مولف: علامه محمد تقي مصباح يزدي
تدوين و نگارش: محمد مهدي – نادري قمي
ناشر: انتشارات موسسه امام خميني
چاپ اول: پاييز90
كليات:
انواع تمايلات انسان:
روح انساني در فاصله تولد تا مرگ ، مراحل مختلفي را پشت سر ميگذارد كه در هر مرحله ، خواست ها و نيازهاي ويژه اي دارد. اولين نياز انسان ، نياز به خوردني ها و آشاميدني ها است و تا مدتي ، بيش از اين خواسته اي ندارد. اندكي پس از اين مرحله كه روح به صورت طبيعي ، فطري و غير اختياري كمي تكامل مي يابد ، انسان به جز خوردن و آشاميدن چيز هاي ديگري را نيز درك مي كند .
براي مثال ، در اين مرحله محبت پدر و مادر ، به ويژه محبت مادر را ادراك ميكند پس از عبور از اين مرحله ، كودك به تدريج ميل به بازي پيدا مي كند . از آنجايي كه بازي نيز ميلي طبيعي و خدادادي كودك است ، ديگر لازم نيست به هيچ كودكي بياموزند كه بازي را دوست داشته باشند .
از ديگر نياز هايي كه در مراحل بعدي رشد و تكامل ، به طور فطري در انسان به وجود مي آيد ، احساس «نياز به جنس مخالف»و «نياز جنسي» است . اين احساس نا خود آگاه و بدون نياز به تعليم ، در مرحله اي از رشد و زندگي انسان در او پيدا ميشود.
نياز هاي روحي انسان و تحولات نا محسوس آن
گذشته از تحولاتي كه ذكر شد ، دگرگوني هاي ديگري نيز وجود دارد و دست كم از دو جهت با تحولات نوع اول متفاوت است . اولاً چندان محسوس نيست ،و ثانياً ، به روحيات و استعداد افراد بستگي دارد و ظهور و بروز آنها مختلف است و يكسان نيست . به عنوان مثال : هستند كساني كه به هنگام شنيدن شعري يا نثري ، چنان لذت مي برند كه از هيچ چيز ديگري اين اندازه لذت نمي برند.
خود شكوفايي و نا خود شكوفايي تمايلات انساني
غير از تمايلاتي كه خود به خود و به صورت طبيعي در انسان شكوفا مي شوند، تمايلات و خواسته هايي نيز وجود دارند كه رشد و شكوفايي آنها تا حد زيادي در اختيار خود انسان است .براي نمونه ميتوان «عشق»را مثال زد . اين ميل كه ابتدا به صورتي كم رنگ ظاهر مي شود ، در كساني اوج ميگيرد و شكوفا مي گردد كه به آن مجال و ميدان بدهند .
هر قدر شخص اين ميل را بيشتر دنبال كند ، و به آن بيشتر ميدان دهد و دامن زند ،شديد تر ميشود . به عكس ، اگر به آن ميدان ندهد و به عمد سعي كند آن را از دل و ذهن خود كنار بزند ، يا گرفتاري ها ، مسائل و مشكلات روزمره زندگي او را از معشوق غافل سازند،اين تمايل به تدريج در او ضعيف ميشود و عشق كم كم رنگ مي بازد و از بين مي رود.
تمايلات عرفاني ؛ خود شكوفا يا ناخود شكوفا
«تمايلات عرفاني »از آن سنخ تمايلاتي هستند كه خود به خود شكوفا نمي شوند ؛ بلكه براي رشد و شكوفايي نيازمند توجه و تلاش خود انسان هستند .
مسأله «اخلاق » به معناي عام ، و «عرفان» و «سير و سلوك » به معنايي كه علماي اخلاق و عرفان مطرح مي كنند ؛ در باره چنين مقوله اي است .اساس همه مطالب و مباحث در اخلاق ، عرفان و سير و سلوك بر اين است كه نوعي از كمال وجود دارد كه روح انسان استعداد نيل و اتصاف به آن را دارد ؛ ولي نخست درك نياز به اين كمال نيازمند فعاليت خود ما است و دوم ،گام برداشتن در مسير رشد ، تقويت و ارضاي اين خواست نيز به حركت و تلاش خود انسان بستگي دارد .
تمايلات عرفاني ، اصيل ترين تمايلات آدمي
تشكيل حكومت اسلامي و برقراري عدل و داد هدف نهايي نيست ؛ بلكه همه اين ها مقدمه اي براي اين است كه انسان ها هر چه بيشتر با خدا آشنا شوند ، او را بشناسند و به سوي او حركت كنند .
از اين رو ميتوان گفت كه عرفان حقيقي تلاشي است براي رسيدن به عالي ترين مقامي كه براي يك انسان ممكن است.
عرفان چيست؟
دو واژه «عرفان» و «معرفت» از نظر لغوي معناي واحدي دارند و هر دو به معناي «شناختن» هستند. اين شناخت مي تواند از طريق «حس»،«عقل»، «نقل»و«حس»يا «دل» حاصل شده باشد . از اين رو از نظر لغوي تفاوتي بين انواع شناخت ها نيست و مي توان به همه آنها « عرفان » اطلاق كرد .
«عرفان » در اصطلاح به شناخت ويژه اي اختصاص يافته كه از راه حس و تجربه يا عقل و نقل به چنگ نمي آيد ؛ بلكه از راه شهود دروني و دريافت باطني حاصل مي شود.شهود قلبي و دريافت باطني كه شناختي بي واسطه است و مستقيماً خود معلوم مورد ادراك قرار مي گيرد ، در اصطلاح فلسفي «علم حضوري » ناميده مي شود . علم حضوري به خلاف « علم حصولي» از راه تجربه ، فكر و استدلال و مفاهيم ذهني به دست نمي آيند . هر جا كه سرو كار ما با مفهوم ، تفكر و تعقل باشد ، حاصل تلاشمان نيز امر عقلاني ديگري خواهد بود كه از سنخ مفاهيم است ؛ در حالي كه عرفان ، شناختي حضوري است و از سنخ مفاهيم نيست .
شناخت ها و علوم حضوري فراوان اند و به هر علم حضوري و شهود دروني « عرفان» گفته نميشود ؛ بلكه به طور خلاصه ، «عرفان» عبارت است از :
شناخت خداي متعال ، صفات و افعال او ، شناختي كه نه از راه فكر و استدلال ؛ بلكه از طريق ادراك قلبي و دريافت باطني حاصل شود .
معرفت هايي كه به واسطه مفاهيم و صورت هاي ذهني براي ما حاصل مي شود ، در واقع شناخت هايي از پشت حجاب و حائل است . البته حجاب رقيق و غليظ دارد . ولي حتي رقيق ترين حجاب ها نيز حجاب است .
ما به طور معمول خداوند را از طريق مفاهيم ، اوصاف و بحث هاي عقلي مي شناسيم . اين همان شناخت هاي غير مستقيم و از وراي حجاب است .
«عرفان »در جايي است كه اين شناخت غايبانه و مفهومي ، به شناخت حضوري و عيني تبديل شود توصيف شيريني ، شناخت هايي را در غالب مفاهيم و صورت هاي ذهني براي فردي كه مزه شيريني را نچشيده باشد ،حاصل ميكند ولي اين همه ،يافتن مزه شيريني نيست . تنها راه يافتن مزه شيريني خوردن و چشيدن غذا ها و خوراكي هاي شيرين است . شناخت خداوند از راه عقل ، فلسفه ، كلام ، برهان و استدلال ، نظير « شنيدن » است و شناخت او از راه دل ، كشف و شهود باطني و قلبي، نظير « ديدن » و در تفاوت اين دو همين بس كه: شنيدن كي بود مانند ديدن !
عرفان نظري و عرفان عملي
گرچه اصل عرفان همين كشف و شهود باطني و قلبي است ؛ولي در يك اصطلاح به گزاره هاي حاكي ازآن مشاهدات و مكاشفات نيز «عرفان» اطلاق شده است ، توضيح اينكه :
روشن شد كه اصل عرفان ، يافت حضوري و ادراك شهودي خداوند ، صفات و افعال او است .از اين رو ، همچنان كه گفتيم ، اين شناخت از سنخ مفاهيم و صورت هاي ذهني و الفاظ نيست ؛ بلكه ديدن و يافتن است . اما كسي كه چنين مشاهده و شناختي برايش حاصل مي گردد ، اگر بخواهد آنچه را كه دريافت كرده، براي ديگران بازگو و توصيف كند، چاره اي ندارد جز اين كه آن را در غالب الفاظ و مفاهيم در آورد تا براي ديگران قابل فهم باشد . از اين رو در اين اصطلاح به اين نقل ها و گزاره هايي كه به قصد حكايت از آن دريافت و شناخت حضوري بيان ميگردد نيز «عرفان» گفته ميشود . در واقع اين همان چيزي است كه از آن به «عرفان نظري» تعبير ميشود .
علاوه بر آن ، از آنجا كه حصول چنين كشف و شهود هايي معمولاً متوقف بر تمرين ها و انجام برخي كار ها و دريافت هاي خاصي است ؛ اين روش هاي عملي يا آيين سيرو سلوك را نيز عرفان ناميده اند و آن را با قيد«علمي» مشخص كرده اند .
بنابراين به طور خلاصه «عرفان عملي » عبارت است از دستور العمل هاي خاصي كه انسان را به شناخت حضوري و شهودي خداوند رهنمون ميشود .
به تعبير فلسفي ، عرفان نظري عبارت است از گرفتن علم حصولي از علم حضوري و ريختن علم حضوري و شهود باطني در قالب الفاظ و مفاهيم ذهني . در واقع عرفان نظري خودش نوعي فلسفه است ، چرا كه سرو كارش با الفاظ ، مفاهيم ، قالب و شكل بيان مطالبش شبيه فلسفه است .
نهايت اين است كه چون اين توصيف ها و تبيين ها درباره موضوعي خاص (معرفت حضوري خداي متعال و صفات او ) است به آن عرفان نظري گفته ميشود.
بنابراين مدعاي صاحبان عرفان نظري اين است كه ما اين حقايق را به علم حضوري يافته و درك كرده ايم و اكنون آنها را براي شما گزارش و در قالب الفاظ و معاني بيان مي كنيم .
به همين سبب ، اگر اين ادعا از سوي پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام باشد ، نخست : شكي نيست كه در حقيقت چيزي را ادراك كرده اند ، يافت حضوري خود را براي ما بيان ميكنند و دوم : ترديدي نيست كه آنچه را يافته اند ، حقيقت است ؛ نه خيال و وهم و القائي از شيطان .
بنابراين به طور خلاصه در حوزه عرفان ، دست كم ، سه عنصر را مي توان شناسايي كرد :
يكم، دستورالعمل هاي خاصي كه به ادعاي توصيه كنندگان ، انسان را به معرفت شهودي ، باطني و علم حضوري آگاهانه نسبت به خداي متعال ، اسماي حسني و صفات علياي او و مظاهر آنها مي رساند . اين چيزي است كه «عرفان عملي » گفته مي شود .
دوم ، حالات و ملكات روحي و رواني خاص و در نهايت ، مكاشفات و مشاهداتي كه براي سالك حاصل مي شود كه اصل و حقيقت عرفان ، همين معنا است .
سوم ، گزاره ها و بياناتي كه از اين يافته هاي حضوري و شهودي حكايت مي كند و حتي براي كساني كه شخصاً مسير عرفان عملي را نپيموده اند نيز كم و بيش قابل دانستن است ، هر چند يافتن حقيقت و كنه آنها مخصوص عارفان راستين مي باشد . اين همان « عرفان نظري » است .
«عارف» كيست؟
عارف كسي است كه خدا را با قلب و روح درك كرده و يافته باشد . مرتبه عرفان فرد نيز به شدت و ضعف شناخت شهودي و ادراك قلبي او نسبت به خداوند باز مي گرداند و عارف بودن نياز به آداب ، رسوم و نيز داشتن عنوان خاص ندارد و غير از خود فرد كسي نمي تواند آن را درك كند . بلكه ما با علائم و نشانه هايي مي توانيم مقام عارف را حدس بزنيم .
آنچه در اين مسير مهم است پايه معرفت شهودي فرد به خداي متعال است و آن هم ، همان گونه كه اشاره كرديم، چيزي است كه جز خود فرد كس ديگري به آن راهي ندارد و آن را درك نمي كند . در اين وادي قلب و دل مهم است ؛نه لفظ و مفهوم .
«عرفان»و«شرع» ؛ متلازم يا متفارق ؟
گفتني است كه از ديدگاه اسلامي ،سير و سلوك عرفاني راه مستقلي دركنار راه شرع نيست ؛ بلكه بخش دقيق تر و لطيف تري از همان است . اگر اصطلاح «شريعت »را به احكام ظاهري اختصاص دهيم ،بايد گفت : «طريقت» و«حقيقت»در طول شريعت يا در باطن آن قرار دارد و تنها با رعايت احكام شريعت قابل تحقق است .
براي نمونه ،شريعت احكام ظاهري نماز را تعيين مي كند وطريقت عهده دار راه هاي تمركز حواس وحضور قلب در آن و شروط كمال عبادات است . بنابراين دنباله روي از شريعت وطريقت ،بايد به «حقيقت»(كشف حقايق ) منتهي شود.
تحريف و انحراف در آموزه هاي عرفاني
تحريف اديان آسماني
نخستين دين آسماني ، دين توحيدي بوده و مردم در ابتدا موحد بوده اند ، ولي به تدريج در اثر عوامل مختلفي همچون جاه طلبي برخي از مقام پرستان و حوس بازي بعضي هوا پرستان ، اديان شرك آميز به وجود آمده است . حقيقت «عرفان» نيز كه همان روح و مغز دين اسلام در ابتدا از طرف انبياء براي راهنمايي و هدايت بشر و ارضاي حس فطري عرفاني آورده شده است؛ولي به تدريج در طول تاريخ دست خوش تحريف ها و انحراف هايي گرديده است .
دين به معناي مجموعه اي از عقايد ، احكام و دستورات اخلاقي به منزله كالبد است كه روح آن ، توجه به خدا و واصل شدن به حق تعالي است . واضح است كه شرافت بدن انسان به واسطه روح است و مطلوب اصلي ، تكامل روح و بدن تنها ابزاري براي رشد و تعالي روح است . از اين رو هدف اصلي همه انبياء اين بوده كه بشر را به خدا نزديك و روح او را ملكوتي كنند ؛ يعني راه تكامل معنوي و « عرفاني» را به او بياموزند .
تاريخ اديان نشان ميدهد كه در مذاهب معروف دنيا ، اعم از مذاهب ابراهيمي و مذاهبي نظير هندوئيسم و بودائيسم كه به صورت آئين هاي بت پرستي در آمده اند ، گرايش هاي عرفاني وجود داشته است . اين مطلب حتي در مورد يهوديت نيز كه پيروان آن در بين همه اديان ، بيش از همه گرايش به ماديات دارند صادق است .
نمونه اي از انحراف در صدر اسلام
در زمان حكومت امير المؤمنين (ع) و هنگامي كه آتش فتنه «جمل» توسط «طلحه» و«زبير» روشن شد و آن حضرت براي مقابله و جنگ با آنان به بصره لشكركشي كرد ، پيش از شروع جنگ شخصي به نام «حسن بصري» قصد عزيمت از بصره را نمود . علي (ع) به او فرمود : چرا به جنگ نمي آيي؟ پاسخ داد : من عبادت خدا را دوست دارم و مي خواهم به عبادت مشغول باشم .حضرت فرمود : جهاد در راه خدا هم عبادت است . گفت ندايي شنيدم كه ميگفت : «القاتل والمقتول كلاهما في النار»؛يعني طرفين جنگ ، كشنده و كشته شده ، هر دو در آتش اند . امير المومنين (ع) فرمودند: آيا آن ندا كننده را شناختي ؟ گفت : نه. حضرت فرمود : او برادرت شيطان بود!
مگر هر صداي غيبي ، وحي از جانب خدا است؟ انسان بايد رفتارش را با كتاب و سنت بسنجد و بنگرد خدا چه فرمان داده است ، قرآن چه ميگويد ، سنت پيامبر (ص) چيست و رسول خدا (ص) چه دستوري دارد.صرف اينكه صدايي از غيب بشنود ، نميتواند براي انسان دليل و حجت درست كند . انسان بايد معيارش براي تشخيص ، كتاب خدا و سنت رسول اكرم (ص) باشد .
دو منشأ اصلي تحريف و انحراف
علت همه انحراف هايي كه در عالم ، از بدو پيدايش تا پايان آن ، رخ داده و خواهد داد دو چيز بيشتر نيستو تمامي انحراف ها از اين دو اصل ريشه مي گيرد : يكي ناداني و ديگري هواپرستي .
به عبارت ديگر، در تمامي انحراف ها ،يا افراد نميدانند واقعيت چيست و يا ميدانند ولي نمي خواهند بگويند و عمل كنند . هر انحرافي را كه در عالم اتفاق افتاده در نظر بگيريم ، سرچشمه اش يكي از اين دو امر است و سومي ندارد .
امير المؤمنين (ع) در نهج البلاغه خطبه 50 مي فرمايد :
انما بدء وقوع الفتن اهواءٌ تتبع و احكامٌ تبتدع؛
سرمنشأ همه فتنه ها پيروي از خواهش هاي نفس و احكامي كه بر خلاف شرع صادر ميگردد است .
از آغاز عالم تا كنون هيچ امتي از اين دو عامل انحراف مصون نبوده و تا دامنه قيامت نيز نخواهد بود . دليل آن نيز اين است كه اين عالم، عالم آزمايش است :
إنا خلقنا الإنسان من نطفةٍ أمشاجٍ نبتليه؛
ما انسان را از نطفه اي آميخته آفريديم تا او را بيازماييم.
تحليلي از عوامل انحراف در باب عرفان
در نگاهي ديگر مي توان انحراف و انگيزه هاي آن درمسائل مربوط به عرفان را به سه قسم تقسيم كرد . يك بعد اين مسأله مربوط به بنيان گذاران و پرچمداران فرقه هاي باطل و انحرافي است كه اصطلاحاً « قطب » ناميده مي شوند . بعد ديگر مربوط به اهداف و انگيزه هاي كساني است كه از اين سردمداران حمايت مي كنند و با انواع وسايل و ترفند هاي مالي و تبليغاتي ديگران را به طرف آنان سوق مي دهند . بعد سوم مسأله مربوط به كيفيت به دام افتادن افراد ساده لوح است و اين كه چگونه است كه كساني كه خودشان حسن نيت و انگيزه هاي صحيح دارند ، به دام مدعيان دروغين و فريبكاران مي افتند .
انگيزه اصلي سردمداران در ايجاد اين بدعت ها و تحريف ها را مي توان در دو امر خلاصه كرد : يكي «جاه و مقام » و ديگري «مال و ثروت» كه انگيزه«جاه ومقام » نسبت به انگيزه «مال و ثروت » بالاتر و بد تر است .
ثروت و قدرت ، طعمه شيادان و مدعيان عرفان
روش هايي كه دين سازان و اختراع كنندگان مذاهب و فرق براي جذب افراد و رسيدن به مقاصد خويش در پيش مي گيرند ، كم و بيش مشابه است . آنان در ابتدا سعي مي كنند افرادي از ثروتمندان و سرمايه داران را به دام انداخته و جذب كنند . طبيعي است كه به راه انداختن چنين دم و دستگاه و تشكيلاتي نياز به پول و امكانات و تأمين منابع مالي دارد .
براي جذب مردم به يك مذهب اختراعي نمي توان به زور و فشار متوسل شد ، بلكه بايد از طريق تبليغ و تطميع وارد شد و تبليغ و تطميع نيز نيازمندبرخورداري از امكانات مالي است .
يكي از بهترين راه ها و شيوه ها براي ارضاي بدلي خواست عرفاني اين است كه به مردم بقبولانند كه مي توان از راه هاي بسيار سهل و ساده و تلاش و كوششي اندك به مقام هاي عالي عرفاني دست يافت . طبع بشر راحت طلب است و انسان پيوسته اين هوس خام را در سر مي پروراند كه با كمترين زحمت به بهترين و بيشترين نتيجه برسد .
رد پاي استعمار در عرفان سازي و ترويج صوفي گري
طبق شواهد و قرايني كه وجود دارد ، مؤسسان مذاهب و فرقه هاي جعلي ، يكي از بهترين ابزار ها در دست استعمار گران براي نيل به مقاصد شومشان هستند . اگر تاريخ قرون معاصر جهان و تاريخ سده هاي اخير ايران را مطالعه كنيم و پيدايش مذاهب و فرقه هاي مختلف را مورد بررسي و كاوش قرار دهيم ، ميتوانيم دست قدرت هاي استعماري را در پشت صحنه تأسيس بسياري از اين فرقه ها ببينيم .
به عنوان نمونه اي از اين شواهد تاريخي ، مي توانيم به چهره اي به نام «كينيازدالگوركي » اشاره كنيم . اين شاهزاده روسي كه در زمان قاجاريه در ايران زندگي مي كرد از طرف دولت پادشاهي تزاري مأموريت داشت تا دست به ساختن فرقه هاي مذهبي بزند و از اين طريق بين مردم اختلاف بيفكند و از قدرت و صولت اسلام و روحانيت در ميان مردم بكاهد . او پس از ورود به ايران به ظاهر مسلمان شد و در سلك طلبگي در آمد و به تحصيل علوم ديني پرداخت .
از جمله اساتيدي كه دالگوركي در درس وي شركت مي كرد « سيد كاظم رشتي » بود. در همين درس بود كه او مهره مناسبي را براي اهداف خويش پيدا كرد و با او طرح دوستي ريخت و بسيار گرم گرفت و روابط بسيار نزديكي بر قرار كرد . اين فرد يكي از شاگردان سيد كاظم رشتي به نام « سيد علي محمد شيرازي » بود كه بعده ها به « سيد علي محمد باب» شهرت يافت. دالگوركي او را مهره بسيار مناسبي براي مقاصد خود تشخيص داد و بيش از همه خود را به او نزديك كرد . سيد علي محمد اهل قليان بود و او از اين فرصت استفاده مي كرد و گاهي بر آتش قليان مقداري حشيش مي گذاشت و در نتيجه حالت نئشگي به وي دست مي داد . دالگوركي در عالم نئشگي مطالبي را به سيد القا ميكرد . كم كم به سيد علي محمد گفت كه شما نماينده امام زمان (ع) هستيد و من به شما و مقام بسيار والايتان واقفم و ايمان دارم! در اثر اين القائات و تحت تأثير مواد مخدر كم كم خود سيدعلي محمد هم اينمطلب باورش شد و در همان عوامل نئشگي و حالت نيمه مستي حرف هايي زد و ادعا هايي مطرح كرد و سر انجام كارها و داستان او به پايه گذاري فرقه «بابيت »و « بهائيت » منجر شد .
همين سيد علي محمد باب رفقاي ديگري نيز داشت كه آنها هم در درس سيد كاظم رشتي شركت مي كردند و گرايش هاي صوفي مآبانه اي داشتند. آنها نيز مذاهب ديگري ، نظير «شيخيه » را تأسيس كردند و در گوشه و كنار كساني را به خود مشغول داشتند.
شاخصه هاي عرفان اسلامي و راستين
تبيين شاخصه هاي عرفان صحيح بر مبناي تحليلي عقلي
بيان تحليلي مهم ترين شاخصه هاي عرفان اسلامي در گرو ذكر چند مقدمه است :
مقدمه اول اينكه عرفان يعني شناخت خدا ؛ ولي نه غايبانه و از راه عقل و برهان، بلكه با قلب و دل و رؤيت حضور او در روح و جان . عرفان عملي نيز برنامه اي است كه در همين جهت تدارك ديده مي شود و مقصد آن رساندن انسان به چنين مقامي است .
از سوي ديگر روح انسان حقيقتي است مجرد و از همين رو جيزي مي تواند موجب كمال نفس انساني شود كه با آن سنخيت داشته باشد .
كمال انسان از سنخ علم و معرفت است و كامل شدن روح در گرو متكامل شدن معرفت انسان است . مقصود از اين معرفت حضوري نيز معرفت حضوري نسبت به ذات اقدس متعال است . از اين رو هر چه معرفت حضوري انسان به خداي متعال بيشتر شود ، روح او هم به همان نسبت متكامل تر مي گردد .
مقدمه ديگر اين است كه رسيدن به چنين مقامي نه تنها آخرين مرتبه كمال انساني است ، بلكه هدف نهايي خداي متعال از خلقت انسان نيز همين بوده است .
مقدمه بعد اين است كه چون خدا متعال «حكيم »است ، هر چه را كه در وجود بشر قرار داده ، ابزاري است براي رسيدن به هدف خاصي كه از خلقت او منظور داشته است . اصولاً اين يك قائده كلي است كه هر حكيمي وقتي مصنوعي را به هدف خاصي مي سازد ؛ هر آنچه را كه در طراحي و ساخت آن مورد توجه و استفاده قرار مي دهد ، براي رسيدن به آن هدف است و هرگز اين گونه نيست كه بعضي از چيزهايي را كه در مصنوع خود قرار داده هيچ فايده و حكمتي نداشته و امري كاملاً لغو و اضافي و يا بد تر از آن مخرب و مانع باشد .
اكنون با توجه به اين مقدمات معلوم مي شود كه مهم ترين شاخصه هاي يك عرفان صحيح و جامع و كامل و به دور از انحراف عبارت اند از :همه جانبه بودن ، مطابقت با فطرت و عدم مخالفت با شريعت و دستورات و احكام الهي.
ويژگي هاي عرفان اسلامي در آينه كتاب و سنت
1- مطابقت با فطرت
اين مسأله در جاي خود بيان شده است كه « خدا جويي» ، «خداگرايي»،«خدا شناسي» و « خدا پرستي » امري است كه از نهاد و فطرت انسان بر مي خيزد.
قرآن كريم درباره مطابقت اديان الهي با فطرت انساني مي فرمايد :
فأقم وجهك للدين حنيفاً فطرت الله التي فطرالناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم؛
پس روي خود را با گرايش تمام به حق ، به سوي دين كن ، با همان سرشتي كه خدا ، مردم را بر آن سرشته است . آفرينش خداي تغيير پذير نيست . اين است همان دين پايدار .
آري ، رمز پايداري دين الهي اين است كه با فطرت انساني مطابقت دارد و از آنجا كه فطرت و طبيعت بشر امري ثابت و غير قابل تغيير است ، دين و برنامه اي هم كه بر اساس فطرت انساني طراحي شده باشد ، مي تواند همواره پايدار بماند .
2- همه جانبه بودن
خداوند متعال جهات مختلفي را در وجود انسان به هم آميخته و در نتيجه معجوني ساخته است كه به تعبير عرفا « مظهر جميع اسماء و صفات الهي » است . استعدادي در وجود انسان هست كه مي تواند همه اسماء الهي را ظاهر كند و مظهر همه آنها بشود.
3- عدم مخالفت با شريعت
در اين زمينه توجه به اين نكته لازم است كه همه واجبات ، در همه زمان ها و نسبت به همه اشخاص يكسان نيست . براي مثال ، اگر براي حضور در جبهه ، تعداد مردان كفايت مي كند حضور زنان واجب نيست .بنابراين در اين كه چه چيزي بر ما واجب است عوامل مختلفي تأثير گذار هستند . زمان ، مكان،شغل و حرفه ، مقام و منصب ، جايگاه اجتماعي و بسياري مسائل ديگر در تعيين اولويت يك كار براي فردي خاص دخيل اند.
معيار كلي اين است كه با توجه به جميع شرايط و عوامل ، خداوند از ما چه كاري را بيش از ساير كارها طلب مي كند.
دو بعد مادي و معنوي انسان ؛ متعارض يا متقارب؟
يكي از انحرافات و اشتباهات اساسي و مهم كه از دير باز در حوزه مسائل عرفاني وجود داشته اين تصور است كه انسان از دو بعد متضاد تشكيل شده كه لزوماً با يكديگر قابل جمع نيستند . به عبارت ديگر ، اين ديدگاه معتقد است اقتضاي توجه به آخرت و ترقي در مدارج روحي و معنوي ، كنار كشيدن از دنيا و جهات مادي است . داستان دير نشيني و صومعه نشيني و كنج عزلت گزيني افراد و گروه هايي در يهوديت و مسيحيت و ساير مذاهب ، مولود چنين تفكري است.
آنچه اسلام به ما مي آموزد اين است كه انسان داراي ابعاد گوناگوني است كه همه آنها با يكديگر مرتبط اند و بين آنها تأثير و تأثر وجود دارد و انسان آن گاه كامل مي شود و به هدفي كه از خلقت او منظور بوده است نائل مي گردد كه در همه اين ابعاد پيشرفت كند و متكامل شود . آنچه اسلام در همه امور ، اعم از مادي و معنوي مطرح مي كند و آن را در حركت تكاملي انسان مؤثر مي داند مسأله «نيت» و «انگيزه» است . مهم اين است كه انسان كار هايش ، اعم از مادي و معنوي را به انگيزه « خدا خواهي » انجام مي دهد يا به انگيزه «خود خواهي » .
امام خميني (ره) تجسمي از عرفان راستين
در عصر كنوني بي شك بايد بنيانگذار جمهوري اسلامي ، امام خميني (ره) را يكي از بهترين نمونه ها و الگوهاي عرفان راستين و صحيح اسلامي به حساب آورد .
آن بزرگوار اسلام را به درستي شناخته بود و به اين حقيقت واقف بود كه اسلام ديني است كه هم ابعاد فردي و هم ابعاد اجتماعي دارد و در تعاليم خود هم به امور دنيوي و هم به مسائل مربوط به آخرت توجه مي كرد . حضرت امام با الهام از تعاليم اسلامي بين امور فردي و اجتماعي و امور دنيوي و اخروي و معنوي تضادي نمي ديد و در هر شرايطي تنها به دنبال اين بود كه خداي متعال از او چه خواسته تا همان را انجام دهد .
پاسخي به يك پرسش
چرا روش افراد و اشخاص مطرح در عرفان غير از اين بوده و در اين راه بيشتر بر جنبه هاي فردي و دوري از جامعه و مسائل اجتماعي ، به ويژه پرهيز از دخالت در مسائل سياسي تأكيد داشته اند؟
از نظر كلي مي توان دو ضابطه را براي عدم ورود برخي شخصيت هاي مقبول عرفان و سيرو سلوك به مسائل اجتماعي و سياسي ذكر كرد :
يكي اين كه بگوييم آنان در شرايطي بوده اند كه امكان چنين فعاليت هايي برايشان فراهم نبوده است ؛ دومين احتمال اين است كه تشخيص ، و به اصطلاح ، رأي و فتواي آن ها اين گونه بوده و با تشخيص و نظر ديگران تفاوت داشته است . البته اختلاف در تشخيص گاهي به حكم كلي باز مي گردد و گاهي به مصداق و مورد مربوط مي شود.
رجوع به آموزه ها و دستورات عرفاني مسلك ها و مكاتب ديگر
ساده لوحي و كج انديشي است اگر كسي تصور كندبا تمرينات جوكي ها ممكن است به حقايقي در عرفان و سير الي الله دست يابد كه با عمل به دستورات اسلام به آنها نمي رسد . اگر چنين توهمي باشد پاسخش اين است كه راه خدا را خداوند خود بايد به ما بياموزد؛ و خداوند با ارسال پيامبران و كتابهاي آسماني به اين مهم اقدام فرموده است . در حالي كه كتابي محكم و مطمئن همچون قرآن كريم در اختيار ما است ، جاي آن نيست كه براي پيمودن راه تكامل به راه ها و ابزار هايي متوسل شويم كه از جانب شيطان است و قطعاً با مشورت و القائات اين دشمن قسم خورده انسان تدارك ديده شده و مي شود .
البته ممكن است گاهي در تعاليم و روش هاي اين عرفان ها عناصر حقي نيز يافت شود ؛ ولي پيش از اين نيز اشاره كرديم كه در اين قبيل مسائل ما معمولاً باطل صرف نداريم يا بسيار كم داريم .
عرفان در انحصار روحانيت ؟!
به طور خلاصه ، در پاسخ اين سؤال كه چرا شناختن حق و تبيين مسائل عرفاني و معنوي بايد به روحانيون اختصاص داشته باشد مي گوييم :
اولاً ما تعصبي نداريم كه حتماً كسي بايد لباس روحاني و عبا و عمامه داشته باشد تا بتوان از او مسائل اسلامي و حقايق معنوي و راه صحيح رسيدن به خدا را فرا گرفت . مهم اين است كه تخصص و دانش لازم براي اين كار داشته باشد .
ثانياً منظور از روحاني نيز هر كسي نيست كه ملبس به لباس روحانيت است ، بلكه اسلام شناسان و علماي متعهد و راستين مرادند.
پرسشي درباره «همه جانبه بودن » سير عرفاني
پرسشي كه گاهي در اين باره مطرح ميشود اين است كه : اگر انسان نتواند با تمام ابعاد به سوي خدا حركت كند چه خواهد شد و چه بايد بكند ؟
در پاسخ اين سؤال بايد بگوييم : اصل اين سخن يك تلقين شيطاني است . اين كه كسي نتواند با تمام ابعاد وجودش به خدا توجه كند ، بدين معني است كه نمي تواند به تمام دستورات اسلام عمل كند ! توجه به تمام ابعاد وجود خود چيزي جز عمل كردن به تمامي دستورات شرع نيست . همه جانبه نگري و توجه به جميع ابعاد وجود انسان در سير عرفاني ، در واقع تأكيد بر توجه و عمل به تمامي دستورات شرعي – در مقابل توجه و عمل به برخي از آنها و ناديده انگاشتن برخي ديگر -است.
آيا مي توان عمداً تنها به برخي از دستورات الهي توجه كرد و برخي ديگر را ناديده گرفت و از عمل به آنها سر باز زد ؟! بطلان اين تفكر امري بسيار واضح و بديهي است . از اين رو است كه تأكيد مي كنيم سؤال مذكور در واقع يك القاي شيطاني است .
حركت همه جانبه در سير عرفاني يعني انسان به موقع اختيار كند ، صاحب فرزند شود ، در تربيت فرزند بكوشد ،نمازش را تا جايي كه مي تواند در اول وقت بخواند و …
اگر دقت كنيم ، اين امور چيزي جز دستورات و توصيه هاي مختلف شريعت مقدس اسلام نيست و عمل به مجموع اين دستورات يعني همان چيزي كه آن را « همه جانبه نگري » در سير الي الله مي نا ميم .
بنا براين معنا ندارد كه بگوييم ما نمي توانيم حركت همه جانبه به سوي خدا داشته باشيم ؛ چرا كه اين بدان معني است كه از عمل به بخشي از دستورات خداوند معذوريم ! بلي ، اگر كسي در مورد دستور و تكليف خاصي واقعاً قدرت نداشته باشند معذور است؛ چرا كه قدرت شرط عمومي براي هر تكليفي است .
راه نيل به مقامات عرفاني
در جست و جوي راه
يا ابن آدم أنا غني لا أفتقر أطعني فيما أمرتك أجعلك غنيا لا تفتقر، يا ابن آدم أنا حي لا أموت أطعني فيما أمرتك أجعلك حيا لا تموت؛ يا ابن آدم أنا أقول للشيء كن فيكون أطعني فيما أمرتك أجعلك تقول للشيء كن فيكون ؛
اي فرزند آدم ! من بي نيازي هستم كه نيازمند نمي شوم ؛ مرا در آنچه بدان امر كرده ام اطاعت كن تا تو را بي نياز كنم كه نيازمند نشوي . اي فرزند آدم ! من زنده اي هستم كه نميميرم ، مرا در آنچه كه امر كرده ام اطاعت كن تا تو را زنده اي قرار دهم كه فنا نشوي . اي فرزند آدم ! من چون چيزي را بخواهم ، به آن مي گويم : باش ! پس موجود ميشود ؛ مرا در آنچه امر كرده ام اطاعت كن تا تو را چنين سازم كه هر چه را بخواهي ، بگويي : باش ! پس موجود شود .
استفاده از عقل و نقل براي شناخت راه
همانگونه كه اشاره شد ، گرايش عرفاني و گرايش به قرب الهي در انسان ، گرايشي فطري است . از اين رو اگر در مسلكي ، به عنوان راه سير و سلوك و عرفان عملي ،دستور العمل ها و برنامه هايي ارائه شود كه با فطرت انساني موافق نباشد ،اين امر نشانه بطلان آن راه يا آن مسلك خواهد بود . اين قاعده در مورد اصل اسلام نيز صدق مي كند و خداي متعال نيز در قرآن كريم به اين حقيقت اشاره فرموده است ؛ آن جا كه مي فرمايد :
فأقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم؛
پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن . اين فطرتي است كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده ؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست ؛ اين است آيين استوار.
مراد از راه نقلي آن است كه از كساني كه اين مسير را پيموده اند و به مقصد نائل شده اند استفاده كنيم البته اين راه در صورتي از هر جهت قابل اعتماد است كه از جانب قرآن و پيامبراكرم(ص) وائمه معصومين (ع) ارائه شده باشد .
بنابراين آنچه بشر براي رسيدن به سعادت در دو جهان به آن نياز مند است اساسش در قرآن كريم وجود دارد و تفاصيلش در سنت پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) آمده است .
و اما مراد از راه عقلي اين است كه به كمك عقل و تحليل هاي عقلي ، علائم و امارات كلي راه حق را بشناسيم و محك هايي به دست آوريم كه به وسيله آنها راه صحيح را از باطل تشخيص دهيم .
راه نقلي ، در دسترس عموم
از يك سومحبت خداي متعال به بندگانش اقتضاء كردهكه عزيز ترين مخلوقات و بندگانش را براي هدايت و دست گيري آنان مبعوث فرمايد . از سوي ديگر نيز انبياي الهي هر گونه رنج و خطري را متحمل گرديده و به جان خريده اند تا بهترين و نزديك ترين راه به « مقصد خلقت » را كه همان «قرب الي الله » است به بشر معرفي كنند . از سوي ديگر انبياي الهي نيز كه از جانب خداوند براي رساندن اين هدايت مأمور شده اند معصوم هستند و در ابلاغ اين پيام هيچ خللي از ناحيه آنان وارد نشده است .
مانع مهم سير الي الله
سير و سلوك در لغت به معناي «پيمودن راه» است.طبيعتاً مانند هر سير ديگري ، اين راه مبدأ و مقصدي دارد كه در اينجا مقصد ذات اقدس خداوند متعال و در نهايت به «معرفت شهودي » خداي متعال دست مي يابد .
سيري كه انسان را به خدا مي رساند امري قلبي است و روح انسان است كه حركت مي كندو با طي مراتب كمال به مرتبه اي مي رسد كه قرآن كريم از آن به مقام «عندالله» تعبير مي كند:
في مقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدرٍ؛
(پرهيزكاران) در قرار گاه راستين ، نزد پادشاهي توانايند.
موحد لفظي ، مشرك عملي !
معلوم شد غايت عرفان و مقامي كه انسان بايد به آن برسد ، مقامي است كه خود را پرتوي از نور الهي مي بيند و براي خود هيچ استقلالي قائل نمي شود .
هيچ موجودي جز «الله» شايسته پرستش نيست . عرفان واقعي اين است كه حقيقت «لااله الاالله » را در زندگي و وجود خود پياده كنيم .
بسياري از ما تنها به زبان «لااله الا الله » مي گوييم و به واقع ، هوا و هوس هايمان را معبود خويش قرار داده ايم :
أفرأيت من اتخذ إلهه هواه؛
پس آيا نديدي كسي را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده است .
كسي كه به تعبير قرآن « اتخذ إلهه هواه » ، ممكن است به زبان «لا اله الا الله » بگويد ؛ ولي در دل مي گويد : لا اله الا انا!
چنين كسي رفتارش نشان مي دهد كه خودش را خدا مي داند و از دلخواه خود تبعيت مي كند . دلخواه و هوا و هوس انسان تفاوتي نمي كند كه چه باشد : شكم پرستي ، مقام پرستي ، پول پرستي ، غريزه جنسي و محبوبيت و شهرت در بين مردم ؛ هر كدام از اين ها هوا پرستي است و بد ترين نوع آن نيز اين است كه كسي خود را به جاي خدا قرار دهد و با فريب مردم ، آن ها را به پرستش خود وا دارد و نعره « انا ربكم الا علي » سر دهد !
سه مرحله كلي براي سير و سلوك
1- توحيد افعالي : خداوند در انجام كارهايش نياز به معين و يارو ياور ندارد بلكه خود به تنهايي همه افعالش را انجام مي دهد .
2- توحيد صفاتي : صفات خداوند عين ذات اوست و مانند انسان و ساير موجودات نيست كه زايد بر ذات باشد .
3- توحيد ذاتي : خدا يكي است و دو تا نمي شود و شريك و همتا ندارد .
تذكر اين نكته نيز لازم است كه توحيد افعالي منافاتي با اختيار انسان و سببيت عوامل ديگر در وقوع پديده هاي عالم ندارد . عارف در مقام توحيد افعالي دست خدا را در همه امور عالم مي بيند ، بدون آنكه نسبت آن ها با اسباب طبيعي قطع شود يا جبر لازم بيايد و اختيار انسان سلب گردد . اين امر از نظر عقلي و فلسفي نيز قابل تبيين و اثبات است.
سالك بايد علاوه بر اين كه تمامي افعال را از خدا مي داند و مي بيند ، همه اوصاف وجودي و صفات جمال و كمال را نيز از خداي متعال بداند و ببيند و هيچ وصفي را براي هيچ موجودي ، مستقل و منقطع از خداوند ادراك و احساس نكند .
روح كلي اين سه مرحله يك چيز بيشتر نيست و آن عبارت از « بنده شدن » است يعني انسان هيچ چيزي را از آن خود و ساير موجودات نداند و نبيند .
توحيد افعالي و توحيد صفاتي و توحيد ذاتي عالي ترين مقام هاي معنوي هستند و براي رسيدن به اين قلل رفيع سال ها مراقبت نفس و تلاش طاقت فرسا و خستگي ناپذير لازم است .
تقوا در پرتو مشارطه ، مراقبه و محاسبه
پس از آنكه روشن شد روح اصلي و اساسي براي سير و سلوك و طي مراحل عرفان « بندگي » است ، اكنون نوبت به طرح اين پرسش مي رسد كه چه راهكار ( يا راهكار هاي ) عملي براي « بنده شدن » وجود دارد ؟ بنده خدا شدن هنگامي تحقق مي يابد كه انسان كاملاً مطيع خداي متعال گردد و بر خلاف امر و نهي او گامي بر ندارد . از سوي ديگر نيز عاملي كه انسان را در اين مسير قرار مي دهد « تقوا » است .
تقوا يعني اين كه آدمي همه واجبات الهي را كه متوجه او است ، انجام دهد و همه محرمات را ترك كند . براي موفقيت در تحصيل ملكه تقوا نيز اموري وجود دارد كه هر سالكي بايد به آنها توجه كند و شرط تحقق بندگي هستند . اين امور عبارت اند از :
مشارطه : قرار داد با خود مبني بر اين كه در طول روز از همه گناهان پرهيز كند و همه تكاليف و واجباتش را انجام دهد.
مراقبه : پس از شروطي كه سالك در طول روز براي خود قرار داد بايد همواره اين شروط را به خاطر بسپارد و از نفس خويش مراقبت نمايد تا خلاف آن رفتار نكند.
محاسبه : انسان هنگام شب و قبل از آن كه به خواب رود بايد درباره رفتار واعمال آن روزش فكر كند و از نفس خود حساب بكشد .
مراتب مراقبه
مهم ترين مسأله در اين مرحله اين است كه سالك بر انجام واجبات و ترك محرمات مراقبت نمايد تا ملكه تقوا برايش حاصل شود . انسان تا زماني كه به گناه مبتلا باشد هر سعي و كوششي در راه عبادت خداوند چندان تأثيري برايش در پي نخواهد داشت .
گناه اعمال نيك انسان و آثار آن را از بين مي برد . گناهان و صفات رذيله گوهر ايمان را زايل اعمال نيك را محو و نابود مي كنند . دراين باره در روايات اسلامي مطالب فراواني وارد شده است براي مثال، در مورد حسد مي خوانيم :
ان الحسد يأكل الايمان كما تأكل النار الحطب؛
همانا حسد ايمان را مي خورد همان گونه كه آتش هيزم را مي خورد .
و يا در مورد غيبت چنين وارد شده است :
من اغتاب امرأ مسلماً بطل صؤمه و نقض وضوءه؛
هر كس مسلماني را غيبت كند روزه اش باطل خواهد شد و وضويش از بين خواهد رفت.
البته در مورد غيبت و برخي گناهان ديگر كه اين قبيل تعبيرات وارد شده كه عباداتش قبول نمي شود ، بايد توجه داشت كه با آن عمل ، اسقات تكليف مي شود و آن عبادت نياز به قضا ندارد ؛ ولي مورد قبول واقع نمي شود و اثر و فايده مطلوب براي انسان نخواهد داشت .
از سير جوارحي تا سير جوانحي
زماني كه روح وجسم انسان در راه انجام واجبات و ترك محرمات تقويت شدند ، به گونه اي تقوا به صورت ملكه در آمد و هيچ گاه از هيچ عضوي انحراف و لغزش سر نزد، در حقيقت سير عرفاني تازه شروع مي شود. در اين مرحله بيشتر توجه انسان بايد به قلب و نيات قلبي باشد . آغاز اين امر هم بايد از واجبات باشد كه سالك بايد تلاش كند در هيچ يك از واجباتي كه انجام مي دهد شائبه «ريا» و «سمعه» نباشد .
ريا : به معناي خود نمايي و اينكه انسان عملش را مخصوصاً در منظر ديگران انجام دهد تا آنها ببينند و بفهمند كه او آن كار خوب را انجام داده است .
سمعه : گرچه خود فرد عمل را دور از چشم ديگران انجام مي دهد ، ولي از اينكه به گوش آنان برسد ، بسيار خوشنود شود و خوشش آيد.
مرتبه اي بالاتر : تمرين انس
براي رسيدن به نيت خالص بايد كاري كنيم كه محبتي پايدار نسبت به خداي متعال در دلمان پديد بيايد . براي پايدار شدن محبت نيز بايد معرفتمان را نسبت به خدا بيشتر كنيم و با او انس بگيريم . اگر تنها چند دقيقه و چند ساعتي را در كنار كسي باشيم نوعاً آن چنان محبت و علاقه اي به او پيدا نمي كنيم ؛ ولي اگر ساعت ها و روز هاي متمادي و متعددي با كسي كه شخصيت و خصوصيات و منش و رفتار هاي مثبتي دارد ، انس بگيريم علاقه و محبتي نسبتاً پايدار نسبت به او در قلبمان شكل مي گيرد .
اكنون سؤال اين است كه چگونه مي توان با خدا انس گرفت تا در نتيجه محبت خداوند در دل ما پايدار و راسخ گردد ؟
پاسخ اين سؤال اين است كه بايد سعي كنيم در شبانه روز و در هر حالي گوشه اي از دلمان متوجه خداي متعال باشدو پيوسته خداوند به گونه اي در دل و قلبمان حضور داشته باشد .
در هر صورت براي تمرين توجه به خدا ، انسان بايد پيوسته اين مطلب را در نظر داشته باشد كه در حضور خدا است و خداوند بر اعمال او ناظر است . پيامبر اكرم (ص) در همين باره به ابوذر مي فرمايد :
اعبد الله كانك تراه فان كنت لا تراه فانه يراك ؛
خدا را به گونه اي عبادت كن كه گويا او را مي بيني و اگر تو او را نمي بيني او تو را مي بيند .
مراقبه اولیاء و انبیاء
با ایجاد حالت انس و پس از آن ، شدت یافتن محبت و اشتیاق ، کم کم حجاب های میان انسان و خداوند یک به یک از بین می روند . و اگر لحظه ای از خدا غافل شود مانند آن است که از معشوقش جدا گردیده است .
این همان مقام انقطاع الی الله و نوری است که امیر المؤمنین (ع) و امامان معصوم (ع) در مناجات شعبانیه از آن سخن گفته اند :
الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظر ها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک ؛
بار الها ! کامل ترین انقطاع به سوی خودت را نصیبم گردان و چشمان قلب های ما را به روشنی نگاه به خودت روشن کن ، تا جایی که چشمان قلب ها حجاب های نور را پاره کند و به معدن عظمت واصل شود و جان های ما به عزت بارگاه قدسی ات آویخته گردد !
اگر انسان به این مقام و این درجه از معرفت برسد ، آن گاه دیگر عبادت را با رنج و مشقت انجام نمی دهد ؛ بلکه آن را عرض ادب به پیشگاه محبوبی عزیز تر از جان خویش می داند و آن چنان از آن لذت می برد و در این لذت غرق می شود که همه لذت های دنیا را از یاد می برد .
اعمال و اذكار خاص در سير و سلوك
قرآن كريم در آيات متعددي مسأله ذكر خدا را مطرح و بر آن تاكيد كرده است :
يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكرة اصيلا ؛ «احزاب ،41و42»
اي كساني كه كه ايمان آورده ايد ، خدا را ياد كنيد ، يادي بسيار . و صبح و شام او را به پاكي بستاييد .
و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون ؛ «جمعه ،10»
وخدا را بسيار زياد ياد كنيد ، باشد كه رستگار گرديد .
در روايات نيز بر اين مساله فراوان تاكيد شده است ما در اين جا به ذكر يك روايت از امام صادق عليه السلام در اين زمينه بسنده مي كنيم :
هيچ چيزي نيست مگر آن كه براي آن حد و اندازه اي است كه به آن پايان مي يابد ، مگر ذكر كه براي آن اندازه و نهايتي نيست.خداي متعال نمازهاي پنجگانه را واجب كرده ، پس كسي كه آنها را به جا آورد حد آنها را به جا آورد حد آنها همان است و ماه رمضان حد و اندازه اش روزه گرفتن يك ماه است و حج را هر كس (يك بار) انجام دهد حد آن همان است ؛ مگر ذكر كه خداي متعال به مقدار كم آن راضي نگرديده و براي آن حدي كه به آن خاتمه پذيرد قرار نداده است.همچنين آن حضرت فرمودند :پدرم « امام باقر (ع) بسيار ذكر ميگفت ؛ من پياده همراهش ميرفتم و او پيوسته ذكر خدا ميگفت و در حالي كه مشغول گفت و گوي با مردم بود اين امر او را از ذكر خدا باز نميداشت و من در آن حال زبانش را ميديدم كه به سقف دهانش چسبيده و لا اله الا الله مي گويد.
ذكر لفظي و ذكر قلبي
حقيقت عرفان عبارتست از «توجه به خدا » و عالي ترين مراتب عرفان نيز اين است كه سالك لحظه اي از خداي متعال غافل نشود و تمام توجه اش به حضرت حق معطوف گردد و به مقام «انقطاع كامل» برسد :
الهي هب لي كمال الانقطاع اليك؛
بار الها كامل ترين انقطاع به سوي خودت را نصيبم گردان.
«توجه به خدا » که حقیقت عرفان و غایت آن است در واقع همان چیزی است که در آیات قرآن و روایات اهل بیت (ع) از آن نوعاً به « ذکر » تعبیر شده است . حالت مقابل توجه و ذکر نیز «غفلت » است .
جايگاه ذكر لفظي و بيان اهميت ذكر قلبي
براي آنكه جايگاه و اهميت ذكر لفظي بيشتر روشن شود به چند نكته درباره آن اشاره ميكنيم كه تا حدودي جنبه عرفاني دارد ، مربوط به اين مسأله است كه هر عضوي از اعضاي بدن بايد بهره اي از عبادت و بندگي خداوند داشته باشد عبادت چشم اين است كه به آيات و نشانه هاي الهي نگاه كند .
نكته ديگري كه در مورد حكمت ذكر لفظي ميتوان به آن اشاره كرد بعد تربيتي مساله است اگر ما بخواهيم به خدا توجه پيدا كنيم بايستي تمرين داشته باشيم براي تمرين ذكر زباني و لفظي بسيار آسان تر از ذكر قلبي است. يك نكته مهم در مورد ذكر قلبي اين است كه نبايد فراموش كنيم كه اين توجه و ياد قلبي است كه اصالت دارد و اگر تمام عمر ما هم به ذكر لفظي صرف شود در حالي كه ذره اي توجه و حضور قلب در آن نباشد قطعا هيچ اثري در تكامل روح ما نخواهد داشت .
علاوه بر اين اساس ذكر ، ذكر قلبي است يكي از امتيازات بزرگ ذكر قلبي نسبت به ذكر لفظي اين است كه ريا در آن راه ندارد.
نكته ديگري كه تذكر آن بي فايده نيست درباره ذكر قلبي اولياء خدا است حساب ذكر اولياء و توجه آنها به خداوند حساب ديگري است .
در زيارت جامعه ائمة المومنين در اين باره مي خوانيم
و لكم القلوب التي تولي الله رياضتها.
شما صاحب قلبهايي هستيد كه خداوند خود متولي تربيت آن است.
سر « خير العمل »بودن نماز
حقيقت عبادت اين است كه انسان در مقابل معبود حقيقي ، همه چيز خود را تسليم كند . اولين اشكال بزرگ و مانع اساسي تكامل بسياري از ما اين است كه ما در مقابل خدا براي خودمان نوعي «ربوبيت» و«صاحب اختياري» قائليم.
نماز ميدان تمرين و سكوي پرشي است براي آنكه انسان همه چيز خود و زندگي و مرگ خويش را براي خدا قرار دهد و تسليم او نمايد :
قل إن صلاتي و نسكي و محياي و مماتي للهٍ رب العالمين ؛
بگو :درحقيقت ، نماز من و(ساير)عبادات من و زندگي و مرگ من براي خدا ، پروردگار جهانيان است .
نماز تمرين «تسليم » است . اين كه انسان همه هستي خود و متعلقات خويش را به خدا باز گرداند و در پيشگاه او اعتراف كند كه هيچ يك از اين ها از آن من نيست و همه متعلق به تو است و بايد در اختيار تو باشد و در راه تو صرف شود ، حقيقتي است كه در نماز تمثل و تجسم پيدا مي كند . نماز اين حالت را در انسان تقويت كرده و پرورش مي دهد .
بنابراين سر اينكه تا اين حد به نماز اهميت داده شده اين است كه نماز بهترين وسيله اي است كه مي تواند هدف آفرينش ،يعني ايجاد روحيه بندگي را به منصه ظهور برساند . نماز بهترين راه و ابزاري است كه مي تواند اقرار به مالكيت حقيقي خداي متعال و اظهار عبوديت را در وجود انسان متجلي كند . هيچ يك از اعمال عبادي ديگر ،ظرفيت هايي را كه نماز در اين زمينه دارد ، دارا نيستند.
نماز هاي بي روح
كسي كه در حين نماز به ياد همه چيز هست جز خدا و نماز آيا به راستي نماز خوانده است ؟
نماز هايي كه ما بهجا مي آوريم نه تنها موجب تكامل ما نمي شود ، كه ما بايد از آن ها توبه كنيم ! آري ، گناهانمان كه جاي خود دارد ، ما بايد از عبادت ها و نماز هاي خود به در گاه خداي متعال توبه و استغفار كنيم !
خداي متعال در قرآن كريم مي فرمايد : يا ايها الذين آمنو لا تقربوا الصلاة و انتم سكاري حتي تعلموا ما تقولون ؛
اي كساني كه ايمان آورده ايد ، در حال مستي به نماز نزديك نشويد ، تا بدانيد كه چه مي گوييد .
يك برنامه عملي براي خود سازي
1- عبادات ،به ويژه نماز هاي واجب را به موقع و با حضور قلب و اخلاص كامل انجام دهيم :
قد أفلح المؤمنين*الذين هم في صلاتهم خاشعون؛
به راستي كه مؤمنان رستگار شدند ،آنان كه در نمازشان ترسان و فروتنند.
2- انفاق و ايثار را فراموش نكنيم.بهترين وسيله براي دل كندن از لذايذ مادي و مصون ماندن از آلودگي به دنيا است؛هم چنان كه قرآن كريم مي فرمايد :
و من يوق شح نفسه فأولئك هم المفلحون؛
كساني كه از بخل و آز نگاه داشته شوند ، ايشانند رستگاران .
3- همه روزه بخشي از وقت خود را به فكر كردن اختصاص دهيم و در باره صفات خداوند ، آيات الهي ، نعمت ها و احسان هاي خداوند و هدف آفرينش بينديشيم .
4- جهت بهينه سازي و سالم سازي كردار خود برنامه اي روزانه را براي قرائت و حفظ قرآن همراه با تدبير در آن تنظيم كنيم .
بررسي چند مسأله
ظاهر گواه باطن؟
نه دانستن و ذكر مطالب و مفاهيم عرفاني و انجام امور خارق عادت دليل بر وجود حقيقت عرفان نزد كسي است و نه بلد نبودن الفاظ و اصطلاحات عرفاني و ظاهر نشدن امور خارق العاده از كسي دليل بر آن است كه او از معرفت شهودي و حضوري خداي متعال بهره اي ندارد . در حقيقت در مورد اين مسأله چهار حالت متصور است:
1- ممكن است كسي الفاظ و مطالب عرفاني را بداند و امور خارق العاده از او مشاهده شود اما در عين حال چيزي از حقيقت عرفان را نيافته باشد .
2- ممكن است كسي الفاظ و مفاهيم و اصطلاحات متداول در عرفان را نداند و هيچ امر خارق العاده اي نيز از او سر نزند ؛ ولي به حقيقت عرفان رسيده و معرفت حضوري خداوند در نفس او متجلي شده باشد .
3- ممكن است كسي نه از الفاظ و اصطلاحات عرفاني چيزي بداند و نه خرق عادتي انجام دهد و در واقع نيز به روح و حقيقت عرفان راهي پيدا نكرده باشد .
4- سر انجام ممكن است كسي ، هم الفاظ و هم مفاهيم عرفاني را بداند و هم كشف و كرامت از او ديده شود و هم حقيقت معاني و مطالب عرفاني را يافته و درك كرده باشد . هنگامي كه بين دو امر چنين رابطه اي وجود داشته باشد ، در اصطلاح علم منطق گفته مي شود بين آن ها نسبت « عموم و خصوص من وجه » بر قرار است. در هرحال صرف اينكه كسي الفاظ پيچيده و پر طمطراق عرفاني به كار مي برد و موشكافي ها در اصطلاحات و مطالب عرفاني مي كند ، هيچ دليلي بر اين نيست كه حظ و بهره بالايي نيز از معرفت قلبي و شهودي خداي متعال دارد .
عارفان حقيقي
عارف واقعي نياز به هياهو وبوق وكرنا ندارد . او اهل تظاهر و در پي آن نيست كه به هر بهانه اي به همه دنيا بفهماند كه من خدا را شناخته ام و به مقام عرفان رسيده ام . عارف بودن نياز به شكل و شمايل و لباس و سر و وضع خاص ندارد و در هر لباسي ممكن است باشد.
در بسياري از دعاهايي كه از ائمه (عليهم السلام) در دست داريم اوصاف و ويژگي هاي عرفان و عرفاي راستين بيان شده است . مناجات شعبانيه را مي توان يكي از بارز ترين اين موارد دانست كه داراي مضامين بسيار بلند و عالي است و طبق نقل ، امير المؤمنين و ساير ائمه (ع) به خواندن آن مقيد بوده اند .
در قسمتي از اين مناجات چنين مي خوانيم :
الهي و الحقني بنور عزك الابهج فاكون لك عارفا و عن سواك منحرفاً و منك خائفاً مراقباً ؛
بار الها!مرا به پر بهجت ترين نور عزتت ملحق ساز تا عارف به تو گردم و از غير تو روي گردان شوم.