كميل محرم اسرار امیرالمومنین(ع)

نویسنده: حسین حیدر خانی

«كميل»، در فرهنگنامه مسلمانان و پيروان اهل‏بيت عليهم السلام نامى آشناست و بررسى احوال او، شفاف كننده ابعادى از زندگى امام اميرمؤمنان عليه السلام نيز هست.خاندان او، كميل بن زياد نَخَعى است كه نسبش با نُه واسطه به «جسر بن عمرو»، بنيانگذار طايفه «نَخَع» مى‏رسد.1نَخَعيان، گروهى بزرگ و منشعب از قبيله «مذحج» بودند كه قبل از اسلام در سرزمين «بيشه»2 و پس از آن در كوفه روزگار مى‏گذراندند. جمع زيادى از بزرگان و دانشمندان دنياى اسلام چون: علقمة بن قيس و مالك اشتر، صحابى امام على عليه السلام، نخعى بوده‏اند.3
سپيده
از زمان دقيق تولّد كميل، اطلاعى در دست نيست؛ ولى با توجّه به اينكه وى در سال 83 هجرى (زمان شهادت) 90 بهار از عمرش مى‏گذشته، مى‏توان تولّد او را 7 سال قبل از هجرت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم؛ يعنى سال پنجم بعثت دانست. بنابراين، كميل در سال هجرت، هفت سال داشته است.
با قبيله ابرار
بيشتر رجال‏شناسان، كميل را «تابعى»4 معرّفى نموده و صحابه نگاران رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم نيز نامى از وى به ميان نياورده‏اند؛ ولى از آنجا كه او بخشى از دوران جوانى خود را در حيات پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم گذرانده، صحابى بودن وى با گمان قوى همراه است؛ چرا كه طبق آنچه برآورد نموديم، در زمان رحلت آن حضرت، كميل 18 سال داشته است. از اين رو، ابن حجر عسقلانى (773 – 852 ق.) مى‏گويد:
له ادراك، قد ادرك من الحياة النّبويّة ثمانى عشرة سنة5؛ كميل 18 سال از عمر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را درك نموده است.
تحقيق و جمع بين سخنان مختلف، آن است كه چنانچه «صحابى» را كسى بدانيم كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را درك كرده يا ديده باشد، در حالى كه مسلمان بوده، كميل جزء اصحاب آن حضرت به شمار مى‏رود؛ ولى اگر «صحابى» را كسى بدانيم كه از ايشان بدون واسطه روايت هم نقل كرده باشد، او را نمى‏توان جزء اصحاب محسوب نمود؛ چرا كه كميل روايتى را از حضرتش بدون واسطه نقل نكرده است. و اما معصومان ديگرى كه كميل در خدمت آنان بوده، عبارتند از: امام على، امام حسن، امام حسين و امام سجّاد عليهم السلام؛ بلكه به گواهى دانشمندان رجال، او از خواصّ آن بزرگواران محسوب مى‏شود.
همراز اميرمؤمنان عليه السلام‏
امام على عليه السلام در خطبه 118 نهج البلاغه به نام برخى از ياران مورد اعتماد خود، اشاره مى‏نمايد6 و كميل را مى‏توان يكى از مصاديق اين سخن يافت.
روزى آن حضرت به كاتب خود، عبدالله بن ابى‏رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ايشان را حاضر نمايد. عبداللّه عرض كرد: اى اميرمؤمنان! آنان را مشخّص فرماييد. حضرتش ده نفر، از جمله كميل را نام برد.7
اين حديث، بيانگر جايگاه ويژه كميل نزد امام على عليه السلام است.
نمونه دوم را خود كميل نقل مى‏كند:
با على عليه السلام در مسجد كوفه بودم. نماز عشاء را به جاى مى‏آورديم كه حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم. او راه را در پيش گرفت تا اينكه به بيرون شهر رسيديم. در اين مدّت، حضرتش هيچ سخنى با من نگفت. چون به بيابان رسيديم، حضرت نفسى تازه كرد و فرمود: اى كميل! اين قلب‏ها ظروفى هستند و بهترينشان باظرفيت‏ترين آنهاست. آنچه را مى‏گويم به خاطر بسپار! مردم بر سه قسمند:
عالِمٌ رَبَّانىٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى‏ سَبيلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ؛ دانشمندانِ هدايت يافته از جانب خداوند، فراگيرندگان دانش كه راه نجات را در پيش گرفته‏اند و افراد نادانى كه به هر سو متمايل و هر بانگى را پيروى مى‏نمايند. آنها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانى نگشته و به ملجأ مورد اعتمادى نيز پناه نبرده‏اند.
يا كميل! العلمُ خيرٌ مِنَ المال؛ اى كميل! علم از مال بهتر است؛ چرا كه دانش، تو را حفظ مى‏كند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستى. مال با پرداخت، كاسته مى‏گردد؛ ولى علم با انفاق، افزون مى‏شود…
آنگاه اشاره به سينه مبارك خود كرد و فرمود:
هاهْ، هاه اِنَّ ههُنا لَعِلْماً جَمّاً؛ آه! آه! در اينجا علوم فراوانى است؛ ولى حاملى براى آنها نمى‏يابم، بلكه آنچه هست (يكى از سه گروه‏اند:) تيز هوشانى كه دين را وسيله كسب دنيا قرار داده و بر بندگان خدا فخر مى‏فروشند. متديّنانى نادان كه با اوّلين شبهه بر آنها شك عارض مى‏گردد و يا شهوت پرستان و مال اندوزانى كه كارى به دين نداشته و به چهارپايان شبيه‏ترند. و اين چنين است كه علم با مرگِ حاملانش مى‏ميرد….8
گمان مى‏رود سخنان آن حضرت در جوّ خفقان غصب خلافت ايراد گرديده باشد؛ در آن هنگامى كه آتش جهل، بى‏تفاوتى، شهوت پرستى و ثروت‏اندوزى، اركان اصلى جامعه اسلامى را فرا گرفته بود و على عليه السلام مخاطبى براى بيان بخشى از اندوه خود جز امثال كميل نمى‏يافت!
آخرين سخن در مورد «رازدارى كميل» اينكه: شبى على عليه السلام به همراه كميل از مسجد كوفه عازم منزل بودند؛ در ميان راه به در خانه مردى رسيدند كه در آن وقت از شب با صدايى زيبا و محزون اين آيات قرآن را تلاوت مى‏كرد:
«اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ اْلاخِرَةَ وَ يَرْجُو رَحمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوى‏ اَلّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الّذينَ لايَعْلمُونَ اِنَّما يَتَذَكَّرُ اُولُواْلاَلْبابِ»9
كميل بدون آنكه سخنى بگويد، صدا و حالت خوش آن مرد، بسيار او را تحت تأثير قرار داده بود؛ در اين هنگام، على عليه السلام رو به كميل كرد و فرمود:
«لاتُعْجِبْكَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ النَّارِ؛ صداى اين مرد تو را متعجّب نسازد؛ چرا كه او اهل آتش است و من در آينده تو را آگاه خواهم نمود!»
كميل كه هم از اطلاع حضرت از باطن خود و هم دوزخى بودن آن مرد، بسيار شگفت زده شده بود، در فكر فرو رفت و ساكت ماند. مدّت زيادى گذشت تا آنكه ماجراى «نهروان» پيش آمد و خوارج كه بسيارى حافظ قرآن بودند، به جنگ اميرمؤمنان عليه السلام پرداختند و اين داستان با پيروزى حضرت خاتمه يافت. پس از پايان نبرد، كميل همراه على عليه السلام در ميان كشتگان خوارج قدم مى‏زدند تا آنكه حضرت، نوك شمشير را روى سر يكى از آنها گذاشت و فرمود:
«يا كميل! اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ ساجِداً وَ قائِماً؛ يعنى «اين، همان شخصى است كه آن شب با چنان حالتى مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسين واداشت.» در اين هنگام، كميل بر قدم‏هاى حضرت افتاد و پاهاى مباركش را بوسيد و از خداوند طلب مغفرت نمود.10
اين ماجرا، رازدارى كميل را به طور كامل واضح مى‏سازد؛ چرا كه پرده بردارى از چهره شوم خوارج، در زمانى كه آنان چهره‏هاى متديّن و موجّه جامعه شناخته مى‏شدند، در تحمّل همگان نبود.
فرماندار امام على عليه السلام‏
از افتخارات كميل آن است كه فرماندار على عليه السلام در شهر «هيتْ»11 بود. از چگونگى و مدّت اين حاكميّت، مدركى در دست نيست به جز نامه آن حضرت به كميل پيرامون آنچه در زمان اين فرماندار اتفاق افتاد. داستان چنين بود:
معاويه در سال 39 هجرى لشكرى متشكّل از 6 هزار نفر، به فرماندهى سُفيان بن عَوف سازماندهى كرد و به آنان مأموريت داد از شهر هيت بگذرند و سپس به انبار و مداين رفته، اين دو شهر را غارت كنند. اين سپاه در هيت با مقاومتى رو به رو نشد و در شهر انبار، پادگانى كه مى‏بايست 500 سرباز در آن وجود داشته باشد، تنها 200 نفر در آن مستقر بود. علّت تفرّق آنان بدين قرار بود كه فرماندهى اين پادگان را كميل بر عهده داشت. او مطّلع شده بود كه عدّه‏اى از هواداران معاويه در شهر «قرقيسا»12 تصميم به حمله و غارت هيت گرفته‏اند و كميل بدون هماهنگى با على عليه السلام جمعى از سربازان را با خود برداشته، به سوى قرقيسا حركت نموده بود.13
اين امر سبب خشم اميرمؤمنان على عليه السلام گرديد و حضرت نامه‏اى بدين مضمون خطاب به كميل نوشت:
«ضايع ساختن انسان، مسئوليتى را كه به او واگذار شده، و رنج بردن در كارى كه بر عهده ديگران است، ناتوانى‏يى آشكار و رأيى فاسد است. حمله تو بر اهل قرقيسا و رها كردن پادگانى كه تو را فرمانده آن قرار داديم، بدون آنكه مدافعى در آن وجود داشته باشد، انديشه‏اى ضعيف است. پس تو، پُلى براى غارت دشمن گشته‏اى. نه قوّتى از خود نشان دادى و نه ترسى در دل دشمن ايجاد كردى، نه شوكت خصم را شكستى، نه مردم شهر را بى‏نياز ساختى و نه كفايت از امير دارى.»14
برخى از شارحان نهج البلاغه همچون: ابن ابى‏الحديد (656 – 586 ق.) اين نامه را نشان ضعف درونى كميل دانسته و اذعان نموده‏اند: پيوسته لشكريان معاويه بر قلمرو كميل حمله مى‏كردند؛ ولى او توانايى دفاع نداشت. و سپس افزوده‏اند: كميل براى جبران اين ضعف و سر پوش نهادن بر عجز خود، به شهرهاى تحت سيطره معاويه، مانند قرقيسا حمله مى‏كرد.15
فساد اين سخن، بر كسى كه تاريخ را مورد مطالعه قرار دهد، پوشيده نيست؛ زيرا همان طور كه قبلاً نيز آورديم، اين نامه تنها و تنها به خاطر يك اقدام ناهماهنگ كميل بوده است و گرنه او در ميدان‏هاى نبرد، مبارزى شجاع و جنگجويى توانا بوده است. شاهد مدّعاى ما، حوادث مقطعى از تاريخ است كه آن نيز در سال 39 هجرى واقع شده است.
معاويه، لشكرى را به فرماندهى «عبدالرحمان بن قباث» براى غارت شهرهاى جزيره‏16 رهسپار كرد. از قضا «شبيب بن عامر» (يار مخلص على عليه السلام) در شهر «نصيبين» كه در همين محدوده واقع شده است، مى‏زيست؛ او ماجراى ورود سپاه معاويه را در ضمن نامه‏اى به كميل، كه در هيت بود، گزارش داد.
كميل، لشكرى متشكّل از 600 نفر سواره ترتيب داده، به آن منطقه گسيل كرد. دو لشكر در منطقه‏اى به نام «كَفَرتوثا» به يكديگر برخورد نمودند و جنگ در گرفت؛ اما كميل توانست سپاه شام را درهم شكسته، افراد زيادى از آنان را از بين ببرد. او دستور داد نه به تعقيب فرارى بپردازند و نه به مصدومان آسيب رسانند. در اين جنگ تنها دو نفر از ياران كميل به شهادت رسيدند.
پس از اين واقعه، كميل نامه‏اى به امام على عليه السلام نوشته و پيروزى خود را به ايشان گزارش داد. آن حضرت نيز پاداش خوبى به كميل عنايت كرد و نامه‏اى همراه با ابراز رضايت از وى ارسال نمود.17
بنابراين، مسئله نارضايتى امام از كميل، توهّمى بيش نيست.
تلاش‏ها
كميل در حيات طيّبه خود، تلاش‏ها و مبارزاتى درخشان دارد، كه به برخى از آنها اشاره مى‏نماييم:
جهاد
او در هر سه جنگى كه در زمان اميرمؤمنان عليه السلام اتفاق افتاد، حضور داشت. در مورد نبرد صفّين، محمد بن سعد زهرى (متوفّاى 230 ق.) – از تاريخ‏نگاران اهل سنّت – مى‏گويد:
و شهد مع علىّ صفّين‏18؛ كميل جنگ صفين را در ركاب على عليه السلام حضور يافت.
كميل در جنگ نهروان هم حضور داشت، كه به آن اشاره شد.
امّا در نبرد جمل (سال 36)، ابن اثير (630 – 555 ق.) مى‏گويد:
به على عليه السلام گزارش داده شد كه عايشه و طلحه و زبير همدست شده، آهنگ خروج بر عليه حكومت وى را دارند.
آن حضرت، مردم مدينه را در جريان قرار داده، از ايشان براى مقابله با دشمن دعوت به عمل آورد؛ ولى آنان سستى به خرج دادند. آنگاه على عليه السلام كميل نخعى را نزد عبداللّه بن عُمر فرستاد و از او درخواست يارى نمود، كه او نيز همكارى خود را مشروط به همراهى مردم مدينه نمود.19
نمونه ديگر از مبارزات كميل، نبرد با خون‏آشامى چون: حَجّاج بن يوسف ثقفى است. اين واقعه كه به «دير الجماجم» معروف شده، در سال 82 هجرى اتفاق افتاد و نبردى بين حجّاج از يكسو و عبدالرّحمان بن محمّد از سوى ديگر بود كه سرانجام به شكست حجّاج منجر گرديد. تاريخ‏نگاران آورده‏اند: كميل در اين نبرد، در جمع قاريان قرآن بود «و كان رجلاً ركيناً؛ و از اركان به شمار مى‏آمد.»20
كميل در تبعيد
بُعد ديگر مبارزات كميل، تبعيد اوست. در زمان حاكميت عثمان، برخى از شيعيان امام على عليه السلام مانند: صعصعه و كميل نزد معاويه رفته و از او با لحنى شديد درخواست نمودند از مقام خود كناره‏گيرى نمايد! معاويه كه از آنان به ستوه آمده بود، ايشان را نزد عثمان فرستاد و عثمان نيز آنها را به شهر «حِمص» تبعيد نمود.21
شُهره عشق
جايگاه والاى «كميل بن زياد» نزد دانشمندان شيعه بر كسى پوشيده نيست. همه محدّثان، مورّخان و اهل رجال، او را در زمره مقرّبان حضرت على عليه السلام ثبت نموده‏اند و به قول حافظ: «منم كه شُهره شهرم به عشق ورزيدن»، او به خلوص در بارگاه ائمّه عليهم السلام معروف است.
آيةاللّه سيّد ابوالقاسم خويى قدس سره مى‏فرمايد: شيخ طوسى، كميل را از اصحاب امام على عليه السلام و امام حسن عليه السلام شمرده و شيخ مفيد در كتاب اختصاص او را از سابقين و مقرّبين به على عليه السلام معرّفى نموده و ابن داود نيز كميل را از خواصّ اصحاب اين دو امام معصوم عليهما السلام ياد كرده است.
آيةاللّه خويى در پايان مى‏گويد:
اقول جلالة كميل و اختصاصه باميرالمؤمنين عليه السلام من الواضحات التى لايدخلها ريب‏22؛ عظمت و قرب كميل نزد على عليه السلام از واضحاتى است كه شكّى در آنها نيست.
اكثر دانشمندان اهل سنّت نيز كميل را به نيكى و عظمت ياد نموده‏اند.
ابن سعد زهرى (متوفّاى 230 ق.) مى‏گويد:
كان شريفاً مطاعاً فى قومه‏23؛ كميل، مردى شريف و در خاندان و قبيله خود فرمان روا بود.
حافظ ابوحجّاج يوسف المزى (742 – 654 ق.) مى‏نويسد:
كان شريفاً مطاعاً فى قومه و كان ثقة24؛ كميل، مردى شريف و در خاندانش مورد اعتماد بود.
البته برخى از عالمان اهل سنّت چون: ابن حبّان (متوفّاى 354 ق.) زبان به مذمّت كميل گشوده و اشكالاتى نسبت به او ايراد نموده‏اند؛ مانند: رافضى بودن، افراط در حُبّ على عليه السلام و نقل معجزات على عليه السلام. و بدين سبب برخى از آنان در مورد كميل گفته‏اند: و كان بلاءً من البلاء.25
اما بر هوشمندان آگاه به مقام ائمّه عليهم السلام مخفى نيست كه آنچه را ايشان به عنوان نقص ذكر نموده‏اند، عين فضيلت و نشان معرفت است.
شهادت‏
از افتخاراتى كه نصيب كميل شد، شهادت او توسّط سفّاكى به نام حَجّاج بن يوسف است. اين افتخار در 90 سالگى كميل و در سال 83 هجرى اتفاق افتاد. جالب است كه على عليه السلام از شهادت كميل و كيفيت آن، خبر داده بود. علاّمه مجلسى مى‏گويد:
و كذلك اخبر عليه السلام بقتل جماعة منهم حجر بن عدى و رشيد الهجرى و كميل بن زياد و…26
شيخ مفيد، ماجراى شهادت كميل را چنين آورده است:
چون حجّاج فرماندار كوفه شد، در پى كميل برآمد. كميل گريخت و پنهان شد. حجّاج كه اين خبر را شنيد، حقوق فاميل و قبيله كميل را از بيت المال قطع نمود. وقتى كميل از جريان مطّلع شد، با خود گفت: من پيرى سال خورده هستم و عمرم به سر آمده است؛ روا نيست كه به خاطر من حقوق قبيله‏ام قطع گردد. پس، از مخفيگاه خود بيرون آمده، وارد كوفه شد و خود را تسليم حجّاج نمود. هنگامى كه حجّاج او را ديد، گفت: بسيار دوست داشتم تو را بيابم!
كميل گفت: آوازت را بر من درشت نكن و مرا به مرگ تهديد منما! به خدا سوگند كه از عمرم چيزى باقى نمانده جز مانند باقى مانده غبار. هرچه مى‏خواهى درباره من انجام بده، فانّ الموعد للّه؛ زيرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از كشتن، حساب در كار است. و همانا اميرمؤمنان عليه السلام به من خبر داده كه تو قاتل من هستى!
حجّاج گفت: پس حجّت بر تو تمام است!
كميل گفت: اين در صورتى است كه قضا و قدر به دست تو باشد!
حجّاج گفت: آرى، به دست من است. تو در زمره قاتلان عثمان بن عفّان هستى!
سپس به مأمورانش اشاره كرد: بزنيد گردنش را!…
شيخ مفيد در پايان اين ماجرا مى‏نويسد:
اين روايتى است كه راويان عامّه از راستگويان خود نقل كرده‏اند و شيعيان نيز در نقل با آنها شريكند، كه مضمون آن از معجزات على عليه السلام و جزء براهين و بيّنات دانش‏هاى غيبى على عليه السلام است.27
دعاى كميل‏
مبحث ديگرى كه در بررسى زندگينامه كميل شايان توجّه است، «دعاى كميل» است. «و آن از ادعيه معروفه است و علاّمه مجلسى قدس سره فرموده كه بهترين دعاهاست و آن دعاى حضرت خضر عليه السلام مى‏باشد. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آن را تعليم كميل فرمود. در شب‏هاى نيمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده مى‏شود و براى كفايت از شرّ اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان، نافع است.»28
كميل بن زياد مى‏گويد:
با مولايم على عليه السلام در مسجد بصره نشسته بوديم و جمعى از اصحاب آن حضرت نيز حضور داشتند. يكى از آنها خطاب به على عليه السلام راجع به اين آيه مباركه «فيها يفرق كلّ امر حكيم»29 سؤال كرد. حضرت فرمود: مقصود، شب نيمه شعبان است. آن گاه فرمود:
قسم به كسى كه جان على به دست اوست، هيچ بنده‏اى نيست مگر اينكه جميع مقدّراتى كه تا سال آينده بر او جارى مى‏شود از خير و شر، در شب نيمه شعبان براى او تقدير مى‏گردد. و هيچ بنده‏اى نيست كه اين شب را احيا بدارد و دعاى خضر عليه السلام را بخواند مگر آنكه دعايش مستجاب شود.
مجلس پايان يافت و حضرت به منزل تشريف برد. من شبانه درِ خانه على عليه السلام را زدم. حضرت فرمود: چه چيز (در اين وقت شب) تو را به اينجا آورده؟
عرض كردم: اى اميرمؤمنان! دعاى خضر!
فرمود: بنشين اى كميل! اگر اين دعا را حفظ كنى و هر شب جمعه، يا در ماه، يا در سال، يا در عمرت يك مرتبه بخوانى، كفايت و يارى مى‏شوى و مشمول رزق قرار مى‏گيرى و مغفرت الهى شامل حالت خواهد شد! اى كميل! مصاحبت طولانى تو با ما، سبب گرديد تا پاسخ تو را بگويم.
حضرت سپس فرمود: بنويس:
اللّهمّ انّى اسألك برحمتك الّتى وسعت كلّ شى‏ء…30
شيخ طوسى از كميل بن زياد نقل مى‏كند كه وى مشاهده كرد امام على عليه السلام در سجده اين دعا را مى‏خواند.31
در پايان اين مبحث، چند مطلب را در مورد «دعاى كميل» به خوانندگان گرامى تقديم مى‏داريم.
الف) توحيد در دعاى كميل‏
دانشمندان كلامى، مراتبى براى توحيد بيان نموده‏اند؛ مانند: توحيد ذاتى، توحيد صفاتى، توحيد افعالى و… مى‏توان اذعان نمود كه دعاى كميل، بيان و اقرار همه اين مراتب است.
ب) محورها
محورهاى كلّى مطرح شده در اين دعا، به ترتيب عبارت است از:
1. درخواست مغفرت و ترحّم و قبول عذر از پيشگاه خداوند؛
2. اقرار به عظمت پروردگار؛
3. اقرار به عجز و ضعف بنده؛
4. مقايسه بين عذاب دنيا و آخرت؛
5. دعا براى بهبودى حالات معنوى.
ج) شرح ها
علاوه بر اينكه اين دعا مورد عنايت ويژه مؤمنان و سلف صالح بوده و آنان بر اين دعا مواظبت مى‏نمودند، عدّه‏اى از فرهيختگان به شرح و توضيح فرازهاى مختلف آن پرداخته‏اند. اينك به برخى از اين شروح مى‏پردازيم:
1. انيس الّليل، محمّد رضا كلباسى.
2. درمان روح و روان در شرح دعاى كميل، محمد باقر ملبوبى.
3. شرح دعاى كميل، عبدالأعلى سبزوارى.
4. شرح دعاى كميل، ابوتراب هدايى.
5. نفحات الّليل در شرح دعاى كميل، كلباسى.
6. شرح دعاى كميل، سيد محمدتقى نقوى.
7. غناء مؤمنين، سيد محمود محمدى.
8. على عليه السلام و كميل، احمد زمرّديان.
9. ترجمه و تفسير دعاى كميل، محمد على صالح غفارى.
10. شرح دعاى كميل، مهندس عبدالعلى بازرگان.
11. فى رحاب دعاء كميل، سيد محمّد حسين فضل اللّه.
12. ترجمه دعاى مباركه كميل از مثنوى انسان كامل (شعر)، مفتون همدانى.
13. راز دلباختگان، سيد على‏اكبر موسوى (محبّ الاسلام).
14. اضواء على دعاء كميل، عزّالّدين بحرالعلوم.
15. ترجمه دعاء كميل (200 بيت)، علاّمه محمدباقر مجلسى.
16. ترجمه دعاء كميل (شعر)، شهيد دكتر مصطفى چمران.
و بسيارى از شروح و ترجمه‏هاى ديگر.
روايات
اهل سنّت، كميل را به «قليل الحديث» بودن، متّصف نموده‏اند و اين، مربوط به جوامع حديثى اهل‏سنّت است؛ چرا كه در جوامع و منابع حديثى شيعه، روايات كميل بسيار است.32
بخش پايانى مقاله را با ذكر پنج حديث از كميل، مزيّن مى‏كنيم:
1. امام على عليه السلام فرمود:
يا كميل! مر اهلك ان يروحوا فى كسب المكارم و يدلجوا فى حاجة من هو نائم‏33؛ اى كميل! به خاندانت امر كن در كسب اخلاق كريمانه، سرعت ورزند و به رفع حاجت نيازمندى كه در خواب است، بپردازند.
2. امام رضا عليه السلام فرمود: از جمله فرمايشات على عليه السلام به كميل اين بود كه:
يا كميل اخوك دينك فاحتط لدينك بما شئت‏34؛ دين تو برادرت است؛ پس تا مى‏توانى در مورد دينت احتياط نما!
3. امام على عليه السلام در مورد آداب غذا خوردن به كميل فرمود:
هرگاه غذا مى‏خورى، آرام ميل كن، تا ديگران كه هم غذاى تو هستند نيز بهره‏مند شوند و هنگامى كه بر سر سفره قرار مى‏گيرى، با صداى بلند حمد خدا كن تا ديگران نيز حمد خدا نمايند. و بدين سبب براى تو اجر خواهد بود. معده خود را مملوّ از غذا قرار نده، بلكه بخشى را براى آب و بخشى را براى هوا (نفس) قرار ده.35
4. كميل مى‏گويد: از امام على عليه السلام سؤال كردم اركان اسلام كدام است؟
حضرت فرمود: هفت چيز:
1. عقل كه اساس صبر است؛
2. حفظ آبرو و راستگويى؛
3. تلاوت قرآن، آن چنان كه شايسته است؛
4. دوست داشتن و دشمن داشتن در راه خدا؛
5. شناخت حقّ آل محمّد و معرفت به ايشان؛
6. به جا آوردن حقّ برادران دينى و حمايت از ايشان؛
7. با مردم رفتار نيك داشتن.36
5. اميرمؤمنان على عليه السلام در ضمن وصاياى بسيار مهم به كميل فرمود:
هيچ علمى نيست مگر اينكه من فاتح آنم و هيچ سِرّى نيست مگر اينكه قائم عليه السلام خاتم آن است.37
پى‏نوشت‏ها:
1. نَخَع به معنى دورى، و جسر بن عمرو را از آن جهت «نخع» ناميدند كه وى از قوم خود، فاصله گرفت.
شجره‏نامه كميل تا جدّش جسر، عبارت است از: زياد بن نهيك بن هيثم بن سعد بن مالك بن حارث بن صُهبان بن سعد بن مالك.
كميل را گاهى ابن عبداللّه و نيز ابن عبدالرّحمان گفته‏اند (تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، جمال الدين ابى‏الحجّاج يوسف المزى، ج 24، ص 218، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق؛ تهذيب التهذيب، احمد بن على بن حجر العسقلانى(متوفّاى 852 ق.)، ج 8، ص 390، دارالكتب العلميّه، بيروت، 1415 ق.)
2. سرزمينى نزديك يمن (جنوب حجاز) و داراى جنگل‏هاى بسيار. (معجم البلدان، ياقوت حَمَوى (متوفّاى 626 ق.)، ج 1، ص 529، دار صادر، بيروت). شايد به همين سبب، كميل را به يمن نسبت داده‏اند (يمانىّ).
3. الانساب، سمعانى (متوفّاى 562 ق.)، ج 5، ص 473، دارالجنان؛ اللُّباب فى تهذيب الانساب، ابن اثير جَزَرى (متوفّاى 630 ق.)، ج 3، ص 304، المكتبةالفيصليّة.
4. كسى كه رسول خدا(ص) را درك نكرده يا از ايشان روايت ننموده باشد.
5. الاصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجرالعسقلانى،ج‏3،ص‏325،دارالكتب‏العلميّة،بيروت.
6. انتم الانصار على الحقّ والاخوان فى‏الدّين، والجُنن يوم البأس، و البِطانة دون النّاس، بكم اَضرِبُ المدبِر، و ارجو طاعةَ المُقبل… (نهج البلاغه، صبحى صالح، خ 118).
7. وسايل الشيعه، شيخ حرّ عاملى، ج 30، ص 235، مؤسّسة آل‏البيت.
8. الامالى، شيخ مفيد (متوفّاى 413 ق.)، ص 250 – 247، مؤسّسة النشر الاسلامى، 1412 ق؛ نهج البلاغه، حكمت 147.
اين حديث علاوه بر اينكه در بسيارى از جوامع روايى شيعه نقل گرديده، مورد شرح و بسط فرزانگانى چون: شيخ بهايى (متوفّاى 1031 ق.) در اربعين نيز قرار گرفته است.
9. زمر / 9: «آيا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگار خود اميدوار است [با ارزش‏تر است يا كسانى كه كفر نعمت مى‏ورزند…]؟! بگو آيا عالمان و جاهلان يكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مى‏گردند.»
10. ارشاد القلوب، حسن بن محمد الدّيلمى، ج 2، ص 226، نشر رضى. (دانشوران، اين واقعه را جزء اخبار غيبيه على(ع) ثبت نموده‏اند).
11. «هيت»، شهرى در كنار فرات و نزديك بغداد، داراى نخل‏هاى زياد و آبادانى‏هاى فراوان است. در وجه نامگذارى آن، گفته شده: 1: از عبارت هُوَّةٌ من الأرض؛ به معنى شكاف يا سراشيبى زمين، مشتق شده. 2: به نام بانى آن شهر؛ يعنى هيت بن سَبَنْدى‏ نام گذارى گرديده‏است.(معجم‏البلدان،ج‏5،ص‏420).
12. «قرقيسياء» نيز گفته شده، كه شهرى در نزديكى هيت است. (معجم البلدان، ج 4، ص 328).
13. الكامل فى‏التاريخ، ابن اثير، ج 2، ص 425، دار احياء التراث العربى، 1408 ق.
14. نهج البلاغه، صبحى‏صالح‏وفيض‏الاسلام،نامه‏61.
15. شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج 5، ص 69، مؤسّسةالاعلمى، بيروت، 1415 ق.
16. «جزيره»، محدوده شمال بين النهرين (دجله و فرات) را گويند كه بين عراق و تركيه واقع شده است (المنجد، لويس معلوف).
17. الكامل فى‏التاريخ، ج 2، ص 428.
18. الطبقات الكبير، ج 8، ص 299، مكتبةالخانجى، قاهره، چاپ اوّل، ص 1412 ق.
19. الكامل فى‏التاريخ، ج 3، ص 205.
20. همان، ج 4، ص 472.
21. همان، ج 3، ص 144.
22. معجم رجال الحديث، آيةاللّه خويى، ج 14، ص 128، نشر مدينةالعلم.
23. الطبقات الكبير، ج 8، ص 299.
24. تهذيب الكمال، ج 24، ص 219.
25. همان؛ ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، محمد بن احمد بن عثمان الذهبى (متوفّاى 748 ق.)، ج 3، ص 415، دارالمعرفة، بيروت.
26. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 41، ص 316، داراحياءالتراث العربى.
27. الارشاد فى معرفة حجج اللّه على‏العباد، شيخ مفيد، ج 1، ص 328، علميه اسلاميه.
28. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، ص 96، بنياد معارف اسلامى.
29. دخان / 4.
30. اقبال الاعمال، سيد بن طاووس (متوفّاى 664 ق.)، ص 220، مؤسّسة الاعلمى، بيروت.
31. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شيخ طوسى، ص 774، نشر اسماعيل انصارى.
32. تهذيب الكمال، ج 15، ص 416.
33. بحارالانوار، ج 1، ص 223.
34. همان، ج 2، ص 258.
35. همان، ج 66، ص 424.
36. همان، ج 68، ص 381.
37. همان، ج 77، ص 267.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *