کنکاشي در انديشه هاي فرانسيس بيکن

اشاره: فرانسيس بيکن ‏Francis Bacon‏ يکي از آغازگران سنت تجربه گرايي بود. ديدگاه و نظرياتي که وي در باب شناخت و بررسي جهان بيان نموده است متفاوت از ديگر انديشمندان بوده است. او نسبت به ارزش هر گونه فعاليت فکري که پيوند تنگاتنگي با مطالعه و مشاهده واقعيات عيني ندارد مشکوک است. در بي اعتمادي عميق او نسبت به منطق و استدلال، حتي رگه هايي از ضديت با فعاليت هاي ذهني به چشم مي خورد: “نسبت به درک في نفسه بايد همواره مشکوک بود، منطق به هيچ وجه نمي تواند به دقت و ظرافت طبيعت دست يابد.”
مي توان گفت بيکن در زمره آن دسته روشنفکراني است که نامش بسيار آشناتر از آثار واقعي اوست.‏
وي در 26 ژانويه 1561 در لندن در منزل پدرش سر نيکولا بيکن متولد شد. پدر او بيست سال اول سلطنت ملکه اليزابت مهردار سلطنتي بود. مادر بيکن ليدي آن کوک خواهر زن لرد بارلي خزانه‌دار ملکه اليزابت و يکي از مقتدرترين مردان انگليس بود. اين زن در علم کلام متبحر بود و با اسقف‌هاي زمان خويش به لاتين مکاتبه مي‌کرد. در دوازده سالگي بيکن را در کمبريج به کالج ترينيتي فرستادند ولي پس از سه سال آنجا را ترک کرد. در شانزده سالگي در سفارت انگليس در پاريس ماموريتي به وي پيشنهاد شد. پدر او در سال1579وفات يافت. در 45سالگي ازدواج کرد و در 1598 به جهت قروض خود به زندان افتاد. در 1606 مشاور قضائي سلطنتي گرديد ودر 1613 معاون دادستان کل شد و در 1618در 57سالگي بالاخره به مقام مهردار سلطنتي رسيد.
فرانسيس بيکن در دنياي فلسفه جايگاه ويژه‌اي دارد. بسياري او را محور اصلي تحول فکري در قرون وسطي مي‌دانند تا جايي که پايان تفکر کليسا را به انديشه‌هاي او نسبت مي‌دهند. فرانسيس بيکن بر اين باور بود که “علم بر انسان و جهان تسلط دارد… و … بر طبيعت نمي‌توان چيره گشت؛ مگر آنکه از قوانين آن آگاهي يابيم”.
دو کتاب مهم او عبارتند از ارغنون نوين (1620) و آتلانتيس نو (1627) است که در اولي ضمن نقد منطق ارسطو روش علمي تازه‌اي را براي جايگزيني روش ارسطويي پيشنهاد مي‌کند و در دومي تصويري از پژوهش‌هاي علمي همراه با همکاري و تعاون را ترسيم مي‌کند.‏
نقش او در روش‌شناسي علمي جديد مورد مناقشه است. عده‌اي براي او نقش پرچمداري و پيشگامي قائل بوده و بعضي ديگرنقش او را اندک و ناچيز دانسته‌اند. با اين‌حال آنچه مورخان امروزه تحت عنوان اسطوره‌ بيکن از آن ياد مي‌کنند، ناظر به توجه و اهميتي‌ است که بيکن براي پيشرفت و به زيستن انسان در سايه‌ پيشرفت علم و تکنولوژي قائل بود. از اين جهت او را روح زمانه‌ خويش مي‌دانند.‏ وي ديدگاه انسان را در شناخت جهان محدود و ناتوان مي داد و جهان بيني او را در حد لانه يک عنکبوت مي داند. اگر ذهن و هوش انسان مجاز باشد که به خود بينديشد، مانند عنکبوتي که تار خود را مي تند، اين کار را تا ابد ادامه خواهد داد و در نهايت شبکه تار عنکبوتي از آموخته ها توليد خواهد کرد که به دليل ظرافت تار کار او ستايش انگيز است، اما گوهر يا سودي ندارد. از ديدگاه وي تنها، روش تجربي و علمي مي تواند به صورت حساب شده پرده از واقعيات خاص بردارد و از طريق شناخت آنها، به عمومي ترين اصول برسد.‏ از نکات مهم فلسفه‌ بيکن طبقه‌بندي دانش‌ها در آثار اوست. دانش انساني از ديد بيکن سه شاخه‌ اصلي دارد و هر يک از اين سه شاخه با يکي از توان‌ها و فعاليت‌هاي اساسي درون انسان در پيوند است. اين سه شاخه عبارت است از: تاريخ، شعر و فلسفه. بيکن شناخت آنچه از دايره‌ طبيعت بيرون است را يکسره از فلسفه بيرون مي‌نهد. ‏
فرانسيس بيکن از نخستين فيلسوفان اروپايي بود که در مقام هستي شناسي در برابر افلاطون و ارسطو ايستاد و رويکردي تازه در منطق و روش شناسي شناخت هستي به وجود آورد که در مقابل منطق ارسطويي قرار داشت. بيکن در اثر مشهور خود به نام “ارغنون نوين” به نقد نظام هاي کهنه و پوسيده تفکر فلسفي-علمي در سده هاي ميانه پرداخت. ‏ آنچه ديدگاه‌هاي بيکن را در تاريخ و فلسفه‌ علم داراي ارزش و اهميت خاصي مي‌کند، ديدگاه‌هاي خاص او نسبت به خود علم است. بيکن به بهره‌کشي، سلطه و اقتدار همه جانبه‌ انسان بر طبيعت معتقد است. هدف نهايي تحقيق علمي چيزي جز برقراري اين اقتدار نيست و نظر ارسطويي که در آن شناخت طبيعت خودبه‌خود غايتي به حساب مي‌آمد از ديد او مردود محسوب مي‌شود. تحولات بزرگ زمان بيکن که رفته‌رفته به جدايي از جهان‌بيني دوره‌ باستان و دوره‌ ميانه مي‌انجامد، در تفکر او به صورت خواست انقلاب در انديشه ظهور کرد. معناي اين انقلاب دگرگوني بنيادين و حرکت به سمت‌ و سويي نوين بود. غايت و نسبت طبيعت و انسان به زعم بيکن، با غايت و نسبت انسان و طبيعت در فلسفه‌ افلاطوني، ارسطويي و مدرسي متفاوت است. در ديد بيکن، علم ابزار است و حتي بهبود و پيشرفت‌هاي اخلاقي بشر نيز در گرو استفاده‌ بهينه از علم در جهت بهبود زندگي بشر است. هستي شناسي فرانسيس بيکن هستي شناسي عملي و پراتيک بود و او در رويکرد خود به هستي از راه و روش فيلسوفان يونان باستان پيش از افلاطون چون آناکساگوراس و دموکريتوس استفاده کرد و کوشيد تا نخست عقل و انديشه را از زنجيرهايي که طي دوران هاي متمادي بر دست و پاي آنها پيچيده شده بود، رها سازد و لوح عقل را از تمام تصويرهاي گمراه کننده و فريبنده پاک گرداند.
ماري هال درباره بيکن مي نويسد: “پيش از او هرگز کسي استدلال نکرده بود که بهترين راه وصول به حقيقت توسل به حواس خطا کاري است که به آساني دچار اشتباه مي شود.” روي هم رفته روشن نيست بيکن تا چه اندازه براي دريافته هاي حسي اعتبار قائل است. در “احياء العلوم کبير” مي گويد: اگر ادعا کنيم که حس معيار چيزهاست مرتکب خطاي بزرگي شده ايم. لذا انسان نبايد تاکيد زيادي بر دريافت بلافصل و طبيعي حواس داشته باشد. از سوي ديگر در جايي ديگر مي گويد: کل معرفت از دو منشا حاصل مي شود: يا وحي الهي يا حواس خارجي، سپس به توضيح شک خويش درباره شايستگي ذهن جهت برخورد با شواهد به دست آمده از حواس مي پردازد.‏
بنابراين به نظر مي رسد بيکن به ديدگاه سنتي خطاپذيري حواس نيز اندکي معترف است اما در عين حال حواس را به مثابه تنها منشا معرفت بشر در باب جهان طبيعي و قابل اطمينان تر از ذهن فوق العاده فعال و مبتکر در نظر مي گيرد. به هر حال وي در زمينه امکان کسب معرفت نسبت به جهان خارج کمتر از دکارت شک دارد. بين ذهن بشر و جهان طبيعي نوعي هماهنگي طبيعي وجود دارد: “خداوند ذهن را به سان آبگينه اي آفريده است که مي تواند جهان را در خود منعکس کند و همان قدر به اين کار اشتياق دارد که چشم به دريافت نور.”‏
بيکن فرق بين ايمان و معرفت را مي پذيرد و به آن نظام مي بخشد؛ از ديدگاه وي مطلقاً هيچ زمينه مشترکي بين معرفت علمي و حقيقت ديني يا الهي وجود ندارد. “الهيات مقدس را بايد از کلام يا الهام خداوند بيرون کشيد، نه از انوار طبيعت يا احکام عقلي.” به هر روي، به رغم تجليل نمايان بيکن از بيهودگي هاي ايمان، مسيحيت بيش از پيش خود را در معرض آزمون هاي عقلي قرار مي داد و فشار فزاينده اي براي سازگار کردن دين با معيارهاي علمي وجود داشت و اين در شرايطي بود که دين هنوز مي کوشيد علم را وادار به قبول مفاهيم خاص خود از حقيقت سازد.‏ بيکن بيشتر فيلسوف و مبلغ علم بود تا عالم و بر خلاف بسياري از دانشمندان علوم، همان قدر با حقيقت علم سروکار دارد که با سودمندي آن. کار فکري “بدون گوهر يا منفعت” علاقه مندي او را جلب نمي کند. او مي گويد: “اگر تمامي قلمرو معرفت در اختيار من قرار مي گرفت، با بهره گيري از مشاهدات دقيق، نتيجه گيري هاي اساسي و اختراعات و کشفيات سودمند، آن را به گلستان تبديل مي کردم.”‏ وي در نوشته هاي خود همواره بر معرفت علمي به عنوان پايه گسترش قدرت انسان تاکيد مي ورزد: “حقيقت و مشروعيت، هدف علوم چيزي جز اين نيست که موهبت اختراعات و نيروهاي تازه را به زندگي انسان ببخشد.” اطمينان او در نفي گذشته، بيش از اميدش به آينده است. او توسل به حدس و گمان درباره شکل و شمايل جامعه آرماني آينده را ارزشمند مي داند. با اين حال نا كجا آباد گرايي بيکن تا اندازه اي تخيلي بود، اما تا حدي نيز ملهم از احساس امکانات وسيعي بود که علم و تکنولوژي به ارمغان آورد.‏
امروزه بسياري از علوم از طريق مطالعه و مشاهده واقعيات جهان به دست آمده است، در حالي که بيکن همواره به چنين علومي مشکوک بوده است. در رفع بسياري مسائل مبهم و مشکوک، منطق و استدلال علمي مي تواند مثمر ثمر بوده و گره از مشکلات علمي و فلسفي بردارد، و بي اعتمادي بيکن نسبت به منطق و استدلال بي پايه و بدون دليل به نظر مي رسد. شکاکيت وي نسبت به شناخت و جهان بيني انسان ها از نظر بسياري از منتقدين نوعي زياده روي و افراط تلقي مي شود.‏
بيکن تنها روش تجربي و علمي را در شناخت واقعيات جهان هستي قابل اطمينان مي داند، در حالي که اين روش در شناخت و بررسي واقعيات روحي و ماوراء هستي ناتوان بوده و اين گونه حقايق را مي بايست از طريق علوم مربوط به آنها نظير الهيات و فلسفه مورد بررسي قرار داد. تکيه محض فرانسيس بيکن به روش تجربي يکي از نقاط ضعف ديدگاه وي محسوب مي شود، چرا که بسياري از علومي که در زمان وي از طريق روش تجربي قابل اعتماد بودند با گذشت زمان و کشف پاره اي از حقايق از طريق ديگر روش هاي علمي، اعتبار و ارزش خود را از دست داده اند.‏ از ديد وي زمينه مشترکي بين معرفت علمي و حقيقت ديني وجود ندارد و بايد بين اين دو تفکيک و جدايي قائل شد، در حالي بسياري از علوم و حقايقي که در جهان هستي وجود دارد، در حقايق و معارف ديني بيان گشته است و بسياري از واقعيت هاي جهان، که انسان از درک آن عاجز و ناتوان است در معارف ديني بيان گشته است و نمي توان گفت که معارف علمي و ديني جدا از هم هستند.‏

منابع:
آثار کلاسيک فلسفه، مترجم مسعود عليا، تهران: ققنوس، 1382
تاريخ فلسفه اخلاق غرب، لارنس سي. بکر، قم: موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1378
سير حکمت در اروپا، محمد علي فروغي، تهران: نشر البرز، 1375
ويکي پديا؛ دانشنامه اينترنتي؛ ذيل مدخل فرانسيس بيکن
فرانسيس بيکن، فيلسوف انگليسي؛ ويرايش : مريم فودازي؛ سايت ره پو.
هستي شناسي در فلسفه‌ فرانسيس بيکن؛ مهدي عاطف‌راد
فرانسيس بيكن؛‎ ‎نويسنده‎ : ‎مريم راستي؛ سايت پژوهشکده باقرالعلوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *