مدیریت امام زمان(عج)

گفتمان مهدویت و رویکرد نوین

«مدیریت» در معنای لغوی به معنای اداره کردن است و مدیریت امام(عج) یعنی اداره کردن هر آن‌چه شأن امام است و خداوند آن را برعهده او نهاده است. مدیریت در این معنا بسیار گسترده خواهد بود و با کمی تسامح، همه آثار «وجودی» و «شخصیتی» حضرت را دربرخواهد گرفت. گفتمان مهدویت و روی‌کرد نوین و جدی به این آموزه بلند و بالنده، به عنوان تنها راه فراروی انسان معاصر، در سال‌های اخیر از رشد فزاینده‌ای برخوردار بوده است. این رشد پرشتاب و برون‌رفت از غربت و انزوا، وام‌دار عواملی چند است که بي‌ترديد يكي از آنها روی کار آمدن رئیس‌جمهوری فرهیخته، مکتبی و با پشتوانه اعتقادی راسخ و عمیق به آموزه ولایت و مهدویت است که «الناس باُمرائهم أشبه منهم بآبائهم»، «إذا تغیّر السلطان تغیّر الزمان» و «إذا تغیّرت نیّۀ السلطان تغیّر الزمان».
در لایه‌های پیدا و پنهان سخنان ایشان، اعتقادی عمیق و روی‌کردی تازه به مهدویت موج می‌زند. وی پیوسته با بذر کلام خویش، سرزمین اندیشه مخاطب را پذیرای طرحی نو برای مدیریت جهان بشریت می‌نماید و با نسیم گل‌بانگ تنها راه نجات، روان خسته و دل‌مرده آنان را می‌نوازد و شبنم امید می‌افشاند. آن‌گاه که ایشان در سازمان ملل سخنان خود را با نام و یاد حضرت ولی‌عصر(عج) و دعا برای فرج آن بزرگ‌وار آغاز کرد و اعتقاد به آن امام همام را تنها راه نجات بشریت و انسان معاصر از غرق‌آب‌های فرورفته در آن یاد کرد، بسیاری اشک شوق ریختند.
این‌جانب خود گواه سیل پرسش‌ها و هجوم پژوهشگران و خبرنگارانی بودم که از سراسر دنیا به مراکز و متولیان اندیشه مهدویت گسیل شده بودند تا ابعاد شخصیت موعود شیعی را بشناسند؛ موعودی که رئیس‌جمهوری در سازمان ملل از او یاد کرده بود. به راستی هریک از اینها در جای خود بسیار شکوه‌مند و در خور ستایش و تقدیر است، اما مهم‌تر از آن، راه یافتن آموزه مهدویت به عنوان دکترین نظام در مراکز استراتژیک و کرسی‌های نظریه‌پردازی و شکل گرفتن و رواج برخی اصطلاحات و کلیدواژه‌های نوپیدا در ادبیات مهدوی و فرهنگ سیاسی است؛ اصطلاحات و کلیدواژه‌هایی هم‌چون «دولت زمینه‌ساز»، «تنها راه نجات بشریت»، «نظریه‌پردازی براساس فرهنگ انتظار»، «مدیریت امام زمان(عج)» و… .
شایسته است فرهیختگان و اندیشه‌وران به تبیین این گل‌واژه‌های راه‌بردی و اعتقادی بپردازند. در دیباچه این مجموعه برای فتح بابی در این موضوع و آغازی بر این کار، درباره «مدیریت امام زمان» و تبیین مفهوم، دلایل و برخی نمودها و نمونه‌های آن گفت‌وگویی کوتاه خواهیم داشت.

السلام علیک یا صاحب التدبیر
«مدیریت» در معنای لغوی به معنای اداره کردن است و مدیریت امام(عج) یعنی اداره کردن هر آن‌چه شأن امام است و خداوند آن را برعهده او نهاده است. مدیریت در این معنا بسیار گسترده خواهد بود و با کمی تسامح، همه آثار «وجودی» و «شخصیتی» حضرت را دربرخواهد گرفت. اما مدیریت در معنای اصطلاحی به معنای سازمان‌دهی، هدایت و به کارگیری امکانات و نیروها براساس ارزش‌هایی معین برای رسیدن به هدفی مطلوب است. مقصود از مدیریت حضرت در این‌جا که برخاسته از تدبیر و فعل امام است، معنای اصطلاحی آن است.
«اهداف» امام زمان(عج) متعدد است: حفظ و گسترش دین و شیعیان، ایجاد مرکز و دولتی برای شیعه، حفظ و تقویت ایران به عنوان مرکز تشیع و «شیعه‌خانه امام زمان(عج)»، ایجاد حکومت جهانی و… . در این میان، برخی از اهداف عالی و برخی میانی‌اند. از جمله اهداف عالی حضرت ایجاد حکومت عدل توحیدی و جهانی است؛ حکومتی که انسان‌ها را از قید غل و زنجیرها برهاند و زمینه رشد و کمال آنها را فراهم سازد. این هدف وعده قطعی الهی است؛ «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَی لَهُمْ» و خداوند هرگز از وعده خود تخلف نمی‌کند؛ «إنَّ اللهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَاد.»
این وعده قطعی الهی با دستان پرتوان حضرت ولی‌عصر(عج) تحقق پیدا خواهد کرد؛ «و الذی بعثنی بالحقّ نبیّاً لو لم یبق من الدنیا إلّا یوم واحد لطولّ الله ذلک الیوم حتّی یخرج فیه ولدی المهدی فینزل روح‌الله عیسی بن مریم فیصلّی خلفه و تشرق الأرض بنوره و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب» و «الأئمّۀ من بعدی إثنا عشر، أوّلهم أنت یا علیّ و آخرهم القائم الذی یفتح ‌الله عزّوجلّ علی یدیه مشارق الأرض و مغاربها.»
اما چگونه؟ شاید برخی گمان کنند که امام تا پیش از فرارسیدن زمان ظهورش در جهت تحقق این هدف هیچ نقشی ندارد و تنها در گوشه‌ای نشسته تا هنگام ظهورش فرا رسد و از خیمه‌اش به در آید و البته گاه‌گداری برخی افراد را شفا می‌دهد و یا گم‌شده‌ای را به مقصد ره‌نمون می‌شود! اما ما بر این باوریم که امام در جهت ایجاد آن آرمان الهی نقش‌‌آفرین است و خود نیز تکلیف دارد که زمینه‌های ظهورش را فراهم آورد و غیبت هم مانع نیست؛ چون غیبت پنهان بودن و در پنهانی کار کردن است، نه بی‌کاری. امور در غیبت تعطیل نمی‌شوند؛ چون امامت تعطیل‌بردار نیست، بلکه چه بسا دست امام از جهاتی بازتر ‌شود و به دور از تنگناها و برخی مزاحمت‌ها به تدبیر امور و آرایش نیرو بپردازد و بسیاری از توطئه‌ها بر ضدّ شیعه، مسلمانان و یا جامعه جهانی را خنثا کند و شیعیان پراکنده را جمع سازد. او با حفظ شیعیان و دولت شیعی زمینه‌ساز دولت جهانی عدل
خواهد بود.
دلایل متعددی از عقل، نقل و سیره بر این باور می‌توان آورد که به اختصار از هریک نمونه‌هایی ارائه می‌شود. پیش از آن یادآوری چند نکته ضروری است:
1.‌ دلایل ارائه شده درباره مدیریت حضرت برای اثبات این قضیه به صورت کلی است، اما اثبات موارد و مصادیق آن نیاز به دلیل یقینی دارد و هر ادعایی پذیرفتنی نیست.
2.‌ مدیریت حضرت براساس سه اصل غیبت، حکمت و سنت است. حضرت هرگز کاری خلاف فلسفه غیبت و یا خلاف حکمت و مصلحت انجام نمی‌دهد و در انجام آن نیز هرگز از سنت‌های الهی تخطی نمی‌کند؛ سنت‌هایی که در قرآن، بیشتر به صورت جمله‌های شرطی و گاهی خبری آمده: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ ينصُرْكُمْ»‌، «إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا»، «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»،‌ «مَن يتَّقِ اللَّهَ يجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»، «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ»، «إِنَّ اللّهَ لاَ يغَيّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی يغَيّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»‌ و…
3. بین مدیریت و نقش‌آفرینی تفاوت وجود دارد و هر نقشی مدیریت نیست، بلکه مدیریت باید براساس هدف و برنامه‌ای خاص باشد. گرچه براساس اصل حکمت، هر حرکت و عمل حضرت خالی از حکمت نیست و هر اقدام آن بزرگ‌وار داخل در طرح جامع و تدبیر شامل و فراگیر حضرت است، حتی آن‌جا که کسی را شفا می‌دهد، اما مراد از مدیریت حضرت در این‌جا همان معنای اصطلاحی آن و مجموعه فعالیت‌ها و اقداماتی است که امام برای رسیدن به اهداف غایی و میانی خود انجام می‌دهد.
4. مدیریت حضرت به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم اعمال می‌شود. یکی از نمونه‌های مدیریت غیرمستقیم امام زمان(عج) اصل مترقی ولایت فقیه و انتصاب فقها به عنوان نایبان عام آن حضرت در عصر غیبت کبراست.
5. خواست و اراده حضرت در طول اراده الهی است ونه در عرض آن. او همان را می‌خواهد که خداوند می‌خواهد. امام زمان(عج) خود می‌فرماید: «دل‌های ما امامان ظرف خواست خداوند است و خواست ما به خواست او محدود و مقید است و ما مطیع او هستیم؛ «وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ»‌.»‌ و البته پرواضح است که اراده امام هیچ منافاتی با انتخاب و اختیار انسان ندارد.
6. آن‌چه می‌توان به حضرت منتسب کرد، خوبی‌ها و زیبایی‌هاست و نارسایی‌ها و ضعف‌ها از ساحت او دور است و به بی‌تدبیری و ناتوانی ما باز می‌گردد. به تعبیر قرآن «وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَة فَمِنَ اللّهِ»، «مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَة فَمِن نَّفْسِكَ». البته ناگفته نماند که خوبی‌ها و رحمت‌ها جلوه‌های گوناگونی دارند و گاهی به صورت فشار و سختی ظاهر می‌شوند؛ «وَعَسَی أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ» ‌ و «ترحم من تشاء بما تشاء کیف تشاء».

دلایل عقلی
براساس «اهداف» حکومت دینی که رشد و شکوفایی همه استعدادهای انسان و تشکیل جامعه انسانی بر پایه قسط و عدل است و «قلمرو» حکومت که همه هستی است و نه محدوده شصت یا هفتاد سال عمر انسان در دنیا، اصل امامت و رهبری شیعه برای اداره جامعه مطرح می‌شود و اضطرار آدمی به امام و حجتی که به این مجموعه آگاه باشد و باید و نبایدهای راه بلند او را تا قرب خدا بشناسد، شکل می‌گیرد؛ امامی که بر همه هستی و استعدادهای انسان آگاه و از همه کشش‌ها و هواهای نفسانی آزاد باشد. ترکیب این آگاهی و آزادی همان عصمتی است که در ادبیات سیاسی شیعه مطرح است و ملاک انتخاب حاکم قرار می‌گیرد.
با تغییر اهداف حکومت، معیار انتخاب و روش‌ انتخاب متفاوت می‌شود؛ معیار انتخاب، عصمت و روش انتخاب، نصب خواهد بود. شیعه براساس همین بینش مترقی و حکم عقل معتقد است که حاکمیت و رهبری، تنها حق امام معصوم است و اوست که محور این آسیاب است. آن‌جا که زمینه فراهم باشد، به حکم عقل مکلف است آن را عهده‌دار ‌شود و آن‌جا که نباشد، باید آن را فراهم ‌سازد و با تقیه کار را پیش ‌برد و با تربیت مهره‌های توان‌مند و کارساز و تحول در تلقی توده‌ها و بینش مردم یعنی همان دو عنصر اساسی حکومت دینی، زمینه‌ها را فراهم آورد و اگر مبارزه آن‌قدر پیچیده شود که دیگر دشمن حضور آخرین حلقه امامت الهی را حتی در پوشش تقیه تاب نیاورد و وجود او را مزاحم اهداف پلید خود بیابد و به کمتر از مرگ او قانع نشود، حکمت، اقتضای غیبت و مبارزه مخفی را می‌کند و این غیبت و فعالیت در خفا چیزی جز استمرار حرکت ائمه شیعه و انبیای الهی نخواهد بود.
سیره امامان نیز گویای همین حقیقت است و در واقع ارشاد به همین حکم عقل است. مگر امامان شیعه در روزگار خود بی‌توجه به اوضاع بودند؟ مگر حضرت علی(ع) در دوران 25ساله سکوت خود با تقیه زمینه حاکمیت خود را فراهم نساخت؟ سکوت، غیرس و تقیه و پنهان‌کاری، غیر بی‌کاری و بی‌دردی است. مگر امامان بزرگ‌واری چون حسین و سجاد و صادق و عسکری(ع) آرام نشستند؟ آیا امام زمان(عج) در عصر غیبت صغرای خود آرام نشست و هیچ فعالیتی نداشت؟ آیا نهاد پرقدرت وکالت را رهبری نفرمود؟ آیا جامعه شیعه را مدیریت نکرد؟ مگر غیبت کبرا، ادامه غیبت صغرا و آن‌هم استمرار حرکت امامان شیعه نیست؟ آیا تغییر تاکتیک و شیوه مبارزه به معنای بی‌کاری است؟ همان‌طور که اشاره شد، اصل تقیه به معنای پنهان‌کاری و زمینه‌سازی و یک شکل پیچیده از مبارزه و جهاد، عنصر اساسی در حیات امامان است و بدون آن تاریخ ائمه و مبارزه‌های آنان را نمی‌توان تحلیل کرد.
از طرف دیگر، چگونه می‌توان پذیرفت که منتظران به یاری و یاوری امام موظف باشند و در هر پگاه با آرزوی شهادت بر یاری و دفاع از او عهد و پیمان بندند و رسالت زمینه‌سازی حکومت او را بر دوش بگیرند، اما امام خود در گوشه‌ای تنها به عبادت بپردازد و در جهت حاکمیتی که حق اوست و بدان مکلف است، هیچ تلاش نکند؟ آیا این خردمندانه است؛ «مَالَکُم کَیفَ تَحکُمُونَ»؟

دلایل نقلی
علاوه بر دلایل عقلی که به نمونه‌ای از آن اشاره شد، دلایل نقلی متعددی از آیات و روایات نیز بر مدیریت حضرت در جوامع انسانی دلالت دارد که به برخی از آنها نیز اشاره می‌شود:
الف) آیات
آیات متعددی از قرآن گواه بر این معناست که از میان آنها به یکی بسنده می‌شود.
خداوند در سوره قدر می‌فرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ»؛ «ملائکه و روح که موجودی بزرگ‌تر از ملائکه است، همه شئونات و کارها را با اجازه پروردگار خود بر ولی امر نازل می‌کنند.»
به راستی مهبط ملائکه کیست و آنان بر چه کسی نازل می‌شوند؟ فعل مضارع «تنزّل»، در اصل «تتنزّل» بوده و از حقیقتی مستمر خبر می‌دهد و بر استمرار دلالت دارد. آهنگ کش‌دار و طولانی آیه هم با استمرار آن تا قیامت کاملاً هم‌آهنگ است. اگر ملائکه مقدرات را در زمان رسول خدا(ص) بر او نازل می‌کردند، پس از پیامبر هم آن مقدرات را باید بر کسانی نازل کنند که به لحاظ روحی با او سنخیت دارند و آنان کسانی جز اوصیای او نیستند. از همین‌رو، در روایت آمده که با این سوره با مخالفان ما احتجاج کنید تا پیروز شوید.
چرا ملائکه و روح همه شئونات و مقدرات سال آینده را از هر حادثه، خیر و شر، طاعت و معصیت، سود و زیان، مرگ و زندگی و… در شب قدر بر امام نازل می‌کنند؟ برخی از روایات به این پرسش چنین پاسخ می‌دهند: «إنه لینزل فی لیلۀ‌القدر إلی ولیّ الأمر تفسیر الاُمور سنۀ سنۀ، یؤمر فیها فی أمر نفسه بکذا و کذا و فی أمر الناس بکذا و کذا»، «یؤمروا فی لیالی القدر کیف یصنعون إلی السنۀ المقبلۀ» و «إنّما یأتی بالأمر من الله تعالی فی لیالی القدر إلی النبیّ و إلی الأوصیاء، أفعل کذا و کذا».
در حقیقت، چنان‌که از خود آیه برمی‌آید و روایات نیز به آن اشاره دارند، مقدرات را بر امام نازل می‌کنند تا او بداند در سال آینده وظیفه‌اش چیست و چگونه باید مدیریت و نقش‌آفرینی کند و اراده پروردگار به چه چیزی تعلق گرفته است.
«إرادۀ الربّ فی مقادیر اُموره تهبط إلیکم و تصدر من بیوتکم؛ اراده خداوند در تقدیر امور بندگانش به سوی شما فرود می‌آید و از منازل شما برای خلق صادر می‌شود» و اراده امام در طول اراده الهی است و او همان را می‌طلبد که خدا می‌خواهد.
ب) روایات
در این‌باره روایات فراوانی وجود دارد که از این میان، به برخی از آنها اشاره می‌شود:
1. برخی از زیارات، حضرت مهدی(عج) را «صاحب تدبیر» صفت داده‌اند: «السلام علیک یا صاحب التدبیر؛ سلام بر تو ای صاحب تدبیر.»
سلام‌ها و صفت‌های ائمه(ع)، بی‌‌حکمت نیستند. گزینش وصفی از بین اوصاف و القاب، نکته‌هایی دارد که نباید به سادگی و بی‌درنگ از آنها گذشت. «سلام» در جامعه اسلامی و در جمع مسلمانان به معنای اعلام مسالمت و پیام‌آور صلح و دوستی است. گوینده با گفتن سلام، آفت و تهدید از خود را به دیگران، دور می‌خواند. در این سطح سلام، اعلام مسالمتی است که سلامت در روابط و امنیت اجتماعی را به دنبال دارد، اما در سطحی بالاتر و در رابطه میان امت و امام، علاوه بر معنای مذکور، تسلیم و واگذاری امور به امام را نیز اعلام می‌دارد؛ تسلیمی که دشمني و دوستی و سلم و حرب سلام دهنده را مرزبندی می‌کند و سلامت در کل هستی را به دنبال می‌آورد.
سلام با این مفهوم عمیق در زیارت‌ها با القاب و اوصاف متفاوتی هم‌راه می‌شود. این هم‌راهی در قالب زیارت، علاوه بر آن‌که جای‌گاه و شأن امام را نشان می‌دهد، علت و چرایی تسلیم و واگذاری را نيز آشکار می‌سازد، چنان‌که وقتی دوستی را با وصفی خاص خطاب می‌کنیم و به او اظهار ارادت می‌داریم و یا او را تشویق می‌کنیم، خطاب با چنین وصفی علت ارادت یا تشویق را نشان می‌دهد.
در عبارت «السلام علیک یا صاحب التدبیر» سلام با وصف صاحب تدبیر هم‌راه شده است. شاید در نگاه نخست به نظر برسد که وصف مدبّر برای بیان تدبیر رساتر باشد، ولی با دقت در تفاوت این‌دو، ظرافت‌های نهفته در این تعبیر بيشتر آشکار می‌شود. «صاحب» هم‌راهی مستمر و زندگی با شخص یا چیزی را می‌رساند و «تدبیر» به معنای عمق و استمراربخشی به کار و گونه‌ای برنامه‌ریزی است که کار ابتر نماند و ادامه یابد. این معنا ریشه در بررسی پشت و پنهان حوادث و کارها و عاقبت آنها دارد که معنای دیگر تدبیر است. بنابراین «صاحب تدبیر» کسی را گویند که همیشه هم‌راه هر تدبیر و هم‌نشین آن است؛ کسی که با همه تدبیرها در هر گوشه عالم و در هرکجای تاریخ است هم‌راهي دارد و آغاز و انجام و پنهان و آشکار آن را می‌داند. این هم‌راهی و هم‌نشینی، بینش و بصیرتی می‌آورد که به طور طبیعی، هر تدبیری در طرح و تدبیر او قرار می‌گیرد و محکوم تدبیر
او می‌شود.
این شناخت و معرفت به آگاهی و بصیرت امام در کنار مهر و محبت اوست که انسان را به «سلم»، «تسلیم» و «سلام» می‌رساند از این‌روی، «السلام علیک یا صاحب التدبیر» یعنی «سلام بر تو ای هم‌راه همیشه هر طرح و تدبیر.»
2. در تعدادی از روایات نقش حضرت در ایام غیبت به آفتاب پشت ابر تشبیه شده است: «و امّا وجه الإنتفاع بی فی غیبتی فکالإنتفاع بالشمس إذا غیّبتها عن الأبصار السحاب»، «إنّهم یستضیئون بنوره و ینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و إن تجلّلها سحاب». همان‌گونه که خورشید در پشت ابر همگان را بهره‌مند می‌کند، حضرت در ایام غیبت به وظایف امامت خود مشغول است و به ویژه شیعیان را از نور هدایت و ولایت و سرپرستی خود بهره‌مند می‌سازد، بدون این‌که کسی او را بشناسد و همان‌طور که گذشت، چه بسا دست امام از جهاتی بازتر باشد و بی‌‌نام و نشان، مستقیم و غیرمستقیم، باواسطه و بی‌واسطه آن‌چه را با اصل غیبت، حکمت و سنت منافات نداشته باشد، انجام ‌دهد.
3. امام زمان(عج) در نامه‌ای به شیخ مفید چنین می‌فرماید: «فإنّا نحیط علماً بأنبائکم و لایعزب عنّا شیء من أخبارکم… إنّا غیر مهملین لمراعاتکم و لاناسین لذکرکم لولا ذلک لنزّل بکم اللأواء و اصطلمکم الأعداء فاتقوا الله جلّ جلاله و ظاهرونا علی انتیاشکم من فتنۀ قد أناقت علیکم…؛ ما به اخبار شما آگاهیم و هیچ چیز از اخبار شما از ما پنهان نمی‌ماند… ما در رسیدگی و مراعات شما کوتاهی نمی‌کنیم و یاد شما را از خاطر نمی‌بریم که اگر چنین بود، گرفتاری‌ها و دشواری‌ها شما را در برمی‌گرفت و دشمنان شما را نابود می‌کردند. بنابراین، تقوا پیشه کنید و از ما پشتیبانی نمایید و ما را برای رهایی خود از فتنه‌ای که به شما رو آورده یاری کنید… .» در عبارت پایانی، یاری طلبیدن امام از شیعیان خود برای نجات از فتنه‌هایی که به آنها رو آورده، تأمل‌برانگیز و جالب توجه است.
4. حضرت علی(ع) در بخشی از خطبه 150 نهج‌البلاغه که برخی از حوادث عصر غیبت و فتنه‌های آخرالزمان را برمی‌شمارد، به صراحت از اقدامات و فعالیت‌های حضرت مهدی(عج) سخن می‌گوید و از مدیریت پنهانی آن حضرت در ایام غیبت در جوامع انسانی پرده برمی‌دارد: «ألا و إنّ من أدرکها منّا یسری فیها بسراجٍ منیر و یحذو فیها علی مثال الصالحین لیحلّ فیها ربقاً و یعتق فیها رقّاً و یصدع شعباً و یشعب صدعاً فی سترۀ عن الناس لایبصر القائف أثره و لو تابع نظره ثم لیشحذنّ فیها قوم شحذ القین النصل؛ آگاه باشید! آن‌کس از ما اهل‌بیت پیامبر(ص) (حضرت مهدی ـ عج) که آن فتنه‌ها را دریابد، با چراغ روشنی‌بخش در آن گام می‌نهد و به سیره و روش صالحان (پیامبر و اهل‌بیت ـ ع) رفتار می‌کند تا در آن فتنه‌ها گره‌ها را بگشاید و بردگان (ملت‌ها و انسان‌های اسیر و دربند) را آزاد سازد، جمع (گم‌راهان) را متفرق سازد و پراکندگان (حق‌طلب و مستضعف) را هم‌آهنگ و هم‌داستان کند، (او این‌کارها را) در نهایت پنهانی از مردم (انجام می‌دهد)، آن‌گونه که پی‌جویان نشانش را نبینند، هرچند دقت نظر داشته باشند. سپس در کشاکش آن فتنه‌ها، گروهی (برای درهم کوبیدن فتنه‌ها) مهیا می‌شوند هم‌چون مهیا شدن شمشیر به دست آهن‌گر.»
عبارت پایانی (ثمّ لیشحذنّ …) به وضوح نشان از آن دارد که آماده شدن گروه مهدی‌یاوران حاصل زحمات پرتلاش و به ثمر نشستن مدیریت پنهان آن حضرت است. از این‌رو، با «ثمّ» و تراخی آورده شده است.
5. در روایتی از امام صادق(ع) در مورد امام مهدی(عج) آمده است: «… و أن ی صاحبکم المظلوم المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر یتردّد بینهم و یمشی فی أسواقهم و یطأ فرشهم و لا یعرفونه حتّی یأذن الله له أن یعرّفهم نفسه…؛ پس چرا این امت انکار می‌کنند که صاحب این امر در میان آنها راه برود و در بازارهایشان رفت‌وآمد ‌کند، در خانه‌هاشان گام نهد، ولی او را نشناسند، مگر خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان معرفی کند.»
در روایتی دیگر از امام علی(ع) نیز چنین آمده است: «فوربّ علیٍّ أنّ حجّتها قائمۀ، ماشیۀٌ فی طرقها، داخلۀٌ فی دورها و قصورها، جوّالۀٌ فی شرق الأرض و غربها، تسمع الکلام و تسلِّم علی الجماعۀ، تری…؛ سوگند به خدای علی، حجت امت برپاست، در کوچه و راه‌های آنان گام برمی‌دارد و بر خانه‌های آنان وارد می‌شود و شرق و غرب جهان را فراوان می‌پیماید و گفتار مردمان را می‌شنود و بر اجتماعات آنان وارد مي‌شود و سلام می‌دهد. او مردمان را می‌بیند… .»
در دعای «ندبه» نیز چنین می‌خوانیم: «جانم فدایت! تو آن غایبی هستی که از میان ما بیرون نیستی، جانم فدایت! تو آن دور شده از وطنی هستی که از ما دور نیستی.»
به گفته امام صادق(ع) حضرت قائم(عج) در مراسم حج حضوری همیشگی دارد: «یفقد الناس إمامهم فیشهد الموسم فیراهم و لایرونه؛ مردم امامشان را نیابند، او در موسم حج حاضر می‌شود و مردم را می‌بیند، اما آنها او را نمی‌بینند.»
عمروی نایب آن حضرت نیز با تأکید می‌گوید: «و الله أنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنۀ فیری الناس و یعرفهم و یرونه و لا یعرفونه؛ به خدا سوگند! صاحب این امر، هر ساله در موسم حج حضور می‌یابد، همگان را می‌بیند و می‌شناسد، اما دیگران او را می‌بینند ولی نمی‌شناسند.»
به راستی، این حضور فعال در میان امت اسلامی و جوامع انسانی برای چه مقصودی است؟ چرا حضرت این‌قدر در میان مردم و خانه‌ها و بازار و کوچه آنان، آمدوشد دارد و حرف‌ها و درد دل آنان را می‌شنود؟ چرا آن‌جا که همه امت اسلامی جمعند، حضور دارد؟ آیا با توجه به شأن امام و نقشی که برای او معتقديم، این‌ همه جز این‌که در راستای تحقق اهداف و زمینه‌سازی برای آرمان‌های امام باشد، برای مقصد دیگری است؟ و بالاخره آیا این همه، چیزی به غیر از نقش‌آفرینی و مدیریت حضرت است؟
6. امام زمان(عج) می‌فرماید: «إنّا خاتم الأوصیاء و بی یدفع الله عزوجلّ البلاء عن أهلی و شیعتی؛ من آخرین وصی پیامبر هستم و خداوند به واسطه من بلا و گرفتاری را از خاندان و شیعیان من دفع می‌کند.»
دفع بلا و گرفتاری از شیعیان توسط حضرت اطلاق دارد و یکی از راه‌های آن می‌تواند از طریق اعمال مدیریت آن حضرت باشد. به عبارت دیگر، یکی از راه‌های دفع بلا از شیعیان، مدیریت پویای حضرت است؛ مدیریتی برخاسته از نظارت و آگاهی و هم‌سو با اهداف بلند آن حضرت.
7. امام سجاد(ع) می‌فرماید: «لم تخلو الارض منذ خلق الله آدم من حجّة لله فیها ظاهر مشهور أو غائب مستور … و لولا ذلک لم یعبد الله؛ از زمانی که خداوند آدم را آفرید، زمین هرگز از حجت الهی خالی نبوده است؛ چه حجت آشکار و چه پنهان… اگر غیر این بود خدا هرگز پرستش نمی‌شد.»
بدون مدیریت حجت خدا، چه ظاهر و چه غایب، عبودیت خدا محقق نمی‌شود. به عبارت دیگر، لازمه تحقق عبودیت الهی، مدیریت حجت خداست.
8. امام علی(ع) در خطبه‌ای می‌فرماید: «و ما أخذ الله علی العلماء أن لایقارّوا علی کظّۀ ظالم و لا سغب مظلوم؛ خداوند از دانش‌مندان پیمان گرفته است که بر شکم‌بارگی ستم‌گران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند.» آیا با وجود این همه ظلم و سیاهی و شكم‌بارگي جهان‌خواران، امام می‌تواند آرام بنشیند؟ آیا در برابر طاغوت‌ها و فرعون‌ها که گروه گروه انسان‌ها را به مسلخ می‌برند، ساکت می‌ماند؟ هرگز! که این دور از شأن امام است و خداوند از آنان پیمان گرفته است. البته چگونگی و شکل این مدیریت به تدبیر خود امام است و کیفیت آن بر ما چندان آشکار نیست، اما یقین داریم که در برابر شکم‌بارگی ستم‌گران و گرسنگی مظلومان، سکوت نمی‌کند و همه فریادگران و مجاهدان در برابر ستم‌گران و مستکبران هم‌سو و هم‌جهت با امامند و به قدر ظرفیت از عنایت‌های او بهره‌مند می‌شوند.
9. برخی القاب حضرت مثل «عین الله فی خلقه»، «عینک الناظرۀ بإذنک»، «الجحجاح المجاهد»، «الرحمۀ الواسعۀ»، «رحمۀٌ للعالمین»، «أرحم بالرعیّۀ»، «الکهف»، «الغوث»، «مفرّج الکربات»، «داعی الله»، «مزیل الهمّ»، «کاشف‌البلوی»، «الخلیفه»، «الحجة» و… نشان می‌دهد که حضرت چشم خدا بر روی زمین، مجاهدی پرتلاش، پناه، فریادرس، مشکل‌گشای آلام، زداینده غم، برطرف کننده بلا و… است. لقب «مهدی» نیز که از مهم‌ترین القاب حضرت به شمار می‌رود، گویای نقش فعال حضرت در هدایت‌گری است. هریک از این القاب و مجموعه آنها گویای مدیریت حضرت و جلوه‌ای از شئونات مدیریتی ایشان است؛ مدیری که هم‌چون مجاهدی تلاش‌گر در صحنه نبرد همیشه حق و باطل مستضعفان و مستکبران حضور پررنگ دارد و بر امت شیعی، اسلامی و جوامع انسانی، نظارت کامل دارد و پناه و فریادرس آنهاست و با برنامه‌های پنهان و آشکار خود، گشاینده رنج‌ها و آلام همگان است.
10. بنابر برخی روایات در شأن اهل‌بیت آمده است: «فإنّ فینا أهل‌البیت فی کلّ خلفٍ عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین؛ همانا در هر نسلی، عادلانی از ما اهل‌بیت وجود دارند که دین را از تحریف غلوکنندگان و نسبت ناروای باطل‌گرایان و تأویل نادانان، حفظ می‌کنند.»
آیا این سه کار سترگ در عصر غیبت بدون برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی مناسب و مدیریتی کارآمد چه آشکار و چه پنهان امکان دارد؟ آیا بدون تربیت افراد توان‌مند و ایجاد مراکز و حوزه‌های علمی، این کار به سامان می‌رسد؟
11. از دیگر جلوه‌های مدیریت حضرت، دعای حضرت برای پیروان و شیعیان خود و درخواست حفظ آنان از فرمان‌روای آسمان‌ها و زمین است: «لأنّنا من وراء حفظهم بالدعاء الذی لایحجب عن ملک الأرض و السماء فلتطمئنّ بذلک من أولیائنا القلوب و لیثقوا بالکفایۀ منه و إن راعتهم بهم الخطوب؛ زیرا که ما با دعایی که از فرمان‌روای آسمان و زمین پوشیده نمی‌ماند، آنان را حفاظت و نگه‌داری می‌کنیم. بنابراین، قلب‌های دوستان ما به دعای ما به بارگاه الهی، آرامش و اطمینان یابد و به کفایت آن آسوده خاطر باشند، هرچند درگیری‌های هراس‌انگیز، آنان را به دلهره افکند.»
عالم جلیل‌القدر سید بن طاووس(ره) در اواخر کتاب مهج‌الدعوات می‌نویسد: در شب چهارشنبه 23 ذو‌قعده سال 638 قمری در «سرّمن‌رأی» بودم که سحرگاهان در سرداب مطهر ‌شنیدم آن حضرت(ع) در حق شیعیان خود این‌گونه دعا می‌فرمود: «الهی بحقّ من ناجاک و بحقّ من دعاک فی البرّ و البحر تفضّل علی فقراء المؤمنین و المؤمنات بالغناء و الثروۀ و علی مرضی المؤمنین و المؤمنات بالشفاء و الصحۀ و علی أحیاء المؤمنین و المؤمنات باللطف و الکرم و علی أموات المؤمنین و المؤمنات بالمغفرۀ و الرحمۀ و علی غرباء المؤمنین و المؤمنات بالردّ إلی أوطانهم سالمین غانمین بمحمّد و آله أجمعین؛ خدایا؛ به حق آن‌که با تو مناجات کرد و به حق آن‌که در خشکی و دریا تو را خواند، بر فقرای مؤمنان به غنا و ثروت و بر بیمارانشان به شفا و سلامتی و بر زندگانشان به لطف و کرم و بر امواتشان به مغفرت و رحمت و بر مسافران و غریبانشان به بازگشت سالم و بهره‌مند به وطن‌هایشان تفضل فرما به حق محمد و آل او .»
سید بن طاووس می‌افزاید که تمام آن کلمات طیبات در خاطرم جا گرفت… .
شیخ صدوق همیشه با افتخار می‌گفت: «ولدتُ بدعوۀ صاحب‌الأمر(ع)؛ من به دعای حضرت مهدی(ع) متولد شده‌ام.»
12. بنابر بسیاری از دعاها، حضرت بسان مجاهدی پا در رکاب در میدان کارزار است و با آرایش پیاپی نیروهای خود مبارزه را در عرصه‌های مختلف و در گستره جهانی رهبری و مدیریت می‌کند. برخی به اشتباه این دعاها و یا بخش‌هایی از آنها را درباره عصر ظهور می‌دانند، در حالی که هیچ قرینه‌ای بر این تقیید نیست.
«اللّهمّ المم به شعثنا واشعب به صدعنا وارتق به فتقنا وكثّر به قلّتنا وأعز به ذلّتنا وأغن به عائلنا و اقض به عن مغرمنا و اجبر به فقرنا و سدَّ به خلّتنا ويسّر به عسرنا و بيّض به وجوهنا و فكّ به أسرنا و أنجح به طلبتنا و أنجز به مواعيدنا و استجب به دعوتنا وأعطنا به فوق رغبتنا يا خير المسئولين و أوسع المعطين إشف به صدورنا و أذهب به غيظ قلوبنا و اهدنا به لما اختلف فيه من الحقّ بإذنك إنّك تهدي من تشاء إلی صراط مستقيم و انصرنا علی عدوّك و عدوّنا إله الحقّ آمين!»

سیره
بنابر نقل‌ها و داستان‌های معتبر فراوانی که به برخی از آنها اشاره خواهد شد، این نکته به دست می‌آید که سیره حضرت در عصر غیبت، تلاش برای زمینه‌سازی ظهور است و این خود دلیل دیگری است بر مدیریت و آرایش نیروی حضرت در عصر غیبت و «آفتاب آمد دلیل آفتاب». چه شاهدی گویاتر از این‌که شیعه در هنگام شهادت امام عسکری(ع) آن‌گونه در غربت و حیرتی جان‌کاه به سر می‌برد، اما امروزه، ایران اسلامی، با نام و یاد حضرت قیام می‌کند و با رهبری نایب او پیروز می‌شود. آیا این چیزی جز عنایت و مدیریت حضرت است؟
خدای تعالی به پیامبرش می‌گوید: «به یاد بیاور آن زمانی که در غربت بودید و از این‌که شما را نربایند، در هراس بودید و امروزه…» مقایسه وضع گذشته و امروز ما، درس‌های زیادی از نمودها و جلوه‌های مدیریت امام را با خود به هم‌راه دارد. همین است که معمار بزرگ انقلاب، مرحوم امام راحل همواره بر این حقیقت تأکید داشتند و می‌فرمودند: «آن‌چه ما داریم از امام زمان(ع) است و آن‌چه من دارم از امام زمان(ع) است و آن‌چه از انقلاب داریم از امام زمان(ع) است.»
در هر حال، نمونه‌های فراوانی در این‌باره وجود دارد که تنها به برخی از آنها اشاره می‌شود که «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید».
• آیۀ‌الله حاج شیخ مرتضی حائری می‌نویسد: «در داستان تنباکو، مرحوم میرزای شیرازی، فضلای شاگردان خود را شب‌ها در بیرونی جمع می‌کرده است و آنها در موضوع تنباکو از لحاظ مصالح حکم تحریم و لوازم محتمله غیرمطلوب آن بحث می‌کرده‌اند و به صورت مکتوبی در می‌آمده است و مرحوم میرزا می‌برده است به اتاق خود و مطالعه می‌کرده است و گاهی حاشیه می‌نوشته است، مطلب به این‌جا می‌رسد که می‌گفتند:
می‌ترسیم به واسطه حکم تحریم، جانِ “میرزا” در خطر باشد، چون دست خارجی‌ها که طالب این امتیاز هستند، قوی است و باید برای این جهت نیز جوابی نزد خدا داشته باشیم.
مرحوم فشارکی جداً معتقد بوده است که در قبال این مصلحت مذهبی، جان مرحوم میرزا اهمیتی ندارد. لذا خود تنها می‌رود اندرون خدمت میرزا. پس از تعارفات عرض می‌کند که شما حق استادی و تعلیم و تربیت و سایر حقوق بر من دارید، ولی خواهش می‌کنم به اندازه چند دقیقه مثلاً از حقوق خود صرف‌نظر فرمایید که من آزاد صحبت کنم.
آقای میرزا که خیلی مؤدب بوده است، می‌گوید: بفرمایید!
مرحوم فشارکی به طور آزاد می‌گوید: سید چرا معطلی؟ می‌ترسی که جانت در خطر بیفتد. چه بهتر که بعد از خدمت به اسلام و تربیت علمی عده‌ای، به سعادتِ شهادت برسی موجب سعادت شما و افتخار ماست!
مرحوم میرزا می‌فرماید: بلی آقا! من هم، همین عقیده را داشتم، ولی می‌خواستم به دست دیگری نوشته شود و امروز به سرداب مطهر رفتم و این حالت دست داد و نوشتم و فرستادم.
این قسمت آخر به حسب آن‌چه در نظرم هست، به عین الفاظ نقل شده، “و الله المستعان و له الشکر علی وضوح الحجّۀ.”»
شایسته است درباره این فتوای تاریخی و سرنوشت‌ساز کندوکاو بیشتری شود. این فتوا از دو منظر تأمل‌پذیر است: یکی از منظر ادبیات به کار رفته در متن فتوا و دیگری از منظر پی‌آمدها و ثمرات فراوان آن به ویژه خنثا‌سازی نقشه‌های پشت پرده دشمنان ایران.
درباره منظر نخست: در متن فتوا به جای استفاده از اصطلاحات فقهی واجب و حرام از اصطلاحات اعتقادی و کلامی استفاده شده و شگفت آن‌که مستقیماً بر روی اعتقاد به مهدویت انگشت نهاده شده است. در این فتوا به جای این‌که گفته شود: «الیوم استعمال توتون و تنباکو حرام و یا گناه عظیم و نابخشودنی است و یا جنگ با اسلام یا خدا و رسول است»، گفته شده: «در حکم محاربه با امام زمان(عج) است.» به کار گرفتن واژه‌ «محاربه» (جنگ) به جای استفاده از «مرضی امام زمان(عج) نیست» و یا «مخالفت با امام زمان(عج) است» نیز در خور تأمل است. این ادبیات به روشنی نسبت سلطه بیگانگان بر اقتصاد ایران شیعی را با جنگ با امام زمان(عج) نشان می‌دهد و این چیزی فراتر از تطبیق قاعده نفی سبیل «وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَی الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» بر مورد است و گویای جای‌گاه ویژه ایران شیعی در یاری امام زمان(عج) است.
درباره منظر دوم: این فتوا دست‌آوردهای متعدد و بسیار ارزش‌مندی به هم‌راه داشته است، هم‌چون: خودباوری و غرور ملی، کاربرد دین و قدرت مرجعیت در عرصه سیاست، بیداری ایرانیان و در پی داشتن نهضت مشروطیت در سال‌های بعد (حدود پانزده سال). اما از همه اینها مهم‌تر رو شدن نقشه‌های پلید و خواب‌های شوم استعمارگر پیر در از بین بردن استقلال و هویت فرهنگی ایران اسلامی است. انگلیسی‌ها در پی آن بودند که با این قرارداد بر سر ایران‌ همان بیاورند که با قرارداد کمپانی هند شرقی بر سر هندی‌های بیچاره آوردند. در آن‌جا به بهانه حمایت از دارایی‌های خود، به وارد کردن قشون پرداختند و بعدها به همین بهانه در هیئت حاکم هندوستان داخل شدند و کردند آن‌چه خواستند. درباره ایران هم پس از قرارداد رژی، سیل بزرگی از نیروهای نظامی، اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی انگلیس، تحت عنوان کارکنان و کارگران و وابستگان شرکت رژی به ایران سرازیر شدند و در قلعه‌ها و مکان‌هایی استقرار یافتند. آنان سلاح‌های زیادی نیز به هم‌راه داشتند و اگر نبود مرجعیت بیدار شیعه و تدبیر بلند امام زمان(عج)، ایران هندوستان دیگری برای انگلیسی‌ها می‌شد.
این واقعه سرنوشت‌ساز یک‌بار دیگر نشان داد که ایران دارای جای‌گاه و موقعیت ویژه‌ای در امر زمینه‌سازی ظهور است و راه ظهور حضرت و تشکیل حکومت جهانی آن بزرگوار از طریق ایران شیعی و محوریت آن به عنوان «شیعه‌خانه امام زمان(عج)» می‌گذرد. به شهادت تاریخ و روایات متعدد، حفظ استقلال، سرافرازی، توان‌مندی و قدرت ایران شیعی از مهم‌ترین اهداف و خواسته‌های حضرت ولی‌عصر(عج) است؛ «یخرج ناس من المشرق فیوطّئون للمهدی سلطانه.»
سخنان امام راحل نیز در همین زمینه بهترین گواه است: «انقلاب مردم نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‌داری حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است که خداوند بر همه مسلمانان و همه جهانیان منت‌ نهد و ظهور فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»
«امید است که این انقلاب، جرقه و بارقه‌ای الهی باشد که انفجاری عظیم در توده‌های زیر ستم ایجاد نماید و به طلوع فجر انقلاب مبارک حضرت بقیۀ‌الله ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ منتهی شود.»
«ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستم‌گران را در کشورهای اسلامی می‌شکنیم و با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور انقلاب راستین و بیان احکام محمدی(ص) است، به سیطره و سلطه و ظلم جهان‌خواران خاتمه می‌دهیم و به یاری خدا، راه را برای ظهور منجی و مصلح کل و امامت مطلق حق، امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ هموار می‌کنیم.»
«مسائل اقتصادی و مادی، اگر لحظه‌ای مسئولان را از این وظیفه‌ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمام سعی و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است، منصرف کند.»
• آیۀ‌الله میرزامهدی اصفهانی از قول استاد خود حضرت آیۀ‌الله نائینی چنین نقل می‌کند: «در دوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط قوای انگلیسی و روسی، که حملات و هجوم‌ها به ملت شیعه اوج گرفته بود، آیۀ‌الله نائینی خیلی پریشان بودند و نگران از این‌که این وضع به کجا خواهد انجامید، نکند که این کشور محب و دوستدار امام زمان(عج) از بین برود و سقوط کند.
در همین زمان‌ها، شبی به امام عصر(عج) متوسل می‌شوند و در حال توسل و گریه و ناراحتی به خواب می‌روند و خواب می‌بینند دیواری است به شکل نقشه ایران و این دیوار ترک برداشته و خم شده و در حال افتادن است. در زیر این دیوار، یک عده زن و بچه نشسته‌اند و دیوار دارد روی سر اینها خراب می‌شود.
آقای نائینی وقتی این صحنه را می‌بینند به قدری نگران می‌شوند که فریاد می‌زنند و می‌گویند که خدایا این وضع به کجا خواهد انجامید؟
در این حال می‌بینند که حضرت ولی‌عصر(عج) تشریف آوردند و انگشت مبارکشان را به طرف دیواری که خم شده و در حال افتادن بود، گرفتند و آن را بلند کردند و دو مرتبه سر جایش قرار دادند و بعد فرمودند: این‌جا شیعه‌خانه ماست. می‌شکند، خم می‌شود، خطر هست، ولی ما نمی‌گذاریم سقوط کند، ما نگهش می‌داریم.»
• مرحوم حجة‌الاسلام سیدمحمد کوثری(ره) نقل می‌کند: «یک روز من در منزل آقای آیۀ‌الله فاضل لنکرانی از استادان حوزه علمیه قم بودم و یکی از فضلای مشهد آن‌جا بودند. ایشان به نقل از یکی از دوستانشان نقل کردند که در نجف اشرف در خدمت امام بودیم و صحبت از ایران به میان آمد. من گفتم این چه فرمایش‌هایی است که در مورد بیرون کردن شاه از ایران می‌فرمایید؟ یک مستأجر را نمی‌شود از خانه بیرون کرد، آن وقت شما می‌خواهید شاه را از مملکت بیرون کنید؟ امام سکوت کردند. من فکر کردم شاید عرض مرا نشنیده‌اند. سخنم را تکرار کردم. امام برآشفتند و فرمودند: فلانی چه می‌گویی؟ مگر حضرت بقیۀ‌الله صلوات الله علیه به من (نستجیربالله) خلاف می‌فرماید؟ شاه باید برود و همان هم شد و شاه از مملکت بیرون رفت.»
• آیۀ‌الله خزعلی می‌گوید: «21بهمن 57 یوم‌الله بود. واقعاً ما در معرض کشته شدن بودیم؛ فقط ندای ولی‌عصر(عج) به داد ما رسید. فردی که الآن زنده است، پیام برد به دبیرستان علوی (خدمت امام امت)، گفت: حضرت مهدی(عج) می‌فرمایند: در خانه نمانید. اگر ماندید، کشته می‌شوید. لذا امام خیلی محکم فرمود: در خانه نمانید. آقای طالقانی به امام عرض کرد: آقا! مردم را درو می‌کنند. اینها عصبانی هستند، آخرِ کارشان است.
امام فرمود: باید بیرون بریزند. ایشان (آقای طالقانی) خیلی اصرار کرد. امام فرمود: اگر پیام از جای دیگری باشد، باز (بر) سر حرف خود ایستاده‌اید؟ (آقای طالقانی) گفت: چَشم، تسلیم هستم. لذا 21 بهمن یوم‌الله است.»
• حکایت نجات شیعیان بحرین در زمان تسلط پرتغالی‌ها و نجات آنان توسط امام زمان از توطئه خطرناک وزیر حاکم، در تاریخ بحرین مشهور است. خلاصه آن حکایت شنیدنی چنین آمده است: «وزیر گفت: ای امیر مصلحت در این است که اکابر اهل بحرین را احضار فرمایی و مأمور داری به این‌که یا در خصوص این انار جواب کافی گویند و یا آن‌که ترک مذهب شیعه کرده و در مذهب دیگر درآیند و یا آن‌که مانند اهل ذمه قبول جزیه نمایند و چون از عهده جواب بر نیایند، لاعلاج در مذهب والی در آیند و در آن، والی را اجری عظیم باشد و اگر قبول جزیه نمودند، ایشان را خواری و ذلت باشد و اگر از آن هم امتناع نمایند، مردان ایشان را باید کشت و زنان ایشان را اسیر و اموال ایشان را تصرف نمود.
والی از این رأی خوشش آمد. امر به احضار علما و اکابر اهل بحرین نمود و پس از حاضر نمودن انار، ایشان را مخیر کرد میان امور مذکوره. اهل بحرین چون این شنیدند، حیران و ترسان گردیدند. لاعلاج سه روز مهلت خواستند… .
محمد بن عیسی مردی صاحب فضل و تقوا بود. او سر و پای خود را برهنه نمود و به امام عصر استغاثه کرد … ناگهان شخصی را در نزد خود حاضر دید که به او خطاب فرمود: “ای محمد بن عیسی! تو را چه می‌شود؟ غم مخور! منم مولای تو؛ صاحب‌الزمان و آقای درماندگان. ای پسر عیسی! دل‌تنگ مباش که در خانه آن وزیر، لعنه الله، درخت اناری باشد، چون آن درخت بار آورد وزیر قالبی از گِل به صورت انار ساخته و آن را دو نیمه کرده و … ای پسر عیسی! به والی بگو: در میان این انار به غیر از دود و خاکستر چیز دیگری نباشد.”
محمد بن عیسی شاد و مسرور گردید و از تأخیر جواب پرسید. آن حضرت فرمودند: “اگر یک شب مهلت می‌خواستید، همان شب به مقصود می‌رسیدید.”»
• آیۀ‌الله وحید خراسانی می‌گوید: «قبل از رفتن به نجف، استادی در مشهد داشتیم که با او بحث خصوصی داشتیم که عده‌ای از مشایخ آن زمان در آن بحث بودند، همین دکتری که صاحب قصه است نیز شرکت می‌کرد.
ماجرا را هم از او و نیز از مرحوم شیخ علی‌اکبر نهاوندی و مرحوم حاج‌ شیخ علی‌اکبر نوغانی که هردو از بزرگان و علما بودند و از خود او شنیده بودند، شنیدم. مختصر قصه این است:
دکتر گفت: من در فتنه حمله روس‌ها به ایران در آن‌جا جراح بودم. یک روز تیرخورده‌ای آمد و گفت: دکتر! زود جراحی کن.
گفتم: جراحی به این سادگی نیست، باید بی‌هوش شوی و تخدیر گردی بعد عمل کنم.
گفت: تو وسایل جراحی را بیاور و منتظر نباش.
مثل انسان مقهوری که از خود اراده ندارد، آوردم. خوابید و گفت: «بسم‌الله النور.» و دو ـ سه کلمه دیگر آهسته گفت. دیدم مثل مرده‌ای افتاده است.
دکتر چون خودش اهل فن بوده، فهمیده که او خلع کرده، یعنی روح را از بدن تجرید نموده و خارج کرده است. او را جراحی مي‌كند و تیر را بیرون مي‌آورد. او گفت: تمام که شد، بخیه‌ها را که زدم دیدم لب‌ها آهسته به هم خورد و همان کلمات را گفت و نشست. فهمیدم گوهری پیدا کردم با او سَر و سرّی پیدا نمودم تا وقتی که فهمیدم چکاره است.
روشن شد که رابطه‌ای با محبوب دل‌ها، امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ دارد. گفتم: خدمتش رسیده‌ای؟
گفت: هیهات! هیهات! ما کجا و او کجا؟
گفتم: پس سِمَتت چیست؟
گفت: من مأمورم این‌جا باشم.
گفتم: آیا نظری به این مردم نمی‌کند؟ لشکر روس و آذربایجان؟ و این مصیبت قابل تحمل نیست!
وقتی این مطلب را گفتم، گفت: مهم نیست، بروند.
فقط همین کلمه را گفت که بروند. گفت و حرکت کرد و رفت.
عصر، از مرکز روسیه، تلگراف آمد که لشکر روس فوراً برگردد.
لشکر بدون هیچ وقفه‌ای هرچه بود برداشتند و همان شب رفتند. فردا گم‌شده را پیدا کردم. فهمیدم به یک کلمه که گفت بروند، کار تمام شد. اراده قاهره نافذه، این است! به یک کلمه، قیامت کرد.
پرسیدم: آیا تو خود وجود مبارک حضرتش را می‌بینی؟
گفت: هیهات! من به هفت نفر واسطه‌ام که آنها وجود مبارکش را می‌بینند.
آری! آن اکسیر اعظم، تلاقی با آن هفت نفر پیدا کرده و آنها کبریت احمر شده‌اند، باز آن کبریت احمر برخوردِ به این شخص پیدا کرده و شده طلای ناب انسانیت.
باید گفت: ای آقا! افسوس که نه تو را شناختیم و نه حرمتت را پاس داشتیم، تو کجایی که الآن همه جایی!… .»
• آیۀ‌الله شهید محمد صدر از استاد خود آیۀ‌الله شهید سیدمحمدباقر صدر و ایشان از استاد خود حضرت آیۀ‌الله خوئی و ایشان از یکی از مؤمنان موثق و بسیار متدین و باتقوا (شیخ محمد کوفی) چنین نقل می‌کند: «در بعد از ظهر یکی از روزها در مسجد کوفه در امتداد دیوار آن راه می‌رفتم که دیدم در جلو ایوان مسجد فرشی گسترده شده و روی آن شخص بزرگ‌واری خوابیده و در کنارش شخص دیگری نشسته است. از وجود آن دو شخص تعجب کردم و از آن‌که نشسته بود، پرسیدم: این کیست؟ پاسخ داد: آقای عالَم. پاسخ او را جدی نگرفتم و گمان کردم که مقصودش این است که او آقای عالِم (دانش‌مند) است؛ زیرا عوام الناس در آن محل، عالِم را عالَم تلفظ می‌کنند.
سپس رفتم وضو گرفتم و در محراب مسجد کوفه مشغول نماز مغرب و عشا و خواندن نافله شدم. پس از انجام اعمال خوابم گرفت و همان‌جا خوابیدم. وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم تمام مسجد روشن و نورانی است. آن‌قدر روشن که می‌توانستم خطوط قرآنی را که بر دیوار آن طرف مسجد نوشته شده بود، بخوانم. گمان کردم که فجر طالع شده و خورشید برآمده، بلکه چیزی هم از روز گذشته و بیشتر از اندازه خوابیده‌ام. رفتم وضو بگیرم که دیدم بر روی سکوی وسط مسجد، عده‌ای به نماز ایستاده‌اند و آن «سیدالعالَم» (آقای جهان) پیش‌نمازشان است و مردم زیادی از ملیت‌های گوناگون به او اقتدا کرده‌اند و در میان آنان، شخصی بود که او را عصر روز قبل در کنار آن آقا دیده بودم. از دیدن این عده به شدت شگفت‌زده شدم. سپس وضو گرفتم و به جماعت پیوستم و دو رکعت نماز صبح را با آنها خواندم. بعد از اتمام نماز، همان شخص گفته شده از جا برخاست و به طرف پیش‌نماز رفت و از او پرسید که آیا مرا هم با خود ببرند؟ وی پاسخ داد: نه! هرگز! او هنوز دو آزمایش در پیش دارد که باید آن دو را بگذراند.
ناگهان آن جمعیت ناپدید شد و مسجد را تاریکی فراگرفت و دیدم که هنوز صبح نرسیده و اندکی به طلوع فجر مانده است.»
• آیۀ‌الله وحید خراسانی می‌گوید: «مرحوم حاج میرزا احمد کفایی پسر مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایۀ‌الاصول برای من نقل کرد: مادر ما مریض شد، هرچه کردیم نتوانستیم مادرمان را معالجه کنیم. به ما خبر دادند که یک سیدی در نجف پیدا شده و رَمل غریبی دارد. ما به سراغ او رفتیم که پیدایش کنیم.
در ایوان حضرت امیر(ع) بودیم که سیدی از پله‌ها پایین آمد. فهمیدیم که همان است. من و برادرم رفتیم مقابل او و من گفتم نیتی دارم.
گفت: نیت کن! تسبیح خودش را درآورد، طاق و جفت انداخت (مانند استخاره)، سپس گفت: نیت شما راجع به یک خانمی است که سرتاپای او مرض است و سه روز دیگر خواهد مُرد. ما مبهوت شدیم.
برادرم مرحوم آقازاده (او شخصیتی بود که وقتی اجازه اجتهاد می‌داد، همه مجتهدین نجف امضا می‌کردند) گفت: من هم نیتی دارم. گفت: نیت کن! تسبیح گرفت، طاق و جفت انداخت و رنگش تغییر کرد. گفت این چه نیتی است؟ نیت تو راجع به کسی است که الآن مکه بود، الآن شام بود، الآن مدینه و… (مرتب می‌گفت الآن، الآن). بعد گفت: نیت تو راجع به کسی است که منظومه به دور سر او می‌چرخد، نیت تو راجع به امام زمان است. ما به او اصرار کردیم که این علم را به ما هم یاد بده! گفت: علم من هم‌راه با فقر شدیدی است که شما دو آقازاده، تحمل آن را ندارید.
رفتیم خدمت آخوند و جریان را گفتیم. ایشان متحیر شد و گفت: هرطور هست، او را پیدا کنید تا من او را ببینم.
من و برادرم تمام نجف را گشتیم ولی دیگر سید را ندیدیم.»
• حضرت مهدی(عج) در پیامی به نایب خود آیۀ‌الله سیدابوالحسن اصفهانی چنین می‌فرماید: «ارخص نفسک و اجعل مجلسک فی الدهلیز و اقض حوائج الناس، نحن ننصرک؛ خودت را راحت در دسترس مردم قرار بده، محل نشستنت را در دالان خانه‌ انتخاب کن (تا مردم، سریع و آسان، با تو ارتباط داشته باشند) و حاجت‌های مردم را برآور ما یاری‌ات می‌کنیم.»
• سید حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان می‌گوید: «روزی به هم‌راه شورای حزب‌الله لبنان محضر مقام معظم رهبری بودیم. اوج سختی و تنگنای ما بود و خیلی به حزب‌الله سخت می‌گذشت. کنفرانس شرم‌الشیخ هم صورت گرفته بود. همه توطئه‌ها شده بود که حزب‌الله را نابود کنند. موقعی که ما با رهبر معظم جهان اسلام دیدار داشتیم، ایشان به ما امید دادند و فرمودند: شما پیروز می‌شوید، این چیزها زیاد مهم نیست. سپس اضافه کردند: من در اداره امور کشور بعضی وقت‌ها حل مسائل برایم دشوار می‌شود و دیگر هیچ راهی پیدا نمی‌شود، به دوستان و اعوان و انصار می‌گویم که آماده شوید به جمکران برویم. راه قم را در پیش می‌گیریم و راهی مسجد جمکران می‌شویم، بعد از راز و نیاز با آقا، من احساس می‌کنم همان‌جا دستی از غیب مرا راه‌نمایی می‌کند و من در آن‌جا به تصمیمی می‌رسم و مشکل بدین‌صورت حل می‌شود و همان تصمیم را عملی می‌کنم.»
ختامه مسک
• بیانات امام راحل(ره):
«نباید بیدار شوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایمان نیاوردند؟ کی این هلی‌کوپترهای آقای کارتر را که می‌خواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شن‌ها ساقط کردند. شن‌ها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست. قوم عاد را باد از بین برد، این باد، مأمور خداست. این شن‌ها همه مأمورند…»
«شما می‌دانید که این پیروزی به دست آمده است، لکن این، من نبودم که این پیروزی را به دست آوردید به واسطه من. این خدای تبارک و تعالی، در سایه امام زمان(عج) ما را پیروز کرد….»
«این حقیقتی است که باید اعتراف کرد قلعه محکمی بود که احتمال فتح آن نمی‌شد… ملت، با نداشتن هیچ ابزار و ساز و سلاح در مملکت، بر ابرقدرت‌ها و بر قدرت شیطانی ـ که تا دندان مسلح بودند ـ غلبه کرد و لکن این، من نبودم که این غلبه را نصیب شما کردم؛ این خدای تبارک و تعالی بوده… یک کشور سی و چند میلیونی ـ با این اختلاف گروه‌ها، با اختلاف آمال و آرزوها، با اختلاف فهم و شعور ـ آنها همه مجتمع شدند و همه با هم، دست به هم دادند و یک مطلب را خواستند و آن این‌که یک دست غیبی در کار است، خدای تبارک و تعالی به وسیله امام زمان(عج).»
«ما در این نهضت، منت از خدا و امام عصر می‌کشیم. حقایق نباید مخفی یا مبهم بماند. این قیامی که از 15 خرداد شروع شد و تاکنون باقی است و امید است باقی باشد تا همه اهداف اسلام جامه عمل بپوشد، قیامی اسلامی است، قیامی ایمانی است، پیرو هیچ قیامی نیست… این اسلام است که غلبه کرد بر ابرقدرت‌ها، این اسلام است که فرزندان او به شهادت راغب هستند… این دست غیبی الهی بود که مردم ایران را در سرتاسر، از بچه دبستانی تا پیرمرد بیمارستانی با هم هم‌صدا و هم‌مطلب کرد… هیچ بشری قادر نیست که همچو بسیجی بکند، هیچ ملتی نمی‌تواند این‌طور بسیج شود. قدرت ایمان، قوه اسلام، قدرت معنوی ملت، این پیروزی را به ما ارزانی داشت.
ما منت از خدای تبارک و تعالی می‌کشیم، ما منت از ولی عصر می‌کشیم که پشتیبانی از ما فرمودند. نباید ابهامی در قضایا باشد. اگر چنان‌چه ابهامی در قضایا باشد یا بخواهند منحرف کنند این نهضت اسلامی ما را، منتهی به شکست خواهد شد، خیانت به ملت است، خیانت به اسلام است.»
«روی موازین مادی، روی موازین عادی، باید با یک یورش، ما از بین رفته باشیم. باید همه ما یک لقمه آنها باشیم. و لکن قدرت ایمان، پشتیبانی خدای تبارک و تعالی، اتکال به ولی‌عصر(عج)، شما را پیروز کرد. برادران من! از یاد نبرید این پیروزی را. این وحدت کلمه‌ای را که در تمام اقشار ایران پیدا شد، معجزه بود. کسی نمی‌تواند این را ایجاد کند. این معجزه بود، این امر الهی بود، این وحی الهی بود، نه کار بشر… این مطلب را که این جماعت ایران که با هم شدند، خدا پشتیبان آنها بود و الآن هم هست. کاری نکنید که عنایت خدا ـ خدای نخواسته ـ کم بشود، کاری نکنید که برای ولی‌عصر ایجاد نگرانی بکنید. تفرقه نداشته باشید… .»
• بیانات مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی):
«امام زمان(عج) امانت و گوهر درخشنده عظیم آفرینش در میان ما، امروز بی‌گمان بیش از هر زمان، متوجه و مراقب این ملت است.»
«جوانان عزیز، بسیجیان! یکی از آن خورشیدهای فروزان، به فضل و کمک پروردگار و به اراده الهی، امروز در زمان ما به عنوان بقیۀ‌الله فی ارضه، به عنوان حجۀ‌الله علی عباده، به عنوان صاحب زمان و ولیّ مطلق الهی در روی زمین وجود دارد. برکات وجود او و انوار ساطعه از وجود او، امروز هم به بشر می‌رسد. امروز هم انسانیت با همه ضعف‌ها، گم‌راهی‌ها و گرفتاری‌هایش از انوار تاب‌ناک این خورشید معنوی و الهی که بازمانده اهل‌بیت است، استفاده می‌کند.
امروز وجود مقدس حضرت حجت ـ ارواحنافداه ـ در میان انسان‌های روی زمین، منبع برکت، منبع علم، منبع درخشندگی، زیبایی و همه خیرات است. چشم‌های ناقابل و تیره ما آن چهره ملکوتی را از نزدیک نمی‌بیند، اما او مثل خورشیدی درخشان است، با دل‌ها مرتبط و با روح‌ها و باطن‌ها متصل است و برای انسانی که دارای معرفت باشد، موهبتی از این برتر نیست که احساس کند ولیّ خدا، امام برحق، عبدصالح، بنده برگزیده در میان همه بندگان عالم و مخاطب به خطاب خلافت الهی در زمین، با او و در کنار اوست؛ او را می‌بیند و با او مرتبط است.»
«خیلی از بزرگان ما در همین دوران غیبت، آن عزیز و محبوب دل‌های عاشقان و مشتاقان را از نزدیک، زیارت کرده‌اند. بسیاری از نزدیک با او بیعت کرده‌اند. بسیاری از او سخن دل‌گرم کننده شنیده‌اند. بسیاری از او نوازش دیده‌اند و بسیار دیگری بدون این‌که او را بشناسند، از او لطف و نوازش و محبت دیده و او را نشناخته‌اند. در همین جبهه جنگ تحمیلی، جوانانی که در لحظه‌های حساس، احساس نورانیت و معنویت کردند، لطفی از غیب به سوی دل‌های خودشان حس و لمس کردند و نشناختد و نفهمیدند، بسیارند. امروز هم همان‌طور است.»
منبع: فصلنامه تخصصی مشرق موعود، شماره 8

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *