بازآفرینی هویت شهری در محلات

منبع: شهر بهشت

هويت يكي از مهمترين مسائل و چالش هاي پيش روي جوامع در حال توسعه، در طي فرآيند جهاني شدن و جهاني سازي عصر حاضر است كه تعاريف متعددي از اين واژه به عمل آمده است؛ در فرهنگ لغات واژه هويت بصورت زير معني شده است: حقيقت ‌شي ‌يا شخص‌ كه ‌مشتمل ‌برصفات‌ جوهري ‌او باشد, شخصيت, ذات, هستي ‌و وجود, منسوب ‌به‌هو, شناسنامه، چيستي، خود، كيستي، هماني و همانستي.
اما طبق تعريف متداول، ”هويت، احساس تعلق خاطر به مجموعه‌اي مادي و معنوي است كه عناصر آن از قبل شكل گرفته‌اند.”
هويت در انسان شناسي، به معناي نوعي از خودآگاهي فردي يا جمعي نسبت به وجود مجموعه اي از خصوصيات فرهنگي – اجتماعي كه فرد يا گروه مزبور را از فرد، افراد يا گروه هاي ديگر كه به مثابه هويت هاي ديگري طبقه بندي مي شوند، متمايز مي كند و عموما خود را با يك نام و يا لااقل با ضمير ما مشخص مي كند.
در خصوص واژه لاتين هويت (identity) گفته اند كه از قرن چهاردهم در زبان هاي اروپايي رايج شده و ريشه آن به دو واژه لاتين identitas به معني خصوصيت چيزي همانند و idem به معني همان و معادل قديمي تر يوناني آنها مي رسد.علي اكبر عليخاني در كتاب مباني نظري هويت و بحران هويت دو پسوند واقعي و تقليدي را به هويت افزوده است. وي برون رفت از چالش هاي امروز را در تعريفي سيال از هويت و دوري از هويت هاي تقليدي مي داند و مي گويد: « هويت ما نه در گرو ميراث گذشته و نه در گرو ميراث ديگران -به عنوان ديگري- بلكه در گرو حقيقت طلبي و روش اصيل ما خواهد بود.
با اين توصيف بديهي است كه در شرايط مكاني و زماني مختلف، زمينه هاي متفاوتي براي هويت منظور گردد كه هركدام نيز داراي تعاريف و ابعاد خود باشند؛ نظير هويت شخصي، هويت اجتماعي و هويت شهري.
از آنجايي كه هويت، مجموعه‌اي از صفات و مشخصاتي است كه باعث تشخص يك فرد يا اجتماع از افراد و جوامع ديگر مي‌گردد؛ شهر نيز به تبعيت از اين معيار، شخصيت يافته و مستقل مي‌گردد. هويت در شهر به واسطه ايجاد و تداعي خاطرات عمومي در شهروندان، تعلق خاطر و وابستگي را نزد آنان فراهم كرده و شهرنشينان را به سوي شهروند شدن كه گستره‌اي فعال‌تر از ساكن شدن صرف دارد، هدايت مي كند. پس هرچند كه هويت شهر خود معلول فرهنگ شهروندان آن است؛ ليكن فرآيند شهروند‌سازي را تحت تاثير قرار داده و مي تواند باعث تدوين معيارهاي مرتبط با مشاركت و قضاوت نزد ناظران و ساكنان گردد.
هويت شهري را بايد نوعي هويت جمعي به حساب آورد كه البته با عنوان هويت محله اي و شهري زماني معني دار خواهد بود كه تبلور عيني در فيزيك و محتواي شهر داشته باشد؛ به شرطي كه هنجار هويت درست فهميده شود. هویت معيار رشد است. به عبارتي ديگر وقتي يك شهر يا جامعه رشد مي كند، بخشي از صفات هويتش در جريان رشد تغيير مي كند و ساماندهي جديدي مي يابد. در اين ساختار بايد هويت شهري به عنوان يك معيار براي توسعه و عاملي براي ارتقاي كيفيت محيط مطرح شود تا بتواند زمينه هاي مشاركت و امينت افراد را فراهم كند.

هویت محله ای و فرهنگ ایرانی 
شهر حاصل تکامل تاریخی و طبیعی جوامع زیستی انسان است . و در مکانی طبیعی قرار دارد . از این رو هویت یک شهر با پیرامون آن آمیخته است .
از پیدایش نخستین شهرها در جهان حدود ده هزار سال می گذرد . این شهرها با آغاز انقلاب کشاورزی ایجاد شدند . در پی تحولات فناوری و سازماندهی تولید کشاورزی ، انقلاب شهری دوم از حدود پنج هزار سال پیش ایجاد گردید . بطوریکه دولت ها شکل گرفتند و دولت شهرها و امپراتوری ها پدید آمدند و بدین ترتیب انواع حقوق شهروندی نیز تعریف شد ، که البته در تمامی آنها شهروند به عنوان تابع دولت محسوب می شد و به هیچ وجه معنای امروزی جامعه  وجود نداشت .
در جامعه امروز شهری، برای دستیابی به توسعه پایدار شهر ، محلات بنیادی ترین عناصر شهری و حلقه واسط بین شهر و شهروندان می باشند . از گذشته های دور محله های شهرها در شکل دهی و سازماندهی امور شهری جایگاه ویژه داشتند . هر محله با ارایه خدمات روزمره مورد نیاز خود و با ایجاد نمادهای محله ای و ویژگی های خاص موجب می شد ساکنان آن نوعی احساس تعلق و نوعی هویت داشته باشند تا جایی که هر شهروند با نام محله ای که در آن می زیسته شناخته می شد .
با تحولات سریع دوران معاصر ورود به مرحله گذار و تغییر زیربناهای معیشتی و روابط اجتماعی ، این فعالیت به هم ریخت . در گذشته جهت مدیریت آبادانی ، پاکسازی و ایجاد امنیت و … از اهالی محله مشارکت می خواستند و در تمام مسایل مربوط به محله ، نقش شهروندان حایز اهمیت بود .
ولی به مرور این نقش از مردم برداشته شد و ساکنان محله ها از هویت خاص محله خود تهی شدند . در چین وضعیتی شهروندان خود را منفعل و جدا از محله و شهر احساس می کردند و همچنین مسایل شهر در غیبت شهروندان اداره می شد .
در این بین محله ها و شهر وضعیت نا پایداری می یابند و تعهد در این جامعه به عنوان فرصتی برای با فضیلت شدن و خدمت به جامعه تلقی نمی گردد.
بنابراین محله رکنی است مابین خانواده و شهر . محله از خانه های مجاور هم در یک فضای جغرافیایی خاص تشکیل می شود و خانواده نسبت به محله مسکونی خود احساسی مشابه خانه مسکونی خود را دارد و با ورود به محله خود را در یک محیط آشنا و خودی مثل خانه می بیند. محله از تجمع و به هم پیوستگی ، معاشرت نزدیک ، روابط محکم همسایگی و اتحاد غیر رسمی میان گروهی از مردم به وجود می آید.
به طور کلی باید گفت زیست شهری ایرانیان در سه لایه متقاطع صورت می گیرد . خانه مسکونی ، محله شهری ، شهر . یافته ها ، آموزه ها و تجربه های علمی نشان می دهد استوار ترین و پرشور ترین فضای زیستی شهروندان محله ها می باشند.
چرا که بررسی ها نشان می دهد انسان ایرانی بیش از آن  که در گستره خانه یا گستره بازار و پهنه فراگیر شهر حضور داشته باشد ، در محله خود حضور و عینیت داشته است .
پیش از این جمعیت محله ها از کسانی تشکیل می شد که از جهت شغل یا اعتقادات دینی و یا سابقه قومی بسیار به یکدیگر شبیه بودند و به اصطلاح به فرهنگ مشترکی خو گرفته و از هنجارهای آن پیروی می کردند.
بطور کلی ویژگی مهم و مثبت محله داشتن نوعی روح جمعی بود که مظاهر آن وحدت و پیوستگی افراد به یکدیگر و احساس یگانگی و نیز آمادگی برای مساعدت و همکاری در راه حفظ شعار محله و بهبود اوضاع آن بود .
متأسفانه برای تحولات سیاسی دو قرن اخیر و پدید آمدن ملت در برابر دولت و مرکزیت آن و دگرگونی اقتصادی و اجتماعی مانند : مهاجرت ، به وجود آمدن شهرهای بزرگ و نفوذ پذیری فرهنگ غربی و … محله رفته رفته ساختار و کارکرد های دیرینه خود را از دست داد و به « منطقه » یعنی واحدی که دولت برای اجرای برنامه های خود بر ساخته است ، تبدیل شد .
در چنین جمعی افراد با داشتن فرهنگ ها و عادات و آداب گوناگون و … برحسب اتفاق در کنار یکدیگر سکنی گزیده و خود را در برابر دولت و نسبت به آن طلبکار می دیدند . در واقع ساکنان مناطق جدید به جای آنکه مانند محله قدیم ، خود را در امور آن سهیم و در برابر پیشامدها مسؤول بدانند ، از دولت می خواهند که همه مشکلات را حل کند از آنجا که خانواده  نخستین نهاد و کانون فرهنگ ساز و منش آفرین در هر جامعه ای  محسوب می شود  لذا .انسانها خواه ناخواه به این مرزها و رده ها وابسته و پایبند می باشند . این وابستگی هنگامی بیشتر نمایان می گردد که هر یک از این عرصه ها مورد تعدی و تازش بیرونی قرار گیرد .
البته وابستگی به این عرصه ها با افزایش راه و وسعت آن در تقسیم رده بندیها پیوندی عکس دارد . بر پایه این نظریه انسانها به خانواده و پس از آن به محله ، شهر ، کشور و … بیشترین وابستگی را دارند . این وابستگی به محله در گذشته بسیار عمیق تر و کارساز تر بوده است ، بطوریکه ساکنین یک محله در صورت مشاهده تخریب و یا از بین رفتن منابع محلی به جنگ و ستیز یا مقاومت می پرداختند .
به واقع،  محله هميشه تداعي گر وجود زنجيره اي از خانواده ها با بسياري از ويژگي ها و بازخوردها و ارزش هاي فرهنگي نسبتاً مشابه در حيطه جغرافيايي با بافت و محدوده مشخص است.
از يك نگاه، محله مي تواند خود يك شهرك باشد. زماني كه وسعت يك محله به طور قابل توجهي افزايش مي يابد، شاهد پديد آمدن و تولد واژهها و مفاهيمي همچون پايين محله، بالامحله، محله اصلي، محله جديد و نظاير آن مي شويم.
بيشتر مقوله هاي مربوط به هويت در محله ها بازسازي مي شود، مفهوم محله به عنوان واحد پايه و اوليه سازمان، كالبدي از فضاي ساختاري شهر است. اين واحد از تجمع پيوستگي كم يا زياد، معاشرت نزديك، روابط محكم همسايگي و اتحاد رسمي ميان گروهي از مردم به وجود مي آيد. اغلب در محله هاي شهري كيفيت واحد فيزيكي منطبق با رفتارهاي اجتماعي بوده و از اين رو هر محله واحد مشخصاتي جدا از ساير محله هاي شهري دارد.
محلات در گذشته صرف نظر از حجم و وسعت محله حدود عرفي خاصي داشته كه براي ساكنان آن مشخص و قابل شناسايي بوده است و هويت اكثر افراد با محلات شناخته مي شده و اهالي آن نسبت به محله و متعلقات آن تعصب داشته اند.
شالوده سازماندهي كالبدي- اجتماعي در شهرهاي قديم بر نظام محله بندي و سلسله مراتب تقسيمات آن  بازار و مركز شهر ، محله ، كوي و… استوار بوده كه هم به روابط اجتماعي و اقتصادي شهر و هم به روابط اداري، ارتباطي و خدماتي شهر، سازمان مي داده است.
از طرفی در محله هاي قديمي به ويژه محله هاي طبقه كم درآمد، ارتباط همسايگان با حس تعاون و همياري بيشتر بوده و ارتباط در چنين محله هايي از طريق مراكز مذهبي، باشگاه هاي ورزشي، قهوه خانه ها و كوچه ها صورت مي گيرد، اما در محله هاي مختص سكونت طبقه پر درآمد، روابط همسايگان تضعيف شده و كمتر به آن احساس نياز مي شود. در محله هاي قديم عمده زمان ساكنان محل، در كوچه و خيابان مي گذرد و براي ساكنان آن محيط محله بيش از فضاي داخلي خانه رضايتبخش بوده است ولي امروزه خيلي از ساكنان در چارچوب خانه خود محصور شده و ديگر از آن محله هاي قديمي خبري نيست.

هویت فرهنگی  و اجتماعی
هویت فرهنگی و اجتماعی در تداوم حیات اجتماعی انسان نقش مهمی را در انجام وظایف و مسئولیتهای اجتماعی و شهروندی ایفا می کند . هویت فرد در گرو برایند متناسب و مناسبی از سایر هویتهای وی از جمله هویت فرهنگی و اجتماعی است . هویت اجتماعی و فرهنگی نیز در گرو برخورداری از شرایط مناسب زیستی به ویژه زندگی اجتماعی و فرهنگی محله ای  است . به گونه ای که بتواند منشاء خاطره برای فرد گردد.
احساس تعلق اجتماعی نیز مبنای احساس مسئولیت و به دنبال آن مشارکت در توسعه شهری و منطقه ای است.
به طور كلي عوامل محيطي نه تنها در زندگي مادي انسان ها اثر مي گذارند، بلكه در طرز تفكر و نگرش هاي آنها نيز مثثر واقع مي شوند و زمينه شكل گيري فرهنگ ها را در اين رابطه به وجود مي آورند كه از محيطي به محيط ديگر متفاوت است.

محله و تعلق اجتماعی
محله های شهری یکی از کانون های خرد و ملموس شکل گیری هویت های فرهنگی و تعلق اجتماعی هستند . ارزش ها و هنجارهای محله ای نخستین برخورد ملموس افراد با هویت فرهنگی را شکل می دهند و اغلب به صورت مناسبات رویاروی ، حس تعلق اجتماعی را تقویت می کنند .
در محله عمده زمان ساکنان محل در کوچه و خیابان می گذرد و برای ساکنان آن محیط محله بیش از فضای داخلی خانه رضایت بخش است .
اغلب در محله های شهری کیفیت واحد فیزیکی منطبق با رفتارهای اجتماعی است . از این رو هر محله واحد مشخصاتی جدا از سایر محله های شهری است .
استفاده از مؤسسات محله مثل مراکز مذهبی ، باشگاه ، قهوه خانه به مردم امکان می دهد که خود را در یک محدوده کاملاً مقید احساس کرده و در نتیجه تعلق بیشتری نسبت به محله مسکونی خویش پیدا کنند؛ چرا كه اجتماع شهري باعث مي گردد كه كنش متقابل اجتماعي و جامعه مدني شكل گيرد و واحد مكاني كه اين كنش ها عمدتاً در آن شكل مي گيرد محله مي باشد.. بنا بر آنچه گفته شد پس می توان محله را یک واحد فیزیکی و اجتماعی به شمار آورد .
در میزان احساس تعلق محله ای عامل وسعت نقش اساسی دارد . هر اندازه سهولت دسترسی به مؤسسات عمومی و تجهیزات محله ای با پیاده روی امکان پذیر باشد ، در این فرایند احساس تعلق به محله افزایش می یابد
هر اندازه که دسترسی به نیازهای روزانه و تغییرات شهری با اتومبیل صورت گیرد و فاصله حرکت بیشتر باشد به همان اندازه احساس هویت و تعلق اجتماعی به شهر کاهش می یابد .
بنابراين توجه به بعد اجتماعي محله قلمروهاي اجتماعي و غيركالبدي يكي از ضروريات محيط قابل زيست شهري است و ايجاد عناصر كالبدي كه بتوانند مرزهاي قلمرويي اجتماعي را هر چه بيشتر متبلور سازد، مي تواند به ساماندهي بيشتر كنش هاي متقابل در اجتماع انساني منجر شود
با این حال هر چند که  احياي مراكز هويت محله اي از نيازهاي اجتماعي يك شهر است و براي جذب مردم به فضاي اجتماعي محله بايد شاخص هاي امنيتي، دسترسي، پياده، نظارت و انجام مراسم جمعي و آييني در فضاي شهري وجود داشته باشد ولي امروزه متاسفانه  گسترش شهرنشيني و عدم ساماندهي معابر و شبكه بزرگراه ها موجب گسست محله هاي فرهنگي مشابه شده و در نتيجه به قطع ارتباط محله ها منجر گشته                                                               است.
بدون تردید هويت  و مشاركت بخشی  اجتماعي محله اي به عنوان يكي از زيرساخت هاي ساختاري- كالبدي داراي اهميت است. ادامه حيات شهري دليل بر اهميت محله در تكامل اجتماعي-رواني شهرنشينان است، بنابراين محله تبلور كالبدي اجتماع ومرز هاي آن تبلور حريم ها و قلمروها است.
شهرگرايي جديد در پي تلاش به آميختگي اجتماعي، محيطي و مكاني است و يكي از عناصر مهم شهرگرايي جديد محله و محله گرايي است. به طوري كه اصول به كار رفته در طراحي يك محله شهري بايد براي كل شهر به كار گرفته شود.
مقايسه شهرهاي گذشته با امروز نشان مي دهد كه شهرهاي گذشته داراي ساختاري بسامان بوده و هويت محله اي را تقويت مي كرده است، اما شهر هاي جديد ابتدا ساختار شهر را با شهرك هاي مسكوني، برج ها و آپارتمان ها كه جمعيت را از اقصي نقاط ايران در آن ساكن كرده است، تعريف مي كند.
همين موضوع باعث از بين رفتن محلاتي كه شهروندان در سايه آن احساس امنيت و آرامش مي كردند، شده است. <به قول اولسون 19633 ، Olson اگر محيطی، به  تغييرات زيادي دچار گردد ، قاعدتا برخي نسبت به هنجارهايي كه در آن محيط  از آن پيروي مي كردند، احساس پايبندي نكرده و هرج و مرج و آشفتگي رخ مي دهد.
بنابراین در چنين محيط هايي به ميزان دوري آحاد جامعه از ارزش هاي معنوي و معطل ماندن اصول مربوط، زمينه انواع ناهنجاري هاي اخلاقي و اجتماعي فراهم مي شود.
در شهرسازي و شهرنشيني دوران جديد، به دليل تسلط اقتصاد صنعتي و وسايل حمل و نقل ماشيني و گسترش وسيع ابعاد كالبدي شهر، مقياس هاي انساني تا حدود زيادي اعتبار خود را از دست داده است و محله كه يك سلسله مراتب كاملاً نظارتي و مشاركتي است  بدون مديريت حقوقي گشته است.
اگر با دقت بیشتری به وضعیت محله های مختلف ، که به دلیل گسترش سریع و بدون مطالعه شهر دچار دگرگونی شده اند بیندازیم ، به این نتیجه می رسیم که محله ها در گیر و دار این تحولات دچار تغییراتی شده اند که در نهایت به از دست رفتن هویت آنها و در نتیجه کاهش تعلقات فرهنگی – اجتماعی شهروندان به آنها ختم شده است .
شاید بتوان عدم مشارکت با مدیریت شهری توسط شهروندان ، در حل مشکلات شهری را از نتایج ، از بین رفتن تعلق خاطر ساکنان محله ها به آنها دانست . و همین نتیجه گیری کافی است تا به مشکلات فرهنگ سازی برای بسیاری از طرح هایی که به مشارکت شهروندان نیاز دارند پی ببریم .

معنا بخشیدن شهروندان به محله ها
موضوع معنا بخشیدن به محله مسئله ای است که به ساخت های اجتماعی بر می گردد . در شهر بزرگی مثل مشهد ، اجتماع به شدت بیگانه است ، اجتماع متشکل از مردمانی است که حیطه آنها حیطه فردی است و حیطه همگانی و عمومی نیست ، بطوریکه شهروندان با هم بیگانه اند .
در گذشته در شهر سازی سنتی ایران عرصه های عمومی مثل مسجد و میدان و … وجود داشتند که همه از آن یا از کنار آن عبور می کردند و چنین فضایی قابلیت ویژه ای برای شکل گیری اجتماعات فراهم می کرد . اما امروزه چون این معنا وجود ندارد این فضا ها نمی توانند همچون گذشته در محله ، خود را تعریف و جایگاه حقیقی خود را پیدا کنند .
بنظر می رسد مهمترین راهکار ساخت این معنا در محله ها ، بهره گیری از مشارکت مردم است . اگر نظام برنامه ریزی در عملکرد حوزه شهری ، به مردم اجازه دهد که عرصه های عمومی خود را شکل دهند ، بدون تردید عرصه های عمومی تشکیل می شود و فضاهای متناسب آن ساخته می شود .
جامعه به مشارکت مردم نیاز دارد ، اما تا بستر مشارکت وجود نداشته باشد ، نهاد های مشارکت شکل نمی گیرد . بنابراین برای زمینه سازی مشارکت مردم نخست باید آنها را به عنوان یک فرد به رسمیت شناخت و سپس آنها را با مسؤولیت ها و وظایف شهروندی آشنا نمود و با ایجاد ساز و کارهایی همه مردم را درگیر کرد تا مشارکت واقعی شکل بگیرد و مردم در سرنوشت محله و کوچه خودشان شریک شوند .
هم چنین در این زمینه لازم است نگاه مديريتي از تصميم گيري براي مردم به تصميم گيري با مردم تغيير يابد و در نهايت تصميم گيري توسط مردم انجام پذيرد و حوزه هاي خصوصي از تعرض در امان مانده و به بسط حوزه عمومي با پشتوانه مردمي توجه شود. که اين امر به از هم گسيختگي روابط ميان شهروندان و مديران اجرايي کم کم خاتمه مي بخشد و زمينه بهره گيري از شراکت مردم و برقراري حاکميت شهروندان به جاي حکومت متمرکز مديران را فراهم مي سازد. هرچند که هم اکنون در قانون اساسي براي افزايش مشارکت مردم و دخالت موثرتر آنها در امور کشور و با توجه به سياست عدم تمرکز بر تشکيل شوراهاي اسلامي تاکيد شده است. اين قانون از شورا به عنوان يکي از ارکان تصميم گيري در اداره امور کشور در کنار سه رکن ديگر نام برده و بر تشکيل شوراي شهر و محل نيز تاکيد کرده است.

هویتی برگرفته از ساختمانهای بزرگ و کوچک 
همانطور که در بالا نیز گفته شد هويت شهري زماني معني دار خواهد بود كه تبلور عيني در فيزيك شهر داشته و در واقع كالبد بيروني و فيزيك شهر نمادي از هويت شهري باشد، ولي متاسفانه امروزه بسياري از شهرهاي بزرگی چون مشهد برگرفته از هويت شهروندان شده ، چنانچه  اين موضوع نشان مي دهد این شهر از هويتي غير قابل تعريف برخوردار گشته است  كه مشخص كردن اين مقوله ها و مولفه اي آن براي خود كارشناسان شهرداري  نیز مشكل است.
هويت اساسا واژه اي خنثي است كه در اين راستا نمي توان گفت مشهد شهري بي هويت است چرا كه همه آنچه مشهد را از ساير شهرها جدا مي كند، هويتش است، ولي اين هويت را چگونه مي توان تعريف كرد درحالي كه هويت شهروندانش برگرفته از ساختمان هاي بزرگ و كوچك آن شده است.
امروزه اکثر كلان شهرهاي ايران و سازه هاي شهري آنان را ، مي توان سازه هايي بدون هويت ناميد و اين سازه ها، برپايه جهت گيري هايي در تلاش هستند به كلان شهرهاي ايران، ظاهري مدرن بخشد، اما تجربه نشان مي دهد كه نه تنها اين كلان شهرها مدرن نشده اند، بلكه از وجه سنتي دلپذير خود نيز تهي گشته اند.
بايد گفت شهر با تكيه بر هويت وجودي خود كه منحصر به آن است، بايد در مسيري حركت كند كه برآمده از ويژگي هاي مثبت آن است؛ نه در مسير تخريب خود بر اند و نه تن به سكون دهد.
مسلما ساختمان ها و بناهاي تاريخي محله ها ، نشان از طرز زندگي، كيفيت زندگي، آداب و رسوم، عقايد، ارزش ها، هنجارها و بالاخره، فرهنگ هر جامعه اي دارد.
اين بناها در هر محله و شهري، هويت و شناسنامه مردم آن ناحيه را تشكيل مي دهند و در نقش يك عامل هويت ساز، بيانگر چيستي و كيستي يك جامعه يا يك شهر بوده و نمادي از هويت هر محله تعريف شده است.  در اين راستا اگر اين بناها به صورت يادمان در آيند، شهروندان با ديدن آنها از مسير نياكان و پدران خود آگاه مي شده و مردم به وسيله اين ميراث مي توانند جايگاه خود را در جامعه امروزي تعريف كنند، ولي متاسفانه آمارها نشان مي دهد امروزه در اثر گسترش ساخت وساز های شهري نصف بيشتر اين بناها از بين رفته است و اين موضوع تهديدي بر هويت تلقي مي شود.
بي اهميتي به اين آثار كه بخشي از هويت ملي است، بي اعتنايي به ريشه ها، ارزش ها و اصالت هاي فرهنگي، هنري و تاريخي را بدنبال خواهد داشت و تهي شدن شهر از سنت، تهي شدن حافظه اجتماعي از هويت است.
بسياري از كارشناسان شهري بر اين عقيده هستند كه نماي ظاهري محله بايد به نوعي كالبد فرهنگي هر شهر محسوب شود، به طوري كه هر تازه واردي كه وارد محله مي شود، اوضاع فرهنگي آن محله را مورد سنجش قرار دهد ولي متاسفانه امروزه پيكره شهرها به گونه اي ساخته شده اند كه با هيچ اسلوب و اصول رفتار انساني سازگاري نداشته و ناهمگن اند؛ در نتيجه شهري با آپارتمان هاي در اندازه هاي كوچك و مشابه ساخته شده است كه هويت ايراني نداشته و نمي تواند هويت جمعي و محله اي را تقويت كند.
در كنار اين موضوع با اينكه گروه هاي تعريف شده اجتماعي با قلمرو مشخص، محيط فيزيكي معين و كنش هاي متقابل كاركردي و اجتماعي و هويت تعريف مي شوند، ولي هنوز هم با گذشت سال ها در شهری چون مشهد يك طرح جامع كارآمد كه بتواند بر اساس خصوصيات فرهنگي همان ساكنان، محله ها را طراحي كند، وجود ندارد كه اين موضوع باعث نابودي هويت شهري شده و در نتيجه موجب بروز آشفتگي هاي توسعه شهري مي شود.
هم اکنون متاسفانه بيشتر ساختمان هاي شهرهاي بزرگی مثل مشهد الگو گرفته از طرح هاي اروپايي است كه در اين مورد بايد گفت براي ارتقاي هويت آنها نياز به استانداردهاي ديگر شهرها نیست، چرا كه اساسا در قرن 21 هيچ استانداردي در شهرسازي موجود نیست  كه بتوان بر آن تكيه كرد. هيچ شهري نمي تواند استاندارد خود را به ديگر شهرها تحميل كند.
با تحليل معناي روانشناختي فضا براي افراد و گروه ها، مي بينيم كه چگونه مكان هاي متفاوت هويت متفاوتي دارند. درك اينكه مردم فضا را چگونه در مي يابند و از آن استفاده مي كنند كمك مي كند تا برنامه ريزان به سمت حفظ وتقويت هويت محلي متوجه شوند.
به طور کلی بايد گفت اگر شهر ها از نظمي دروني در رابطه با محيط اطراف خود برخوردار بودند، صاحب هويتي مي شدند كه به آساني قابل شناخت بود، اما در حال حاضر تاثير نيروها بر شكل به جاي آنكه مستقيم باشد، حاشيه اي و بهم خورده است.
هم اکنون آنچه به شهر هويت مي‌بخشد وابسته به برداشت‌هايي است كه ساكنان شهر از محيطاطراف خود دارند؛ بدين معني كه مفهوم هويت با كيفيت زندگي در شهر ارتباط دارد. شهراز 2 بخش كلي تشكيل مي‌شود؛ حوزه خصوصي و حوزه عمومي زندگي. در شهر مشهد به‌علتاينكه اهميتي كمي، به نسبت جمعيت ساكن در آن، به حوزه عمومي داده شده است، گاهيبه‌نظر مي‌رسد كه حوزه عمومي تكه‌هايي باقيمانده از حوزه خصوصي است كه هيچ معنا ومفهومي را به ذهن متبادر نمي‌كند. چنين به‌نظر مي‌رسد كه فضاهاي شهري زندگي مانندميدان‌ها، خيابان‌ها، پارك‌ها و… در ميان متوليان خصوصي زندگي شهري، به فراموشيسپرده شده‌است!  به عبارت دیگر در فضاهاي شهري ما، اول ساختمان‌هاساخته‌مي‌شوند و بعد آنچه باقي مي‌ماند، فضاهاي شهري است! در اين صورت چطور مي‌توانبه زيباسازي فضايي كه بدون تعريف خاصي ايجاد شده، پرداخت؟

http://shahrebehesht.ir/tabid/61/View/Detail/id/1563/Default.aspx

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *