مدیریت تغییر/دوزبانه

 پیشنهادات پیشرفته ی تجارت و مدیریت تغییر برنامه ها، فرآیند مدیریت تغییر شخصی و سازمانی. در اینجا قوانینی موثر تغییر وجود دارد. مدیریت تغییر سازمانی موفق تر خواهند بود. اگر این اصول ساده را بکار ببرید. انجام تغییر شخصی نیز موفق تر خواهد بود. اگر همان روش را در جای مناسب استفاده کنید. مدیریت تغییر بدنبال برنامه ریزی کلی و اجرای دقیق است و بالاتر از همه مشاوره و دخالت افراد متاثر از تغییرات. اگر تغییر را بر افراد اعمال کنیم، بطور طبیعی مشکلاتی ایجاد می شود. تغییر باید منطقی، قابل دستیابی و قابل اندازه گیری باشد. این جنبه ها بخصوص به مدیریت تغییر شخصی مربوط است. قبل از شروع تغییر سازمانی از خود بپرسید. برای دستیابی به این تغییر چه می خواهیم، و چرا و چگونه خواهیم فهمید که تغییر بدست آمده است؟ چه کسی تحت تاثیر این تغییر قرار خواهد گرفت؟ و چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهد؟ چه مقداری از این تغییر را خودمان می توانیم بدست آوریم، و در چه بخشی از این تغییر نیاز به کمک داریم؟ این جنبه ها هم چنین قویاً مربوط به تغییر مدیریت شخصی و نیز تغییر سازمانی است. تغییر را به افراد مانند روش شتاب زده ی توافق و اجرا نفروشید. تغییر فروش به مردم، استراتژی ضروری برای موفقیت نخواهد بود، مگر اینکه هدف شما ضربه زدن به انتها در زمانی در آینده باشد. وقتی مردم به مدیریت فروش بالا توجه می کنند، گروه جدی مناسب لبخند میزنند و رضایت نشان خواهند داد ، اما خودشان به آرامی فکر می کنند، «هیچ شانس خوبی وجود ندارد اگر فکر کنی من آن مزخرف های قدیمی را تحمل می کنم، فکر دیگری می آید. ( و آن فقط نوع قابل بررسی است، انواع نافرمانی دیگر به روش انتقال خاص از نگهداری بازی برای کارمندان خلافکار خوب خواهد بود. در عوض، تغییر نیاز دارد که درک  و مدیریت شود به روشی که افراد بتوانند به طور موثر بر آن فائق آیند. تغییر می تواند غیر ثابت باشد، به صورتی که مدیر به طور منطقی نیاز دارد که تاثیر ثابت داشته باشد. بررسی کنید که افرادی که تحت تاثیر قرار دارند با آن موافق باشند، یا حداقل نیاز به تغییر را درک کنند و برای تصمیم گیری در اینکه چگونه تغییر مدیریت شود تصمیم بگیرند و در برنامه ریزی و اجرای تغییر دخالت داشته باشند. از ارتباط رودر رو برای اداره ی جنبه های دقیق مدیریت تغییر سازمانی استفاده کنید. (به تحقیق محرابیان در انتقال مفهوم و درک آن مراجعه کنید) مدیران را به ارتباط رو در رو با افراد تشویق کنید، اگر آنها به شما در مدیریت تغییر کمک می کنند. اطلاعیه های کتبی و ایمیل در انتقال و توسعه ی مفهوم بی نهایت ضعیف هستند. 

اگر فکر می کنید لازم است که تغییری سریع ایجاد شود، دلایل  را بررسی کنید، آیا واقعا ضروری است؟ آیا تاثیرات توافق در چارچوب زمانی دقیق تر واقعا ویرانگر تر از اداره ی تغییر ویرانگر تر خواهد بود؟ تغییر سریع مانع مشاوره و دخالت مناسب می شود، که به مشکلاتی منجر میشود و برای حل آن زمان نیاز است. برای تغییرات پیچیده، به فرآیند مدیریت پروژه رجوع کنید و مطمئن شوید که با ارتباط  مشاوره ای آن را افزایش میدهید. برای توافق و کسب حمایت این تغییر، دخالت و اطلاع افراد نیز فرصت هایی برای دیگران ایجاد می کند که در برنامه ریزی و اجرای تغییرات شرکت کند؛ که فشار مشکلات شما را سبک تر کند، بار سازمانی را گسترش دهد و حالت مالکیت و آشنایی را در میان افراد ایجاد کند. هم چنین الگوی تصمیم گیری آزاد عالی ، طراحی شده توسط شارون در مورگان را مطالعه کنید، با سؤالات تسهیل کننده برای ابتکار و تغییر سازمانی بر و شخصی. مدل تغییر شخصی عالی بالا داون استانلی، یک چارچوب مفید ساده برای تغییر سازمانی است، و نیز یک مدل مرجع مفید برای تغییر انواع دیگر. برای درک بیشتر در مورد شخصیت افراد  و اینکه آنها نسبت به تغییر چطور واکنش نشان می دهند، به بخش سبک های شخصیت مراجعه کنید. برای تغییر سازمانی که اعمال، اهداف و پروسه هایی برای گروه یابیم افراد را دنبال دارد، از کارگاه هایی برای بدست آوردن درک دخالت، طرح، اهداف قابل اندازه گیری، اعمال و مشارکت استفاده کنید. تیم مدیریت خود را به استفاده از کارگاه هایی با افرادشان تشویق کنید. حتی باید این اصول را برای تغییر خیلی جدی مانند افراد اضافه بر سازمان؛  تعطیل کردن و تلفیق؛ سازمان های ایجاد شده تا کسب شده بکار ببرید. حتی اخبار بد نیازمند مدیریت دقیق تر نسبت به تغییر روتین دارند. پنهان شدن پشت یادداشت ها و مدیران متوسط موضوع را بدتر می کند. مشورت با افراد و کمک آن ها به درک موضوع موقعیت شما را ضعیف نمی کند، آن را قوت می بخشد. رهبرانی که مشورت و دخالت پرسنل شان را در مدیریت اخبار بد رد می کنند ، باعث ضعف و عدم تلفیق می شوند. با پرسنل با احترام و انسانیت رفتار کند و آنها تشویق خواهند شد. به یاد داشته باشید که ناامنی اصلی بیشترین کارمندان، خود تغییر است. به پروسه ی تئوری تغییر شخصی مراجعه کنید، برای اینکه ببینید پرسنل چگونه نسبت به تغییر واکنش نشان می دهند. مدیران ارشد و مجریان مسئول مدیریت تغییر سازمانی، از تغییر نمی ترسند. آنها بطور کلی آن را توسعه میدانند. بنابراین بخاطر داشته باشید که پرسنل شما تغییر را هضم نمی کنند، آنها آن را تهدید کننده و مزاحم میدانند. ترس کارمندان شما از تغییر به بزرگی ترس شما از شکست است.

مسئولیت برای مدیریت تغییر
کارمند، مسئولیتی برای مدیریت تغییر ندارد، مسئولیت کارمند انجام بهتر کار است که برای هر فرد متفاوت است و به عوامل مختلفی بستگی دارد ( سلامتی، پختگی، ثبات ، تجربه، شخصیت، انگیزه و غیره). مسئولیت مدیریت تغییر با مدیریت و عوامل اجرایی سازمان است. آنها باید تغییر را به روشی مدیریت کنند که کارمندان بتوانند با آن کنار بیایند. مدیر، مسئولیت تسهیل تغییر را دارد و همه ی آن در بخشنامه ضمیمه شده است، بخصوص برای درک موقعیت از یک نقطه نظر عینی ( برای برگشت به عقب غیر منصفانه) و سپس کمک به افراد برای درک دلایل ، اهداف و راه های پاسخ مثبت بر اساس موقعیت ها و توانایی های خود فرد. نقش مدیر، تفسیر، ارتباط و میسر ساختن است، نه فقط دستور دادن و تحمیل کردن. افراد باید در تغیید دخالت کنند نه اینکه به آنها تحمیل شود. از عبارت هایی مانند «تغییر ذهنیت » و «تغییر ذهنیت افراد» یا «تغییر رفتار» محتاط باشید. زیرا این طرز بیان نشان دهنده ی تمایل به تحمیل یا اجبار تغییر است، (تئوری x)  نشان می دهد که سازمان معتقد است که کارمندانش اخیراً ذهنیت «اشتباه» دارند. اگر افراد بطور موثر به وظایفشان در سازمان نزدیک نشوند، سازمان ذهنیت اشتباه دارند نه کارمندان. چنین ساختارهای جدید، سیاست ها، اهداف ، درآمدها، فروش، جایگزینی دوباره را تغییر دهید؛ سیستم ها و محیط های جدید ایجاد کنید که نیاز باشد هرچه زودتر برای افراد توضیح داده شود. بنابراین دخالت افراد در ارزیابی و اصلاح خود تغییرات می تواند بدست آید. زمانی که سازمانی چیزهای جدید به افراد تحمیل کند، سخت خواهد شد. شرکت کردن، دخالت و ارتباط کاملاً آزاد، فاکتورهای مهمی هستند. کارگاه های عملی پروسه های مفیدی برای توسعه ی درک جمعی روش ها، سیاست ها، متد ها، سیستم ها و ایده ها هستند. از بخش کارگاه های عملی در وب سایت دیدن کنید. پرسش نامه های کارمندی روش مفیدی برای ترمیم ضرر عدم صداقت در میان کارمندان است. به افراد اجازه دهید آنها را بدون نوشتن اسم، کامل کنند و بر اساس یافته های خود در آنها عمل کنید. آموزش مدیریت، توانایی همدلی و تسهیل بخش های اصلی هستند. مدیران نسبت به پروسه ی تغییر جدی هستند. آنها باید فراهم کننده و تسهیل کننده باشندة نه فقط سیاست را از بخش بالا منتقل کنند و اجرا کنند، که در اینصورت کار نمی کند. نمی توانید تغییر را تحمیل کنید. افراد و گروه ها نیاز دارند که برای پیدا کردن راه حل ها و پاسخ های خودشان قدرتمند شوند، با تسهیل و حمایت از طرف مدیران و تحمل و ملاحظه از سوی رهبران و مجریان. سبک و رفتار مدیریتی و رهبری مهم تر از پروسه و سیاست هوشمند است. رهبر باید با این ایده ها موافقت کند و با آنها کار کند، و گرنه تغییر احتمالاً خیلی دردناک خواهد بود.
اصول مدیریت تغییر
1. در تمام مدت با حمایت افراد درون سیستم موافقت کنید و آنهارا دخالت دهید (سیستم= محیط، پروسه، فرهنگ ارتباط، رفتار ها، چه شخصی و چه سازمانی.)
2. بدانید که در کجا شما/ سازمان در فرصت است.
3. بدانید در کجا، کی، چرا و چه مقدار باید باشید.
4. پیشرفت به سمت بالای شماره ی 3در مراحل قابل اندازه گیری، قابل دستیابی مناسب را برنامه ریزی کنید.
5. تا جایی که ممکن است بطور آزاد با افراد ارتباط داشته باشید؛ آنها را دخالت دهید؛ فراهم کننده و تسهیل کننده باشید.
هشت گام برای تغییر موفق:
جان پ کارتر
جان پ کارتر آمریکایی (1947) استاد دانشکده ی تجارت هاروارد و متفکر و نویسنده ی مدیریت تغییر سازمانی است. کتاب های کارتر « رهبری تغییر» (1995) و پس از آن «قلب تغییر» (2002) یک مدل مفید برای درک و مدیریت تغییر را توصیف میکند. هر گام یک اصل مهم را معرفی می کند که مربوط به پاسخ و رویکرد افراد به تغییر است که در آن افراد می بینند، احساس می کنند و سپس تغییر می کنند.
مدل تغییر هشت گامی کارتر می تواند به این صورت خلاصه شود:
1. ضرورت ؛ تحریک کنید افراد را برای حرکت، ایجاد هدف واقعی و مرتبط را افزایش دهید.
2. یک تیم راهنمایی ایجاد کنید؛ افراد را در مکان مناسب قرار دهید با مهارت ها و سطوح ترکیب شده.
3. دید درستی داشته باشید؛ تیم را برای پایه ریزی یک استراتژی و دید ساده آماده کنید. بر جنبه های خلاق و احساسی لازم تاکید کنید.
4. خرید ارتباطی داشته باشید؛ تا جایی که ممکن است افراد را دخالت دهید و به نیازهای افراد پاسخ دهید. ارتباطات  دی- کلاتر- تکنولوژی کار برای شما را ایجاد می کند.
5. عمل را قوی کنید؛ موانع را بردارید، بازخورد ساختاری و بخش های حمایت از رهبران را میسر کنید، با پاداش و تشخیص پیشرفت و موفقیت.
6. برنده های کوتاه مدت ایجاد کنید؛ اهدافی تنظیم کنید که به آسانی بدست آیند، در بخش های کوچک، تعداد قابل مدیریت از  ابتکار عمل ایجاد کنید. مراحل در جریان را قبل از شروع مراحل جدید به پایان برسانید.
7. کم کاری نکنید؛ تشخیص و اصرار را تشویق کنید. تغیر درازمدت و گزارش دراز مدت را تشویق کنید. نقاط عطف آینده و بدست آمده را برجسته کنید.
8. تغییر را محکم کنید؛ ارزش تغییر موفق را از طریق جذب نیرو ارتقا، رهبران تغییر جدید، دوباره ایجاد کنید. تغییر در بافت ایجاد شده ی مدل 8 گامی کارتر در وب سایتش بطور کامل موجود است: www.kotterinternational.com
ایده هایی در توضیح موارد مدیریت تغییر
وقتی افراد با نیاز یا فرصتی برای تغییر مواجه می شوند، بخصوص وقتی که توسط سازمان تحمیل می شود، احساساتی می شوند. بنابراین مدیر سعی میکند تغییر را مدیریت کند.
اشاعه ی احساسات، برگشت به عقب، تشویق هدفداری برای فراهم کردن و تبادل نظر ساختاری مهم است. برای این هدف، مدیران و تعلیم دهنده گان می توانند آن را برای استفاده‌ی قیاسی برای همکاری خود آنها و سایر کارمندان مفید ببینند. برای نگاه به تغییر در روشی مجزاتر ، در این سایت توضیحاتی وجود دارد که می تواند برای این هدف استفاده شود، بسته به نوع تغییر و جنبه های آن.
در اینجا چند مثال وجود دارد که برای ملاقات های تیمی، کنفرانس ها، مشاوره ی یک به یک و خود نگهدارنده، مفید است. بخصوص برای همدلی با سایر تغییرات: در بخش ماجراها به «سرمایه گذاری مورفی» نگاه کنید (تفکر منفی = مانع تغییر است) و ما همیشه آن را انجام میدهیم ( هیچ سؤالی برای تغییر لازم نیست.)
هردو هدف برای درک و شرح اینکه چرا افراد – همه ی ما- آن را مشکل می بینیم وجود دارد برای فرض تغییر، تفکر شرطی، عادت، روتین و غیره. هم چنین به داستان میمون نگاه کنید، که چگونه سیاست، عمل ، رفتار و حتی فرهنگ می تواند پایه ریزی شود و چگونه تمایل برای پذیرش بجای اعتراض وجود دارد. دقیقا هنگامی که حالت « بی کفایتی ناخودآگاه»، نیاز به «کفایت آگاهانه» باید گسترش یابد، برای ایجاد پایه ای برای آموزش . بنابراین احساس ذهنی فرد لازم است به هدف داری گسترش یابد قبل از اینکه به آنها در کنترل تغییر کمک کنند. هیچ یک از ما از انکار، غفلت یا ذهنیت ایمن نخواهد بود. درس ها و باقیمانده های یافت شده در داستان ها و قیاسها می تواند کمک کند که دیدگاه واضح جدیدی را نشان دهیم.
بخش داستان های از زبان حیوانات ایزوتوپ، قیاسهای ساده ی زیبا و کوتاه مفیدی برای شرح جنبه های دلیل یا ایجاد تغییر دارد. برای مثال(همه در بخش داستان های از زبان حیوانات ایزوتوپ):
-کلاغ و کوزه ( تغییر با فشار یا لزوم وادار شده میشود)
– باد شمال و خورشید (تشویق آرام بجای آموزش)
– شیر و الاغ (تغییر آرام ممکن است درست باشد)
– خرچنگ و مادرش (منتهی به مثال و مدرک می شود، یا شما افراد را تغییر نخواهید داد)
– میلر، پسرش و الاغ (هیچ تغییر واحدی احتمالا همه را خشنود نمی کند، هر کسی چیز متفاوتی می خواهد)
– درخت بلوط و نی ( نیاز برای تحمیل، تغییر دهنده یا تغییر پذیر)
– مرد ثروتمند و دباغ (زمان، تغییر را راحت تر می کند. به افراد زمان بدهید که از همه چیز استفاده کنند)
– الاغ و قاطر (حالا با تغییر منطقی موافقت کنید یا می توانید خطر کنید، دور از تغییر تحمیلی اشتباه در آینده)
سازماندهی دوباره شغل، تحلیل وظیفه، انتقال شغل بدلیل توسعه یا گسترش IT.
ابتدا اصول مدرن را ببینید که تغییر موفق را زیربنایی می کند. همیشه آسان نیست که به موضوع در این عمق توجه کنیم. اما اگر می توانید سعی خود را بکنید، یا سعی کنید دیگران را تشویق کنید که در مورد تلفیق پایه ای موقعیت، بجای سود کوتاه مدت فکر کنند یا سهامداران را راضی کنید.
روش های مختلفی برای تحلیل کار و سازمان دهی دوباره شغل وجود دارد که با گسترش و توسعه ی IT سریع می شود.
معمولا این نوع پروسه ی تغییر عملگرایانه است و برای تشخیص فرآیندهای قابل انتقال مشکل است. مثال های پروژه ها بطور کلی راه خود را در گستره ی عموم پیدا می کنند، اگر چه افزایش PDF‌های پروژه ی دولتی بر روی وب در دسترس می شود، همانطور که این نوع اطلاعات لازم است بطور گسترده ای در اختیار عموم قرار گیرد.
بعنوان یک راهنمایی گسترده هنگام مدیریت این نوع تغییر، این جنبه ها برای پروسه مهم هستند:
– انتظارات دو جانبه در مورد سطح جزئیات و هزینه ی مورد نیاز پروژه را درک و مشخص کنید. گاهی اوقات ممکن است ببینید چه چیزی در یک دستمال سفره نیاز دارد. بافت سازمانی و دیگر راهنما های استراتژیک، ویژگی ها و خط مشی ها اغلب تاثیرات مهم تری نسبت به تحلیل کار دارند. اگر شما یک مشاور یا مدیر پروژه هستید، با انتظارات بر یک پایه ی عملگرایانه موافقت کنید. با الگوها و سیستم هایی که باید استفاده شود و سطح داده ی گزارش لازم برای تصمیم گیری موافقت کنید. فرض کنید که موقعیت می تواند بهتر شود، در حالیکه لازم است همه ی فعالیت ها بر پایه ی مشاغل جدید گرفته شود، بیشتر آنها می تواند جذب شود، جایگزین شود، به روز شود. وقتی شما شروع به نگاه کردن به امکانات موقعیت ایده آل بکنید (برگه ی خالی کاغذ) بنابراین، یک تحلیل کلی جدید، بطور کلی نگاه تازه ی بدون مانعی را میسر میکند، که روش های بهتر و جدید انجام کارها را پیشنهاد می کند. یک نمودار غیر جدی و کمی ذهن خلاق، پیش نیاز اصلی است. این یک جلسه ی کارگاه عظیم را ایجاب می کند و برای ایجاد مالک و پیش خرید برای تغییر مهم خوب است.
هم چنین یک پروسه ی خوب برای جاری شدن دپارتمان ها برای شرح ایده های پروسه های اصلاح شده و روش های جدید انجام کارهاست. در مورد گرفتن همه ی پروسه ها و ورودی های اخیر، الگوهای تحلیل شغل فردی نیاز دارند که مشاغل را فراهم کنند که به چند زیرمجموعه تقسیم شوند.
این یک حقه است و در بافت های تئوری X عملی نیست، با وجود این، از احتمال ناراحتی افرادی که شغلشان با تغییر تهدید می شود، آگاه باشید. با افرادی که با خطر مواجه هستند با احترام رفتار کنید و آنها را در نا آگاهی نگه ندارید. تا جایی که ممکن است آنها را دخالت دهید که بدانند چه اتفاقی افتاده است و چرا. در صورت امکان تیم اجرایی را تشویق کنید که یک روش انسانی را در پیش بگیرند و سعی کنید مشورت و حمایت را پایه ریزی کنید. تحلیل ها خیلی مفید خواهند بود به شما در تصمیم گیری کمک خواهند کرد. نمودارهای گردش کار ارتباط زیرمجموعه ی کارها (داخلی و درونی) ، تنوع و زمان بندی را مشخص میکند. لازم است رفتار از پروسه ها کنار گذاشته شود. استاندارد ها، تحمل اجرایی، درصد موثق بودن و غیره، باید در تحلیل کار نشان داده شود.
نکات دیگر درمورد پرسنل و تغییر:
مقومت قوی برای تغییر اغلب از نظر تاریخی ریشه ی عمیق در احساسات شرطی یا تحمیلی دارد. صبر و تحمل لازم است برای کمک به کارمندان در این موقعیت ها برای اینکه مسائل را بطور متفاوت ببینیم، تکه به تکه. مثال هایی از این نوع تغییر تدریجی در همه جا در دنیای ما وجود دارد. پیمان های روان شناسی یک جنبه ی ویژه از تغییر است و مدل ها و نمودارهای مفید پیشنهاد می دهد در درک و مدیریت تغییر، در یک سطح اساسی و هم چنین انواع خاص افراد، انواع منطقی، وابسته، همیشگی، جهت گیر در پروسه اغلب تغییر را خیلی بی ثبات می دانند.
افرادی که از تغییر خوشحال می شوند، عموما بهترین برای کار نیستند. صنایع و اصول خای افرادی دارند که نیاز به یک ترسیم شخصیتی قوی و مطمئن، وابسته دارند. برای مثال : خدمات سلامتی و پرستاری، مدیریت، بخش عمومی و دپارتمان های دولتی، خدمات و بهره. به صفحه ی سبک های شخصیتی برای کمک به درک انواع مختلف افراد مراجعه کنید. سن یک فاکتور دیگر است. تئوری اجتماعی و روان شناختی جالب اریک اریکسون، برای درک مفید است که اولویت ها و انگیزه ی افراد بسته به مرحله ی سنی شان متفاوت است. هرچه درک نیاز کارمندان بیشتر باشد، بهتر می توانید تغییر را مدیریت کنید. از نقاط قوت و ضعف کارمندان مطلع باشید. همه از تغییر خوششان نمی آید. برای بعضی افراد زمان نیاز است که نسبت به آن احساس خوبی داشته باشند.
تغییر حرکتی، توسعه تجاری
توسعه ی تجاری بطور بالقوه  شامل هر چیزی است که در کیفیت تجارت یا سازمان دخالت دارد. برنامه ریزی آن ابتدا اهداف توسعه ی تجاری را پایه ریزی می کند و سپس یک استراتژی توسعه ی تجاری را فرموله  می کند که شامل همگی یا بعضی از روش های زیر است:
توسعه ی فروش، توسعه ی محصول جدید، توسعه ی بازار جدید، سازمان تجاری ، توسعه ی پروسه ها و بافت های برنامه ریزی، توسعه ی زنجیره ای مصرف و بجستیک کارمندان، توسعه ی مدیریت و ارتباط ( توانایی و آموزش) همکاری استراتژیک و توسعه ی مسیرهای توزیع، توسعه ی بین المللی، درآمد و فروش.
بطور کلی ت.سعه ی تجاری کمی علمی و کمی ذهنی است. براساس احساسات و خواسته های صاحبان تجارت یا ceo، چندین روش برای توسعه ی یک تجارت وجود دارد که رشد و بهبود را بدست می آورد، خیلی کم فقط یکی از آنها بهترین راه حل است. توسعه ی تجاری چیزی است که بعضی از افراد آن را «جادوگری» می نامند. یعنی برای تحلیل سخت است و برای بکار بردن نیز سخت است.
تغییر سریع محیط:
برنامه ریزی، اجرا و مدیریت تغییر در یک تغییر سریع محیطی موقعیتی است که بیشتر سازمان ها در حال حاضر بر روی آن کار می کنند. محیط های پویا مانند این نیاز به پروسه ها، کارمندان، سیستم ها و بافت های پویا دارد، بخصوص برای مدیریت تغییر موفق، خوش بینی سازمانی پاسخی به فرصت های و تهدیدات بازاری است.
عناصر اصلی موفقیت:
برنامه ریزی بلند مدت داشته باشید. یک دیدگاه استراتژیک، نه یک برنامه ریزی جزئی خاص ( دومی برای پیش گویی غیر ممکن است). برنامه های پنج ساله ی دقیق دو هفته بعد از نوشته شدن خارج از زمان هستند. بر روی جزئیات تمرکز کنید و ارتباط با روش ها را برای مرور فوری و تصمیم گیری فراهم کنید. شرکت کردن افراد علاقه مند ضروری است. این کار باعث کسب داده ی وروردی می شود. کارمندان را برای تصمیم گیری در سطح محلی قدرت بدهید؛ مسئولیت را به آنها واگذار کنید و تا جایی که ممکن است به آنها قدرت بدهید؛ تشویق کنید؛ به افراد توانا میدان بدهید که در سایر بخش های سازمان از طریق « تیم های مجازی» و « مدیریت ماتریسی» فعالیت کنند. سیستم های بررسی دقیق و بهینه ICT (تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات) برای مدیریت اطلاعات موثر ایجاد می شود و فعالیت اصلی کار تیمی هستند. از کارگاه بعنوان وسیله ای برای مرور اولویت ها استفاده کنید. با دیدگاه و اهداف بلند مدت موافقت کنید و با برنامه ها و روش های اجرایی کوتاه مدت نیز موافقت کنید.
پیشنهادات تخصصی برای بررسی آشکار اجرای ضعیف:
اگر تابحال به شغل تخصصی یا بررسی اجرای ضعیف پرداخته باشید، یا در مکان یا در تجارت دیگر متعلق به سازمان خودتان یا شاید بعنوان پروژه مشاوره ای, در اینجا چند پیشنهاد ساده به شما ارائه می شود:
در واقع تخصص یک واژه ی مهم نیست، مردم رای می ترساند، به جای آن از تسهیل کننده یا کمک کنندهاستفاده کنید. این کار فضای مفید تر ایجاد می کند. در آن صورت، می توانید در یابید که مسئله ی اصلی ، مقاومت و دفاع افراد نسبت به کسی که به سازمان نشان وارد شده است. وقتی با این چالش کنار بیایید، می توانید مقایسهی چیزی کهاتفاق افتاده است را شروع کنید(ماموریت، ارزش ها، اهداف، اولویت ها، شاخص های اصلی اجرا، پروسه ها، معیارها). افراد چگونه در مورد این موارد فکر میکنند (نقل و انتقال پرسنل، حفظ افراد ، وجدان، رفتار)، و مشتریان و مصرفکننده ها چه احساسی در مورد این موارد دارند(در واقع بیرون بروید و مشتریان را ملاقات کنید، و بخصوص مشتریان قبلی خودتان. باید اساسنامه را خیلی دقیق مشاهده کنید، خودتان را بطور مناسب به افراد معرفی کنید و توضیح دهید که می خواهید چکار کنید. کمک بخواهید؛ راهنمایی بخواهید؛ اجازه بگیرید؛ مودب باشید؛ بیشتر از حد معمول به افراد احترام بگذارید زیرا آنها به این موارد حساس هستند. به روش تسهیل « شارون درو مورگان»مراجعه کنید که به شما کمک میکند چه سبک و روشی را باید استفاده کنید. باید هدفتان کمک کردن، مسیر ساختن، تسهیل و وضوح باشد، نه کار عالی در تنهایی، مانند یک فرد خارجی.
باید خود را در نقش یک محقق و توانا کننده سازگار کنید بجای حل کننده ی یک مسئله. سئوالات زیادی طرح کنید که به افراد کمک کند، بگویند چه احساسی در مورد این موارد دارند مشتریان، پرسنل و مصرف کنندگان  و اینکه فکر می کنند چه کاری برای بهبود این کارها می توانند انجام دهند. از پرسیدن «چرا» خودداری کنید ، مگر اینکه آنها واقعا به شما اعتماد داشته باشند و با شما کار کنند. استفاده ازچرا باعث ایجاد حالت تدافعی در افراد میشود. به ارتباط مشتری توجه کنید، آنها به شما می گویند به چه چیزیبیشتر تمرکز کنید و به آنها فرصت تسهیل بعضی از پاسخ های اصلاحی را بدهید. هم چنین به انگیزه ی کارمندان توجه کنید. احتمالا مجبور خواهید شد پس از آن یک گزارش و سفارش بنویسید، که در آن صورت سعی کنید هر جا ممکن است افراد را در آن دخالت دهید در مورد چیزی که به آنها می گویید. اجازه بدهید تعجب بوجود نیاید؛ سازنده باشید؛ تاکید مثبت داشته باشید؛ با افراد آزاد و راحت باشید؛ از تجربه لذت ببرید؛ به افراد احترام بگذارید و مفید باشید تا آنها هم احترام بگذارند و مفید باشند.

change management

ethical career training free materials, ideas, tools, tips, templates

organizational and personal change management, process, plans, change management and business development tips

Here are some rules for effective management of change. Managing organizational change will be more successful if you apply these simple principles. Achieving personal change will be more successful too if you use the same approach where relevant. Change management entails thoughtful planning and sensitive implementation, and above all, consultation with, and involvement of, the people affected by the changes. If you force change on people normally problems arise. Change must be realistic, achievable and measurable. These aspects are especially relevant to managing personal change. Before starting organizational change, ask yourself: What do we want to achieve with this change, why, and how will we know that the change has been achieved? Who is affected by this change, and how will they react to it? How much of this change can we achieve ourselves, and what parts of the change do we need help with? These aspects also relate strongly to the management of personal as well as organizational change.
See also the modern principles which underpin successful change.
Refer also to Psychological Contract theory, which helps explain the complex relationship between an organization and its employees.
Do not ‘sell’ change to people as a way of accelerating ‘agreement’ and implementation. ‘Selling’ change to people is not a sustainable strategy for success, unless your aim is to be bitten on the bum at some time in the future when you least expect it. When people listen to a management high-up ‘selling’ them a change, decent diligent folk will generally smile and appear to accede, but quietly to themselves, they’re thinking, “No bloody chance mate, if you think I’m standing for that load of old bollocks you’ve another think coming…” (And that’s just the amenable types – the other more recalcitrant types will be well on the way to making their own particular transition from gamekeepers to poachers.)
Instead, change needs to be understood and managed in a way that people can cope effectively with it. Change can be unsettling, so the manager logically needs to be a settling influence.
Check that people affected by the change agree with, or at least understand, the need for change, and have a chance to decide how the change will be managed, and to be involved in the planning and implementation of the change. Use face-to-face communications to handle sensitive aspects of organisational change management (see Mehrabian’s research on conveying meaning and understanding). Encourage your managers to communicate face-to-face with their people too if they are helping you manage an organizational change. Email and written notices are extremely weak at conveying and developing understanding.
If you think that you need to make a change quickly, probe the reasons – is the urgency real? Will the effects of agreeing a more sensible time-frame really be more disastrous than presiding over a disastrous change? Quick change prevents proper consultation and involvement, which leads to difficulties that take time to resolve.
For complex changes, refer to the process of project management, and ensure that you augment this with consultative communications to agree and gain support for the reasons for the change. Involving and informing people also creates opportunities for others to participate in planning and implementing the changes, which lightens your burden, spreads the organizational load, and creates a sense of ownership and familiarity among the people affected.
See also the excellent free decision-making template, designed by Sharon Drew Morgen, with facilitative questions for personal and organizational innovation and change.
Dawn Stanley’s excellent RISE Personal Change Model, a simple helpful ‘how-to’ framework for personal change, is also a very useful reference model for change of many other types.
To understand more about people’s personalities, and how different people react differently to change, see the personality styles section.
For organizational change that entails new actions, objectives and processes for a group or team of people, use workshops to achieve understanding, involvement, plans, measurable aims, actions and commitment. Encourage your management team to use workshops with their people too if they are helping you to manage the change.
You should even apply these principles to very tough change like making people redundant, closures and integrating merged or acquired organizations. Bad news needs even more careful management than routine change. Hiding behind memos and middle managers will make matters worse. Consulting with people, and helping them to understand does not weaken your position – it strengthens it. Leaders who fail to consult and involve their people in managing bad news are perceived as weak and lacking in integrity. Treat people with humanity and respect and they will reciprocate.
Be mindful that the chief insecurity of most staff is change itself. See the process of personal change theory to see how people react to change. Senior managers and directors responsible for managing organizational change do not, as a rule, fear change – they generally thrive on it. So remember that your people do not relish change, they find it deeply disturbing and threatening. Your people’s fear of change is as great as your own fear of failure.
responsibility for managing change
The employee does not have a responsibility to manage change – the employee’s responsibility is no other than to do their best, which is different for every person and depends on a wide variety of factors (health, maturity, stability, experience, personality, motivation, etc). Responsibility for managing change is with management and executives of the organisation – they must manage the change in a way that employees can cope with it. The manager has a responsibility to facilitate and enable change, and all that is implied within that statement, especially to understand the situation from an objective standpoint (to ‘step back’, and be non-judgemental), and then to help people understand reasons, aims, and ways of responding positively according to employees’ own situations and capabilities. Increasingly the manager’s role is to interpret, communicate and enable – not to instruct and impose, which nobody really responds to well.
change must involve the people – change must not be imposed upon the people
Be wary of expressions like ‘mindset change’, and ‘changing people’s mindsets’ or ‘changing attitudes’, because this language often indicates a tendency towards imposed or enforced change (theory x), and it implies strongly that the organization believes that its people currently have the ‘wrong’ mindset, which is never, ever, the case. If people are not approaching their tasks or the organization effectively, then the organization has the wrong mindset, not the people. Change such as new structures, policies, targets, acquisitions, disposals, re-locations, etc., all create new systems and environments, which need to be explained to people as early as possible, so that people’s involvement in validating and refining the changes themselves can be obtained.
Whenever an organization imposes new things on people there will be difficulties. Participation, involvement and open, early, full communication are the important factors.
Workshops are very useful processes to develop collective understanding, approaches, policies, methods, systems, ideas, etc. See the section on workshops on the website.
Staff surveys are a helpful way to repair damage and mistrust among staff – provided you allow allow people to complete them anonymously, and provided you publish and act on the findings.
Management training, empathy and facilitative capability are priority areas – managers are crucial to the change process – they must enable and facilitate, not merely convey and implement policy from above, which does not work.
You cannot impose change – people and teams need to be empowered to find their own solutions and responses, with facilitation and support from managers, and tolerance and compassion from the leaders and executives. Management and leadership style and behaviour are more important than clever process and policy. Employees need to be able to trust the organization.
The leader must agree and work with these ideas, or change is likely to be very painful, and the best people will be lost in the process.
change management principles
1.At all times involve and agree support from people within system (system = environment, processes, culture, relationships, behaviours, etc., whether personal or organisational).
2.Understand where you/the organisation is at the moment.
3.Understand where you want to be, when, why, and what the measures will be for having got there.
4.Plan development towards above No.3 in appropriate achievable measurable stages.
5.Communicate, involve, enable and facilitate involvement from people, as early and openly and as fully as is possible.
John P Kotter’s ‘eight steps to successful change’
American John P Kotter (b 1947) is a Harvard Business School professor and leading thinker and author on organizational change management. Kotter’s highly regarded books ‘Leading Change’ (1995) and the follow-up ‘The Heart Of Change’ (2002) describe a helpful model for understanding and managing change. Each stage acknowledges a key principle identified by Kotter relating to people’s response and approach to change, in which people see, feel and then change.
Kotter’s eight step change model can be summarised as:
1.Increase urgency – inspire people to move, make objectives real and relevant.
2.Build the guiding team – get the right people in place with the right emotional commitment, and the right mix of skills and levels.
3.Get the vision right – get the team to establish a simple vision and strategy, focus on emotional and creative aspects necessary to drive service and efficiency.
4.Communicate for buy-in – Involve as many people as possible, communicate the essentials, simply, and to appeal and respond to people’s needs. De-clutter communications – make technology work for you rather than against.
5.Empower action – Remove obstacles, enable constructive feedback and lots of support from leaders – reward and recognise progress and achievements.
6.Create short-term wins – Set aims that are easy to achieve – in bite-size chunks. Manageable numbers of initiatives. Finish current stages before starting new ones.
7.Don’t let up – Foster and encourage determination and persistence – ongoing change – encourage ongoing progress reporting – highlight achieved and future milestones.
8.Make change stick – Reinforce the value of successful change via recruitment, promotion, new change leaders. Weave change into culture.
Kotter’s eight step model is explained more fully on his website www.kotterinternational.com.
Related to Kotter’s ideas, and particularly helpful in understanding the pressures of change on people, and people’s reactions to change, see a detailed interpretation of the personal change process in John Fisher’s model of the process of personal change.
ideas on illustrating change management issues
When people are confronted with the need or opportunity to change, especially when it’s ‘enforced’, as they see it, by the organization, they can become emotional. So can the managers who try to manage the change. Diffusing the emotional feelings, taking a step back, encouraging objectivity, are important to enabling sensible and constructive dialogue. To this end, managers and trainers can find it helpful to use analogies to assist themselves and other staff to look at change in a more detached way.
On this site there are several illustrations which can be used for this purpose, depending on the type of change faced, and the aspect that is to be addressed. Here are a few examples, useful for team meetings, presentations, one-to-one counselling or self-reminder, particularly to help empathise with others facing change:
On the Stories section look at ‘Murphy’s Plough’ (negative thinking = obstacle to change) and ‘We’ve always done it that way’ (not questioning need for change). Both good aids for understanding and explaining why people – all of us – find it difficult to change assumptions, conditioned thinking, habit, routine, etc.
Look also at the Monkey Story, as to how policies, practices, attitudes and even cultures can become established, and how the tendency is to accept rather than question.
Just as the state of ‘unconscious incompetence’, needs to be developed into ‘conscious competence’ to provide a basis for training, so a person’s subjective emotion needs to be developed into objectivity before beginning to help them handle change. None of us is immune from subjectivity, ignorance or denial. The lessons and reminders found in stories and analogies can help to show a new clear perspective.
Aesop’s Fables section has other short and beautifully simple analogies useful for illustrating aspects of causing or dealing with change, for example (all on the Aesop’s Fables section):
The Crow and the Pitcher (change being provoked by pressure or necessity)
The North Wind and the Sun (gentle persuasion rather than force)
The Lion and The Ass (enforced change – might is right)
The Crab and his Mother (lead by example and evidence – or you’ll not change people)
The Miller, his Son and the Ass (no single change is likely to please everyone – everyone wants something different)
The Oak and the Reeds (the need for tolerance – changer or ‘changees’)
The Rich Man and the Tanner, (time softens change – given time people get used to things)
The Ass and the Mule (agree to reasonable change now or you can risk far worse enforced change in the future)
job reorganization, task analysis, job transfer due to IT development or outsourcing etc
First see the modern principles which underpin successful change. It’s not always easy or perhaps even possible to consider matters at such depth, but try to if you can, or try to persuade others above in their ivory towers to think about the fundamental integrity of the situation, instead of short-term profit, or satisfying greedy shareholders.
There are various approaches to task analysis and job reorganization, whether prompted by outsourcing or IT development. Generally change process of this sort is pragmatic, and it’s difficult to identify transferable processes, templates, etc. Examples of projects don’t generally find their way into the public domain, although the likelihood is increasing of government project pdf’s becoming available on the web as this sort of information is increasingly required to be available to the public. IT vendor case studies and trade journals of the IT and outsourcing sectors can also provide indicators of best practice or transferable processes. There are some useful software tools now available, which are helpful, especially if the change involves a high level of complexity and a large scale.
As a broad guide when managing this sort of change, these aspects are important for the process:
Really understand and clarify mutual expectations about the level of detail and cost that the project requires. Sometimes it’s possible to see it what you need on a table napkin. The organisational context, and other strategic drivers, personalities and politics are often more significant influences than the task analysis.
If you are a consultant or project manager, agree expectations on a pragmatic basis. Agree the templates and systems to be used and the the level of report data required for the decisions to be made.
Assume that the situation can be improved – it generally can be, so while it’s essential to capture all activities based on current jobs, many of these can be absorbed, superseded, updated, etc., when you begin to look at the ideal situation (‘blank sheet of paper’) possibilities, so;
A new overview analysis enables fresh unencumbered look at the whole, which suggests new and better ways of doing things. A flip chart and a few creative minds are the main pre-requisites. It makes a great workshop session and is good for creating ownership and buy-in for major change. It’s a good process also to cascade down to departments to bring out ideas for improved processes and new ways of doing things.
In terms of capturing all current processes and inputs, the individual job analysis templates need to enable jobs to be broken down into sub-tasks, and elements within sub-tasks.
This is a tricky one, and not practicable in certain X-Theory cultures, nevertheless, be aware of the high probability of upsetting people whose jobs are threatened by change and try to develop a way of anticipating and reducing damaging fall-out. Treat people at risk with the respect they deserve and avoid keeping them in the dark – involve threatened people wherever possible so they can see what’s happening and why. If possible encourage the executive team to take the same humane approach, and try to establish counselling and support resources if none exist already.
Analyses are more helpful if they identify critical vs essential task elements – this will help you to help the decision-makers to be more pragmatic (not least because by applying pressure to some of the ‘essential’ elements will reveal them to be habitual dispensable or traditional replaceable elements).
Flow diagrams identify subtask linkage (inter and intra), variation and chronology.
Behaviour needs identifying aside from processes.
Standards, performance tolerance, % reliability, etc., should be indicated in task analysis as applicable to the sub-task or activity concerned.
other points about people and change
Strong resistance to change is often rooted in deeply conditioned or historically reinforced feelings. Patience and tolerance are required to help people in these situations to see things differently. Bit by bit. There are examples of this sort of gradual staged change everywhere in the living world.
The Psychological Contract is a significant aspect of change, and offers helpful models and diagrams in understanding and managing change – potentially at a very fundamental level.
Also, certain types of people – the reliable/dependable/steady/habitual/process-oriented types – often find change very unsettling.
People who welcome change are not generally the best at being able to work reliably, dependably and follow processes. The reliability/dependability capabilities are directly opposite character traits to mobility/adaptability capabilities.
Certain industries and disciplines have a high concentration of staff who need a strong reliability/dependability personality profile, for example, health services and nursing, administration, public sector and government departments, utilities and services; these sectors will tend to have many staff with character profiles who find change difficult.
See the personality styles page to help understanding about different types of people.
Age is another factor. Erik Erikson’s fascinating Psychosocial Theory is helpful for understanding that people’s priorities and motivations are different depending on their stage of life.
The more you understand people’s needs, the better you will be able to manage change.
Be mindful of people’s strengths and weaknesses. Not everyone welcomes change. Take the time to understand the people you are dealing with, and how and why they feel like they do, before you take action.
business development driven change
Business development potentially includes everything involved with the quality of the business or the organization. Business development planning first requires establishing the business development aims, and then formulating a business development strategy, which would comprise some or all of the following methods of development.
sales development
new product development
new market development
business organization, shape, structure and processes development (eg, outsourcing, e-business, etc)
tools, equipment, plant, logistics and supply-chain development
people, management and communications (capabilities and training) development
strategic partnerships and distribution routes development
international development
acquisitions and disposals
Generally business development is partly scientific, and partly subjective, based on the feelings and wishes of the business owners or CEO. There are so many ways to develop a business which achieve growth and improvement, and rarely is just one of these a single best solution. Business development is what some people call a ‘black art’, ie., difficult to analyse, and difficult to apply a replicable process.
fast changing environments
Planning, implementing and managing change in a fast-changing environment is increasingly the situation in which most organizations now work.
Dynamic environments such as these require dynamic processes, people, systems and culture, especially for managing change successfully, notably effectively optimising organizational response to market opportunities and threats.
Key elements for success:
Plan long-term broadly – a sound strategic vision, not a specific detailed plan (the latter is impossible to predict reliably). Detailed five years plans are out of date two weeks after they are written. Focus on detail for establishing and measuring delivery of immediate actions, not medium-to-long-term plans.
Establish forums and communicating methods to enable immediate review and decision-making. Participation of interested people is essential. This enables their input to be gained, their approval and commitment to be secured, and automatically takes care of communicating the actions and expectations.
Empower people to make decisions at a local operating level – delegate responsibility and power as much as possible (or at least encourage people to make recommendations which can be quickly approved).
Remove (as far as is possible) from strategic change and approval processes and teams (or circumvent) any ultra-cautious, ultra-autocratic or compulsively-interfering executives. Autocracy and interference are the biggest obstacles to establishing a successful and sustainable dynamic culture and capability.
Encourage, enable and develop capable people to be active in other areas of the organization via ‘virtual teams’ and ‘matrix management’.
Scrutinise and optimise ICT (information and communications technology) systems to enable effective information management and key activity team-working.
Use workshops as a vehicle to review priorities, agree broad medium-to-long-term vision and aims, and to agree short term action plans and implementation method and accountabilities.
Adjust recruitment, training and development to accelerate the development of people who contribute positively to a culture of empowered dynamism.
‘troubleshooting’ tips for investigating apparent poor performance

If you are ever give the job of ‘troubleshooting’ or investigating (apparent) poor performance, perhaps in another location or business belonging to your own organisation, or perhaps as a consultancy project, here are some simple tips:
Actually ‘troubleshooting’ isn’t a great word – it scares people. Use ‘facilitator’ or ‘helper’ instead. It sets a more helpful and cooperative tone.
On which point, you could well find that the main issue will be people’s resistance and defensiveness to someone coming in to their organisation do what you are doing. When you overcome that challenge, then you can start comparing what’s happening with what the organisation sets out to do (mission, values, goals, priorities, targets, key performance indicators, processes, measures); how the people feel about things (staff turnover, retention, morale, attitudes); and how customers and suppliers feel about things too (actually go out and visit customers, and ex-customers particularly).
You must observe protocols very diligently – introduce yourself properly to people and explain who you are and what you are doing. Don’t assume that your task gives you the right to be secretive, or to have access to anyone or anything without permission. Ask for help. Ask for introductions. Ask for permission. Be polite and courteous. Respect people more than you would do normally, because they will be sensitive, understandably so.
Look at the Sharon Drew Morgen facilitation method, which helps with the style and approach you should use. You must aim to help, enable and facilitate discovery and clarity, not work in splendid isolation, as an outsider, who’s come to ‘sort things out’.
And then be led by the people there as to what can be improved. You should adopt the role of a researcher and enabler rather than a problem solver.
Plan lots of questions that will help people to tell you how they feel about things – customers and staff and suppliers – and what they think can be done to improve things.
Avoid asking ‘why’ unless they’re really trusting you and working with you. Used early, ‘why’ puts people on the defence and you’ll not find out anything.
Look at the customer relationship materials as well – customers will tell you what’s best to focus on, and will give you an early opportunity to facilitate some improvement responses. Also look at the employee motivation survey material.
It’s likely that you’ll have to write a report and recommendations afterwards, in which case try wherever possible to involve the people in what you say about them. Let there be no surprises. Be constructive. Accentuate the positive. Be straight and open with people.
Enjoy the experience. Be respectful and helpful to people and they’ll be respectful and helpful to you.
http://www.businessballs.com/changemanagement.htm

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *