نویسنده: حسن عباس زاده
چكيده
توسعه پايدار، مفهوم جديدي است كه از طريق پيوند بين ابعاد مختلف توسعه (اقتصادي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي) و توجه خاص به ملاحظات محيطي و حفظ محيط زيست از دهه 80 به طور گستردهاي مطرح گرديد. از سوي ديگر، مديريت دولتي نوين به منظور افزايش مسئوليت مديران به محيط پيراموني خود، از دهه 70 جايگزين مديريت دولتي در مفهوم سنتي آن شد.
لذا در اين مقاله، پس از تشريح «توسعه» در مفهوم سنتي، الگوي جديد آن تحت عنوان «توسعه پايدار» به عنوان اساس فعاليتهاي مديريت دولتي نوين مطرح شده است. سپس مديريت دولتي نوين به عنوان محور توسعه پايدار و ابزار دولتها در كسب اهداف توسعه، پايدار، مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است.
مقدمه
همه ما مطالب زيادي راجع به مفهوم توسعه خوانده يا شنيدهايم و هر كسي از آن تجسمي در ذهن خود دارد. امروزه كمتر واژهاي تا اين حد در محافل اجتماعي – سياسي و خاصه مديريت و اقتصاد مطرح شده است. بهرحال به قول ادبا بايد گفت موضوع سهل و ممتنع است، سهل از آن جهت كه مفاهيم و معاني كلي از آن در ذهن همه هست، ممتنع از آن روي كه تعريف، جزئيات، مرزبندي و مهمتر از همه ساز و كارهاي عملي تحقق توسعه همچنان مورد بحث است.
همه ما از توسعه اقتصادي شناخت داريم و شاخصههاي آن را مثل رشد توليد، افزايش بهرهوري (كارايي)، افزايش درآمد ملي و توليد ناخالص ملي و ….. در نظر داريم. از طرف ديگر، توسعه اجتماعي و شاخصههايي نظير توزيع عادلانه درآمد، برابري و بسط عدالت اجتماعي را نيز ميشناسيم و گفته ميشود كه پس از رشد اقتصادي و حتي به همراه آن و به دنبال كارآفريني، ايجاد اشتغال، به جا و لازم است تا افراد فعال جامعه در چرخه اقتصادي كشور مشغول به كار شوند. همچنين توسعه فرهنگي، از جنبههاي نوين مفهوم توسعه است كه شاخصههايي مثل امكان استفاده متناسب و عادلانه همه از فضاهاي فرهنگي، ارتقاي دانش و معرفت در جامعه و…. را در بر دارد. و همسنگ همه از توسعه سياسي، مؤلفههايي همچون مشاركت عمومي در تصميمگيريها، فضاي باز سياسي، امكان مشاركت همگاني در قدرت صحبت ميشود. افقهاي آينده مديريت، توسعه انساني، نقشها و وظايف دولت در زمينه توسعه و موضوع نظام اداري توسعه يا توسعه نظام اداري در اين مقاله مورد بحث قرار خواهد گرفت.
مفاهيم و ديدگاههاي توسعه
توسعه، فرايندي تعاملي است كه در آن افراد در شبكههاي كاري ياد ميگيرند كه چگونه مشكلات را تعريف و حل كنند. همچنين فرايندي است كه در آن سازگاري همه بخشها افزايش مييابد (Elliott, 1994). صنعتي شدن، فرايندي است که صرفا براي ايجاد نوعي مهارت براي حل مشكل است. مدرنيزم به نشانه و نمادها و مدلهايي (مدهايي) از زندگي تكنولوژيك اشاره ميكند. در حالي كه صنعتي شدن كمتر جنبه اجتماعي دارد، مدرنيزم بيشتر جنبه اجتماعي داشته و در واقع پيامد اجتماعي صنعتي شدن است و «توسعه» فرايندي چند سطحي است كه ميتواند همه مفاهيم پيش گفته را در بر گيرد. ضمنا مدرنيزم يك حالت است، صنعتي شدن نيز خود فرايندي است كه از توسعه بسيار محدودتر است، فرايند توسعه انتهاي باز دارد يعني نامحدود است و بسته نيست (Elliott, 1994).
در ابعاد اجتماعي، شايد نتوان تقدم و تأخري براي ابعاد مختلف توسعه (سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي) در نظر گرفت. به خاطر اينكه در مقايسه با فرد، اجتماع خواصي منحصر به فرد دارد كه با خواص تكتك افراد تفاوت دارد. در بعد فردي مطابق سلسله مراتب نيازهاي مازلو، اكثر افراد از نيازهاي سلسله مراتبي (نردباني) تبعيت ميكنند و تنها با برآورده شدن نيازهاي سطوح پايينتر، نيازهاي سطوح بالاتر مطرح ميشود. مثلا تا در فردي نيازهاي فيزيولوژيك و امنيت تأمين نشود، نياز به احترام و اجتماعي شدن مطرح نميشود و همين طور نيازهاي سطوح بالاتر. بهرحال شايد بتوان گفت كه در سطح اجتماعي نيز، نيازهاي سطوح پايين تر جنبه اقتصادي دارد و نيازهايي مثل توسعه سياسي (مشاركت در تصميمگيري و ….) در ردههاي بالاتر قرار ميگيرند. ولي در نظر گرفتن چرخهاي براي ابعاد توسعه كه در آن ابعاد به شكل تعامل با هم در ارتباطند، جنبه منطقيتري دارد، البته اينكه كدام جنبه توسعه، بيشتر مد نظر باشد بستگي به جامعه مورد نظر دارد، مثلا جامعهاي كه داراي اقتصاد پيشرفتهاي است، اولويت با توسعه سياسي است و بر عكس.
تفاوت توسعه در مفهوم سنتي و پايدار
1 – توسعه پايدار به ملاحظه «منابع طبيعي پايه» به عنوان نخستين محدوديت، اهميت ميدهد، بر خلاف توسعه سنتي كه «سرمايه و قابليت دسترسي» به آن را اولين محدوديت توليد در نظر ميگرفت.
2- سياست اخلاقي «حفظ امكان استفاده حداقل مساوي با ما براي نسلهاي بعدي از منابع طبيعي» شديداً مدنظر توسعه پايدار است.
3- در توسعه پايدار، ارزش تمام منافع و هزينههاي اجتماعي (مثل كاهش منابع) براي تعيين نقش توسعه، بايد در سيستم حسابداري منظور شود يعني آيا هزينهاي كه انجام ميشود با هدف مورد نظر از توسعه سازش دارد يا نه (مثلا تخريب جنگل به چه قيمت؟ ……)
4- در توسعه پايدار، جذب ضايعات توليد، كاركرد اصلي محيط زيست و يك محدوديت در رشد اقتصادي محسوب ميشود، ضمنا جنبههاي فرهنگي، بسط عدالت اجتماعي و …. بيشتر مدنظر است. (Barber, 2004)
مديريت و توسعه
سازمانهاي عصر ما، نقشها و مأموريتهايي فراتر از نقشها و مأموريتهاي سنتي به عهده دارند. در محيطي اقتصادي و اجتماعي، مسئوليت و وظايف جديدي خواسته يا ناخواسته بر دوش آنهاست. سازمانهاي امروزي از يك نهاد صرفا اداري اقتصادي و صنعتي خارج شده و به صورت نهادهاي اجتماعي – سياسي درآمدهاند كه بايد نسبت به مسايل محيط اجتماعي حساس و آگاه باشند، لذا دانش سياسي و اجتماعي لازمه مديريت امروز است و ارج نهادن به منافع عامه و توجه به محيط و هنجارهاي اجتماعي از جمله مسايل مهم همه سازمانها و مديريت است. (الواني ، 1380)
در چنين فضايي با توجه به مشكلات ناشي از توسعه سنتي و افقها و اهداف جديد توسعه، توجه به ميثاق قديم و جديد سازمانها با محيط ضروري به نظر مي رسد. در شكل شماره يك ديدگاه نظري مديريت و سازمان در دنياي آينده را نشان ميدهد و اشاره به قدرت پاسخگويي سازمان در برابر فشارها و انتظارات جامعه نيز دارد. در مدل مذكور، فقط بحث اخلاقيات مطرح نيست، بلكه برخورد عملي و كاربردي با مسايل هم مدنظر است.
افقهاي آينده مفاهيم توسعه و مديريت
در اين مورد دو نظر (پيشبيني) وجود دارد، كه يكي توسعه فزاينده صنعتي و ديگري توسعه انساني و معقول است. ويژگيهاي هر كدام از ديدگاههاي مذكور در شرح ذيل ارائه شده است.
پارادايم فكري توسعه انساني و معقول بر هماهنگي با طبيعت، تأكيد بر جزئي از طبيعت بودن انسان و غنيسازي آن به جاي تسلط و جدايي از طبيعت تأكيد دارد. از نظر برخي انديشمندان، انسان تنها بخش كوچكي از طبيعت و فعاليت او بخش كوچك از خرده سيستم اجتماعي – اقتصادي پوياست. از آنجايي كه مديريت با انسانها سر و كار دارد، قطعا در مبحث توسعه نيز در نهايت صحبت بر سر آنهاست، لذا توسعه نيازمند انسانهاي توسعه يافته نيز هست كه داشتن آمادگي لازم براي كسب تجربه تازه و تغيير، توجه به محيطهاي ديگر به غير از محيط بلافصل خود، آزادانديشي در موضوعهاي مختلف، علاقه مندي به برنامهريزي و سازماندهي در زندگي، اعتقاد به توان اثرگذاري انسان به محيط به جاي اثرپذيري صرف از آن، اعتقاد بيشتر به علم و فناوري، اميد به زندگي و ….. از جمله ويژگيهاي انسان توسعه يافته محسوب ميشود. (fartdo , 2000) امروزه در بعد فكري از تبديل نوع تفكر يا منطق از ابزاري به تفكر و منطق جوهري يا ارزشي (Substantive (value) rationality) صحبت ميشود كه اين امر ميتواند تحولات شگرفي را در رابطه با تفكر توسعه پايدار موجب گردد. برخي خصوصيات نظريههاي جوهري و ابزاري در جدول شماره يك ارائه شده است.
عوامل مؤثر بر توسعه انساني عبارت است از: دولت، وسايل ارتباط جمعي، دستگاههاي اداري، احزاب سياسي،آموزش محيطهاي شهري، مذهب، محيطهاي كاري و … بنابراين، آنچه گفته شد به منظور درك اهميت ابعاد غير اقتصادي و خصوصاً بعد انساني در فرايند توسعه و توجه خاص به مديريت به عنوان محور اصلي در ارتباط با ابعاد مذكور بود. در جامعهاي كه انسانهاي توسعه يافته به وفور يافت شوند، جامعه مورد نظر «مك كلند» يعني جامعه پيشرفته و تكامل يافته پديد و توسعه مييابد.
مديريت دولتي و توسعه
از آنجايي كه بخش خصوصي نميتواند برخي خدمات و كالاها را نظير آموزش، قوانين و ضوابط، ارزشهاي محيطي، دفاع ملي، راهها و بيمارستانها، بهداشت، برخي خدمات رفاهي، حمل و نقل عمومي و ….. را ارائه كند. لذا دولت خدمات مذكور را كه نقش مهمي در توسعه جامعه دارند برعهده گرفته است. از اين رو، كالا و خدمات، اخد ماليات، ارتباط با ساير دولتها، كنترل بر مردم و كالاها، اجراي قوانين متنوع از جمله برون دادهاي دولت محسوب مي شود كه با به كارگيري ابزارها و ساز و كارهاي مديريت دولتي (سنتي و نوين) به وسيله دولت، وظايف پيش گفته به نحو مطلوب انجام ميشود. برخي تفاوتهاي مديريت دولتي سنتي و نوين عبارت است از:
الف – اهداف مديريت دولتي سنتي:
1 – چگونه ما ميتوانيم با منابع موجود، خدمات بيشتر و بهتري را ارائه نمائيم (كارايي).
2 – چگونه ما با هزينه كمتري ميتوانيم سطح خدمات فعلي را حفظ كنيم (اقتصاد).
هدف جديد مديريت دولتي (هدف اضافي مديريت دولتي نوين)
3 – آيا خدمات دولتي، عدالت اجتماعي را گسترش ميدهد (بسط عدالت اجتماعي). عدالت كمال مطلوبي است كه انسانها با آن و به اميد آن زندگي كرده و در جستجوي آن هستند. حس عدالتخواهي و همبستگي اجتماعي، حقوق و حكومت را طلب ميكند. هدف حقوق عدالت است و وظيفه حكومت، انتظام امور براي تحقق عدالت است. و اين دو پديده در عين قدمت، همواره تازگي دارند و پيوسته، نيازمند حقوق حكومت و سياست هستند. بنابراين، مفهوم عدالت اجتماعي، بسيار وسيع است كه شامل فعاليتهاي طراحي شده براي گسترش قدرت سياسي و اقتصادي اقليت در كنار اكثريت افراد جامعه است و عدالت اجتماعي همواره نوعي نگراني و دلواپسي براي مديريت دولتي نوين محسوب ميشود. (Barber, 2004)
ب – روشها و انديشهها:
ج – منطق:
منطق مديريت دولتي نوين بر خلاف مديريت دولتي سنتي كه بيشتر توصيفي، غير عملي و علمي بود، عملگراتر و متكي به روشهاي علمي و تجربه بيشتر است. بنابراين، ميتوان گفت كه مفاهيم مدنظر مديريت دولتي نوين، درون ابعاد توسعه پايدار نهفته و چيزي جداي از آن نيست.
مديريت دولتي نوين و توسعه
«ماسكريو» با توجه به موارد زير استدلال ميكند كه چرا اقتصاد در كل بايد در دست دولت باشد:
1- در تفوق (برتري داشتن) دولت ميتوان بازتاب ايدئولوژيهاي سياسي و اجتماعي را ديد كه با مفروضات مصرف كننده و تصميمگيرنده غير متمركز انطباق ندارد؛
2- مكانيسم بازار نميتواند تمامي فعاليتهاي اقتصاد را انجام دهد و نيازمند هدايت و كنترل است؛
-3 بدون حمايت و تقويت و جانبداري ساختار قانوني دولت، ترتيبات و مبادلات قراردادي براي به كارگيري نظام بازار وجود نخواهد داشت؛
-4 برخي كالاها و خدمات را به دليل ويژگيهايشان، بازار هرگز نميتواند توليد كند، مثل «مسئله برگشت به غير».
مسئله «برگشت به غير» در مقابل «برگشت به خود»، اشاره به كالاها و خدمات خاصي دارد كه فردي ممكن است در آن هزينه (سرمايهگذاري) كند اما منافعش به ديگران هم برسد. مثل هزينه سالمسازي هواي آلوده كه حتي كسي كه براي آن هزينهاي متحمل نشده هم از منافع آن بهرهمند ميشود، لذا گفته مي شود كه بازار در مورد كالا «برگشت به خود» و نه «برگشت به غير» را مد نظر دارد. (ماسكريو، 1995)
-5 ارزشهاي اجتماعي، لزوم اعمال تعديلات دولتي را در زمينه توزيع ثروت و درآمد و ارشاد آن را لازم ميسازد؛
6- نظام بازار به ويژه در اقتصاد پيشرفته مالي، الزاما اشتغال بالا، ثبات قيمتها و نرخ مطلوب رشد اقتصادي و اجتماعي را به ارمغان نميآورد و نيازمند سياستهاي عمومي است؛
-7 نرخ تنزيل كه در تعيين ارزش آينده (نسبت به حال) مصرف به كار ميرود، از نظر بخش خصوصي و عمومي ممكن است متفاوت باشد. (ماسكريو، 1995)
بنابراين، دخالت دولت در فرايندهاي اقتصادي به خصوص در اقتصاد توسعه به مفهوم جديد آن، ضروري و محوريترين نقش است.
توسعه و نقشها و فعاليتهاي مديريتي دولت
1- برنامهريزي توسعه: «ادوارد ميسون» با تأكيد بر عدم شباهت توسعه، انقلابهاي كلاسيك صنعتي تكنولوژيك و اقتصادي، نقش دولت را در رهبري برنامههاي توسعه، اصليترين نقش ميداند. همچنين «موريس هربرت داب» با حمايت از برنامه ريزي، دو روش توسعه يعني انحصار خصوصي و تمركز دولتي را مطرح و تنها دولت را قادر به برنامهريزي چنين كار دشواري ميداند.
2- سازماندهي: جايي كه هر فعاليت كوچك نيازمند ساز و كار و تشكيلات منظم است فرايند عظيمي مثل توسعه قطعاً متشكلترين سازهها و ساختارها را ميطلبد و شروط توسعه پايدار سياسي – اجتماعي هستند و دولت مسئول طراحي چهار سيستم: 1- فني با حداكثر بهرهوري، 2- توليدي با تأكيد بر محيط، 3- اجتماعي و 4- اقتصادي با تأكيد بر دانش كافي به منظور دستيابي به توسعه پايدار است. «اندرسون» تأمين زيرساخت اقتصاد را وظيفه دولت ميداند و ايجاد تشكيلات و نهادهاي دولتي و رهنمود تشويق مردم به تشكيل سازمانهاي غيردولتي بخصوص در امور عامالمنفعه را در رابطه با ملاحظات محيطي و زيستي كاركردي مهم ميداند كه فقط از عهده دولتها بر ميآيد.
3- كنترل: مديريت دولتي درصدد تغيير سياستها و ساختارهاي ممنوع كننده عدالت است، از اين رو اهداف متناقض بخشهاي مختلف فراسيستم اجتماعي توسعه ايجاب ميكند كه عامل مافوق بر كل سيستم جامعه، نظارت – كنترل و مراقبت دايم داشته باشد. به علاوه حساسيتها و ملاحظات محيطي، فرهنگي و اجتماعي و علايم هشداردهنده مورد توجه در توسعه پايدار، لزوم گرفتن بازخورد دايمي از چرخههاي مختلف فعاليتها را مطرح ميسازد. همچنين كنترل اصل آهنين منافع شخصي يعني خودخواهي غريزي نشأت گرفته از اميال شخصي و بعد فردي انسانها كه ميل به تحت الشعاع قرار دادن منافع ديگران در قبال منافع شخصي دارد، نيز از كاركردهاي دولتها محسوب ميگردد. لازم به ذكر است كه «اصل آهنين منافع شخصي» اشاره به قدرت يافتن رهبران و عدم كنترل عملكردهاي آنان از سوي زيردستان دارد كه توسط «روبرت ميشل» نويسنده مشهورايتاليايي مطرح شده است.
4- هماهنگي: اهداف و فعاليتهاي متفاوت بخشهاي مختلف و تجربه تلخ توسعه و رشد سرطاني برخي بخشها در گذشته كه مشكلات عديدهاي را گريبانگير بشر كرده است، لزوم هماهنگي در اهداف و فعاليتها را از سوي رهبري قوي، مقتدر و توانا طلب ميكند كه به سبب ماهيت كار فقط از فرماندهي به نام دولت ساخته است. مثلا از نوعي هماهنگي به نام هماهنگي سياسي ياد ميشود. به طور مثال، انجام هماهنگي بين بخشهاي دخانيات و بهداشت كه كاملا در اهداف و روشها تضاد دارند، مستلزم نوعي هماهنگي سياسي و منوط به دخالت دولت است.
5- هدايت: فرايندي به وسعت پيچيدگي توسعه با اهداف متضاد بخشهاي دروني، نيازمند هدايت و برقراري سيستم ارتباطي و اطلاعاتي قوي و رهبري قدرتمند است كه فقط دولتها از عهده آن بر ميآيند.
سياستگذاري و تصميمگيريها
شايد حساسترين نقش را مديريت دولتي در اين نفش ايفا ميكند، عناصر اصلي خط مشيگذاري دولت در توسعه پايدار از نظر «بريانت» عبارتست از:
1- پذيرش مفهوم توسعه پايدار، 2- يكپارچه كردن ملاحظات محيطي در اهداف توسعه 3- در نظر گرفتن ابعاد محيطي در تمام بخشهاي توسعه 4- استفاده پايدار از منابع طبيعي، مهمترين سياستهاي محيطي توسعه است كه فقط از عهده دولت فراگير و تصميمگيرندگان آن بر ميآيد. (furtudo, 2000) «بريونز» (1991)، علاوه بر موارد پيش گفته سياستهاي ديگري نظير دروني كردن ملاحظات محيطي در برنامههاي توسعه، مشاركت، تحصيلات و آموزش را در سياستهاي توسعه مطرح ميكند. لذا با توجه به بينالمللي بودن مسايل محيطي در توسعه، شعار عدم كفايت تلاشهاي داخلي مطرح شده و اتخاذ سياستهاي خارجي مناسب هم براي كشور و نيز هماهنگ با ديگران از اساسي ترين وظايف دولت است.
بنابراين، اتخاذ سياست مناسب خارجي و ارتباط با ديگر ملتها و دولتها، از اساسيترين نقشها و مأموريتهاي دولتهاست كه از جمله نقشهايي است كه انتقال آن به بخشهاي غيردولتي امكان پذير نيست فلذا در امر توسعه نيز وقتي مفاهيم بينالمللي مطرح شود، دولتها حساسترين نقش را ايفا ميكنند. نقشي كه فقط از دولتها ساخته است.
توسعه پايدار و مديريت دولتي
حداقل به دو طريق ميتوان بين مديريت دولتي و توسعه پايدار پيوند ايجاد كرد. اين حلقه پيوند را مديريت توسعه پايدار ميناميم. در معناي نخست مديريت توسعه پايدار ميتواند به معناي اداره كردن توسعه پايدار و يا يافتن استراتژيهايي باشد كه بدان طريق آرمان توسعه پايدار ميتواند جنبه عملي به خود بگيرد. اين تفسير ضرورت انواع تحقيقات در همه سطوح دولت و در همه جوانب زندگي را ايجاب ميكند. اگر قرار باشد ايدهاي، رفتارها و اولويتهاي ما را تغيير دهد نياز به برنامههايي خواهيم داشت كه بتواند ما را در تبديل آن ايده به واقعيت كمك كنند. در معني دوم، ميتوان مديريت توسعه پايدار را به عنوان حوزهاي فرعي تصور كرد كه بر پايداري توسعه مديريت توجه دارد. در اين زمينه نياز به پژوهشهايي درباره محيط متغير مديريت دولتي و استراتژي مورد نياز براي تطبيق مديران دولتي و متخصصان مربوطه با تغييرات مزبور است (Redelift, 2002).
نظام اداري توسعه
در بحث نظام اداري توسعه، بين كاربرد واژههاي مديريت (Mangement) و اداره امور (Administration) تفاوت وجود دارد. اداره امور به معني هدايت، كنترل، مديريت امور، امور عمليات و …. است. در حالي كه مديريت به معني هدايت، كنترل مجموعهاي از امور يك نفر براي ايجاد تغيير است. «وايت» اداره امور عمومي را فراتر از مديريت ميداند. بهرحال مهم اين است كه بدانيم اداره امور عمومي شامل هر سه فعاليت دولت (قضايي، قانونگذاري، اجرايي) است و فقط بخش اجرايي را شامل نميشود. «روزبنلوم» اداره امور بخش دولتي را استفاده از نظريه و فرايندهاي سياسي، مديريتي و قانوني براي انجام تكاليف دولتي، قانونگذاري، اجرايي و قضايي به منظور تأمين وظايف انتظامي و خدماتي براي كل جامعه يا بخشي از آن ميداند. (هيوز 1997)
با توجه به مطالب پيش گفته ميتوان گفت كه نظام اداري، ماشيني اجرايي دولت و مرتبط با سه قوه است و اين ماشين عوامل چهارگانه قوانين و مقررات، ساختار تشكيلاتي، سيستمها و روشها و منابع انساني را جهت ايفاي نقش خود در اختيار دارد.
در مورد رابطه تحول نظام اداري و توسعه دو نكته زير قابل بحث است:
الف – رابطه نظام اداري و توسعه دو جانبه است يعني از يك طرف تأكيد بر كاراتر كردن و اقتصادي كردن نظام اداري است (كارايي) و از طرف ديگر، بر ايجاد نظام اداري تسهيل كننده توسعه تأكيد ميگردد (لزوم تأكيد بر اثربخشي به جاي كارايي).
ب – تا زماني كه نقش و رسالت دولت مشخص نشود و تعريفي از توسعه در جامعه ارائه نشود سمت و سوي تحول نظام اداري كشور مشخص نخواهد شد. لازم به ذكر است كه سمت و سوي توسعه در هر كشور كاملا سياسي و متأثر از ايدئولوژيهاي حاكم بر جامعه است.
از اين رو، مفهوم توسعه و توسعه يافتگي دربرگيرنده ترقي و پيشرفت همه جانبه، بهبود كيفي و شاخصهاي اقتصادي، ارتقاي سطح تعليم و تربيت، آموزش حرفهاي، ارتقاي بهرهوري، ارتقاي سطح عمومي زندگي و …. است. از نظر «محمدالبوري» توسعه عبارت است از: قابليت به دست آوردن ايدهآلهاي اساسي در زندگي فرد، خانواده و اجتماع و اداره كردن كشور در اين راستاست. در تعريف ديگري، «البوري» توسعه را توان تصميمگيري در شكل دادن مجدد محيط فراگير خود (سياسي، اقتصادي، اداري و ….) از طريق بسيج منابع ملي توسط يك ايدئولوژي كه تقريبا به آن اعتقاد دارند، ميداند.
بنابراين، نوع تعريف از توسعه، سمتگيري نظام اداري در جهت توسعه را مشخص ميكند و تفاوت تعاريف نوعي ابهام را براي نظام اداري توسعه موجب ميشود. «ميرسپاسي» معتقد است كه نظام اداري توسعه از عوامل زير تشكيل شده است:
-1 وضع قوانين و مقررات حمايت كننده از توسعه و سرمايهگذاري ؛
2- ايجاد تشكيلات و ساختارهاي مناسب سازماني در راستاي قوانين و مقررات موضوعه؛
-3 ايجاد سيستمها و روشهاي حمايت كننده و تبديل كننده اجراي برنامهها در راستاي تحقق اهداف برنامه؛
-4 تحول در ساختار و رفتار منابع انساني سازمانهاي دولتي و تقويت فرهنگ سازماني مشتري مدار در نظام اداري (ميرسپاسي، 1378).
ويژگيهاي ساختار نظام اداري توسعه از نظر «ميرسپاسي» عبارت است از:
الف – ساختار نظام اداري در گرايش مديريت (اقتصادي) آن:
– ساختار نظام اداري در اين راستا تا سلسله مراتبي با تأكيد بر ساختارهاي وظيفهگر است؛
– اجراي دقيق قوانين و مقررات و نظم و انضباط اداري ؛
– انتصاب و انتخاب مديران بر اساس نظام شايسته سالاري.
ب – ساختار نظام اداري در گرايش سياسي: در اين زمينه، اداره امور فرايندي سياسي است. «ولالس» ميگويد: «اداره امور در نهايت مسئلهاي در حوزه تئوريهاي سياسي است»؛
– دراينجا، اهداف سياسي مهم است و اثربخشي سازماني بر كارايي مقدم است؛
– ساختار سازماني مناسب انعطافپذير با تكيه بر اهداف سياسي نه كارايي؛
– ساختار ارگانيك با حداقل سلسله مراتب و حداكثر تفويض اختيار؛
– انتصاب بر مبناي وفاداري سياسي و همسوئي كاركنان با سياست حاكم.
ج – ساختار نظام اداري در گرايش حقوقي: شبيه ساختار در گرايش سياسي است اما تأكيد بر احقاق حقوق مردم و توجه خاص به قوه قضائيه دارد.
– رعايت انصاف و حمايت از مردم براي اينكه با آنان به طور غيرقانوني رفتار نشود و
رعايت حقوق فردي و جمعي بشود؛
– رعايت حقوق مردم در چارچوب قانون اساسي؛
– تساوي همه در برابر قانون.
موانع تحول نظام اداري ايران از نظر «ميرسپاسي» عبارت است از:
1 – نظام اداري جديد در راستاي كدام تعريف از توسعه و با تداوم هدف شكل ميگيرد؛
2 -توسعه نظام اداري (كارايي) مورد نظر است يا نظام اداري توسعه (اثربخشي).
3 – كدام نگرش بر تحول نظام اداري حاكم است (سياسي، حقوقي يا اقتصادي و مديريتي). (شكل 2)
به طور كلي ميتوان نتيجه گرفت كه نظام اداري توسعه كه بر اثر بخشي بجاي كارايي تأكيد دارد. در راستاي توسعه پايدار عمل ميكند اما توسعه نظام اداري بر كاراتر (اقتصاديتر) كردن نظام اداري براي انجام كارآتر امور تأكيد دارد. بنابراين، چرخه توسعه با محوريت نظام اداري در شكل شماره 3 ارائه گرديده است.
نظام اداري كه خود از تعامل سيستمهاي فرهنگي – اجتماعي، سياسي و اقتصادي بوجود آمده است در توسعه پايدار بعنوان فرآيندي كه خود شامل ابعاد (سياسي، اجتماعي – اقتصادي و فرهنگي) است نقش محوري را ايفا ميكند ضمن اينكه تعامل چهار
خرده سيستم فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي، محيط انساني را تشكيل داده و خود محيط انساني جزئي از محيط اكولوژيك است كه با آن در حال تعامل (داد و ستد) است (redelift , 2002).
نتيجهگيري
از آنجايي كه سازمانهاي امروزي از يك نهاد صرفا اداري، اقتصادي و صنعتي خارج شده و به صورت نهادهاي اجتماعي – سياسي در آمدهاند كه بايد نسبت به محيط پيرامون خود حساس و آگاه باشند، لذا در اين مقاله يكي از مباحث مهم مديريت يعني مديريت دولتي نوين و تأثير آن بر توسعه پايدار كه تاكنون توجه چنداني به آن نشده است مورد بررسي و تحليل قرار گرفت و اين نتيجه حاصل شد كه با توجه به مفهوم توسعه پايدار به عنوان مهمترين بحث مديريت دولتي به نظر ميرسد اساسيترين كاركرد مديريت دولتي نوين با نظام اداري توسعه، تفاوت چنداني نداشته باشد و مديريت دولتي نوين با تأكيد بر اين كاركرد، همان نظام اداري توسعه است كه ميتواند نقش مهم و ارزندهاي را در دست يافتن به توسعه پايدار ايفاء كند.
منابع و مآخذ مورد استفاده:
۱- الواني، سيدمهدي (1380) مديريت عمومي، تهران: نشر ني.
۲- ماسگريو، ريچارد (1995)، ماليه عمومي در تئوري و عمل، ترجمه مسعود محمدي و يداله ابراهيمي فر، جلد اول، تهران، انتشارات سازمان برنامه و بودجه.
۳- هيوز، آون (1377)، مديريت دولتي نوين، ترجمه سيدمهدي الواني و خليل شوريني، تهران، انتشارات مرواريد.
۴- الواني، سيدمهدي (1379)، خط مشيگذاري عمومي، چاپ اول، تهران، انتشارات مهراج.
۵- ريموند، افميكسل (1376)، توسعه اقتصادي و محيط زيست، ترجمه حميدرضا ارباب، تهران، نشر مرواريد.
۶- هاشمي، محمد (1378)، حقوق اساسي، تهران، نشر دادگستر.
۷- جيروند، عبداله (1366)، توسعه اقتصادي، تهران، انتشارات مولوي.
۸- الواني، سيدمهدي، “مديريت توسعه پايدار”، فصلنامه مديريت و توسعه، شماره 4، بهار 1379.
۹- ميرسپاسي، ناصر، “مديريت دولتي در سه نگاه”، فصلنامه مديريت دولتي، شماره 38، تابستان 1376.
۱۰- ميرسپاسي، ناصر، “نگرشي راهبردي بر نظام اداري و توسعه”، فصلنامه مديريت دولتي، شماره 43، بهار 1378.
۱۱- شوماخر، ارنست (1365)، كوچك زيباست، ترجمه علي راميني، تهران: انتشارات سروش.
۱۲- دراكر، پيتر (1375)، مديريت آينده، ترجمه عبدالرضا رضايينژاد، تهران: انتشارات خدمات فرهنگي رسا.
14 – Pagiola , Stefano, (1998), Toward New public Administration, Rout ledge, Ltd.
15 – Barber, Michael, (2004) , Public Administration and sustainable Development, Plymouth, macdonald & Evans Ltd.
16 – Furtado, J.I, (2000), Economic development & Environmental sustainability, Washington,D.C, world Bank.
17 -Liebenthal , Andres, (2002), Promoting environmental sustainability in development , Washington, D.C, world Bank.
18 – World Bank, (1997), World Development Report: The challege of Development, Oxford university press.
19 – Martin, Brown, (1999), Culture in sustainable Development , Washington,D.C,The world Bank.
20 – Redelift,M.and sage colinceds, (2002), Strategies for sustainable Development, Jhon wiley and sons, New york.