همايش اسلام و صلح جهانى به كوشش گروه اديان «مركز گفتگوى تمدنها» و با شركت انديشمندان اسلامى داخلى و خارجى، در روزهاى هفتم و هشتم آبانماه، در تهران به كار خود پايان داد . آقاى محمد تقى كرمى، دبير اين همايش، هدف اساسى اين گردهمايى را بررسى نقش و جايگاه اسلام در تامين و استقرار صلح جهانى برشمرد . وى، رشد گرايشهاى اسلامى را در سه دهه اخير، عاملى برشمرد كه برخى اسلام را با وجود پيشينه معرفتى و تمدنىاش، خشونت طلب و طرفدار جنگ ناميدهاند .
پس از فروپاشى خطر سرخ و پايان يافتن جنگ سرد، غرب كه همواره در پى يافتن رقيب است، اين بار خطر سبز (اسلام) را نشانه گرفته و گويا احياى هويت اسلامى، جنبشى فراگير و حركتى سياسى قلمداد شده است كه مىتواند هر آينه، امنيت و ثبات و صلح جهانى را به مخاطره افكند . حوادث يازدهم سپتامبر، زمينه را براى هجوم گسترده تبليغات غرب عليه اسلام، مساعدتر كرد و به يكباره اسلام، دينى تروريستى شناخته شد . آمريكا، بيش از همه به اين مقوله دامن زد و از يك سو اسلام را دينى بحران آفرين و ضد بشرى، و از سوى ديگر خود را منادى صلح و الگوى تمدن بشرى معرفى نمود . كرمى مىافزايد: در چنين وضعيتحساس و دشوارى، بر پايى همايش اسلام و صلح جهانى – آن هم در كشورى كه از سوى دشمن، محور شرارت معرفى شده – بسيار پربها و پرمعناست و بايد آن را به فال نيك گرفت . همايش اسلام و صلح جهانى، در حكم ابزارى تبليغاتى انگاشته نشده است، بلكه هدف عمده دايركنندگان آن، اين بوده است كه زمينه مساعدى را براى گفتگو و تبادل نظر ميان انديشمندان ايران و جهان، درباره اسلام و صلح جهانى فراهم آورد . هدف اساسى، پاسخ به پرسشهايى است كه از ديرباز، ذهن متفكران جهان را به خود مشغول كرده است . موضوعات اساسى همايش مزبور بر سه محور متمركز بود:
1 . بررسى ديدگاههاى مختلف اسلامى، و نسبت آنها با پديده بنيادگرايى كه در ضمن آن به مسايلى چون بنيادگرايى اسلامى و علل جامعهشناختى بروز و پيدايش اين گونه گرايشها بود . سخنرانى دكتر سيد مصطفى محقق داماد در اين بخش مىگنجد . وى با بيان «مبانى نظرى صلح از ديدگاه حقوق اسلامى» نظرگاه اسلام را نسبتبه غير مسلمانان يكى از بنيادىترين مسايل فقه سياسى اسلام ناميد كه گروهى از فقيهان ما اصل در روابط با بيگانگان را دشمنانگارى و جنگ و مبارزه دانسته و گروه ديگر برخلاف گروه نخست، نظر دادهاند . وى در پايان يادآور شد كه مسلمانان بايد اين واقعيت را دريابند كه براى معرفى هر دين و مكتبى در جهان امروز، راهى جز اقناع آزادانه و دور از هر گونه سيطره وجود ندارد و غرب نيز بايد باور كند كه براى دستيابى به صلح و آرامش، به جاى سردادن سرودهاى مستانه متكى بر تكنولوژى و تحقير جوامع ديگر – به خصوص مردم جهان سوم – در راستاى جلب قلوب مردم جهان قدم بردارد و اصل احترام متقابل را به رسميتبشناسد .
2 . نقش اسلام در استقرار صلح جهانى و همزيستى مسالمتآميز . در اين محور، پرسش اساسى آن است كه دين و فرهنگ اسلامى چگونه قادر است در استقرار صلح جهانى سهيم باشد؟ و آيا اسلام با توجه به ميراث و پشتوانه معرفتىاش اخلاق مراقبت از جهان را داراست .
هلمينسكى، بيولر، و ريختهگران در اين باره سخن گفتند . دكتر ادوارد هلمينسكى، اسلام را دينى سرنوشتساز براى انسان ناميد . وى، از جهانى شدن روح، مادىشدن انگيزهها، محو معنويت، و كشتارهاى برخاسته از ترس منطقى (ترسى كه خود آفريده بحرانهاست) سخن به ميان آورد .
هلمينسكى، گفتمان موفق را در گرو شناخت تفاوتها خواند و افزود: بايد نمايندگان جهالت را باز شناخت . امروزه جاهليت، ارزش پول را فراتر از ارزش ايمان قرار داده و مذهب را مبتنى و تابعى از بازار كرده است . «عرفان، يگانه راه رهايى است ; يعنى دانش اصلاح نفس و آموزش روح و تنها راه معرفى اسلام، گفتوگو است; آن هم به دور از غرور و خودخواهى . جهاد اسلامى بايد خود جهادى عليه نبرد جنگ باشد . اسلام داراى چنان جامعه بهينه و كارآمد است كه مىتوان حكمت معنوى و سنن اسلامى را براى ايجاد «مركز معنويت كاربردى» به كار بست . . . گفتمان واقعى، با درك و شناخت صحيح مسلمانان از همه انسانها و يا برابرى جنسيتها، عدالت، عدم خشونت و . . . انجامپذير است . دكتر محمد رضا ريختهگران، پس از بررسى واژه Peace در زبانهاى فارسى، عربى، آلمانى، و انگليسى، آن را بدين گونه معنا نمود: اصل معناى صلح، يعنى رهاندن از سيئات و مصونكردن از آسيبها، گزندها، و فتنهها و در معناى عرفانى: رسيدن به ساحت مصونيت و مقام و مقيم شدن . وى در اين سخنرانى، صلح سياسى را در پايان ناموازنه قدرت ناميد; در حالى كه صلح معنوى، پيدايش موازنه «سلم و صفا» است . از اين رو، حتى لحظهاى نبايد از كوشش در راه تحقق صلح سياسى و بسط و توسعه آن بازايستاد; هر چند ظهور تام و تمام آن، در وقت ظهور «مصلح كل» خواهد بود .
دكتر آرتور بيولر، اسلام را دينى جهانشمول خواند و هدف پيامبران را آوردن تمدن ندانست . اسلامى كه او تجربه كرده است، جلوهگاه جلوههاى زيباى خداوندى است; جلوههايى كه مىتوان در زندگى به كار گرفت و بايد براى همزيستى مسالمتآميز از صلح و عدالت و همنژادى – كه دادههاى والاى الاهىاند – بهره گرفت . به نظر وى، مسلمانان پس از پيامبر، اين فرامين والا را ناديده گرفته، و در كاربست عملى آنها اختلافنظر يافتند . اشكالاتى به نظرگاههاى ياد شده، وارد است كه از جمله مىتوان به نظرى بودن آنها اشاره كرد كه حداكثر براى برخى افراد، چنين انديشهاى به وجود مىآيد . ديگر اينكه گرايشهاى صوفيانه و تجربههاى شخصى ايشان، قابل تعميم نيست و با نگاه ايدهآليستى نمىتوان صلح را حاكم كرد . از اين رو بهتر بود كه پس از بحث درباره دلالت واژه Peace ، به بحث پيرامون چگونگى بدست آوردن آن سخن به ميان مىآمد .
اگر چه ريختهگران، عرفان را داراى سخنى كاربردى نمىداند، بلكه نورى است كه در پرتو آن، شايد بتوان راه خويش را بيابيم و هيچگاه ابزار كار نمىشود . بيولرينز با او همنظر است كه براى اين كار نمىتوان قانونى بنيان نهاد; بلكه اسلام ذاتى است و با سرشت آدميان سروكار دارد; آدميانى كه به ميوههاى يك درخت مىمانند . در هر حال نمى توان از وصاياى اخلاقى براى امور بينالمللى و روابط جهانى يارى گرفت . هلمينسكى، اسلام را عبارت از مسائلى عينى معرفى نمود كه امكان ارتباط انسان را با خدا فراهم مىكند . به گفته وى، زيبايى، حقيقت، و عدالت اسلامى، هنوز به گوش جهانيان نرسيده و هر مشكلى كه در اين باره وجود دارد، از مسلمانى ماست . برخى از شركتكنندگان كه در پرسش و پاسخ شركت جستند، بر آن بودند كه بايد ميان تعريفهاى سهگانه اسلام، تمايز افكند:
1 . اسلام به عنوان ايمان مذهبى;
2 . اسلام به عنوان شريعت و احكام دينى; 3 . اسلام و شريعتبه اضافه قدرت (حكومت دينى).
3 . اسلام و تحولات كنونى جهان كه به طور عمده، ناظر به تحولات اخير جهان، به ويژه پس از حوادث يازدهم سپتامبر است و ذهنيتهاى به وجود آمده در باب اسلام و نيز نحوه مواجهه مسلمانان با پديده جهانى شدن، مورد بررسى قرار گرفت . محمد على ابطحى، در مقاله «واقعه يازدهم سپتامبر و نمايش دوباره خشونت ميان اسلام و غرب» دخالت مسلمانان را در اين خشونتآفرينى نفى كرد و همچنين از عدم نقشآفرينى مسيحيان راستين در خشونتهاى پس از واقعه سخن گفت، ابطحى، مبانى و سرفصلهاى بحث را چنين بيان كرد: 1 . عدم فهم درست از اسلام و تحجر برخى از مسلمانان; 2 . برخورد خشونتبار قدرتهاى برخى كشورهاى اسلامى; 3 . حمايت قدرتهاى جهانى از جريانهاى خشونتآفرين بنيادگران اسلامى به سود خود . وى، در اين رابطه دو طرح جمهورى اسلامى ايران را براى صلح جهانى ذكر كرد: 1 . گفتوگو به عنوان تنها راه آينده بشريت; 2 . ائتلاف براى صلح و بسيج كردن جهان براى روى آورى به صلح .
دكتر عبدالله ابراهيم، انديشمند عراقىتبار ساكن قطر، از مركزيت فرهنگى سخن گفت . وى، مركزيت اسلامى را داراى محور ارزشى ثابتى دانست كه از جمله ميان دو مفهوم «دارالحرب» و «دارالسلام» تمايز مىافكند; اما انديشه كانت و غربيان امروزى را نبايد با انديشه ارسطو و پيشينيان همسان دانست . انديشمندان امروزى غرب، ديگران را وادار مىكنند كه از آنان پيروى كنند . براى نمونه مىتوان از مسلم شمردن پديدههاى غربى و از جمله جهانى شدن و پيروى كشورهاى اسلامى و غيراسلامى در نوع حكومت از الگوى غربى نام برد . دكتر عباس زارع، در مقاله «مسلمانان و پديده جهانى شدن» جهانى شدن را يك پروسه (فرايند) – و نه يك پروژه – ناميد; پروسهاى كه خود غرب را نيز در معرض جهانى شدن قرار داده است . به عقيده وى، جهانى شدن به معناى غربى شدن نيست; بلكه جهانىشدن، فرايندهاى معارض را در درون خود توليد مىكند . زارع، با پروسه ناميدن جهانى شدن، اين پديده را از پروژهاى از پيش طراحى شده خارج مىكند و در نتيجه مىتوان آگاهانه برنامهريزى كرد و خود را – دست كم در پديده جهانى شدن – دشمن شماره يك غرب دانست .
دكتر سحبان خليفات – به جانشينى از حسن بن طلال پادشاه اردن – نوشته وى را قرائت كرد . وى، غرب را متهم كرد كه چرا به خشونتخويش «خشونت غربى» اطلاق نمىكنند; اما هر گونه خشونت در كشورهاى اسلامى را «خشونت اسلامى» مىنامند . به نظر وى، خشونت اسلامى، عوامل متعددى دارد: 1 . نادانى; 2 . فقدان دولتهاى دادگستر; 3 . كمك امريكا به اسرائيل; 4 . فهم نادرست از اسلام .
عبدالمجيد شرفى – انديشمند تونسى – يكى ديگر از شركتكنندگان بود . او خاطر نشان كرد كه بايد واقعيت را چنان كه هست، ببينيم تا بتوانيم حركتهاى دشمنانه – و يا شايد دوستانه – غرب را بيابيم همچنين بايد واقعبين و خردگرا باشيم . گام خستبراى تحقق صلح و ثبات در جامعه، حاكميت دموكراسى در زندگى سياسى ماست .
مسئله مشترك مقالههاى بخش سوم، موضوع جهانى شدن است و نمونه بارز ناتوانى كشورهاى اسلامى را در حل مشكلات خود – و در نتيجه به دست نياوردن جايگاه مناسب در جهان جديد – نابسامانى حقوق زن در اين كشورها بيان شده است . شرفى در اين باره، وضعيت زن را مثال مىزند; يعنى نيمى از جامعه را كه بيكار و خانهنشين ماندهاند و اين مسئله را بهترين معيار براى ناختخود و مبارزه با تهديدات پايانناپذير جهان نوين مىنامند; به گفته وى همه بايد از خود بپرسيم كه با نيمى از جمعيتخود، چگونه رفتار كردهايم؟
انديشمندانى چون عبدالعزيز ساشدينا (نقش اسلام در روابط صلحآميز و همزيستى مسالمتآميز ميان ملل جهان) عبدالقادر تيوب (نگاهى دوباره به آيات جهاد) حسن حنفى (اسلام و صلح جهانى) نويد كرمانى (بينشهاى بنيادگرايانه) نبيل عبدالفتاح (دين و نقش آن در روابط و نزاعهاى كنونى) . . . با ارسال مقالاتى در اين همايش شركت جستند .
با وجود محدوديتبرگزارى اين همايش و نبود پوشش خبرى مناسب، برپايى همايشهايى از اين دست مىتواند در استقرار و گسترش امنيت و صلح جهانى، نقش موثرى ايفا مىكنند . كرمى، در اين باره مىگويد: به نظر مىرسد در جهانى سرشار از عدم تفاهمها، زيادهخواهىها و تنشها، تنها راه بخردانه و كارآمد، گفتگو و حرمت نهادن به ايده «گفتگوى تمدنها» به جاى «برخورد تمدنها» است; گفتوگويى كه به غايت دشوار است و يكى از پيچيدهترين مسايلى است كه انسان امروزى با آن مواجه است; زيرا هر تمدنى از پس فرايند تاريخى بلند و پيچيدهاى شكل گرفته است و به آسانى نمىتوان در حجم سختشده و متصلب، آن روزنهاى به جهان «ديگرى» گشود . بلكه تنها پس از تمرين مداوم، و مهمتر از همه، اراده و عزم آدميان و مشاركت فعالانه در گفتوگوست كه مىتوان به نتيجه مطلوب رسيد .
گردآوری: rahpooo@yahoo.com