1- مقدمه
تعارض پديدهاي است كه آثار مثبت و منفي روي عملكرد افراد و سازمانها دارد. استفاده صحيح و مؤثر از تعارض موجب بهبود عملكرد و ارتقاي سطح سلامتي سازمان ميگردد و استفاده غير مؤثر از آن موجب كاهش عملكرد و ايجاد كشمكش و تشنج در سازمان ميشود. استفاده مؤثر از تعارض مستلزم شناخت و درك كامل ماهيت آن و همچنين علل خلق كننده و كسب مهارت در اداره و كنترل آن است كه البته امروز به عنوان يكي از مهمترين مهارتهاي مديريت به شمار ميآيد. توانايي برخورد با تعارض و اداره آن، در موفقيت مديران سازمانها نقش ارزندهاي دارد. اگر تعارضها سازنده باشند، موجب بروز افكار نو و خلاق ميشوند و زمينه تغيير و نوآوري و تحول سازنده را در سازمان فراهم ميسازند و در نهايت به مديريت كمك ميكنند تا به اهداف سازماني خويش نائل آيد.
در اين مقاله سعي نگارنده بر آن است تا مفهوم تعارض، ديدگاههاي سنتي، روابط انساني و تعاملي و انواع تعارض را تبيين و به مديران سازمانها كمك كند تا با مهارتهاي مديريت تعارض آشنا و در مواقع لزوم آن را به كار گيرند.
2- مفهوم تعارض
در فرهنگ لغات فارسي، تعارض به معناي متعرض و مزاحم يكديگر شدن، باهم خلاف كردن و اختلاف داشتن معني شده است. رابينز در تعريفي ميگويد: «تعارض فرآيندي است كه در آن، شخص الف به طور عمدي ميكوشد تا به گونهاي بازدارنده سبب ناكامي شخص در رسيدن به علايق و اهدافش گردد». وي توضيح ميدهد كه در اين تعريف، مفاهيم ادراك يا آگاهي (Perception)، مخالفت(Opposition)، كميابي (Scarcity) و بازدارندگي (Blockage) نشاندهنده ماهيت تعارض هستند. ساير وجوه مشترك تعريفهاي واژه تعارض عبارت از مخالفت، نزاع، كشمكش، پرخاشگري و آشوب است.
3- جايگاه تعارض در مديريت
بنابر آنچه كه گذشت نتيجه ميگيريم آنچه كه تعارض را ايجاد ميكند، وجود نظرات مختلف و سپس ناسازگاري يا ضد و نقيض بودن آن نظريات است. درك نظرات مختلف به مديران كمك ميكند تا شيوه مناسبي را براي حل تعارض انتخاب كنند. با توجه به سير پيشرفت مكاتب فكري مديريت در طول سالهاي اخير، سه نظريه متفاوت در مورد تعارض در سازمانها وجود دارد. نخستين ديدگاه اعتقاد دارد كه بايد از تعارض دوري جست چرا كه كاركردهاي زيانباري در درون سازمان خواهد داشت، به اين ديدگاه نظريه سنتي تعارض(تئوري يگانگي) ميگويند.
دومين ديدگاه، نظريه روابط انساني است كه تعارض را امري طبيعي ميداند و در هر سازماني پيامدهاي حتمي و مسلمي خواهد داشت، ضرري ندارد و به طور بالقوه نيروي مثبتي را براي كمك به عملكرد سازمان ايجاد ميكند.
و سومين نظريه و مهمترين ديدگاه اخير، مبني بر اين است كه تعارض نه تنها ميتواند يك نيروي مثبت در سازمان ايجاد كند، بلكه همچنين يك ضرورت بديهي براي فعاليتهاي سازماني به شمار ميآيد كه به اين نگرش، نظريه تعامل تعارض ميگويند.
3-1- نظريه سنتي
بر اساس اين نظريه، هيچ تضادي در سازمان وجود ندارد. چون سازمان را يك مجموعه هماهنگ و منسجم ميداند كه براي يك منظور مشترك به وجود آمده است. از اين رو از كاركنان زير دست هيچ انتظار اعتراض به تصميمات مديريت نميرفت و اگر چنين ميشد، آن را يك ضد ارزش تلقي ميكردند و خود به خود از سيستم خارج ميشد. در اين نظريه، تعارض يك عنصر بد و ناخوشايند است و هميشه اثر منفي روي سازمان دارد. تعارض را با واژههايي چون ويرانسازي، تعدد، تخريب و بينظمي مترادف ميداند و چون زيان آور هستند، لذا بايد از آنها دوري جست و در نتيجه مدير سازمان مسئوليت دارد سازمان را از شر تعارض برهاند. اين نحوه نگرش به مسئله تعارض از سال ۱۹۰۰ تا نيمه دوم دهه ۱۹۴۰ بوده است.
3-2- نظريه روابط انساني
اين نظريه تعارض را يك پديده طبيعي و غيرقابل اجتناب در همه سازمانها ميداند كه با موجوديت آن در سازمان موافق است. همچنين طرفداران مكتب مزبور عقيده دارند كه تعارض را نمي توان حذف يا از بين برد، حتي در موارد زيادي تعارض به نفع سازمان است و عملكرد را بهبود ميبخشد. نظريه روابط انساني از آخرين سالهاي دهه ۱۹۴۰ تا نيمه دوم دهه ۱۹۷۰ رواج داشت.
3-3- نظريه تعامل
در حال حاضر تئوري تعارض حول محور ديدگاهي ميچرخد كه آن را مكتب تعامل مينامند. اگرچه از ديدگاه روابط انساني بايد تعارض را پذيرفت ولي در مكتب تعامل بدين سبب پديده تعارض مورد تأييد قرار ميگيرند كه يك گروه هماهنگ، آرام و بي دغدغه، مستعد اين است كه به فطرت انساني خويش برگردد، يعني احساس خود را از دست بدهد، تنبلي و سستي پيشه كند و در برابر پديده تغيير، تحول و نوآوري هيچ واكنشي از خود نشان ندهد.
نقش اصلي اين شيوه تفكر درباره تعارض اين است كه اين پديده مديران سازمانها را وادار ميكند كه در حفظ سطحي معيني از تعارض بكوشند و مقدار تعارض را تا حدي نگه دارند كه سازمان را زنده، با تحرك، خلاق و منتقد به خود نگه دارد.
4- تقسيم بندي تعارضات سازماني
4-1- تعارض بر حسب طرفهاي تعارض
نوعي از دسته بندي تعارض، بر اساس طرفهاي تعارض در سازمان ميباشد. بر اين اساس شش نوع تعارض در سازمانها مشاهده ميشود:
*تعارض درون فردي
*تعارض ميان افراد
*تعارض درون گروهي
*تعارض ميان گروهي
*تعارض ميان سازمانها
*تعارض ميان اشخاص و گروهها
4-2- تعارض سازنده در برابر تعارض مخرب
يك شكل ديگري از تعارض كه در ميان اشكال مختلف تعارض از عموميت بيشتري برخوردار است خود به دو دسته تقسيم ميشوند: تعارض سازنده در برابر تعارض مخرب. نظريه تعاملي بر اين فرض استوار نيست كه همه تعارضها خوب هستند، بلكه بعضي از آنها از هدفهاي سازماني پشتيباني ميكنند، كه به اين نوع تعارضات، تعارض سازنده ميگويند و برخي ديگر مانع تحقق اهداف سازماني ميشوند و حالت غيرسازندهاي دارند كه به اين نوع از تعارضات، تعارض مخرب ميگويند.
هيچ سطحي از تعارض نميتواند در همه شرايط قابل قبول يا مردود باشد. امكان دارد يك نوع يا يك مقدار از تعارض در يك شرايط موجب افزايش سلامتي و تحقق هدفهاي سازماني شود كه در آن حالت تعارض سازنده است. ولي ممكن است در سازمان ديگري يا در همين سازمان و در زمان ديگري بسيار مخرب باشد. ملاك تشخيص تعارض سازنده يا مخرب، عملكرد سازمان است.
با به كارگيري مفهوم مديريت تعارض، ماهيت و كاربرد تعارض در سازمان بيش از پيش روشن ميشود كه مديريت تعارض از يك سو به معني به حداقل رساندن قدرت تخريبي تعارض است و از سوي ديگر تعارض را به صورت يك پديده اثربخش، خلاق، سازنده و سودمند مبدل ميسازد.
در موارد زير تعارض ميتواند سازنده باشد:
*هنگامي كه بتواند كيفيت تصميمات را بهبود بخشد
*زماني كه موجب ابتكار عمل و نوآوري و خلاقيت شود
*هنگامي كه مايه كنجكاوي و تشديد علاقه اعضاي گروه به يكديگر گردد
*هنگامي كه بتواند جو و محيط سيستم داوري و پديده تحول را تقويت كند.
5- ارزيابي منشأ تعارضات سازماني
منشأ تعارض را ارزيابي كنيد. تعارضها خود به خود به وجود نميآيند، بلكه عواملي سبب آنها شده است. براي اين كه بهتر بتواند شيوه برخورد با تعارض را انتخاب كنيد، نخست بايد بدانيد كه منشأ بروز تعارض چه بوده است. به بيان ديگر لازم است منشأ و منبع تعارض را تعيين كنيد.
استيفن رابينز بر اساس يافتههاي تحقيق، دلايل بروز تعارض را به سه دسته كاملاً مجزا تقسيم كرده است:
*اختلافهاي شخصي(تفاوتهاي فردي): اولين منشأ تعارض، تفاوتهاي فردي يا اختلافهاي شخصي است. تعارض ميتواند ناشي از خصوصيات رفتاري، اخلاقي و نظامهاي مورد ارزش افراد باشد. عواملي از قبيل: تحصيلات، سابقه كار، تجربه و آموزش، هر فرد را به صورت يك شخصيت بيهمتا با مجموعه ارزشهاي ويژه، از ديگري متمايز ميسازد. عدم درك اين خصوصيات يا به عبارت بهتر عدم درك اين تفاوتهاي فردي اگر موجب تعارض گردد و نگرشهاي منفي را ايجاد كند، ممكن است عدهاي را از سوي ديگران به عنوان افرادي غير قابلاعتماد، عجيب، رياكار و فرصت طلب به حساب آورد و همين ديدگاه موجب كشمكش و تعارض ميشود.
*
اختلافهاي ساختاري: اختلافهاي ساختاري موجب عدم انسجام و يكپارچگي ميان واحدهاي سازمان ميشود و زماني به وجود ميآيد كه روي اهداف سازماني، شقوق تصميمگيري، معيارهاي عملكرد، تخصيص منابع، قوانين و مقررات و روشها و رويه ها، توافق وجود نداشته باشد. اينها باعث بروز تعارض در سازمان ميشوند. به عنوان مثال، اگر سازماني هدفهاي ناسازگاري را انتخاب كند. كاركنان نميدانند در كدام جهت يا هدف گام بردارند.
*اختلافهاي ارتباطي: اختلافهاي ارتباطي، عدم توافقهايي هستند كه از پيچيدگيهاي علم معاني، عدم درك پيام و اختلاف در مجاري ارتباطي ناشي شده است. معمولاً تعارضهاي درون فردي ناشي از ضعف ارتباط است ولي تعارضهاي بين فردي و درون گروهي ناشي از تفاوت در انتظارات نقش سازماني، شخصيت و نظام ارزشي يا عوامل مشابه است كه دليل آن فزوني ارتباطات است، كه ممكن است اين ارتباطات، رابطهاي مؤثر و صميمي نباشد.
6- مديريت تعارض
از انتخاب هايتان آگاهي داشته باشيد! مدير از چه ابزار يا فنوني براي حل تعارض استفاده كند؟ و زماني كه تعارض زياد است چگونه ميتواند آن را كاهش دهد؟ مديران ضرورتاً راه حلهاي ذيل را ميتوانند داشته باشند:
*استراتژي اجتناب
*تقويت مشتركات كاركنان
*استفاده از قدرت(اجبار)
*به كارگيري استراتژي سازش(نرمي)
*به وجود آوردن زمينه مشاركت
*مصالحه
*تدوين و طراحي دستورالعملهاي وحدت آفرين
*گذشت(ايثار)
*توزيع عادلانه امكانات سازماني
*تغيير فلسفه ارزيابي عملكرد
*گردش شغلي
*اعتماد و احترام متقابل
*استفاده از نظام پيشنهادات
*شفاف كردن ارتباطات سازماني
*تغيير روابط سازماني
*آموزش كاركنان
7- استراتژي ايجاد تعارض سازنده در سازمان
*فرهنگ سازماني را تغيير دهيد
اولين گام در انگيزش تعارض (يا ايجاد تعارض سازنده)، انتقال اين پيام به زيردستان است كه «تعارض در سازمان جايگاه قانوني دارد و مورد حمايت قرار ميگيرد». اگر اين فرهنگ ايجاد شود كه افراد ميتوانند عقايد و نظرات مخالف وضع را بدون ترس و وحشت ابراز كنند مديريت سازمان ميتواند، افكار جديد را شناسايي و در تصميمگيريهاي خود به كار برد. چنين فرهنگي باعث بروز افكار جديد و خلاقيتها و در نتيجه نوآوري ميشود. اين فرهنگ را ميتوان از طريق ترفيعات، افزايش حقوق، پاداشها و ديگر مكانيزمهاي مثبت، تقويت و توسعه داد.
*از افراد بيرون از سازمان استفاده كنيد
يكي ديگر از راهكارهاي ايجاد تعارض سازنده در سازمان يا قسمتي از آن، استفاده از افراد بيرون از سازمان است كه سوابق، تجارب، ارزشها و رفتارهايشان و يا روش مديريتيشان با افراد داخل سازمان فرق دارد. وليكن خيلي از شركتها و سازمانها از اين روش بيشتر براي پر كردن پستهاي خالي مديريت استفاده ميكنند.
*سازمان (ساختار سازماني) را مورد تجديد نظر قرار دهيد
همانگونه كه قبلاً اشاره شد، متغيرهاي ساختاري مانند اهداف، قوانين و مقررات، روشها، رويهها و بخشنامهها و غيره يكي از منابع تعارض به شمار ميروند. بنابراين منطقي است كه مديران، ساختار را به عنوان ابزاري براي انگيزش تعارض مورد توجه دقيقتر قرار دهند. تصميم گيري متمركز، تعيين گروههاي شغلي، افزايش رسمي سازي، افزايش تعداد قسمتهاي بين واحدها و از اين قبيل، تمامي ابزارهاي ساختاري هستند كه غالباً وضع موجود را آشفته و سطوح تعارض را افزايش ميدهد.
مراجع
اديزس، ايساك(۱۳۷۳). دوره عمر سازمان(چاپ اول)، ترجمه كاوه محمد سيروس، تهران: نشر اشراقيه
بزاز جزايري، سيد احمد. مهارتهاي مديريت تعارض، مجله تدبير، شماره ۸۶.
جي هيكس، هربرت و گولت، سي ري،(۱۳۶۸). تئوريهاي سازمان و مديريت ترجمه گوئل كهن. تهران: انتشارات اطلاعات.
دفت، ريچارد.(۱۳۷۴). تئوريهاي سازمان و طراحي ساختار تهران: شركت چاپ و نشر بازرگاني.
رابينز استيفن(۱۳۶۹) مباني رفتار سازماني(چاپ اول)، ترجمه قاسم كبيري. تهران: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامي.
رابينز، استيفن(۱۳۶۹). مديريت رفتار سازماني(رفتار گروهي)، جلد دوم(چاپ اول)، ترجمه علي پارسائيان و سيد محمد اعرابي. تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني.
سلطاني، ايرج. نقش روابط انساني در افزايش بهره وري سازمانهاي صنعتي. مجله مديريت دولتي. شمارههاي ۲۹ و ۳۰.
سلطاني، ايرج(۱۳۷۷). تعارض فردي در سازمان. مجله تدبير، شماره ۸۳.
كوزان، كميل.(۱۳۷۱). تأثيرات فرهنگ بر شيوه اداري تعارضهاي درون پرسنلي، ترجمه محمد جواد حضوري. مجله دانش مديريت. شماره ۱۸.
مشبكي، اصغر.(۱۳۷۷). مديريت رفتار سازماني(تحليل كاربردي، ارزشي از رفتار انساني). (چاپ اول)، تهران: انتشارات ترمه.
ميركمالي، سيد محمد. (۱۳۷۱). مديريت تعارض. مجله دانش مديريت. شماره ۱۹.
Robbins.Stephen P.:Management, Prentice-Hall Inc. Egle Wood Cliffs, New Jersey 1994.
Owens. Robert G.: Organizational Behavior In Education, New Jersey 1990.
Conflict Management Skills
Gregorio Billikopf
DOWNLOAD FREE MEDIATION AND CONFLICT MANAGEMENT BOOK IN PDF FORMAT, OVER 300 PAGES, by Gregorio Billikopf, UNIVERSITY OF CALIFORNIA, 2008.
Beth just got turned down by Carlos, the mechanic. She had asked Carlos to plan on working a couple of overtime hours this coming Thursday and Friday evenings. Beth’s nose was a bit bent out of joint. She wondered if Carlos did not yield to her because she was too kind when she asked. Or, because she was a woman. Or, because Carlos was envious that she got the supervisory position for which both had competed. Carlos was uncomfortable with the interaction, too.
If Carlos had no clue that Beth was upset, would this scene still constitute interpersonal conflict? Perhaps. The seeds of conflict are planted when disharmony is felt within any one of the participants. Next time Beth approaches Carlos she may change her approach. She may be more abrupt, leading Carlos to wonder if Beth got up on the wrong side of the bed. Carlos may then, in turn, react negatively to Beth, thus escalating the conflict. Individuals sometimes encounter stress and negative emotion out of an interaction—whether or not they ever confront each other about their feelings.
Wherever choices exist there is potential for disagreement. Such differences, when handled properly, can result in richer, more effective, creative solutions and interaction. But alas, it is difficult to consistently turn differences into opportunities. When disagreement is poorly dealt with, the outcome can be contention. Contention creates a sense of psychological distance between people, such as feelings of dislike, bitter antagonism, competition, alienation, and disregard.
Whether dealing with family members or hired personnel, sooner or later challenges will arise. It is unlikely that we find ourselves at a loss of words when dealing with family members. Communication patterns with those closest to us are not always positive, however, often falling into a predictable and ineffective exchange.
With hired personnel and strangers, we may often try and put forth our best behavior. Out of concern for how we are perceived, we may err in saying too little when things go wrong. We may suffer for a long time before bringing issues up. This is especially so during what could be called a “courting period.” Instead of saying things directly, we often try to hint.
But the honeymoon is likely to end sooner or later. At some point this “courting behavior” often gets pushed aside out of necessity. We may find it easier to sweep problems under the psychological rug until the mound of dirt is so large we cannot help but trip over it. Sometime after that transition is made, it may become all too easy to start telling the employee or co-worker exactly what has to be done differently. An isolated episode such as the one between Beth and Carlos may or may not affect their future working relationship.
Persons differ in their sensitivity to comments or actions of others, as well as their ability to deal with the stress created by a conflict situation. While it is important that we are sensitive to how we affect others, there is much virtue in not taking offense easily ourselves. Or by finding constructive outlets to dissipate stressful feelings (e.g., exercise, music, reading, an act of service to another, or even a good night’s sleep). It does little good, however, to appear unaffected while steam builds up within and eventually explodes.
When disagreements emerge it is easy to hear without listening. People involved in conflict often enlist others to support their perspective and thus avoid trying to work matters out directly with the affected person.
Our self-esteem is more fragile than most of us would like to admit (see Chapter 6, Sidebar 3). Unresolved conflict often threaten whatever self-esteem we may possess. By finding someone who agrees with us, we falsely elevate that self-esteem. But we only build on sand. Our self-esteem will be constructed over a firmer foundation when we learn to deal effectively with the conflict. In Spanish there are two related words, self-esteem is called autoestima, while false self-esteem is called amor propio (literally, “self-love”).
It takes more skill, effort and commitment–and, at least in the short run, more stress–to face the challenge together with the other person involved in the dispute. Certainly it seems as if it would be easier to fight, withdraw, or give in. Yet in the long run, working through difficulties together will help us live a less stressful and more fulfilling life.
Fighting it out. A man sat in his train compartment looking out into the serene Russian countryside. Two women entered to join him. One held a lap dog. The women looked at this man with contempt, for he was smoking. In desperation, one of the women got up, lifted up the window, took the cigar off the man’s lips, and threw it out. The man sat there for a while, and then proceeded to re-open the window, grab the woman’s dog from off her lap, and throw it out the window. No, this is not a story from today’s Russian newspaper, instead it is from Fyodor Dostoevsky’s 19th century novel, The Idiot. The number and seriousness of workplace violence cases in agriculture seems to be on the rise, and farm employers can respond with effective policies and increased education.
Yielding. While most can readily see the negative consequences and ugliness of escalating contention, we often do not consider how unproductive and harmful withdrawing or giving in can be. Naturally, there are occasions when doing so is not only wise, but honorable (as there are times to stand firm). If a person feels obligated to continually give in and let another have his way, such yielding individual may stop caring and withdraw psychologically from the situation.
Avoidance. When we engage in avoidance, it only weakens already fragile relationships. These “others” (e.g., sympathetic co-workers) usually tend to agree with us. They do so not just because they are our friends, but mostly because they see the conflict and possible solutions from our perspective. After all, they heard the story from us. Once a person has the support of a friend, she may feel justified in her behavior and not try to put as much energy into solving the conflict.
One particularly damaging form of conflict avoidance is to send someone else to deliver a message or confront another on our behalf. At best, the individual not spoken to directly will be hurt that such a tactic was taken. At worst, the go-between person cherishes the power trip involved, allowing himself to become a sort of arbiter in the conflict.
We often are too quick to assume that a disagreement has no possible mutually acceptable solution. Talking about disagreements may result in opportunities to strengthen relationships and improve productivity. Obviously, talking problems through is not so easy. Confronting an issue may require (1) exposing oneself to ridicule or rejection, (2) recognizing we may have contributed to the problem, and (3) willingness to change.
We can reduce stress, resolve challenges and increase productivity through effective dialogue. Such a conversation entails as much listening as talking. While effective two-way exchanges will happen naturally some of the time, for the most part they need to be carefully planned. There may be some pain–or at least moving us out of our comfort zones–involved in discussing challenging issues, but the rewards are satisfaction and improved long-term relationships.
When faced with challenges, we tend to review possible alternatives and come up with the best solution given the data at hand. Unwanted options are discarded. While some decisions may take careful consideration, analysis, and even agony, we solve others almost instinctively. Our best solution becomes our position or stance in the matter. Our needs, concerns and fears all play a part in coming up with such a position. Misunderstanding and dissent can grow their ugly heads when our solution is not the same as those of others.
Several foes often combine to create contention:
Our first enemy is the natural need to want to explain our side first. After all, we reason, if they understand our perspective, they will come to the same conclusions we did.
Our second enemy is our ineffectiveness as listeners. Listening is much more than being quiet so we can have our turn. It involves a real effort to understand another person’s perspective.
Our third enemy is fear. Fear that we will not get our way. Fear of losing something we cherish. Fear we will be made to look foolish or lose face. Fear of the truth … that we may be wrong.
Our fourth enemy is the assumption that one of us has to lose if the other is going to win: that such differences can only be solved competitively.
The good news is that there are simple and effective tools to spin positive solutions and strengthen relationships out of disagreements. But let not the simplicity of the concepts obscure the challenge of carrying them out consistently. Certainly life gives us plenty of opportunities to practice and attempt to improve. However, the foes outlined above take effort to overcome.
Tools for Improved Communication
Two principles have contributed greatly to the productive handling of disagreements. The first, “Seek first to understand, then to be understood,” was introduced by Steven Covey, in Seven Habits of Highly Effective People.1 If we encourage others to explain their side first, they will be more apt to listen to ours.
For instance, I sometimes need to interview farm personnel about their feelings on various subjects. One day I came across a farm owner who was less than enthusiastic about my project.
It was clear from his words and tone that I would not be interviewing anyone on his farm, so I switched my focus to listening. The farmer shared concerns on a number of troublesome issues and we parted amiably. When I was on my way to my vehicle the farmer yelled, “Go ahead!”
“Go ahead and what?” I turned around and inquired. To my surprise he responded, “Go ahead and interview my workers.” The Covey principle was at work.
The second principle, introduced by Roger Fisher and William Ury in their seminal work, Getting to Yes,2 is that people in disagreement should focus on their needs rather than on their positions. By concentrating on positions, we tend to underscore our disagreements. When we concentrate on needs, we find we have more in common than what we had assumed. Ury and Fisher suggest we attempt to satisfy the sum of both their needs and our needs.
When the light goes on we realize that it is not a zero sum game (where one person has to lose for the other to win). Nor is it necessary to solve disagreements with a lame compromise. Instead, often both parties can be winners. Individuals can learn how to keep communication lines open and solve challenges when things go wrong. Learning to disagree amicably and work through problems is perhaps one of the most important interpersonal skills we can develop.
Putting it all together
If we come right out and tell someone, “I disagree,” we are apt to alienate that person. Successful negotiators are more likely to label their intentions, such as a desire to ask a difficult question or provide a suggestion, and are less prone to label disagreement.3 Problems are likely, however, to increase if we put all our needs aside to focus on another person’s perspective. The other party may think we have no needs and be quite taken back when we introduce them all of a sudden, almost as an afterthought.
In order to avoid such unproductive shock, I like the idea of briefly saying something along these lines. “I see that we look at this issue from different perspectives. While I want to share my needs and views with you later, let me first focus on your thoughts, needs, and observations.” At this point, we can now put our needs aside, attempt to truly listen, and say: “So, help me understand what your concerns are regarding ….”
That is the easy part. The difficulty comes in fulfilling such a resolution to really listen to resist the tendency to interrupt with objections no matter how unfounded some of the comments may be. Instead of telling someone that we understand (just so they can finish and give us a turn to present our perspective), we can be much more effective by revealing exactly what it is that we understand. All along we must resist, as we listen, the temptation to bring up our viewpoints and concerns. In trying to comprehend, we may need to put our understanding in terms of a question, or a tentative statement. This way we show true awareness.
We may have to refine our statement until the other stakeholder approves it as a correct understanding of his position or need. It is necessary not only to understand, but for the other person to feel understood. Only now can we begin to explain our perspective and expect to be fully listened to. Once we have laid out our concerns, we can focus on a creative solution. If we have had no history with someone, or a negative one, we need to use more caution when disagreeing. The potential for a disagreement to be side-railed into contention is always there. It helps if we have made goodwill deposits over time.