برنامه ریزی بیولوژیک و شگفتی های روح و روان

هسته اصلی کردارها و احساسات که در تمام انسان ها مشترک می نماید، شخصیت (1) است و از ساختار بیولوژیک انسان تاثیر می پذیرد . تفاوت های فردی که یکی از معجزات الاهی است نیز در همین مساله ریشه دارد . خداوند می فرماید: شما را گونه گون و متفاوت آفریدیم .

این تفاوت ها هم جسمی و نژادی است و هم خلقی و شخصیتی . البته به رغم این تفاوت، انرژی ها و قدرت هایی تقریبا همسان در نهاد بشر قرار داده شده است . شاید بارها از خود پرسیده ایم:
چرا افراد متفاوت به نظر می رسند؟
چرا برخی از سرعت عمل بیشتر و اراده مستحکم تر بهره می برند، همیشه «به سوی فردا» برنامه ریزی می کنند، در زمان بحران و تحولات اجتماعی، فرهنگی، محیطی بهترین تصمیمات را آغاز می کنند و در برابر اتفاقات دلخراش و مصائب بر خویش تسلط دارند؟
چرا عده ای دیگر همیشه در اضطراب مضاعف به سر می برند و احساس دو دلی و تردید مبهم در جان و دلشان ریشه دوانیده است؟
اگر از افراد دسته اول باشیم، می توانیم در گروه انسان های سعادتمند جای گیریم; زیرا این گروه حالتی دارند که در آن استعدادها از یاس به سمت اعتماد مطلق شتاب می گیرد . در این حالت، انسان از غرور تعلق داشتن، احساس بودن، فعال و مفید تلقی کردن خویش، شرایط خلقی مناسب و طراحی و برنامه ریزی برای لحظه لحظه زندگی سرشار می شود و احساس بودن و خوب بودن و شایستگی می کند . جالب این که در این حالت تن و روان در یک تناسب قرار می گیرند و تاثیر و تاثر آن ها بر یکدیگر آرامش، تمرکز، سرعت عمل و دقت به ارمغان می آورد . تحقیقات نور و فیزیولوژیست هایی مثل لاشلی و مردم شناسانی چون لورتروتین برگن (2) نشان داده است «رفتار و عملکرد انسان به تحولات درونی (اعصاب – غدد درون ریز) و محرکات خارجی (محیط) که بر مغز تاثیر می گذارد، بستگی دارد; و این دو در یک حالت مثبت اندیشی مایه تحولات ارتقایی می شوند .»
ناگفته نماند که انگیزه های رفتاری ما اغلب پیچیده و ناخودآگاه است; اما اگر از زاویه تربیت جسم و روان به آن ها بنگریم، قابلیت تعدیل و جهت دهی دارند . حتی جسم ما نیز از این قابلیت و انعطاف برخوردار است و می توانیم برایش (برنامه ریزی) کنیم . اگر چنین نکنیم، به ورطه عادت فرو می غلتیم و کم کم این عادت بخش ثابت رفتار ما می شود; زیرا آن را انتخاب کرده ایم . دکتر وین دایر می گوید: «زندگی فعلی ما، حاصل تمام انتخاب هایی است که تا کنون داشته ایم » . (3)
در خصوص تاثیرپذیری بدن از روان و قابلیت برنامه ریزی جسمی و روانی این نکته نیز حائز اهمیت است که هر انسانی بیش از آن که بدنی باشد، روحی است; یعنی در حقیقت ما روح دارای بدنیم نه جسم دارای روح . حتی در خصوص رنج، این مساله هویدا است که رنج ناشی از زندگی که در قالب درد در جسم نمایان می شود، در حقیقت باور و برنامه ای است که شما به جسم القا می کنید . این شما نیستید که رنج می برید; تصور و طرحواره ای است که از خود ساخته اید و بر جسم تحمیل کرده اید . البته در هر حالت نقص یا آسیب رنج آور است; اما تصورات ما می تواند آن را کاهش یا افزایش دهد و حتی غیر قابل تحمل سازد .
بر این اساس، رمز توانگری و شکستن مرزهای دشوار دانش و بینش در درون ما است و نباید آن را در خارج از وجود خویش جست وجو کنیم; زیرا تمام محدودیت های ما در دنیای مادی است و در دنیای اندیشه هیچ محدودیتی وجود ندارد . محدودیت های مخصوص دنیای مادی قابلیت تعدیل دارد و این امر به خود ما باز می گردد . این پندار و احساس می تواند ما را بر جسم و روان مسلط سازد تا برای آن ها برنامه ریزی کنیم .
بسیاری از افرادی که عادت های عجیب به مطالعه و یادداشت و تالیف داشته و در آسمان دانش و خرد درخشیده اند، افزون بر توفیقات الاهی، در خصوص برنامه ریزی روان و جسم تلاش فردی ویژه داشته اند و با برنامه زندگی کرده اند . آن ها در پذیرش عادات جدید به تمرین و مقاومت جدی روحی و جسمی روی می آوردند; هر از چند گاهی به بازنگری در کارهای خویش، ارزیابی پیشرفت ها و بررسی ناکامی هاشان می پرداختند و به اقدامات اصلاحی دست می یازیدند . این گونه افراد، به جای اعتیاد به کار ثابت و جاری به برنامه ها و فعالیت ها اعتماد دارند و جسم و روح خود را برای آن آماده می کنند . این گروه می کوشند و نتایج را می بینند و از دست دادن زمان را به صفر می رسانند . بدین سبب، دچار فشار روانی نمی شوند و جالب این که از فشار جسمی نیز در امانند; چون از آغاز جسم خویش را نیز بیمه برنامه ریزی کرده اند . اینان در حقیقت چه کرده اند؟ شاید پاسخ یک کلمه باشد و آن تغییر است که قرآن کریم نیز بر آن تاکید می ورزد: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم » (4) . در حقیقت مقوله تغییر، دو بعد از ابعاد آدمی را در بر می گیرد: بعد روحی یعنی باور داشت ها و عقاید و حالات و بعد جسمی .
این ابعاد پا گذاشتن به قلمرو درون را به ارمغان می آورند . روان شناسان معتقدند: «بیاموزید چگونه به قلمرو درونتان وارد شوید . در این صورت، به پناهگاه مخصوصی وارد شده اید که همیشه در دسترستان است .» (5) جسم شما نیز تابعی از برنامه های این قلمرو است . برای ورود به این قلمرو جاودان و جادویی، ابتدا باید تمام افکار محدود کننده و گسیخته و وهمی را از خویشتن برانید و به یک انسان معنوی تبدیل شوید; زیرا اگر در همین لحظه همان گونه عمل کنید که می خواهید باشید و بدانید که جسما و روحا می توانید چنین باشید، بر کلیه نقاط ضعف تان غلبه خواهید کرد و به قلمرو جاودان خویش وارد می شوید . مهم تر این که در این موقعیت، قلمرو جسم و مسائل زیست شناختی آن منقاد این اندیشه و توانمندی فکری شما خواهد شد; زیرا تجربه سرور و هماهنگی درونی به شادابی، آمادگی و قدرت مضاعف جسمی می انجامد .
بی تردید بسیاری از افرادی که از بی حوصله گی و بی حالی و بی رمقی و بی هدفی و مشکل مبهم جسمی شکایت می کنند، در هماهنگی روحی و سرور درونی مشکل دارند و از این مساله غافلند که در روان آدمی دروازه ای به سوی جهان معجزات واقعی موجود است . اگر این دروازه باز شود، نخستین چیزی که تحت تاثیر قرار می گیرد، جسم و قوای بیرونی است . الفبای نخست ورود به این وادی سه کلمه است: امید، باور و حرکت . رهاورد این کلمات برنامه است; چون انسان امیدوار برنامه دارد تا به باورهای خود جامه عمل بپوشاند . ارشمیدس، ریاضی دان بزرگ یونان، می گوید: «اهرمی از امید و باور به من بدهید تا من بدون محاسبات ریاضی زمین را از جای خود جابه جا کنم . (6) »
این دانشمند که از حکمای هفتگانه یونان است، چنان عقیده دارد که اهرم امید و باور، جسم را قدرتی مافوق تصور بشر می بخشد; به گونه ای که در یک لحظه، بدون تامل و محاسبه، می توان کاری چنین سترگ را انجام داد . بسیاری از مردم در انتظار معجزه اند در حالی که خودشان باید خالق معجزه باشند . حضرت مسیح می فرماید: یک شخص ساده و معمولی می تواند تمام کارهایی را که من انجام داده ام و حتی کارهای بزرگ تر از آن را انجام دهد . شما می توانید معجزه گر باشید . (7)
در حدیث قدسی هم آمده است «بنده من، مرا اطاعت کن . من به هر چیز بگویم باش، واقع شود; تو نیز قادر خواهی شد و به هر چه بگویی باش، تحقق می یابد .» در این مسیر و برای استفاده بهتر و کامل تر از قوای روانی و جسمی باید تصمیم بگیریم و برای روان و جسم خود برنامه بیولوژیک طراحی کنیم . این برنامه هفت گام دارد:
گام اول: برای از میان برداشتن ذهینت هایی که به ناتوانی و فقر و کمبود گرایش دارد . نخستین گام سپاس در برابر داشته ها است و عبادت و نیایش بهترین راه آن به شمار می آید .
گام دوم: توانمندی ها، ویژگی های مثبت و تجارب مؤثر خود را بشناسیم و از آن ها بهره بگیریم; زیرا شناخت آن ها روحیه ما را شاداب تر و جسم ما را برای برنامه ریزی بیولوژیک آماده می کند .
گام سوم: در زندگی یک فرد، زمانی معجزه روی می دهد که باور کند هیچ چیز غیر ممکن نیست . پس اجازه دهیم جادوی دانستن و توانستن را تجربه کنیم .
گام چهارم: اولویت های آرمانی و آرزوهای خود را بر شماریم و خود را مقید کنیم از میان انگیزه های منتوعی که هر یک ما را به سمتی فرا می خواند، بهترین را برگزینیم
گام پنجم: در کنار امور جدی، علایق هنری و استراحت و تفریح و مطالعه را در برنامه ها بگنجانیم .
گام ششم: توفیقات خود را یادداشت کرده، دلایل شکست ها را بررسی کنیم و دوباره پیشقدم شویم .
نکته مهمی که در گام ششم نهفته است، یافتن انرژی مضاعف برای برنامه ریزی مجدد است . وقتی آدمی دلیل های عدم موفقیقت را بررسی می کند، انرژی ای مضاعف جهت برنامه ریزی مجدد که اصطلاحا برنامه ریزی جبرانی خوانده می شود، می یابد .
گام هفتم: با اندیشه های بزرگ مانوس شوید . امروزه روان شناسان معتقدند برای تربیت روان و جسم، بهترین چیز بالابردن انگیزه ها است و شناخت حیات و تلاش اندیشه های بزرگ و شخصیت های مهم پیشین و پسین از عوامل بالا بردن انگیزه است . جوزف مک کلندون می گوید: «موفقیت خود را با موفقیت دیگران پیوند دهید تا (اندیشه ها و تلاش های آنان) شما را به پیش برند و موجب حداکثر ترقی شما شوند .»
بدن و روان تابع اندیشه های مایند . «روح و روان انسان نه دیدنی است نه لمس کردنی ولی در صورت صیقل خوردن خواهد درخشید .» (8)
وقتی بدن ما اهمیت موضوعی را احساس کند، تابعی مطلق از روان می شود . بدن تربیت پذیر است و حتی در زمان ناهوشیاری نیز در خدمت روان قرار می گیرد; از جمله موارد، عجایب جسم است که در هماهنگی با روان خود را منقاد و مطیع می نمایاند; برای در وجود ما مثال ساعت بیولوژیک قرار دارد . این ساعت گاه چنان قابلیت آموزش و برنامه ریزی و مرتب شدن دارد که در صورت استفاده درست از آن، می توانیم شاهد شگفتی ها باشیم . نمونه ای که برای خیلی از افراد اتفاق افتاده و به سادگی از کنار آن گذشته اند، ساعات بیداری است . وقتی قرار است به علت ضرورت و پیش آمدن امری مهم مثلا ساعت 5 صبح بیدار شویم و جالب این که ساعت را هم تنظیم می کنیم، درست اندکی پیش از صدای زنگ ساعت بیدار می شویم . گویا کسی یا عاملی ما را بانگ می زند . این همان ساعت بیولوژیک است .
روان شناسان معتقدند، گاه این ساعت در مورد برنامه های دیگر نیز به کار می افتد; برای مثال، اگر شما دانشجویید و قرار است فردا استاد از مطالب هفته گذشته بپرسد و عادیت دارید همیشه 2 ساعت از وقتتان را با آرامش و سکوت به مطالعه اختصاص دهید; وقتی ناگزیر فرصت مطالعه به دست نمی آورید و با خانواده در میهمانی به سر می برید، تا هنگامی که دو ساعت به زمان استراحت و خواب باقی است، چندان اضطراب ندارید; ولی کافی است که زمان بگذرد، میهمانی طولانی شود، کم کم تاخیر نمودار گردد و جبران آن غیر محتمل به نظر رسد . در این موقعیت، بی تاب می شوید . امروزه این حالت را ترس، شرم یا اضطراب می خوانند; ولی ممکن است همکلاسی دیگرتان این حالت را تجربه نکند . چرا برای شما این اتفاق می افتد؟ جواب ساده است; بدن و روان شما در تنظیم زمان لازم به یقین رسیده است و همگی فشار می آروند برای چنین برنامه ای وقت کافی ندارید . بدین سبب، احساس ترس و واهمه به شما دست می دهد; حتی در ارتباط با دیگران تمرکز را از دست می دهید و دوست دارید فورا مجلس پایان پذیرد .
این برنامه بیولوژیک در ابعاد دیگر زندگی نیز مؤثر و حکمفرما است; برای مثال: این گونه به نظر می رسد که برخورد ما در جامعه به عکس صورت می گیرد . ما عموما تمایل داریم به افرادی که تحت فشار روحی بسیار شدید قرار دارند و کسانی که بار فشار روحی را بهتر تحمل می کنند و آن ها که بسیار عذاب می کشند، به دیده احترام بنگریم ; زیرا به ما آموخته اند وقتی کسی می گوید: «من بیش از حد کار کرده ام » یا «بیش از حد تحت فشارم » . تحسینش کنیم و حتی از رفتارش سرمشق بگیریم; ولی خوشبختانه بر فضای عمومی احساسات و هیجان های ما، قانونی مقدس و تخطی ناپذیر حکمفرما است و حد متعارف و معمول فشار روحی ما درست به اندازه تحملمان است . چنانچه ظرفیت تحمل ما تکمیل شود، نخستین زنگ خطری که به صدا در می آید، زنگ خطر جسم است . عارضه های جسمی، بی طاقتی، تعریق، خستگی، عصبانیت، بی تابی، بی میلی و شکوه و شکایت همگی رهاورد این عارضه است; چون بدن بی تحمل شده و اعلام خطر می کند .
بسیاری از مردم که می گویند: «من تحملم خیلی زیاد است » ، همیشه تحت مقدار زیادی از این نوع فشار قرار دارند . اگر به مردم آموخته شود طاقتشان را در تحمل فشار روحی زیاد کنند، آن ها در مقایسه با گذشته مسؤولیت و آشفتگی بیش تری را تحمل خواهند کرد تا دوباره سطح خارجی فشار روحی شان با میزان تحمل شان برابری کند .
برای مقابله با این حالت و اسارت در دام های متوالی مشکلات باید زود و قبل از آن که فشار روحی از دسترس خارج شود، به هشدارهای بیولوژیک بدن توجه کرد . وقتی احساس می کنید فکرتان خیلی با سرعت حرکت می کند، وقت آن است که عقب گرد کنید و دوباره تحملتان را به دست آورید . وقتی برنامه زمانی از دسترس خارج می گردد، نشانه آن است که باید کمی آهسته تر حرکت کنید; فهرست کارها را دیگر بار ارزیابی کنید; به آنچه واقعا مهم است، پردازید و نیروی خود را صرف تمام کردن فهرست نکنید . وقتی حس می کنید آنچه باید انجام دهید، در حال حاضر از کنترل شما خارج شده و از انجام دادن همه آن ها دلسرد و نومیدید، به جای آن که دست ها را بالا بزنید و «وارد عمل » شوید، بهتر است آرام باشید، چند نفس عمیق بکشید و به یک پیاده روی کوتاه بروید . خواهید دید که ساعت بیولوژیک بدن به تامل نیاز دارد . وقتی فشار روحی خود را زود دریابید و مچ خود را همان ابتدای کار بگیرید – قبل از آن که از کنترل شما خارج شود – فشار روحی تان متوقف می شود . فشار روانی چون گلوله ای برفی است که از دامنه یک کوه بلند به پایین می لغزد . هنگامی که گلوله کوچک است، به راحتی می توان آن را مهار کرد; اما پس از آن که نیرویی فزاینده می یابد، متوقف کردن آن – اگر ناممکن نباشد – بسیار دشوار خواهد بود .
نیاز نیست درباره عدم توفیق در انجام دادن کلیه کارها نگران باشید . وقتی فکرتان پاک و آرام شود و میزان فشار در شما کاهش یابد، کاراتر می شوید و لذت بیش تری خواهید برد . وقتی میزان تحمل خود را در مقابل فشار روحی پایین بیاورید، خواهید دید که با فشار کم تری روبه رو می شوید و برای از بین بردن فشار باقی مانده، ایده های نو و خلاق در خود خواهید یافت .
نکته آخر این که ما با هم بسیار تفاوت داریم و این قاعده بر حالات، رفتارها، برنامه، نظم و بی نظمی و کلیه قواعد زندگی حکمفرما است . بهترین ما کسانی هستند که از نیروهای خدادادی به بهترین وجه استفاده می کنند . خداوند در وجود ما بسیاری از انرژی ها، توان ها و استعدادها را قرار داده است . بسیاری از افراد، از دیگر افراد مستعدتر نیستند; اما پشتکار بالا، خلاقیت و تلاش بیش تر دارند . بدین سبب، به کشف های بیش تری از خود می رسند و مرزهای موفقیت را در می نوردند . خداوند وجود هیچ کس را از این توان های بالقوه تهی نیافریده است .
همت، تلاش، پشتکار و شناخت هر چه بیش تر ما از خود و ساختار وجودی جهان پیرامون مان ما را به بسیاری از شگفتی ها و حیرت ها رهنمون می شود . بسیاری از ما سال ها عمر می کنیم و این توان های بالقوه را دست نخورده و بکر با خویشتن به زیر خاک می بریم . پس هیچ گاه نباید این سه اصل را در برنامه ریزی ها فراموش کنیم:
1 . اعتنا نکردن به افکار منفی
2 . شناخت بیش تر خود و تفکر در آنچه داریم نه آنچه می خواهیم .
3 . تغییر رابطه خود با مشکلات
موانع و مشکلات بخشی از زندگی اند شادی واقعی زمانی است که از دست آن ها خلاص شویم که معمولا پیش نمی آید یا کم تر حاصل می شود . پس باید رابطه خود را با مشکلات تغییر دهیم . و نوعی هماهنگی برنامه ریزی شده بین توان بیولوژیک بدن و امور برقرار سازیم .
پی نوشت ها:
1. Basic (personality)
2. فرهنگ روان شناسی، هوشیار رزم آزما، ص 241 .
3 . دانش روزمره، وین دایر، ترجمه بهارک کاظمی، ص 22 .
4 . رعد (13): 11 .
5 . دانش روزمره، ص 39 .
6 . چهار هزار و پانصد سخن، مجید اصلان پرویز .
7 . دانش روزمره، دین دایر، ص 36 .
8 . اندیشه های نیرو بخش، مک کلندون، جوزف و راینیز، ترجمه مهدی مجردزاده کرمانی، ص 234 .
http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4940&id=41620

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *