مدیریت مدارا در کلام علی (ع)

عهد نامه امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر
تلخيص:‌هادي اسدي نسب
مترجم: دکتر  علی شیروانی
ناشر: انتشارات دارالفکر
نوبت چاپ: اول تابستان 86

خلاصه كتاب:
گفتار علامه محمد تقي جعفري در باره فرمان اميراامومنين  به مالك اشتر- از آغاز زندگي اجتماعي انسان  ها در روي زمين اهميت شناخت بعداز حيات جمعي آنان براي صاحبنظران بديهي وضروري بوده ودر همين مسير كام هائي بسيار متنوع نيز برداشته شده است به طور كلي ميتوانيم بگوئيم :اين صاحبنظران را به سه كروه عمده تقسيم مي شوند.
1-كروهي كه پيروي از انبياي عظام الهي داشته وهيچ راهي را جز راهي كه آنان با استناد به وحي و خداوندي پيش پاي كاروانيان ممتد بشري با نموده اند وبراي اصلاح حيات فردي و جمعي بشر شايسته است صحيح نمي دانند
2-گروهي كه درست در سمت متضاد گروه اول حركت مي كنند و گمان مي كنند :هيچ راهي به عنوان راهي كه خدا به وسيله انبياي خود به بشريت ارائه نموده است وجود ندارد واين بشر است كه بايد حيات فردي و جمعي خودرا تنظيم نمايد
3-گروهي ديگر از صاحب نظران ي هستند كه خواه به واقعيت راه انبياء الهي معتقد باشند يانه ،مقداري از قوانين واصولي را كه مستند به مذهب است و تنظيم واداره حيات بشري چه در قلمرو فردي و در قلمرو احتماعي ،مفيد تشخيص داده وبه ضميمه آراو عقائد خود در قوانيني كه خود دراداره ذحيات اجتماعي بشر وضع مي كنند و مراعات مي نمايند.
اين حيات دوم است كه رديف انبياء ومرسلين واميرالمومنين (ع) براي بشريت تبليغ كرده ودر راه تحقق بخشيدن به آن از هيچ  گونه فداكاري گذشت از مزاياي زندگي خود دريغ ننموده اند.
فرمان اميرالمومنين علي بن ابي طالب (ع)[دستورالعمل جامعي امام (ع)] آن راوضع وتنظيم فرموده وبراي اداره جامع مصر به مالك بن الحاث الاشترسپرده است  كه دقيقاٌ آن را اجرا نمايد . محتويات آين فرمان مبارك اختصاصي به جامعه مصر در آن دوران ندارد ،بلكه بدان جهت و موضوع مديريت در اين فرمان انسان با تمامي استعداد ها وامكانات وابعادي است كه در هردو حوزه فردي وجمعي ودر هردو منطقه ((آن چنان كه هست))و((آن چنان كه بايد)) مطرح است ،لذا به طور جمعي ميتوان     گفت :فرمان مبارك طرق مديريت  همه انسان ها را در همه انسان ها را در همه شرايط و موفقيت هاهمه دوران ها ارائه مي نمايد .
اميرالمومنين (ع) نسبت او با خودرا ،مثل نسبت خود با پيامبر اكرم (ع) بيان فرموده است.
اگر چه مالك در سر راه به طرف مصر به وسيله عامل خود باخته  چنگيزهاي دورانش مسموم شد و رخت از اين دنيا برمي بنددريال ولي فرمان ي كه اميرالمومنين (ع) برمبناي شايستگي وي براي اجراي آن صادر فرموده است ،وبراي ابد پايدار مي ماند وبه قول آن مرد آگاه:
زان به ظاهر كوشد اندر جاه و حكم                   تا اميران را نمايد راه  وحكم
تا بياريد به هر تن جامه اي                             تا نويسد او به هر كس نامه اي
تا اميري را دهد جان دگر                               تا دهد نخل خلافت را ثمر
نگاهي به شخصيت مالك اشتر :
مالك چه بود مالك
سوكند به خدا اگر كوهي بود كوهي بي همتا و يگانه بود.
اگر سخره اي بود صخرهاي بود صخره اي سخت و محكم بود.
هيچ رونده اي بر قلّه بلند آن نمي رسيد .
وهيچ پرنده ابي توانايي رسيدن بر فراز آن  نداشت
مالك بن حارث بن عبد يغوث بن مسلمة بن ربيعة بن خزيمة بن سعدمالك بن نخع از فرزندان شهره ترين قبايل عرب  يمن وشجاع ترين آنها و يگانه روزگار بود .در راه خدا از آتش سوزنده تروبر دشمنان دين از آب بي باكتر  واز شمشير برنده تر :از بزرگان شيعه علي (ع) وسپهسالار لشكر اسلام بود.
مالك كمي پيش از ظهور اسلام به دنيا آمد ومعاصر با پيامبر (ص) بود.اما نه وي راديده بود ونه از او حديثي شنيده. ودر حضور رشول خدا (ص)از مالك نام برده شده .كه فرمودن ((إنّه المومن حقّاٌ))و چنين شهادتي از برترين انسان ها نشانگر وزانت و مرتبت بلند وارزشمند اين مجاهد صحنه هاي جهاد ومبارزه در راه خداست.
درواقعه ((يرموك))شركت نمود و چشم او در اين جنگ ويادر ستيز مرتدّين (به رهبري ابي مسكيه آيادي )آسيب ديد(ازاين رو به اشتر معروف كرديد)ودر اواخر عمر در كوفه ساكن شد وتباري پر آوازه از خود باقي گذارد.
شخصيت مالك اشتر رو مي توان در دو مرحله شناخت :1- پيش از اسلام و پس از آن ،تا زمان خلافت ابوبكر وعمر كه بيشتر از ديگر پيروان حق، از شجاعت و فصاحت وكرامت و جوانمردي  وجهاد و مبارزه  برخوردار مي باشد .غالب جنگ هاي بين اسلام و كفر وبين حق وباطل شركت فعالانه داشته است همچنين  پس از وفات رسول خدا (ص)در جنگ هاي بين اسلام و ايران و دولت جبّار ساسانبيو بين اسلام و روم شركت نمود .2-واز قيام عليه عثمان تا پايان عمر وي كه به علي بن ابي طالب (ع) پيوست وبه شهادت رسيد.
اشتر از دين داران بنام  واز معدود تابعين زاهد و پرهيز گار بود.دليل آن راهم مي توان در شدت دوستي وي با ابوذر غفاري معترض بزرگ خلافت  جستجو كرد
مالك اين شير دل ويك تاز عرصه ميدان  هاي جنگ همان خداوند تيغ يماني  است ، در درخشش آن شعاع بصر را بر مي تافت و به هنگام جنبش ، شررهاي مرگ و نابودي از آن بر مي حهيد ، آورده اند : در يكي از روزهاي  صفين ، مالك را با چنين شمشيري ديدند كه بر اسبي  اشهب كه از فرط سياهي  گويي غرابي به پرواز است ،نشسته و همچون كسي كه طالب ملك و دنيا با شد، حمله مي كرد وصف بر مي دريد  وابداٌ پرواي جان نداشت .
ابن ابي الحديد مي گويد))زنده باد مادري كه همچون اشتر فرزندي زاييد .اگر كسي سوكند ياد كند كه خداوند ،در تمامخي عرب و عجم ،مردي به دلاوري اشتر،جزاستادش علي بن ابي طالب (ع) نياورده است ،گمان ندارم در سو گندش  گنهكار باشد . چه نيكوگفته است آن كس كه گفت :چه گويم درباره كسي كه زندگي اش اهل شام را منهزم ساخت و مرگش اهل عراق را در هم شكست))
علي (ع) هنگام معرّفي مالك به فر مانده ي سپاه صفين ،به شخصيت ارزشمند وصفات بلند وي اشاره نمود وديگر فرمانده هن را به اطاعت از اشتر فراخواند و فرمودند:  ((او كسي نيست كه از سبك عقلي و لغزش او بترسم و كسي نيست كه در هنگام شتاب،كندي نشان دهد و يا در هنگام برد باري، شتابزده شود))
ضرورت خود سازي
[1]اورا فرمان مي دهد به تقواي الهي
[2] ومقدم داشتن طاعت خودا بر هر كاري
[3]وپيروي از آنچه  خداونددر كتاب خود بدان فرمان داده
[4]ازواجبات وسنّت ها ي خود
[5]كه كسي جز به پيروي از آنها به سعادت نرسد
[6]وجز با انكاروضايع كردن آن به شقاوت نيفتد.
[7]وبايد كه خداي سبحان را با دل ودست وزبان ياري نمايد
[8]زيرا خداوند جلّ اسمه ياري  هركس كه ياريش كند وعزت واحترام
[9]اورا فرمان ميدهد كه نفس خود را هنگام (هيجان ) شهوت ها در هم شكند
[10]آن را از طغيان باز دارد
[11] زيرا نفس آدمي  را سخت به بدي مي خواند مگر آنكه خداوند رحم كند
اخلاق رهبري
[1]آگاه با ش اي مالك كه تو را به شهرهاي فرستادم كه پيش از توحاكماني درآن به عدالت وستم فرمان روايي كردن
[2] ومردم در كارهايت  مي نگرندهمان گونه كه تو خود در كارهاي حاكمان پيش از خويش مي نگريسته اي
[3] وآنچه تودر حق آنان مي كفتي دوباره تو خواهند گفت
[4] ونيكو كاران را از آنچه خداوند در باره ايشان بر زبان مردم جاري مي كند توان شناخت
[5] پس بايد دوست داشتني  ترين اندوخته ها در نزد تو عمل نيكو با شد.
[6] بنابراين  زمام هوا وهوست را به دست گير
[7] وبذ نفس خود ،در آنچه بر تو حلال نيست ،بخل بورز،
[8] كه بخل ورزيدن برخود همان انصاف دادن از خود است در آنچه دوست دارد يا نمي پسندد.
[9] مهرباني ومحبت ورزيدن ولطف به رعيّت را پوشش دل خود قرار ده
[10] وبا آنان چونان حيوان درنده  مباش كه خوردنشان را غنيمت شماري
[11] زيرا رعيّت دودسته اند:
[12] يا برادر ايماني توهستند،
[13] ويا نظير تو در آفرينش.
[14] لغزش از آنان سر مي زند ،
[15] و خطا ها بر آنان روي مي آورد،
[16] وگناهاني به عمد يا اشتباه مرتكب مي شوند
[17] پس همانا كونه كه دوست داري خداوند بخشش و چشم پوشي  اش را ارزانيت كند ،تو نيز بر مردم ببخش و خطا هايشان  را ناديده گير
[18] زيرا تو بالاتر از آنان هستي
[19] وآن كه تو راحاكم مصر كرده بالاتر از توست
[20] وخداوند بالاتر از كسي است كه كه توراحاكم مصر كرده است.
[21] خداوند كفايت امور رعيّت را از تو خواسته
[22] وبه وسيله  آنان تو را عرصه آزمايش نهاده
[23] اي مالك خود را براي جنگ با خودا مهيا مساز
[24] كه كيفر او را تحمّل نتواني كرد
[25]واز بخشش ورحمتش بي نياز نخواهي بود
[26] ازبخشودن گناه كسي پشيمان مشو
[27] وبر مجازات كسي شادي مكن
[28] هرگزبه خشمي كه راه گريز ازآن هست،مشتاب
[29] فرياد مزن كه من امير شما هستم ،فرمان  مي دهم وبايد اطاعت شوم
پرهیز از غرور و خودپسندی
[1] پرهیز از این‌که خود را در عظمت با خداوند برابری داری، و در جبروت خود را شبیه او سازی،
[2] زیرا خداوند هر جباری را خوار و هر متکبری را بی‌مقدار می‌کند.
[3] مالک، میان خدا و مردم از یک سو، و خود و خویشان نزدیکت و هرکس از رعیت که دوستش داری از سوی دیگر، انصاف را رعایت نمای.
[4] که اگر انصاف نَوَرزی ستم کرده‌ای،
[5] وهرکه به بندگان خدا ستم کند خدای به جای بندگانش دشمن اوست،
[6] و هرکه خداوند دشمن او باشد عذرش را باطل نماید.
[7] چنین کسی به جنگ با خدا برخاسته مگر آن‌که از ستم دست بردارد و یا توبه نماید.
[8] هیچ چیز مانند ستمکاری نعمت خدا را دگرگون نسازد، و در کمین ستمکاران است.
مردم گرایی، حق گرایی
[1] باید محبوب‌ترین کارها نزد تو کاری باشد که به حق نزدیک تو،
[2] و در عدالت فراگیرتر،
[3] و خشنودی مردم را شامل‌تر باشد،
[4] زیرا خشم‌ توده‌های مردم خشنودی خواص  را از بنی می‌برد،
[5] و خشم خواص در صورتِ خشنود بودنِ توده‌های مردم، اهمیتی  ندارد.
[6] خواص کسانی هستند که در دوران رفاه از همه پرخرج‌ترند،
[7] و هنگام سختی کمتر از همه یاری دهند،
[8] بیش از همه از انصاف بیزارند،
[9] و در خواسته‌هایشان اصرار می‌ورزند،
[10] هنگام بخشش از همه کم سپاس‌تر،
[11] و هنگام نبخشیدن از همه عذر ناپذیرترند،
[12] و در رویدادهای بزرگ روزگار از همه بی‌صبرترند.
[13] اما ستون دین،
[14] و جمعیت مسلمانان،
[15] و ساز و برگ در برابر دشمنان، توده‌های مردمند.
[16] پس باید توجه و تمایلت به آنان باشد.
ضرورت رازداری
[1] باید دورترین رعیت از حریم تو،
[2] و مبغوض‌ترینشان در نزد تو کسی باشد که بیش از دیگران عیبجوی مردم است،
[3] زیرا مردم را عیب‌هایی اتس که حاکم در پوشاندن آن‌ها از همه سزاواتر است.
[4] پس آنچه را که بر تو پوشیده است آشکار مساز،
[5] زیرا وظیفه‌ی تو فقط پاک کردن عیوبی است که بر تو ظاهر گشته؛
[6] و خداوند نسبت به آن‌چه از تو پنهان مانده است داوری خواهد کرد.
[7] پس تا می‌توانی عیوب مردم را بپوشان، تا خداوند آن‌چه را تو دوست داری بر مردم پوشیده
[8] گره هر کینه‌ای را [که از مردم به دل داری] بگشای،
[9] و رشته‌ی هر انتقام را از خود قطع کن،
[10] و از هرچه برایت روشن نیست چشم بپوش،
[11] در تصدیق سخن چین شتاب مکن،
[12] زیرا سخن‌چین خائن است هر چند خود را به خیرخواهان شبیه سازد.
جایگاه صحیح مشورت
[1] هرگز با بخیل مشورت مکن،
[2] که تو را از بخشش باز دارد،
[3] و وعده‌ی فقر به تو دهد.
[4] و نیز با ترسو که تو را به سستی کشاند،
[5] و نیز با طمعکار که آزمندی در ستم را در نظرت زیبا سازد.
[6] بخل، ترس و حرص غرایز گوناگونی است که بدگمانی به خدا آن‌ها را در آدمی فراهم می‌آورد.
[7] بدترین وزیران تو کسی است که پیش از تو وزیر اشرار بوده،
[8] و کسی که در گناهانشان شرکت داشته است.
[9] پس هرگز چنین کسانی را محرم راز خود قرار مده،
[10] زیرا اینان یاورانِ گناهکاران،
[11] و برادران ستمکارانند،
[12] و تو می‌توانی جانشینانی بهتر از آنان بیابی که در رأی و کاردانی مانند آن‌ها باشند
[13] و بار گناهان آنان را بر دوش نداشته باشند،
[14] از کسانی که ظالمی را در ستمکاری،
[15] و گناهکاری را در گناهش یاری نرسانده‌اند.
[16] رنج و خرج چنین کسانی برای تو کمتر،
[17] و یاریشان به تو بهتر، و مهربانیشان برتو بیشتر،
[18] و الفتشان با بیگانه کمتر است.
[19] اینان را از خاصان و نزدیکان خود در خلوت‌ها و مجلس‌هایت قرار ده.
[20] باید برگزیده‌ی تو کسی باشد که از همه با گفتنِ سخنِ تلخ حق گویاتر است،
[21] و در اموری که در اثر هوای نفس از تو سر می‌زند و خداوند بر اولیائش نمی‌پسندد، کمتر یاریت دهد،
[22] در هرکجا که باشد.
اصول روابط اجتماعی رهبران
[1] به پارسیان و راستگویان بپیوند،
[2] و آنان را چنان بپروران که تو را فراوان نستایند،
[3] و به کاری که نکرده‌ای بیهوده شادمانت نسازند.
[4] زیرا ستایش فراوان کبر و نخوت پدید آورد،
[5] و آدمی را به سرکشی کشاند.
[6] نیکوکار و بدکار نزد تو در منزلت برابر نباشند،
[7] که این امر نیکوکار را به نیکوکاری بی‌میل سازد،
[8] و بدکاران را به بدکاری تشویق نماید.
[9] با هریک همان کن خود را بدان ملتزم کرده است.
[10]  بدان که هیچ چیز به اندازه‌ی نیکی والد به رعیت،
[11] و کاستن از بار رنج آنان،
[12] و اجبار نکردنشان به کاری که بر عهده‌ی آنان نیست، سبب حس ظن والی به رعیت نمی‌شود.
[13] باید چنان رفتار کنی که خوش گمانی رعیت را برایت فراهم آورد،
[14] زیرا این خوش گمانی رنج بسیاری را از تو برمی‌دارد.
[15] شایسته‌ترین فرد به خوش‌گمانی تو کسی است که از نیکی و احسان تو برخودار بوده، [یا: از عهده‌ی آزمایش تو به خوبی برآمده]،
[16] و سزاوارترین فرد به بدگمانیت کسی است که از تو به او بدی رسیده است، [یا: از عهده‌ی آزمایش تو برنیامده باشد.]
[17] سنت نیکویی را که بزرگان این امت به آن عمل کرده،
[18] و سبب الفت میان مردم گشته،
[19] و امور رعیت بر پایه آن سامان یافته، مشکن.
[20] سنتی را پدید میاور که حتی به یکی از سنت‌های گذشته آسیب رساند،
[21] که پاداش نیک آن برای کسی باشد که آن سنت‌های نیکو را بنیان گذارده،
[22] و گناه آن بر تو باشد که آن‌ها را شکسته‌ای.
[23] برای استوار ساختن آن‌چه امور شهرهایت را به سامان آورد، و بر پا داشتنِ نظام‌های نیکویی که مردم پیش از تو برپا داشته بودند، با داشمندان فراوان گفت و گو کن، و با فرزانگان سخن بسیار بگو.
شناخت اقشار گوناگون مردم
[1] بدان که مردم جامعه را گروه‌های گوناگونی تشکیل می‌دهند که کارشان جز به یکدیگر سامان نیابد،
[2] و برخی از برخی دیگر تو را بی‌نیاز نسازد.
[3] یک دسته سپاهیان حضرت حق‌اند،
[4] یک دسته دبیران خاص یا عام‌اند،
[5] یک دسته قاضیان عدل گسترند،
[6] یک دسته کارگزاران انصاف و مدارایند،
[7] یک دسته اهل جزیه و اهل خراج از ذمیان و مسلمانان هستند،
[8] یک دسته بازرگانان و صنعتگران‌اند،
[9] و گروه دیگر طبقه‌ی فروردین از نیازمندان و مستمندان‌اند.
[10] برای هریک از اینان خداوند سهمی معین داشته،
[11] و در کتاب خود یا سنت پیامبرش (ص) برای آن میزانی قرار داده و دستوری داده که در نزد ما محفوظ است.
[12] سپاهیان به اذن خداوند دژهای مردم،
[13] زینت حاکمان،
[14] مایه‌ی عزت دین،
[15] و سبب امنیت راهایند،
[16] و رعیت جز به آن‌ها برپای نماند.
[17] و کار سپاهیان سامان نیابد
[18] مگر با مالیاتی که خداوند برای آنان قرار داده،
[19] مالیاتی که با آن در پیکار با دشمن نیرومند شوند،
[20] و برای اصلاح امور خود به آنان اعتماد کنند،
[21] و نیازهایشان را برآورد.
[22] و کار این دو گروه [= سپاهیان و مالیات دهندگان] قوام نیابد مگر با گروه سوم که همان قاضیان و کارگزاران و دبیران حسابگراند،
[23] که قراردادها و پیمان‌ها را می‌بندند،
[24] و آن‌چه به سود مردم است فراهم می‌کنند،
[25] و در کارهای خصوصی و عمومی بر آنان اعتماد می‌شود.
[26] کار اینان نیز اقوام نیابد مگر با بازرگانان و صنعتگران،
[27] که برای تهیه‌ی وسایل زندگی می‌کوشند،
[28] و آن‌ کالاها را در بازارها در معرض فروش می‌گذارند،
[29] و با کارهایی که دیگران نمی‌توانند انجام دهند امور رعیت را سامان می‌دهند.
[30] سپس طبقه‌ی فرودین از نیازمندان و مستمندان است که احساس و یاری دادن آنان شایسته است.
[31] قانون خدا برای هریک از این گروه‌ها گشایشی نهاده،
[32] و هریک از آن‌ها به اندازه‌ای که امورشان سامان یابد بر والی حقی دارند،
[33] و والی از عهده‌ی آنچه خداوند بر او لازم ساخته برنیاید جز با تلاش کردن و یاری خواستن از خداوند،
[34] و مهیا ساختن خویش برای اجرای حق،
[35] و استقامت بر آن، چه در کارهای آسان و چه در کارهای دشوار.
نظامیان
[1] آنگاه از میان سپاهیان آن‌کس را که در نظرت نیک اندیش‌ترین آن‌ها به خدا و پیغمبر و پیشوایت است،
[2] و از همه پاکدامن‌تر،
[3] و بردبارتر است برای فرماندهی لشکرت برگزین،
[4] از کسانی که دیر به خشم آیند،
[5] با پوزش خواستن از ایشان آرامیش یابند،
[6] به ناتوانان مهربانی کنند،
[7] و بر زورمندان سخت گیرند،
[8] و خشونت آنان را برنینگیزد،
[9] و ناتوانی زمینگیرشان نسازد.
[10] با مردم آبرومند، شریف و اهل دودمان‌های شایسته و خوش سابقه بپیوند.
[11] آنگاه با مردمان دلاور، شجاع، بخشنده و جوانمرد ارتباط برقرار ساز،
[12] که اینان جامع بزرگواری، و شاخه‌هایی از نیکویی هستند.
[13] سپس از آنان همچون پدر و مادری که از احوال فرزندشان پرسند، دلجویی کن.
[14] چیزی را که سبب نیرومندی آنان شود بزرگ مشمار.
[15] و لطفی که در حق ایشان بر عهده گرفته‌ای کوچک ندان هر چند کوچک باشد،
[16] زیرا آن لطف موجب وشد که حقت خیرخواهی کنند
[17] و به تو خوش گمان گردند.
[18] از رسیدگی به امور ناچیز آنان به امید رسیدگی به کارهای بزرگشان غافل مشو،
[19] زیرا الطاف کوچک تو خود جایگاهی دارد که از آن بهره‌مند می‌شوند،
[20] همان‌گونه که کارهای بزرگ‌تر نیز جایگاهی دارد که از آن بی‌نیاز نباشند.
[21] باید برگزیده‌ترین سران سپاهت نزد تو کسی باشد که به لشگریانت کمک و یاری دهد،
[22] و از دارایی خود چندان به آنان عطا کند که هزینه‌ی آنان و خانواده‌هایی که از خود برجای گذاشته‌اند [و به ماموریت رفته‌اند] کفایت کند،
[23] تا در جهاد با دشمن تنها یک اندیشه در سر داشته باشند،
[24] چرا که عنایت تو به آنان دل‌های آنان را به تو متمایل می‌سازد.
[25] برترین چیزی که مایه‌ی چشم روشنی حاکمان می‌شود برپایی عدالت در شهرها،
[26] و ظهور محبت مردم جامعه است.
[27] و محبت مردم ظاهر نگردد مگر به سلامت دل آنان [و ذهنیتشان نسبت به زمامداران].
[28] و خیرخواهی مردم فراهم نگردد مگر آنگاه که با میل خود گرد زمامداران جمع شوند [= از ایشان حمایت کنند.]،
[29] و دوام حکومت آنان را بر خود سنگین نشمارند،
[30] و در انتظار تمام شدن عمر حکومتشان نباشند.
[31] پس آرزوهای سران سپاه را برآور،
[32] پی‌در پی ثنایشان گو،
[33] و رنج و تلاش کسانی را که کوشیده‌اند بر زبان آور،
[34] زیرا فراوان سخن گفتن از کارهای نیکشان دلاور مرد را به هیجان می‌آورد،
[35] و از کارماندگان را به تلاش تشویق می‌کند، اگر خدا بخواهد.
[36] سپس تلاش و کوشش هریک را نیک بشناس.
[37] تا زحمت یکی را به حساب نگذاری،
[38] و در پرداخت مزد تلاش او در بالاترین مرتبه‌ی آن کوتاهی نکن.
[39] مقام برتر کسی سبب نشود که کار کوچک او را بزرگ شماری،
[40] و رتبه‌ی حقیر کسی سبب نشود که کار بزرگش را کوچک حساب آوری.
[41] در هر کاری بزرگی که بر تو دشوار آید،
[42] و اموری که برایت ابهام انگیز باشد، به خدا و رسولش رجوع کن،
[43] که خداوند به مردمی که هدایت آنان را دوست می‌داشت فرمود:
[44] «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا را اطلاعت کنید، و اگر درباره‌ی چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و رسولش بازگردانید.» (نساء/59)
[45] بازگرداندن به خدا همان تمسک به کتاب محکم اوست،
[46] و بازگرداندن به رسول همان تمسک به سنت اوست که مسلمانان را گرد می‌آورد و پراکنده نمی‌سازد.
قضاوت
[1] آنگاه برای قضاوت در میان مردم برترین شخص نزد خود را برگزین،
[2] کسی که در تنگای امور قرار نگیرد،
[3] مدعیان پرونده او را به لجاجت نیندازد،
[4] در لغزش اصرار نورزد،
[5] وقتی حق را شناخت در بازگشت به آن در نماند،
[6] نفسش به آزمندی تماید نیابد،
[7] به اندک فهم بی‌آنکه به عمق آن برسد اکتفا نکند،
[8] در مواجهه با شبهات از همه محتاط‌تر باشد،
[9] بیش از همه به دلیل تکیه کند،
[10] کمتر از همه از آمد و شد متخاصمان ملول گردد،
[11] بیش از همه به دلیل تکیه کند،
[12] هنگام روشن شدن حکم قاطع‌تر از همه باشد،
[13] کسی که ستایش و تمجید دیگران او را گرفتار نخوت و خودبینی‌اش نسازد،
[14] و تمجید دیگران او را به یکی از طرفین دعوا متمایل نکند،
[15] و چنین کسانی اندک‌اند.
[16] سپس کارهای قضایی او را به دقت زیر نظر بگیر،
[17] و در بذل مال به او گشاده دست باش چندان که نیازش را برآورده سازد،
[18] و احتیاجش به مردم نیفتد.
[19] مقام او را نزد خود چنان بالا ببر که نزدیکانت درباره‌ی او طمع نورزند،
[20] و در نزد تو از آسیب مردم در امان بماند.
[21]  در انتخاب قاضی بسیار دقیق باش،
[22] که این دین اسیر دست اشرار بود،
[23] در آن از روی هوا و هوس کار کرده‌اند،
[24] و آن را وسیله‌ی دنیاطلبی ساخته‌اند.

فهرست  
1-گفتاري از علاّمه محمد تقي  جعفري درباره فرمان اميرالمومنين (ع)به مالك اشتر
2-نگاهي به شخصيت مالك اشتر
3-ضرورت خود سازي
4-اخلاق رهبري
5-پرهيز از غرور و خود پسندي
6-مردم گرايي وحق گرايي
7-ضرورت راز داري
8-جايگاه صحيح  مشورت
9-اصول روابط اجتماعي رهبران
10-شناخت اقشار گوناگون مردم
11-نظاميان
12-قضات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *