سيره از نظر لغت به معناي سنّت، روش، مذهب، هيأت، حالت، و طريقه مي باشد و در اين اصطلاح عبارت است از نوع و سبك رفتار.(1)
مورّخاني كه در احوال پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) كتاب نوشتند، عنوان تاريخ خود را «سيره النبي» گذاشتند; و شايد نخستين رشته تاريخي كه مورد توجّه و نظر مسلمانان قرار گرفت همين «علم السيره» باشد.(2)
قرآن كريم، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) را يك اسوه حسنه معرفي مي كند: (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً) (احزاب: 21); به تحقيق رسول خدا براي شما نمونه نيكي است، براي هر كس كه اميد به خدا و روز جزا دارد و بسيار ياد خدا مي كند.
از نظر اسلام، پيامبر(صلي الله عليه وآله) نمونه اي براي پيروي عملي مي باشد; نمونه اي كه روش هاي عملي او در كليه شئون فردي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و روابط بين الملل قابل دست يابي و پيروي براي مسلمانان است و به دليل آنكه اسلام آخرين دين الهي است، لازم است نمونه اي تمام عيار و قابل پيروي براي همه زمان ها، در تمام شرايط داشته باشد.
مسئله رفق و مدارا كه در سيره اجتماعي پيامبر(صلي الله عليه وآله) چه در بعد داخلي و چه در بعد بين الملل، اهميّت بسياري داشت، موجب اصلاح جامعه، روابط و مناسبات اجتماعي بود; چرا كه در غير اين صورت زمينه اي براي هدايت و تبليغ رسالت به وجود نمي آمد. خداي متعال خوش خويي و مداراي پيامبر(صلي الله عليه وآله)را اين گونه تمجيد مي نمايد: (فَبَِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ)(آل عمران: 159); به بركت رحمت الهي، در برابر مردم نرم و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو پراكنده مي شدند. پس آنها را ببخش و براي آنها آمرزش بطلب… .
رفق و رحمت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) آن قدر فراگير بود كه آن حضرت حتي با دشمنان ديرينه خود، از جمله مشركان قريش، از سر گذشت برخورد كرد. در روز فتح مسالمت آميز و بدون خون ريزي مكّه، شخصي اين جمله را تكرار مي كرد: «اليوم يوم الملحمه، اليوم تستحل الحرمة» (امروز روز كشتار، جنگ و انتقام است، امروز روز شكسته شدن حرمت هاست)، اما پيامبر رحمت فرمودند: «اليوم يوم المرحمة»; امروز روز رحمت و مهرباني است. بدين سان، آن حضرت جلوي هرگونه خشونت و تندي را در مقابل مخالفان اسلام گرفت. پيامبر(صلي الله عليه وآله) در مقابل چشم هاي نگران مشركان قريش فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء»;(3) برويد كه همه شما آزاديد.
خداوند، رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) را رحمتي فراگير معرفي كرده كه رحمتش شامل همه انسان ها اعم از مسلمان و غيرمسلمان مي شود: (وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ) (انبياء: 107); ما تو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاديم.
آن حضرت در حفظ منافع و تأمين سعادت اين جهاني و آن جهاني همگان حريص است. خداي رحمان در بيان شدّت شفقت و مهرباني آن بزرگوار بر تمام بشر مي فرمايد: (لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ) (شعراء: 3); گويي مي خواهي جان خود را از شدّت اندوه از دست بدهد به خاطر اينكه ايمان نمي آورند.
مشاهده مي شود كه تأسف و دلسوزي و غم خواري رسول خدا(صلي الله عليه وآله)نسبت به كفّار و منكران حق، و علاقه مندي آن حضرت به سعادت و نجات بندگان تا چه حد كار را بر وي تنگ كرده كه خداي تعالي از او دلجويي كرده است تا مبادا از شدّت اندوه و اهتمام به حال آنها، قالب تهي كند; زيرا آن حضرت همه آدميان را، بدون استثنا همچون فرزندان دلبند و پاره تن خود مي دانست و خير و هدايتشان را مي خواست و چون آنان را در مسير گمراهي و هلاكت مي ديد، سخت اندوهگين مي شد، همان گونه كه پدري مهربان از هلاكت و تباهي فرزندانش دچار اندوه مي شود.
پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله) خود را مظهر تام رحمت و محبت الهي معرفي مي نمايد: «انما بعثت رحمة»;(4) من به عنوان رحمتي (فراگير) برانگيخته شده ام.
سيره پيامبر(صلي الله عليه وآله) سيره تربيت عملي انسان است و اين تربيت برترين و كامل ترين جلوه اش، در رفتار ائمه هدي(عليهم السلام)كه غير قابل تفكيك از سيره پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي باشد، تجلّي پيدا كرده است. بنابراين، در اين مبحث علاوه بر سيره پيامبر(صلي الله عليه وآله)، به سيره امامان معصوم(عليهم السلام) نسبت به پيروان اهل كتاب نيز اشاره مي شود.
سيره عملي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در نگاه كلّي
هنوز چند سالي از آغاز رسالت نگذشته بود كه آوازه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در سراسر گيتي طنين انداز شد. دعوت اسلامي، همه سرزمين عرب را فرا گرفت و از آنجا به نقاط ديگر سرايت نمود. هيأت هاي مذهبي و قومي از نقاط مختلف به مدينه، پايگاه پيامبر(صلي الله عليه وآله) و مسلمانان مي آمدند و آزادانه به تفحّص و گفت وگو مي پرداختند و عده اي نيز آزادانه به دين اسلام مشرّف مي شدند. پيامبر(صلي الله عليه وآله) در عين بيان دستورات الهي و دعوت حق، نهايت تواضع و فروتني را نسبت به آنان اعمال مي نمود. آن حضرت خانه اي را در مدينه براي پذيرايي از مهمان ها اختصاص داد و برخي آنان را نيز براي اين منظور به منزل بعضي از اصحاب مي فرستاد. وقتي بعضي از مسيحيان به ديدنش آمدند، حضرت ردايش را پهن كرد و آنان را بر آن نشاند. پيامبر(صلي الله عليه وآله) به امپراتوران روم و ايران نامه نوشت و نام خود را بر نام آنان مقدّم داشت و از آنان خواست يا مسلمان شوند و يا از جلوي او كنار روند تا بتواند مذهبش را بين ملّت ها تبليغ نمايد. آن حضرت خواستار تحقّق شرايطي بود كه ملت ها بتوانند در انتخاب مكتب و جهان بيني خاص خويش تصميم بگيرند و در صورت روشن شدن حق، آزادانه عقيده توحيدي را بپذيرند و جز خداي يگانه را نپرستند و تسليم خواست و اراده او شوند. لازمه اين رسالت آن بود كه با قدرت هايي كه چنين آزادي را از ملّت ها سلب نموده و مانع تحقيق و پژوهش و گرايش به آيين الهي شده بودند مبارزه شود.
پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در نامه هايش به رؤساي دولت هاي معاصر خويش، هيچ گاه پيشنهاد ادغام آنها در دولت اسلامي را مطرح ننمود، بلكه تنها آنان را به پذيرش رسالت خود و گرويدن به آيين اسلام دعوت كرد. در مواردي نيز ضمن تصريح به بقاي ملك و سلطنت آنان، تداوم حاكميتشان بر قلمرو سرزمين خويش را تضمين فرمود. جالب توجه اينكه، آن حضرت نتيجه سرپيچي آنان از اين دعوت الهي را مجازات اخروي دانسته است; براي مثال، در نامه اش به پادشاه ايران و يا قيصر روم مي فرمايد: اگر اين دعوت را نپذيري، گناه ملّت مجوس و يا مردم مصر و… به عهده تو خواهد بود; چه اينكه با عدم پذيرش سلاطين، مردم اين سرزمين ها نيز از آزادي عقيدتي و گرويدن به اسلام محروم مي ماندند.
سيره پيامبر(صلي الله عليه وآله) متخذ از قرآن كريم است كه حق حيات و رسميّت جوامع مختلف را به صراحت تضمين مي كند. آن حضرت در روابط بين الملل با ملل غيرملسمان بسيار آزادمنشانه برخورد مي نمود. براي مثال، وقتي نمايندگان جامعه نصاراي نجران را به حضور پذيرفت، اعتقاد ايشان را به اولوهيّت مسيح سرزنش فرمود و آنان را به قبول دين اسلام فراخواند. با اين وجود، آنها را به قبول اسلام مجبور نكرد، بلكه به عكس به آنان اجازه داد براي عبادت به آيين خويش، از مسجد مدينه استفاده كنند.(5)
رويه مسالمت آميز پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)با مخالفان سبب شد كه افراد، گروه ها و هيأت هاي مذهبي فراواني، آزادانه به مدينه مهاجرت نمايند. برخي از اين هيأت ها به نمايندگي از پادشاهان، از جمله پادشاه حبشه و شاهان حمير، به مدينه اعزام شده بودند. در تاريخ، به حدود چهل هيأت مذهبي يا سياسي اشاره گرديده كه مدينه، شهر پيامبر(صلي الله عليه وآله)پذيراي آنان بوده است.(6)
نامه هاي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به زمام داران جهان
رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، يك رسالت جهاني و براي همه مردم دنياست. پيامبر(صلي الله عليه وآله) از همان روزهاي اوّل بعثت اعلام كرده بود كه به زودي رسالت در همه جا گسترده خواهد شد و گنج هاي قيصر و كسرا به زير سلطه اسلام درخواهد آمد.(7)
هنگامي كه اسلام در سرزمين حجاز به اندازه كافي نفوذ كرد، پيامبر(صلي الله عليه وآله)، نامه هاي متعددي براي زمام داران بزرگ آن عصر فرستاد و در قسمتي از اين نامه ها، به قدر مشترك ميان اديان آسماني، يعني «توحيد» دعوت نمود. در ذيل به برخي از اين نامه ها اشاره مي شود:
1- نامه به زمامدار مصر
بسم اللّه الرحمن الرحيم. من محمّدبن عبداللّه الي المقوقس عظيم القبط. سلام علي من اتبع الهدي; امّا بعد فاني ادعوك بدعاية الاسلام، أسلم تسلم، يؤتك الله اجرك مرتين، فان توليت فانها عليك اثم القبط، (يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَي كَلَمَة سَوَاء بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)(آل عمران: 64);(8) به نام خداوند بخشنده بخشايشگر، از محمّد عبداللّه، به مقوقس بزرگ قبطيان. درود بر پيروان حق باد. من تو را به سوي اسلام دعوت مي كنم، اسلام آور تا سالم بماني، خداوند به تو دو بار پاداش دهد. (يكي براي ايمان آوردن خودت، و پاداش ديگر براي كساني كه از تو پيروي كرده، ايمان مي آورند) و اگر از قانون اسلام سرباز زني، گناه قبطيان بر تو خواهد بود. اي اهل كتاب! ما شما را به يك اصل مشترك دعوت مي كنيم، به اين كه غير از خداوند يگانه را نپرستيم، و كسي را شريك او قرار ندهيم، و نبايد بعضي از ما، بعض ديگر را به خدايي بپذيرد، و هر گاه آنان از آيين حق سر برتابند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم.
مقوقس زمامدار مصر از طرف هرقل پادشاه روم بود و «قبطي ها» نژادي بودند كه در مصر زندگي مي كردند. مقوقس، فرستاده پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) را تكريم و احترام نمود و به نويسنده خود دستور داد نامه اي به عربي به اين مضمون براي آن حضرت بنويسد:
به محمّد فرزند عبدالله، از مقوقس بزرگ قبطيان. درود بر تو. من نامه تو را خواندم و از مقصدت آگاه گرديدم، و حقيقت دعوت تو را دريافتم. من مي دانستم كه پيامبري ظهور خواهد كرد ولي تصوّر مي نمودم او از نقطه شام برانگيخته مي شود، من مقدم فرستاده تو را گرامي داشتم.»(9)
وي سپس به هدايايي كه براي پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرستاده بود اشاره كرد و نامه را با عبارت «سلام بر تو» ختم نمود.
2. نامه به قيصر روم
بسم اللّه الرحمن الرحيم. من محمّدبن عبداللّه الي هرقل عظيم روم. سلام علي من اتبع الهدي; امّا بعد فاني ادعوك بدعاية الاسلام، أسلم تسلم يؤتك اللّه اجرك مرتين، فان توليت فانما عليك اثم الاريسين، (يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَي كَلَمَة سَوَاء بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)(آل عمران: 64);(10) از محمّد فرزند عبداللّه به هرقل بزرگ و پادشاه روم. درود بر آنها كه پيروي از حق كنند. تو را به اسلام دعوت مي كنم، اسلام آور تا در امان و سلامت باشي، خداوند به تو پاداش دهد (يكي پاداش ايمان خود و ديگري پاداش كساني كه به پيروي تو ايمان مي آورند.) اگر از آيين اسلام روي گرداني، گناه اريسيان (نژاد رومي و جمعيّت كارگران) نيز بر تو خواهد بود. اي اهل كتاب! ما شما را به يك اصل مشترك دعوت مي كنيم كه غير از خدا كسي را نپرستيم، كسي را شريك او قرار ندهيم، و بعضي از ما بعضي ديگر را به خدايي نپذيرد، هر گاه آنان از آيين حق سر برتابند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم.
قيصر روم پس از دريافت نامه، آن را گشود. ابتداي نامه كه با «بسم اللّه» شروع شده بود، توجّه او را به خود جلب كرد و گفت: من غير از نامه «سليمان» تاكنون چنين نامه اي نديده ام. بعد مترجم خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه كند. زمامدار روم از خصوصيّات پيامبر(صلي الله عليه وآله) كسب اطلاع نمود: پيامبري از خانواده اصيل; پيش از آنكه ادعاي نبوّت كند از دروغ پرهيز داشت; پيروان او رو به فزوني مي باشند; طبقه اشراف با او مخالفند و افراد عادي و متوسط خواهان وي هستند. سپس قيصر روم گفت: اگر اين گزارش ها صحيح باشد، حتماً او پيامبر موعود است. من اطلاع داشتم كه چنين پيامبري ظهور خواهد كرد ولي نمي دانستم كه از قريش خواهد بود. من حاضرم در برابر او خضوع كنم و به عنوان احترام پاي او را شستوشو دهم. من پيش بيني مي كنم آيين و حكومت او سرزمين روم را خواهد گرفت.(11)
آنگاه قيصر، فرستاده پيامبر(صلي الله عليه وآله) را خواست، او را احترام كرد. پاسخ نامه پيامبر(صلي الله عليه وآله) را نوشت و هديه اي نيز فرستاد و علاقه خود را نسبت به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در آن نامه منعكس نمود.
3. نامه به پادشاه حبشه
بسم اللّه الرحمن الرحيم. من محمّد رسول اللّه الي النجاشي عظيم الحبشه، سلام عليك فانّي احمد اللّه الذي لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن، و أشهد ان عيسي بن مريم روح الله و كلمة القاها الي مريم البتول الطيبه الحصينة فحملت بعيسي، حملته من روحه و نفخه كما خلق آدم بيده. و انّي ادعوك الي اللّه وحده لاشريك له و الموالاة علي طاعته، و ان تتبعني و توفق بالذي جائني، فانّي رسول الله و اني ادعوك و جنودك الي اللّه عزّو جل، و قد بلغت و نصحت فاقبلوا نصيحتي و السّلام علي من اتبع الهدي;(12) به نام خداوند بخشنده مهربان. نامه اي است از محمّد پيامبر خدا به شما نجاشي زمامدار حبشه. درود خدا بر شما! من خدايي را كه جز او خدايي نيست ستايش مي كنم; خدايي كه از عيب و نقص منزّه است، و بندگان فرمانبردار او از خشم او در امانند، و او به حال بندگان ناظر و گواه است. گواهي مي دهم كه عيسي فرزند مريم، روحي از جانب خدا و كلمه اي است كه در رحم مريم زاهد و پاكدامن قرار گرفته است. خداوند با همان قدرت و نيرويي كه آدم را بدون پدر و مادر آفريد، او را نيز بدون پدر در رحم مادرش پديد آورد. من تو را به سوي خداي يگانه كه شريك ندارد دعوت مي كنم، و از تو مي خواهم كه هميشه مطيع و فرمانبردار او باشيد. و از آيين من پيروي نماييد; ايمان به خدايي آوريد كه مرا به رسالت خود مبعوث فرمود. زمامدار حبشه آگاه باشد كه من پيامبر خدا هستم. من، شما و تمام لشكريانت را به سوي خداي عزيز دعوت مي كنم; و من به وسيله اين نامه و اعزام سفير به وظيفه خطيري كه بر عهده داشتم عمل كردم و تو را پند و اندرز دادم، بنابراين اندرز مرا قبول كن. درود بر پيروان هدايت.
پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) عنايت خاصي به زمامدار حبشه داشت; چون اين زمامدار مسيحي، مسلمانان را كه از شرّ كفّار مكّه در آزار و اذيّت بودند، در كشور خود پناه داد و حمايت هاي خاص خود را نسبت به آنان مبذول داشت. پيامبر(صلي الله عليه وآله)، نامه خود را با سلام آغاز كرد و شخصاً به نجاشي زمامدار حبشه درود فرستاد، ولي در نامه هاي ديگر درود شخصي به كسري، قيصر و مقوقس، زمام داران ايران، روم و مصر نفرستاد، بلكه نامه را با درود كلّي «سلام بر پيروان هدايت» آغاز كرد. در واقع، پيامبر(صلي الله عليه وآله) از اين طريق در حق او احترام خاصي نسبت به ساير زمام داران معاصر وي قايل شده است.
واكنش نجاشي، زمامدار حبشه: نجاشي بيشترين پذيرش و انعطاف را نسبت به اسلام نشان داد. او دعوت پيامبر(صلي الله عليه وآله) را پذيرفت و مسلمان شد ولي در مورد اعلام عمومي دعوت به مردم حبشه، به فرستاده پيامبر(صلي الله عليه وآله) چنين گفت:
من حاضرم، نبوّت وي را براي عموم مردم اعلام كنم، ولي چون فعلا زمينه براي اعلام آماده نيست، و نيروي من كم است، بايد زمينه را آماده ساخت، تا دل ها به سوي اسلام متوجّه گردد. اگر براي من امكان داشت، هم اكنون به سوي پيامبرتان مي شتافتم.(13)
نجاشي نامه اي نيز به پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)نوشت و صريحاً به مسلمان شدن و قبول دعوت حق اقرار نمود:
به نام خداوند بخشنده مهربان. نامه اي است به سوي محمّد، رسول خدا، از نجاشي. درود كسي كه جز او خدايي نيست ]و [درود كسي كه مرا به اسلام هدايت نمود، بر شما باد! نامه شما را درباره نبوّت و بشريّت حضرت عيسي زيارت نمودم. به خداي زمين و آسمان سوگند كه آنچه بيان نموده بوديد، عين حقيقت است و من مخالفتي با آن ندارم; و از حقيقت آيين شما نيز آگاهي يافتم و درباره مسلمانان مهاجر، تا آنجا كه مقتضيات ايجاب مي كرد، خدمات لازم به عمل آمد، و من اكنون به وسيله اين نامه گواهي مي دهم كه شما فرستاده خدا و شخص راستگو ـ كه كتاب هاي آسماني او را تصديق مي كنند ـ مي باشيد، و من در حضور پسر عموي شما (جعفربن ابي طالب) مراسم اسلام و ايمان و بيعت را انجام دادم. من براي ابلاغ پيام و اسلام خود، فرزندم «رارها» را رهسپار محضر مقدستان كرده و صريحاً اعلام مي دارم كه من جز خود، ضامن كسي نيستم; و اگر دستور فرماييد خودم رهسپار خدمت پر فيضتان شوم. درود بر شما اي پيامبر خدا!(14)
نامه هاي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به سران كشورها، مؤيد اين مطلب است كه اسلام از همان آغاز فكر همزيستي مسالمت آميز با پيروارن اديان الهي را مطرح ساخته است. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در بيشتر نامه هايي كه به پادشاهان جهان ـ كه داراي اعتقاد الهي بودند ـ فرستاد، متن آيه ذيل را ـ كه همان اعلاميه جهاني اسلام مي باشد ـ مطرح كرده است: (يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَي كَلَمَة سَوَاء بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)(آل عمران: 64); اي اهل كتاب، بياييد تا بر سر سخني كه بين ما و شما يكسان است بايستيم و جز خداوند را نپرستيم و براي او هيچ گونه شريكي نياوريم و هيچ كس از ما ديگري را به جاي خداوند، به خدايي برنگيرد و اگر رويگردان شدند، بگوييد شاهد باشيد كه ما فرمانبرداريم.
در اسلام، جنگ براي كسب قدرت و ازدياد ثروت شديداً محكوم شده است. اصالت در اسلام همان «صلح» و استفاده از روش هاي مسالمت آميز و دعوت به اصول مشترك است. خداي متعال در قرآن مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد، هنگامي كه در راه خدا گام برمي داريد (و به سفري براي جهاد مي رويد) تحقيق كنيد و به كسي كه اظهار صلح و اسلام مي كند نگوييد مسلمان نيستي به خاطر اينكه سرمايه ناپايدار دنيا و غنايمي به دست آوريد; زيرا غنيمت هاي بزرگي در نزد خدا (براي شما) است… .» (نساء: 94)
اسلام، جنگي را مشروع مي داند كه يكي از هدف هاي ذيل را تحقق بخشد: پيكار براي كسب آزادي، جلوگيري از نقض پيمان، از بين بردن موانع دعوت منطقي به اسلام و گرايش به آن براي كساني كه مي خواهند به آيين حق بگروند ولي به وسيله قدرت ها محدود شده اند: (وَ مَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً)(نساء: 75); و چرا كه در راه خدا و در راه ]آزاد سازي[ مردان و زنان و كودكان مستضعف ـ كه مي گويند پروردگارا ما را از اين شهري كه اهلش ستمگرند خارج فرما و از سوي خويش براي ما ياري و ياوري بگمار ـ كارزار نمي كنيد؟
بنابراين، نامه هايي كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، به عنوان دعوت اسلام به امرا، سلاطين، رؤساي قبايل و شخصيت هاي برجسته معنوي و سياسي نوشته است، از شيوه مسالمت آميز دعوت او حكايت مي كند. قريب 185 نامه، از متون نامه هاي پيامبر كه براي تبليغ و دعوت به اسلام و يا به عنوان «ميثاق و پيمان» نوشته است در دست مي باشد.(15)
همه اين نامه ها حاكي از آن است كه روش اسلام در دعوت و تبليغ، منطق، و برهان بوده است، نه جنگ و شمشير. نصايح، اندرزها، تسهيلات و نرمش هايي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در موقع بستن پيمان با ملل مذاهب مختلف از خود نشان دادند، گواهي زنده بر اين مطلب است كه پيشرفت اسلام زاييده نيزه و شمشير نبوده است.
پانوشتها؛
ـ على اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373، دوره جديد، ج 8، ص 12243.
2ـ ر. ك. مصطفى دلشاد تهرانى، سيره نبوى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372، ج 1، ص 36.
3ـ ابى جعفر محمّدبن جرير الطبرى، تاريخ طبرى، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، روائع التراث العربى،ج3،ص 56.
4ـ مصطفى دلشاد تهرانى، پيشين، ج 3، ص 75.
5ـ ر.ك. مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمّدحسن مهدوى اردبيلى و غلامحسين يوسفى، تهران، طوس، 1362، ص 179.
6ـ براى مطالعه اسامى و شرح حال اين هيأت ها ر.ك. محمّد ابوزهره، خاتم پيامبران، ترجمه حسين صابرى، چ دوم، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375، ج 3، ص 453ـ542.
7ـ ر. ك. رسول جعفريان، تاريخ سياسى اسلام تا سال چهلم، قم، در راه حق، 1366، ص 217.
8ـ على احمدى ميانجى، مكاتيب الرسول(صلى الله عليه وآله)، تهران، يس، 1363، ج 1، ص 97 / ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 2، ص 452.
9ـ على احمدى، پيشين، ج 1، ص 100ـ101.
10ـ همان / جعفر سبحانى، فروغ ابديت، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1372، ج 2، ص 214.
11ـ على احمدى، پيشين، ج 1، ص 109.
12ـ جعفر سبحانى، پيشين، ج 2، ص 229 / على احمدى، پيشين، ج 1، ص 120.
13ـ محمّدبن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دارصادر و دار بيروت، 1957 م، ج 1، ص 259.
14ـ على احمدى، پيشين، ج 1، ص 128ـ129، به نقل از: محمّدبن جرير طبرى، پيشين، ج 2، ص 294 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 398.
15ـ براى ملاحظه نامه هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نك. به: على احمدى، پيشين / حميداللّه حيدرآبادى، الوثاثق السياسية.