کافیست وقتی پروین از پورحیدری حرف می زند به چهره ی او دقت کنید تا اوج اندوه او را حس کنید، انگار نزدیک ترین رفیقش را از دست داده. این کارهایش از اساس ضدحال بود. به یاد دارم چند سال قبل به خاطر نیازی که باشگاه استقلال به او داشت مربی گری در تیم ملی را رها کرد تا به زعم خودش دِینش را به تیمی که به آن تعصب دارد ادا کند. تازه بعد از آن هم گفت: «استقلال از همه ما بزرگ تر است» خدا رحمتت کند منصور خان واقعاً مثل عشق فوتبال های الکی و عاشق پول های واقعی این روزها نبودی. آخر برادر من تعصب به پیراهن و عشق آبی کدام است؟ پس پول، شهرت و رکورد ملی چه می شود؟ حتماً الان کلی هم از همان تیمی که جوانی ات را به پایش ریختی طلبکاری!؟ چند روز قبل با یکی از رفقا که سن و سال کمی دارد صحبت می کردم. از فلانی و فلانی و حتی فلانی به عنوان پرافتخارترین و موفق ترین مربیان آبی نام می برد. بعد به او گفتم خبر داری پورحیدری به عنوان مربی و بازیکن این افتخارات را دارد؟ اول که باور نمی کرد بعد که برایش ثابت کردم از تعجب دهانش باز مانده بود. خوب بزرگوار! الهی نور به قبرت ببارد آدم این قدر نسبت به این همه افتخار بی اعتنا؟! هر کسی جای تو بود می توانست از کنار این همه جام و قهرمانی چندین نسل بعد از خود راهم به نوایی برساند. اما تو حتی حاضر نبودی افتخاراتت را یادآوری کنی و به رخ این و آن بکشی! نمی خواهم به چهره مهربانت، به افتخاراتت به ادب، متانت و بزرگواری ات، به خیل عظیم مشتاقانت فکر کنم چون مجبور می شوم به دوست داشتنت اعتراف کنم!
منبع: روزنامه خبرورزشی مورخ دوشنبه 17 آبان 1395 شماره5598