اصول مديريت و كاربرد آن در بانك ها و موسسات مالي و اعتباري با رويكرد تبين مهارت هاي مورد نياز مديران شعب: مقدمه: امروزه در هر سازمان ، موسسه يا شركتي كه افرادي خاص براي انجام امري معين ، بكارگيري مي شوند، موفقيت آنان لزوماً در گرو بكارگيري موثر و كارآمد منابع مادي و انساني است. لذا در اين راستا بانك ها و موسسات مالي و اعتباري نيز از اين قاعده مستثني نبوده و همواره در جهت بهبود مستمر خود نيازمند اجراي مطلوب وظايف و اصول مديريتي در تمام سطوح و لايه هاي سازماني اعم از معاونت ها و روساي ادارات مركزي ، مديريت شعب استانها و روساي شعب خود در سطح كشور مي باشند.
تعريف مديريت:
مديريت عبارتست از دانش اداره امور يا به تعبير ديگر مديريت عبارتست از كاركردن با و از طريق ديگران ، براي رسيدن به هدف هاي كاركنان از طريق برنامه ريزي ، سازماندهي ، هماهنگي ، هدايت و كنترل.
اهميت مديريت:
بعضي معتقدند كه خود كاركنان قادرند وظايف مديريت را نيز انجام دهند و به واحد مديريت جدا و مستقل نيازي ندارند ، ولي هنوز مورخين و جامعه شناسان ، نهادي را نيافته اند كه بدون داشتن سلسله مراتب اداري پايدار مانده باشند(گلدئيك 1977، ص4 )
اصول مديريت (وظايف مديريت)
هريك از مديران واحدها فارغ از فعاليتي كه انجام ميدهند بايستي اصول و يا وظايفي را با دقت و مهارت كافي در انجام واجراي حيطه فعاليت خود مورد استفاده قرار دهند كه اين اصول عبارتند از :
برنامه ريزي:
براي دست يافتن به هدف مورد نظر ، بايد قبل از تلاش فيزيكي يا اقدام به انجام كار ، تلاش ذهني يا برنامه ريزي كافي صورت بگيرد. برنامه ريزي شالوده مديريت را تشكيل مي دهد.در واقع با توجه به تعريف فوق از كاركنان بانك ها و موسسات مالي و اعتباري در رده مديريتي كه باشند ، انتظاراتي را كه رده بالاتر از آنان دارند بايستي قبل از اجرا برنامه ريزي نمود و تقويم زماني آن را انجام داد. بطور مثال اگر شما بعنوان رئيس شعبه اشتغال داريد يكي از انتظارات مديريت شعب استان رسيدن به هدف ابلاغي در جذب منابع است كه با برنامه ريزي واجراي يك تقويم زماني سعي در تحقق آن خواهيد داشت.
سازماندهي:
سازماندهي فرآيندي است كه طي آن تقسيم كار ميان افراد و گروه هاي كاري و هماهنگي ميان آنان ، به منظور كسب اهداف صورت مي گيرد.به تعبير ديگر مديران شعب براي انجام وظايف محوله خود ، بايستي ابتدا اقدام به برنامه ريزي در جهت اجراي انتظارات مديريت شعل استان نمائيد، سپس با توجه به توانمندي هريك از متصديان امور بانكي ، با انجام تقسيم كار در جهت تحقق آن اهداف تلاش نمائيد.
هماهنگي:
دو موضع در تشكيل سازمان اهميت بسيار دارد:
1- تقسيم كار و طبقه بندي وظايف
2- هماهنگ كردن عمليات واحدهاي مختلف سازمان به منظور تحقق هدف هاي مشترك سازمان
با توجه به تعريف فوق در خصوص تقسيم كار و طبقه بندي وظايف در اصل سازماندهي بدان اشاره گرديد اما در بخش ديگر آن كه هماهنگ كردن عمليات واحدهاي مختلف سازمان در جهت تحقق اهداف سازمان مي باشد ، بعنوان يكي ديگر از اصول مديريت مطرح مي شود به تعبير ديگر چنانچه شما بعنوان رئيس شعبه اقدام به برنامه ريزي و سازماندهي نموديد ، بايستي براي اجراي منطقي انتظارات رده بالاتر مديريتي يك هماهنگي بين اقدامات انجام شده در بين متصديان امور بانكي به انجام رسانيد. بطور مثال اگر قرار است در شعبه اي تسهيلات پرداخت گردد، قطعاً نياز است كه ابتدا به جذب منابع پرداخت تا از آن محل به توان تسهيلاتي پرداخت نمود ، بديهي است اين موضوع نياز به يك هماهنگي و توازني بين اقدامات كاركنان در شعبه دارد.
هدايت:
يكي ديگر از اصول مديريت ، اصل هدايت است . هر سازماني متشكل از كاركنان مي باشد و وظيفه مديريت ، هدايت آنهاست لذا با توجه به اين تعريف شما بعنوان رئيس شعبه بايستي به هدايت كاركنان بپردازيد و در آنان انگيزه ايجاد نمائيد ، به بررسي و حل و فصل تضادهاي موجود مبادرت نمائيد و به برقراري ارتباط با نيروي انساني همواره همت گماريد بطوريكه كاركنان با ميل و رضايت براي تحقق انتظارات رده بالاتر ، سعي و تلاش نمايند.
نظارت و كنترل:
يكي ديگر از اصول مديريت ، اصل نظارت وكنترل است ، منظور از نظارت يا كنترل، حصول اطمينان نسبت به انطباق نتايج عمليات با هدفهاي مطلوب است.براي كنترل ، روشهاي مختلف ومتعددي به كار مي رود كه اين روش ها مي تواند از طريق كنترل بودجه باشد، يا از طريق احصاء گزارش هاي آماري.
لذا با توجه به اين تعريف رئيس شعبه همواره بايسي وضعيت و عملكرد خود را با انتظارات رده بالاتر مديريت انطباق داده تا تشخيص دهد كه آيا از اهدافي كه براي شعبه ترسيم گرديده بالاتر مديريت انطباق داده تا تشخيص دهد كه آيا از اهدافي كه براي شعبه ترسيم گرديده بالاتر،كمتر و يا روي نقطه هدف هستند بطور مثال اگر هدفي را براي جذب منابع به شعبه ابلاغ نموده اند ، همواره در پايان هفته ، ماه ، فصل و . . . با احصاء گزارش آماري در شعبه اين نظارت و منترل را رئيس شعبه مي تواند انجام دهد ، چنانچه از هدف عقب تر باشد ، بايستي با تلاش مضاعف و رفع موانع ،سريعتر به هدف تعيين شده دست يابد و چنانچه در نقطه هدف و يا بالاتر از آن باشند ، به لحاظ اينكه در نقطه مثبتي از ارزيابي عملكرد قرارگرفته اند با انگيزه بالاتر سعي در افزايش آن و عملكرد فراتر از هدف داشته باشند.
سطوح مديريت:
هر مدير با توجه به نوع كار ، سطح سازمان و شرايط و مقتضيات موجود به درجاتي از مهارت هاي مديريتي نياز دارد.رئيس يك شركت بزرگ چندصدهزار نفري را مدير مي نامند، در حالي كه به سرپرست ده نفر از كاركنان يك دفتر بيمه نيز مدير گويند. معمولاً سه سطح ذيل را براي طبقه بندي سطوه مديريت در نظر مي گيرند:
– سطح مديريت عالي2- سطح مديريت مياني3- سطح مديريت عملياتي
1- سطح مديريت عالي:
مديران عالي در اين سطح بايستي از مهارت هاي ادراكي بالا ، مهارت هاي انساني متوسط و مهارت هاي فني پائين تري برخوردار باشند ، چرا كه در سطح گسترده اي درگير برنامه ريزي جامع و بلند مدت مي شوند وبا مقتضيات ومتغيرهاي متنوع تري سروكار دارند. مديران عالي ، عملكرد كلي واحد هاي عمده سازمان را ارزيابي مي كنند. درباره موضوعات و مسائل كلان سازمان با مديران سطوح پايين تبادل نظر مي كنند و بيشتر وقت خود را با مديران هم سطح يا افراد خارج از سازمان ، و زمان اندكي را نيز با كاركنان مي گذرانند. 2- سطح مديريت مياني: مديران مياني در اين سطح از مهارت هاي ادراكي ، انساني و فني هم وزني برخوردارند ، چراكه مانند حلقه واسطه ميان مديران عملياتي ومديران عالي عمل مي كنند . اين مديران به طور مستقيم به مديريت عالي گزارش مي دهندو كارشان مديريت ونظارت بر مديران عملياتي است. بيشتر وقت مديران مياني به تحليل داده ها ، آماده سازي اطلاعات براي تصميم گيري ، تنظيم برنامه و طرح هاي عملياتي و هدايت آنها براي نيل به اهداف سازماني است. 3- سطح مديريت عملياتي: مديران عملياتي در اين سطح از مهارت هاي فني بالا ، مهارت هاي انساني متوسط وم هارت هاي ادراكي پائين تري برخوردارند ، چرا كه اين دسته از مديران افرادي پرمشغله هستند ومراجعه مكرر افراد موجب انقطاع كارشان مي شود. مديران سطوح عملياتي بيشتر وقت خود را با كاركنان ، مقداري از زمان را با همكاري و زمان اندكي را با افراد مافوق يا افراد خارج از سازمان مي گذرانند. تركيب مهارت هاي فني ، ادراكي و انساني در سطوح مديريت:
سطح مديريت عالي=مهارت فني-مهارت انساني-مهارت ادراكي
سطح مديريت مياني= مارت فني-مهارت انساني-مهارت ادراكي
سطح مديريت عملياتي=مهارت فني-مهارت انساني-مهارت ادراكي
با توجه به مطالب فوق ، جايگاه مديران شعب بانكها و موسسات مالي و اعتباري با توجه به هرم مديريت عملياتي مي باشد واهميت اين سطح از مديريت بدين لحاظ است كه مديران شعب ، مديريت واحدهايي را برعهد دارند كه مسئوليت مستقيم دستيابي به اهداف و برنامه هاي بانك ها و موسسات مالي و اعتباري را عهده دار مي باشند. مديران شعب به دليل قرارگرفتن در سطح مديريت عملياتي ، به مهارت فني زياد ، ادراكي كم وانساني مشترك (با ديگر سطوح مديريت) نيازمند مي باشند. بنابر اين مديران شعب براي ايفاء نقش سازنده وارتقاء سطح سازماني و كارائي شعب تحت سرپرستي خود لزوماً بايستي داراي مهارت هاي فني ، انساني وادراكي باشند كه بصورت خلاصخ بدانم اشاره مي شود.
انواع مهارت هاي مورد نياز مديران شعب:
مهارت هاي فني
مهارت هاي انساني
مهارت هاي ادراكي
مهارت هاي فني در مديريت شعب:
يكي از مهارت هاي مهم در مديريت عملياتي و سرپرستي سازمان به طور عام و در مديران شعب به طور خاص ، مهارت هاي فني است منظور از مهارت هاي فني ، توانائي حاصل از تجربيات ، آموزش ها و كارآموزي در به كار گيري دانش ها ، روش ها ، فنون و تجهيزات لازم براي انجام دادن كارهاي خاص است كه اين امر مستلزم داشتن معلومات تخصصي ، قدرت تجزيه و تحليل در محدوده تخصصي مورد نياز و مهارت كافي در كاربرد ابزار و فنون مربوط به رشته اي خاص است كه در ذيل به اهم اشاره مي گردد.
مهارت هاي نظارتي و كنترلي
مهارت هاي تسلط بر دستورالعمل ها و بخش نامه ها
مهارت هاي حسابداري و مالي
مهارت هاي بازاريابي
مهارت هاي تخصيص منابع
مهارت هاي حقوقي
مهارت در تشخيص ايجاد و وصول مطالبات
مهارت هاي اقتصادي
مهارت ارائه خدمات مشاوره اي به مشتريان
مهارت هاي مربيگريو آموزشي
مهارت هاي انساني در مديريت شعب:
مهارت انساني به عنوان يك شاخص مشترك در همه سطوح مديريت سازمان (عالي،مياني،عملياتي)داراي اهميت خاص و حياتي مي باشند. بررسي هاي انجام شده مبين آن است كه پرورش مهارت هاي انساني در مقابل مهارت هاي فني كمتر مورد توجه قرار گرفته است و بسياري از مديران شعب مهارت هاي انساني خود را از سرپرستان و بر مبناي تجارب شخصي خود فرا گرفته اند . اين موضوع در حالي است كه مديران شعب نه تنها بايد افراد تحت سرپرستي خود رادرك كنند بلكه بايد نسبت به تمايلات ، نگراني ها و واكنش هاي آنها تفاهم كامل نشان دهند. از اين رو پرورش توانائي كاركردن با كاركنان و مهارت در به كارگيري آنها از اهميت بالائي برخوردار است كه ذيلاً بطور مختصر به اهم آن اشاره مي گردد.
√ خصوصيات باطني
√ برخي مهارت هاي انساني
√مباني رفتار شناسي در مديريت شعب
√ برخي جنبه هاي رفتاري كاركنان
√ كاربرد رفتارهاي ابزاري
مهارت هاي ادراكي در مديريت شعب
منظور از مهارت ادراكي كه در ادبيات سازمان و مديريت از آن به مهارت نظري نيز ياد مي شود ، قدرت درك پيچيدگي كامل سازمان و جايگاه عمليات فرد در سازمان است . به عبارت ديگر مهارت ادراكي يا نظري عبارتست از قدرت تلقي موسسه به صورت يك واحد كل و تشخيص اين مهم بوسيله مديران كه چگونه هر يك از مديران وظايف مختلف سازمان به ديگري وابسته بوده و تغيير در هر قسمت الزاماً قسمت هاي ديگر را تحت تأثير قرار مي دهد. در بعد مهارت هاي ادراكي ، درست است كه در اين سطح نياز به مهارت هاي ادراكي كم مطرح است اما مديران شعب در حد معمول بايد بتوانند رابطه متقابل كاركرد ها و وظايف كاركنان و واحد هاي درون سازماني خود را با اهداف كلي بانك يا موسسه همسو سازند لذا در اين مقوله نيز بطور مختصر به اهم اين مهارت ها اشاره مي گردد.
√ شناخت رابطه متقابل محيط بر كارآيي شعب
√ شناخت رابطه متقابل مشتريان بر كارآيي شعب
√ شناخت رابطه متقابل آگاهي كاركنان بر كارآيي شعب
√ شناخت رابطه متقابل تعارضات داخلي بر كارآيي شعب
√ شناخت رابطه متقابل كاركنان و ساير واحد ها بر كارآيي شعب
√ شناخت رابطه متقابلرقبا بر كارائي شعب
√ شناخت رابطه متقابل ايجاد هماهنگي بر كارآيي شعب
http://www.ghavamin.com/Education/Education-2.html