي بر اساس نظام سرمايه داري غرب و ديگري بر پايهي نظام دولت سالاري و مكتب ماركسيسم فروريختهي شرق.
چند نكتة مهم:
* اصل مالكيت انسانها نسبت به يكديگر پذيرفته است
* مجموع اموال متعلق به مجموع انسانهاست
* مال به مثابهي ستون فقرات جامعهي اسلامي است
* قرار دادن مال در اختيار سفيه ممنوع است
* احتكار ثروت و اكتناز مال ممنوع است
* جريان ناقص آن ممنوع بوده و دور كامل ان لازم است
* جريان عمومي آن گذشته از راههاي پيشبيني شده در شرع همانا بر اساس تجارت با رضايت است.
ج) فرآيند صحيح صنعتي است كه پيشوايان نظام اسلامي عهده دار ترغيب به فراگيري كامل آن و تعليم كيفيت بهرهبرداري از آن هستند.
د) رشد حقوقي داخلي و بين المللي:
1. نفي هر گونه سلطه گري و سلطه پذيري
2. رعايت عهود و مواثيق بين الملل.
علت احترام و تأكيد حكومت اسلامي به برقراري نظام تعهد و قانون مداري و عمل به پيمان و احترام به ميثاق، آن است كه جامعهي متعهد از امنيت و آزادي برخوردار است. جاهليت جديد مانند جاهليت كهن پيمان شكني زور مداران عصر حاضر است.
علل سقوط سياسي -اجتماعي از ديدگاه امام علي (ع):
1.اصول اساسي را ضايع نمودن
2. مغرور شدن
3. فرومايگان را مقدم داشتن
4. فرزانگان را مؤخر قرار دادن
علل سقوط اجتماعي- اقتصادي از ديدگاه امام علي (ع):
1.سوء تدبير و ضعف مديريت
2. تبذير ناروا هزينه هاي زيانبار اقتصادي
3. از تجارب سودمند عبرت گرفتن
4.به جاي جبران گذشته مكرراً عذر خواهي نمودن
فصل هفتم: عدالت و مديريت اسلامي
عدالت هدف مديريت:
عدالت يكي از اهداف مهم حكومت اسلامي است. قرآن بذر انديشهي عدل را در دلها كاشت آن را آبياري كرد و دغدغهي آن را چه از نظر فكري و فلسفي و چه از نظر علمي و اجتماعي در درونها ايجاد كرد. بيشترين آيات مربوط به عدل، دربارهي عدل جمعي و گروهي است؛ اعم از خانوادگي، سياسي و …
عدل قرآن آنجا كه به توحيد يا معاد مربوط ميشود جهانبيني است. آنجا كه به نبوت و تشريع و قانون مربوط ميشود يك مقياس و معيار قانون شناسي است. آنجا كه به امامت و رهبري مربوط ميشود يك شايستگي است. آنجا كه پاي اخلاق به ميان ميآيد يك آرمان انساني است. و آنجا كه به اجتماع كشيده ميشود يك مسئوليت است. قرآن شرط امامت و رهبري را عدل مي داند و انسان اخلاقي را صاحب عدل ميخواند.
عدالت دركلام امام علي(ع):
حضرت علي(ع) عدل را يكي از پايه هاي استوار ايمان معرفي كردند؛ ايمان بر چهار پايه استوار است :
1.صبر 2. يقين 3. عدل 4.جهاد
و صبر نيز خود بر روي چهار پايه قرار دارد: شوق، هراس، زهد، انتظار
دين عدالت رت برابري كامل نميداند و لذا تفاوت را در صورتي كه ناشي از شايستگي افراد باشد ميپذيرد.
عدالت در ديدگاه دانشمندان:
پيروان نظريهي حقوق طبيعي معتقدند كه مرتبهي طبيعي، تمامي افراد بشر با يكديگر يكسان است و نا برابريهاي اجتماعي، معلول تفاوتهاي ذاتي نيست، بلكه ساختار خاص اجتماع موجب آن ميشود.ديدگاه ديگر مربوط به كاركرد گرايان است. در اين ديدگاه نابرابري جزء طبيعت اجتماع فرض ميشود و لذا وجد آن را ضروري غير قابل محو بيان ميكردند.
شهيد صدر مهمترين دليل دخالت دولت در عرصهي اقتصاد را ايجاد بسترهاي مناسب براي تحقق عدالت اجتماعي و اقتصادي ميداند.
ارسطو معتقد به نابرابري ذاتي بشر بوده است و همين را دليل قشر بندي طبقاتي ميدانست به اعتقاد وي نه تنها نابرابري وجود دارد بلكه يك ضرورت بوده و نبايد تفاوت ها را ناديده گرفت.
استاد مطهري؛ عدالت اجتماعي را رعايت حقوق افراد ميداند يعني افراد بشر نسبت به يكديگر و در مقايسه با همديگر نوعي حقوق و اولويت خواهند داشت كه ريشهي اين حقوق و اولويت ها متفاوت ميباشد.
عدالت به سه صورت وجود دارد :
1. عدالت به منزلهي توازن اجتماعي: يعني در هر اجتماع انساني بايد شرايطي معين شود كه كيفيت ارتباط اجزاء با يكديگر رعايت شود تا بتواند باقي بماند و نقش مطلوب خود را ايفا كند.
2. عدالت به منزلهي بي طرفي: عدالت وصفي براي داور و ارزيابي كننده است. نه وصفي براي موقعيت مورد ارزيابي .
3. عدالت به منزلهي وضع بايسته: عدالت به منزلهي وضعيتي است كه شايسته و بايسته است كه در اجتماع برقرار باشد.
ارتباط عدالت و حكومت از نظر استاد مطهري:
حقوق تكويني و فطري است، يعني آفرينش انسان به گونهاي است كه او را صاحب حق ميكند. تأمين حقوق مردم به وجود قانون بستگي دارد. و يكي از اهداف بعثت پيامبران اين بود كه مردم خودشان راه بيفتند و عدالت را بين خودشان برپا كنند، نه اينكه پيامبران اقامهي عدل كنند. در مكاتب بشري، شناسايي حق بعهدهي افراد گذاشته شده، كه حقوقي را براي انسان ها جعل و اعتبار كنند. اما در اديان الهي، حق انسان همان چيزي است كه آفرينش او تعيين ميكند و پارهاي از اين حقوق از طريق وحي توسط پيامبران تعريف ميشود . فلسفهي حكومت عدالت است. و اين مسئله با مشروعيت حكومت پيوند ميخورد، يعني هر چه حكومت عادلانهتر رفتار كند ميزان مشروعيت آن بيشتر ميشود، عدالت موجب دوام حكومت و ظلم موجب زوال آن است.
ابعاد عدالت اجتماعي:
1. برابري و مساوات:
برابري از مهمترين ابعاد بلكه اصلي ترين معناي عدالت است. معناي برابري اين است كه همهي افراد صرف نظر از ، مليت، جنس، نژاد و مذهب در ازاي كار انجام شده از حق برابر به منظور استفاده از نعمتهاي مادي و معنوي موجود در جامعه برخوردار باشند.
2.قانونمندي:
كار ويژه و اصلي قانون تعيين شيوههاي صحيح رفتار اجتماعي است. قانون در صورتي تعادل بخش است كه خود عادلانه باشد و عادلانه بودن قانون به اين است كه منبع قانون ، قانونگذاران و مجريان آن عادل باشند. هماهنگي مستمر انسان با هنجارهاي اجتماعي و سنن و آداب منطقي جامعه از مظاهر عدالت اجتماعي است.
3. اعطاي حقوق:
منظور از حق امتياز بالقوهاي است كه براي شخص در نظر گرفته شده و به موجب اعتبار اين حق براي او ديگران موظفند اين شئون را محترم بشمارند و آثار تصرف او را بپذيرند. هر چيزي در جامعه داراي حق استو تعدل اجتماع هنگامي مشخص ميگردد كه اين حقوق مراعات شود.
4. توازن:
توازن با توزيع عادلانه ارتباط بسيار نزديكي دارد ، البته نه تنها به اين معنا كه امكانات بطور شايسته و صحيح به افراد مستحق برسد بلكه علاوه بر آن امكانات به حد لازم و مورد نياز وجود داشته باشد.
عدالت اجتماعي در حوزههاي مختلف تعريف ميشود:
1. حوزهقانون
2. حوزهي قضاوت
3. حوزهي اقتصاد
4. حوزهي روابط بين المللي
5. حوزهي سياست
6. حوزهي روابط اجتماعي
مصاديق عدالت از ديدگاه امام علي(ع):
1. برخورد با تخلف
2. عدالت در رفتار با مردم
3. برخورد قاطع با خيانت كار
4. سختگيري در مصرف بيتالمال
5. ضرورت ساده زيستي كارگزاران
6. رعايت انصاف با مردم
در بعد اقتصادي دو شاخص جهت عدالت اقتصادي وجود دارد :
الف) توازن
ب) رفع فقر
از ديدگاه افلاطون عدالت اقتصادي دو عامل اساسي دارد. 1.تقسيم كار بين طبقات پائين دست 2. الغاي مالكيت خصوصي دربارهي ثروت.
عدالت از ديدگاه ارسطو به سه صورت؛ كلي، توزيعي و تعويضي قابل تعريف است.
1. عدالت كلي: اين عدالت دوري جستن از افراط و تفريط در رفتار و روابط اجتماعي است
2. عدالت توزيعي: اين نوع عدالت در تكاليف دولت نسبت به مردم تجلي مييابد و از عدالت كلي و تعويضي مهمتر است.
3. عدالت تعويضي: در مبادلهي كالا بايد نسبت تساوي رعايت شود تا مبادله در جهت طبيعي خود انجام پذيرفته باشد.
عدالت اقتصادي از ديدگاه شهيد مطهري:
1. مكتب ماركسيستي:
همهي شهروندان در كليهي امور زندگي بايد تساوي كامل داشته باشند، مقتضاي عدل اين است كه همه بطور يكسان از مواهب زندگي برخوردار باشند، ميان آنها كه كار و تلاش بيشتري ميكنند با آنها كه كار و تلاش كمتري ميكنند، از نظر استفاده از امكانات زندگي تفاوتي وجود ندارد.
2. مكتب سرمايه داري يا ليبراليسم:
در اين مكتب فرد گرايي حاكم است، پيروان اين مكتب معتقدند كه بايد به افراد آزادي داد تا رشد بيشتري كنند و درآمد بيشتري بدست آورند.
دولت براي تحقق عدالت اجتماعي چند وظيفهي مشخص دارد:
* سياست گسترش حقوق و آزاديهاي اساسي
* سياست بهبود بخشيدن به ساز و كار بازار
* سياست توانمند سازي
* سياست مستقيم كاهش فقر و توزيع متناسب درآمد
به منظور اينكه بخش خصوصي بتواند در تحقق عدالت، نقش اصلي را بازي كند، بايد دو شرط وجود داشته باشد:
1. ساماندهي سازو كار بازار براي توليد عدالت
2. تقويت اقتصاد بدون سود
موانع تحقق عدالت اقتصادي:
1. وضعيت نا به هنجار اقتصادي: رانت اقتصادي معمولاً از زمينههاي نابهنجار روابط اقتصادي سرچشمه ميگيرد
2. عامل اجتماعي: برخوردداري از بعضي از امتيازات ويژه كه ارتباطي با صلاحيتهاي ذاتي و استعدادهاي فردي ندارد رانت اجتماعي ناميده ميشود.
3. عامل اطلاعات: دستيابي زود هنگام و انحصاري به اطلاعات اقتصادي از مهمترين انواع رانت است
ابزارهاي تأمين عدالت اجتماعي:
1.ماليات 2. يارانه
عدالت اجتماعي و قواي محركهي آن:
1. مباني فكري و ارزشي اكثريت قاطع مردم كشور
2. قانون اساسي
3. شواهد تجربي ودستاوردهاي نظري
4. ارزيابي تجربيات تاريخي ايران
5. الزامات ناشي از روندهاي آينده
6. ارادهي رهبران و مديران نظام
فصل هشتم: اهميت مديريت در مسئلهي غدير خم
امامت و خلافت بزرگترين ركني است كه اسلام بر آن استوار است. همانطور كه پيامبر ميفرمايند : هركس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد به مرگ جهالت مرده است.
امام كيست؟
امام به معناي پيشوا ومقتداست ، كسي است كه ديگران دنبالهرو او هستند. در كل دو نمونه امام وجود دارد
1.امام طاغوتي: امامي كه انسان را به سمت آتش هدايت ميكند
2.امام اسلامي: امامي كه انسان را به صراط مستقيم هدايت ميكند.
ضرورت وجود امام:
هر مكتب با هر جهانبيني كه دارد شيوهي مديريتي آن متفاوت است. آيا ميشود خداوند درطول سالهاي متمادي رسولاني را براي ابلاغ احكام الهي بفرستد ولي اماماني را براي اجراي احكام قرار ندهد . در اين باره امام علي(ع) ميفرمايند:« مردم را حاكمي بايد، نيكو كردار يا تبهكار تا در حكومت او مرد با ايمان كار خويش كند و كافر بهرهي خود برد»
فرق امامت و رهبري در اين است كه پيامبري فقط راهنمائي است و وظيفهاش فقط نشان دادن راه است. ولي امامت وظيفهاش رهبري و هدايت بشر به سوي هدف الهي است. امامت ساماندهي و حركت اقشار مردم بسوي هدف الهي است. يكي از ويژگيهاي مهم امامت رهبري و هدايت مردم است.
چندين ويژگي بارز امام:
1. عصمت و پاكي از هر نوع گناه
2. منصوب از طرف خداوند
3. آگاه به اعمال مردم
4. عالم به مايحتاج مردم
5. در زمان خود از همهي مردم از لحاظ فضائل بالاتر است
صفات رهبر وامام از نظر امام علي(ع):
* بخيل نباشد
* نادان نباشد
* ستمكار نباشد
* عادل باشد
* رشوه خوار نباشد
* سنت پيامبر را اجرا كند
راههاي كلي شناخت امام:
1. نص( تعيين وتصريح و اعلام پيامبر)
2. اخلاق، كردار، رفتار، وضع زندگي و خاستگاه علمي يكي از راههاي شناخت امام است
3. معجزه
وظايف امام از ديدگاه شهيد مطهري:
1. نقش رهبري
2. برطرف كردن مسائل ديني و عقيدتي
3. ولايت و سرپرستي
وظايف امام از ديدگاه امام علي (ع):
* پند و اندرز دادن به مؤمنين براي هدايت آنها
* خير خواه مردم باشد
* برپايي سنت پيامبر
* امام جاري كنندهي احكام الهي است
* رساندن سهم بيتالمال به طبقات مردم با رعايت عالت
شيوههاي مديريتي امام علي(ع):
1. مهربان بودن
2. منصف بودن
3. ستمكار نبودن
4. مردم گرايي
5. ضرورت رازداري
6. شيوهي مشورت
7. روابط اجتماعي رهبر
8. جلب اعتماد
9. ارتباط با دانشمندان و حكيمان روزگار
10. برقراري عدل
11. تمسك جستن به خدا و رسولش
12. انتخاب كارگزاران
13. رعايت حقوق كارمندان
14. نظارت وكنترل
15. تقسيم كار
16. رفع مشكلات مردم
17. ارتباط مستقيم با مردم
18. سعهي صدر
19. انجام كارهاي خاص
20. انجام به موقع كارها
21. تقدم ضابطه بر رابطه
22. وفادار بودن
23. دوري از خودپسندي
24. دوري از منت گذاري
25. ساده زيستي كارگزاران
26. رعايت سلسله مراتب فرماندهي
عوامل فراموشي حادثهي غدير:
* منافع و اميال انساني عدهاي از خواص جامعه
* عدم آگاهي و بينش تودهاي از مردم
* مسموم بودن فضاي سياسي جامعه
فصل نهم: نقش انتظار در مديريت اسلامي
انتظار چيست؟
انتظار حالتي است كه از تركيب ايمان و اعتقاد به مباني دين و ولايت امام زمان(عج) و شوق و علاقه به ظهور و حكومت اهل بيت، اين عشق در وجود انسان شعله ميكشد و انواع دگرگونيها را در حالت قلبي، انديشه وآمال انساني، رفتار فردي و تلاش اجتماعي انسان ايجاد مينمايد. فردي كه منتظر ظهور امام زمان(عج) است، تنها اميدش به حكومت ايشان است و تلاش فكري و اجتماعي و رفتاري و شخصي را براي رسيدن به دين آرمانيش انجام ميدهد. بايد گفت عصر انتظار، عصر تلاش فراوان براي رسيدن به ظهور است،نه عصر سكوت و آرامش، و منتظر واقعي كسي است كه با تمام وجود ظهور را نزديك نمايد.
دلايل غيبت امام زمان(عج):
دليل اول اينكه ايشان غيبت كردند تا حجتي باشد در عصرهايي كه هيچ حجتي بر زمين نيست، دليل دوم آن است كه به دليل ظرفيت اندك مؤمنين جامعهي اسلامي، حق ائمه به آنها داده نشد و هيچ كدام آنها نتوانستند حاكمان جامعهي اسلامي باشند و آنها را سريعاً به شهادت ميرساندند، آيا با ظهور و امامت ايشان را سريع به شهادت نميرساندند؟
دليل سوم عدم آمادگي و ظرفيت مردم براي پذيرش حق و دستورات حضرت وليعصر است. به همين دليل براي نزديك شدن ظهور بايستي مردم آمادگي و ظرفيت لازم را كسب كنند، يعني مردم به نقطهاي برسند كه تنها راه نجات و سعادت بشر را در پيروي از دستورات الهي بدانند.
وظايف شيعه در زمان غيبت:
1. معرفت و شناخت به آن حضرت
2. انتظار فرج و ظهور ان حضرت
3. دعا كردن براي ظهور حضرت
4. صدقه دادن به نيابت از حضرت
5. سعي در اصلاح جامعه و امر به معروف و نهي از منكر
6. تزكيه و خود سازي
چرا مسئلهي انتظار اين همه ارزش دارد؟
بشر در زندگي فردي و اجتماعي خود مرهون نعمت انتظار است و اگر از اين انتظار بيرون بيايد و اميدي به آينده نداشته باشد، زندگي برايش مفهومي نخواهد داشت و بي هدف و بي مقصود خواهد بود، پس ارزش انتظار به اين است كه منتظران، منتظر روز اميد بخشي باشند كه جهان در عدل الهي غوطه ور باشد.
ارتباط انتظار و حكومت اسلامي:
دين اسلام يك دين جهاني است كه پيامبر اكرم(ص) با زحمت فراوان و مشقات زياد آن را ترويج داد. اين دين بالاخره روزي اجرا خواهد شد و مجري آن تنها بازماندهي اهل بيت، و انتظار مقدمهي اين حكومت جهاني است.
انتظار عامل پايداري در برابر رهبرهاي فاسد:
وقتي فردي منتظر واقعي ظهور منجي باشد مسلماً بايد در برابر تمام فسادها و عوامل فساد ايستادگي كند و اجازهي پيشرفت به رهبران و مردم فاسد را ندهد.كه اين يكي از مقدمات برپايي حكومت عدالت گستر امام زمان(عج) است.
انتظار عامل اميد جهاني، نسبت به حكومت الهي:
وقتي كسي منتظر باشد، هميشه نسبت به حكومت الهي اميدوار است و اين اميد تلاش روزانهي اورا براي رسيدن به هدف زياد ميكند.
اثرات مهدويت در مديريت اسلامي:
1. مهدويت به عنوان يك الگوي مديريتي و حكومتي در عرصهي مديريت مطرح است. در حكومت حضرت مهدي(عج) عدالت مهمترين محور مديريت است و افراد شايسته زمام امور را برعهده دارند.
2. ايجاد زمينهي اميد و تلاش و حركت
3. تلاش براي اصلاح وضع موجودي فردي و اجتماعي
4. ايجاد زمينهي برنامهريزي و پيگيري در فرد و جامعه
5. ايجاد روحيهي اتحاد و مشاركت گروهي
6. مهدويت يك عامل انگيزش در مديريت است
7. حاكميت روش خود مديريتي
8. پديدهي انتظار باعث ايجاد روحيهي امر به معروف و نهي از منكر ميشود
خصوصيات حكومت جهاني امام عصر:
1. رشد سريع علم و علوم اسلامي
2. جهاني شدن عدالت
3. حكومت صالحان در زمان ظهور
4. عمران و آباداني جهان
5. وجود امنيت و آرامش در زمان ظهور
6. برادري و برابري و عدم تبعيض
7. پياده كردن شيوهي حضرت رسول (ص)
8. از بين رفتن هر نوع بيماري و ناراحتي و نقص عضو و ناتواني
9. نبود فقير و نيازمند
ولايت فقيه:
الف) ولايت: ولايت واژهاي عربي و هم خانوادهي ولي است، اما در فلسفهي حكومتي مراد از ولايت ، سرپرستي و زعامت و رهبري سياسي است. ولايت دو نوع است:
1. ولايت تكويني: به معني سرپرستي موجودات جهان و عالم خارجي و دخل و تصرف در كل جهان است اين ولايت متعلق به خداست.
2. ولايت تشريعي: شامل افعال اختياري مخلوقات، تدابير امور اجتماعي، و حاكميت سياسي ميشود. افعال اختياري انسانها خود به دو دسته تقسيم ميشوند:
افعال شخصي و افعال اجتماعي كه پايهي مصلحت اجتماع است. اين افعال به مدير و سرپرست مربوط ميشود بنابراين ولايت فقيه در حوزهي تشريع مطرح است. و به معناي مديريت و تدبير امور جامعه است.
ب)مراد از فقيه مجتهد جامع الشرايطي است كه با مراجعه به منابع ديني، توانايي استنباط احكام الهي را دارد، يعني فردي كه داراي سه ويژگي اساسي آگاهي به قانون الهي، عدالت و تدبير است، اجتهاد نيز عبارت از تلاش فقيه و صاحب نظر در دين شناسي براي دريافت احكام الهي از منابع معتبراست. بطور كلي ولايت فقيه يعني: حاكميت و زعامت سياسي كسي كه قادر است با رجوع به منابع، احكام الهي را دريابد و داراي شايستگي هاي اخلاقي( تقوا و ورع) و تدبير باشد.
سابقهي تاريخي ولايت فقيه:
1. عصر حضور: در آن زمان به دليل وسعت حكومت اسلامي، رسول اكرم(ص) و امامان معصوم (ع) نميتوانستند در تمام نقاط كشور اسلامي باشند، براي رفع حوائج مادي و معنوي و براي اجراي احكام اسلامي در مناطق ديگر سرپرستاني انتخاب مي كردند.
2. عصر غيبت: مسلماً همانطور كه در حضور ائمه به وليفقيه براي اجراي احكام اسلامي و پاسخگويي به مشكلات و مسائل ديني مردم نياز است ، در عصر غيبت اين نياز بيشتر به چشم ميخورد.
ويژگيهاي حاكم اسلامي در عصر غيبت:
1.علم به قانون(فقاهت)
2. عدالت،ورع و تقوا
3. كارداني و مديريت
دلايل اثبات ولايت فقيه:
* دلايل عقلي
* دلايل نقلي
* دلايل عقلي و نقلي
حدود اختيارات ولايت فقيه:
ولي فقيه و حاكم اسلامي در تدبير امور جامعه همهي اختيارات معصوم را داراست و طبعاً همهي مقررات، آئين نامهها و دستورالعملها در حكومت اسلامي فقط به اذن و امضاي ولي مشروعيت مييابد.
تفاوت ولايت مطلقه با ولايت مقيده:
1. ولي فقيه تمام اختيارات يك حاكم اسلامي را دارد
2. قيد مطلقه در برابر مقيده است و آن زماني است كه حاكمان جور حكومت داشتند و اجازه نميدادند حكومت به اهلش برسد
3. ميان اختيارات ولي فقيه، پيامبر و امامان هيچ تفاوتي وجود ندارد زيرا وظيفهي آنها اجراي احكام اسلامي است.
4. دامنهي ولايت فقيه منوط و منحصر به موارد ضروري نيست، بلكه وي در چهارچوب مسائل اسلام و مسلمين تصميمگيري ميكند.
خبرگان و ولايت فقيه:
ولي فقيه را ميتوان به سه طريق انتخاب كرد؛ رأي مستقيم مردم- از طريق تعيين رهبر قبلي- از طريق مجلس خبرگان
راه اول راه مناسبي نيست زيرا مردم دانش و آگاهي كافي را در اين زمينه ندارند و نميتوانند رهبر شايسته را انتخاب كنند.راه دوم مناسب است زيرا به هر حال هر رهبري، خود با شناختي كه بر فقهاي موجود در كشور دارد ميتواند اصلح را انتخاب كند اما معايبي دارد و از جمله اين كه، دشمنان خيلي راحت ميتوانند برچسب استبداد را بر اين نظام بزنند و يا بگويند كه رهبر با توجه به احساسات و علايق خانوادگياش فرد را مشخص كرده است. راه سوم مناسب ترين راه است يعني انتخاب رهبر از طريق مجلس خبرگان ؛ اعضاي مجلس خبرگان خود به دو طريق انتخاب ميشوند: 1. از طريق انتخاب فقها 2. از طريق رأي مردم
مشروعيت و مقبوليت و جايگاه مردم در حاكميت اسلامي:
تمام نظام هستي از آن خداست و اين خداست كه به پيامبران و امامان مشروعيت حكومت ميدهد و آنها را مجاز به ادارهي حكومت اسلامي ميكند، بنابراين همين خداي تعالي براي حاكميت در زمان غيبت نيز خود مشروعيت را صادر ميكند. پس مشروعيت از آن خداست، اما مقبوليت در دست مردم است. مقبوليت مردم با استقرار حكومت و حاكميت در عصر غيبت تناسب دارد، يعني هرگاه مردم حكومت را بپذيرند، نظام اسلامي حاكم ميشود.
فصل دهم: سيرهي فردي و مديريتي امام خميني(ره)
برهر مديري در فرهنگ اسلامي واجب است كه ابتدا از خود شروع كند، پس از خودسازي، شايستهي رهبري و مديريت در جامعه و سازمان است. حضرت علي(ع) در نامه به مالك اشتر در آغاز نامه او را به ترس از خدا فرمان ميدهد و اينكه اطاعت خدا را بر ديگر كارها تقدم دارد، در همين رابطه حضرت فرمود: نيكوترين وقتها و بهترين ساعات از شب و روزت را براي خود و خداي خود انتخاب كن، اگر چه همه وقت براي خداست.
خصوصيات فردي و اصول رهبري ومديريت از زندگي امام خميني(ره):
1. نظم
2. استفاده از احسن اوقات
3. ساده زيستي
4. منزل بي آلايش
5. قناعت وزهد: لازمهي مديريت پر تلاش داشتن قناعت و زهد است، مدير در جامعهي اسلامي كه قصد انجام وظيفه و تكليف دارد بايد قانع و زاهد باشد، اين ويژگي قدرت تصميمگيري و قاطعيت و مديريت او را افزايش ميدهد و بدون دغدغه از سرزنش ديگران صرفاً براي خدا تصميم ميگيرد و حركت ميكند.
6. لطافت روح
7. آرامش خاطر: در مديريت اسلامي مدير با اتكاء به ايمان الهي و توكل به حضرت حق داراي آرامش خاطر است، اين آرامش باعث ميشود، مدير خوب تفكر كند، راه درست و صحيح را انتخاب كند، در بحرانها و حوادث با صلابت تصميمگيري كند و شرايط آرامش و اطمينان را در سازمان حاكم كند.
8. شجاعت: شجاعت از لوازم حياتي براي يك مدير است، مدير در سايهي شجاعت ميتواند، قدرتها و فرصتها را شناسايي كند، با اطمينان خاطر و شجاعت تصميمگيري كند.
9. مطالعه و پركاري: مدير به عنوان عنصر اصلي ادارهي سازمان، بايد از شتابزدگي دوري كند و با آگاهي و تدبير امور را اداره نمايد، تدبير مديران عامل نجاتبخش مديران و جامعه است، مدير مدبر و توانا عنصر موفقيت هر سازمان است.
10. اغتنام فرصت: يكي از عوامل موفقيت هر مديري شناخت فرصتها است.
11. هوش و دقت: مدير در هر سيستمي بايد با هوش و دقت فرآيند امور را بررسي كند، مدير براي افزايش مهارت ادراكي كه لازمهي تصميمگيري است بايد از هوش سرشار و دقتي وافر برخوردار باشد.
12. تقيد به آداب شرع: اينكه مدير اسلامي در هر سازماني رفتار و كردار خود را براساس احكام شرع قرار دهد اوج اثر بخشي و بهرهوري سازمان است.
13. تكليف مداري: سازماني كه تكليف گراست، داراي نيروي انساني با انگيزه و فداكار، علاقه مند با رضايت دروني- وظايف خود را انجام ميدهد، خدمت به مردم را يك وظيفه ميداند، از سازمان و اموال عمومي محافظت ميكند ، رفتار انساني و اخلاقي را در انجام وظيفه اصل ميداند، از وسايل مطلوب و شرعي براي رسيدن به هدف استفاده ميكند ، نسبت به اهداف سازمان و مديريت سازمان علاقهمند و متعهد است، بين هدفهاي فردي و سازماني انسجام و وحدت رويه ايجاد ميشود، تعارض ها به حداقل ميرسد و نهايتاً افراد خود كنترل خواهند شد.تكليف گرايي باعث ميشود كه افراد همفكر براي انجام رسالت الهي با يكديكر عهد بسته و بستر تعالي و رشد سازمان را فراهم كنند، اثر بخشي واقعي سيستم در راستاي منطق تكليف گرايي به معناي واقعي بروز خواهد كرد.
14. پاسداري از حريم اسلام( ايمان به هدف): اگر هر مديري در سازمان هدف بلند و عالي اسلامي را مبنا قرار دهد، بستر هماهنگ انسجام و همدلي و فداكاري و خود كنترلي فراهم خواهد شد و رشد اثر بخشي در سازمان افزايش مييابد.
15. قاطعيت و سازش ناپذيري: مديري قاطع بزرگترين آفت سازمان- ترديد را از بين خواهد برد
16. مقاومت و پايداري: شناخت و برگزيدن هدف عالي در سازمان گام مهمي از موفقيت يك مدير است.اما شرط ديگر براي موفقيت، پايداري و استقامت در مقابل موانع و مشكلات براي رسيدن به هدف است. استمرار پايداري در سايهي ايمان به هدف مقدسي منجر ميشود. هدفي كه شرايط زمان و مكان آن را تحت تأثير قرار ندهد. و به عنوان يك آرمان و ارزش مد نظر مدير باشد. روحيهي مقاومت همراه با ساير عوامل موجب رشد و شكوفايي و بقا سازمان خواهد شد. مدير بايد هدفها را درست انتخاب كند و براي تحقق آنها پايداري و صلابت داشته باشد.
17. اشراف بر امور نظارت و هدايت امور
18. رعايت قانون وسلسله مراتب: معمولاً هر سازماني بر اساس قوانين و مقررات شكل گرفته و ادامهي حيات ميدهد، مديران خوب بايد عامل به قانون و پاسدار آن باشند، قوانين از طريق رعايت سلسله مراتب و روشها اعمال ميشود.
فصل يازدهم: مديريت در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران
هدف از حكومت، رشد دادن انسان در حركت به سوي نظام الهي است« و الي الله المصير» و اين جزء در گرو مشاركت فعال و گسترده تمامي عناصر اجتماعي در روند تحول جامعه نميتواند باشد. اركان اصلي نظام عبارتند از:
1. ولايت فقيه 2.قواي مجريه، مقننه و قضائيه
رهبري در قانون اساسي:
امامت در انديشهي سياسي شيعه، نظام دو مرحلهاي است. آنچه در قانون اساسي ايران در قالب يك نظام سياسي ترسيم شده، در حقيقت مرحلهي دوم امامت و به معناي نيابتي آن است. در اين مرحله از امامت و مديريت سياسي، رهبري و مركزيت به جاي اينكه شخصي منتخب از جانب خدا و شريعت باشد، فقيه شايسته ايست كه در رهبري امت از امام معصوم نيابت ميكند و او در حقيقت نمايندهي امام معصوم و منتخب شريعت الهي و در عين حال برگزيدهي مردم نيز هست. نمايندگي در اين مقوله به معناي احراز صفات و شايستگيهايي است كه توسط شريعت بيان شده است، ولي برخورداري از اين صفات و شايستگيها به تنهايي براي احراز مقام رهبري كافي نيست.
پيش فرض اين نوع رهبري و مديريت سياسي، قبول حاكميت اسلام از يك سو و مراجعه به آراي عمومي در مسائل كلي و عمدهي كشور است. اين دو ركن اساسي نظام سياسي حاكم و رهبري آن است. عمدهترين كنترل رهبري توسط همين دو عنصر زيربنايي نظام، يعني حاكميت اسلام و اتكا به آراي عمومي انجام ميگيرد كه ضمانت اجرايي آن در صفات رهبري نهفته است.
رابطهي رهبري و نهادهاي سياسي:
قواي سه گانهي مجريه، قضائيه و مقننه به صورت مستقل از يكديگر، حاكميت ملي را اجرا ميكنند و جريان عيني اتكا به آراي عمومي را به نمايش ميگذارند ولي براساس اصل تفكيك ناپذيري شريعت و آراي مردم كه پيش فرض نظام است، اجراي عيني حاكميت ملي جز از راه شريعت امكان پذير نيست و از آنجا كه نقطهي التقاي شريعت و آراي مردم، مقام رهبري است ناگزير نظارت براعمال حاكميت ملي نيز توسط رهبري انجام ميپذيرد ، توجه به اين نكته ضروري است كه اين نظارت عاليه بر نهادهاي اساسي و ارگان اعمال حاكميت مردم در حقيقت از آراي مردم و حاكميت آنان نشأت ميگيرد و خود نوعي اعمال حاكميت ملي محسوب ميشود .
ابزار كنترل ونظارت:
در مورد قوهي مقننه از از وسيلهي كنترلي شوراي نگهبان استفاده شده است در حالي كه براي نظلرت بر قوهي مجريه از شيوهي تنفيذ حكم رياست جمهوري و عزل رئيس جمهور بهره گرفته شده است و به روشني ميتوان عامل تفاوت ماهيتي اين دو نوع ابزار كنترل را در تفاوت موجود در دو قوهي نامبرده جستجو كرد و نيز در مقايسهي شيوههاي كنترلي اين دو قوه با آنچه در مورد قوهي قضائيه انجام گرفته مي توان چنين نتيجه گرفت كه كنترل، دقيقاً در رابطه با مقتضيات قوا و در جهت عامل هدايت و همسو كردن كنترل با هدايت بوده است.
تعيين خط مشي و استراتژي نظام:
شاخص عمدهي چگونگي و شيوهي تعيين سياستهاي كلي يك نظام سياسي، نوع مديريت آن نظام محسوب ميشود، زيرا اختلال در روابط ارگانيك يك سيستم، همواره قابل پيشبيني است. در قانون اساسي ايران تعيين خط مشي و استراتژي نظام به رهبري تفويض شده است.
تقسيم بندي اختيارات و مسئوليتهاي رهبري:
دستهي اول مسئوليتهايي است كه صرفاً به به منظور كنترل نهادهاي اساسي پيشبيني شده و ماهيت نظارت دارند؛ مانند: عزل و نصب و قبول استعفاي فقهاي شوراي نگهبان، عاليترين مقام قوهي قضائيه، و رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران. دستهي دوم اختياراتي است كه جنبهي هدايت نظام را بر عهده دارد و هدف از آن توان بيشتر بخشيدن به مديريت سياسي كشور براي عبور از تنگناها و بن بستهاست مانند تعيين سياست كلي نظام، فرمان همه پرسي و حل معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حل نيست . دستهي سوم اختياراتي كه هم جنبه هدايت دارد و هم جنبهي كنترل و در عين حال متكفل وظيفهي دفاع از نظام نيز ميباشد ، مانند فرماندهي كل نيروهاي مسلح، اعلان جنگ، صلح و بسيج نيروهاو …
نظام مديريت كنترل شده:
در قانون اساسي دقيقترين كنترلها و اطمينان بخش ترين شيوههاي نظارت در مورد جريان عيني رهبري اعمال شده است در اين زمينه از دو نوع كنترل دروني و كنترل بيروني استفاده شده است ، منظور از كنترل دروني شيوهي جديدي است كه امروزه در تكنولوژي مدرن، در مورد وسائل پيچيدهي الكترونيكي مورد استفاده قرار ميگيرد و بدين وسيله نظام از درون توسط خود سيستم كنترل ميشود و عيب يابي ميكند و با امكاناتي كه در درون نظام تعبيه شده، موارد اشكال را شناسايي و خود آن را برطرف سازد. قانون اساسي براي كنترل نظام رهبري از طريق ابزار بيروني نظام، شيوههايي به كار گرفت كه بعضي از آنها به صورت نهادي و برخي ديگر به شكل عام نظارت ملي است. ابزار كنترلي نهادي چون خبرگان، ميتواند در صورت تشخيص عدم توانايي رهبر از ايفاي وظايف قانوني و يا از دست دادن يكي از شرايط مذكور و يا در صورتي كه معلوم شد رهبراز اول فاقد بعضي از شرايط بوده است، او را از مقام خود بركنار شده اعلام نمايد.
ويژگيهاي رئيس جمهور:
* ايراني الاصل
* تابع ايران
* مدير و مدبر
* داراي حسن سابقه و امانت داري
* مؤمن و معتقد به جمهوري اسلامي ايران و مذهب رسمي كشور
عزل رياست جمهور:
1. در صورت رأي نمايندگان به عدم كفايت سياسي رئيس جمهور مراتب جهت اجرا به اطلاع رهبري مي رسد و ايشان در صورت صلاحديد حكم عزل را صادر ميكنند
2. حكم ديوان عالي كشور به تخلف رئيس جمهور از وظايف قانوني است كه در نهايت با حكم رهبري عزل خواهد شد.
فصل دوازدهم: روشها و اصول مديريت اسلامي
بخش اول: اصول مديريت اسلامي از ديدگاه صاحبنظران
اصول مديريت اسلامي در قرآن كريم، احاديث و روايات پيامبر اكرم(ص) و ائمهي اطهار بويژو نهجالبلاغه و سيرهي اين بزرگان بايد جستجو كرد، دانشمندان اسلامي هر كدام با توجه به اين منابع اصولي را برشمردند:
محمد ري شهري چهار اصل را به عنوان اصول مديريت اسلامي به شرح زير بيان ميكند:
1. سعهي صدر
2. آسان شدن كارها
3. رسايي سخن
4. معاون شايسته
شهيد بهشتي اصول مديريت اسلامي را چنين برشمردند:
1. خود گرداني بر اساس معيارهاي اسلامي
2. ايمان مردم به زمامداران
3. اول بايد افراد عادل صديق پيدا كرد، بعد كار بدانها سپرد
4. مكتب اسلامي در پي جذب و پرورش و رشد دادن به همهي انسانهاست.
5. مراقبت پيگيرو مستمر مسئولان در عين اعتماد به زير دستان
6. دستگاه مديريت جامعهي اسلامي، يك مجموعهي يكپارچه است.
نقي پور اصول مديريت را به شرح زير بيان ميكند:
1. اصل عدم تقدم بر خدا و رسول
2. اصل آخرت گرايي
3. اصل وحدت و هماهنگي
امامت الهي محور اساس وحدت است. شناخت و تبعيت از امام معصوم شرط اساسي ديانت است. حوزههاي وحدت اين چنين نام برده شده اند:
* وحدت در قانون و اجراي آن
* وحدت در رهبري
* وحدت در عمل
* وحدت در تعامل و مقصود، انجام و هماهنگي در عمل، ميان سلسله مراتب مديريت و زير مجموعه آن و زير مجموعه با يكديگر است.
* وحدت در روش
* وحدت در جهت و هدف
4. اعمال مديريت بر اساس اختيار نيروها
5. اعمال مديريت بر اساس بصيرت نيروها
انواع بصيرت عبارتست از:
1. بصيرت خدا 2. بصيرت طبيعي 3.بصيرت كتب آسماني 4.بصيرت انساني
فاضلي اصول سياستگذاري و مديريت اسلامي را در اصول ثابت و متغير تقسيم بندي كرده است؛ منظور از اصول ثابت در هر مورد بايدها و نبايدها و ضوابطي است كه همواره پايدار و غير متغير بوده و گذشت و تصورات زمان در زوال حسن و قبح آن تأثير نگذارده است، ولي اصول متغير با تحولات و شرايط زمان و مكان متحول ميگردد. و به شكل خاصي بستگي ندارد با پيشرفتهاي زمان و مكان همراه و همگام است ؛ منظور پيشرفتهايي است كه از تمايلات عالي بشري و تحقيقات بيغرضانه محققان نشأت گرفته باشد.
از نظر مديريت اسلامي اصولاً انگيزههايي كار ساز است كه داراي سه ويژگي زير باشد:
1. قدرت زياد بطوري كه بتواند با موانع مبارزه كند و در برابر آنها بايستد
2. تداوم به صورتي كه در دراز مدت سستي نگيرد و در برابر مشكلات طولاني زانو نزند.
3. روح انسان را به هنگام كمبود ها و ناكاميها سيراب كند و خلأ رواني را پر نمايد و به فعاليت مجدد باز گرداند.
بخش دوم: برنامهريزي
از اساسي ترين اصول مديريت اصل برنامهريزي است. زيرا مديريت چيزي جز كار براساس برنامهريزي نيست. در نهجالبلاغه چنين ميخوانيم كه مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه بخش تقسيم كند؛ زماني براي نيايش و عبادت پروردگار، زماني براي تأمين هزينهي زندگي، و زماني براي واداشتن نفس به لذتهايي كه حلال و مايهي زيبايي است.
تعاريف برنامهريزي:
برنامهريزي؛ يعني تدوين و تعيين فعاليتهايي كه بايد در محدودهي راهها و در چارچوب روشهاي مشخص شده انجام پذيرد. در كل برنامهريزي؛ يعني، پيشبيني يا شرح مجموعه عملياتي كه بايد انجام شود تا هدفهاي مورد نظر را تأمين كند. يا به عبارت ديگر؛ برنامهريزي متضمن تعيين هدفها و مقاصد سازمان و تهيهي نقشه و برنامهي كار است. در واقع برنامهها نشان ميدهند كه هدفها چگونه بايد تحقق يابند.
اسلام و برنامهريزي:
اسلام چيزي جز يك برنامهي كامل نيست كه از طرف برنامهريزي چون خداوند عالميان براي به سعادت رساندن انسان ريخته شده است. آينده نگري يكي از ويژگيهاي دين مبين اسلام است و مسلمانان را به آن مجهز ميسازد.حضرت علي(ع) نگرش به آينده را يكي از خصلتهاي انسان مؤمن ميداند و ميفرمايند: آينده نگري جزء معتقدات مسلمانان محسوب ميشود كه در اينجا به دو نمونه اشاره ميكنيم:
الف) انتظار فرج: اعتقاد به آيندهاي درخشان و فضاي معطر كه در آن ظلم و ستم نباشد و يك انديشهي الهي جهان را فراگيرد. كه پيامبر اكرم(ص) چنين بينشي را برترين عبادتها ميداند.
ب) آخرت نگري:يكي ديگر از خصوصيات اسلامي اين است كه جهانبيني انسان را محدود به اين جهان نميكند ، بلكه عالم آخرت كه هم كاملتر و هم وسيعتر و هم مجهز تر است در جهانبيني او وارد ميكند.
اهميت برنامهريزي:
برنامه ريزي به عنوان مشخص كردن طرح كار و نقشه براي حركتهاي آينده داراي اهميت است. بطوري كه حضرت علي(ع) ميفرمايند:«أمارات الدول إنشاء الحيل» يعني، بقاي دولتها مربوط به برنامهريزي و چاره انديشي در امور است. دولتمردان و حاكماني كه قدرت برنامهريزي دارند موفق خواهند بود.
فوايد برنامهريزي:
1. مانع ندامت: مديري كه قبل از شروع كار برنامهريزي كند و با ديد مشخصي وارد كار شود و هدفي را دنبال كند و نسبت به آيندهي طرحها هم ديد روشني داشته باشد و نسبت به آينده آكاه باشد باعث ميشود آرامش خاطر داشته باشد و براي ادامهي كارها انگيزه پيدا كند. مدام به فكر اين نيست كه احتمال دارد شكست بخورم، در واقع از عملكرد خود پشيمان نيست. در اين مورد حضرت علي(ع) ميفرمايند:« آينده نگري قبل از شروع كار تو را از پشيماني ايمن ميسازد.»
2. حلال مشكلات: كساني كه قبل از انجام كارها چاره انديشي ميكنند باعث ميشود كمتر دچار مشكل شوند چون احتمال وقوع مشكلات را دادهاند و سعي كردهاند به دنبال راهحلي براي آن مشكلات باشند؛ ولي كسي كه بدون برنامه و چارهانديشي كاري را شروع كند در ميانهي راه به مشكلاتي برميخورد كه اصلاً آنها را پيشبيني نكرده است.حضرت علي(ع) ميفرمايند: «كسي كه در چاره انديشي كوتاهي كرد، شدايد او را از پا در خواهند آورد»
3. استفادهي بهتر از امكانات: زماني كه مدير، برنامهريزي صحيح و ظريف داشته باشد ميتواند از امكانات نيز بهترين استفاده را برد و يا حتي اگر از نظر امكانات در تنگنا باشد به خوبي فكر ميكند و سعي ميكند با برنامهريزي درست از امكانات استفاده كند بطوري كه با كمبود يا مشكلي مواجه نشود. در حالي كه مديري كه توانايي مديريت ندارد زماني كه به او اعتراض ميكنند تمام مشكلات را ناشي از كمبود امكانات ميداند و خود را از تقصيرات مبرا ميداند. در اين باره حضرت علي(ع) ميفرمايند: «ظرافت و دقت در برنامهريزي بهتر از امكانات است»
لوازم برنامهريزي:
الف) اعتقاد به امكان حل مشكل: در هنگام برنامهريزي، مدير بايد اول فكر را آزاد كرده و هر گونه يأس و نااميدي را از خود دور نموده و باور داشته باشد كه براي هر مشكل يك راه حل وجود دارد و بعد با توجه به اين موارد ميتواند يك برنامه ريزي درست داشته باشد، در اين مورد روايتي از امام علي (ع) نقل شده است كه :« براي هر چيزي چاره اي وجود دارد»
ب) استفاده از روند گذشته: زماني كه فرد فهميد كه ميتواند برنامهريزي كند و امكان حل مشكل وجود دارد، بايد با اطلاعات و تجربيات گذشتگان، تجربه كسب كند چرا كه فردي كه تجربه ندارد احتمال دارد كه خيلي زود فريب خورده، دچار لغزش شود.
ج) تفكر: فكر و انديشه است كه كه راه رسيدن به اهداف سازماني را با توجه به اطلاعات صحيح نشان ميدهد. يكسري از مديران فقط به موارد محدودي فكر مي كنند، در حالي كه بايد براي حل مشكلات يا براي رسيدن به هدف مورد نظر، طرحهاي جديد ارائه دهند. در اين مورد حضرت علي(ع) ميفرمايند : « راهيابي و چاره انديشي ثمرهي فكر كردن است»
اركان برنامهريزي:
الف) اهداف
ب) پيشبيني راهكارها( فرايندي كه دستيابي به هدف را ممكن ميسازد)
اهداف:
اساسي ترين اهداف مديران مؤمن در چارچوب نظام اسلامي به دو دسته تقسيم ميشوند؛ اهداف الهي و سازماني.
اهداف الهي:
منظور از هدفهاي الهي همان هدفهاي ارزشمندي است كه پيامبران و ائمهي اطهار و يا شهيدان و يا حتي انسانهاي پارسا براي احياي آنها زحمات بسياري كشيدند. مهمترين مباحث در بحث اهداف الهي عبارتند از:
1. هدايت انسان به پرستش خداوند يكتا
2. دوري از طاغوت
3. تعليم كتاب و حكمت
4. تزكيه
5. قيام به قسط
زمينههاي تحقق اهداف اهداف مديريت اسلامي:
* تدوين استراتژي، سياست، خط مشي در قالب قانون اساسي و قوانين عادي، اين قوانين بايد در چارچوب احكام شرع مقدس اسلام باشند.
* انتخاب و انتساب مسئولين شايسته، متدين، مدير، مدبرو متقي بطوري كه كاملاً به احكام اسلامي اعتقاد داشته و با سلامت كامل در جهت تحقق اهداف نظام حركت كنند .
* آموزش مسئولين: يكي از اقدامات نظام مديريت اسلامي آموزش عقيدتي و مهارتي به مديران و زير مجموعهي سازماني است.
* گرفتن بازخورد: يكي ديگر از وظايف سيستم مديريت اسلامي، نظارت و كنترل زير مجموعه است كه از دو مكانيزم خود كنترلي (تقوا) و كنترل بيروني استفاده مي كند.
* پيشبيني روش: امام علي(ع) ميفرمايند:« داناترين مردم كسي است كه آينده را بهتر ببيند.»
بخش سوم: انگيزش
يك عامل دروني كه انسان را وادار به حركت و تلاش در جهت رسيدن به هدف يا اهداف خاص مينمايد، ايجاد انگيزش است.نبايد انگيزه را با هدف يكي دانست چون هدف يك عامل خارجي است و انگيزه يك عامل دروني. انسان داراي نيازهاي متفاوتي است و انگيزهها خاستگاه نيازها هستند.
نيازهاي اساسي انسان:
1. نيازهاي فيزيولوژيكي(زيستي- حيات)
2. نيازهاي ايمني و امنيت
3. نيازهاي اجتماعي
4. نياز به عزت و احترام: الف)نياز به قدرت ب)نياز به احترام ج) نياز به دانش اندوزي د) نياز به جمال و زيباشناسي
5. نياز به خود شناسي:
« هركس خود را شناخت خداي خود را شناخته است» به عبارت ديگر خود شناسي مقدمهي خداشناسي است و هرگاه انسان خود را بشناسد خداي خود را خواهد شناخت؛ يعني انسان بايد وضع دستگاه گيرندهي فكري خود را بشناسد، بايد ضعفها، نقصها و مقصود خود را بشناسد تا آنگاه خداي خويش را به كمال و قدرت لايتناهي بشناسد.
از بررسي نيازها در اسلام نتيجههاي زير بدست ميآيد:
1. در اسلام نيازها سلسله مراتب ندارد و رفتار انسان در هر لحظه تابع نيازهاي متعددي است
2. نيازهاي فيزيولوژيكي بوسيلهي منع اسراف و نيز ارزش دادن به ايثلر محدود ميشود
3. ترس و خوف به عنوان يك عامل انگيزشي تنها در ارتباط با خداوند مطرح است
4. نيازهاي اجتماعي در اسلام مورد عنايت است، اما رحمت و مهرباني خاص مبناي رابطهي بين مؤمنان است و از ديدگاه اسلام پيمان اخوت و برادري فقط ميان اهل ايمان برقرار و پايدار است.
5. در مواردي كه جمع بر باطل است، به هوسهاي جمعي-كه در واقع نيازهاي كاذبند – نبايد اعتنا كرد
6. نياز به احترام، قويترين نياز در وجود آدمي است چه در بعد قدرت، و چه در بعد عزت نفس و احترام به خويشتن و احترام به ديگران.
7. با ارضاي نياز به خوديابي و آگاهي به كرامتي كه اسلام براي انسان قائل است، ميتوان با استفاده از مكانيزم تذكر، يك سيستم خود كنترلي در انسانها ايجاد كرد.
نظر علما دربارهي انگيزش:
1. شهيد مطهري:
از نظر شهيد مطهري فعاليتهاي انسان سهگونه است: يكي التذاذي و ديگري تدبيري و ميتوان نوع سومي را نيز قائل شد كه عبارتست از تكميلي( تدبيري التذاذي)
فعاليتهاي التذاذي: همان فعاليتهاي ساده اي است كه انسان ، تحت غريزهي طبيعت، عادت و فطرت انجام ميدهد. كه براي رسيدن به يك لذت و فرار از يك رنج است. بنابراين كسب لذت برانگيزانندهي ميل است و انگيزهي اين فعاليتها را چون با طبيعت انسان مرتبط است، مادي گويند.
فعاليتهاي تدبيري: فعاليتهايي هستند كه انگيزه و علت نيروي محرك آنها، لذت نيست بلكه مصلحت است كه مصلحت توسط عقل تعيين ميشود و مصلحت برانگيزانندهي اراده است.انسان هرچه از ناحيهي عقل و اراده، تكامل يابد از التذاذي به سمت تدبيري سوق مييابد.
فعاليتهاي تكميلي: انسان از طريق تدبير و تعقل با توجه به فطرت و نيازهاي فطري آنها را انجام مي دهد و ضمن مصلحت بودن موجبات لذت و رضايت وي فراهم ميشود كه منشأ اين فعاليتها ايمان است.
2. علامه محمد حسين طباطبائي:
آنچه را انسان را به انجام فعلي برميانگيزاند، يا موجب ميشود كه فعلي را انجام ندهد، صرف تمايلات گوناگون نيست؛ بلكه اين خوبي و بدي(حسن و قبح) است كه موجب انگيزش ميشود. حسن، آنچه كه ملايم طبع باشد وقبح، عدم موافقت باطني است. علامه طباطبائي اين خوبي و بدي يا حسن و قبح را نسبي ميداند كه بستگي به طبايع افراد دارد.
مدير مسلمان و انگيزشهاي مشروع:
در مديريت اسلامي مسئلهي بسيار مهمي كه مطرح ميشود اين است كه، ايجاد حركت و انگيزه تنها با انگيزههاي مشروع بوده و وظيفهي مديران مسلمان رعايت اين امر مهم خواهد بود. آنها براي حركت انسانها و به كار گيري آنها در جهت اهداف سازماني از هر انگيزهاي استفاده نميكنند، بلكه انگيزه بايد در كسري چارچوبها باشد:
1. اگر فردي براي تأمين نياز خودش حركت ميكند، بايد توجه كنيم انگيزهي لازم با آن نياز در ارتباط باشد. اما صادق(ع) ميفرمايند:«كسي كه براي روزي عيالش تلاش كند، همانند كسي است كه در راه خداوند ميجنگد»
2. در افرادي كه مسائل معنوي بيشتر اثر دارد بايد از آنها براي ايجاد انگيزه استفاده كنيم.پيامبر (ص) فرمودند: « خداوند فرد سالم بيكا را دوست ندارد كه نه به كار دنيا اشتغال دارد نه به كار آخرت.»
3. افرادي كه در آنها انحرافاتي وجود دارد يا در آنها مؤثر است را كنترل و هدايت كنيم و اگر نشد از مجموعه حذف كنيم.
ملاك ضرورت و ارزش انگيزهها:
اصيل ترين انگيزش آن است كه از اصيلترين نياز ها ناشي شود، هر اندازه نياز به يك شيء اساسيتر و حياتيتر باشد، انگيزش آن نياز هم اساسي تر و حياتيتر خواهد بود. نيازهاي اساسي انسان كه همهي آنها در جهت فعاليت «صيانت ذات» بروز ميكنند، در سه بعد اساسي مطرح ميشوند.
1. صيانت ذاتي در بعد رواني و حيات طبيعي محض
2. صيانت ذات در بعد رواني و شخصيتي
3. صيانت ذات در بعد تكامل شخصيت
توجه به اين نكته ضروري است كه انسان در جريان فعاليت صيانت ذات ، در هر سه بعد فوق، احتياج به مديريت صحيح دارد و هر اندازه اين ابعاد در موقعيتها و مجموعههاي پيچيدهتر قرار ميگيرد، مديريت آنها دشوارتر و پيچيدهتر ميشود.
علامه محمد تقي جعفري
انواع انگيزههايي كه ميتوانند در فعاليتهاي مديريت تأثير داشته باشند، به قرار زير است:
1. انگيزههاي برون ذاتي
2. انگيزههاي درون ذاتي
3. انگيزش ناشي از خود خواهي و خود نمايي
4. انگيزش مستند به منفعت گرايي
5. علاقهي ذاتي به مديريت
6. تخصص و سپري كردن تجارب فراوان در مسائل مديريت
7. احساس تكليف ناشي از تعهد برين انساني
8. احساس تكليف الهي
بخش چهارم: رهبري
هدايت و رهبري از بحثهاي اساسي در مديريت به شمار ميرود؛ زيرا مهمترين وظيفهي مدير آن است كه با به كار كيري صحيح نيروهاي انساني با بهترين شكل سينهي حوادث و مشكلات را بشكافد و برنامههاي سازمان را اجرا و رسيدن به اهداف را سهلالوصول نمايد. اين امر زماني تحقق مييابد كه فردي به هر دليل كوشش كند بر رفتار فرد يا گروهي اثر بگذارد.
تعريف رهبري
رهبري عبارتست از قدرت تأثير گذاري بر پيروان، به نحوي كه بر اساس ميل و خواستهي خود در جهت تحقق اهداف در موقعيتهاي گوناگون حركت كنند و رهبر كسي است كه بتواند با اين شيوه افراد را بكار گيرد. يا به عبارت ديگر رهبري عبارت است ازبسيج كردن نيروي انسانها و بهره برداري صحيح از نيروي انساني.
وجه تمايز رهبري و مديريت
رهبري ماهيتاً مفهومي وسيعتر از مديريت است. مديريت نوع خاصي از رهبري تلقي ميشود كه در آن حصول و تحقق هدفهاي سازماني اهميت دارد. بنابراين فرق اصلي ميان اين دو مفهوم در كلمهي سازمان نهفته است. ضمن اينكه تحقق هدفهاي رهبري نيز مستلزم كار كردن با افراد و به وسيلهي افراد است ليكن اين هدفها لزوماً هدفهاي سازماني نيستند. مفهوم مديريت، اولويتها را در نظر داشتن و انجام امور مهم در اولين فرصت است.در حالي كه رهبري، تعيين اين موضوع است كه اولويتها چيستند تا مديريت بتواند اين اولويتها را به اجرا در آورد.
رفتار رهبري
مقصود از رفتار رهبر، سبك و شيوهي برخورد رهبر و مدير با زيردستان است. يك مدير بايد سه نوع مهارت داشته باشد: فني، انساني و ادراكي. مهارت فني؛ يعني، توانايي به كار بستن دانش و روشهايي است كه براي انجام كار از طريق تجربه و تحصيل بدست ميآيد. مهارت انساني؛يعني توانايي و قدرت تشخيص در كار كردن با مردم و انجام دادن كار بوسيلهي آنها با رهبري مؤثر و مهارت ادراكي؛ يعني، توانايي فهميدن پيچيدگيهاي كل سازمان.
سبكهاي رهبري
سبك اول (سيستم يك): در اين سبك كه كاملاً وظيفه مدار و آمرانه است، مدير و رهبر به مرئوسان خود اعتماد ندارد و روابط رهبر و پيرو بر ترس و ارعاب استوار است.
سبك دوم (سيستم دو): در اين سبك، روابط آمرانه بين رهبر و پيروان همچنان برقرار است،اما رابطهي مذكور در اين حالت تلطيف شده و چون رابطهي مخدوم و خادم توأم با نوعي مرحمت پدرانه است، دراين سبك، تصميمگيري همچنان بر عهدهي رهبر است و پيروان، مجريان بي جون و چراي اوامرند.
سبك سوم (سيستم سه): در اين سبك، اطمينان و اعتماد به مرئوسان در حد خوبي است و با آنان در تعيين پارهاي از اهداف مشاركت ميشود، اما مسائل و موضوعات عمدهي سازماني همچنان بهوسيلهي رهبر و رؤسا فيصله مييابد.
سبك چهارم (سيستم چهار): در اين سبك، اطمينان و اعتماد به مرئوسان در حد كمال است و روابط صميمانه و مشاركت جويانه در تمام امور بين آنان برقرار است. در اين سبك، تصميمگيريها كاملاً مشاركتي است و گروهاي رسمي و غير رسمي با هم در آميختهاند.
اصول اسلامي در سبك رهبري:
در سبك رهبري و مديريت، بر اساس آيات و روايات دو اصل اساسي مطرح است: اصل محبت و دوستي و اصل شدت و سختگيري.
اصل محبت و دوستي
1. محبت به مؤمنان
2. مهر و محبت به انسانها
3. لزوم مدارا و دوستي با زير دستان: كه حضرت علي (ع) ميفرمايند:« ثمرهي عقل مدارا كردن با مردم است»
اصل شدت عمل و سختگيري
1. فرمانبري از ما فوق: حضرت علي(ع) پس از انتصاب مالك به فرماندهي، به صراحت دستور ميدهد كه همه گوش به فرمان و مطيع او باشند.
2. تمرد و نافرماني : تمرد از دستور ما فوق موجب ركود در پيشبرد امور سازمان ميشودو تصميمات مدير را نابود ميسازد. در اين باره حضرت علي(ع) ميفرمايند:« مخالفت تصميم گيري را نا بود ميكند.»
شايسته سالاري در مديريت اسلامي
سايمون معتقد است كه مديران امروزي براي حفظ حيات و توفيق خويش بايد سه مهارت اساسي را در خود پرورش دهند:
1. مهارت در تصميمگيري شرايط نا معين
2. مهارت در ايجاد ايدههاي نو، متناسب با شرايط جديد
3. مهارت در اجراي برنامههاي جديد با سرعت و راندمان
كلمن در كتاب شرط بقاء و توفيق سازمانها شرايط موجود را تابع پنج قابليت اساسي به شرح زير ميداند:
1. فرهنگ سازماني مناسب با پذيريش تغيير و انطباق با شرايط موجود
2. قابليتهاي مديريتي براي تشخيص و تعريف مسائل سازمان، ارائه و اجراي راه حلها و ارزيابي نتايج
3. قابليتهاي لازم براي كار گروهي
4. قابليت برنامهريزي استراتژيك
5. سيستمهاي لازم آموزشي براي تشويق و ترغيب افراد به تعقيب اهداف سازمان
رابينز مهارتهاي مديريتي را به هفت دسته، مهارتهاي ادراكي، تصميمگيري، تحليلي، اجرايي، ارتباطي، انساني و تكنيكي دسته بندي ميكند.
در مكتب اسلام مديريت و حكومت اسلامي اهداف زير را دنبال ميكند :
* آگاهي بخشيدن به انسانها
* تربيت معنوي و احياي ارزشهاي اخلاقي
* ايجاد قسط و عدل به صورت خود جوش و برخاسته از متن جامعه
* آزادي انسانها از زنجيرهاي اسارت
ملاكهاي شايسته سالاري از ديدگاه امام علي(ع):
1. اعتقاد به خدا و تقيد به اجراي فرمان او
2. مردم دار و مردم دوست باشد
3. سابقهي درخشان داشتن
4. دانايي و توانايي
5. دور انديشي و آشنايي به زمان
6. برهان و تصميمگيري
7. يساده زيستي: امام حسن مجتبي (ع) ميفرمايند:« در زندگي معيشتي نگاهتان به فقرا و زير دستان باشد تا ضرورتها درست تشخيص داده شده و خيالاتي برخورد نشود، اما در مسائل معنوي به اوليا الله تا شما را غرور نگيرد. امام علي(ع) مي فرمايند« مسئول مردم بايد خود را در پائين ترين سطح مردم همتراز كند.»
8. تحمل برخود و تحمل ديگران داشتن: حضرت علي(ع) ميفرمايد: « ابزار حكومت و مديريت داشتن سينهاي گشاد و دريادلي است »
وجود اين صفات در مديران آنها را به نوعي خود كنترلي ميرساند كه در نهايت باعث رشد و توسعه سازمان خواهد بود.
بخش پنجم : نظارت و كنترل
تعريف نظارت
نظارت و كنترل عبارت است از: ارزيابي تصميمگيريها و برنامهها از زمان اجراي آنها و اقدامات لازم براي جلوگيري از انحراف عمليات نسبت به هدفهاي برنامه و تصحيح انحرافات احتمالي به وجود آمده.
كنترل داراي دو محور است: يكي نظارت بر نتيجهي كار و ديگري ارزيابي كارهاي انجام گرفته و در صورت نياز، اصلاح آنها.
مراحل نظارت و كنترل:
1. تعيين معيارهاي عملكرد:(يعني باتوجه به هدفهاي برنامه و پيشبينيهايي كه در مورد برنامه داشتهاند، معيارهاي مناسبي انتخاب كنند.)
2. اندازهگيري عملكرد انجام شده و در حال انجام
3. مقايسهي نتايج واقعي با معيارها و هدفها
4. انجام اقدامات اصلاحي
* در اسلام سه مرجع بر مديران و كارگزاران حكومت اسلامي نظارت دارند كه عبارتند از: خدا، امام و مردم.
انواع نظارت:
اصولاً نظارت سه نوع است: مستقيم، غير مستقيم و همگاني.
* مستقيم: يعني مدير كه در رأس سازمان است بر همهي امور نظارت دارد و زماني كه برنامهاي در حال اجراست، در تمام مراحل اجرا حضور پيدا ميكند.
* غير مستقيم: نظارتي است كه توسط مديران و كارگزاران زيردست، به صورت طبيعي و توسط بازرسان و فرستادگان به صورت خاص انجام ميپذيرد.
* نظارت همگاني: امر به معروف و نهي از منكر است.
اصول بنيادي حاكم بر نظارت و كنترل از ديدگاه اسلام:
1. اصل حضور و شهود
2. اصل امر به معروف و نهي از منكر
3. اصل نظم
4. اصل رعايت حسن اخلاق
5. اصل عدالت و كنترل
6. اصل داشتن معيار، استاندارد و ضابطه براي كنترل
7. اصل هوشياري و زيركي دريافت و ارزيابي اطلاعات
8. اصل پيشگيري
روش اصلاح امور در فرايند كنترل
* روش ارشادي با گفتار و كردار
* تشويق افراد وظيفهشناس
* تنبيه افراد خطاكار و بيتوجه به وظايف
* استاد مطهري ميگويد: رخنه و نفوذ افراد فرصتطلب در درون يك نهضت از آفتهاي بزرگ هر نهضت است. وظيفهي بزرگ رهبران اصلي اين است كه راه نفوذ و رخنهي اين گونه افراد را سد نمايند. فرصتطلبي تأثير شوم خود را در تاريخ صدر اسلام نشان داد. نهضت را اصلاحطلب آغاز ميكند نه فرصتطلب، و همچنين اصلاح طلب مؤمن اهداف نهضت را پيگيري و ادامه دهد نه فرصت طلب كه در پي منافع خويش است. به هر حال مبارزه با رخنه و نفوذ فرصتطلبان عليرغم تظاهرات فريبندهشان يكي از شرايط اصلي ادامهي يك نهضت در مسير اصلي است.
خود كنترلي:
در اسلام مهمترين روش نظارت، خود كنترلي است، خود كنترلي يعني تقوي و در مكتب اسلام از يك موقعيت بسيار ممتازي برخوردار است، قرآن كريم، ملاك كرامت و ارزش انسانها را در تقوي ميداند و ميفرمايد: «گراميترين شما نزد خدا پرهيزگارترين افراد ميباشد .» تقوا به عنوان بهترين توشهي آخرت و بزرگترين وسيلهي سعادت معرفي شده است. در قرآن ميفرمايد:« براي آخرت خود توشهاي تهيه كنيد و بهترين توشه تقواست.»
تقوا عبارتست از يك نيروي دروني و قدرت ضبط نفساني كه در اثر تمرين و رياضتهاي مداوم براي نفس حاصل ميشود و نفس را چنان نيرومند ميسازد كه مطيع فرمانهاي الهي خواهد بود.تقوا يعني خود نگهداري و كنترل نفس. هر ترك گناهي را تقوا نميگويند، بلكه ملكه ترك گناه و نيروي كنترل و ضبط نفس را تقوا ميدانند.
حضرت علي(ع) فرمودند:« همانا كه تقوا داروي شفا بخش بيماريهاي قلب شما و سبب بينايي چشم دلهاي شما ميباشد.»
تقوا را مي نوان از بهترين و مؤثرترين عوامل بصيرت و روشنبيني و وظيفهشناسي شمرد، اينكه گفته شد، تقوا موجب ازديا بصيرت است، در عقل عملي و تشخيص وظيفه و به اصطلاح شناخت بايدها و نبايدهاست، نه در عقل نظري و درك حقايق.
حضرت علي(ع) فرمود:« هر كس تقوا را پيشه سازد شدائد و سختيها از او دور ميشوند، بعد از اينكه نزديك شده اند. تلخيها برايش شيرين ميگردند، امواج مشكلات متراكم، در برابرش شكافته و پراكنده ميشوند و امور دشوار و دردناك برايش آسان ميشوند.»
مشكلات در زندگي بشر دو نوع هستند. مشكلاتي كه ناشي از حوادث و رويدادهاي طبيعي نقص عضو بوجود ميآيند و مشكلاتي كه ناشي از تصميم و ارادهي انسان است. تقوا در هر دو زمينه به انسان كمك ميكند، در خصوص مشكلات نوع اول، يك انسان با تقوا و خود كنترل به جهان و مشكلات جهان را گذرا و زندگي آخرت را باقي و جاويد ميداند در نتيجه جزع و ناله نميكند، با صبر و شكيبايي با اين نوع مشكلات برخورد ميكند.
انسان با تقوا با اميد به لطف و رحمت خداوندنا اميد و مأيوس نخواهد شد، با روحيهي بالا با اين مطالب برخورد ميكند.
برخي گرفتاريها و مشكلات فردي، سازماني و اجتماعي معلول تصميمها و رفتارهاي ناشي از هواي نفس و خود خواهي است. امروزه اغلب گرفتاريها عامل دروني ناشي از روحيات انسان دارد، بشر امروز گرفتار حرص و طمع و روحيهي استكباري عدهاي افراد انسان نما است.
فرد متقي از رفتار خود مراقبت ميكند رفتار متعادل متناسب با احكام الهي دارد، لذا با دل آرام و قلب نوراني به حيات خويش ادامه ميدهد و براي آخرت توشه برميدارد.
تقوا و آزادي
ممكن است افراد فكر كنند آزاديها، در اثر تقوا محدود ميشوند، در حالي كه تقوي مصونيت است، تقوا سبب آزادي و آسايش و عزت و بزرگواري انسان ميشود. انساني بيتقوا اسير شهوات نفساني و خود خواهي است.
امام علي(ع) ميفرمايند:« تقوا كليد هدايت و استقامت و توشهي آخرت ميباشد . تقوا سبب آزادي از بندگيها و وسيلهي نجات از هلاكتهاست.»
همچنين اين حضرت فرمودند:« شرافتي بالاتر از اسلام نيست، و عزتي عزيز تر از تقوي و پناهگاهي بهتر از ورع وجود ندارد.»
تقوا و درمان محدوديت
صفات زشت و پليد نه تنها باعث بيماري روحي بلكه باعث بيماري جسمي ميشود. امروز مشخص شده ريشهي بسياري از بيماريهاي جسماني در علم پزشكي، عوارض روحي است.
آرامش روح و اطمينان قلب باعث سلامت روح و نهايتاً سلامت جسم ميشود. امام علي(ع) فرمودند:« تقوا درمان بيماريهاي جسم شما و اصلاح كنندهي فساد قلوب شما است»
عوامل مؤثر در ايجاد فضاي خود كنترلي
1. نظارت الهي
2. رقيب و عتيد
3. پيامبران، امامان و مؤمنان
4. امام زمان(عج)
5. فرشتگان
6. اعضاي بدن انسان
7. زمان و مكان
8. نفس لوامه
9. ياد مرگ و قيامت
روشهاي خود كنترلي
كنترل و ارادهي نفس كار سهل و سادهاي نيست، بلكه نياز به تدبير و سياست و بردباري و تلاش و جديت دارد.
حضرت علي(ع) فرمودند:« با تداوم جهاد، نفس خودتان را تملك كنيد و در اختيار بگيريد.» از ديدگاه علما و فقهاي دين حساب نفس را در سه مرحله بايد انجام داد تا تدريجاً خود كنترل شود:
1. مشارطه و پيمانگيري حسابرسي نفس
2. مراقبه
3. حسابرسي اعمال
آثار و علائم خود كنترلي
1. تقيد به اطاعت از خدا
2. خضوع و فروتني
3. عشق به عبادت
4. آرامش و اطمينان
5. توجه خدا به بنده
6. داشتن روحيهي جهاد و تلاش
7. احسان و خدمت به مردم
بخش ششم: مباني تصميمگيري در مديريت اسلامي
رهنمودهاي قرآن در مورد تصميم و تصميمگيري
قرآن به طور كلي در برخي از موارد ما را به تصميم گيري امر كرده است: قرآن در چند مورد تصميم را به معناي واقعي خود به كار برده است از جمله:
1. در هنگام طلاق گرفتن: « و ان عزموا الطلاق فان الله سميعٌ عليم»
2. مشورت كردن: « و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب المتوكلين»
3. صبر كردن:«و ان تصبروا و تتقوا فان ذلك من عزم الامور»
4. نماز به پا داشتن و امر به معروف و نهي از منكر كردن
5. اطاعت از خدا
مراحل تصميمگيري:
مرحلهي اول: بايد سعي كنيم با دقت كافي مسئله يا مشكل مانع رسيدن به هدف را بشناسيم و تعريفي صحيح از آن مشكل داشته باشيم و اگر در اين مرحله دقت كافي نداشته باشيم در مراحل بعدي با مشكلات بيشتري مواجه ميشويم
مرحلهي دوم:زماني است كه مشكل را شناختيم، آنگاه بايد به دنبال پيدا كردن يك راه حل باشيم و البته بايد اين را مد نظر داشته باشيم كه هر مشكلي يا به عبارتي هر مانعي راه حلهاي مختلفي دارد، اگر راههاي متفاوتي پيدا كنيم بهتر ميتوانيم تصميم بگيريم و كمتر دچار اشتباه شويم.
مرحلهي سوم:حال كه راه حلهايي را يافتيم، بايد به دنبال معيار باشيم تا براساس آن بتوانيم درست تصميم بگيريم. بايد دقت كرد كه رضايت افراد را مهمتر ميدانيم يا سود خود را.
مرحلهي چهارم:در اين مرحله راه حلهاي متفاوت را مورد ارزياابي قرار ميدهيم تا ببينيم چه نتايجي را به دنبال دارند در واقع نتيجه را پيشبيني ميكنيم.
مرحلهي پنجم: در اين مرحله براي سنجش راه حل اصلي بايد اقدام كنيم، آن هم با توجه به معيارهاي انتخاب شده و نتيجههاي بدست آمده؛ يعني بايد بسنجيم كدامين راه حلها بهتر است.
مرحلهي ششم:اين مرحله؛ آخرين مرحله است؛ يعني انتخاب بهترين راه حل از ميان همهي راه حلها.
سطوح تصميمگيري اسلامي
* تصميمگيري در زمينهي اجراي احكام و فرامين الهي
* تصميمگيري در سطح نبوت، امامت و ولايت
* تصميمگيري اعضاي جامعه اسلامي
الف) بعد فردي
ب) بعد مديريتي: كه برخي از ويژگيهاي آن عبارتند از:
1. اتكاء و توكل به خدا در تصميمگيري
2. مشاركت و مشاوره در تصميم گيري
3. موقع شناسي، تدبير و آينده نگري در تصميمگيري
4. ثبات، پايداري و قاطعيت در تصميمگيري
5. سلامت روحي و رواني و تمركز حواس در تصميمگيري
6. عدالت، انصاف و توجه به زيردستاندر هنگام تصميمگيري
لوازم تصميمگيري
* عاقبت انديشي
* استفاده از تجارب
* مشورت
* رعايت خطوط كلي برنامهي جامع و برنامهي عملياتي
لغزشها در تصميمگيري
1. عدم قاطعيت و ترديد و دو دلي در تصميمگيري
2. پيروي از هوسهاي نفساني
3. تصميمگيري نسنجيده
4. ناپختگي
5. فريب
فصل سيزدهم: ويژگيهاي مدير اسلامي
مدير در مديريت اسلامي نقش الگو دارد لذا داشتن يكسري از خصوصيات و ويژگيها كه بيانگر كفايت و شايستگي او براي مديريت است مد نظر قرار ميگيرد، برخي از معيارها با توجه به متون اسلامي عبارتند از:
1. اخلاص
2. رهبري
3. دانش نسبت به ائمهي اطهار(ع)
4. مبارزه با ظلم و ستم
5. مبارزه با خرافات
6. آگاهي و قدرت: در اين باره حضرت علي(ع) ميفرمايد:« اي مردم سزاوارترين اشخاص به خلافت، آن كسي است كه در تحقق حكومت نيرومندتر، و در آگاهي از فرمان خدا داناتر باشد، تا اگر آشوبگري به فتنهانگيزي برخيزد، به حق بازگردانده شود، و اگر سر باز زده با او مبارزه شود.»
7. سازندگي خود: امام علي(ع) ميفرمايند:« كسي كه خود را رهبر مردم قرار داد بايد پيش از آنكه به نعليم ديگران بپردازد، خود را بسازد، و پيش از آنكه به گفتار تربيت كند، با كردار تعليم دهد،زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد و ادب كند سزاوارتر به تعظيم است از آنكه ديگري را تعليم دهد و ادب بياموزد.»
8. مبارزه با جهالت
9. نظم و انضباط: پيامبراكرم(ص) اوقات خود را به سه دسته تقسيم ميكرد: الف) براي كارهاي روزمره ب)براي استراحت و تفريح ج) عبادت و سازندگي خود
10. تشويق به علم: در نهجالبلاغه آمده است: حكمت را هر كجا باشد فراگير، گاهي حكمت در سينهي منافق است و بيتابي كند تا بيرون امده و با همدمانش در سينهي مؤمن آرام گيرد.
11. روش تبليغ
12. پيروي از عدل
13. امانت داري
14. برخورد و معاشرت: امام علي(ع) ميفرمايند:«با مردم آنگونه معاشرت كنيد كه اگر مرديد بر شما اشك ريزند و اگر زنده مانديد با اشتياق به سوي شماآيند.»
15. نرم خويي: امام علي(ع) ميفرمايند:« كسي كه درخت شخصيت او نرم و بي عيب باشد، شاخ و برگ او فراوان است»
16. استقامت
17. رهبري و مشورت
روشهاي مديريت از ديدگاه ائمه:
1. دادگري و عدالت
2. عفو و بخشش
3. رسيدگي به مستضعفين
4. مشورت
5. نرمش در مسائل شخصي و صلابت در مسائل اصولي
6. اصل سادگي در زندگي و دوري از ارعاب
7. اصل مساوات و برابري