نویسنده: استاد شهید مرتضی مطهری
تلخیص: قاسم تارم
چاپ وصحافي چاپ ونشرعلامه طباطبايي
ناشر: انتشارات صدرا
چاپ چهارم: بهار1369
تعداد: 10000
تعداد: 10000
انچه بصورت يك كتاب ازنظرخواننده محترم ميگذرذمجمو ع پنج گفتاراست كه درزمانهاومكانهاي دور ازيكديگرتدوين يافته است.
گفتاراول:خورشيددين هرگزنمي كندبرهمه اينهامقدم است درسال1345مقارن بامبعث رسول اكرم صدردانشگاه نفت ابادان ايرادگرديد
گفتاردوم:امدادهاي غيبي درزندگي بشردرسال1346 مقارن بانيمه شعبان دردانشگاه پهلوي شيرازايراد
گفتارسوم:رهبري ومديريت دراسلام درايام درمدرسه عالي مديريت كرمان
گفتارچهارم:درباره رشداسلامي درحسينيه اصفهانيهادرابادان ايرادشد
گفتارپنجم:پيرامون محلل:مقاله اي كه دربهمن 1350انتقادازفيلم مغرضانه كه درهمان ايام نمايش داده میشددرروزنامه كيهان نوشتم
امدادهای غیبی در زندگی بشر
مسلماً عده ای با شنیدن عنوان امدادهای غیبی خواهند گفت در عصر علم و دانش و تجربه و آزمایش که بشر همه چیز را تحت تسلط مشاهدات عینی و حسی و لمسی خود درآورده است مددهای غیبی یعنی چه ؟ در این عصر که عصر نور و روشنایی است بحث در اطراف غیبی و نهان و پشت پرده و بالاخره ماوراء الطبیعه معنی ندارد.
یعنی این افکار و اعراضها و این ادعاها که در عصر علم و دانش سخن از مسائلی از قبیل مددهای غیبی بی معنی است ضد علم است و با روح علمی سازگار نیست و نوعی جهالت است بلکه برتر از جهالت است.
غیب یعنی چه ؟ نهان پشت پرده یعنی آن چیزهایی که از حواس ظاهری ما نهان است و پشت پرده محسوسات واقع شده است. قرآن کریم این کلمه را زیاد بکار برده ، گاهی تنها مثل اینکه می فرماید: «الذین یؤمنون بالغیب» یعنی آنان که به غیب ایمان دارند یا می فرماید: «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو» یعنی کلیدهای غیب نزد خداست و جز او کسی از آنها آگاه نیست و گاهی هم با کلمه شهادت مثل اینکه می فرماید : «عالم الغیب و الشهاده» خداوند هم به غیب آگاه است و هم به شهادت. فلاسفه از این تعبیر قرآنی استفاده کرده و جهان طبیعت را عالم شهادت و جهان ملکوت را عالم غیب اصطلاح کرده اند. در ادبیات عرفانی ما از غیب و نهان و پشت پرده و ماوراء ظاهری زیاد سخن رفته و لطف و زیبایی خاصی به آن داده است:
حافظ :
زسر غیب کسی آگاه نیست قصد مخوان کدام محرم دل ره در این حرم دارد
ما از برون در شده مغرور صد رقیب تا خود درون پره چه تدبیر می کنند.
خیام می گوید:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من و این خطّ معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگو من و تو چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
برای ایمان و اعتقاد ما به عالم شهادت حواس ما کافی است این عالم از آن جمعیت شهادت نامیده است که ما با حواس خود با آن سر و کار داریم و محسوس و ملموس ماست اما این حواس برای ایمان و اعتقاد به جهان غیب قوه عمق که خود مرتبه غیب وجود ماست باید دست به کار و فعالیت بشود و یا قوه ای نهان تر و مخفی تر از عقل باید غیب را شهود کند.
مولوی می گوید:
جسم ، ظاهر ، روح مخفی آمده است جسم همچون آستین جان همچو است
با عقل از روح مخفی تر بود حس بسوی روح روتر ره برد
روح وحی از عقل پنهان تر بود زانکه او غیب است او زان سر بود
آن حسی که حق بدان حس مظهر نیست حس اين جهان آن دیگر است
حس حیوان گر بدیدی آن صور بايزيد وقت بودی گاو
غیر و فهم و جان که در گاو و خر است آدمی را فهم و جای دیگر است
باز غیر فهم و جان آدمی هست فهمی در نبی و در ولی
پیغمبران راهنمای جهان غیب آمده اند تا مردم را به غیب و ماوراء ظاهر و محسوسات مؤمن و معتقد کنند.
آمده اند تا حلقه اتصال میام مردم و جهان غیب باشند مردم را مؤمن به مددهای غیبی و عنایت های خاص غیبی در شرایط خاصی بنمایند ، اینجاست که مسئله غیب با زندگی بشر تماس پیدا می کند.
پرده غیب
گفتیم غیب یعنی نهان پس پرده این پرده چیست؟ آیا واقعاً پرده ای وجود دارد که باید پس برود تا ببینیم یا اینکه این تعبیر است کنایه از حقایق دیگر است اتفاقاً همین تعبیر پرده در خود قرآن آمده است که درباره اهل قیامت می فرماید : «و لقد کشفنا عنک عطائک فبصرک الیوم الحدید» (حدید 12) پس امروز پرده را از جلوی تو برداشتیم اینک دیده تو باز است و می توانی همه چیز را ببینی جمله معروف از حضرت علی (ع) : لوکشف الغطاء و مازددتُ یقیناً : فرضاً پره غیب برافتد به یقین من افزوده نمی شود.
این پرده از نوع ماده و جسم نیست این پرده جز حجاب محدودیت حواس ما که تنها امور نسبی و محدود را درک می کند نمی باشد مقصود اینست که غیب بودن غیب و راز بودنش مربوط به مقدار توانایی دستگاههای حسی و ادراکی ماست نه به وجود حایل و مانع میان دستگاه ادراکی و حس ما و غیب.
مددهای غیبی
گذشته از اینکه اشیاء در اصل هستی خود از غیب مدد می گیرد بعبارت دیگر سراسر طبیعت مدد غیبی است در زندگی بشر یک سلسله مددهای غیبی خاص هم دارد بله مددهای عمومی و خصوصی در کار است.
اصطلاحی از قرآن ذکر می کنیم قرآن : خداوند را هم به صفت رحمان و هم به صفت رحیم یاد می کند با این تفاوت که رحمت رحمانی از رحمت عمومی که شامل همه موجودات است اما رحمت رحیمیه عبارت است از الطاف و دستگیریهای خاص که یک موجود مکلف در اثر حسن وظیفه مستحق آن می گردد.
پیامبران آمده اند که ما را به این گونه امدادهای غیبی را مؤمن نمی بیند اگر چنین ایمانی در ما پیدا شود ما عملاً با خداوند وارد معامله و بده وبستان شويم احساس می کنیم که نیکی کردیم و خداوند به ما پاداش نیک داد ما را حفظ و نگهداری کرد برعکس بدی کردیم و کیفر دیدیم ما در نمازهای پنجگانه می گوییم «ایاک نعبد و ایاک نستعین» خایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو کمک می خواهیم این خود نوعی استمداد از غیب است.
انواع امدادها
کمکهای غیبی گاهی به صورت فراهم شدن شرایط موفقیت است و گاهی بصورت الهامات و هدایت ها و روشنیها و روشن بینیها. دو آیه از قرآن ذکر می کنیم که یکی در مورد مددهای که بصورت فراهم شدن شرایط موفقیت است و دیگری در مورد مددهای به صورت الهامات و هدایتهای معنوی است ببینید که قرآن چه شرایطی ذکر می کند و چگونه است که بصورت گزاف و رایگان رخ ننماید.
در مورد اول می فرماید ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری می کند و ثابت قدمتان می دارد.
یاری الهی را که مدد غیبی است مشروط به یاری قبلی خداوند یعنی به اینکه خدمت به عمل مجاهدتی در راه خیر عموم صورت بگیرد هم عمل و مجاهدت و کوشش به شرط است و در مورد دوم می فرماید والذین جاهدوا فیما لنهدینهم سبلنا و ان الله مع المحسنین یعنی در راه کوشش و جدیت بخرج می دهند ما راههای خود را به آن ارائه می دهیم خداوند با نیکوکاران است در این هم کوشش را و هم اینکه «در راه ما» باشد ذکر می کند هم صرف نیروی بدنی و هم صرف نیروی روحی را شرط قرار می دهد در این صورت است که هدایت و روشنی باطنی به انسان داده می شود. (ص 87)
قرآن در داستان اصحاب کهف چنین می فرماید : ؟؟هم فتیه امنوا بربهم و زدناهم هدی و ربطنا علی قلوبهم اذ قاموا یعنی آنها گروهی جوانمرد بودند که پروردگار خویش را شناختند و به او ایمان آوردند و ما بر هدایت و روشنایی آنها افزودیم و قلب آنها را قوت بخشیدیم زیرا آنها بپا خاسته بودند و عقاید سخیف قوم را مورد حمله قرار داده بود ، سخیف! در این جا هم سخن از مدد غیبی به صورت هدایت و روشن بینی است و هم سخن از تقویت نیروی اراده است و هر دو را مشروط کرده است به دو چیز یکی قیام و به پا خاستن و دیگر لله و فی الله بودن قیام انسان می تواند با پیمودن راه ، راه خدمت به خلق ، کمک به ضعیفان مخصوصاً احسان به والدین بشرط اخلاص و حسن نیت کم و بیش آثار لطف خدا را همراه خود ببیند.
تفاوت تفکر الهی و تفکر مادی
از نظر یک نفر مادی در حساب عالم هیچ تفاوتی میان راه حق و راه ناحق نیست ولی از نظر انسان الهی در حساب کلی جهان میان این دو تفاوت است حقیقتی در کار است و به حمایت مردان راه حق برمی خیزد.
در کتاب انسان و سرنوشت ، تأثیر عوامل معنوی در سرنوشت از نظر جهان بینی مادی عوامل مؤثر در اجل روزی سلامت سعادت و خوشبختی منحصراً مادی است تنها عوامل مادی است که اجل را دور یا نزدیک می کند روزی را توسعه می دهد یا تنگ می کند به تن سلامت می دهد یا می گیرد خوشبختی و سعادت را تأمین یا نابود می کند اما از نظر جهان بینی الهی علل و عوامل دیگر که عوامل روحی و معنوی نامیده می شود نیز همدوش عوامل مادی در کار اجل و روزی سلامت و سعادت و امثال اینها مؤثرند.
الهام و اشراق :
یکی از انواع مددهای غیبی الهامات و اشراقاتی است که به دانشمندان می شود و ناگهان دری از علم به روی آنها گشوده می شود ، واکنشهای عظیم رخ می دهد. راههای حصول علم دو تاست یکی تجربه و مشاهدات عینی دیگر قیاس و استدلال بشر از راه مطالعه و مشاهده عینی طبیعت ، شاید اغلب اکتشافات بزرگ از نوع برقی بوده که ناگهان در روح و مغز دانشمند جهیده و روشن کرده و سپس خاموش شده است ابن سینا معتقد است که : چنین قوه ای در بسیاری از افراد با اختلاف و تفاوتها وجود داردجمله آیه شریفه یکاد زیتها یضیء و لو لم تمسه نار را بر همین قوه که در بعضی از افراد احیاناً به صورت شدیدی وجود دارد عمل می کند. غزالی در کتاب المنقذ من ضلال مدعی می شود که بسیاری از معلومات بشر که مربوط به احتیاجات زندگی است ابتدا به صورت الهام صورت گرفته است زیرا بشر یک سلسله اطلاعات درباره دواها و علاجها و درباره نجوم دارد که تصور نمی شود از طریق تجربه توانسته باشد آنها را بدست آورده باشد فقط باید گفت لطف الهی از طریق الهام بشر را هدایت کرده است.
الکیس کارل در کتاب انسان موجود ناشناخته یکی از طرفداران نظریه اشراق و الهام است او می گوید به یقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا از خصایص دیگری چون اشراق و تصور علاقه برخوردارند بوسیله اشراق چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است می یابند و روابط مجهول قضایایی که ظاهراً با هم ارتباطی ندارند می بینند و وجود گنجهای مجهول را به فراست در می یابند و بدون دلیل و تحلیل آنچه را دانستنش اهمیت دارد می دانند.
پس مجهولاً معلوم شد که در زندگی افراد بشر انواعی از مددهای غیبی وجود دارد به صورت تقویت دل و اراده به صورت فراهم شدن اسباب و وسایل مادی کار ، به صورت هدایت و روشنی به صورت الهام افکار بلند علمی از اینها معلوم می شود که بشر به خود واگذاشته نیست دست و عنایت پروردگار در شرایط خاص او را دستگیری می کند از ضلالت و گمراهی و سرگردانی و از عجز و ضعف و ناتوانی نجات می دهد.
مددهای غیبی اجتماعی
پیامبران عظیم الشأن همانند ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) که ظهور کرده اند در شرایط بوده که جامعه بشریت سخت نیازمند بوجود آمدن آنها بوده است آنها مانند یک دست غیبی از آستین بیرون آمده اند و بشریت را نجات داده اند مانند بارن رحمت بوده اند که در بیابان بر تشنه ای ببارد. مصداق قول خداوند است که و نُرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین خداوند بواسطه وجود آنها بر بیچارگان و مظلومان منت نهاد و آنها را برای نجات این خوارشمردگان مبعوث فرمود.
حضرت علی (ع) عصر و زمینه بعثت رسول اکرم (ص) را اینطور توصیف می فرمایند : خداوند او را در دوره ای مبعوث فرمود که فترت و فاصله اي در آمدن پیامبران رخ داده بود ملتها در خوابی گران و طولانی فرو رفته بودند کارها پراکنده ، تنور جنگها داغ بود ، جهان را تاریکی فرا گرفته بود و غرور و فریب در آنها نمایان بود برگ درخت بشریت به سوی زردی گرائیده امیدی به میوه این درخت نمی رفت قرآن خطاب به مردم عصر رسول اکرم (ص) چنین می فرماید و کنتم علی شف حفره من النار فأنقذکم منها شما در پرتگاه سقوط در آتشی بودید که خداوند بوسیله رسول اکرم (ص) شما را از آن نجات داد می گویند عند ابتهاء الشده تکون الفرج شدت که نهایت رسید فرج طلوع می کند.
مهدویت در اسلام
مسئله مهدویت در اسلام و بالاخص در تشیع یک فلسفه بزرگ است اعتقاد به ظهور منجی است نه در شعاع زندگی یک قوم و یک ملت و یک ملت و یا یک منطقه و یا یک نژاد بلکه در شعاع زندگی بشریت.
ممکنست افرادی خیال کنند که دلیلی ندارد در عصر علم و دانش در عصری که بشر زمین را در زیر پای خود کوچک می بیند و آهنگ تسخیر آسمانها را داده تصور کنیم که خطری بشریت را تهدید می کند و بشریت نیازی به چنین مدد غیبی دارد بشر روز به روز مستقل تر و بالغ تر و کامل تر می شود و طبعاً نیازمند به کمک ها و مددهای غیبی (به فرض قبول آنها) کمتر می گردد و عقل و علم تدریجاً این خلأها و نیازها را پر می کند و از میان می برد خطر آن زمان بشریت را تهدید می کند که جهالت و نادانی حکمفرما بود.
متأسفانه این خیالی باطل است خطراتی که به اصطلاح در عصر علم و دانش برای بشریت است از خطرات عصرهای پیشین کمتر نیست بیشتر است و عظیم تر.
اشتباه است که خیال کنیم منشأ انحرافات بشر همیشه نادانی است علما اخلاق همواره این مسأله را طرح کرده و می کنند که آیا تنها منشأ انحرافات بشر نادانی است و بنابراین تعلیم کافی است برای مبارزه با انحرافات و یا اینکه نادانی یکی از علل انحراف بشر است.
انحرافات بشر بیشتر از ناحیه غرایز و تمایلات مهار نشده است از ناحیه شوت و غضب است از ناحیه افزون طلبی ، جاه طلبی ، برترطلبی و لذت طلبی و بالاخص نفس پرستی و نفع پرستی است.
غرایز بشر بسی دیوانه تر از سابق گشته است و علم و فن ابزارآلات کاری شده است در دست این غرایز. فرشته علم در خدمت دیو شهوت قرار گرفته ، دانشمندان وعساكر علم خادمان سیاستمداران وعساكر جاه طلبي و مدعیان انا ربکم الاعلی گشته اند.
به همین جهت خود علم و فن امروز بصورت بزرگترین دشمن در آمده است یعنی به همین چیزی که بزرگترین دوست بشر است بزرگترین دشمن بشر است.
علم چراغی است روشنائی و بستگی به موارد و هدف دارد که بکار می رود بقول سنائی برای مطالعه یک کتاب از آن استفاده کنیم یا برای دزدیدن کالا در شب تاریک ، چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا.
علم همه چیز را تحت تسلط خویش قرار می دهد مگر انسان و غرایز او را ، انسان علم را در اختیار می گیرد و در هر جهت که خواهد آن را بکار می برد اما دین انسان را در اختیار می گیرد جهت انسان را و مقصد انسان را عوض می کند.
ویل دورانت در مقدمه «لذات فلسفه» درباره انسان عصر ماشین می گوید ما از نظر ماشین توانگر شده ایم و از نظر مفاسد فقیر.
آیده جهان ما به دلیل اینکه مؤمن و مسلمانیم و در عمق ضمیرمان این اصل وجود دارد که جهان را صاحبی باشد خدا نام هر چه در دنیا پیشامدهاش می شود هرگز احساس خطر عظیم خطری که احیاناً بشریت را نیست و نابود کند و کره زمین را تبدیل به توده خاکستر کند و زحمات چند هزار سال بشریت را کان لم یکن نماید نمی کنیم تعلیمات انبیاء نوعی امنیت و اطمینان خاطر به ما داده است و در واقع در قلب خود به مددهای غیبی ایمان و اتکاء داریم.
راسل در کتاب امیدهای نو می گوید زمان حاضر زمانی است که در آن حس حیرت توأم با ضعف و ناتوانی همه را فراگرفته است. اگر بر اساس علل مادی و ظاهری قضاوت کنیم این بدبینی ها بسیار بجاست فقط یک ایمان معنوی ایمان به «امدادهای غیبی» و اینکه جهان را صاحبی است خدای نام این بدبینی ها را زایل و تبدیل به خوش بینی کند و بگوید برعکس سعادت بشریت رفاه و کمال بشریت زندگی انسان و زندگی مقرون به عدل و آزادی و امن و خوش بشر در آینده است و در انتظار بشریت.
روز بهروزی خواهد رسید و اشرقت الارض بنور ربها. روزی که اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتقع فی ایامه الجور و امنت به السبل و اخرجت الارض برکاتها و لا یجد الرجل منکم یومئذ موضعاً لصدقاته و لا برّه و هو قوله تعالی و العاقبه للمتقین. در آن روز که به عدل حکم شود و ستم برای همیشه رخت بربندد راهها امن گردد زمین به برکات و استعدادها خود را ظاهر گرداند و حداکثر استفاده از منابع و خیرات زمین صورت گیرد فقیری پیدا نشود که مردم صدقات وذكات خودرابه اوبدهندواين است معني سخن خدا عاقبت ازان متقيان است
همان طور که ظهورها گذشته پس از سختیهایی بوده قطعاً این ظهور نیز پس از سختی ها و شدت ها خواهد بود همیشه برقها در ظلمت ها می جهد.
حضرت علی (ع) در اشاره به ظهور مهدی موعود می فرماید : جنگ قد علم خواهد کرد در حالی که دندان های خود را نشان می دهد پستانهايش پر است واماده است ، شروع کار شیرین است و عاقبت آن تلخ همان فردا – فردا چیزی ظاهر خواهد کرد که او را نمی شناسید و انتظارش را ندارید آن حاکم انقلابی هر یک از اعمال حکومتهای قبل را به سزای خویش خواهد رسانید زمین پاره های جگر خود را از معادن و خیرات و برکات برای او بیرون خواهد آورد و کلیدهای خود را با تمکین به او تسلیم خواهد کرد آن وقت به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعی چیست و کتاب و سنت پیامبر را احیاء خواهد کرد.
قرآن کریم هم می فرماید: و لقد کتبا فی الزبور من بعد الذکران لارض یرثها عبادی الصالحون. یعنی ما از پیش اطلاع دادیم که وارث اصلی زمین بندگان صالح و شایسته ما خواهند بود برای همیشه زمین در اختیار ارباب شهوت و غضب و بندگان جاه و مقام و اسیران هوای نفس نخواهد بود.
این فلسفه بزرگ مهدویت در عین اینکه پیش بینی یک سلسله تکانهای شدید و نابسامانیها و کشتارها و بی عدالتی ها است پیش بینی یک آینده سعادت بخش و پیروزی کامل عقل بر جهل توحید بر شرک ایمان بر شک عدالت بر ظلم سعادت بر شقاوت است لهذا نوید و آرزوست.
اللهم انا ارغب الیک فی دوله کریمه تعزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاه الی طعتک و القاده الی سبیلک و ترزقها بها الکرامه لدنیا و الآخره.
خورشید دین هرگز غروب کردنی نیست
خورشید دین غروب نمی کند و روز به روز در آسمان انسانیت ظاهرتر می شود. اسلام پس از چهارده قرن در مثل این کانون که کانون دانش است ، یک مرکز فرهنگی است ، تجلی می کند و کانون هایی نظیر این کانون را که مسلماً نه اولین و نه آخرینشان است فتح می کند.
آیا دین اجل و پایان دارد؟
دنیای ما دنیای تغییر و تحول است ، در این دنیا چیزی وجود ندارد که برای همیشه باقی بماند همه چیز عوض می شود ، دوران عمرش منقضی می شود و به نهایت می رسد آیا دین نیز همین طور است؟ نه ، هر اندازه علیه دین نهضت و قیام شود باز دین بعد از مدت موقتی دوباره باز می گردد و رفتنی نیست. ویل دورانت که شخصاً لادین است در کتاب «درسهای تاریخ» با نوعی عصبانیت می گوید : دین صد جان دارد هر چیزی اگر یک بار میرانده شود برای همیشه می میرد مگر دین که اگر صد نوبت میرانده شود باز زنده می شود. این را که دین مردنی نیست می خواهم بر پایه علمی برای شما بیان کنم که طبق قانون طبیعت چه چیز در دنیا از میان رفتنی است و چه چیز برای همیشه باقی خواهد ماند!
معیار جاودانگی ها
پدیده های اجتماعی در مدتی که باقی هستند باید یا خواسته های بشر تطبیق کند به این معنی که با خود آن پدیده ها خواسته بشر باشند یا تأمین کنندۀ خواسته های بشر بوده باشند. در میان خواسته های بشر باز دو جور خواسته داریم : خواسته های طبیعی و خواسته های غیرطبیعی یا اعتیادی. خواسته های طبیعی آن چیزهایی است که ناشی از ساختمان طبیعی بشر است یک سلسله اموری که هر بشری به موجب آنکه بشر است خواهان آنست مثلاً بشر علاقمند به تحقیق و کاوش علمی است و نیز به زیبایی و جمال ، به تشکیل کانون خانوادگی و تولید نسل با همه زحمتها و مرارتهایش و … اما چرا بشر به این مسائل علاقمند است هنوز رمز آن کشف نشده غیر از این خواسته های طبیعی یک سلسله خواسته های دیگر هم در میان بسیاری از افراد بشر هست که اعتیادات نامیده می شود. اعتیادات قابل ترک دادن و عوض کردن است به طور مثال عده ای عادت به چای دارند عده ای به سیگار ، مشروب و تریاک و … عادت دارند. بشر نمی تواند اینطور زندگی کند که نداند از لحاظ نسلی از کجا آمده؟ از کدام مادر؟ از کدام پدر؟ چگونه و به چه شکلی وجودش امتداد پیدا می کند و از افرادی که بعد به وجود آمده اند کدام یک از اینها فرزند اویند؟ اینها بر خلاف خواسته بشر است لهذا دنیا دیگر زیر بار این حرف نرفته یکبار در دو هزار و سیصد سال پیش افلاطون این پیشنهاد را رد کرد اما بعد خود فلاطون از این پیشنهاد خود پشیمان شد بعد در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم دوباره این پیشنهاد شد و این بار نیز قبول نشد چون بر خلاف طبیعت است حکماً قاعده ای دارند ، می گویند القسر لایدوم یعنی یک امر غیرطبیعی دوام پیا نمی کند و مخالف این سخن این است که جریانهای طبیعی قابل دوام است پس دین اگر بخواهد باقی بماند یا باید خودش جزو خواسته های بشر باشد یا تأمین کنندۀ خواستههای بشر باشد آن هم بدین شکل که تأمین کنندۀ منحصر به فرد باشد اتفاقاً دین هر دو خاصیت را دارد یعنی هم جزو نهاد بشر است جزو خواسته های فطری و عاطفی بشر است و هم از لحاظ تأمین حوائج و خواسته های بشری مقامی را دارد که جانشین ندارد و اگر تحلیل کنیم معلوم می شود اصلاً امکان ندارد چیز دیگری جایش را بگیرد.
فطری بودن دین
قرآن راجع به اینکه دین را خدا در نهاد بشر قرار داده اینطور می فرماید : فأقم وجهک للدین حنیفاً فطره الله التی فطر الناس علیها. توجه خویش را بسوی دین حق گرایانه پایدار و استوار کن. همانا این فطره الله را که همه مردم بر آن آفریده نگهدار. علی (ع) نیز انبیاء را این طور تعریف می کند : خدا انبیاء را یکی پس از دیگری فرستاد تا اینکه وفای آن پیمانی را که در نهاد بشر با دست خلقت بسته شده از مردم بخواهند ، از مردم بخواهند به آن پیمانی که با زبان بسته نشده و روی کاغذ نیامده بلکه روی صفحه دل آمده روی عمق ذات و فطرت آمده ، قلم خلقت او را در سرّ ضمیر ، در اعماق شور باطن بشر نوشته است و قبل از اسلام چنین تِزی در جهان وجود نداشت تا قرن هفدهم و هجدهم و نوزدهم میلادی بشر در این زمینه ها هزار گونه فکر می کرد در حالی که اکنون می بینیم کاوشهای روانی هماهنگ با قرآن می گوید : فطره الله التی فطر الناس علیها
نظریات درباره علل پیدایش دین :
نظریه فطری بودن دین
در مورد فطری بودن دین دانشمندان زیادی نظر داده اند یکی شاگرد فروید ، یونگ است او می گفت فروید می گوید دین از نهاد ناخودآگاه بشر تراوش می کند درست است ولی اینکه او خیال می کند عناصر روان ناخودآگاه بشر منحصر به تمایلات جنسی ای که به شعور باطن گریخته اند می باشد بی احساس است.
انسان یک روان ناخودآگاه فطری و طبیعی دارد روان ناخودآگاه بشر برخلاف ادعای فروید صرفاً انباری که از شعور ظاهری در آن چیزهای ریخته شده و پر شده باشد نیست او می گفت فروید به اشتباه خیال کرد که روان ناخودآگاه فقط از عناصر مطرود از شعور ظاهر تشکیل می گردد خیر ، روان ناخودآگاه جزء سرشت بشر است دین جزء اموری است که در روان ناخودآگاه بشر به طور فطری و طبیعی وجود دارد.
ویلیام جیمز در کتاب دین و روان می گوید سرچشمه بسیاری از امیال درونی ما امور مادی طبیعی است ولی بسیاری از آنها هم از دنیای ماوراء این دنیا سرچشمه می گیرد و دلیل اینکه اصولاً بسیاری از کارهای بشر با حسابهای مادی جور در نمی آید همین است من در هر امر مذهبی همیشه نوعی وقار و صمیمیت وجود و لطف محبت و ایثار مابین حالات روانی مذهبی خواهی دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمی کند به همان دلیل که یک سلسله غرایز مادی ما را با این دنیا پیوند می دهد. غرایز معنوی هم ما را با دنیای دیگر پیوند می دهد. الکیس کارل در کتاب «نیایش» می گوید دعا عالی ترین حالت مذهبی انسان است و حقیقت آن پرواز روح بشر است بسوی خدا ، می گوید در وجدان انسان شعله فروزان است که گاه و بیگاه انسان را متوجه خطاهای خویش می کند متوجه گمراهیها و کج فکریهایش می سازد همین شعله فروزان است که انسان را از کجروی باز می دارد و گاهی انسان در حالت معنوی خود جلال و ابهت آمرزش را احساس می کند.
البرت انیشتاین «مذهب و علوم» او می گوید : برای یک انسان ابتدایی ترس ، ترس از مرگ ترس از گرسنگی از جانور وحشی ترس از مرض ایجاد کننده زمینه مذهبی است. خصیصه اجتماعی بشر نیز یکی از تبلورات مذهبی است یک فرد می بیند پدر و مادر خویشان و رهبران و بزرگان می میرند یک یک اطراف او را خالی می گذارند پس آرزوی هدایت شدن دوست داشتن محبوب بودن و اتکاء و امید داشتن به کسی زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد می کند و در قرآن فرموده است : الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب. تنها با یاد خدا و جای گرفتن خدا در قلب است که دل آدمی آرامش خویش را باز می یابد مولوی این عشق و احساس را که انشتاین «احساس آفرینش» نام نهاد چه خوب و عالی بیان می کند :
جزءها را رویها سوی گل است بلبلان را عشق با روی گل است آنچه از دریا به دریا می رود از همانجا کامد آن جا می رود از سر کُه سیل های تند رو وز تن ما جان عشق آمیز دو
دین سرمایه زندگی
چگونه دین تأمین کننده خواسته های بشر است و جانشین هم ندارد وقتی از یک طرف تصورات و تمایلات عظیم را در خود احساس می کنیم و از طرف دیگر به ساختمان محدود و فانی شونده انسان به هيج وجه جورنمي ايد و یک عدم تعادل عجیب و ناراحت کننده ای میان آرزوها و خواسته ها از یک طرف و میان استعداد جسمانی خود از طرف دیگر می بیند.
ویکتور هوگو نویسنده معروف فرانسوی می گوید اگر انسان فکر کند عدم است و بعد از زندگی نيستي مطلق است دیگر اصلاً بر او زندگی ارزشی نخواهد داشت آن چیزی که زندگی را برای انسان گوارا و لذت بخش می سازد کار او را مفرح می سازد و دل او را حرارت و گرمی می بخشد افق دید انسان را خیلی وسیع می کند همان چیزی است که دین به انسان می دهد یعنی اعتقاد به جهان ابدیت اعتقاد به خلود اعتقاد به بقا بشر اعتقاد به اینکه تو ای بشر فانی نیستی و باقی خواهی بود تو از جهان بزرگتری این جهان برای تو یک آشیان کوچک و موقتی است این جهان فقط یک گهواره است برای دوران کودکی.
از تولستوی پرسیدند ایمان چیست؟ گفت ایمان همان چیزی است که انسان با آن زندگی می کند سرمایه زندگی است.
او نمی گوید ایمان «سربار» است می گوید «سرمایه است» این سخن او مرا به یاد شعر معروف ناصر خسرو خطاب به فرزندش انداخت که می گوید : زدنیا روی زی دین کرم ايراك مرا بي دين جهان چه بودوزندان مرا پورا زین ملکی است در دل که آن هرگز نخواهد گشت ویرانه
دین ، پشتوانه اخلاق و قانون
رکن اساسی در اجتماعات بشری اخلاق است و قانون اجتماع قانون و اخلاق می خواهد و پشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است الکیس کارل مغزها خیلی پیشرفته اما افسوس که دلها هنوز ضعیف است دل را فقط ایمان قوی می کند تمام مفاسد بشریت از این ایت که مغزها نیرومند و دلها ضعیف و ناتوان باقی مانده است.
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی زینها بد مکن که نکرده است عاقلی
انسانیت مساوی است با دین و ایمان و اگر دین و ایمان نباشد اانسانیتی نیست.
اشکالات
اگر دین فطری است چرا گروههای از مردم از دین خارج می شوند والتر اسکات لندبرگ دانشمند آمریکائی درباره علت عدم ایمان بعضی از دانشمندان به خدا می گوید.
بعضی از دانشمندان در مطالعات علمی منعطف به درک وجود خدا نمی شوند علل متعد دارد نخست اینکه غالباً شرایط سیاسی استبدادی یا کیفیت اجتماعی و یا تشکیلات مملکتی انکار وجود مانع را ایجاب می کند. دوم فکر انسان همیشه تحت تأثیر بعضی اوهام قرار دارد و با آنکه شخص از هیچ عذابی روحی و جسمی بیم نداشته باشد باز فکر او در اختیار و انتخاب راه درست کاملاً آزاد نیست. این دانشمند نامساعد بودن بعضی از محیط های اجتماعی که الزاماً ماتریالیسم را یک عقیده رسمی می شناسند و دیگر سوء تفاهمی که در آن مسئله خدا برای دانشمندان پیدا می شود علت این سوء تفاهم آن است که مسئله خدا را در کودکی از کسانی می آموزند که مدعی خداشناسی هستند ولی خدا را نمی شناسند مسلماً علت انکار و اعراض بسیاری از افراد تحصیل کرده این است که مفاهیم مذهبی و دینی به طرز صحیحی به آنها تعلیم شده است و آن چیزی که آنها انکار می کنند مفهوم واقعی خدا و دین نیست چیز دیگری است.
یکی دیگر از چیزهایی که موجب اعراض و تنفر مردم از خدا و دین و همه معنویات می شود آلوده بودن محیط و غرق شدن افراد در شهوت پرستی و هواپرستی است محیط آلوده همواره موجبات تحریک شهوات و تن پروری و حیوان صفتی را فراهم می کند.
غرق شدن در شهوات پست حیوانی با هر گونه احساس تعالی اعم از تعالی مذهبی یا اخلاقی یا علمی یا هنری منافات دارد همه آنها را می میراند آدم شهوت پرست نه تنها نمی تواند احساسات عالی مذهبی را در خود بپروراند احساس عزت و شرافت و سیادت را نیز از دست می دهد ، نقشه ای که مسیحیان برای تصرف اندلس و بیرون کشیدن آن از دست مسلمین کشیدند این بود که به صورت دوستی و خدمت وسایل عیاشی برای آنها فراهم کردند باغها و بوستانها وقف ساختن شراب و نوشانیدن مسلمین شد دختران زیبا و طنّاز در خیابانها به دلربایی و عاشق سازی پرداختند سرگرمیها شهوانی از هر جهت فراهم شد و روح ایمان و جوانمردی مُرد پس از این جریان بود که توانستند مسلمانان را بی درنگ از دم تیغ بگذرانند.
استعمار غرب نیز این برنامه را در قرون اخیر بصورت دقیقی در کشورهای اسلامی اجرا کرد به هر حال غرق شدن در شهوات حیوانی عامل دیگری است که برای اینکه تعالی دینی در وجود بشر ضعیف و احیاناً منفور گردد.
در زبان دین این مطلب اینگونه بیان شده است که وقتی دلها را کدورت و تیرگی و قساوت می گیرد نور ایمان در دلها راه نمی یابد.
یکی دیگر از موجبات اعراض و رو گرداندن از این جنگ و ستیزی است که برخی از داعیان و مبلغان دینی بیخرد میان دین و سایر غرایز فطری و طبیعی بشر ایجاد می کنند و دین را به جای اینکه مصلح و تعدیل کننده غرایز دیگر معرفی کند آن را ضدّ و منافی و دشمن سایر فطریات بشر معرفی می کنند.
بعضی از مقدس مآبان و مدعیان تبلیغ دین به نام دین با همه چیز به جنگ بر می خیزند شعارشان این است اگر می خواهی دین داشته باشی پشت پا بزن به همه چیز گرد مال و ثروت نگرد ترک حیثیت و مقام کن زن و فرزند را رها کن از علم بگریز که حجاب اکبر است و مایه گمراهی است شاد مباش و شادی مکن از خلق بگریز و به انزوا پناه ببر.
مربیان دین اول بکوشند خودشان عالم و محقق و دین شناس بشوند و به نام دین مفاهیم و معانی نامعقول در اذهان مردم وارد نکنند که همان معانی نامعقول منشأ حرکتهای ضد دینی می شود.
ثانیاً در اصلاح محیط بکوشند و از آلودگیهای محیط تا حد امکان بکاهند.
ثالثاً از همه مهمتر و بالاتر اینکه به نام دین و به اسم دین با فطریات مردم معارضه و مبارزه نکنند آن وقت است که خواهند دید مردم یدخلون فی دین الله افواجاً.
فیلمی که سراسر قلب مسخ و تحریف است. پیغمبر اکرم (ص) : مردی که کار طلاق را به مُحلّل بکشاند و نیز شخص مُحلّل را لعن کرده است.
از زمان شروع فیلم روزی نیست که آشنایان دور و نزدیک و یا به وسیله تلفن به بنده «استاد مطهری»مراجعه نکنند و درباره گمراه کنندگی آن سخن نگویند. عقیده آنها این بود که هر چند این فیلم از نظر هنری و فکری مبتذل است اما نظر به اینکه طوری تنظیم شده که قانون مُحلّل را که در قرآن کریم (مجید) به آن تصریح شده است بی پایه و ستمگرانه جلوه می دهد و طبعاً در روحیه جوانان که از ماهیت و فلسفه آن بی خبرند اثر بدی می گذارد.
لازم است لااقل در مقاله ای به آن پاسخ داده شود من پیاده آن فیلم را روی کاغذ خواندن دیدم سراسر قلب و مسخ و تحریف است چه از نظر قانون مُحلّل و چه از نظر اینکه در جامعه ما درگذشته و حال جریان داشته باشد.
تهیه کننده فیلم از آنجا که نظر تبلیغاتی داشته و می توانسته با خود واقعیت مواجه گردد نتیجه معکوس می داده یعنی به نفع قانون مُحلّل تمام می شده بر خلاف اصل صداقت رفتار کرده هم قانون مُحلّل را مسخ کرده است و هم صحنه های ساختگی که مشابه آن هیچ وقت در جامعه ما وجود نداشته و ندارد آفریده است و گذشته از جنبه اسلامی از جنبه هایی نیز یک خیانت است.
مجازات طلاقهای مکرر ، قانون مُحلّل در اسلام از توابع قانون طلاق است نوعی مجازات عاطفی است و تدبیری است از مجرای احساسات برای جلوگیری از تکرار طلاق آمارها و تجربه ها نشان می دهد که این قانون اثر فوق العاده در جلوگیری از طلاق داشته است.
حلال مبقوض
طلاق از نظر اسلام (حلال مبقوض است) پیغمبر اسلام (ص) فرمود : مبقوضترین حلالها در نزد خداوند طلاق است و نیز آن حضرت فرمودند ازدواج کنید و طلاق ندهید که عرش الهی از طلاق می لرزد.
طلاق حلال مبقوض است یعنی چه ؟ در عین اینکه در حد یک حرام منفور و مبقوض است اسلام مانع اجباری جلوی آن قرار نمی دهد و این خود از یک فلسفه کلی در نظام خانوادگی ریشه می کرد که مورد توجه اسلام است نظام خانوادگی بر پایه علاقه زوجین به یکدیگر است یعنی شعله عشق و علاقه مرد همیشه روشن بوده و زن نیز پاسخگوی آن باشد. آنچه از نظر اسلام مبقوض و منفور است این است که این شعله خاموش گردد و کانون خانوادگی به سردی گراید اما اگر زن در قلب مرد سقوط کند دیگر نباید زن را به زور به مرد چسبانید مثل امام جماعتی که اهل محل به او ارادتی نمی ورزند و به زور پاسبان می خواهد خود را مقتدای مردم کند.
اسلام هر گونه اجبار برای بقا زن در چنین محیطی را بیهوده و بر خلاف اساس روابط خانوادگی می داند.
پس معلوم شد با گفتن مرد به شخص که برو زن مرا سه طلاقه کن امکان اینکه زن سه طلاقه شود نیست باید جریان به نحوی که گفته شرطی شود و الّا نه زن سه طلاقه می شود و نیازی به قانون مُحلّل پیدا می شود ، نیاز به مُحلّل آنگاه پیدا می شود که طلاق سه بار تکرار شود و در خاتمه طلاقها یا ازدواج مجدد صورت گیرد پس از طلاق سوم این مجازات برقرار می شود.
گفتاراول:خورشيددين هرگزنمي كندبرهمه اينهامقدم است درسال1345مقارن بامبعث رسول اكرم صدردانشگاه نفت ابادان ايرادگرديد
گفتاردوم:امدادهاي غيبي درزندگي بشردرسال1346 مقارن بانيمه شعبان دردانشگاه پهلوي شيرازايراد
گفتارسوم:رهبري ومديريت دراسلام درايام درمدرسه عالي مديريت كرمان
گفتارچهارم:درباره رشداسلامي درحسينيه اصفهانيهادرابادان ايرادشد
گفتارپنجم:پيرامون محلل:مقاله اي كه دربهمن 1350انتقادازفيلم مغرضانه كه درهمان ايام نمايش داده میشددرروزنامه كيهان نوشتم
امدادهای غیبی در زندگی بشر
مسلماً عده ای با شنیدن عنوان امدادهای غیبی خواهند گفت در عصر علم و دانش و تجربه و آزمایش که بشر همه چیز را تحت تسلط مشاهدات عینی و حسی و لمسی خود درآورده است مددهای غیبی یعنی چه ؟ در این عصر که عصر نور و روشنایی است بحث در اطراف غیبی و نهان و پشت پرده و بالاخره ماوراء الطبیعه معنی ندارد.
یعنی این افکار و اعراضها و این ادعاها که در عصر علم و دانش سخن از مسائلی از قبیل مددهای غیبی بی معنی است ضد علم است و با روح علمی سازگار نیست و نوعی جهالت است بلکه برتر از جهالت است.
غیب یعنی چه ؟ نهان پشت پرده یعنی آن چیزهایی که از حواس ظاهری ما نهان است و پشت پرده محسوسات واقع شده است. قرآن کریم این کلمه را زیاد بکار برده ، گاهی تنها مثل اینکه می فرماید: «الذین یؤمنون بالغیب» یعنی آنان که به غیب ایمان دارند یا می فرماید: «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو» یعنی کلیدهای غیب نزد خداست و جز او کسی از آنها آگاه نیست و گاهی هم با کلمه شهادت مثل اینکه می فرماید : «عالم الغیب و الشهاده» خداوند هم به غیب آگاه است و هم به شهادت. فلاسفه از این تعبیر قرآنی استفاده کرده و جهان طبیعت را عالم شهادت و جهان ملکوت را عالم غیب اصطلاح کرده اند. در ادبیات عرفانی ما از غیب و نهان و پشت پرده و ماوراء ظاهری زیاد سخن رفته و لطف و زیبایی خاصی به آن داده است:
حافظ :
زسر غیب کسی آگاه نیست قصد مخوان کدام محرم دل ره در این حرم دارد
ما از برون در شده مغرور صد رقیب تا خود درون پره چه تدبیر می کنند.
خیام می گوید:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من و این خطّ معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگو من و تو چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
برای ایمان و اعتقاد ما به عالم شهادت حواس ما کافی است این عالم از آن جمعیت شهادت نامیده است که ما با حواس خود با آن سر و کار داریم و محسوس و ملموس ماست اما این حواس برای ایمان و اعتقاد به جهان غیب قوه عمق که خود مرتبه غیب وجود ماست باید دست به کار و فعالیت بشود و یا قوه ای نهان تر و مخفی تر از عقل باید غیب را شهود کند.
مولوی می گوید:
جسم ، ظاهر ، روح مخفی آمده است جسم همچون آستین جان همچو است
با عقل از روح مخفی تر بود حس بسوی روح روتر ره برد
روح وحی از عقل پنهان تر بود زانکه او غیب است او زان سر بود
آن حسی که حق بدان حس مظهر نیست حس اين جهان آن دیگر است
حس حیوان گر بدیدی آن صور بايزيد وقت بودی گاو
غیر و فهم و جان که در گاو و خر است آدمی را فهم و جای دیگر است
باز غیر فهم و جان آدمی هست فهمی در نبی و در ولی
پیغمبران راهنمای جهان غیب آمده اند تا مردم را به غیب و ماوراء ظاهر و محسوسات مؤمن و معتقد کنند.
آمده اند تا حلقه اتصال میام مردم و جهان غیب باشند مردم را مؤمن به مددهای غیبی و عنایت های خاص غیبی در شرایط خاصی بنمایند ، اینجاست که مسئله غیب با زندگی بشر تماس پیدا می کند.
پرده غیب
گفتیم غیب یعنی نهان پس پرده این پرده چیست؟ آیا واقعاً پرده ای وجود دارد که باید پس برود تا ببینیم یا اینکه این تعبیر است کنایه از حقایق دیگر است اتفاقاً همین تعبیر پرده در خود قرآن آمده است که درباره اهل قیامت می فرماید : «و لقد کشفنا عنک عطائک فبصرک الیوم الحدید» (حدید 12) پس امروز پرده را از جلوی تو برداشتیم اینک دیده تو باز است و می توانی همه چیز را ببینی جمله معروف از حضرت علی (ع) : لوکشف الغطاء و مازددتُ یقیناً : فرضاً پره غیب برافتد به یقین من افزوده نمی شود.
این پرده از نوع ماده و جسم نیست این پرده جز حجاب محدودیت حواس ما که تنها امور نسبی و محدود را درک می کند نمی باشد مقصود اینست که غیب بودن غیب و راز بودنش مربوط به مقدار توانایی دستگاههای حسی و ادراکی ماست نه به وجود حایل و مانع میان دستگاه ادراکی و حس ما و غیب.
مددهای غیبی
گذشته از اینکه اشیاء در اصل هستی خود از غیب مدد می گیرد بعبارت دیگر سراسر طبیعت مدد غیبی است در زندگی بشر یک سلسله مددهای غیبی خاص هم دارد بله مددهای عمومی و خصوصی در کار است.
اصطلاحی از قرآن ذکر می کنیم قرآن : خداوند را هم به صفت رحمان و هم به صفت رحیم یاد می کند با این تفاوت که رحمت رحمانی از رحمت عمومی که شامل همه موجودات است اما رحمت رحیمیه عبارت است از الطاف و دستگیریهای خاص که یک موجود مکلف در اثر حسن وظیفه مستحق آن می گردد.
پیامبران آمده اند که ما را به این گونه امدادهای غیبی را مؤمن نمی بیند اگر چنین ایمانی در ما پیدا شود ما عملاً با خداوند وارد معامله و بده وبستان شويم احساس می کنیم که نیکی کردیم و خداوند به ما پاداش نیک داد ما را حفظ و نگهداری کرد برعکس بدی کردیم و کیفر دیدیم ما در نمازهای پنجگانه می گوییم «ایاک نعبد و ایاک نستعین» خایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو کمک می خواهیم این خود نوعی استمداد از غیب است.
انواع امدادها
کمکهای غیبی گاهی به صورت فراهم شدن شرایط موفقیت است و گاهی بصورت الهامات و هدایت ها و روشنیها و روشن بینیها. دو آیه از قرآن ذکر می کنیم که یکی در مورد مددهای که بصورت فراهم شدن شرایط موفقیت است و دیگری در مورد مددهای به صورت الهامات و هدایتهای معنوی است ببینید که قرآن چه شرایطی ذکر می کند و چگونه است که بصورت گزاف و رایگان رخ ننماید.
در مورد اول می فرماید ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری می کند و ثابت قدمتان می دارد.
یاری الهی را که مدد غیبی است مشروط به یاری قبلی خداوند یعنی به اینکه خدمت به عمل مجاهدتی در راه خیر عموم صورت بگیرد هم عمل و مجاهدت و کوشش به شرط است و در مورد دوم می فرماید والذین جاهدوا فیما لنهدینهم سبلنا و ان الله مع المحسنین یعنی در راه کوشش و جدیت بخرج می دهند ما راههای خود را به آن ارائه می دهیم خداوند با نیکوکاران است در این هم کوشش را و هم اینکه «در راه ما» باشد ذکر می کند هم صرف نیروی بدنی و هم صرف نیروی روحی را شرط قرار می دهد در این صورت است که هدایت و روشنی باطنی به انسان داده می شود. (ص 87)
قرآن در داستان اصحاب کهف چنین می فرماید : ؟؟هم فتیه امنوا بربهم و زدناهم هدی و ربطنا علی قلوبهم اذ قاموا یعنی آنها گروهی جوانمرد بودند که پروردگار خویش را شناختند و به او ایمان آوردند و ما بر هدایت و روشنایی آنها افزودیم و قلب آنها را قوت بخشیدیم زیرا آنها بپا خاسته بودند و عقاید سخیف قوم را مورد حمله قرار داده بود ، سخیف! در این جا هم سخن از مدد غیبی به صورت هدایت و روشن بینی است و هم سخن از تقویت نیروی اراده است و هر دو را مشروط کرده است به دو چیز یکی قیام و به پا خاستن و دیگر لله و فی الله بودن قیام انسان می تواند با پیمودن راه ، راه خدمت به خلق ، کمک به ضعیفان مخصوصاً احسان به والدین بشرط اخلاص و حسن نیت کم و بیش آثار لطف خدا را همراه خود ببیند.
تفاوت تفکر الهی و تفکر مادی
از نظر یک نفر مادی در حساب عالم هیچ تفاوتی میان راه حق و راه ناحق نیست ولی از نظر انسان الهی در حساب کلی جهان میان این دو تفاوت است حقیقتی در کار است و به حمایت مردان راه حق برمی خیزد.
در کتاب انسان و سرنوشت ، تأثیر عوامل معنوی در سرنوشت از نظر جهان بینی مادی عوامل مؤثر در اجل روزی سلامت سعادت و خوشبختی منحصراً مادی است تنها عوامل مادی است که اجل را دور یا نزدیک می کند روزی را توسعه می دهد یا تنگ می کند به تن سلامت می دهد یا می گیرد خوشبختی و سعادت را تأمین یا نابود می کند اما از نظر جهان بینی الهی علل و عوامل دیگر که عوامل روحی و معنوی نامیده می شود نیز همدوش عوامل مادی در کار اجل و روزی سلامت و سعادت و امثال اینها مؤثرند.
الهام و اشراق :
یکی از انواع مددهای غیبی الهامات و اشراقاتی است که به دانشمندان می شود و ناگهان دری از علم به روی آنها گشوده می شود ، واکنشهای عظیم رخ می دهد. راههای حصول علم دو تاست یکی تجربه و مشاهدات عینی دیگر قیاس و استدلال بشر از راه مطالعه و مشاهده عینی طبیعت ، شاید اغلب اکتشافات بزرگ از نوع برقی بوده که ناگهان در روح و مغز دانشمند جهیده و روشن کرده و سپس خاموش شده است ابن سینا معتقد است که : چنین قوه ای در بسیاری از افراد با اختلاف و تفاوتها وجود داردجمله آیه شریفه یکاد زیتها یضیء و لو لم تمسه نار را بر همین قوه که در بعضی از افراد احیاناً به صورت شدیدی وجود دارد عمل می کند. غزالی در کتاب المنقذ من ضلال مدعی می شود که بسیاری از معلومات بشر که مربوط به احتیاجات زندگی است ابتدا به صورت الهام صورت گرفته است زیرا بشر یک سلسله اطلاعات درباره دواها و علاجها و درباره نجوم دارد که تصور نمی شود از طریق تجربه توانسته باشد آنها را بدست آورده باشد فقط باید گفت لطف الهی از طریق الهام بشر را هدایت کرده است.
الکیس کارل در کتاب انسان موجود ناشناخته یکی از طرفداران نظریه اشراق و الهام است او می گوید به یقین اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا از خصایص دیگری چون اشراق و تصور علاقه برخوردارند بوسیله اشراق چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است می یابند و روابط مجهول قضایایی که ظاهراً با هم ارتباطی ندارند می بینند و وجود گنجهای مجهول را به فراست در می یابند و بدون دلیل و تحلیل آنچه را دانستنش اهمیت دارد می دانند.
پس مجهولاً معلوم شد که در زندگی افراد بشر انواعی از مددهای غیبی وجود دارد به صورت تقویت دل و اراده به صورت فراهم شدن اسباب و وسایل مادی کار ، به صورت هدایت و روشنی به صورت الهام افکار بلند علمی از اینها معلوم می شود که بشر به خود واگذاشته نیست دست و عنایت پروردگار در شرایط خاص او را دستگیری می کند از ضلالت و گمراهی و سرگردانی و از عجز و ضعف و ناتوانی نجات می دهد.
مددهای غیبی اجتماعی
پیامبران عظیم الشأن همانند ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) که ظهور کرده اند در شرایط بوده که جامعه بشریت سخت نیازمند بوجود آمدن آنها بوده است آنها مانند یک دست غیبی از آستین بیرون آمده اند و بشریت را نجات داده اند مانند بارن رحمت بوده اند که در بیابان بر تشنه ای ببارد. مصداق قول خداوند است که و نُرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین خداوند بواسطه وجود آنها بر بیچارگان و مظلومان منت نهاد و آنها را برای نجات این خوارشمردگان مبعوث فرمود.
حضرت علی (ع) عصر و زمینه بعثت رسول اکرم (ص) را اینطور توصیف می فرمایند : خداوند او را در دوره ای مبعوث فرمود که فترت و فاصله اي در آمدن پیامبران رخ داده بود ملتها در خوابی گران و طولانی فرو رفته بودند کارها پراکنده ، تنور جنگها داغ بود ، جهان را تاریکی فرا گرفته بود و غرور و فریب در آنها نمایان بود برگ درخت بشریت به سوی زردی گرائیده امیدی به میوه این درخت نمی رفت قرآن خطاب به مردم عصر رسول اکرم (ص) چنین می فرماید و کنتم علی شف حفره من النار فأنقذکم منها شما در پرتگاه سقوط در آتشی بودید که خداوند بوسیله رسول اکرم (ص) شما را از آن نجات داد می گویند عند ابتهاء الشده تکون الفرج شدت که نهایت رسید فرج طلوع می کند.
مهدویت در اسلام
مسئله مهدویت در اسلام و بالاخص در تشیع یک فلسفه بزرگ است اعتقاد به ظهور منجی است نه در شعاع زندگی یک قوم و یک ملت و یک ملت و یا یک منطقه و یا یک نژاد بلکه در شعاع زندگی بشریت.
ممکنست افرادی خیال کنند که دلیلی ندارد در عصر علم و دانش در عصری که بشر زمین را در زیر پای خود کوچک می بیند و آهنگ تسخیر آسمانها را داده تصور کنیم که خطری بشریت را تهدید می کند و بشریت نیازی به چنین مدد غیبی دارد بشر روز به روز مستقل تر و بالغ تر و کامل تر می شود و طبعاً نیازمند به کمک ها و مددهای غیبی (به فرض قبول آنها) کمتر می گردد و عقل و علم تدریجاً این خلأها و نیازها را پر می کند و از میان می برد خطر آن زمان بشریت را تهدید می کند که جهالت و نادانی حکمفرما بود.
متأسفانه این خیالی باطل است خطراتی که به اصطلاح در عصر علم و دانش برای بشریت است از خطرات عصرهای پیشین کمتر نیست بیشتر است و عظیم تر.
اشتباه است که خیال کنیم منشأ انحرافات بشر همیشه نادانی است علما اخلاق همواره این مسأله را طرح کرده و می کنند که آیا تنها منشأ انحرافات بشر نادانی است و بنابراین تعلیم کافی است برای مبارزه با انحرافات و یا اینکه نادانی یکی از علل انحراف بشر است.
انحرافات بشر بیشتر از ناحیه غرایز و تمایلات مهار نشده است از ناحیه شوت و غضب است از ناحیه افزون طلبی ، جاه طلبی ، برترطلبی و لذت طلبی و بالاخص نفس پرستی و نفع پرستی است.
غرایز بشر بسی دیوانه تر از سابق گشته است و علم و فن ابزارآلات کاری شده است در دست این غرایز. فرشته علم در خدمت دیو شهوت قرار گرفته ، دانشمندان وعساكر علم خادمان سیاستمداران وعساكر جاه طلبي و مدعیان انا ربکم الاعلی گشته اند.
به همین جهت خود علم و فن امروز بصورت بزرگترین دشمن در آمده است یعنی به همین چیزی که بزرگترین دوست بشر است بزرگترین دشمن بشر است.
علم چراغی است روشنائی و بستگی به موارد و هدف دارد که بکار می رود بقول سنائی برای مطالعه یک کتاب از آن استفاده کنیم یا برای دزدیدن کالا در شب تاریک ، چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا.
علم همه چیز را تحت تسلط خویش قرار می دهد مگر انسان و غرایز او را ، انسان علم را در اختیار می گیرد و در هر جهت که خواهد آن را بکار می برد اما دین انسان را در اختیار می گیرد جهت انسان را و مقصد انسان را عوض می کند.
ویل دورانت در مقدمه «لذات فلسفه» درباره انسان عصر ماشین می گوید ما از نظر ماشین توانگر شده ایم و از نظر مفاسد فقیر.
آیده جهان ما به دلیل اینکه مؤمن و مسلمانیم و در عمق ضمیرمان این اصل وجود دارد که جهان را صاحبی باشد خدا نام هر چه در دنیا پیشامدهاش می شود هرگز احساس خطر عظیم خطری که احیاناً بشریت را نیست و نابود کند و کره زمین را تبدیل به توده خاکستر کند و زحمات چند هزار سال بشریت را کان لم یکن نماید نمی کنیم تعلیمات انبیاء نوعی امنیت و اطمینان خاطر به ما داده است و در واقع در قلب خود به مددهای غیبی ایمان و اتکاء داریم.
راسل در کتاب امیدهای نو می گوید زمان حاضر زمانی است که در آن حس حیرت توأم با ضعف و ناتوانی همه را فراگرفته است. اگر بر اساس علل مادی و ظاهری قضاوت کنیم این بدبینی ها بسیار بجاست فقط یک ایمان معنوی ایمان به «امدادهای غیبی» و اینکه جهان را صاحبی است خدای نام این بدبینی ها را زایل و تبدیل به خوش بینی کند و بگوید برعکس سعادت بشریت رفاه و کمال بشریت زندگی انسان و زندگی مقرون به عدل و آزادی و امن و خوش بشر در آینده است و در انتظار بشریت.
روز بهروزی خواهد رسید و اشرقت الارض بنور ربها. روزی که اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتقع فی ایامه الجور و امنت به السبل و اخرجت الارض برکاتها و لا یجد الرجل منکم یومئذ موضعاً لصدقاته و لا برّه و هو قوله تعالی و العاقبه للمتقین. در آن روز که به عدل حکم شود و ستم برای همیشه رخت بربندد راهها امن گردد زمین به برکات و استعدادها خود را ظاهر گرداند و حداکثر استفاده از منابع و خیرات زمین صورت گیرد فقیری پیدا نشود که مردم صدقات وذكات خودرابه اوبدهندواين است معني سخن خدا عاقبت ازان متقيان است
همان طور که ظهورها گذشته پس از سختیهایی بوده قطعاً این ظهور نیز پس از سختی ها و شدت ها خواهد بود همیشه برقها در ظلمت ها می جهد.
حضرت علی (ع) در اشاره به ظهور مهدی موعود می فرماید : جنگ قد علم خواهد کرد در حالی که دندان های خود را نشان می دهد پستانهايش پر است واماده است ، شروع کار شیرین است و عاقبت آن تلخ همان فردا – فردا چیزی ظاهر خواهد کرد که او را نمی شناسید و انتظارش را ندارید آن حاکم انقلابی هر یک از اعمال حکومتهای قبل را به سزای خویش خواهد رسانید زمین پاره های جگر خود را از معادن و خیرات و برکات برای او بیرون خواهد آورد و کلیدهای خود را با تمکین به او تسلیم خواهد کرد آن وقت به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعی چیست و کتاب و سنت پیامبر را احیاء خواهد کرد.
قرآن کریم هم می فرماید: و لقد کتبا فی الزبور من بعد الذکران لارض یرثها عبادی الصالحون. یعنی ما از پیش اطلاع دادیم که وارث اصلی زمین بندگان صالح و شایسته ما خواهند بود برای همیشه زمین در اختیار ارباب شهوت و غضب و بندگان جاه و مقام و اسیران هوای نفس نخواهد بود.
این فلسفه بزرگ مهدویت در عین اینکه پیش بینی یک سلسله تکانهای شدید و نابسامانیها و کشتارها و بی عدالتی ها است پیش بینی یک آینده سعادت بخش و پیروزی کامل عقل بر جهل توحید بر شرک ایمان بر شک عدالت بر ظلم سعادت بر شقاوت است لهذا نوید و آرزوست.
اللهم انا ارغب الیک فی دوله کریمه تعزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاه الی طعتک و القاده الی سبیلک و ترزقها بها الکرامه لدنیا و الآخره.
خورشید دین هرگز غروب کردنی نیست
خورشید دین غروب نمی کند و روز به روز در آسمان انسانیت ظاهرتر می شود. اسلام پس از چهارده قرن در مثل این کانون که کانون دانش است ، یک مرکز فرهنگی است ، تجلی می کند و کانون هایی نظیر این کانون را که مسلماً نه اولین و نه آخرینشان است فتح می کند.
آیا دین اجل و پایان دارد؟
دنیای ما دنیای تغییر و تحول است ، در این دنیا چیزی وجود ندارد که برای همیشه باقی بماند همه چیز عوض می شود ، دوران عمرش منقضی می شود و به نهایت می رسد آیا دین نیز همین طور است؟ نه ، هر اندازه علیه دین نهضت و قیام شود باز دین بعد از مدت موقتی دوباره باز می گردد و رفتنی نیست. ویل دورانت که شخصاً لادین است در کتاب «درسهای تاریخ» با نوعی عصبانیت می گوید : دین صد جان دارد هر چیزی اگر یک بار میرانده شود برای همیشه می میرد مگر دین که اگر صد نوبت میرانده شود باز زنده می شود. این را که دین مردنی نیست می خواهم بر پایه علمی برای شما بیان کنم که طبق قانون طبیعت چه چیز در دنیا از میان رفتنی است و چه چیز برای همیشه باقی خواهد ماند!
معیار جاودانگی ها
پدیده های اجتماعی در مدتی که باقی هستند باید یا خواسته های بشر تطبیق کند به این معنی که با خود آن پدیده ها خواسته بشر باشند یا تأمین کنندۀ خواسته های بشر بوده باشند. در میان خواسته های بشر باز دو جور خواسته داریم : خواسته های طبیعی و خواسته های غیرطبیعی یا اعتیادی. خواسته های طبیعی آن چیزهایی است که ناشی از ساختمان طبیعی بشر است یک سلسله اموری که هر بشری به موجب آنکه بشر است خواهان آنست مثلاً بشر علاقمند به تحقیق و کاوش علمی است و نیز به زیبایی و جمال ، به تشکیل کانون خانوادگی و تولید نسل با همه زحمتها و مرارتهایش و … اما چرا بشر به این مسائل علاقمند است هنوز رمز آن کشف نشده غیر از این خواسته های طبیعی یک سلسله خواسته های دیگر هم در میان بسیاری از افراد بشر هست که اعتیادات نامیده می شود. اعتیادات قابل ترک دادن و عوض کردن است به طور مثال عده ای عادت به چای دارند عده ای به سیگار ، مشروب و تریاک و … عادت دارند. بشر نمی تواند اینطور زندگی کند که نداند از لحاظ نسلی از کجا آمده؟ از کدام مادر؟ از کدام پدر؟ چگونه و به چه شکلی وجودش امتداد پیدا می کند و از افرادی که بعد به وجود آمده اند کدام یک از اینها فرزند اویند؟ اینها بر خلاف خواسته بشر است لهذا دنیا دیگر زیر بار این حرف نرفته یکبار در دو هزار و سیصد سال پیش افلاطون این پیشنهاد را رد کرد اما بعد خود فلاطون از این پیشنهاد خود پشیمان شد بعد در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم دوباره این پیشنهاد شد و این بار نیز قبول نشد چون بر خلاف طبیعت است حکماً قاعده ای دارند ، می گویند القسر لایدوم یعنی یک امر غیرطبیعی دوام پیا نمی کند و مخالف این سخن این است که جریانهای طبیعی قابل دوام است پس دین اگر بخواهد باقی بماند یا باید خودش جزو خواسته های بشر باشد یا تأمین کنندۀ خواستههای بشر باشد آن هم بدین شکل که تأمین کنندۀ منحصر به فرد باشد اتفاقاً دین هر دو خاصیت را دارد یعنی هم جزو نهاد بشر است جزو خواسته های فطری و عاطفی بشر است و هم از لحاظ تأمین حوائج و خواسته های بشری مقامی را دارد که جانشین ندارد و اگر تحلیل کنیم معلوم می شود اصلاً امکان ندارد چیز دیگری جایش را بگیرد.
فطری بودن دین
قرآن راجع به اینکه دین را خدا در نهاد بشر قرار داده اینطور می فرماید : فأقم وجهک للدین حنیفاً فطره الله التی فطر الناس علیها. توجه خویش را بسوی دین حق گرایانه پایدار و استوار کن. همانا این فطره الله را که همه مردم بر آن آفریده نگهدار. علی (ع) نیز انبیاء را این طور تعریف می کند : خدا انبیاء را یکی پس از دیگری فرستاد تا اینکه وفای آن پیمانی را که در نهاد بشر با دست خلقت بسته شده از مردم بخواهند ، از مردم بخواهند به آن پیمانی که با زبان بسته نشده و روی کاغذ نیامده بلکه روی صفحه دل آمده روی عمق ذات و فطرت آمده ، قلم خلقت او را در سرّ ضمیر ، در اعماق شور باطن بشر نوشته است و قبل از اسلام چنین تِزی در جهان وجود نداشت تا قرن هفدهم و هجدهم و نوزدهم میلادی بشر در این زمینه ها هزار گونه فکر می کرد در حالی که اکنون می بینیم کاوشهای روانی هماهنگ با قرآن می گوید : فطره الله التی فطر الناس علیها
نظریات درباره علل پیدایش دین :
نظریه فطری بودن دین
در مورد فطری بودن دین دانشمندان زیادی نظر داده اند یکی شاگرد فروید ، یونگ است او می گفت فروید می گوید دین از نهاد ناخودآگاه بشر تراوش می کند درست است ولی اینکه او خیال می کند عناصر روان ناخودآگاه بشر منحصر به تمایلات جنسی ای که به شعور باطن گریخته اند می باشد بی احساس است.
انسان یک روان ناخودآگاه فطری و طبیعی دارد روان ناخودآگاه بشر برخلاف ادعای فروید صرفاً انباری که از شعور ظاهری در آن چیزهای ریخته شده و پر شده باشد نیست او می گفت فروید به اشتباه خیال کرد که روان ناخودآگاه فقط از عناصر مطرود از شعور ظاهر تشکیل می گردد خیر ، روان ناخودآگاه جزء سرشت بشر است دین جزء اموری است که در روان ناخودآگاه بشر به طور فطری و طبیعی وجود دارد.
ویلیام جیمز در کتاب دین و روان می گوید سرچشمه بسیاری از امیال درونی ما امور مادی طبیعی است ولی بسیاری از آنها هم از دنیای ماوراء این دنیا سرچشمه می گیرد و دلیل اینکه اصولاً بسیاری از کارهای بشر با حسابهای مادی جور در نمی آید همین است من در هر امر مذهبی همیشه نوعی وقار و صمیمیت وجود و لطف محبت و ایثار مابین حالات روانی مذهبی خواهی دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمی کند به همان دلیل که یک سلسله غرایز مادی ما را با این دنیا پیوند می دهد. غرایز معنوی هم ما را با دنیای دیگر پیوند می دهد. الکیس کارل در کتاب «نیایش» می گوید دعا عالی ترین حالت مذهبی انسان است و حقیقت آن پرواز روح بشر است بسوی خدا ، می گوید در وجدان انسان شعله فروزان است که گاه و بیگاه انسان را متوجه خطاهای خویش می کند متوجه گمراهیها و کج فکریهایش می سازد همین شعله فروزان است که انسان را از کجروی باز می دارد و گاهی انسان در حالت معنوی خود جلال و ابهت آمرزش را احساس می کند.
البرت انیشتاین «مذهب و علوم» او می گوید : برای یک انسان ابتدایی ترس ، ترس از مرگ ترس از گرسنگی از جانور وحشی ترس از مرض ایجاد کننده زمینه مذهبی است. خصیصه اجتماعی بشر نیز یکی از تبلورات مذهبی است یک فرد می بیند پدر و مادر خویشان و رهبران و بزرگان می میرند یک یک اطراف او را خالی می گذارند پس آرزوی هدایت شدن دوست داشتن محبوب بودن و اتکاء و امید داشتن به کسی زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد می کند و در قرآن فرموده است : الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب. تنها با یاد خدا و جای گرفتن خدا در قلب است که دل آدمی آرامش خویش را باز می یابد مولوی این عشق و احساس را که انشتاین «احساس آفرینش» نام نهاد چه خوب و عالی بیان می کند :
جزءها را رویها سوی گل است بلبلان را عشق با روی گل است آنچه از دریا به دریا می رود از همانجا کامد آن جا می رود از سر کُه سیل های تند رو وز تن ما جان عشق آمیز دو
دین سرمایه زندگی
چگونه دین تأمین کننده خواسته های بشر است و جانشین هم ندارد وقتی از یک طرف تصورات و تمایلات عظیم را در خود احساس می کنیم و از طرف دیگر به ساختمان محدود و فانی شونده انسان به هيج وجه جورنمي ايد و یک عدم تعادل عجیب و ناراحت کننده ای میان آرزوها و خواسته ها از یک طرف و میان استعداد جسمانی خود از طرف دیگر می بیند.
ویکتور هوگو نویسنده معروف فرانسوی می گوید اگر انسان فکر کند عدم است و بعد از زندگی نيستي مطلق است دیگر اصلاً بر او زندگی ارزشی نخواهد داشت آن چیزی که زندگی را برای انسان گوارا و لذت بخش می سازد کار او را مفرح می سازد و دل او را حرارت و گرمی می بخشد افق دید انسان را خیلی وسیع می کند همان چیزی است که دین به انسان می دهد یعنی اعتقاد به جهان ابدیت اعتقاد به خلود اعتقاد به بقا بشر اعتقاد به اینکه تو ای بشر فانی نیستی و باقی خواهی بود تو از جهان بزرگتری این جهان برای تو یک آشیان کوچک و موقتی است این جهان فقط یک گهواره است برای دوران کودکی.
از تولستوی پرسیدند ایمان چیست؟ گفت ایمان همان چیزی است که انسان با آن زندگی می کند سرمایه زندگی است.
او نمی گوید ایمان «سربار» است می گوید «سرمایه است» این سخن او مرا به یاد شعر معروف ناصر خسرو خطاب به فرزندش انداخت که می گوید : زدنیا روی زی دین کرم ايراك مرا بي دين جهان چه بودوزندان مرا پورا زین ملکی است در دل که آن هرگز نخواهد گشت ویرانه
دین ، پشتوانه اخلاق و قانون
رکن اساسی در اجتماعات بشری اخلاق است و قانون اجتماع قانون و اخلاق می خواهد و پشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است الکیس کارل مغزها خیلی پیشرفته اما افسوس که دلها هنوز ضعیف است دل را فقط ایمان قوی می کند تمام مفاسد بشریت از این ایت که مغزها نیرومند و دلها ضعیف و ناتوان باقی مانده است.
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی زینها بد مکن که نکرده است عاقلی
انسانیت مساوی است با دین و ایمان و اگر دین و ایمان نباشد اانسانیتی نیست.
اشکالات
اگر دین فطری است چرا گروههای از مردم از دین خارج می شوند والتر اسکات لندبرگ دانشمند آمریکائی درباره علت عدم ایمان بعضی از دانشمندان به خدا می گوید.
بعضی از دانشمندان در مطالعات علمی منعطف به درک وجود خدا نمی شوند علل متعد دارد نخست اینکه غالباً شرایط سیاسی استبدادی یا کیفیت اجتماعی و یا تشکیلات مملکتی انکار وجود مانع را ایجاب می کند. دوم فکر انسان همیشه تحت تأثیر بعضی اوهام قرار دارد و با آنکه شخص از هیچ عذابی روحی و جسمی بیم نداشته باشد باز فکر او در اختیار و انتخاب راه درست کاملاً آزاد نیست. این دانشمند نامساعد بودن بعضی از محیط های اجتماعی که الزاماً ماتریالیسم را یک عقیده رسمی می شناسند و دیگر سوء تفاهمی که در آن مسئله خدا برای دانشمندان پیدا می شود علت این سوء تفاهم آن است که مسئله خدا را در کودکی از کسانی می آموزند که مدعی خداشناسی هستند ولی خدا را نمی شناسند مسلماً علت انکار و اعراض بسیاری از افراد تحصیل کرده این است که مفاهیم مذهبی و دینی به طرز صحیحی به آنها تعلیم شده است و آن چیزی که آنها انکار می کنند مفهوم واقعی خدا و دین نیست چیز دیگری است.
یکی دیگر از چیزهایی که موجب اعراض و تنفر مردم از خدا و دین و همه معنویات می شود آلوده بودن محیط و غرق شدن افراد در شهوت پرستی و هواپرستی است محیط آلوده همواره موجبات تحریک شهوات و تن پروری و حیوان صفتی را فراهم می کند.
غرق شدن در شهوات پست حیوانی با هر گونه احساس تعالی اعم از تعالی مذهبی یا اخلاقی یا علمی یا هنری منافات دارد همه آنها را می میراند آدم شهوت پرست نه تنها نمی تواند احساسات عالی مذهبی را در خود بپروراند احساس عزت و شرافت و سیادت را نیز از دست می دهد ، نقشه ای که مسیحیان برای تصرف اندلس و بیرون کشیدن آن از دست مسلمین کشیدند این بود که به صورت دوستی و خدمت وسایل عیاشی برای آنها فراهم کردند باغها و بوستانها وقف ساختن شراب و نوشانیدن مسلمین شد دختران زیبا و طنّاز در خیابانها به دلربایی و عاشق سازی پرداختند سرگرمیها شهوانی از هر جهت فراهم شد و روح ایمان و جوانمردی مُرد پس از این جریان بود که توانستند مسلمانان را بی درنگ از دم تیغ بگذرانند.
استعمار غرب نیز این برنامه را در قرون اخیر بصورت دقیقی در کشورهای اسلامی اجرا کرد به هر حال غرق شدن در شهوات حیوانی عامل دیگری است که برای اینکه تعالی دینی در وجود بشر ضعیف و احیاناً منفور گردد.
در زبان دین این مطلب اینگونه بیان شده است که وقتی دلها را کدورت و تیرگی و قساوت می گیرد نور ایمان در دلها راه نمی یابد.
یکی دیگر از موجبات اعراض و رو گرداندن از این جنگ و ستیزی است که برخی از داعیان و مبلغان دینی بیخرد میان دین و سایر غرایز فطری و طبیعی بشر ایجاد می کنند و دین را به جای اینکه مصلح و تعدیل کننده غرایز دیگر معرفی کند آن را ضدّ و منافی و دشمن سایر فطریات بشر معرفی می کنند.
بعضی از مقدس مآبان و مدعیان تبلیغ دین به نام دین با همه چیز به جنگ بر می خیزند شعارشان این است اگر می خواهی دین داشته باشی پشت پا بزن به همه چیز گرد مال و ثروت نگرد ترک حیثیت و مقام کن زن و فرزند را رها کن از علم بگریز که حجاب اکبر است و مایه گمراهی است شاد مباش و شادی مکن از خلق بگریز و به انزوا پناه ببر.
مربیان دین اول بکوشند خودشان عالم و محقق و دین شناس بشوند و به نام دین مفاهیم و معانی نامعقول در اذهان مردم وارد نکنند که همان معانی نامعقول منشأ حرکتهای ضد دینی می شود.
ثانیاً در اصلاح محیط بکوشند و از آلودگیهای محیط تا حد امکان بکاهند.
ثالثاً از همه مهمتر و بالاتر اینکه به نام دین و به اسم دین با فطریات مردم معارضه و مبارزه نکنند آن وقت است که خواهند دید مردم یدخلون فی دین الله افواجاً.
فیلمی که سراسر قلب مسخ و تحریف است. پیغمبر اکرم (ص) : مردی که کار طلاق را به مُحلّل بکشاند و نیز شخص مُحلّل را لعن کرده است.
از زمان شروع فیلم روزی نیست که آشنایان دور و نزدیک و یا به وسیله تلفن به بنده «استاد مطهری»مراجعه نکنند و درباره گمراه کنندگی آن سخن نگویند. عقیده آنها این بود که هر چند این فیلم از نظر هنری و فکری مبتذل است اما نظر به اینکه طوری تنظیم شده که قانون مُحلّل را که در قرآن کریم (مجید) به آن تصریح شده است بی پایه و ستمگرانه جلوه می دهد و طبعاً در روحیه جوانان که از ماهیت و فلسفه آن بی خبرند اثر بدی می گذارد.
لازم است لااقل در مقاله ای به آن پاسخ داده شود من پیاده آن فیلم را روی کاغذ خواندن دیدم سراسر قلب و مسخ و تحریف است چه از نظر قانون مُحلّل و چه از نظر اینکه در جامعه ما درگذشته و حال جریان داشته باشد.
تهیه کننده فیلم از آنجا که نظر تبلیغاتی داشته و می توانسته با خود واقعیت مواجه گردد نتیجه معکوس می داده یعنی به نفع قانون مُحلّل تمام می شده بر خلاف اصل صداقت رفتار کرده هم قانون مُحلّل را مسخ کرده است و هم صحنه های ساختگی که مشابه آن هیچ وقت در جامعه ما وجود نداشته و ندارد آفریده است و گذشته از جنبه اسلامی از جنبه هایی نیز یک خیانت است.
مجازات طلاقهای مکرر ، قانون مُحلّل در اسلام از توابع قانون طلاق است نوعی مجازات عاطفی است و تدبیری است از مجرای احساسات برای جلوگیری از تکرار طلاق آمارها و تجربه ها نشان می دهد که این قانون اثر فوق العاده در جلوگیری از طلاق داشته است.
حلال مبقوض
طلاق از نظر اسلام (حلال مبقوض است) پیغمبر اسلام (ص) فرمود : مبقوضترین حلالها در نزد خداوند طلاق است و نیز آن حضرت فرمودند ازدواج کنید و طلاق ندهید که عرش الهی از طلاق می لرزد.
طلاق حلال مبقوض است یعنی چه ؟ در عین اینکه در حد یک حرام منفور و مبقوض است اسلام مانع اجباری جلوی آن قرار نمی دهد و این خود از یک فلسفه کلی در نظام خانوادگی ریشه می کرد که مورد توجه اسلام است نظام خانوادگی بر پایه علاقه زوجین به یکدیگر است یعنی شعله عشق و علاقه مرد همیشه روشن بوده و زن نیز پاسخگوی آن باشد. آنچه از نظر اسلام مبقوض و منفور است این است که این شعله خاموش گردد و کانون خانوادگی به سردی گراید اما اگر زن در قلب مرد سقوط کند دیگر نباید زن را به زور به مرد چسبانید مثل امام جماعتی که اهل محل به او ارادتی نمی ورزند و به زور پاسبان می خواهد خود را مقتدای مردم کند.
اسلام هر گونه اجبار برای بقا زن در چنین محیطی را بیهوده و بر خلاف اساس روابط خانوادگی می داند.
پس معلوم شد با گفتن مرد به شخص که برو زن مرا سه طلاقه کن امکان اینکه زن سه طلاقه شود نیست باید جریان به نحوی که گفته شرطی شود و الّا نه زن سه طلاقه می شود و نیازی به قانون مُحلّل پیدا می شود ، نیاز به مُحلّل آنگاه پیدا می شود که طلاق سه بار تکرار شود و در خاتمه طلاقها یا ازدواج مجدد صورت گیرد پس از طلاق سوم این مجازات برقرار می شود.