مديريت علوی نياز عصر جديد

نویسنده: علی رضا زکی زاده

مديريت در جهان از عظيم‌ترين و باارزش‌ترين سرمايه‌ها و ارکان هر جامعه محسوب مى‌شود. بنابراين پرورش و آموزش مديرانى کارآمد، فعال و خلاق در تمام سطوح جامعه يکى از وظايف جوامع بشرى است. زمانى مى‌تواند يک جامعه به سوى تکامل پيش رود که مديران لايق و کاردان در آن به فعاليت مشغول باشند. هرگز نمى‌توان بدون وجود سياستمداران، برنامه‌ريزان و مديران آگاه و توانمند به توسعه مطلوب دست يافت. امروزه مديران بايد به حکم ضرورت از آخرين يافته‌هاى علمى اطلاعات کافى داشته باشند. اگر مديران افرادى ناآگاه يا بى‌اطلاع و غيرخلاق باشند جامعه را به سوى تباهى سوق خواهند داد. به گفته مولاى متقيان در نهج‌البلاغه “اينان محور مرکزي، نگه‌دارنده سنگ آسيا و عمود برپا دارنده خيمه زندگى اجتماعى‌اند.”

تعريف مديريت
مديريت همانند عشق و زيبايى مقوله‌اى است که هرکس وجود آن را درک مى‌کند اما نمى‌تواند آن را تعريف کند. تعريف مدير دشوار است اما وقتى آن را ببينيد، مى‌شناسيد. مديريت مقوله‌اى است در علم جامعه‌شناسى که بيشترين مطالعات روى آن انجام شده و کمترين درک از آن وجود دارد. در اين زمينه مى‌توان چهار راهبرد يا چهار شاخص يا چهار نوع مهارت انسانى مشترک در مديران را تعريف کرد؛
1- مديريت متمرکز بر هدف و داراى چشم‌انداز راهگشا
2- مديريت معنابخشى و جهت‌دهى به چشم‌انداز
3- مديريت اعتماد و اعتمادسازي
4- مديريت خويشتن و جستجو براى آگاهى و عزت‌نفس

مديران چگونه در راه تحقق روياهاى خود معنا مى‌آفرينند؟
هدف مدير تنها توضيح يا آشکارسازى نيست، بلکه خلق معناست. يکى از عوامل ضرورى در مديريت ظرفيت تاثيرگذارى و ايجاد معنا براى اعضاى سازمان است. انسان‌ها نيازمند هدف‌هاى بامعنا هستند. هدف نهايى نبايد چندان کهنه و قديمى باشد که از برانگيختن و به‌شوق درآوردن کارکنان باز بماند، بلکه بايد بامعنا و پرطنين باشد. کار مديران اين است که جهت حرکت را مشخص کنند و به‌ کار معنا بدهند. اگر هدف و معناى کار را به کارکنان گوشزد کنيم، کارايى و بهره‌ورى آنها تقويت مى‌شود. انسانها نه تنها دنبال هدف هستند، بلکه مى‌خواهند در محيط کار نيز حکمت و معناى کار براى آنها معلوم باشد. محيط کار بسيارى از کارکنان را سرگرم مى‌کند، اما دل و جان آنها را درگير نمى‌کند. رضايت شغلى و بامعنا بودن محيط کار با هم خيلى فرق دارند. از نظر بيشتر افراد رضايت يعنى پيروى از معيارها. مى‌توانيم آنچه را از ما مى‌خواهند و توقع دارند، انجام دهيم اما معنادار بودن اين نيست. در محيط هدفمند و بامعنا، کمتر پاى بايدها و توقعات در ميان است و بيشتر به رسالت و خشنودى‌ها پرداخته مى‌شود. انسان‌ها دوست دارند کار خوب انجام دهند. مى‌خواهند حاصل چند ساعتى که در محيط کار مى‌گذرانند بيش از آن چيزى باشد که توليد مى‌کنند. با چرب‌زبانى و شيرين سخنى نمى‌توان افراد را از کار عادى به جهاد واداشت.

جايگاه مديريت خويشتن و خودشناسى کجاست؟
مديريت خويشتن عبارت از شناخت مهارت‌هاى خود و به‌اجرا گذاشتن موثر آنهاست. مديريت خويشتن مقوله‌اى بسيار حساس است و بدون آن رهبران و مديران بيشتر صدمه خواهند زد تا اينکه کار خوب انجام دهند. يک مدير ناوارد، درست مثل يک پزشک ناوارد، زندگى را تلخ مى‌کند. پايه و اساس مديريت، خودشناسى است.

خودشناسى از کجا آغاز مى‌شود؟
ما همگى براى کشف توانايى‌هاى ذاتى خود، شناخت خود و بازگشت به خويشتن، در طول زندگى با چالش‌هاى زيادى مواجه هستيم. اولين قدم در راه خودشناسي، فهم نقاط قوت و ضعف خويش است. هيچ‌کس جز خود فرد نمى‌تواند به او ياد دهد که خودش باشد و خودش را تشريح کند. يکى از مهمترين درس‌هاى مديريت، گوش دادن به نداى درون است، اما در عين حال درس‌هاى ديگرى نيز براى خودشناسى وجود دارند مانند توجه به اين نکات که هرکس بهترين معلم خود است، بايد مسئوليت‌‌پذير بود و از هيچ‌کس گله نکرد. شما مى‌توانيد هرچه را که مى‌خواهيد ياد بگيريد. درک حقيقي، انعکاس تجربه‌هاى شماست.
مديران افرادى هستند که قادرند خود را کاملا توصيف کنند، يعنى مى‌دانند که هستند، نقاط قوت و ضعفشان چيست و چگونه نقاط قوت خود را بروز دهند و نقاط ضعف خود را جبران کنند. آنها مى‌دانند که چه مى‌خواهند، چرا مى‌خواهند و چگونه بايد ارتباط برقرار کنند و به هدف‌هايشان دست يابند. افرادى که نمى‌توانند خود را بيابند يا بازگشت به خويشتن داشته باشند مجبورند ايده‌هاى دست دوم داشته باشند و نقشى را که ديگران براى آنها نوشته‌اند، بازى کنند.

شخصيت يا منش مدير
يکى از مهمترين عنصر مديريت، شخصيت و منش است. منش، لباس عاريتى نيست بلکه هويت انسان است. منش اسلوب و روشى سطحى و ظاهرى نيست. مديران بايد نسبت به زيردستان خود صداقت و همدلى داشته باشند و به تعهدات و وعده‌هاى خود پايبند بمانند و گفتار و کردار آنها بر هم منطبق باشد. در مديران راستين بين حرف و عمل فاصله‌اى نيست. منش، صداقت در گفتار و کردار است. مديران راستين کسانى‌اند که شخصيتى نيرومند دارند و در اصول خود ثابت‌قدم هستند. کسب منش و آموختن قضاوت درست از هر کار ديگرى مشکل‌تر است.

آيا مديران مدير به دنيا مى‌آيند يا ساخته مى‌شوند؟
اين گفته را که مديران، مدير به دنيا مى‌آيند نه اينکه ساخته مى‌شوند و اينکه بعضى‌ها مى‌گويند مديران با نيرو و نبوغى خارق‌العاده که در آينده به کار مديريت آنها مى‌آيند، پا به جهان مى‌گذارند باور نکنيد. حقيقت آن است که ظرفيت‌هاى مديريتى را مى‌توان فرا گرفت. البته ياد گرفتن آسان نيست، فرمول ساده‌اى وجود ندارد که مثل کتاب آشپزى راه را نشان دهد، بلکه مدير شدن طى فرآيندى عميق، انسانى و پر از سعى و خطا و پيروزى و شکست حاصل مى‌شود. يادگيرى مدير شدن تا حدى شبيه ياد گرفتن پدر شدن يا عاشق شدن است. بنابراين مديريت قابليتى اکتسابى است نه فطري. در بدن انسان هيچ‌ ژنى وجود ندارد که خاصيت مديريتى داشته باشد. هنر مديريتى اصولا حين کارآموخته مى‌شود. هيچ‌کس هنر مديريتى خود را در اثر گذراندن چند واحد درسى دانشگاهى يا در اثر گرفتن مدرک کارشناسى ارشد يا دکتراى مديريت به دست نياورده است. مديران اين هنر را عمدتا از روساى در سازمان چه خوب و چه بد ياد مى‌گيرند.

مديران امروزي
در اين زمانه نوع مديريت عوض شده است. کسانى که گمان مى‌کنند يک تنه مى‌توانند همه کارها را روبه‌راه کنند، به خطا مى‌روند. پيدايش گروه، تيم، انجمن و مطرح شدن عناوينى نظير شرکت و مشارکت، همکارى و همياري، نشانه پايان يافتن عصر “مردان بزرگ”‌ است. گوهر اين زمانه مشارکت و همکارى دسته‌جمعى است. بايد اين فکر را کنار گذاشت که اعتبار همه دستاوردهاى بزرگ، حاصل کارهاى شخص اول سازمان است.
گاه تصور مى‌شود که مهارتهاى مدير مقوله‌اى فطرى و ذاتى است و با تولد آدمى همراه است، يعنى مديران مدير به دنيا مى‌آيند، نه اينکه ساخته مى‌شوند. اين نظريه “مرد قهرمان”‌بود وقتى اين نظريه در توضيح مديريت شکست خورد، نظريه ديگرى جايگزين آن شد که معتقد بود حوادث بزرگ مديران را مى‌سازد.

مهرورزى
مهرورزيدن و دوست داشتن ديگران يکى از بزرگترين راز کاميابى هر مدير است.
قدرت عشق و قانون محبت و نيک خواهي، گره‌گشاى هر مشکل و گرفتارى است.
چند نکته پيرامون شيوه مهرورزيدن و رسيدن به آرامش در مديريت؛
-در همه کارهايتان تعادل داشته باشيد. در هيچ کارى نه افراط خوب است و نه تفريط.
-اولين و مهمترين خصوصيت شخصى که به لحاظ عاطفى پخته است، داشتن تصويرى خوب از خويشتن در ذهن است. وقتى شخص خود را پذيرفت، مى‌تواند ديگران را نيز بپذيرد و به کار و حال و وضع آنان توجه کند (جوينپر 1376.)
يک انسان بالغ و يک مدير کاردان، آماده پذيرش راههاى جديد است. او سازمان يافته است، اما اسير روش‌هاى خود نيست و آمادگى دارد که بگويد: “نمى‌دانم” يا “اشتباه کردم”.
موفقيت، ثروت وقدرت گاهى به انسان کمک مى‌کنند نه هميشه.
-وقتى يک مدير هوشيار و دانا بداند که هرچه بينديشد، مى‌تواند خلق کند، پس هر چه را جستجو کند، مى‌يابد. مدير عزيز! بلند شو و از خود شروع کن. بگو اول خودم را تغيير مى‌دهم، در خودم سازندگى روحى و اخلاقى ايجاد مى‌کنم و منيت‌هايم را از بين مى‌برم، سپس به دنبال چگونه بهتر زيستن مى‌گردم.
-يکى از راههاى کاميابى و رسيدن به آرامش، استفاده از واژه نعمت‌آفرين “چگونه” به جاى واژه اعتراض‌آميز “چرا”ست. مثلا به‌جاى اين که بگويى چرا اين کار را نکرديد؟ چگونگى انجام آن کار را به ديگران بنمايانيد.
همان‌گونه که مى‌انديشيد عمل کنيد. وقتى در انديشه خود نسبت به ديگران منفى‌نگرى و پيشداورى داريد، چگونه مى‌توانيد محيطى آرامش‌بخش داشته باشيد. (کاکيا 1383)
-پژوهش‌ها نشان مى‌دهند که فرسوگى از کار، در بسيارى از مديران مدرسه‌ها با انديشه‌هاى منفى آغاز مى‌شود و پيامدهاى نامطلوبى به‌دنبال دارد.
-براى اينکه بتوانيم به خوشبختى و آرامش که هدف همه مديران سازمان‌ها و در کل هدف همه انسان‌هاست برسيم بايد با توکل به نيروى لايزال الهى و تکيه بر معبود ياس را به اميد و کينه را به محبت تبديل کنيم. خداى رحمان‌نجات بخش ما انسانها و بهترين يارى‌دهنده است.
-دانا و آگاه بودن در زمينه‌اى که بر آن مديريت مى‌کنيم، از اصلى‌ترين شرط‌هاى برنده شدن در فعاليت مديريتى است. بالا بردن دانايي، وظيفه اصلى هر مديرى است. مطمئن باشيم که اگر از موضوعى درک درستى نداشته باشيم، نخواهيم توانست در مديريت آن موفق شويم. براساس اين اصل بايد بخشى از فعاليت‌هاى روزانه ما به گسترش دامنه آگاهى‌هايمان اختصاص يابد.
-مديران موفق که دائم به برنده شدن فکر مى‌کنند، از لحاظ فکرى سختگيرترين انسان‌ها هستند و اين سختگيرى را ابتدا از خود شروع مى‌کنند. آنها همواره خود را در برابر سوالات سخت قرار مى‌دهند و ده‌ها راه با پاسخ براى پرسش‌هاى خود رديف مى‌کنند. اگر به دنبال رسيدن به هدف و نيز خودشناسى هستيد و مى‌خواهيد در راه برنده شدن گام برداريد، مطمئن باشيد که با طرح سوالات سخت و دشوار و صرف وقت براى پاسخ به آنها موفق خواهيد شد.
هرچند ممکن است از لحاظ فکرى بر خود و ديگران سخت بگيريد، ولى در رفتار با همکاران خود انعطاف را فراموش نکنيد. شما مدير هستيد در جاهايى که لازم است خود را به همکارانتان نزديک کنيد و در جايى ديگر در حد نياز از آنها دورى جوييد. در واقع انعطاف مدير تشابه فراوانى باگرماى آتش دارد. اگر بيش از حد لازم به همکاران خود نزديک شويد، گرماى شما آنها را اذيت خواهد کرد واگر بيش از حد از آنها دور شويد، سرما بر دلها حاکم خواهد شد.

مديريت مولاى متقيان علي(ع)
مولاى بزرگ عالم بشريت علي(ع) ضمن انتصاب مالک اشتر به ولايت مصر، فرمانى به ايشان عطا نمودند که طى آن وظايف يک مدير را براى ايجاد محيطى سالم کاملا مشخص فرمودند که رعايت اصول آن مى‌تواند در تمامى زمان‌ها ايجاد بهداشت روانى يا “بهره‌وري”‌ مفيد را در پى داشته باشد.
در اينجا به جملاتى از اين بزرگوار اشاره مى‌شود؛

1-ارزشيابى موقعيت حال و گذشته
در ابتدا ايشان توجه مديران را به ارزشيابى موقعيت و وضعيت حال و گذشته محلى که مسئوليت رهبرى آن به عهده‌شان گذاشته مى‌شود جلب مى‌نمايد؛
“اى مالک بدان من تو را به شهرهايى مى‌فرستم که دست خوش دگرگونى‌ها شده است گاهى بر مردم عدل و داد جارى شده و گاهى ظلم.”

2- توجه به نظرات افراد تحت نظارت
توجه ايشان به نظريات و ديدگاه‌هاى افراد تحت نظارت از ديگر امور مربوط به مديريت است؛
“و مردم در کارهاى تو نگاه مى‌کنند همان‌طور که تو در کارهاى مسئولان قبل از خود مى‌نگري.”

3- توجه به قضاوت‌هاى افراد تحت نظارت
ايشان به نقش واهميت قضاوت‌هاى افراد تحت نظارت تا حدى که رضاى خداوند بستگى زيادى به رضايت خلق او دارد توجه دارند؛
“و مردم درباره تو آن مى‌گويند که تو درباره آنان مى‌گويى و به درستى که صالحين و نيکوکاران به آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى‌نمايد شناخته مى‌شوند.”

4- خودسازى و جهاد اکبر
اشاره بعدى ايشان به اهميت دادن يک مدير سازنده و موفق به جهاد اکبر، خودسازى عمل صالح و در اختيار گرفتن هواهاى نفسانى است؛
“پس بهترين ذخيره خود را عمل صالح بدان، هواى نفس خويش را در اختيار گير و بر نفس خود بخيل باش در آنچه براى تو حلال نيست زمام آن را کنترل کن.”

5-عشق و محبت و رافت بر افراد تحت نظارت
يک مدير بايد قلبش مملو از محبت و عشق ورافت به افراد تحت نظارت خود باشد؛
“قلب خود را از مهربانى و محبت بر زيردستان و دوستى ورزيدن با آنان و لطف و مهربانى کردن با همگان سرشار ساز.”

6- عدم ترور شخصيت و انتقام‌جويى از افراد تحت نظارت
هدف يک مدير در هيچ شرايطى نبايد انتقام‌جويي، ترور شخصيت و سرکوبى افراد تحت نظر باشد؛
“مانند جانور درنده‌خو نباش که خوردن(نابودن کردن) ايشان را چون شکارى غنيمت شمارى زيرا مردم دو دسته‌اند: دسته‌اى برادر دينى تو هستند و دسته ديگر در آفرينش با تو همسان‌اند.”

7-داشتن گذشت واغماض و تعامل
گذشت داشتن و روحيه اغماض و عفو بايد يکى از صفات بارز مديريت باشد؛
“اگر گناهى از آنان سرزد يا علت‌هايى بر آنان عارض شود و به نحو عمد يا سهو خطايى از دست آنان سرزند از خطا و گناهش درگذر، همان‌طور که تو دوست دارى خدا تو را ببخشد و گناهت و خطايت را عفو کند، چون تو مافوق آنانى و آن که بر تو ولايت دارد از تو برتر است و خدا از آن که تو را ولايت داد نيز بالاتر است.”

8- توجه به حق تعالى در کليه لحظات
يک مدير بايد هر لحظه خود را در محضر خدا بداند تا ضمن استفاده مفيد از تمامى لحظات خود صبر و استقامت در کار را پيشه سازد؛
“خداوند انجام امورآنان را از تو خواسته و آنان را وسيله آزمايش تو قرارداده.”

9- عطوفت با افراد تحت نظارت
ايشان کم صبرى و عدم گذشت با افراد تحت نظارت را تا حد محاربه با خداوند سبحان جرم و گناه دانسته و بر عطوفت بر مردم تاکيد فرموده‌اند؛
“و خود را آماده جنگ با خدا مکن چون از کيفر او در امان‌ نخواهى بود و در عفو و بخشش از او بى‌نياز نخواهى بود.”

10- تصميم‌گيرى با تعمق
تاکيد بر تصميم‌گيرى با تعمق و عدم شتاب‌زدگى بخصوص در هنگام خشم که از آفات بزرگ موفقيت در امر مديريت است؛
“به بخشش پشيمان مشو و بر کيفر و عقوبت مردم شادى مکن. به خشمى که مى‌توانى خود را از آن برهانى شتاب مکن.”

11- نفى شيوه ديکتاتوري
مديريت مبتنى برزور و فشار ومديريت فرعون‌گونه از ديدگاه امير مومنان(ع) به کلى نفى شده و مديريتى مقبول است که مبتنى بر تسلط بر قلب‌ها باشد. روشى که کرامت انسان رادرراس قرار مى‌دهد و معتقد است اصل انسان است و سود و بهره‌ورى فرع اوست. روشى که پيامبر اعظم (ص) و معصومين پيرو آن بودند نه مديريت با روش فرعونى که از روش تحقير و ارعاب استفاده مى‌کرد و موفق هم بود چرا که مردم او را اطاعت مى‌کردند. ولى کسانى که به اين روش تن در مى‌دهند از کرامت انسانى خود خارج مى‌شوند و کسى که از محتواى انسانى خود خارج شود فاسق است. اگر ما در مديريت، کرامت انسان‌ها را بشکنيم ممکن است به هر گناهى تن در دهند و اين بدترين روش اعمال قدرت است؛
“و مگو به من امر شده و من نيز امر مى‌نمايم و اطاعت بى‌چون وچرا مى‌کنم و بايد اطاعت امرم بشود چون اين کار باعث مى‌شود اولا دل خودت سياه شود، ثانيا دين را تباه کني، ثالثا اوضاع دگرگون شده باعث نزديکى بلا و آفت شود.”

12-انتقادپذيرى و عدم خودبزرگ‌بيني
مبارزه با غرور و خودبزرگ بينى نيز از مسائل مهم در امر اداره امور است چرا که اين امر سبب مى‌شود مدير نتواند به نواقص کار خود پى ببرد؛
“وهرگاه از قدرتى که دارى کبر و نخوتى در تو پديد آيد که خود را بزرگ بشماري، بزرگى حکومت خد راا که برتر از توست نگاه کن”.
“ و نگاه کن بر قدرتى که او بر تو دارد و تو آن قدرت را ندارى واين چنين نگريستن سرکشى وغرور تو را مى‌خواباند.”

13- عدل و داد و ميانه‌روى در امور
رعايت در برقرارى عدل و داد وانجام امور مطابق دستورات الهى با ميانه‌روى و در نظر داشتن رضايت مردم نيز از ديگر وظايف مديريت است؛
“و بايد از کارها آن را بيشتر دوست داشته باشى که ميانه‌روى در حق باشد (نه افراط و تفريط) و فراگيرتر در عدل وباعث رضايت مردم و رعيت باشد.”
“چون نارضايتى عموم مردم خشنودى افراد خاص را بى‌اثر مى‌کند و خشم افراد خاص به خشنودى عامه مردم زيانى نمى‌رساند.”
از بيانات آن امام بزرگوار مى‌توان چنين استفاده کرد که آنچه از نظر ايشان در درجه اول اهميت قراردارد حفظ بهداشت روانى جامعه است و اين امر امکان پذير نيست مگر اينکه مديرانى آگاه، ثمربخش و موفق امور را در دست گرفته جامعه را در راستاى اين اهداف متعالى سوق دهند.

عليرضا زکى‌زاده – روزنامه رسالت – شماره 6255

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *