همه‌اش تقصیر این دل لعنتی است!

⛱ راستش را بخواهید چند وقتی است با دل در افتاده ام  و دوست دارم “بیدل” باشم! چون به نظرم موجودی غیر منطقی، خودخواه و دیکتاتور است! اصلاً مسبب همۀ نابسامانی ها و پریشانی هاست و هر چه بر سر انسان می آید بخاطر اوست. شورش را درآورده، وقتی حالش خوب باشد همه چیز خوب و قشنگ است؛ هوا بارانی باشد یا برفی، گرم باشد یا سرد، بهاری باشد یا پاییزی، شب باشد یا روز، عصر جمعه باشد یا صبح شنبه و … هیچ فرقی ندارد. چون او خوب است همه چیز خوب و خوش بنظر می آید. حالا خدا نکند که حالش بد باشد. یا دردی و غمی داشته باشد! زمین و زمان را دگرگون می کند. باور کنید جوری اوضاع را بهم می ریزد که صدای بلبل برایتان شبیه غارغار کلاغ می گردد و کاری با شما می کند که حتی از صدای قناری هم لج تان در می آید. اینرا با چشمان خودم دیده ا م که می گویم: گاهی حتی حال و حوصله غذا خوردن و نفس کشیدن را از شما می گیرد.

⛱ تصور کنید کسی را که دوست دارد چند وقتی نبیند چنان ژست دلتنگی می گیرد که دیگر هیچ! لعنتی دمار از روزگار تک تک اعضای بدن در می آورد. این که نشد زندگی! آخه پررو! زورگو، مستبد، دیکتاتور، هیتلر، پینوشه، کره شمالی، شوروی سابق و هزاران واژه دیگر از این دست ! می شود لطف کنی و دست از سر ما بر داری؟ گاهی فکر می کنم خیر ندیده همان چنگیز است که هر چه  باب میلش نباشد را به آتش می کشد. وقتی حالش خیلی بد است آن قدر غیر منطقی است که اگر زورش برسد انسان را زنده زنده در گور می کند! یک روز مهربان می شود و دلسوزی می کند، روز دیگر به او بر می خورد و دلگیر می شود. و روزی دیگر مثل باغ دلگشا خرم و شادمان و با صفاست. خلاصه اینکه یک تنه آتش بیار همۀ  اتفاقات زندگی است. کلی حرف دارم برای گفتن ولی دیگر چیزی نمی توانم بگویم یعنی حوصله ندارم. دست روی دلم نگذارید که خون است!
#نیک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *