زنان به عنوان نيمي از جمعيت فعال کشور تنها 12 درصد از فعاليت هاي اقتصادي جامعه را برعهده دارند. اين سهم اندک طي 40 سال گذشته حدود 10 درصد بوده است. اين وضعيت به گونه يي پيش رفته که به گفته کارشناسان تعداد زنان شاغل در 20 سال اخير تغيير نکرده است تا سهم آنان از تعداد بيکاران کشور دو برابر سهم آنان در کل اشتغال کشور باشد. يک بررسي آماري نشان مي دهد درصد شاغلان زن نسبت به کل شاغلان 9/4 درصد است. در اين بررسي مشخص شده که زنان شاغل در بخش عمومي نسبت به کل زنان با رقم 39/5 درصد، در صدر قرار دارند. اين در حالي است که سهم زنان شاغل در گروه مديران عالي رتبه به کل زنان شاغل در بخش عمومي تنها 4/9 درصد است. داده هاي مورد نظر به اين نکته اشاره مي کند که درصد شاغلان زن کارفرما و کارکنان مستقل در بخش خصوصي نسبت به کل زنان شاغل در بخش خصوصي 37/1 درصد و درصد شاغلان زن در تعاون به کل زنان شاغل تنها 4/9 درصد است. نتايج اين تحقيقات در مورد سهم مديريتي زنان در بخش تعاوني باز هم به ارقامي اشاره مي کند که چندان اميدوارکننده نيست. اين رقم تنها 1/18درصد را شامل مي شود.
داده هاي مورد نظر در حالي بر سهم اندک زنان در بخش هاي مديريتي جامعه تاکيد مي کنند که همين تعداد اندک نيز در محيط هاي کاري خويش با مشکلاتي مواجهند. کارشناسان در بررسي اين مشکلات با توجه به ساختار مردانه يي که بر بيشتر محيط هاي کار حاکم است به دو دسته از مواضع اجتماعي و شخصيتي در اين مورد اشاره مي کنند. سهيلاپورمقدم کارشناس مسائل اجتماعي در اين خصوص مي گويد: «در بخش اجتماعي ما با مشکلاتي نظير بي اعتمادي به عملکرد مديران زن مواجهيم. به اين معني که زنان از ابتدا در کارهايي مورد استفاده قرار مي گيرند که امکان پيشرفت در آن وجود ندارد. دومين مشکل مربوط به مسائل شخصيتي است. از اين زاويه زنان نمي توانند شبکه ارتباطي مناسبي با اطرافيان خود در محل کار ايجاد کنند، به نحوي که از طريق اين شبکه بتوانند خود را در فعاليت شغلي بالاکشيده، به موفقيت هاي بالاتري دست يابند.»
وي افزود: «اين امر نه به معناي ناتواني زنان در ايجاد ارتباط است و نه به معناي بي توجهي همکاران مرد به آنها. مسلماً مردم با کساني ارتباط برقرار مي کنند که فاکتورهاي مشترکي با آنها داشته باشند و چون جنسيت فاکتور اول در اين زمينه به شمار مي آيد، امکان ارتباط با مديران زن خود به خود کاهش پيدا مي کند.» اين کارشناس مسائل اجتماعي در ادامه گفت: «اين ارتباط همان عاملي است که در موفقيت بسياري از مديران مرد نقش اساسي ايفا مي کند. براي مثال يک کارمند يا معاون مرد به راحتي براي صرف ناهار با رئيس خود بيرون مي رود، در حالي که زنان در روابط اجتماعي خود محدوديت هايي داشته و قادر به برقراري ارتباط به اين شکل نيستند.»
کمبود فرصت شغلي مناسب براي مديران زن در جامعه يکي ديگر از موضوعاتي است که زنان مدير را با تنگنا مواجه کرده است. اين وضعيت به گونه يي است که در حال حاضر شمار مديران مرد در کشور ما 35 برابر مديران زن است. «هايده قره ياضي» مدير پژوهشي مرکز امور مشارکت زنان در اين خصوص گفت: «حاکميت نگاه مرد سالارانه، تفکر غالب نسبت به توانايي مرد در برابر زن: تصوري که زنان به لحاظ مسووليت هاي خانوادگي و خانه داري دارند و همچنين عدم خودباوري زنان باعث کمرنگ شدن حضور آنها در عرصه هاي مديريتي شده است.» وي افزود:« نتايج تحقيقات انجام شده طي سال هاي 75 تا 80 نشان مي دهد که تعداد مديران زن با 10/32درصد رشد سالانه از 726 نفر به يک هزار و 186 نفر افزايش يافته. «قره ياضي» در ادامه با بيان اينکه در سال 80 زنان 28 درصد از مديريت کشور را برعهده داشته اند، مي گويد: «براساس آمار موجود و تحقيقات انجام شده مديران زن در وزارتخانه هاي بهداشت، امور اقتصادي و دارايي، علوم، تحقيقات و فناوري به ترتيب با 304 ، 229 و 104 بالاترين حضور را در سمت هاي مديريت مياني داشته اند.
به نظر مي رسد يکي از جدي ترين مشکلات مديران زن در جامعه که اتفاقاً باعث کمرنگ تر شدن نقش اجتماعي آنها در حوزه فعاليت هاي شغلي و بالطبع حضور کمرنگ آنها در حوزه هاي مديريتي مي شود، مشکلات فرهنگي است. در اين بخش ما با جامعه يي روبه روييم که در آن برخي مديران زن، فقط و فقط به خاطر مشکلات خانوادگي ناشي از شغل خويش از ادامه کار در پست مديريتي سر باز مي زنند. محققان در توصيف چنين مشکلاتي فرضيه فوق را ارائه مي دهند: «مسووليت هاي خانوادگي عامل عدم ارتقاي زنان به سطوح مديريتي است.» اين فرض از چند شاخص برخوردار است: «ارزش وابستگي به خانواده»، «طرز تفکر همسر» و «رسيدگي به امور فرزندان». محققان احساسي بودن زنان را به عنوان يکي از دلايل عدم توفيق آنها در رده هاي مديريتي، رد مي کنند. تحقيقات به عمل آمده نشان مي دهد که پاسخ دهندگان به چنين پرسشي با رد اين فرض ميزان استفاده مديران زن از مشورت ديگران را با مديران مرد، همانند عنوان کرده اند. به اين ترتيب کارکرد مديران زن با ويژگي هاي مدير مطلوب منطبق بوده يا بسيار نزديک اعلام شده است. با اين حال شرايط فرهنگي حاکم بر جامعه همچنان علايقي را در سطح جامعه به نمايش مي گذارد که مانع ارزش گذاري واقعي فعاليت مديران زن در جامعه مي شود. باور غلط به برتر بودن جنس مذکر نسبت به مونث از جهت قدرت مديريتي، گرايش به مردسالاري در انتصاب مديران، باور به اينکه زنان در موضع تصميم گيري محتاطانه تر عمل مي کنند، باور به عاطفي تر و احساسي تر بودن و… از باورهايي هستند که در اين زمينه تاثير مي گذارند.
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1542918