تعارض فرآيندي است كه طي آن با توجه به عدم توافق در مسائل اساسي ، فردي به گونهاي عمدي سعي ميكند در برابر كوششهاي فرد ديگري مانع ايجاد كند تا باعث ناكامي وي در رسيدن به اهدافش شود.
تعارض بر دو نوع است. پايهاي و عاطفي كه تعارض پايهاي غالباً به شكل عدم توافق اساسي بر سر اهداف كار و وسائل لازم براي انجام آنها رخ ميدهد و تعارض عاطفي مربوط به مشكلات ميان اشخاص است و از احساسات دروني آنها سرچشمه ميگيرد. تعارض داراي دو جنبه سازنده و مخرب ميباشد كه تعارض سازنده نتايج مثبت براي سازمان درپي دارد و تعارض مخرب به ضرر سازمان كار ميكند.
عوامل تعارضآميز به دو دسته عوامل فردي و عوامل سازماني تقسيم ميشود كه عوامل فردي شامل اخلاق شخصي ، شخصيت ، ارزشها و عقايد و محدوديت ادراك و تفاوت در شناخت ميباشد. عوامل سازماني تعارضزا عبارتند از : ساختار سازماني ،فرهنگ سازماني ، اندازه و بزرگي سازمان ، تكنولوژي و ضوابط و مقررات.
تعارض عمودي ، تعارض افقي ، تعارض صف و ستاد و تعارض نقش از جمله وضعيتهاي تعارضآميز در سازمان ميباشند.
براي حل و فصل تعارض در سازمان از مديريت مستقيم تعارض و مديريت غيرمستقيم تعارض استفاده ميشود. مديريت غيرمستقيم تعارض شامل روشهاي توسل به اهداف مشترك و ارجاع سلسله مراتبي ميباشد و مديريت مستقيم تعارض با شيوههاي همكاري و ابراز مخالفت ممكن ميشود.
براي متعادل سازي تعارض در سازمان از مشاركت دادن كاركنان ، ايجاد سازش ،تدوين دستورالعملها ،توزيع عادلانه امكانات و آموزش كاركنان ميتوان استفاده كرد.
ضمن تشكر از آقاي هوشنگ طاهري مسئول روابط عمومي اداره امورشعب استان چهارمحال و بختياري كه اين مقاله را تهيه و ارسال كرده اند. توجه همكاران را به ادامه مطلب جلب ميكنيم.
کار روزمره مديران تا حد زيادی بر اساس روابط شخصی با ديگران و مبادله اطلاعات استوار است . با اين وجود روابط ميان افراد گاهي باعث اختلافات و عدم توافقهای بالقوه در محيط کار ميشود. اين اختلافات و عدم توافقها ، گاهی مشکلاتی به وجود میآورند که نه تنها بر نتايج کار افراد اثر ميگذارند بلکه رضايت آنان را نيز تحت تاثير قرار میدهند . مديری که اصول اساسی تعارض را میداند دارای آمادگی بيشتری خواهد بود تا به طور موفقيت آميز با اين موقعيتهای اجتنابناپذير ، برخورد کند. مديران حدود 20 درصد از وقت خود را برای حل و فصل تعارض صرف میکنند و شامل تعارضهايی است که مدير مستقيما به عنوان يکی از طرفهای اصلی درگيراست . در وضعيت های ديگر مدير ممکن است در نقش واسطه يا شخص ثالث عمل کند که وظيفهاش اين است که سعی کند تعارض بين افراد درگير را از ميان بردارد .
اگر به برخی از مکالمات محل کار گوش دهيد ممکن است با صحبت های مشابه جملات زير روبرو شويد :
* برای من مهم نيست شما چه می گوييد ، وقت ندارم اين کار را بکنم ، همين .
* نمی توانم کار کردن با او را تحمل کنم ، او شخصيت خصومت آميزی دارد .
* ما به منابع نياز داريم ، چرا به برخی ديگر هميشه بيشتر از ما توجه می کنيد .
* مدير سازمان ما خودخواه است و به کارمندانش توجهی نمی کند .
موضوع مورد بحث در هر مکالمه تعارض است و توانايی برخورد موفقيت آميز با چنين تعارضی يکی از جنبههای کليدی مهارتهای ميان اشخاص، در مديريت است .
يکی از عوامل عمدهای که سبب هدر رفتن استعداد نيروی انسانی میشود، تعارض فردی است که تعارض گروهی و سازمانی را به دنبال دارد . همواره حد مطلوبی از تعارض برای پرورش خلاقيت و توليد افکار و انديشههای جديد در سازمان لازم است منتهي اگر تعارض از حد تعادل خارج شد سازمان را با بحران روبرو می کند .
امروزه تعارض سازمانی و مديريت تعارض از جمله مباحثی است که توجه مديران و دست اندرکاران سازمانها را به خود جلب کرده است . و اين به خاطر تعارض نامتعارف داخل سازمان است که موجب اتلاف انرژی و استعداد کارکنان سازمان شده و به جای اينکه عوامل توليد منابع انسانی با ترکيب مناسب و معقول در جهت تحقق اهداف سازمان حرکت کنند درجا می زنند و سرمايه انسانی و فيزيکی را به هدر می دهند . اين امر با توجه به دنيای پر رقابت فعلی خوشايند نيست .لذا لازم به نظر می رسد که مديران و کارکنان در مورد تعارض و انواع آن ، زمينه های ايجاد تعارض و راههای حل و فصل آن تا حدودی آشنايی داشته باشند.
تعريف و مفهوم تعارض :
در فرهنگ لغت فارسی تعارض به معنی متعرض و مزاحم يکديگر شدن است يا با هم اختلاف داشتن .
به طور کلی تعارض زمانی رخ میدهد که در يک وضعيت اجتماعی بر سر مسائل اساسی عدم توافق وجود دارد و يا ضديتهای احساسی باعث ايجاد اصطکاک بين افراد يا گروهها میشود .
به عقيده استيفن رابينز کوتاهترين تعريف از تعارض عدم توافق بين دو يا چند گروه است .وی تعارض را فرايندی میداند که شخص الف در آن به طور عمدی میکوشد تا به گونه ای بازدارنده سبب ناکامی شخص ب در رسيدن به علايق و اهدافش شود .
توماس تعارض را شرايطی میداند که در آن مسائل مورد توجه دو طرف ، ناسازگار و ناهماهنگ به نظر برسد . در تعريف توماس ، شرايط وضعيتی است که الزاما به معنی رفتار نيست . تعارض میتواند بدون درگيری و نزاع و يا جنگ و درگيری وجود داشته باشد . نزاع تنها يکی از اشکال يا حالتهای تعارض است .
مسئوليتی که کسی يا گروهی پذيرفته است ، مجموعه ارزشها و اعتقاداتی که افراد دارند ،عواطف ، احساسات و نيازهای افراد و گروهها و بالاخره اظهارنظرهايی که در مقابل رويدادها ارائه میدهند از مسائل مورد توجه است .
تعارض میتواند بين اشخاص ،گروهها ،سازمانها ، ملل و حتی در سطوح پايينتر يعنی بين جنبه های مختلف شخصيت يک فرد و يا بين فرد و عوامل محيطی به وجود آيد .
منبع اساسی نگهداری تعارض فکر و مغز افرادی است که آن را تجربه میکنند . تعارض ، مستقل و خارج از وجود افراد به وجود نمیآيد .
آقای مير کمالی تعارض را فرايند ادراک و يا احساس هرگونه ناسازگاری در درون و يا بين افراد ، گروه ويا سازمانها که منتهی به رفتار پنهان و يا آشکار متعارض در دو طرف شود تعريف می کند .
انواع و جنبه های تعارض :
تعارض به دو نوع پايه ای و عاطفی تقسيم می شود .تعارض پايه ای ، تعارضی است که غالبا به شکل عدم توافق اساسی بر سر اهداف کار و وسائل لازم برای انجام آنها رخ میدهد موقعی که افراد همه روزه با يکديگر کار میکنند،اين يک امر عادی است که ديدگاههای متفاوتی راجع به برخی از مسائل اساسی محيط کار به وجود آيد . معمولا افراد بر سر مسائلی از قبيل اهداف سازمانی و گروهی ، تخصيص منابع ، توزيع پاداشها ، خط مشیها و روشهای کار و تعيين وظايف با هم به توافق نمی رسند .
تعارض عاطفی مربوط به مشکلات ميان اشخاص است و از احساساتی مانند عصبانيت، عدم اطمينان، نفرت و ترس و نارضايتی و مواردی از اين قبيل سرچشمه میگيرد . اين تعارض تحت عنوان برخورد شخصيتها معروف است. تعارضهای عاطفی انرژی افراد را ازبين میبرد و آنها را از اولويتهای مهم کاری منحرف میسازد. ناراحتکننده ترين تعارض برای افراد تعارض در روابط مافوق_ زير دست می باشد.
تعارض ها دو جنبه دارند :
الف) تعارض سازنده : تعارض سازنده نتايج مثبت برای گروه يا سازمان در بر دارد .اين نوع تعارض به افراد درگير فرصت میدهد مسائل و فرصتهايی را بشناسند که به گونهای به دست فراموشی سپرده شدهاند و در نتيجه خلاقيت و عملکرد بهبود میيابد با تشويق تعارض سازنده ابداعات و تغييرات لازم به وجود میآيد .
ب) تعارض مخرب : تعارض مخرب به ضرر سازمان و يا گروه کار میکند و در اين گونه تعارضات عدم توافقات بين اعضای گروه يا کارمندان سازمان و حتی تعارضات بين شخصی باعث میشود گروه يا سازمان عملکرد خوبی ارائه ندهند و باعث کاهش کارايی و رضايت شغلی می شوند و حتی ممکن است به رفتارهای انحرافی مثل غيبت و جايگزينی و تأخير منجر شوند .
عوامل و وضعيت های تعارض آميز
1- عوامل فردي شامل :
• اخلاق شخصی : پايبندی فرد به ارزشهای اخلاقی است و به طور کلی در بعد اخلاق شخصی مواردی از قبيل حرص و طمع ، خودخواهی ، حسد ، خشم ، غيبت ، بدگويی ، کبر و نخوت ، دنيا گرايی و …. منجر به تشديد تعارض در سازمان ميشود.
• ويژگيهای شخصی : با نهاد اوليه فرد ، در آغازگری ، شدت بخشيدن و يا پافشاری در تعارض مؤثر میباشد . برخی از مردم از لحاظ شخصيتی آرام و انفعالی وبعضی ديگر پر سر و صدا و پرخاشگر هستند . در برخی تقسيم بندی های شخصيت افراد در دسته واقع گرا ، رفتاری پرخاشگرانه را موجب میشود که در شکل دهی به تعارض فردی بی تأثير نيست .
• ارزشها : بيانگر ايمان و اعتقادات اوليه میباشند و نمايانگر يک شيوه خاص رفتار و يا حالت نهايی وجود از نظر شخصی يا از ديد اجتماعی به شيوه های مخالف آن رفتار می باشد . اگر ارزشهای متضادی در سازمان حاکم شود حاصل آن تعارضات شديدی است که بعضا سازمان را به رکود و سکون میکشاند .
• ادراک : روندی است که به وسيله آن افراد تأثيرات حسی خود را برای آنکه محيط خود را باب ميل خود کنند تنظيم و تعبير میکنند.اگر برداشت و درک نادرستی از نيازها و منش و شخصيت خود در فرد ظاهرشود و يا در صورتی که عدم درک و شناخت از گروه يا سازمان فرد به وجود آيد زمينه ساز ايجاد تعارض خواهد شد .
2- عوامل سازمانی شامل :
ساختار سازماني : در صورتی که ساختار سازمان ارگانيک باشد به لحاظ اينکه انسانی ، پويا و انعطاف پذيرند زمينه بروز تعارض را تاحدود زيادی از بين می برند . درساختار مکانيکی انسان و نيازهای او کمتر مورد توجه قرار می گيرد و خود به خود تعارض ايجاد خواهد شد .
فرهنگ سازمانی : فرهنگ سازماني يک سری ارزشها و باورهای راهنما ، تفاهمات و روشهای تفکر است که در بين اعضای سازمان مشترک بوده و توسط اعضای جديد به عنوان روشهای صحيح انجام کار و تفکر ، جستجو میشود. از عواملی که در زمينه فرهنگ سازمانها نقش زيادی در ايجاد تعارض دارد قدرت فرهنگ است . معمولا تعارض در سازمانهايی که دارای فرهنگ ضعيفی هستند بيشتر است .
اندازه و بزرگي سازمان : اندازه و بزرگي سازمان با رشد و توسعه سازمان بخشهای آن به صورت قسمتهای متعدد در میآيد و کارکنان اين قسمتها چنين احساس میکنند که از ساير افراد شاغل در سازمان جدا شدهاند .بزرگی سازمان باعث افزايش احتمال ايجاد تعارض در سازمان میشود .
تکنولوژی : تكنولوژي باعث سرشکن شدن کارها و وظايف بين قسمتها شده و موجب افزايش وابستگی بين قسمتها میشود. وابستگی بين گروهها موجب به وجود آمدن اوضاع و شرايطی می شود که به تضاد و تعارض میانجامد .
ضوابط و مقررات سازمان : ضوابط و مقررات سازمان برای ايجاد نظم و همنوا کردن عمليات سازمان لازم و ضروری است ولی گاهی اوقات ضوابط و مقررات منشاء تضاد و تعارض میشود و آن زمانی است که قوانين برای عدهای اعمال و برای عده ای ديگر ناديده گرفته میشود .
وضعيت های تعارضآميز بر چهار نوع است :
1- تعارض عمودی که بين ردههای سلسله مراتبی رخ می دهد و معمولا شامل عدم توافق مافوق _ زير دست بر سر منابع ، اهداف ، سررسيد ها و يا نتايج عملکرد است .
2- تعارض افقی که بين اشخاص يا گروههای يک سطح سازمانی رخ می دهد و معمولا شامل عدم همخوانی و سازگاری بر اساس اهداف ، کميابی منابع و عوامل مربوط به روابط اشخاص است .
3- تعارض صف و ستاد که بين کارکنان صف و ستاد رخ میدهد و معمولا شامل عدم توافق بر سر اين است که چه کسی اختيار کنترل مسائل خاصی از قبيل انتخاب کارکنان و اقدامات مربوط به خاتمه خدمت را دارد .
4- تعارض نقش زمانی اتفاق می افتد که انتظارات شغلی ، نامشخص ، ناقص و يا ناراحت کننده است که شامل مشکوک بودن انتظارات ، زياد يا کم بودن انتظارات يا عدم سازگاری انتظارات است .
حل و فصل تعارض :
فرايند حل و فصل تعارض برای دستيابی به نتايج سازنده به جای نتايج مخرب را میتوان به صورت مستقيم و غير مستقيم دنبال کرد . اگرچه هميشه نمیتوان به وضعيت ايده آل دست يافت يکی از اهداف مهم مديريت تعارض عبارت است از دستيابی به رفع تعارض يا آماده کردن مقدمات آن ؛ يعنی وضعيتی که دلايل اساسی تعارض منتفی میشوند .
مديريت غير مستقيم تعارض به طور فعالانه با تعارض برخورد میکند ولی اين کار را بدون درگير کردن طرفين تعارض در روابط متقابل و مستقيم شخصی ، انجام میدهد. يکی از روشهای مديريت غير مستقيم تعارض توسل به اهداف مشترک است . توسل به اهداف مشترک عبارت است از تلاش برای متمرکز کردن افکار طرفين در حال تعارض بالقوه يا بالفعل روی اهداف بالاتری که برای آنها حايز اهميت است .
روش مؤثر ديگر ارجاع سلسله مراتبی می باشد که با استفاده از زنجيره فرماندهی ، تعارض را برطرف می کند . در اين روش مشکلات صرفا به رده های سلسله مراتب ارجاع می شوند تا مديران ارشد آنها را برطرف کنند.
از روشهای مديريت مستقيم بر تعارض همکاری می باشد در اين روش به ارضای خواستهای طرف ديگر در وضعيت تعارض تمايل نشان داده میشود . روش ديگر در اين زمينه ابراز مخالفت میباشد در اين شيوه به ارضای خواستهای خود در وضعيت متعارض تمايل نشان داده میشود .
مشاوران مديريت به طور کلی توافق دارند که تعارض واقعی زمانی به وجود می آيد که نتايج حاصله برای تمام طرفين تعارض مورد رضايت باشد.
متأسفانه کليه تلاشهای مديريت مستقيم تعارض به اين نتيجه نمیرسد و شرايطی وجود دارد که يکی از طرفين از نتايج حاصله نفع می برد و يا هيچکدام از آنها از نتايج نفع نمیبرند .
برای متعادل سازی تعارض در سازمان می توان :
1- مشترکات کارکنان را تقويت کرد .
2- از استراتژی سازش در سازمان استفاده شود .
3- زمينه مشارکت کارکنان را در زمينه های مختلف به وجود آورد .
4- دستورالعمل های وحدت آفرين تدوين و طراحی شود .
5- امکانات را عادلانه توزيع كرد .
6- کارکنان را آموزش داد.
Some typical definitions of conflict include:
*Disagreeing with another.
*Difference of opinion with another.
*Complaints about our performance.
*Criticism of our behavior or attitude.
*Negative evaluation of our performance.
*Fighting with another.
*Stress inducing event in which we are confronted in a negative way.
*A test of our power.
*A threat to our control.
*Matching of wills.
*An anger producing event.
*A threat to our security.
*Taking a risk.
*Speaking out for our beliefs.
*Risking the loss of acceptance.
*A time when no one is communicating; whether people are angry silently or are yelling at one another.
*Someone acting in direct opposition to our request.
*Defending our rights when they are being ignored.
In a positive sense, conflict can be a/an:
*Time of growth for the parties involved.
*Time in which problems can be solved creatively by looking together at a variety of alternatives.
*Chance to evaluate our performance objectively.
*Time for us to increase our knowledge of one another.
*Chance to reveal our unique ways of thinking, acting, and feeling.
*Chance to show understanding, respect, and acceptance of the unique ways in which others think, act, and feel.
*Chance to be “devil’s advocate” in regard to our position, attitudes, and beliefs.
*Opportunity to clarify our roles and functions in certain situations.
*Opportunity to clarify and define the rules of interaction in an attempt to strengthen our relationships.
*Process by which feelings ultimately can be aired openly and freely.
*Compromise that will leave all parties involved in a winning situation.
*Breath of fresh air in a stagnating relationship.
*Moment of honesty, which can result in a lifetime of improved communication.
*Opportunity to draw close to one another in intimate self-disclosure.
*Way in which we recognize our deficiencies and brainstorm alternatives to correct them.
*Challenge to growth.
*Chance to “problem solve,” creating a more productive environment.
*Time to talk and communicate openly and honestly, reducing hostility, anger, or misunderstanding in relationships.
*Time to clarify our expectations of others; a time to modify existing rules or sanctions based on our expectations.