عجب زمانه ی عجیبی است!؟ فکر می کنم این همان آخرالزمانی است که می گویند. انسان ها از یکدیگر غافل اند، به هم یاری نمی رسانند، ارزش ها رنگ باخته، هر کس به فکر زندگی خویش است و اکثر مردم در تلاطم زندگانی خود صاحب عصر را فراموش کرده اند. کسی ندای امام زمان را لبیک نمی گوید و به فرمایشاتش توجهی نمی کند. ایشان در یک طرف تنها و مردم در طرف دیگر پی کسب و کار خویشند. ما انسان ها در سراشیبی تندی که نامش زندگی است با همه ی بیگانگی ها راه می رویم، و در سکوت سرد و غمگین زمان، بی هدف، بی نشان، بی یار و یاور به سمت ناکجاها در حرکتیم. انگار نه انگار امام زمانی داریم! انگار نه انگار که نسبت به صاحب و مولای خود وظیفه ای داریم. این درحالی است که بر اساس اعتقادات ما شیعیان فرجِ مردم در فرجِ امام زمان است وگشایش مشکلات زندگی آن ها در ظهور حضرتش می باشد.
آقای من! مولای غریب و تنهای من! پدر مهربان اهل عالم! می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که قرن هاست ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی دوستدارانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند.
پیامبر خدا حضرت یوسف(ع) به خاطر غفلت، حسادت، دنیاطلبی و گناهان برادرانش به چاه افتاد و گرفتار زندان شد و یوسف زهرا(ع) هم به خاطر غفلت و گناهان ما به زندان غیبت دچار گردیده است. و به راستی چه گناهی بالاتر از غفلت شیعیان و محبان حضرتش وجود دارد؟ زندگی ماشینی امروز آدمی را از بسیاری ارزش ها و باورهای معنوی و اخروی غافل نموده تا حدی که بسیاری از مراتب انسانی و ارزش های اخلاقی رنگ باخته است و گویی این انسان تنها برای زندگی مادی آفریده شده و نباید هیچ گونه فکری برای بعد از زندگی دنیایی خویش داشته باشد.
در عصر غیبت شیعیان تکالیفی بر عهده دارند که تجلی آن در معنای واقعی مفهوم انتظار نهفته است. انتظار در مکتب اسلام، تنها یک رویکرد عاطفی نیست؛ بلکه رویکردهای معرفتی، اجتماعی، اخلاقی و فردی را نیز شامل می شود. هر چند ما شیعیان از امام خود غافلیم اما ایشان از ما غافل نیست، اعمال ما را نظاره می نماید و امیدواریم برای ما دعا کند.
مولای من! دلم برای ورود تو لحظه شماری می کند و ثانیه های زندگانی ام تو را فریاد می زند، تو که تجلی عشقی! نمازم را طولانی می کنم تا تو نیمه شبی برایم دعا کنی. یا صاحب الزمان! خوب می دانم رمز ظهور تو ترک گناه، یکدلی و دعای ماست. لذا از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. دوباره می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، مرا زیرا نظر داشتی. پس عاجزانه از محضرت این گونه می خواهم؛ « سید ما مولای ما دعا کن برای ما! صاحب ما تویی. صاحب این کشور تویی»