نویسنده: حسن حاجي حسيني شاهرودی
دامنه انحرافات اجتماعي، بسيار گسترده است و شكي نيست كه اين طيف وسيع، مي تواند با خرده نظام هاي اجتماعي، شخصيتي، فرهنگي و مختصات بنيادين محيط اجتماعي كشور مرتبط باشد. به عبارت ديگر علل و عوامل انحرافات اجتماعي مي تواند در دو سطح فردي و اجتماعي تبيين شود كه اين نوشتار معطوف به بررسي تأثير بحران هويت به عنوان يكي از عوامل .مؤثر در بروز انحرافات اجتماعي است. در آغاز ضروري است كه اين واژه از نظر لغوي و اصطلاحي تعريف شود.
چکیده
صاحب نظران بر اين اعتقادند كه خودآگاهي فرد نسبت به هويت و حقيقت وجودي خود و نيز شناخت و پيروي فرد از انتظارات و قواعد پذيرفته شده اجتماعي، سلامت زندگي فردي و اجتماعي افراد جامعه را تضمين نموده و از ميزان ارتكاب جرائم و انحرافات اجتماعي و بروز آسيبهاي اجتماعي ميكاهد. بدين لحاظ طرح مبحث بحران هويت با ابعاد مختلف آن، به عنوان يكي از عوامل كليدي در گسترش دامنه انحرافات اجتماعي، از جمله نيازهاي ضروري جامعه كنوني ميباشد بدين مناسبت اين نوشتار درصدد است با گذري اجمالي بر تعاريف و مفاهيم واژگان هويت و هويت اجتماعي، عناصر قوام بخش هويت را مورد تحليل قرار داده و سپس زمينهها و عوامل انحرافات اجتماعي و نيز علل مؤثر در بروز آسيب به هويت اجتماعي را بررسي كند تا بدين وسيله ضمن شناخت زمينههاي شكل گيري بحران هويت و نيز انحرافات اجتماعي، راهكارها و پيشنهادات مؤثر در پيشگيري از چنين معضلي را ارائه كند.
واژگان كليدي:
هـويت، هـويت اجتمــاعي، انحــرافات اجتمـاعي، بحران هويت، آنومي، بيگانگي، شاخصههاي بحران هويت.
۱) مفهوم شناسي هويت
در فرهنگ لغت «معين» آمده است كه: «هويت» يعني آنچه كه باعث تشخص فرد ميشود. از اين مفهوم پيداست كه هويت، حقيقت و چيستي و هستي را ميرساند. اصل اين كلمه، عربي است و از كلمه «هو» به معني او (ضمير غايب مفرد مذكر) اخذ شده است و از ضمير«هو»، لفظ مركب «هو، هو» ساخته شده است كه اسم مركب الف و لام دار ميباشد. معناي اين اسم «اتحاد بالذات»يا «انطباق بالذات» است. بنابراين هويت يك پديده، نشانگر هيئت و ماهيت وجودي آن ذات است. به عبارت ديگر چيستي و حقيقت پديده مورد نظر، هويت آن را ميرساند و ميتواند به صورت فردي يا جمعي باشد.
واژه Identity به معناي «هويت» ريشه در زبان لاتين دارد و داراي دو معناي اصلي است:
معناي اول آن بيانگر مفهوم تشابه مطلق است و معناي دوم آن به مفهوم تمايز است كه با مرور زمان، سازگاري و تداوم را فرض ميگيرد. بنابراين مفهوم هويت (به معناي اصطلاحي آن) ميان اشيا و افراد دو نسبت محتمل را برقرار ميسازد: از يك طرف شباهت و از طرف ديگر تفاوت.
هويت، جنبهها، جلوهها و ابعاد متفاوت و متنوعي دارد، بعد فلسفي، بعد رواني، بعد فرهنگي و بعد اجتماعي از ابعاد هويت محسوب ميشوند.
با توجه به فضاي مقاله، بايد مفهوم «هويت اجتماعي» را معنا نمود. در آغاز بايد يادآور شد كه به علت پيچيدگي و در هم تنيدگي پديدههاي اجتماعي، ارائه تعريفي روشن كه همه ابعاد هويت اجتماعي را بيان كند، بسيار مشكل است، اما در نهايت ميتوان مؤلفههايي را برشمرد كه نشان دهنده هويت جمعي باشند.
1-1) هويت اجتماعي
اين مفهوم به شيوههايي اشاره دارد كه به واسطه آنها، افراد و گروهها در روابط اجتمــاعي خود از افراد و گروههاي ديگر متمايز ميشوند. همچنين به برقراري و متمايز ساختن نظام مند نسبتهاي شباهت و تفاوت ميان افراد، ميان گروهها و ميان افراد و گروهها اشاره مينمايد.
هويت اجتماعي درك ما از اين مطلب است كه چه كسي هستيم و ديگران كيستند و از آن طرف، ديگران از خودشان و افراد ديگر (از جمله خود ما) چه دركي دارند؟
در اين تعريف، دو نكته قابل طرح است: اول آنكه نقش «شناسايي» در فرآيند هويت يابي بسيار مهم است؛ به اين معنا كه چگونه و از چه منظري دو شخص به تشخيص و تعيين هويت ديگران ميپردازند. دوم آنكه هويت اجتماعي يك امر ثابت و لايتغير براي افراد نيست، به عبارت ديگر مانند يك معنا براي يك لفظ، ذاتي افراد نيست، بلكه محصول توافق يا عدم توافق جمعي است و هميشه قابل نقد و ارزيابي است.
هويت داراي ابعاد و جنبههاي متفاوتي است، مهمترين بعد هويت، بعد اجتماعي يا جامعهاي آن است كه بر ساير ابعاد هويت حاكميت و تأثير دارد. در واقع هويت به هر شكلي كه تجلي كند، آن جلوه، مستقيماً يا غير مستقيم، اجتماعي خواهد بود. براي درك اين مفهوم بايد به اين نكته مهم توجه داشت كه هويت اجتماعي در گروه شكل ميگيرد. بدين ترتيب، اولاً: جامعه از روابط افراد و در درون گروههاي مختلف (خانوادگي، شغلي، ديني …) تشكيل شده است. ثانياً: فرد بايد به يك خودآگاهي نسبت به نقش و پايگاه و اهميت خود در ميان گروه و نيز به يك آگاهي نسبت به ساير گروهها دست يابد تا هويت جمعي او شكل گيرد. بنابراين عنصر خود آگاهي در بعد اجتماعي هويت، نقش مهميدارد. البته عوامل مختلفي در تشكيل هويت جمعي مؤثر هستند كه برخي از آنها عبارتند از: خانواده؛ زبان؛ دين؛ زادگاه؛ شغل؛ سن؛ جمعيت؛ ايدئولوژي؛ مليت (قوميت)؛ تاريخ گذشته؛ خودآگاهي و خوديابي.
با عنايت به اين عناصر، ميتوان هويت گروهي را چنين تعريف كرد: «هويت، مجموعه اي از خصوصيات و مشخصات اجتماعي، فرهنگي، رواني، فلسفي، زيستي و تاريخي همسان است كه بر يگانگي يا همانندي اعضاي آن دلالت ميكند و آن را در يك ظرف زماني و مكاني معين، به طـور مشخص و قـابـل قبـول و آگاهـانه، از ساير گروهها و افراد متعلق به آنها متمايز ميسازد.» بنابراين هويت جمعي خاستگاه جامعوي دارد و از عناصر متفاوتي قوام مييابد و عنصر خودآگاهي افراد در اين مفهوم بسيار مهم است.
2-1) هويت فردي
به اعتقاد بعضي از جامعه شناسان ـ نظير گيدنزـ هويت فردي و هويت اجتماعي، از نظر كيفي و نوعي متفاوتند. به اين معنا كه هويت فردي، ناظر به افراد و هويت جمعي معطوف به جامعه است. به اعتقاد «فريدمن»، دو نوع نظام وجود دارد: يكي هويت اجتماعي ـ فرهنگي و ديگري هويت فردي ـ شخصي.
هويت اجتماعي نسبت به هويت شخصي، واقعي تر بوده و داراي استحكام و دوام بيشتري است، همان طور هويت اجتماعي به هويت فردي تعيّن ميبخشد. بارزترين فرق ميان هويت فردي و جمعي در اين است كه هويت فردي بر تفاوت و هويت جمعي بر شباهت تأكيد دارد. بهر حال تمايز ميان هويت فردي و جمعي بر اساس عقل متعارف (عقل سليم) روشن است. انسانها آنچه را كه از جامعه ميگيرند در درون پردازش كرده و دروني ميكنند، آنگاه آن را ميپذيرند و همين مسئله، هويت فردي آنها را تشكيل ميدهد.
2) ـ بحران هويت
بحران به معني تنش و تضاد يا خروج از حالت تعادل و انحراف از حقيقت است. به عبارت دقيق تر «بحران را ميتوان موقعيت يا ظرف خاصي دانست كه بر اثر آن گروه قومي مورد نظر ] زنان، مردان…[ به سبب شرايط خاص تاريخي و يا شرايط نوظهور، از شناخت دقيق حقيقت وجودي و حقوق خويش و نيز شناساندن آنها به ديگران باز ماندهاند، به شكلي كه نه تنهـا اين گروه در اين رهگذر، بين وهم و واقعيت معلق است، بلكه ديگران نيز از شناختن درست آن، عاجز ميباشند.»
افراد در وضعيت بحران هويت اجتماعي، نقش خود را در گروه نميدانند و در سطح كلانتر، جامعه كاركرد خود را از دست ميدهد، جامعه دچار سردرگمي و آنومي ميگردد، نهادهاي اجتماعي از حالت تعادل خارج ميشوند و منزلت اجتماعي افراد لطمه ميبينند. در مقابل، بحران هويت فردي به معني عدم توانايي فرد، در قبول نقشي است كه جامعه از او انتظار دارد.
1-2) شاخصههاي بحران هويت
چگونه ميتوان بحران هويت را تشخيص داد؟ علائم و نشانههاي آن چيست؟
مطابق مهندسي و برنامه ريزي اجتماعي، علائم و شاخصههاي آسيب شناختي نشانگر حالت مرضي جامعه است. زيرا جامعه همانند جسم انسان دچار آفتهايي ميشود، همان طور كه در زمان بيماري جسم، بر اساس علائم باليني ميتوان نوع بيماري، علل و درمان آن را تشخيص داد؛ همان طور بيماريهاي اجتماعي نيز داراي علائمي هستند كه به كمك آنها، ميتوان بيماري را تشخيص داد و معالجه كرد.
1-1-2) بيگانگي
«بيگانگي» در اصطلاح رايج علوم اجتماعي، به معني گسستگي يا جدايي ميان افراد با كل شخصيت ميباشد و از جنبههاي مهم جهان تجربه است. بيگانگي داراي حالتهاي متفاوتي از جمله جدايي انسان از جهان عيني نظير محيط كار و جدايي خود با خود يا «از خود بيگانگي» است. از اين مفهوم، حالت عيني جدايي و انحطاط اجتماعي اراده ميشود.
به اين ترتيب درمييابيم كه بيگانگي، داراي طيفها و انواع مختلفي است و «از خود بيگانگي» به عنوان يكي از مهم ترين آنها، معرف و نشان دهندة بحران هويت است، در اين وضعيت انسانها نه تنها نسبت به يكديگر احساس جدايي و بيگانگي و تغاير ميكنند، بلكه با خود نيز سر ستيز دارند، در واقع هستي و حقيقت خود را گم ميكنند، در اين صورت شخصيت حقيقي انسان لطمه ميبيند.
2-1-2) تنشها و آشوبهاي اجتماعي
كجرويهاي گوناگون اجتماعي مانند شورشهاي دسته جمعي، ناهمنواييهاي اجتماعي، درگيريهاي خياباني، آزارهاي جنسي و … علائمي از «بي هويتي اجتماعي» يا بحران هويت هستنـد. وقتي عـده اي كه به لحـاظ شخصيت از هم گسيختـه هستند و جامعه آنها را به عنوان يك انسان متعادل و بهنجار نمينگرد، در كنار هم جمع ميشوند و يك گروه يا انبوهه را تشكيل ميدهند؛ اين وضعيت، زمينه ساز انواع انحرافات اجتماعي خواهد شد. به عنوان مثال جواناني كه داراي كار و شغل مناسبي نيستند، در كنار هم جمع ميشوند و اين حالت آشفتگي، زمينه ساز و پيش زمينه انواع انحرافات و آسيبهاي اجتماعي خواهد بود.
3-1-2) مدگرايي
شايد بتوان مدگرايي را بارزترين شاخصة بحران هويت تلقي كرد. در علوم اجتماعي مد را چنين تعريف ميكنند: «مد را ميتوان به صورت شكلها يا الگوهاي غير منطقي و ناپايدار رفتار تعريف كرد كه به طور مكرر در جوامعي به وجود ميآيد كه داراي نمادهاي پايگاه ثابت نبوده و اعضاي آن با استفاده از تقليدهاي انتخابي جهت دار در جستجوي بازشناسي پايگاه و ابزار وجودي ميباشند. «برنارد» معتقد است كه مدها مانند هوسهاي اجتماعي بي ثبات و غير منطقي اند. بسياري از دانشمندان علوم اجتماعي بر اين اعتقادند كه مد داراي يك خصوصيات دوري است كه به صورت يك نيروي فرهنگي خارج از كنترل گروههاي ذينفع و تقريباً به طور مستقيم عمل ميكند. نكته قابل توجه ديگر آنكه، مد نمايانگر يك حركت اجتماعي نمايشي است.» مدگرايي نشان دهنده تزلزل و بحران هويت اجتماعي افراد جامعه است. در اين وضعيت جامعه دچار انحراف شده است و افراد سعي ميكنند خود را به يك نوع مدل و گرايش نسبت دهند تا بدين وسيله هوسهاي خود را ارضا كنند. مدلهاي روزمره اي كه خود را در لباس، نوع رفت و آمد، حرف زدن و مهماني دادن يا به عبارت ديگر سبك زندگي نشان ميدهد، معيار و شاخص بحران هويت جمعي است.
4-1-2) وازدگي در مقابل فرهنگ بيگانه
چگونه ميشود كه يك فرهنگ در مقابل فرهنگ ديگر رنگ ببازد؟ بستر اين تغييرات چگونه فراهم ميشود؟ در ابتدا بايد بين دو مقوله داد و ستد فرهنگي از يك سو و تهاجم فرهنگي از سوي ديگر تفاوت قائل شد. داد و ستد فرهنگي، امري مفيد، بلكه لازم و ضروري ميباشد و تجربه جهان خارجي حاكي از اين است كه يكي از عوامل بالندگي و پويايي فرهنگها همين تعامل متقابل فرهنگي است. در دنياي كنوني، فرهنگي كه قادر نباشد عناصر فرهنگي مفيد را جذب و عناصر غير مفيد را دفع كند، همانند يك ارگانيزم زنده، بعد از مدتي فرسوده ميشود و از بين خواهد رفت، اما در مقابل، نوعي ديگر از تعامل وجود دارد كه در آن، فرهنگ مهاجم، فرهنگ مقابل را تخريب ميكند، ارزشها و هنجارهاي آن را ناديده ميانگارد و با غلبه و تهاجم، درصدد جايگـزيني ارزشها و عنـاصر مـورد نظـر خويش است. در حالت اول، افراد جامعه ارزشها را با علم و درايت ميپذيرند. در نتيجـه ارزشها در كليت هـويت فرهنگي ـ اجتماعي جاي داده ميشود و همانند يك عنصر خودي با آن معامله ميگردد، اين فرآيند در صورت احساس نياز به عنصري خاص انجام ميپذيرد. اما در وضعيت تهاجمي، هنجار فرستان لزوماً درصدد جايگزين ساختن هنجار مورد نظر خودشان هستند و اصولاً با شگردها و ابزارهاي مختلف، قدرت تفكر و انتخاب و گزينش را از طرف مقابل سلب ميكنند. حال سوال اساسي اين است كه چگونه يك جامعه در اين وضعيت قرار ميگيرد؟
اگر احساس پوچي و بي هويتي به يك احساس همگاني و فراگير تبديل شود و افراد دچار بحران هويت شوند، وضعيت تهاجمي شكل خواهد گرفت. به اين معني كه بي هويتي اجتماعي، زمينه ساز ورود فرهنگ بيگانه، به شكل تخريبي است.
بعضي از جامعه شناسان مانند «اسپنسر» جامعه را همانند يك ارگانيزم ميانگارند كه وقتي دچار حالت مرضي ميشود، قدرت دفاعي خود را از دست ميدهد و در مقابل حملات بيماريها قدرت مقابله و دفاع ندارد و با ورود كوچكترين عامل مخرب، سلامت خود را از دست خواهد داد. احساس بيگانگي نسبت به فرهنگ خودي و بي هويتي اجتماعي، زمينه ساز پذيرش تهاجم فرهنگي است. بنابراين جامعه اي كه دچار تهاجم فرهنگي است، و تغييرات اجتماعي در آن سريع صورت ميگيرد و ارزش در آن جامعه ناپايدار است و هنجارشكني در آن مرسوم ميباشد نشان دهندة بحران هويت است.
3) عوامل و زمينههاي اجتماعي بحران زا
برخي از زمينههاي اجتماعي و عوامل زمينه ساز هويت اجتماعي خانواده، رسانههاي جمعي، ساختاري اجتماعي و … است كه در صورت ضعف كاركرد اين عناصر و يا در شرايط كاركرد منفي آنها، بحران هويت ايجاد ميشود.
1-3) خانواده
اولين عامل و مهمترين ابزار جامعه پذيري افراد يك جامعه، «خانواده» ميباشد، زيرا اجتماعي شدن افراد از خانواده شروع ميشود. نوزاد انساني در خانواده رشد و نما ميكند، رفتارهاي اجتماعي، هنجارها و ارزشها را ميآموزد و ياد ميگيرد كه چگونه با ديگران تعامل داشته باشد. بنابراين هويت انساني در خانواده شكل ميگيرد. حال اگر خانواده اي دچار اختلال و نابساماني باشد و كاركرد و نقش اصلي خود يعني تربيت و پرورش را از دست بدهد، فرآيند جامعه پذيري به خوبي انجام نميشود، در اين وضعيت فردي كه وارد عـرصههاي مختلف اجتماعي شده است، دچار بحران هويت ميشود و نميتواند خود را با ارزشهاي پذيرفته شده جامعه همنوا كند و نقش خود را به خوبي ايفا كند.
2-3) رسانههاي جمعي
يكي از خاستگاههايي كه هنجارها و ارزشها از آنجا نشر و اشاعه پيدا ميكنند، رسانههاي جمعي مانند راديو، تلويزيون و مطبوعات هستند. ساده ترين مدل پيام رساني از يك طيف سه درجه اي تشكيل شده است: يك طرف، فرستنده پيام، طرف مقابل گيرندة پيام و در حد وسط آن پيام يا متن قرار دارد. نكته اصلي اينجاست كه پيام، لزوماً آن چيزي نيست كه مورد نياز گيرندة پيام است، بلكه فرستنده پيام، نوع پيام را انتخاب ميكند و طبيعتاً فرستنده، بر اساس خواستهها، علائق و سياستهاي كلان آن فرهنگ، پيام را ارسال خواهد كرد، گاهي فرستنده، براي گيرنده پيام، نياز سازي ميكند و نيازهاي جديدي را براي او تعريف ميكند. با دقت در اين فرآيند به خوبي ميتوان به نقش منفي رسانهها در ايجاد بحران هويت پي برد. به عنوان نمونه ايجاد بحران هويت قومي كه يكي از انواع بحران هويت ميباشد، ميتواند توسط رسانههاي گروهي انجام پذيرد.
3-3) ساختارهاي كلان
ساختارهاي اجتماعي به گونه اي در شخصيت انساني تأثير ميگذارد كه فرد احساس ميكند، در يك چارچوب جبرگونة اجتماعي عمل ميكند و همواره تحت نظر ديگران است، لذا سعي ميكند رفتار فردي و جمعي خود را به گونهاي تنظيم كند كه حداكثر رضايت ديگران را جلب نمايد. با اين توصيف ساختارهاي كلان اجتماعي چگونه ميتواند در بحران هويت اجتماعي مؤثر باشد؟ اگر بخواهيم اين سؤال را با توجه به شرايط جامعه كنوني ايران پاسخ گوييم، به ناچار بايد نظري اجمالي و بسيار كوتاه به تاريخ معاصر ايران داشته باشيم:
ورود مظاهر فرهنگ غربي (عمدتاً فرهنگ مادي ) در زمان صفويه به تدريج آغاز شد و در زمان قاجاريه خصوصاً اواخر اين سلسله، به نقطه اوج خود رسيد، به حدي كه اين بار تنها اشياء و عناصر مادي فرهنگ غرب نفوذ نميكرد، بلكه انواع مكاتب فكري كه در غرب رشد يافته بود و ساختار جامعه غربي را از نو پايه ريزي كرده بود، به فرهنگ ايران نفوذ نمود و ساختار اجتماعي كشـور را درهم ريخت و هـويت اجتمـاعي جامعـه را به چالش كشيد، از اين مرحله به بعد، بحرانهاي هويت جمعي شكل گرفت. اين فرآيند با حكومت رضاخان تكميل شد، به گونه اي كه ساختار جامعه ايراني با تغييرات و تحولات شديدي مواجه شد. اين تغييرات اجتماعي اغلب نهادها و ساختارهاي مسلط جامعه آن روز ايران را تحت الشعاع قرار داد: ساختار اقتصادي كه بر پايه كشاورزي و دامداري قرار داشت و عمده محصولات مورد نياز در داخل كشور را توليد ميكرد با هجمه ورود تكنولوژي و كالاها صنعت غرب به سمت اقتصاد بيمارگونة صنعتي سوق داده شد، ساختار خانواده از خانواده سنتي به خانواده مدرن تبديل شد و ساختار فرهنگي تحت تأثير بيشتري قرار گرفت و همان طور ساير ساختارهاي خرد اجتماعي در كليت ساختار جديد هضم شدند. اين تغييرات گرچه به يكباره انجام نگرفت، ولي نتيجه اين فرآيند، جز ايجاد بحران هويت در جامعه اي با سابقه ديرينه فرهنگي نبود. در مجموع شايد بتوان بحران ايجاد شده را تحت عنوان «بحران ايدئولوژي» معرفي كرد. در واقع چالش سنت و مدرنيته يكي از عوامل ايجاد بحران هويت اجتماعي است كه از تغييرات ساختارهاي كلان جامعه متأثر ميباشد.
انديشمندان غربي مانند «رنه گنون» به اين موج بحران زا كه توسط دنياي متجدد و تمدن غرب ايجاد شده است، اشاره كرده اند. او در صفحاتي از كتابش به علل و زمينههاي بحران ميپردازد، البته بيشترين بحراني را كه وي آن را تبيين ميكند، بحران معرفتي است.
بنابراين به طور خلاصه در فرآيند توسعه و دگرگوني جوامع، باورها، اعتقادات و رفتار انسان نيز دستخوش استحاله و تغيير ميشود و اين تغيير و دگرگوني با مظاهري همچون خانواده مدرن، دولت و جامعه مدرن، در كليت اجتماع بحران ايجاد ميكند و اين بحران، قبل از همه، هويت جمعي را مورد آسيب قرار ميدهد.
4) راههاي پيشگيري از بحران هويت اجتماعي
به نظر ميرسد با توجه به اصول و مباني ديني و ارزشهاي معنوي بتوان بسياري از بحرانهاي اجتماعي از بروز بحران هويت پيشگيري نمود. اين مطلب تنها در حد يك شعار و آرزو و آرمان دست نيافتني نيست. اگر امروز شاهد ناهنجاريهاي اجتماعي در جامعه ميباشيم كه به بحران تبديل شده است، بدين علت است كه ساختارهاي اجتماعي چندان بر مبناي اصول ديني استوار نشده است. اگر بخشي از جامعه بر اساس رويكرد ديني و بخشهاي ديگر عقب تر از آن حركت كنند، زمينه بحران هويت اجتماعي فراهم خواهد شد.
به عقيده نگارنده، مشكل اصلي جامعه ما اين است كه هنوز ارزشها و هنجارهاي ديني به خوبي تعريف نشده و معرفت ديني جامعه در حد لازم و كافي نيست، بنابراين مشكل اصلي ما در نوع نگرش و رويكرد افراد جامعه، به ويژه مهندسين اجتماعي و مسئولين نهادهاي فرهنگي ـ اجتماعي نسبت به موضوع دين است. در مقابل وقتي به مباني ديني مراجعه ميكنيم، درمييابيم كه عناصر ديني و آموزههاي آن از پتانسيل قويي براي ايجاد يك جامعه سالم و داراي هويت والا و بالا، برخوردار است. بنابراين اولين قدم پيشگيري از بحرانها و آسيبهاي اجتماعي جهت دهي و ساماندهي امور اجتماعي بر اساس ارزشها و هنجارهاي ديني است كه البته اين كار، كاري سخت و زمان بر است.
1-4) نقش دين و آموزههاي ديني
دين چگونه و با چه سازوكاري ميتواند در تثبيت شخصيت و رفع بحران هويت مؤثر باشد؟ به عبارت ديگر كاركرد دين چيست و چگونه ميتواند بحران زدايي كند؟
در اينجا به طور اختصار بعضي از سازوكارهاي ديني را جهت رفع بحران هويت اجتماعي يادآور ميشويم:
اولين و مهمترين كاركرد دين «معني بخشي» به زندگي است. دين زندگي را معنادار و هدف دار ميكند، به شكلي كه انسان بدون اينكه زندگي را به عنوان يك هدف اصلي بنگرد، در عين حال از زندگي لذت برده و آن را وسيله تقرب به سعادت قرار ميدهد. دين، انسان را از سردرگمي و رنج كه همواره گريبانگير انسانهاست، نجات ميدهد.
دين انسان را به سرچشمه حيات نزديك ميكند و با آموزههاي حيات بخش خود، شخصيت حقيقي انسان را معرفي ميكند. بر اساس آموزههاي ديني، انسان در صورتي كه راه هدايت را بپيمايد، لايق مقام خليفة اللهي در روي زمين ميباشد و اين امر اختصاص به جنس خاص و فرد خاصي ندارد، بلكه به تلاش و كوشش انسان وابسته است «و ان ليس للانسان الا ما سعي» (براي انسان چيزي جز سعي و تلاش خودش باقي نخواهد ماند).
2-4) تأكيد بر تشكيل خانواده
به اعتراف بعضي از انديشمندان اجتماعي امروزه در جوامع مدرن خانواده كاركرد اصلي خود را از دست داده است، نهادهاي اجتماعي، يكي پس از ديگري نقش خانواده را بر عهده گرفته اند، بر اين اساس انديشمندان اجتماعي مجبور شده اند كه تعريف مجددي از خانواده ارائه دهند كه با وضعيت موجود همخواني داشته باشد، بحرانهاي اجتماعي عمدتاً بدين علت ظهور ميكند كه هيچ چيز نميتواند خلا كاركردهاي خانواده را پر كند، اما در مقابل، انديشه ديني پايه و اساس روابط سالم اجتماعي و يكي از مهمترين و مقتدرترين گروههاي اجتماعي را خانواده ميداند و بر ازدواج به هنگام، منع شديد از جدايي و طلاق، احترام متقابل والدين و فرزندان به يكديگر، رعايت حقوق متقابل زن و مرد و فرزندان در خانواده سفارش و تأكيد كرده است. با وجود اين عناصر، هويت اجتماعي معني و مفهوم ديگري پيدا ميكند، خانواده استحكام مييابد و در نتيجه چنين جامعه اي كمتر دچار بحران هويت خواهد شد.
3-4) روابط سالم اجتماعي
جامعه در حقيقت شبكه درهم تنيده اي از روابط افراد است. دين تأكيد دارد كه اين روابط به گونه اي سالم انجام پذيرد. رابطة سالمي كه در آن حقوق مشخص هر كدام از طرفين رعايت گردد و لازمه اين شبكه حقوقي اين است كه از ابتدايي ترين حقوق مانند حقوق همسفر تا حقوق عالي و ضروري اجتماعي رعايت گردد. كاركرد اين شبكه سالم حقوقي اين است كه جامعه از يك همبستگي اجتماعي بالايي برخوردار شود، لذا هر چقدر همبستگي اجتماعي افزايش يابد، بروز بحران هويت كمتر خواهد شد.
الگوها و نمونههاي فراواني از روابط سالم و مطلوب اجتماعي، در پرتو همبستگي اجتماعي بر اساس آموزههاي ديني را ميتوان بيان نمود: همسايه خوب و رعايت حقوق همسايه، رفيق خوب و نمونههاي عالي تر تأكيد فراوان بر صله رحم و رعايت حقوق خويشاوندي به ويژه حقوق پدر و مادر.
يكي از آموزهها و ارزشهاي اصيل ديني ارتباط با خويشاوندان دور و نزديك و ايجاد علقه صميمانه و برادرانه بين آنهاست. اين مهم تا بدان جا ميباشد كه حتي در مواردي، اسلام دستور ميدهد كه زكات واجب يا صدقات مستحب را ابتدا به خويشاوندان فقير برسانيد و اگر چنين فردي در بين خويشاوندان وجود ندارد، صدقات را به ديگران هديه دهيد. به طور كلي توصيههاي دين در اين موارد، در ايجاد يك جامعه سالم با فضاي اخلاق و برادري، در سطح بالاي همبستگي اجتماعي مؤثر است. آموزه اصلي دين اين است كه «انما المؤمنون اخوه» مؤمنين همه با يكديگر برادرند. سفارش و تأكيد بر هديه دادن و پاسخ كافي و مناسب دادن به هديه آورنده و آموزههايي از اين نوع، همه يك جامعه ايده آل را پي ريزي ميكند.
به هر ترتيب شبكه ارتباطي سالم حقوقي، در تعيين عناصر هويت بخشي اجتماعي مؤثر است، شكي نيست اين عناصر، هويت اجتماعي جامعه اسلامي را تشكيل ميدهد؛ جامعه ايي كه در آن شخصيت افراد لطمه نميبيند، بلكه هر كسي موقعيت خاص خود را دارد و از حقي برخوردار است و اين حق را ميتواند استيفا كند. در اين صورت نگران ضايع شدن حق خود نيست و دچار بحران هويت و تنشهاي شخصيتي نخواهد شد. هر چه اين شبكه حقوقي گسترده تر گردد، همبستگي اجتماعي مستحكم تر ميشود، در اين وضعيت نابهنجاريها و هنجارشكنيهاي مختلف مثل خودكشي، خودسوزي، انزواي اجتماعي و امثال آن، زمينه بروز و ظهور نخواهد يافت. زيرا به اعتقاد «دوركيم» خودكشي نتيجة ضعف همبستگي اجتماعي است، يعني نتيجه بحران هويتي است كه فرد در اثر گسيخته شدن از جمع دچار آن شده است، حال اگر در سايه مباني ديني همبستگي اجتماعي بيشتر شود، جامعه كمتر دچار بحران هويت جمعي خواهد شد.
4-4) تأكيد بر كسب علم و آگاهي
يكي از آموزههاي ديني تأكيد فراوان بر كسب علم و دانش و مذمت جهل و ناداني است. مهمترين كاركردهاي علم و دانش، شناخت نسبت به «خود» و جايگاه خود در نظام هستي است تا انسان در منظومه هستي سرگردان نباشد و دچار بحران هويت نشود. حضرت امير(ع) در اين مورد كلام راهگشايي دارند و ميفرمايد:«العالم من عرف قدره، كفي بالمرء جهلاً ان لايعرف قدره» «انديشمند كسي است كه قدر و منزلت و جايگاه خود را بشناسد و جهل و ناداني انسان همين بس كه قدر خود را نشناسد.»
تأثير گذاري اين عامل آنجا آشكار ميشود كه بدانيم موضوع علم و دانش محورهاي متعددي ميتواند باشد، يكي از عمده ترين محورها، آگاهي نسبت به حقوق خود و ديگران است، بنابراين با توجه به عوامل علم آموزي و شبكه حقوق سالم، جامعه آرماني اسلامي، نماي بهتري خواهد يافت. بنابراين علم و دانش در كسب هويت بسيار كار ساز است، هر چه سطح آگاهي افراد جامعه بالاتر باشد، جامعه كمتر دچار بحران هويت جمعي خواهد شد.
انديشمند كسي است كه قدر و منزلت خود و جايگاه خود را بشناسد، جهل و ناداني انسان همين بس كه قدر خود را نشناسد. مكانيزم تأثير گذاري اين عنصر آنجا آشكار ميشود كه بدانيم موضوع علم و دانش، ميتواند محورهاي متعددي داشته باشد، يكي از عمدهترين اين محورها، علم و آگاهي نسبت به حقوق خود و ديگران است، بنابراين با در كنار هم قرار دادن اين عنصر – علم آموزي ـ و عنصر ديگر يعني شبكه حقوقي سالم جامعه آرماني اسلامي نماي بهتري خواهد يافت. بنابراين عنصر علم و دانش در كسب هويت بسيار كارساز است. هر چه سطح آگاهي افراد جامعه بالاتر باشد، جامعه كمتر دچار بحران هويت جمعي خواهد شد
منابع:
-نصر، سيد حسين: «معرفت و معنويت»، ترجمه انشاء الله رحمتي، نشر سهروردي، 1380.
ـ كاظمي، سيد علي اصغر: «بحران جامعه مدرن»، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377.
– گنون، رنه: «بحران دنياي متجدد»، ترجمه ضياء الدين دهشيري، موسسه انتشارات اميركبير، 1372.
ـ الطائي، علي: «بحران هويت قومي در ايران»، نشر شادگان، 1378.
ـ الطائي، علي: «بحران هويت قومي در ايران»، نشر شادگان، 1378.
ـ الطائي، علي: «بحران هويت قومي در ايران»، نشر شادگان، 1378.
ـ الطائي، علي: «بحران هويت قومي در ايران»، نشر شادگان، 1378.
ـ هميلتون، پيتر: «جامعه شناسي دين»، ترجمه محسن ثلاثي، انتشارات تبيان، 1377.
ـ الطائي، علي: «بحران هويت قومي در ايران»، نشر شادگان، 1378.
– جنكينز، ريچارد:«هويت اجتماعي»، ترجمه تورج ياراحمدي، نشر شيرازه،1381.
ـ گولد، جوليوس؛ كولب، ويليام: «فرهنگ عمومي اجتماعي»، ترجمه گروهي، انتشارات مازيار،1386
What is an Identity Crisis?
Are you unsure of your role in life? Do you feel like you don’t know the ‘real you’? If you answer yes to the previous questions, you may be experiencing an identity crisis. Theorist Erik Erikson coined the term identity crisis and believed that it was one of the most important conflicts people face in development.
According to Erikson, an identity crisis is a time of intensive analysis and exploration of different ways of looking at oneself. Erikson’s interest in identity began in childhood. Raised Jewish, Erikson appeared very Scandinavian, and felt that he was an outsider of both groups. His later studies of cultural life among the Yurok of northern California and the Sioux of South Dakota helped formalize Erikson’s ideas about identity development and identity crisis.
Erikson described identity as “a subjective sense as well as an observable quality of personal sameness and continuity, paired with some belief in the sameness and continuity of some shared world image. As a quality of unself-conscious living, this can be gloriously obvious in a young person who has found himself as he has found his communality. In him we see emerge a unique unification of what is irreversibly given–that is, body type and temperament, giftedness and vulnerability, infantile models and acquired ideals–with the open choices provided in available roles, occupational possibilities, values offered, mentors met, friendships made, and first sexual encounters.” (Erikson, 1970.)
Research on Identity
In Erik Erikson’s stages of psychosocial development, the emergence of an identity crisis occurs during the teenage years in which people struggle between feelings of identity versus role confusion. Researcher James Marcia (1966, 1976, 1980) has expanded upon Erikson’s initial theory. According to Marcia and his colleagues, the balance between identity and confusion lies in making a commitment to an identity. Marcia also developed an interview method to measure identity as well as four different identity statuses. This methods looks at three different areas of functioning: occupational role, beliefs and values, and sexuality.
Identity Statuses
- Identity achievement occurs when an individual has gone through an exploration of different identities and made a commitment to one.
- Moratorium is the status of a person who is actively involved in exploring different identities, but has not made a commitment.
- Foreclosure status is when a person has made a commitment without attempting identity exploration.
- Identity diffusion occurs when there is neither an identity crisis or commitment.
Researchers have found that those who have made a strong commitment to an identity tend to be happier and healthier than those who have not. Those with a status of identity diffusion tend to feel out of place in the world and don’t pursue a sense of identity.
In today’s rapidly changing world, identity crises are more common today than in Erikson’s day. Exploring different aspects of yourself in the different areas of life, including your role at work, within the family, and in romantic relationships, can help strengthen your personal identity.
References:
Erikson, E.H. (1970). Reflections on the dissent of contemporary youth., International Journal of Psychoanalysis, 51,11-22.
Marcia, J. E. (1966) Development and validation of ego identity statuses. Journal of Personality and Social Psychology, 3, 551-558.
Marcia, J. E. (1976) Identity six years after: A follow-up study. Journal of Youth and Adolescence, 5, 145-160.
Marcia, J. E. (1980) Identity in adolescence. In J. Adelson (Ed.), Handbook of Adolescent Psychology. New York: Wiley.