مديريت جنگ

تلخیص : افشين مير افكن

مديريت جنگ: دوران 8ساله دفاع مقدس دوران سرنوشت سازي براي كشور و نظام جمهوري اسلامي بوده است. رويارويي همه جانبه كشور با ارتش مجهز و با پشتوانه عراق در حالي آغاز شد كه آمادگي‌هاي ابتدايي براي درگير شدن در جنگي فراگير در ايران وجود نداشت و كشور تلاطم زده از انقلابي بزرگ تنها به مدد همت و همدلي مردان و زنان افتخارآفرين خود توانست خود را در برابر دشمن پيدا نمايد و مقاومتي شورانگيز را در تاريخ اين كشور ثبت نمايد. اكنون پس از هفده سال از پايان جنگ نوبت آن است كه حقايق جنگ از تلخ و شيرين دستمايه تجربه‌ها و درس‌آموزي‌هاي ملي گردد و اين مهم ممكن نيست مگر آن كه واقع‌نگرانه و به دور از تعصب و البته آينده نگرانه به نقد و بررسي دستاوردها و ناكامي‌هاي دوران 8 سال 59 تا 67 كه دفاع اصلي‌ترين مسأله كشور بود بپردازيم.
نقد دوران دفاع اگر به معناي نفي حماسه‌ها و نيز خلاقيت‌ها و ابتكارهاي بزرگ در مديريت جنگ و راهبري كشور در شرايط جنگي باشد كاري بخردانه نيست و نيز اگر در بازخواني آن دوران تنها به ذكر سلحشوري‌ها و فداكاري‌هاي آن دوران بسنده كنيم حق مطلب را به جاي نياورده ايم و صرفاً از آن دوران اسطوره اي دست‌نيافتني خواهيم ساخت كه به كار امروز و فرداي ميهن نخواهد آمد.
نقد آن دوران بايد بر اساس آينده‌انديشي باشد و نه ماندن در گذشته‌ها. بايد اين اصل را پذيرفت كه در آن دوران نيز مانند امروز مديريت امور در دست انسان‌هايي جايزالخطا بوده است و اگر چه رهبري هوشمندانه امام (ره) در آن زمان در هماهنگي امور و رفع چالش‌ها و مشكلات نقش مؤثري داشته است اما به هر حال مي‌توان روند تصميم‌‌سازي‌ها و تصميم‌گيري‌هاي آن دوران را بازخواني كرد و مورد ارزيابي قرار داد. مسلماً بسياري از واقعيت‌ها و شرايط ويژه آن دوران اثر خود را بر نوع تصميم‌گيري‌هاي كلان مديريت جنگ مي‌گذاشته است كه نمي‌توان در ارزيابي و نقد واقع‌نگرانه از آن غفلت كرد به همين روي نقد منصفانه دوران دفاع مقدس كاري پيچيده اما ضروري است و به نظر مي‌رسد فرصت همه ساله هفته دفاع مقدس بهترين فرصت است براي ارزيابي دوران 8 ساله دفاع. ضرورت ديگري كه در اين مسير وجود دارد پيشگامي عناصر اصلي اداره جنگ و مديريت سياسي و نظامي دوران دفاع در اين امر است. طبيعي است كه نقد همه جانبه و منصفانه آن دوران نيازمند اطلاعاتي همه‌جانبه است و در عين حال انگيزه و اراده براي درس‌اموزي و تجربه و نه صرفاً مچ‌گيري و تخطئه و اگر نيروهايي كه در دوران دفاع در مصادر امر بوده‌اند به اين موضوع مشفقانه و منصفانه و البته به دور از تعصب بپردازند و با گردآوري سؤالات و ابهامات پيرامون آن دوران به پاسخگويي و تدوين تجارب، دستاوردها، ناكامي‌ها، ضعف‌ها و قوت‌ها، تصميم‌هاي درست و اشتباهات صورت گرفته بپردازند طبيعي است كه براي آينده كشور مجموعه‌اي ارزشند از تجارب باقي خواهد ماند.

با اين مقدمه در يادآوري دوران 8 ساله به چند نكته بايد اشاره نمود:
-1)  دوران 8 سال دفاع مقدس دوران به جاي ماندن حماسه‌ها و سلحشوري‌ها و فداكاري‌هاست. خاطراتي بزرگ از دليرمردان و شيرزناني كه جان و مال خود را در راه آرمان و ميهن به ميدان آوردند و ايثارگرانه در برابر دشمن از وجب به وجب اين خاك عزيز حراست نمودند.
آنچه موجب عزت و شرف ملت ما در آن دوران است ريشه در اين فداكاري‌ها و از جان‌گذشتگي ها دارد. براي آنكه آن روحيات و آن ايمان‌ها و باورها همواره زنده بماند و بتواند در آباداني و پيشرفت اين كشور به كار آيد در كنار به كاربستن عوامل تبليغاتي و به كار گيري عناصر هنري در به نمايش كشيدن آن دوران بايد كاري دقيق و علمي نمود.
طبيعي است كه شناخت روانشناسي اجتماعي جامعه ايراني با سابقه و فرهنگ و تاريخ پر فراز و نشيب آن در فهم رفتار ملت ايران در دوران دفاع مقدس و نقش عوامل مؤثر از مديريت كلان كشور تا آرمان‌ها و اهداف ملي در به وجود آمدن آن درجه از همبستگي و مشاركت ملي مي‌تواند مؤثر باشد و لازم است كه اين مهم در دستور كار مجامع علمي و دانشگاهي قرار گيرد و ما حصل آن به حوزه‌هاي گوناگون جامعه ارائه گردد.
-2) نكته بارز و تجربه‌آموز در راهبري كلان سياسي كشور در دوران جنگ برقراري فضاي تفاهم و اعتماد ملي در آن دوران است.
علي‌رغم بحران‌هاي سياسي داخلي و تنش‌هاي گسترده‌اي كه در دو سال اول پس از پيروزي انقلاب بر كشور عارض شد و فضاي خشونت و ترور را از سوي گروه‌هاي تروريستي مخالف نظام جمهوري اسلامي بر كشور حاكم كرد و نيز فضاي نظامي و امنيتي كه به واسطه درگير شدن كشور در جنگي تمام عيار مي‌توانست بر كشور حاكم شود با اين حال رهبري حضرت امام و مديريت سياسي كلان كشور زمينه ساز بروز فضاي همدلي و همبستگي ملي براي فائق آمدن بر مشكلات عديده سياسي، نظامي، بين‌المللي و اقتصادي گرديد.
در اين دوران سخت كه مي توانست دليل موجهي براي توقف روند دموكراسي در كشور باشد اتفاقاً بيشترين دستاورد در زمينه شكل دادن به مسير دموكراسي در كشور به وقوع پيوست. عدم توقف برگزراي انتخابات سراسري در تمام طول دوران هشت ساله و اخذ آراء عمومي حتي در جبهه‌هاي نبرد، مخالفت امام با ريشه‌هاي انديشه استصواب در جريان برگزاري انتخابات مجلس دور دوم و سوم، تحمل و تساهل با مخالفان سر سخت سياست‌هاي كشور در اداره جنگ به گونه‌اي كه عليرغم تندترين انتقادها و اعلاميه‌ها و بيانيه‌هاي انتقاد آميز كه بعضا مورد بهره‌برداري تبليغي دشمن نيز قرار مي‌گرفت سياست نظام هيچگاه به سمت حذف مخالفان و سركوب آنان نرفت و صدور اعلاميه ده ماده‌اي دادستاني در رابطه با فعاليت مسالمت‌اميز همه گروه‌هاي سياسي در آن شرايط نشانه‌اي از سياست كلي نظام در آن زمان بود. مداقه در اين موضوع مي تواند اختلاف انديشه اداره كشور در آن زمان را با رويكردهايي كه در دهه دوم انقلاب حذف فيزيكي تا سرحد قتل‌هاي زنجيره‌اي و انداختن اتوبوس منتقدان نظام به دره پيش‌رفت را نشان دهد.
اگر چه در اين زمينه استثنائاتي نيز وجود دارد كه لازم است در شرايط فراهم به بررسي علل رخداد اين استثنائات پرداخت و آنها را مورد نقد و ارزيابي قرار داد.
3) بيشترين انتقاد و ابهام در زمينه جنگ به موضوع ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و آزادي اراضي اشغالي در سال 61 باز مي‌گردد. اين انتقادات تا حدي بالا گرفته است كه حتي دو سال پيش مجادلات ميان آقاي هاشمي رفسنجاني و آقاي محسن رضايي دو تن از مديران و فرماندهان عالي جنگ به سطح مطبوعات كشيده شد و براي نخستين بار اختلافات ميان مديران جنگ در مورد تداوم جنگ پس از سال 61 و اتخاذ استراتژي «زمين در برابر صلح» را نمودار ساخت.
علاوه بر اين موضوع در سطح نيروهاي تحليل‌گر نظامي و استراتژيك انجام برخي از عمليات هاي نظامي ناموفق در غرب و جنوب كشور نظير عمليات كربلاي 4 و بعضا مسأله تلفات گسترده در عمليات هاي نسبتاً موفق كربلاي پنج و والفجر 8 نيز مورد نقد و ارزيابي قرار گرفته كه بايد اين نقدها علمي‌تر و كاربردي‌تر صورت گيرد و به جامعه عرضه شود.
يكي از وجوه نقد دوران جنگ مباحث ديپلماتيك مديريت سياست خارجي در ارتباط با مسأله جنگ است. طرح‌هاي متعددي براي توقف جنگ ميان ايران و عراق در زمان خود در سطح نظام بين‌المللي مطرح شد كه اصلي‌ترين آن قطعنامه 598 سازمان ملل متحد است نوع مواجهه دستگاه ديپلماسي كشور در برخورد با اين طرح‌ها مي تواند از جنبه‌هاي مختلف مورد نقد و ارزيابي قرار گيرد و به ويژه تأخير در پذيرش قطعنامه 598 كه سرانجام با دادن تلفات و خسارات فراوان به پذيرش آن تن داده شد از مسائلي است كه مي تواند مورد بررسي قرار گيرد.
ابهامات ديگري نيز درزمينه مسائل پايان جنگ وجود دارد. نظير مسأله گزارش دبيركل وقت سازمان ملل در مورد متجاوز شناخته شدن عراق در آغاز جنگ كه مبناي حقوقي قابل قبولي مي توانست براي جامعه بين‌الملل باشد اگر چنانچه در شوراي امنيت سازمان ملل به تصويب مي‌رسيد كه اين اتفاق هرگز نيفتاد و دستگاه ديپلماسي كشور نيز هيچگاه پاسخ نداده كه به چه دليل پيگير اين موضوع در شوراي امنيت نشده است.
به علاوه در مورد غرامت هاي جنگي عليرغم گزارش نماينده ويژه سازمان ملل در اين زمينه و تخمين خسارت 100 ميليارد دلاري توسط آقاي عبدالرحمن فرح و لزوم برگزاري كنفرانسي بين‌المللي براي تأمين خسارات هاي طرفين جنگ ايران و عراق هرگز اين موضوع مورد پيگيري جدي قرار نگرفت و اكنون پس از هفده سال از پايان جنگ مسأله بازپس‌گيري خسارات جنگي به عنوان حقوق مسلم ملت ايران به ويژه پس از تغييرات سياسي در عراق در پرده‌اي از ابهام وجود دارد.
مسأله قرار داد 1975 نيز كه به عنوان مبناي محكم حقوق در نظام بين‌الملل در تبيين و تعيين منافع و حدود ايران و عراق در تعامل با يكديگر پذيرفته شده است نيز مسأله اي است كه نبايد فارغ از از آن در مورد نقد دوران جنگ سخن گفت پاسداري ديپلماتيك و سياسي از اين قرار داد يكي از ضرورت‌هاي مديريت كشور است چرا كه هنوز هم در ميان گروه‌هاي عراقي حتي برخي گروه هاي نزديك به ايران زمزمه‌هايي در مخالفت با مفاد اين قرارداد به گوش مي‌رسد كه لازم است دستگاه ديپلماسي كشور هوشياري كامل را در اين زمينه داشته باشد.
به هر روي دوران هشت سال دفاع مقدس با همه فراز و نشيب‌ها سرمايه‌اي تاريخي است كه بايد با نقد و تحليل اين سرمايه بزرگ چراغي براي راه آينده كشور روشن داشت.
ناگفته‌هاي پذيرش قطعنامه از زبان محسن رشيد
(عضو هيأت مديره مؤسسه مطالعات سياسي و فرهنگي انديشه ناب )
تصويب قطعنامه به معني احقاق حقوق ايران نبود
دنيا نمي‌خواست ما برنده جنگ باشيم
رشيد در  گفت‌وگويش با ايسنا، گفت : آتش‌بس اولين بعد قطعنامه بود. صد در صد به محض پذيرش آتش‌بس، عراق به ايران حمله مي‌كرد. همان‌طور كه بعد از پذيرش قطعنامه، عراق از جنوب و غرب به ايران حمله كرد. با پذيرش قطعنامه توسط ايران، آمريكا احساس كرد به اهداف خود در منطقه رسيده است و از سوي ديگر با توجه به اينكه لجستيك جنگ توسط شوروي و فرانسه تامين مي‌شد، شوروي منافع خود را در منطقه از دست رفته مي‌ديد؛ لذا به شكل جدي‌تر پا به عرصه مخاصمه گذاشت. به صورتي كه حمله پاياني جنگ را عراق و آمريكا انجام ندادند بلكه شوروي و عراق انجام دادند.
وي ادامه داد: آمريكايي‌ها كه در كربلاي 4 به ما برگ زده بودند، بنا به گزارش شفاهي برخي در كربلاي 5 پيغام دادند كه شما از اين به بعد با شوروي مي‌جنگيد. شوروي‌ها نقش مستشاري را در ارتش عراق در دست گرفته‌اند، حال آنكه مستشاران اطلاعاتي آمريكايي در مركزيت فرماندهي ارتش عراق كرسي داشتند. اين بازي دائم انجام مي‌شد. ما اصلا امكان ريسك نداشتيم. در اين ريسك بيش از 80 درصد ما بازنده بوديم و در صورت پذيرش قطعنامه در آن شرايط امكان موفقت وجود نداشت. رشيد گفت: در عين حال ما گفتيم قطعنامه را مي‌پذيريم فقط در روش‌هاي اجرايي آن بحث داريم. به دعوت ما دبيركل سازمان ملل به گفت‌وگو آمد. او را راضي كرديم كه جاي بند دوم قطعنامه كه تشكيل كميته‌ تعيين متجاوز بود را با بند اول كه آتش‌بس بود عوض كند. او پذيرفت. اما عراق با پشتوانه‌ آمريكا و شوروي زير بار نمي‌رفت. به عبارت ديگر آنچه مهم بود دو قطب حاكم بر جهان پيروزي يك كشور جهان سومي را كه از چتر آنان خارج شده نمي‌خواستند و قطعنامه صرفا تغيير صحنه نبرد بود از ميدان رزم به ميز مذاكره. آنان مي‌خواستند فقط اراده ما را در دفاع از خود و چشم‌پوشي از قدرت قدرتمندان بشكنند.
بازي بر سر ميز مذاكره براي آنان شناخته شده بود اما جنگ با عناصري كه مرگ را گوارا فرض كرده‌اند بسيار ناشناخته و دشوار بود.
به گزارش ايسنا وي توضيح داد: از زماني كه كليات قطعنامه پذيرفته شد، تا روزي كه ما دربست بدون كم و زياد قطعنامه را پذيرفتيم، يك سال به طول انجاميد و اين مدت را در حال مذاكره بوديم. ما در روش اجرايي ضمانت مي‌خواستيم. خيلي‌ها در جريان مذاكره بودند، ولايتي، لاريجاني، حسن روحاني، رجايي خراساني و عده‌اي ديگر. اما مذاكره جواب نمي‌داد. دنيا نمي‌خواست ما برنده جنگ باشيم. ما هنوز پيروز نشده بوديم كه فلسطيني‌ها كاسه كوزه اسرائيلي‌ها را به هم ريخته بودند. حزب‌الله لبنان از ارتش اسراييل تلفات مي‌گرفت، واي به اينكه پيروز مي‌شديم. آثار رواني پيروزي ما براي آمريكا، اسراييل و حكومت‌هاي غير مردمي خيلي خطرناك بود. چون نمي‌خواستند ما پيروز شويم راه نمي‌دادند.
عضو هيات مديره موسسه مطالعات سياسي و فرهنگي انديشه ناب ادامه داد: آمريكايي‌ها براي تحميل اين قضيه به ما، پيش‌قطعنامه‌اي را براي شوراي امنيت آماده كردند كه اگر ايران قطعنامه 598 را نپذيرفت تحريم بين‌المللي را بر ايران اعمال كنند. ديپلماسي ما در اين برهه، بهره‌برداري از منافع مشترك با شوروي بود. آمريكايي‌ها بعد از پذيرش قطعنامه وارد خليج فارس شدند. اين عملشان چند معني داشت؛ اولا مي‌خواستند بگويند ما بوديم كه قطعنامه را تصويب كرديم، پس ما برنده جنگيم. 29 تير 66 قطعنامه تصويب شد. آمريكا دو روز بعد ناوگانش را وارد خليج فارس كرد. ثانيا حضور آمريكا در خليج فارس به معني تضمين بقاي حكومت عراق بود. هم‌چنين اهرم فشاري بود عليه ايران كه اگر قطعنامه‌ 598 را نپذيرفت آماده‌ اقدامات شديد آمريكا از نزديك باشد. از طرف ديگر شوروي نمي‌توانست بپذيرد كه آمريكا وارد خليج فارس شود. به قول يكي از نسل اولي‌ها از اينجا مي‌تونست با موشك‌هايش مسكو را هدف بگيرد. در واقع با اين كار آمريكا هم به عراق امنيت داد هم به شوروي و هم ما را تهديد مي‌كرد.
رشيد به ايسنا گفت: ناوهاي آمريكا در خليج فارس را قايق‌هاي تندرو و مين‌هايي كه معلوم نشد چه كسي كار گذاشته و كسي مسووليتش را نپذيرفت، شكست دادند. يعني آمريكا با همه ابهتش در مقابل تجهيزات بسيار اندك شكست خورد. اين البته تحليل نظامي دارد. بحث من نفي امداد غيبي نيست بلكه به جهت اينكه آنها سيستمشان را براي مقابله با چنين حوادثي آماده نكرده بودند، در برابر قايق‌هاي كوچك ناتوان ماندند.
رشيد ادامه داد: اين قصه به شوروي تفهيم كرد كه در قطعنامه بايد هواي ايران را داشته باشد. به ما هم تفهيم كرد كه با برگ شوروي مي‌توان بازي كرد و تحريم آمريكا را عقب انداخت. اين قضايا يك سال تمام ادامه داشت. آمريكا تلاش مي‌كرد شوراي امنيت را عليه ما بسيج كند، ما هم به كمك شوروي نمي‌گذاشتيم.
وي با طرح اين پرسش كه بايد ديد ظرف يك سال چه شد كه كفه جنگ برگشت؟ گفت: توان نظامي ما به چند عامل بستگي دارد؛ لجستيك، نيروي انساني، مديريت، هوشياري استراتژيك و ارتباط توان نظامي با استراتژي ملي از آن جمله است.
در استراتژي ملي و نيروي انساني و مديريت صحنه نقطه ضعفي نداشتيم اما در لجستيك و تدارك جنگ از روز شروع تا پايان جنگ يك هواپيما به هواپيماهاي موجودمان اضافه نشد. تانك‌هاي موجودمان متعلق به قبل از سال 57 بود و بجز غنائمي كه از عراقي‌ها گرفتيم نتوانستيم تانكي تهيه كنيم. تسليحات نظامي ما در رژيم گذشته، كارگزار آمريكايي‌ها و ديگران بود. ما بجز تسليحات سبك و مهمات‌سازي، در صنعت نظامي تجربه‌اي نداشتيم. در تامين اعتبارات هم مشكل بزرگي داشتيم. جنگ نفت تقريبا ما را درمانده كرد. نفتي كه در ابتداي پيروزي انقلاب بشكه‌اي 45 دلار بود، به بشكه‌اي 5 دلار رسيده بود كه كويتي‌ها مي‌گفتند نمي‌صرفد كه ما اين نفت را استخراج كنيم. مشتريانمان را از دست داده بوديم و هزينه‌ بيمه براي صدور نفت به همراه ساير مشكلات اقتصادي به ما فشار مي‌آورد.
رشيد اضافه كرد: البته اختلاف كارشناسي بين فرماندهي عمليات با كادر سياسي وجود داشت. فرماندهي عمليات معتقد بود در شرايطي كه صدام همه كشور را براي جنگ بسيج كرده ما هم تمام كشور را با همه‌ امكاناتش بسيج كنيم. اما بستر اجتماعي و سيستم حاكميت در كشور عراق با آنچه در ايران انقلابي وجود داشت تطبيق نمي‌كرد. امكان نداشت كشور ما با مدل عراق رهبري شود. امام بارها گفتند بترسيد از اينكه حكم جهاد بدهم؛ اما هيچ‌وقت حكم جهاد نداد. ايشان اين فرهنگ شهادت‌طلبي را از راه ارشاد توسعه مي‌داد، نه با دستور. يك جامعه از نوع جمهوري اسلامي اساسا نمي‌تواند مردمش را با اجبار به جبهه بفرستد. نمي‌تواند با ابراز رعب حاكميت كند، نمي‌تواند به ارزاق مردم توجه نكند. از زندگي مردم بكاهد و صرفا به نيروهاي امنيتي و مسلحش بپردازد. اين تناقض در مديريت جنگ مساله‌ ساده‌اي نبود. از سويي جنگ در راس امور بود، از سوي ديگر اتكا به رزمندگان داوطلب. به جهت كمبود اعتبار و به جهت اين‌كه قرار نبود سيستم‌مان را نظامي كنيم آسيب‌هايي را در جنگ پذيرفتيم.
ما زمان مي‌خواستيم تا بندهاي قطعنامه را جابجا كنيم، عراق هم زمان مي‌خواست تا فاو را از ما پس بگيرد. اما وقتي ما در حلبچه مي‌جنگيديم، عراق با شيميايي كردن خطوط دفاعي ما در فاو، فاو را تصرف كرد و موازنه جنگ عوض شد تا آن روز عراق پدافندكننده و ما آفند مي‌كرديم و ابتكار عمل دست ما بود ليكن با حمله به فاو ما بايد در لاك دفاعي مي‌رفتيم و حال آنكه سازمان رزم ما و طرح‌هاي ما، دفاعي نبود. لذا زهر تلخ نوشيديم و 598 را پذيرفتيم. آمريكايي‌ها احساس پيروزي كردند و گاو وحشي عراق دوباره فيلش ياد هندوستان كرد و براي فروپاشي جمهوري اسلامي وارد خاك ايران شد. در اين شرايط كه آمريكايي‌ها از افزايش قدرت صدام حسين در هراس بودند، او را همراهي نكردند.
وي مي‌گويد: با پذيرش قطعنامه توسط ايران و هجوم مجدد ارتش عراق، آن هم با مشاركت سازمان منافقين، شوك بزرگي وارد آمد و پتانسيلي در جامعه ايجاد كرد كه ناتواني ما را در تامين لجستيك جنگ و به دست گرفتن ابتكار عمل پوشش داد.
رشيد مي‌افزايد: امام (ره) با پذيرفتن قطعنامه شوك را وارد كرد. همه مردم براي پيروزي وارد صحنه شده بودند. به يكباره با اين شوك همه به جبهه‌ها هجوم آوردند.
احساس كردند كه هويت‌شان كه امام است در حال شكستن است. بي‌اعتمادي به دشمن را نيز به خوبي لمس مي‌كردند. از سويي هويتي جز امام براي خود متصور نبودند. آمدند از آن آيينه‌اي كه روح ملي‌شان را به تصوير مي‌كشيد دفاع كنند. احساس كردند الگوي صداقت تنها مانده است و كشورشان بدون مدافع.
وي ادامه داد: آمريكايي‌ها كه اين بلا را سر ما آورده بودند، بعد از پذيرش قطعنامه ديدند بازي را باخته‌اند. هرچند ايرباس را زدند و وانمود كردند كه ما در صحنه هستيم اما واقعيت اين بود كه اين بار روس‌ها عراقي‌ها را كه در اول جنگ با 3 لشكر به خوزستان حمله كرده بودند را در پايان جنگ با 13 لشكر به اهواز فرستادند. صدام هم كه از اين حادثه بر خود مي‌باليد، در جنوب قصد خوزستان كرد و در غرب كشور برگي را بازي كرد كه آمريكا را نيز راضي كند. گفت من منافقين را به داخل مي‌فرستم. حكومت ايران به هم مي‌ريزد و از داخل هم منافقين در زندان‌هاي تهران شورش مي‌كنند و با فروپاشي حكومت تهران آمريكا نيز مجبور به بهره‌برداري خواهد بود. اگر آن روز حكمي براي اعدام زندانيان گرفته شد، به اين علت بود. از آن طرف در خوزستان نيروهاي مردمي سه بار عراق را كه به اهواز نزديك شده بود تا لب مرز عقب نشاندند. از آن طرف هم مردم عشاير در غرب كشور همين كار را كردند. تلفات زيادي از عراق گرفته شد و ارتش منافقين از هم پاشيد و شورشگران در زندان اوين اعدام شدند. پس از اين شكست ارتش عراق تجربه گذشته را تكرار نكرد و بر سر مرز بازگشت و آتش‌بس را پذيرفت اما هرگز نه وي و نه اقطاب بين‌المللي براي اجراي مسير بندهاي قطعنامه اقدام جدي نكردند.
لذا اثبات شد كه تصويب قطعنامه به معني احقاق حقوق ايران نبود و صرفا قرار بود صحنه مخاصمه تغيير كند و جمهوري اسلامي ايران در شرايطي آن را پذيرفت كه راهي جز آن نداشت. اما اگر يك سال فعاليت ديپلماتيك براي تنظيم بندهاي قطعنامه به نتيجه نرسيد، اما دست غيب، بيني صدام حسين را به خاك ماليد و پيوند تاريخي ـ سياسي و ديني را بين مردم دو كشور احيا كرد.
مديريت جنگ را متعلق به امام و شهدا ست و در مقايسه جنگ ايران و عراق باجنگهايی كه درمنطقه رخ داده از قبيل جنگ آمريكا درافغانستان و عراق، درمی يابيم
كه اثرات فرهنگی جنگ ما شبيه به يك رستاخيز و انقلاب است. چنانچه مقام معظم رهبریفرمودند اگر امام(ره)سالهاتلاش می كرد تا در جامعه ما يك تحول فرهنگی برمبنای فرهنگ اسلامی شكل بگيرد، اين كار بدون دستاورد جنگ امكان پذيرنبود. درجنگ ۸ساله ما فرماندهی جنگ بعهده يك مرجع دينی و آگاه بود كه بعد از معصومين(ع)شخصيتی با ويزگيهاو جامعيت او در تاريخ ديده نشده است.
جوان امروز ازجوان ديروز به مراتب بافضيلت تراست و بخش عظيمی از آنها مديون همين يادواره هاست و امروز ما شاهديم كه پس از گذشت ۲۶ سال از عمر انقلاب، انقلاب هنوز سرزنده و شاداب و پيروز است و اين بدون بركت خون شهداممكن نيست و اين نتيجه معامله ای است كه امام(ره)با خداا نجام داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *