ترجمه: تورج مجيبي – محسن محمديان ساروي
جنبه هاي اصول اخلاقي
مديران دولتي قرن بيست و يكم با يك شبكه جهــــــاني و جديد مواجه هستند. لذا به كارگيري مديريت دولتي نوين (NPM) و راهها و شيوه هاي اخلاقي قرن گذشته در تصميم گيريها در يك شبكه جهاني و سازمانهايي با ساختارهاي شبكه اي ديگر ناكافي بوده و حتي ممكن است به طور بالقوه مشكل ساز نيز باشد. در اين مقاله سعي شده است تا با مروري بر فضايل اخلاقي جهاني و نيز بيان مشكلات اخلاقي دنياي مدرن& فرصتها و راه حلهاي مناسبي فراروي مديران بخش دولتي در بدو ورود با اين حوزه جديد و بديع قرار گيرد.
به عقيده مارك تواين “MARK TWAIN” خوب بودن و پرهيزگار بودن امري است بسيار شريف و بزرگ ولي آموختن آن به ديگران بسي شريفتر و بزرگتر است.
شايد در دهه 1990 كلمات «تواين» درخصوص فضايل اخلاقي و نيز آموزش اين فضايل اخلاقي در بخش دولتي را براي مديراني كه آموزش مي ديدند كمتر به واقعيت نزديك مي دانستند، حتي عده اي نيز معتقد بودند كه دانشجويان در اين رشته (بخش دولتي) با يك نوع خاص از گفتمان فلسفي درگيرند كه به آنها اجازه مي دهد كه براي رفتارشان سفسطه كنند و احساس مسئوليتي در اين ميان نداشته باشند. اگرچه اين بي ميلي بر روي مشاركت در بحث اخلاقي به نظر مي رسد به خاطر تاكيد بيش از حد بر روي مفهوم مدرنيسم از استدلال و عقل (اعتقاد به جدايي عقل از ارزش) باشد ولي دردهه 1990 چنين مفاهيمي حتي با پيدايش روشهاي پست مدرن از «دليل گرايي اخلاقي» پيچيده تر شده اند (عقل اخلاقي مطرح مي شد يعني عدم جدايي عقل از ارزش). و اين درحالي است كه نتايج روشهاي مدرنيسم و پست مدرنيسم در استدلالهاي اخلاقي باعث شد تا مديران بخش دولتي از هدايتهاي سنتي كه مي توانست اعمال آنها را حتي در شرايط بسيار پيچيده تر هدايت كند، محروم شوند.
امروزه افزايش و رشد اطلاعات، اينترنت، سازمانهاي مجازي و نيز افزايش پذيرش تكنيك هاي مديريت دولتي نوين، همه و همه درضرورت شكل گيري و تاسيس دوباره هدايتها و دستورات اخلاقي دخيل شده اند. بنابراين، سازمانهاي دولتي نوين كه بعضي از آنها داراي ساختارهاي جهاني هستند جانشين سازمانهاي دستوري با ساختار سلسله مراتبي شده اند. يك روابط شبكه اي در داخل و خارج سازمان وجود دارد&، همچنين مسائل بالقوه اخلاقي و عملي براي مديران بخش عمومي از قبيل پاسخگويي به رهبران و نيز اقدامات مسئولانه بيشتر شده است.
جهاني شدن اصول اخلاقي
جورج فردريكسون (GEORGE FREDERICKSON) در كتاب خود به نام <<«روح مديريت دولتي» در سال 1997 به چاپ رسيد به اين موضوع مي پردازد كه ناتواني ما در اينكه بتوانيم به طور دولتي فكر كنيم و دولتي باشيم به افزايش مشكلات و مسائل فسادبرانگيز و لغزشهاي اخلاقي براي مديران بخش دولتي منجر شده است. او حركت سازمانهاي مبتني بر يك سلسلـــه مراتب سنتي به يك سازمان شبكه اي متهور و جسور را دليلي براي اين وضعيت مي داند. ازسوي ديگر، در اين زمينه توماس دي لينچ (THOMAS D.LYNCH) و ويلا بروس (WILLA BRUCE) معتقدند كه به يك اجماع همگاني نياز است كه در آنجا راجع به اخلاقيات و استدلال اخلاقي در بخش دولتي به بحث پرداخته شود.
«لينچ» معتقد است ما بر اين باوريم كه در حرفه خود نياز به ادبياتي داريم كه ما را در فهم مسائل اخلاقي و بخصوص فضايل اخلاقي در زمينه جامعه جهاني كمك كند. همان طور كه قرن بيستم را پشت سر گذاشتيم، سراسر دنيا نيز بيشتر و بيشتر درحال يكپارچگي و متحدشدن است. و ما بايد به فكر اصول اخلاقي در زمينه جهاني باشيم.
همان طور كه اصول اخلاقي به طور فردي ما را به سوي خير هدايت مي كند، براي سازمانها و خط مشي هاي دولتها نيز نيازمند اصولي هستيم كه بتوانيم بر آن اساس قوانين و سياستهاي مشترك را با توجه به اخلاقيات وضع كنيم.
با نگــــاهي به مذاهب و ادبيات فلسفي مي توان هر يك از آنها را پايه و اساسي براي روشي مشترك جهت رسيدن به اصول اخلاقي كه تقريباً براي همه اديان اين دنيا قابل قبول است پيدا كنيم. ولي به هرحال اين راه تنها زماني امكان پذير است كه ما در جستجوي آن باشيم و فعالانه در بين خودمان به بحث و گفتگو بپردازيم، تا ببينيم كه آن راه مشترك كدام است. اگر اخلاق نسبي شود (يعني از بين رفتن اخلاق) لذا اگر مفاهيمي را از اديان مناسب استخراج كنيم مي توان به يك اصول اخلاقي جهان شمول رسيد كه مورداعتقاد همه اديان و مذاهب است.
جنبه هاي اصول اخلاقي
درخصـــوص اصول اخلاقي قابل قبول مي توان به سه ديدگاه از لحاظ حرفه اي اشاره كرد، كه شامل ديدگاههاي ابزاري (DEONTOLOGICAL) ، عدالت (ارزشي) (TELEOLOGICAL) و تقوي يا اخلاق ناب (VIRTUE) است. مسلم است كه بحث اخلاق و فضايل اخلاقي بسيار قديمي و به زمان ارسطو برمي گردد هرچند كه تا پايان قرن بيستم درخصوص آن مباحث زيادي مطرح شده بود ولي اين امر هيچگاه به صورت يك سري اصول حرفه اي مطرح نشده بود و تاثير ادبيات روي فضايل اخلاقي هنوز توسعه نيافته بود.
اخلاق در بخش دولتي
در ادامــه اين مقاله، به تعبير و تفسير خلاصه اي از چهار مقاله كه هركدام به طور ويژه اي به موضوع و مسئله اخلاق در مديريت بخش دولتي اشاره كرده اند، مي پردازيم. هريك از اين مقاله ها به ترتيب به دنبال يافتن پاسخي براي اين سوالات هستند كه چگونه به جامعه جهاني برسيم، چگونه مردم و جامعه را حمايت كنيم، چگونه اين جوامع را اداره كنيم و چگونه به خواسته هاي خود براي دنياي استوار، پايدار و ايمن برسيم. اولين انتخاب مــا به كارگيري عقل روحاني و خرد معنوي (APPLYING SPIRITUAL WISDOM) است كه توسط » و «لينچ» گردآوري شده است. آنها اعتقاد دارند، تفكر سكولاريسم براي پيروزي وفائق آمدن به چالشهاي مستمر بخش دولتي ناتوان و ناكافي بوده و براي اداره جوامع جهـاني نيز ناكافي خواهدبود. بنابراين، ما مي بايست درجايي ديگر به دنبال يك اصول هدايت كننده و راهنما بگرديم. اين دو نفر ما را دعوت مي كنند كه جستجو بايد ازطريق مباني مذهبي و فلسفي در تمامي جهان باشد، اين موضوع ما را به سمت خرد معنوي كه در ميان فرهنگها وجود دارد، هدايت مي كند و ما را با يك منبع جهاني از دانش آموزان آشنا مي سازد و ما را آموزش مي دهد كه چگونه رفتار و نگرش درست داشته باشيم، اگرچه آنها از يك مذهب و دين خاصي حمايت نكرده اند اما بررسيهاي آنها به يك قانون طلايي (GOLDEN RULE) منجر شد كه همان ماهيت اخلاق جهاني است&، كه در بسياري از مذاهب جهان وجود دارد. اين قانون طلايي در انجيل بدين شكل آمده «آنچه مي خواهي ديگران بر تو كنند، تو نيز به ايشان آنچنان كن».
اين دو دانشمند براي اثبات ادعاي خود از مفاهيم گسترده اي مانند جنبش اصلاح طلب، عصر اطلاعات تغيير در پارادايم بعد از تنوير افكــار و نيز كتابها و ضرب المثلها استفاده نموده اند. آنها در خاتمه پيشنهاد مي كنند كه همچنان كه ما بـــــه سمت قرن 21 به پيش مي رويم بايد از قانون طلايي براي اداره زندگي فردي و اجتماعي خود بهره بگيريم.
مقاله دوم از جيمز گازل (JAMES GAZELL) است. او يك اصول اخلاقي جهاني را كه مبتني بر قانون طلايي است را موردبحث قرار مي دهد كه همان منشا، و مبدا توسعه اصول اخلاقي جهاني است. او در اين مقاله يك تاريخ تفضيلي از حركتهايي را كه در بين گروههاي مختلف مذهبي، تجاري و بين المللي درجهت به رسميت شناختن نياز به اخلاق جهاني در يك جــامعه جهاني است را مطرح مي كند. جامعه اي كه در آن ارتباطات همگاني روز به روز بيشتر مي شود. او همچنين به بررسي نيروهاي مذهبي، اقتصادي و سياسي كه بر روي اين حركتها و جنبشها تاثير مي گذارند مي پردازد و بيانيه ها و برنامه هاي آنها را كه توسط گروههاي مختلف كاري به سمت ايجاد و توسعه يك اخلاق جهاني ترويج شده است را مطرح مي كند.
مقاله سومي كه انتخاب شده است نيز موضوع اخلاق جهاني را دربرمي گيرد. عنوان اين مقاله جهاني شدن، توجيهات اخلاقي و خدمات عمومي است كه توسط چارلزگاروفالو (CHARLES GAROFALO) تهيه شده است. در اين مقاله به مرور و بررسي توجيهات اخلاقي پرداخته شده كه بر روي معيارهاي ارزشي بوروكرات ها استوار باشند. در اين مقاله چند سوال مطرح مي شود و سپس به پاسخ دادن به هريك از آنها مي پردازد. سوالاتي همچون: اين ارزشها كدامند؟ چگونه اين توجيهات و ارزشهاي اخلاقي انتخاب مي شوند؟ و اينكه اين ارزشها چگونه بايد باشند؟ در اين مقاله يك اصول اخلاقي جهاني را ارائه مي كند كه به شكل زير تعريف شده است. مجموعه اي از يك سري اصول و رشته هاي اخلاقي كه در فلسفه ابزاري عدالت (ارزشي) و تقوي (اخلاق ناب) مطرح و پيشنهاد شده اند. كه از اين اخلاق واحد بايد به عنوان چارچوبي براي هدايت تصميمات مديران، درجهت پاسخ به پرسشهاي مربوط به ارزشهاي بوروكراتيك و نيز براي ايجاد يك پايگاه اخلاقي و مشروعيت اخلاقي جهت گفتگوي جهاني و تصميمات جهاني استفاده بشود.
مقاله چهارمي كه خلاصه آن مطرح خواهدشد با عنوان گفتمان اخلاقي مديريت دولتي (P.A-ETH-TALK) از ديويد فارمرز (DAVID FARMER’S) است. او مدلش را تحت عنوان مطالعه و بحث اخلاقيات مديريت دولتي تعريف مي كند. او ممكن است كه نسبت به آنچه كه در آمريكا تحت عنوان احياي اخلاقيات مطرح شده خوش بين و خوشنود باشد، اما او هشدار مي دهد كه نبايد موضوع اخلاقيات و آموزش اخلاقيات به عنوان ابزار و تاكتيكي از سوي مديران دولتي استفاده شود. او خاطرنشان مي كند كه بحث اخلاقي مي تواند براي مديريت دولتي مضر باشد مگراينكه مابين مطالعه و بحث اخلاقي «سالم و ناسالم (ناكارآمد)» تمايز قايل شويم. او براساس يك سري از آثار فلسفي متعلق به «سنت آگوستين» و «جان رولز» سه معيار براي بحث اخلاقي سالم را ارائه مي كند:
1 – تشخيص اينكه اصول اخلاقي نه قطعي هستند و نه معين و ممكن است شامـــل تناقض گويي درعمل و تصميم گيري باشند؛
2 – درك اين مطلب كه مديريت دولتي، به منظور گنجاندن يك حوزه عملي گسترده تر بايد بيشتر توجه اش را بر روي مسائل اصلي و نيروهاي بزرگ اجتماعي معطوف كند؛
3 – تأمل و تفكر مجدد به اين موضوع كه فرد چگونه ديدگاههاي اخلاقي خود را با ديگران سهيم مـــي سازد و يك نوع سازگاري ايجاد مي كند.
نتيجه گيري
اگر بخواهيم گفته مارك تواين را كه در ابتداي مقاله ذكر شده است را تفسير كنيم، خواهيم ديد كه تقوي و پرهيزگاري در زندگي انسان به سختي به دست مي آيد ولي آموزش تقوي و توصيه به پرهيزگاري براي ديگران امري بسيار آسانتر است.
اين چهار مقاله حول موضوع اصلي «مرور اخلاقيات جهاني» به ما يك ديدگاه خوبي را ارائه مي كنند، كه چگونه مشكلات اخلاقي را در تمامي حوزه هاي اين جهان شبكه اي شده در قرن بيست و يكم شناسايي كنيم. همچنين مؤلفان به محدوديتهاي موجود در ديدگاههاي مدرنيستي و پست مدرنيستي كه به استدلال و روشهاي مديريت دولتي قرن بيستم سايه افكنده بود، پرداختند. همچنين اين مقالات روشهاي اخلاقي و ترجيهات اخلاقي را به عنوان عوامل بالقوه اي براي رويارويي با محدوديتهاي موجود در پارادايم قرن بيستم پيشنهاد مي كنند و نيز اين روشها را به عنوان احياءكنندگان مـــــديريت دولتي در قرن بيست و يكم به عنوان هنجارهايي لازم جهت اقــدام در يك محيط شبكه اي جهاني معرفي مي كنند.