هفده اصل کار تیمی(ویژگی های یک همکار تیمی)

سرشناسه:جان ماکسول
مترجم:مرتضی ذوالانوار
نوبت چاپ:سوم 1387
مشخصات نشر :تهران،معیار اندیشه 1385
صفحات:176
شابک :8-77-6617-964
موضوع: گروه های  کاری –جنبه های روانشناسی
رده بندی کنگره :1385 پ 2507 م
شمارگان : 3000 نسخه
بهاء : 2500 تومان
شما بدون بازیکنان بزرگ نمی توانید یک تیم بزرگ را بسازید.این حقیقت است.همانطور که این گفته مشهور میگوید:میتوانید با بازیکنان خوب ببازید ولی نمی توانید بدون آنها ببرید.

اصل اول:      انعطاف پذیری
داستان:
آقای کوینسی جونز یا کیو فردی بود که از یازده سالگی به موسیقی علاقه زیادی نشان میداد و در ابتدا با ساز های کوبه ای آغاز کرد ولی به خاطر علاقه زیادش و حس کنجکاوی بعد از اتمام کلاس های دبیرستان هر روز با یکی از سازهای کوبه ای کار و تمرین میکرد .بعد به ویولن علاقه مند شد و پس از ان جذب ساز های برنجی و فلزی شدو در بین ساز های فلزی ترومپ را انتخاب کرد و سر آمد دیگران شد.در 14 سالگی با ری چارلز آشنا شد و موسیقی را به طور حرفه ای دنبال کرد.او به دلیل انعطاف پذیری که از خود نشان داد توانست رشد بسیار زیادی در انواع موسیقی داشته باشد همچنین او با بزرگان صنعت موسیقی مثل مایکل جکسون در آلبوم تریلر همکاری کند.

توضیح:
اگر مایلید با دیگران خوب کار کنیدو یک بازیکن خوب باشید باید اراده کنید تا خودتان را با محیط هماهنگ کنید.
رزابت موس کانتر استاد دانشگاه تجارت هاروارد در این مورد اعتقاد دارد:افرادی موفق که در تغییر کردن ماهر باشند و این افراد در دوباره جهت دادن خود و فعالیت های خود برای رسیدن به سطوح بالاتر موفقیت نیز مهارت دارند.

یک بازیکن انعطاف پذیر:
آموزش پذیر است.
از نظر عاطفی احساس امنیت میکند
خلاق است
به فکر خدمت کردن است

برای بالا بردن انعطاف پذیری خود:
یادگیری را برای خود یک عادت کنید
نقش خودتان را دوباره ارزیابی کنید . آیا میتوانید وضعیت کنونی را بهتر کنید.
خارج از محدودیت ها فکر کنید.

اصل دوم:        مشارکت و همکاری
داستان:
طی جنگ جهانی دوم در یکی از زندانهای آلمانی اسرا متفقین تصمیم به فرار از زندان گرفتن و نام آن را فرار بزرگ گذاشتن نه به این دلیل که قبلا کسی آن کار را انجام نداده بود بلکه به این دلیل که طی این فرار قرار بود حداقل 250 نفر یک شبه فرار کنند.و لازمه تحقق چنین هدف بزرگی همکاری بسیار عالی زندانیان با یک دیگر بود. برای این کار نیاز به وسایل زیادی بود که جمع آوری آنها به تنهایی کار سپاهی عظیم بود .زندانیان نیاز به لباس عادی برای تمام اسرا و شناسنامه آلمانی برای اسرایی که زبان آلمانی یاد داشتن و آب وغذا برای دیگر اسرا که زبان آلمانی یاد نداشتن  داشتن.
برای تحقق این فرار زندانیان نیاز به 4000تخته چوب   1370بسته چوبی   1700 پتو   52 میز بلند و…داشتن. در شب 24 مارس 1944 پس از یکسال کار و همکاری صدها اسیر در آخر220 نفر آماده فرار شدند. طبق نقشه قرار طی هر دقیقه 1 تا 2 نفر از طریق تونلی که از زیر زندان تا جنگل کنده بودن خارج شوند اما به محض خارج شدن اولین زندانی متوجه شدند که حدود 15 متر کمتر کنده بودند با این وضع در هر ساعت 12 نفر به زحمت میتوانستن خود را به جنگل برسانند.قبل از متوجه شدن آلمانها حدود 86 نفر فرار کردند که 83 نفر از آنها دوباره دستگیر شدند و 41 نفر از آنها به دستور هیتلر اعدام شدند و طی این فرار آلمان اماده باش نظامی در سراسر آلمان اعلام کرد .درسته که طی این فرار تنها 3 نفر به آزادی رسیدن اما مسئله اصلی همکاری بی نظیر 600 اسیر در هر روز و ساعت و دقیقه به مدت یکسال است.

توضیح:
چالشهای بزرگ نیاز به همکاری تیمی بزرگ است و بیشترین نیاز در چالشهای بزرگ برای هر تیم مشارکت اعضا تیم است بله مشارکت نه همکاری زیرا همکاری به معنی با رضایمنی کار کردن است ول مشارکت به معنی با هم و به جدیت است و مرتبه مشارکت بالا تر از همکاری است.
یک بازیکن مشارکت پذیر:
هم تیمی هایش را به عنوان شریک میبینه نه به عنوان رقیب
حامی همتیمی هایش است نه بد گمان آنها
روی تیم تمرکز دارد نه روی خودش
از طریق توان خود پیروزی ها را به وجود می آورد
برای بالا بردن مشارکت پذیری خود :
برد برد برد بیندیشید
مکمل دیگران باشید
خودتان را نادیده بگیرید

اصل سوم:           تعهد
داستان:
جوناس ساک در کودکی علاقه عجیبی به وکالت داشت ولی هنگام ورود به دانشگاه رشته پزشکی را انتخاب کرد و مشوق اصلی او برای این رشته مادرش بود . در سال دوم پزشکی طی احتلافی که بین دونفر از اساتیدش وجود داشت  جذب رشته ایمنی شناسی شد. یک سال تمام را برای آموزش و پژوهش در مورد ویروس آنفولانزا صرف کرد و طی تحصیل در رشته پزشکی به او پیشنهاداتی در مورد تغیر رشته داده شد و گفته شد که اگر در رشته بیوشیمی تحصیل کند میتواند به راحتی تا مقطع دکترا این رشته رشد کند . اما او به دلیل علاقه به پژوهش و تعهدش نسبت به جامعه بشری از این پیشنهادات صرف نظر کرد.او در سال 1947 رئیس ازمایشگاه  تحقیقات دانشگاه پیترزبورگ شد و از آن سال روی ویروس خطرناک فلج اطفال که باعث فلج شدن 27000 نفر در آمریکا و مرگ 9000 نفر در سال میشد تحقیقات خود را شروع کرد و در سال 1952 واکسن خود را با موفقیت روی افراد داوطلب از جمله خودش و خانوادش امتحان کرد.او 8 از زندگی خود را صرف ساختن این واکسن کرد.اوتعهدی نسبت به تیمش که کل بشریت را شامل میشد داشت که با واکسن فلج اطفال ادا کرد.

توضیح:
بسیاری از مردم تعهد را با احساسات شخصی خود مرتبط میکنند. اول باید راه درست را احساس کنند بعد خود را وقف آن کنند . اما تعهد واقعی احساس نیست بلکه یک ویژیگی شخصیتی است که برای رسیدن به موفقیت لازم است . احساسات مردم دستخوش تغییرات خواهد شد اما تعهد باید به صلابت سنگ باشد.
هر عضو تیم برای متعهد شدن باید بداند که:
تعهد معمولا در بحبوحه نارسایی ها کشف میشود
تعهد ارتباطی به استعداد ها و توانایی ها ندارد
تعهد در نتیجه انتخاب است نه تحمیل شرایط
تعهد وقتی برپایه ارزشها باشد دوام می آورد
برای بهبود میزان تعهد در خود :
تعهدات خود را با ارزش های خود گره بزنید
ریسک کنید
تعهد هم تیمی های خود را ارزیابی کنید

اصل چهارم:         ارتباط
داستان :
فیلم نامه فیلمی به نام غول ها را به یاد آور را گریگوری آلن هاروارد زمانی که به شهر الکساندریا رفته بود نوشت . در انجا مردم در مورد تیمی دبیرستانی صحبت میکردند .او به این تیم علاقه مند شد و خواستار دیدار مسابقات آنها شد اما فهمید که این تیم مربوط به 30 سال قبل است و تعجب هاروارد از این بود که این تیم با اینکه مربوط به 30 سال قبل بود ولی مردم آن شهر در مورد آنها به گونه حرف میزدند که گویی هنوز وجود داشتند
او کنجکاو شد و خواست اطلاعات بیشتری در مورد این تیم داشته باشد.این تیم زمانی تشکیل شد که بیشتر ایالات آمریکا درگیر تبعیض نژادی بودند و این شهر در آن زمان گام های محسوسی را جهت برقراری تساوی نژادی برداشت .اولین گام این شهر ادغام دو دبیرستان سیاه پوستان و سفید پوستان با یک دیگر بود . همه افراد آن شهر از این ادغام ناراضی بودند.و اولین گروه جمع شده از سیاه پوستان و سفید پوستان تیم فوتبال دبیرستان بود . چیزی که بیشتر باعث عصبانیت مردم میشد تعویض مربی سفید محبوب مردم با یک مربی سیاه  بنام بون بود . او برای پیروزی هر کاری که در توان داشت انجام میداد . او بازیکنان را مجبور میکرد تا سوار یک اتوبوس شوند و در خوابگاه کنار یکدیگر بخوابند. همه بازیکنان جز یک بازیکن سفید خود ش را ازنظر نزادی جدا نگاه میداشت.
بون از او سوالاتی در مورد حقایقی از سیاه پوستان پرسید و او به راحتی به تمام سوالات پاسخ داد وآنجا بود مربی به بازیکنان یاد داد که اگر در مورد دیگر بازیکنان چیزی ندانند نمی تواند تمرین های طاقت فرسای 3بار در روز را تحمل کنند.اعضای تیم رفته رفته به یکدیگر نزدیک تر شدند.
این ارتباط بین نژادی باعث شد تیم غولها تمام بازی های فصلی را ببرد و مسابقات حذفی و قهرمانی ایالت را ببرند و تیم آنها در سال 1971 عنوان دوم بهترین تیم دبیرستانی آن کشور را گرفت.
توضیح:
در واقع باید گفت که شما نمیتوانید کار تیمی انجام دهید مگر اینکه بازیکنانی با قدرت خوب داشته باشید . بدون ارتباط  تیمی در اختیار ندارید بلکه تجمعی از افراد است.
بازیکنان با قدرت ارتباط خوب:
خودشان را از دیگران جدا نمی کنند.
ارتباط برقرار کردن با خودشان را برای دیگران آسان میکنند
از قانون 24 ساعت پیروی میکنند
به روابط بالقوه مشکل توجه دارند
ارتباطات مهم را به صورت مکتوب دنبال میکنند
برای بهبود ارتباط خود:
رک و راست باشید
تند و سریع باشید
دیگران را هم به حساب بیاورید

اصل پنجم:         شایستگی
داستان:
باب تیلور  صاحب شرکتهای سازنده گیتار های تیلور است که امروزه ظریف ترین گیتارهای دنیا را میسازد. او  از ابتدا علاقه ی خاصی به نجاری و ساختن انواع وسایل داشت.او تمام وسایل و هدایایی که داشت را کمتر از 24 ساعت به تیکه های کوچک تقسیم می کرد و سپس دوباره برای ساختن آن تلاش میکرد.باب تیلور میگفت من معلم هایی داشتم که برای کار کردن من روی طرح هایم حتی روزهای تعطیل هم به کارگاه می آمدند.اما علاقه دیگر باب موسیقی بود او وقتی دبیرستانی بود تصمیم گرفت که یک گیتار 12 سیمی داشته باشد. اما او واقعا پولی برای خرید یک گیتار نداشت و گیتار قدیمی که همسایه اش هم به او داده بود را با اره بریده بود تا ببیند چگونه کار میکند.او پیش خود فکر حالا که پولی برای خرید ندارد پس بهتر که خودش یکی درست کند.و تا آخر دبیرستان نه یکی بلکه 3 گیتار و یک بانجو ساخت او این سرگرمی را از دبیرستان شروع کرد و ادامه داد تا شرکتش را بنیانگذاری کرد. دختر باب در مورد پدرش میگوید :اگر برای هر کاری راه اصلاح و یا بهبودی وجود داشته باشد پدرم آن ا پیدا میکند.
توضیح:
اگر چند دقیقه ای را با باب تیلور بگذرانید بی درنگ به شایستگی او پی میبرید.گاهی اوقات کلمه شایستگی به معنای به ندرت مناسب بکار میرود اما منظور از شایستگی اصولی ترین معنی آن یعنی کاملا واجد شرایط و مناسب بودن است و اعضای شایسته تیم کسانی هستند که برای انجام دادن آن کار کاملا واجد شرایط هستند.
افراد با شایستگی بالا:
متعهد هستند که ممتاز باشند
هیچ وقت حد وسط را قبول نمی کنند
آنها به جزئیات توجه می کنند
باانسجام کار میکنند
برای بهبود شایستگی در خود:
روی حرفه خودتان تمرکز کنید
کارهای کوچک را جدی بگیرید
توجه بیشتری را به عمل معطوف کنید

اصل ششم:             قابل اتکا بودن
داستان:
کریستوفر ریوو یا همان سوپر من که با دانا و 3 فرزند زیبایش از زندگی لذت میبرد . او یک نوازنده پیانو  ورزشکاری عالی    قایقرانی ماهر    خلبانی حرفه ای و بازیگری محبوب بود. اما یک اتفاق زندگی او را دچار دگرگونی کرد .طی سانحه ای که در یکی از مسابقات اسب سواری برای او افتاد دچار شکستگی مهر های اول و دوم ستون فقرات شد . چند روز پس از سانحه که بهوش آمد و داستان را از زبان همسر خود شنید دیگر خود را انسان نمی دید  او که به وسیله انواع دستگاه های پزشکی به سختی میتوانست زندگی کند از زندگی کاملا ناامید بود.اما همسر ریو داناو پسرشان و خود ریو هسته تیمی بودنند که اطرافشان تیمی بزرگی از متخصصان پزشکی شکل گرفت.بعضی با حرکت در مانی بعضی با اعمال تنفسی و…به ریو کمک میکردند.
حالا ریو در فکر این است که چگونه میتواند راه برود او که به خوبی اهمیت قابل اتکا بود اعضای تیمش را فهمیده است میگوید : کسانی که به من کمک می کنند مجبور نیستند بلکه از روی حسن نیت این کار را انجام میدهند.
توضیح:
قابلیت اتکا همیشه مانند داستان سوپرمن داستان مرگ و زندگی نیست اما قطعا برای موفقیت تیمی لازم است و زمانی به آن پی می برید که افرادی در تیم شما باشد که نتوانید به آنها تکیه کنید
عصاره مفهوم قابلیت اتکا 4 مورد است:
انگیزه های ناب درونی
مسئولیت پذیری
خوش فکری
همکاری منسجم
برای بهبود قابلیت اتکا  در خود:
انگیزه های درونی خودتان را بررسی کنید
ارزش خودتان را کشف کنید
کسانی را پیدا کنید
که شما را قابل اتکا کنید

اصل هفتم:                 منضبط بودن
داستان:
گود ن مک دونالد در کتابش به نام زندگی که خداوند عطا می فرماید. خاطرات دورانی از زندگی اش را بازگو میکند که در تیم دو و میدانی دانشگاه کلرادو بوده است او در این کتاب به ویژه تمرینات سختی را که با هم تیمی اش بیل انجام داده است را به یاد می آورد.اومی گوید هر دوشنبه مجبور بودیم که تمرینات سختی را از صبح تا غروب انجام دهیم و در آخر تمرینات از فرط خستگی تلو تلو خوران به سمت رختکن میرفتیم اما بیل فرق میکرد او بعد تمرینات یک استراحت 20 دقیقه ای کنار زمین داشت و سپس تمام حرکات و تمرینات را دوباره انجام میداد.او خودش را یک فرد عادی می دانست. او طی سالهای تحصیلش هیچ مدالی در مسابقات دانشجویی نگرفته بود . بیل معتقد نظریه کیسه حقه ها بود یعنی اینکه شما نمیتوانید در تمرینات یا در رقابت ها یک حرکت بزرگ خیالی انجام دهید ولی هزاران حرکت کوچک هستند که شما میتوانید انجام دهید.کم کم این انضباط و خواسته اش جواب داد او در رشته های پرش طول و دو 400 متر بهتر از دیگر رشته ها بود . پس در این رشته ها تلاش کرد و مهارت های دیگر را نیز آموخت تا انجا که میتوانست در تمام رشته های 10 گانه دو و میدانی شرکت کند.در نتیجه تلاش و خود سازی این ورزشکار نه چندان خوب دانشگاهی تبدیل به یک ورزشکار جهانی شد. او در سال 1984 نامش وارد فهرست قهرمانان المپیک شد. او در سال 1966 رکوردی در جهان به جا گذاشت و در مسابقات 1968 در توکیو مدال طلا گرفت و نج مقام ملی از 10 رشته دو و میدانی بدست آورد یعنی موفقیتی تا کنون نصیب کس دیگری نشده است.گوردون مک دونالد در مورد انضباط و موفقیت بیل می گوید: اختلاف ما از همان عصر دوشنبه ها شروع شد . او از انضباط نمی ترسید و حداکثر تلاش خود را کرد و من از تلاش میترسیدم و به حداقل اکتفا کردم.
توضیح:
انضباط پرداخت بهای چیزهای کوچک است تا آنجا که بتوانید چیز بزرگتری را بخرید همان طور که هیچ فردی بدون انضباط موفق نمی شود هیچ تیمی هم نمی تواند موفق شود . به همین دلیل هر تیمی نیازمند بازیکن های منضبط است .
برای رسیدن به بازیکنی که هر تیم خواهان آن است باید انضباط را در سه زمینه ایجاد کرد:
تفکر منضبط
احساسات منضبط
اعمال منضبط
برای اینکه عضوی منضبط تر باشید:
عادت های کاری خودتان را تقویت کنید
در چالش در گیر شوید
زبان خود را کنترل کنید

اصل هشتم:       ارتقا دیگران
داستان:
در سال 1296 شاه انگلستان ادوارد اول سپاه بزرگی را برای گسترش مرزهای کشورش جمع آوری کرد . او فردی دلیر و جنگجو بود که اولین تجربه جنگی خویش را در سن 25 سالگی کسب کرد و در سن 57 سالگی پیروزی هایی در ویلز که خاکش را ضمیمه انگلستان کرد بدست آورد هدف از جنگ ویلز مشخص بود کنترل تمایل مردم ویلز در حمله به انگلستان و تنبیه آنان به خاطر گستاخیشان و جنگیدن با آنان تا مز مرگ و نابودی کامل آنها. ادوارد همچنین کوشید که سرنوشت مردم اسکاتلند را نیز در دست بگیرد.در اسکاتلند مرد ضعیفی حاکم بود که به او لغب پالتو تو خالی را داده بودند و زمانی که ادوارد او را تحت فشار گذاشت او سر به شورش گذاشت و بهانه ای برای حمله به ادوارد داد. ادوارد اول قلعه برویک را غارت کرد و تمامی مردم آن را قتل عام کردو پس از آن قلعه های دیگر  یکی پس از دیگری تسلیم ادوارد شدند. مردم در آن زمان آینده ای جز سرنوشت مردم ویلز را برای خود تصور نمیکردند. اما مجاهدت های مردی به نام ویلیام والاس باعث دلگرمی مردم اسکاتلند شد.
اگر فیلم شجاع دل را دیده باشید چهره ویلیام چهره ای دلیر و بی باک است . او مانند همه پسرهای دوم خانواده مجبور بود تعلیم یابد تا یک روحانی شود و به افکار و تفکرات ارزشی  مانند آزادی بیندیشد.
اما زمانی که پدرش در یک حمله کشته و مادرش به تبعید فرستاده شد یاد گرفت که از انگلیسی ها متنفر باش . در آن زمان جنگ ها معمولا توسط شوالیه ها یا سربازان حرفه ای انجام میشد پس هر که سپاه بزرگ تری داشت شانس پیروزی بیشتری داشت.زمانی که سپاه کوچک ویلیام که از افراد عادی و کشاورزهای معمولی که با آرمان آزادی تشکیل شده بود در مقابل سپاه عظیم ادوارد قرار گرفت هیچ آینده جز شکست نداشت با اینکه ویلیام مقابل ادوارد شکست خورد و در سن 33 سالگی به طرز فجیعی کشته شد اما او دارای یک استعداد غیر معمول بود او مردم عادی را به سوی خود خواند آنها را علیه ماشین کار آزموده انگلیسی ترقیب کرد . میراث او یعنی ارتقا دیگران ادامه یافت تا اینکه رابرت بروس مردم این کشور از رعیت تا اشراف را متحد کرد و در انتها استقلال به مردم این کشور برگشت. و ویلیام مردی شد که حتی پس از 700 سال باز هم  او را  تکریم میکنند.
توضیح:
اعضای تیم همیشه عضوی که قادر است آنه را کمک کند تا به سطح بالاتری اتقا  پیدا یابند دوست داشته و تحسین می کنند. بیلراسل در این مورد میگوید :مهمترین شاخص برای اینکه من چقدر خوب بازی کردم این بود که چقدر باعث شدم تا هم تیمی هایم بهتر باشند.
بازیکنانی که باعث ارتقا دیگران میشوند:
برای هم تیمی های خود ارزش قائل شوید
آنچه برای هم تیمی شما ارزشمند است برای شما هم ارزشمند باشد
به ارزش هم تیمی خود بیفزائیدخودتان را ارزشمند تر کنید
اگر می خواهید یک عضو ارتقا دهنده در تیم باشید:
قبل از انکه دیگران به ارزش شما بیفزایند شما به ارزش آنه بیفزایید
قبل از انکه دیگران شما را باور کنند شما آنان را باور کنید
قبل از انکه دیگران به شما خدمت کنند شما به دیگران خدمت کنید

اصل نهم:         اشتیاق
داستان:
عشق موتور سواران هالی دیوید سون در آمریکا به صورت یک افسانه در آمده است. در سال 1998 عشاق هالی دیوید سون 95 سالگی این شرکت را جشن گرفتن. این شرکت توسط ویلیام.اس.هارلی 21 ساله و ارتور دیویدسون 20در یک انبار کوچک که دوچرخه ها را موتوری میکرد شروع به کار کرد.این موتور سیکلت ها در مسابقات موتورسواری  غالب بود و در جنگ جهانی اول آمریکایی ها به اهمیت این موتور ها در جنگ پی بردند و این شرکت بخش زیادی از بیست هزار موتور سیکلت های مورد نیاز آمریکا را برای جنگ تامین کرد.
در مدت نیم قرن این شرکت رشد کرد . یکی از نقاط قوت آن این بود که کسب وکار خانوادگی بود و کارکنان و مشتریانش  به علت عشق به این موتور سیلکت ها احساس مرتبط بودن با یک دیگر را داشتند و شرکت به رشد  به روز کردن و اصلاح کردن موتورسیکلت و پیدا کردن هواداران ادامه داد وتا دهه ی 1970 هارلی دیویدسون 80  درصد بازار موتور سیکلت های بزرگ های بزرگ  امریکا را در دست داشت.
شرکت هارلی دیویدسون حتی برای گسترش و نوسازی شرکت سهام خود را در بازار بورس عرضه کرد و در دهه ی 1960 ای ام اف شرکت را تصاحب کرد و پس از 65 سال غرور انگیز در میلواکی ناگهان دفاتر اصلی شرکت به نیویورک منتقل شد و قسمت مونتاژ نهایی هم به پنسیلوانیا انتقال یافت در نتیجه کارکنان انگیزه ی خود را از دست دادند.                                                                                                                          دهه ی بعد شهرت هارلی دیویدسون دچار لغزش شد و موتورسیکلت ها به طرز چشم گیری غیر قابل اطمینان و    افراد که به سوار شدن موتور سیکلت های ساخت این شرکت افتخار میکردند شروع به خرید موتور های ژاپنی کردند و در سال 1980 برای اولین بار زیان داد.
یکی از چیزهایی که هارلی دیوید سون را نجات داد از اصولی بود که همیشه به دنبال آن بود یعنی عشق کاربران آن . در سال 1981   سیزده مدیر ارشد شرکت  شرکت را خریدند.آنها شرکت را بهسرعت متحول کردند . این شرکت با تاسیس سازمانی به نام گروه ماکلین هارلی (هاگ)این شرکت را در آن سالها رها کردند و آن دسته از فراد که در این شرکت ماندند همه متعهد و عاشق شرکت بودند.در سالهای بعد شرکت این اشتیاق کارکنان را در یک کار منحصر به فرد جبران کرد.
مشارکتی که از بین کارکنان شروع شد و به همه افراد که به نوعی با این شرکت مرتبط بودند ادامه یافت در آخر باعث شد این شرکت تبدیل به یک شرکتی شود که سود سالیانه اش بالغ بر 3میلیارد دلار است
توضیح:
اشتیاق افراد از آن 13 نفر تا تمام آن مردمی که پس از یک قرن هنوز موتور های هارلی دیوید سون را گل سر سبد موتور ها میدانستند باعث نجات این شرکت شد.در یک تیمهیچ چیز جای اشتیاق را نخواهد گرفت.وقتی افراد مشتاق درون تیم باشند این اشتیاق به تیم نیرو میبخشد. چارلز شواب در این مورد میگوید:مردم در هر کاری که اشیاق دارند موفق میشوند.
افراد مشتاق:
مسئولیت اشتیاق خود را می پذیرند
با عمل کردن  به حس کردن میرسند
به آنچه انجام میدهند ایمان دارند
وقتشان را با دیگر افراد مشتاق می گذرانند
برای بهبود اشتیاق در خود:
یک حس فوریت از خود نشان بدهید
بخواهید که کار بیشتری انجام دهید
برای عالی بودن تلاش کنید

اصل دهم:        هدفمند بودن
داستان:
در آمریکا یک معلم آمریکایی شرکتی را برای کودکان و نوجوانان دختر آمریکایی را تاسیس کرده است که کتابهایی از زبان کودکان آمریکایی در مورد تاریخ امریکا تولید می کند .شرکت رولند برای تفهیم بهتر مطالب حتی از عروسک ها و لباس هایی مطابق با دوره زمانی داستان نیز تهیه میکند . این سری از کتاب ها که با نام مجموعه دختران آمریکایی تولید میشود هدفش نشان دادن زنان و دختران آمریکایی در اعصار مختلف و چگونگی خانه داری و لباس پوشیدن آنها است.طبق نظر خانم رولند  هدف اصلی این شرکت ایجاد حس غرور از داشتن این تاریخ و گذشته است.
توضیح:
هدفمند بودن یعنی با هدف کار کردن  – هر عملی را با حساب انجام دادن است. هوشیاری نسبت به هدف با هدفمند بودن فرق دارد هدفمند بودن یعنی تمرکز روی انجام کارهای درست  به صورت لحظه ای و روز به روز و سپس پیگیری آنها به صورت مستمر است.افراد موفق هدفمند هستند و پراکنده و بی حساب کار نمی کنند.
افرادی که میخواهند هدفمند باشند در زندگی باید:
هدفی داشته باشید که ارزش زندگی کردن را داشته باشد
نقاط ضعف و قدرت خویش را بشناسید
مسئولیت های خود را در اولویت قرار دهید
بیاموزید نه بگوئید
خودتان را به موفقیت در دراز مدت متعهد کنید
برای بهبود هدفمندی در خود:
نقاط ضعف و قدرت را بیابید
در رشته تخصصی خود متخصص شوید
تقویم خود را هدفمندانه تنظیم کنید

اصل یازدهم:         آگاهی از وظایف
داستان:
در خلال جنگ انقلابیون امریکا در نزدیکی منطقه مان ماوث  کورت هاوس  ژنرال جورج واشنگتن که بخش عظیمی از جنگ علیه انگلیسیها را صرف مبارزه استراتژیک و انقلابی کرده بود سرانجام تصمیم گرفت رو در رو با انگلیسی ها مبارزه کند.بعد از شکستی که انقلابیون امریکایی که به فرماندهی چارلز لی انجام ش ارتش تحت فرماندهی جورج واشنگتن سازماندهی شدو یک جنگ توپخانه ای شدید بین طرفین شروع شد هر طرف با 10 قبضه توپ بی امان دها تن توپ را به سمت یکدیگر پرتاب میکردند. در حین جنگ زمانی که مردان و سربازان جنگی از فرط خستگی و گرما به استراحت گاه می آمدند همسر یکی از سرباز ها به نام ویلیام هیز بود و نام همسرش مری هیز بود به آنها کمک می کرد و از آنها پرستاری می کرد و پا به پای مردان جنگی در سختترین شرایط با آنها بود .
در یک روز گرم و در اوج جنگ زمانی که او برای همسرش آب آورده بود متوجه شد که همسرش به جای یکی از افراد توپ خانه که مجروح شده بود ایستاده است . زمانی که مری هیز برای رساندن آب به همسرش به میدان جنگ رفت همسرش در جلوی چشمانش با اصابت گلوله ای از دنیا رفت و مری هیز بدون درنگ جای همسر خود ایستاد و نگذاست تا توپخانه امریکا با کمبود نیرو مواجه شود .بعد از ساعتها ارتش امریکا پیروز شد و انگلیسی ها عقب نشینی کردند با اینکه این بزرگترین پیروزی در جنگها نبود ولی از نظر استراتژیک بسیار مهم بود.
توضیح:
مری هیز که در کتب تاریخی با نام مولی پیچر آمده است نماد بسیاری از افرادی است که در این جنگ شرکت کردند.آنها به شدت از وظایف خود آگاه بودند و همین حس ماموریت داشتن آنها را به سمت آرمانشان هدایت میکرد
4 ویژیگی افراد آگاه از وظایف :
آنها میدانند که تیمشان به کجا میرود
آنها به رهبر تیم اجازه رهبری میدهند
آنها موفقیت تیم را ارزشمندتر از موفقیت خود می دانند
آنهاهر کاری را برای انجام ماموریت تیم لازم است انجام میدهند
برای بهبود میزان آگاهی از وظایف در خود:
ببینید که تیم شما روی ماموریتش تمرکز میکند یا نه
راهایی یدا کنید تا هدف از ماموریت را فراموش نکنید.
به عنوان یک تیم تمام هم و غم خود را بکار بگیرید

اصل دوازدهم:        آمادگی
داستان:
الوین یورک بزرگترین سرباز جنگ جهانی دوم سرگذشت عجیبی دارد. او فرزند سوم یک خانواده سیزده نفری اهل تنسی بود .پدرش یک کشاورز ساده بود که در تابستانها کشاورزی میکرد و در زمستان ها همراه فرزندان خود به شکار میرفت . الوین استعداد عجیبی در تیراندازی داشت. او در سن 24 سالگی بعد از فوت پدرش نان آور خانواده میشود اما پس از مدتی به مشروبات الکلی و غمار روی می آورد و تبدیل به کسی میشود که هیچ امیدی برای آینده او تصور نمیشود.
اما در سن 27 سالگی به مادرش قول میدهد که زندگی متفاوتی را شروع کند . او در یک تجدید عهد دینی زندگی خود را به مسیح هدیه میکند.و به یک مومن تبدیل میشود و نفر دوم کلیسایی میشود که خود نقش مهمی در ساختنش داشته است. او همچنین عضو گروهی میشود که مخالف جنگ و طرفدار صلح بود در نتیجه زمانی که او را برای سربازی فرا خواندند او دچار تردید و دو دلی و شک شد. چون از طرفی اعتقادات او این جنگ را نفی میکرد و از طرف دیگر عشق به وطن این جنگ را توجیح میکرد . در آخر او به این نتیجه رسید که این جنگ باعث کمک به مردم بیشماری میشود و این شک و دودلی را از بین برد.او زمانی که وارد ارتش شد سرآمد همه شد چون او درکودکی به شکار میرفت و به دلیل کار در کوهستان و در مزرعه دارای آمادگی جسمانی بالایی بودو در تیر اندازی از صد متر مهارت ویژه ای داشت.او در عملیاتها و جنگهای زیادی شرکت کرد و استعداد ها و قابلیت ها ی خود را نمایان ساخت.در آخرین عملیات قرار بود گروهی شامل الوین و 16 نفر دیگر به پشت سپاه آلمانها بروند و با کشتن مسلسل چی ها و پرت کردن حواس دشمن گروه متفقین بتواند راحت تر حمله کنند. یورک توانست با هفده تیر هفده آلمانی مسلسل چی را از پا در آورد ودر یک در گیری با افراد دشمن بیش از هشت نفر را با اسلحه کمری خود بکشد و در همین حین هشت نفر از دوستانش را نیز ازدست داد. زمانی که از  یورک و باقی تیمش به اردوگاه برگشتند خدود 132 اسیر آلمانی را همراه خود به اردوگاه آوردند.
توضیح:
رمان نویس اسپانیایی زمانی گفت :کسی که آماده است نیمی از مبارزه را انجام داده است. این در مورد الوین صادق بود و برای شما هم میتواند صادق باشد.
برای آنکه بتوانید در هر شرایطی برای هر اتفاقی آماده باشید در این زمینه ها تفکر کنید:
ارزیابی:برای چه چیزی خود را آماده میکنید
تنظیم:اگر چه میدانید کجا میخواهید بروید ولی اگر راه درست و بهتر را انتخاب نکنید هرگز به هدف خود نمیرسید
طرز تلقی
عمل
برای بهبود آمادگی در خود:
یک طراح پروسه باشید
تحقیق بیشتری انجام دهید
از اشتباهات خود درس بگیرید

اصل سیزدهم:              رابطه مندی
داستان:
مایکل دیور خاطرات جالبی را از کار در کنار رونالد ریگان چهلمین رئیس جمهور آمریکا نقل میکند . او که بیش از 40 سال با رونالد کار کرده است ویژیگی های جالبی را از او بیان میکند. او میگوید که رونالد کمرو ترین آدمی بود که من تا به حال دیده بودم اما قدرت برقراری ارتباط خوبی داشت . او قادر بود در هر شرایطی و با هر فردی ارتباط برقرار کندو در انها این احساس را ایجاد کند که بهترین دوست اوست.او این مهارت خود را زمانی که سخنگو شرکت جنرال الکتریک بود به مردم معرفی کرد. دیور میگوید ریگان به تیم اش بسیار اهمیت میداد .دیور میگوید زمانی که ریگان برای گروهی از از شکارچیان سخنرانی میکرد به او یک شیر برنزی هدیه دادند و دیور هم از ان شیر تعریف کرده بود و 10 سال بعد زمانی که برای دادن استعفا خود پیش ریگان رفته بود ریگان برای هدیه خداحافظی همان شیربرنزی را آورده بود.
توضیح:
تیم ها به افرادی نیاز دارد که رابطه مند باشند. مسلما هر کسی دوست دارد با ریگان کار کند زیرا او مردم را دوست داشت و میتوانست با آنها ارتباط برقرار کند.در یک تیم رابطه ها مثل چسب هایی هستند که افراد تیم را در کنار یک دیگر قرار میدهد.
اگر میخواهید بدانید با هم تیمی خود رابطه خوبی دارید در این 5 مشخصه جستجو کنید:
احترام
تجربیات مشترک
اعتماد
رابطه متقابل
رضایت مندی متقابل
برای برقرای یک رابطه بهتر:
به جای مرکز روی خودتان روی دیگران تمرکز کنید.
سوالات درست بپرسید
تجربیات مشترک را با هم در میان بگذارید
کاری کنید که دیگران احساس کنند برای شما مهم هستند

اصل چهاردهم:           اصلاح و بهبود خود
داستان:
شرکت نوکیا بیش از یک قرن پیش توسط فردریک ایدستام فلاندی پایه گذاری شد . در آن زمان که عصر شکوفایی صنعت چوب بود اولین کارخانه نوکیا با تولید خمیر کاغذ در کنار یک رود خانه شروع به کار کرد.این کار خانه شروع به رشد کرد تا جایی که توانست یک نیروگاه آبی در کنار رودخانه تاسیس کند و شرکت لاستیک سازی فلاند را به عنوان مشتری جذب کند و در آخر این دو شرکت با هم ادغام شد.در سال 1922 سهام شرکت کابل سازی فلاند را خریداری کرد . خالا نوکیا دارای 4 بخش:جنگل داری    لاستیک سازی       کابل      والکترونیک است ول در 40 سال بعد بیشترین درآمد نوکیا از فروش کابل فشار قوی و خطوط و تجهیزات تلفن بود.
در دهه 70 نوکیا با یک بحران بزرگ روبه رو شد و به یک غول بزگ تجاری تبدیل شد که مداوم ضرر میداد.در این زمان راه حل یک مدیر اجرایی جوان به نام جورما اولیلا نوکیا را از خطر نابودی نجات داد . جورما به قدری در این کار موفق بود که در سال 1992 به عنوان مدیر عامل نوکیا منصوب شد. اولیلا در این چالش دو راه کار را در نظر گرفت:
1. خلاص شدن از بخش جنگل داری و لاستیک سازی
2.تمرکز بر نیروی انسانی
اولیلا خود به شخصه اهمیت نوسازی خودش را میدانست او سه مدرک ارشد در سه رشته علوم سیاسی و اقتصاد و مهندسی دارد وبه عنوان راه نوکیا 4 پایه را بنا کرد:
1.رضایت مشتری
2.احترام به افراد
3.موفقیت
4. مهمترین اصل نوکیا  آموزش مداوم است.اولیلا در مورد آموزش مداوم در نوکیا میگوید:
آموزش مداوم یعنی هر کس باید خودش را توسعه داده و راههایی را که بتواند باعث عمل کرد بهتر شود را بیابد . و آنچه برای یک شخص صادق است برای نوکیا هم به عنوان یک کل صادق است
توضیح:
افراد زیادی هستند که برای رسیدن به هدف خود هر کاری را میکنند و زمانی که به هدف خود رسیدند دست از تلاش برمیدارند.در واقع شما باید به دنبال آمادگی باشید و برای رسیدن به آمادگی بدون توجه به شرایط کار کنید.
اگر میخواهید مداوم در پی اصلاح خود باشید باید این سه فرایند در زندگی شما وجود داشته باشد:
آمادگی
تامل
کاربرد
برای اصلاح و بهبود خود:
بسیار درس گیرنده باشید
پیشرفت خود را برنامه ریزی کنید
به اصلاح خود بیش از تبلیغ برای خود ارزش قائل شوید

اصل پانزدهم:         از خود گذشتگی
داستان:
در سال 1939 فیلیپ توسی سرگرد بود و زمانی که جنگ در اروپا شروع شد او به ان منطقه اعزام شد . مدت کوتاهی در فرانسه خدمت کرد و سپس به اقیانوس آرام اعزام شد. انجا او جزو نیروهایی بود که از جزیره مالی حمایت میکرد  و بعد به سنگاور رفت و در حمله ژاپنی ها شکست خورد و زمانی که از بالا به او فرمان ترک محل داده شد او از این فرمان سرپیچی کرد چون به خوبی تاثیر بد عدم حضورش را بر سربازانش میدانست.پس در سال 1942 توسی و یارانش به اسارت ژاپنی ها درامدند و آنه را به اروگاهی نزدیک رودخانه بردند و از توسی خواستند به عنوان یک فرمانده وظیفه ساخت انواع پلها را بر روی رود را به عهده بگیرد.او می توانست این وظیفه را رد کند ولی اگر این کار را میکرد ژاپنی ها تلافی ان را با اسرا انجام خواهند داد و در این شرایط افراد زیادی آسیب خواهند دید.او با تحمل شرایط بسیار سخت و انواع شکنجه توانست در عوض ساخت پل ها شرایط بهتری را برای اسرا فراهم کند و غذا و آب بیشتر و همچنین بهداشت بیشتر برای اسرا بگیرد.او توانست پلها را در عرض 9 ماه و تنها با کشته شدن 8 نفر تمام کند.
توضیح:
هرگاه افراد تیم تیم را بر خود مقدم دارند موفقیت تیم حتمی خواهد بود.
اگر میخواهید از خود گذشتگی داشته باشید:
سخاوت مند باشید
از سیاست بازی درون تیم بپرهیزید
از خودتان وفاداری نشان دهید
برای وابستگی متقابل بیشتر از استقلال ارزش قائل شوید
برای اینکه از خود گذشتگی بیشتری داشته باشید:
به جای خود کس دیگری را تبلیغ کنید
نقش یک زیر دست را به خود بگیرید
پنهانی ببخشید

اصل شانزدهم:                راه حل گرا بودن
داستان:
زمانی که فرزند 6 ساله جک والش در یک فروشگاه گم شد و بعد از چند روز قطعه قطعه در زباله ها پیدا شد او و همسرش در ابتدا بسیار ناراحت و عصبانی بودند و میخواستند از فروشگاه و نگهبان انجا شکایت کنند. ولی پس از مدتی جک تصمیم گرفت تا انجمنی را تاسیس کند تا به خانواده هایی که همچنین مشکلی دارند کمک کند . او سیستمی را راه اندازی کرد که زمانی  والدینی گم  شدن فرزند خود را به یک فروشنده فروشگاه اطلاع داد بلافاصله اسم و عکس و تمام مشخصات او به تمامی فروشندگان و نگهبانان داه میشود و همه بسیج میشوند تا کودک را بیابند و اگر در عرض 10 دقیقه پیدا نشد پلیس را در جریان میگذارند.
نام این موسسه مرکز ملی بچه های گمشده واستثمار شده است. تحت این روش تعداد کودکانی گمشده که پیدا شدند از 60% در دهه 80 به 90% در حال افزایش پیدا کرده است.
توضیح:
گروهی از مردم تنها مشکلات را میبینند ولی تنها افراد کمی هستند که اهداف پشت این مشکلات را میبینند و تاریخ هم همیشه موفقیت افراد گروه دوم را ثبت کرده است و برای گروه اولتنها گمنامی است.
نوع زندگی افراد   شخصیت انان  و تربیت آنان میتواند بر راه حل گرا بودن آنان تاثیر بگذارد
افراد راه حل گرا به موضوعات زیر دقت دارند:
مشکلات به دیدگاه افراد بستگی دارد
تمام مشکلات قابل حل هستند
مشکلات یا باعث پیشرفت ما میشوند یا باعث توقف ما
برای اینکه خود را در تیم به یک فرد راه حل گرا تبدیل کنید:
تسلیم نشوید
روی تفکر خودتان تمرکز کنید
مجددا روی راهبرد خود تمرکز کنید
رود کار را تکرار کنید

اصل هفدهم:        پیگیری و سرسختی
توضیح:
پیگیری و سرسختی برای رسیدن به موفقیت لازم است.
اگر حتی افرادی که فاقد استعداد خاصی هستند و از نهادینه کردن بعضی از صفاتی که برای هر عضو تیم لازم است عاجزند چنانچه یک روحیه پیگیر داشته باشند این فرصت را دارند که با تیم مشارکت کنند و به آنان کمک کنند.
پیگیر و سرسخت بودن یعنی:
.همه آنچه را دارید ارائه کنید نه بیشتر.
.باعزم راسخ کار کنید نه اینکه منتظر تقدیر باشید.
.وقتی که کار تمام میشود دست از کار بکشید نه وقتی که خسته میشوید.
برای بهبود میزان پیگیری در خود:
. سرسخت تر و هوشمندانه تر کار کنید
.چیزی را به عنوان هدف انتخاب کنید.
.کار خودتان را به عنوان یک بازی ببینید.
نتیجه:
همانطور که همه ما میدانیم عدد یک حتی اگر به توان بینهایت هم برسد باز هم یک است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *