سيستم حقوقي اسلام نيز از اين قاعده مستثني نيست و بنابراين قواعد حقوق شهروندی، همه به جعل و اعتبار الهي، اعتبار و مشروعيت پيدا مي كنند، البته در جاي خود ثابت شده است كه جعل حكم و قانون توسط خداوند حكيم, عليم، هرگز گزاف نبوده و دستورات او بر اساس واقعيات جهان هستي و واقعيات انسان و شناخت كامل از حق و حقوق شهروند و نيز مصالح و مفاسد نفس الامري در جهت رسيدن به كمال مطلوب و حقيقي او است. واقعيات، مصالح و مفاسدي كه جز خداوند، كسي بر آنها آگاهي كامل ندارد چرا كه او خالق هستي و انسان است و به همين جهت جعل قانون هم اختصاص به او دارد. تا با جعل قوانین و مقررات شهروندی توسط قادر متعال و عمل نمودن به این قوانین توسط مخلوق هدف خلقت انسان محقق تا شهروندان بتوانند با کمال آرامش و رفاه و برابری در دنیا زندگی کرده و آخرت خود را نیز در سایه عمل به همین دستورات که دنیایشان آباد شده آخرتشان نیز آباد گردد
گفتار اول: مقایسه اسلام با مكاتب ديگر
تبیین حقوق شهروندی در اسلام:
نظر اسلام، نه همچون مكتب حقوق طبيعي است، كه ملاك قوانين و قواعد حقوق شهروندی را تنها واقعيات عيني بداند و نه مانند مكتب حقوق عقلي محض است كه تنها دستورات عقل عملي را ملاك حقوق و قانون قرار دهد، و نه همانند مکتب حقوق پوزيتوبيستي است , كه قانون و حقوق شهروندی را داراي ماهيتي صرفاً قراردادي و اعتباري بداند، بلكه قواعد حقوقي اسلام، ماهيتي دو رويه و مزدوج دارد، يعني داراي ماهيتي ‹‹ اعتباري – واقعي›› است اعتباري است از آن جهت كه متعلق جعل و ارادة خداوند قرار گرفته است و واقعي است از آن جهت كه ارادة تشريعي الهي همسوي با ارادة تكويني اوست و در نتيجه قوانين اسلام در تبین حقوق شهروندی مبتني بر واقعيات و مصالح و مفاسد نفس الامري است.
بنابراين مي توان گفت:
(( قواعد حقوقي اسلام، نه صرفاً واقعيتي مكشوف است و نه صرفاً اعتباري مجعول، بلكه اعتباراتي است مبتني بر واقعيات، اعتباراتي كه اعتبار كننده و جاعل آن خداوند عليم و حكيم است و براي شهروندان قوانينی بر اساس عدالت و برابري وضع نماید.
مبناي مشروعيت قوانین شهروندی:
نگاه اسلام نسبت به معيار مشروعيت قواعد حقوقي با نگاه ديگر مكاتب حقوقي متفاوت است. چرا كه از يك سو از نگاه مكاتب طبيعي و عقلي مبناي مشروعيت، انطباق قاعدة حقوقي با طبيعت و حكم عقل است هر قاعده حقوق شهروندی كه از اين وصف برخوردار باشد مشروع است، اگر چه دولت و مردم آنرا نپذيرد و هر قاعده اي كه فاقد اين وصف باشد، نامشروع است اگر چه مورد قبول دولت و مردم باشد و از سوي ديگر از نگاه مكاتب حقوق پوزيتويستي برعكس نگاه مكاتب حقوق طبيعي و عقلي – مبناي مشروعيت، امري اعتباري است. هر قاعده اي را كه دولت يا مردم الزام بدانند قاعده اي حقوقي و مشروع محسوب مي شود، اگر چه مخالف قوانين طبيعت و عقل باشد، و بر عكس هر قانوني را كه دولت و يا مردم، الزامي نپندارند، قاعده اي غير حقوقي و احياناً نامشروع تلقي خواهد شد، هر چند منطبق بر واقعيات و داده هاي عقلي باشد از همين رو قواعد حقوقي شهروندي در آنجا دستخوش تغييرات فاحشي مي شود.
اما از نگاه اسلام، مبناي مشروعيت، انطباق قاعدة حقوقي با اراده الهي است. هر قاعده و قانوني كه منطبق بر اراده مطلق حاكم بر جهان و انسان، يعني اراده خداوند باشد مشروع محسوب مي گردد، اگر چه مورد قبول دولت و مردم قرار نگيرد و برعكس قاعده و قانوني كه با اراده الهي ناسازگار باشد از مشروعيت ساقط است، هر چند مورد پذيرش دولت و مردم باشد.
كيستي قانونگذار در حقوق شهروندي
در همه مكاتب حقوق طبيعي، عقلي و پوزيتويستي، اين انسان است كه به گونه كشفي و يا جعلي قانونگذاري مي كند. اما در مكتب حقوق اسلام، قانونگذار واقعي فقط خداوند متعال است. البته انحصار حق قانونگذاري به خداوند نتيجه طبيعي جهان بيني توحيدي اسلام است. بر اساس ديدگاه توحيدي و خدا محوري اسلام، پذيرش هر قانوني، بجز قانون الهي، شركت محسوب مي شود همان سان كه اطاعت و پرستش هر كسي جز او، شرك تلقي مي گردد.
البته ممكن است خداوند، خود به پيامبران و ائمه و يا گماشتگان و جانشينان ايشان اجازة وضع برخي از قوانين و مقررات اجرائي را بدهد. همانطور كه دستور اطاعت از آنان را داده است و روشن است كه در چنين مواردي نه جعل قانون شركت محسوب مي گردد و نه اطاعت از غير خدا چرا كه اين دو نيز در واقع تجلي ديگري از توحيد عملي انسان است.
پس تنها خداوند است كه اولاً قدرت بر قانونگذاري دارد ثانياً حق قانونگذاري دارد و جز او كس ديگري نمي تواند و نه حق دارد به اين كار دست بزند. مگر آنكه او اجازه دهد.
در اين زمينه قرآن با تعابير مختلف اين حقيقت را به انسان مي آموزد كه به بعضي از بيانات قرآني اشاره مي كنيم:
بعضي از آيات دلالت دارند كه مردم در موارد اختلافات ميان اعضاء جامعه بايد به كتاب هاي آسماني رجوع كرده آن را حكم قرار دهند.
مثل اينكه مي فرمايد:
‹‹ كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه››
] مردم است واحدي بودند خداوند پيامبران را برانگيخت و كتاب خود را همراه ايشان بحق فرستاد تا در ميان مردم در مواردي كه اختلاف مي كنند حكم كند[
اين آيه به روشني نشان مي دهد كه علت و فلسفه وجود دين و فرستادن كتاب آسماني اينست كه بر جامعه حاكميت پيدا كند و در اختلافات داوري كند.
از اين آيه استفاده مي شود كه قبل از پيامبر اسلام و قرآن كريم پيامبران ديگري نيز مبعوث شده اند كه كتابهائي حاوي احكام حقوقي به منظور رفع اختلافات در جامعه با خود داشته اند. آيه ديگري نيز اين حقيقت را تأكيد مي كند كه خداوند در آن مي فرمايد:
‹‹ شرع لكم من الدين ما وصي به نوحاً والذي اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي ان اقيموا الذين و لا تتفرقوا فيه ››
]خداوند آنچه از (قوانين) دين به نوح وصيت كرد و آنچه كه به تو وحي كرديم و آنچه را كه به ابراهيم و موسي و عيسي وصيت نموديم براي شما مقرر كرد كه دين را بپاداريد و در آن اختلاف نكنيد[
در بعضي از آيات كسي را كه از جانب خود احكامي را وضع كرده و به جعل قانون پرداخته اند. مذمت مي كند و مي فرمايد:
‹‹ و لا تقولوا لما تصف السنتكم الكذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا علي الله الكذب ان الذين يفترون علي الله الكذب لا يفلحون››
] با آنچه كه زيانتان توصيف مي كند به دروغ نگوئيد كه اين حلال و آن حرام است تا به خدا كذب و افتراء ببنديد كه هر كس بر خداوند دروغ و افتراء بندد رستگار نمي شود[
در تعدادي از آيات به پيامبر فرمان مي دهد و تنها و تنها و تنها از وحي الهي پيروي كند و از پيروي آراء و هواهاي نفساني ديگران به شدت بپرهيزد.
در يك مورد مي فرمايد:
‹‹ و لن ترضي عنك اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم قل ان هدي الله هو الهدي و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذي جاءك من العلم مالك من الله من ولي و لا نصير››
] جهودان و ترسايان هيچگاه از تو راضي و خشنود نشوند مگر آنكه آئين آنان را پيروي كني بگو هدايت فقط هدايت الهي است و اگر، پس از آنچه از علم به تو نازل گشته است، هواها و خواسته هاي آنان را پيروي كني از سوي خداوند هيچ ولايت و نصرتي براي تو نيست[
آيات در اين زمينه فراوان است كه ما از ذكر آنها صرف نظر مي كنيم. از طرف ديگر در بعضي از آيات خداوند پيامبر را به صبر و استقامت و پايداري در برابر خواسته هاي نامعقول و به پيروي از حق و حقيقت فرمان داده مي گويد:
‹‹ فللذلك فادع واستقم كما امرت و لا تتبع اهوائهم و قل امنت بما انزل الله من كتاب و امرت لاعدل بيتكم››
] پس مردم را به سوي خدا دعوت كن و چنانكه مأمور گشته اي پايدار باش از خواسته هايشان پيروي مكن و بگو به كتابي كه خدا فرستاده ايمان آوردم و مأمورم در ميان شما عدل و داد برقرار كنم [
در آيات ديگري كساني كه خلاف خدا حكم كنند فاسق، ظالم و كافر شمرده شده اند.
در تعدادي از آيات حكم منحصر به خدا و مخصوص خداوند ذكر شده مي فرمايد:
‹‹ ان الحكم الا لله امر ان لا تعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم››
] حكم و فرمان مخصوص خداست اوست كه فرمان داد جز او را نپرستيد كه اين دين محكم است[
يا مي گويد:
‹‹ ان الحكم الا لله يقص الحق و هو خير الفاصيلن››
] فرمان جز خدا را نيست كه به حق دستور مي دهد و بهترين حكم كنندگانست[
نتيجه گيري
آياتي را كه در بالا گفتيم نمونه هائي بود از آيات فراوان ديگري كه با بيانات مختلف نشان مي دهند كه جز خدا كسي حق قانونگذاري ندارد او دانا و عادل و بهترين حكم كنندگان است او مالك حقيقي، ولي نعمت و صاحب اختيار انسان است و او دستور زندگي انسان را توسط پيامبران الهي و قوانين اجتماعي را بوسيله كتب آسماني بر انسان نازل كرده و عقل به انسان فرمان مي دهد كه مطيع و فرمانبردار او باشد.
همة پيامبران از جانب خداي يگانه آمده اند تا به هدايت انسان و اصلاح جامعه بپردازند و با ظلم و ستم و خود محوري و طاغوت مبارزه كنند و دين خدا را حاكم بدانند. هيچكس حق ندارد از جانب خود چيزي را حلال يا حرام كند و اوست كه حقوق شهروندان را تبيين و حد و مرز آن را اعلام مي كند و انواع حقوق را براي شهروند تعريف مي نمايد و هر كس كه چنين نكند خواه بر اساس ديكتاتوري و پيروي از هواهاي نفساني خود باشد و يا بر اساس دموكراسي و پيروي از هواها و تمايلات نفساني مردم، از چارچوب آئين اسلام خارج شده و در واقع، خود يا جامعه را به جاي خداوند، رب، مطاع و فرمانروا قرار داده است.
نقش انسان در قانونگذاري قوانين ثابت و پايدار
پيشتر گفتيم كه قوانين و قواعد حقوقي اسلام، اعتباراتي است مبتني بر واقعيات و اين واقعيات خود واجد ابعاد گوناگون دنيوي و اخروي، مادي و معنوي، فردي و اجتماعي و بالاخره ثابت و متغير مي باشد. بر اين اساس، بديهي است كه واگذاري حق قانونگذاري به انسان، در ابعاد آن جهاني، ثابت و جاويد – به دليل عدم اطلاع و علم بشر – منطقي به نظر نمي رسد و به همين جهت هم هست كه در نظام حقوقي اسلام، براي وضع اين دسته از قوانين، كه خارج از حيطه علم بشري است، به انسان عادي اجازه قانونگذاري داده نشده است و تنها در مواردي به پيامبر گرامي اسلام (ص) و نيز ائمه (ع) اجازه داده شده است. دليل منطقي بودن اين استثناء هم رابطه خاصي است كه بين اين بزرگواران و خداوند وجود دارد كه در پرتو آن از مقام عصمت و علم فوق بشري برخوردار گرديده اند. بهمين جهت است كه دستورات و اوامر ثابت صادره از جانب پيامبر و ائمه معصومين، همانند اوامر الهي، به عنوان قانون ثابت اسلام تلقي مي شود. خداوند متعال در قرآن كريم، صريحاً فرمان مي دهد كه بايد مسلمين هر آنچه را كه پيامبر به آنها دستور مي دهد بپذيرند و او را الگوي مردم قرار مي دهد كه بر اساس رفتار او، رفتار خود را تنظيم نمايند.
پيامبر گرامي اسلام هم به موجب روايات فراوان – از جمله حديث معروف و متواتر ثقلين – ائمه معصومين را به جاي خويش در كنار قرآن معرفي كرده است.
به غير از دو مورد استثنايي ياد شده، هيچ انساني حق قانونگذاري ندارد، بلكه نقش انسان تنها و تنها، كشف اراده الهي است و نه جعل و وضع قانون، بنابراين به صورت قاعدة كلي مي توان چنين نتيجه گرفت كه نسبت به قوانين ثابت و پايدار، انسان حق قانونگذاري ندارد، بلكه وظيفه كشف قانون الهي را دارد، كشفي مضبوط و روشمند كه علم اصول الفقه بيانگر چگونگي آن است.
نقش انسان در قانونگذاري قوانين شهروندي متغيرو غير دائمي
از آنجا كه وضع قانون ثابت نيست به موضوعات متحول و متغير منطقي به نظر نمي رسد و وضع قوانين گوناگون هم براي همه موضوعات متغير نيست، اختيار وضع قانون در اين موارد به انسان واگذار شده است بدين معيني كه دولت اسلامي مشروع، در اين موارد حق دارد كه متناسب با موضوع و در راستاي فلسفه اصلي احكام الهي، به وضع قانون مبادرت ورزد. اين نوع احكام را كه دولت اسلامي در هنگام خلاء قانون ثابت وضع مي كند، احكام حكومتي و يا احكام سلطانيه مي نامند.
بنابراين احكام حكومتي آن دسته از قوانين اسلام و مقررات حقوقي است كه از ويژگي ثبات برخوردار نبوده و در جايي كه نقص قانوني وجود نداشته باشد، توسط دولت اسلامي وضع مي گردد.
اين نوع از قواعد، بر حسب مورد، ممكن است مستقيماً توسط شخص حاكم (امام يا رهبر دولت اسلامي) و يا افراد و يا نهادهايي كه از طرف او مأذون هستند مانند پارلمان يا هيئت دولت يا مجمع تشخص مصلحت نظام – وضع شود.
نظامهاي مهم حقوق شهروندی
1- نظام حقوق شهروندی سكو لار و بشري
2- نظام حقوق شهروندي ديني و الهي
جوامع بشري از آغاز تا به امروز هيچ گاه با نظام حقوقي واحدي اداره نشده اند و اگرچه حاكميت نظام واحد حقوقي براي كليه جوامع انساني مطلوبيت داشته ولي هيچ زماني اين آرمان واقعيت پيدا نكرده است.
اين نظام هاي متعدد حقوقي به هر دليل كه بوجود آمده باشند داراي نقاط اشتراك و افتراق هستند و براساس همين معيار طبقه بندي مي شوند. و چون اين نقاط اشتراك و افتراق داراي ابعاد مختلفي است و ازجهات گوناگوني قابل بررسي است در نتيجه طبقه بندي هاي متعددي هم از نظام هاي حقوقي بدست داده اند طبقه بندي هايي كه لزوما َ با يكديگر در تعارض نبوده بلكه هر كدام بيانگر بخشي از واقعيت است. براي طبقه بندي نظام هاي حقوقي گاه ساخت مفاهيم حقوقي معيار قرار مي گيرد و گاه منابع حقوق و گاه مكاتب حقوقي و ….
نظام ها ي مختلف حقوقي براساس نوع رابطه شان با دين و مذهب طبقه بندي شده در دو دسته جاي مي گيرند يك دسته نظامهاي حقوقي غير مرتبط و غير مر مبتني برمذهب است كه مي توان از آن تحت عنوان نظامهاي حقوقي بشري يا نظام هاي حقوقي سكولار ياد كرد. در برابر دسته ديگر نظام هاي حقوقي مرتبط با مذهب و حتي مبتني برمذهب است كه مي توان با عبارت نظامهاي حقوقي ديني يا مذهبي از آنها نام برد.
مهمترين نظامهاي موجود دردسته حقوق سكولار نظام حقوقي (رومي –ژرمني )( كامن لا) و (سوسياليستي ) است و مهمترين نظامهاي موجود در دسته حقوق مذهبي نظام حقوقي )يهود (
‹‹ مسيحي و كليسا ›› و ‹‹ اسلام ›› است. البته در هريك از دو دسته نظام هاي حقوقي ديگري نيز در گذشته وجود داشته ويا هم اكنون وجود دارد كه فرصت پرداختن به آنها نيست. و تنها به توضيح مختصري پيرامون نظام هاي فوق الذكر بسنده مي نمائيم.
نظام حقوق شهروندي سكولار و بشري
نظام هاي حقوقي ساخته و پرداخته فكر و انديشه بشر هر كدام داراي ويژ گيهاي خاص خود است وجود همين ويژگيها در كنار وجوه مشترك موجب پديد آمدن نظامهاي مختلف حقوقي شده است ملاك تقسيم بندي انواع مختلف حقوق به نظام هاي مختلف توجه به محتوي قواعد حقوقي منابع حقوق و بويژه درجه اهميت آنها و شيوه تفسير قواعد حقوقي است. درعين حال ممكن است حقوقهائي كه دريك نظام حقوقي قرار گرفته اند داراي تفاوتهاي قابل توجهي باشند كه ناشي از تاثير عرفهاي محلي و ويژگيهاي فرهنگي و جغرافيائي هر يك از اين حقوقهاي هم خانواده مي باشد.
نظام حقوق شهروندی رومي –ژرمني
خانواده حقوقي رومي – ژرمني سابقه تاريخي بسيار طولاني دارد و پيشينه آن به حقوق رم قديم مي رسد . لكن تحولي كه طي بيش از هزار سال در آن رخ داده است نه تنها از لحاظ قواعد ظاهري و شكلي بلكه حتي از نظر مفهوم حقوق و قاعده حقوقي آن را از حقوق رم قديم به طور قابل ملاحظه اي دوركرده است. حقوق رومي –ژرمني ادامه دهنده حقوق رم و نقطه كمال تحول آن است. اما به هيچ وجه رونوشت آن نيست بويژه آنكه بسياري از عناصر آن از منابعي بجز حقوق رم سرچشمه گرفته است. عصر پيدائي حقوق رومي –ژرمني از نظر علمي قرن سيزدهم ميلادي و به دنبال تجديد حياتي بود كه از همه زمينه ها ظهور كرد و يكي از جنبه هاي مهم آن جنبه حقوقي بود. جامعه با تجديد حيات شهرها و توسعه تجارت به اين فكر رسيد كه تنها حقوق مي تواند نظم و امنيت و در نتيجه امكان پيشرفت را فراهم كند آرمان ايجاد جامعه اي مسيحي مبتني بر احسان كنار كذاشته شد از بوجود آمدن شهر خدا برروي زمين صرف نظر شد و مذهب و اخلاق از نظام مدني وحقوق تمييز داده شده اند. براي حقوق شهروندي وظيفه اي خاص و نوعي استقلال نسبت به مذهب و اخلاق در نظر گرفته شد كه از آن پس ويژه طرز فكر و نوعي استقلال نسبت به مذهب و اخلاق درنظر گرفته شد كه از آن پس ويژه طرز فكر و تمدن غربي گرديد. البته اين به معناي عدم تاثير مذهب (مسيحيت) در اصول و قواعد شهروندي در اين نظام حقوقي نيست و به اعتقاد و محققين مبناي اين نظام حقوقي را بايد قواعد رم و تعليمات اخلاقي مذهب مسيح و افكار آزاديخواهانه حكيمان مغرب زمين دانست. اين نظام حقوقي داراي ويژگيهائي است كه مهمترين آنها اهميت دادن به قانون نوشته به عنون منبع اصلي حقوق است. در كشورهاي خانواده رومي –ژرمني نظر بر اين است كه بهترين روش براي رسيدن به راه حلهاي عادلانه حقوقي استناد حقو قدان به مقررات قانون است. دراين كشورها قانون داراي سلسله مراتبي است و در راس اين سلسه قانون اساسي قرار دارد كه مقررات آن داراي اعتبار خاصي است و با تشريفات خاصي پذيرفته و يا اصلاح مي شود. ولي در عين حال مي توان در بين اين كشورها درمورد آنچه مربوط به قانون است تفاوتهائي را مشاهده نمود از جمله مطابقت قانون عادي با قانون اساسي قانون نويسي، فرق بين قانون و آئين نامه و تفسير قانون. تاكيد بر قانون نوشته نقش قضات وتصميمات قضائي در تكامل اين نظام حقوقي را ناچيز نموده است.
از طرف ديگر دكتر ين ( نظريات حقوقي دانشمندان حقوق) كه روشهاي كشف حقوق و تفسير قانون را ايجاد مي كند از طريق تاثيري كه برقانونگذار داشته است يكي ديگر از منابع غير مستقيم اين نظام حقوقي شناخته مي شود. در اينجا قوانين و مقررات شهروندي فرايند فكر و انديشه بشري به رشته تحرير در آمده كه مشكلات آن را در مكتب طبيعي متذكر شديم.
اين نظام حقوقي در اروپاي بري (اورپاي منهاي انگلستان ) شكل گرفت و مركز اصلي آن نيز امروزه هامنجا مي باشد هرچند كه درنتيجه پديده هاي توسعه طلبي و استعمار يا عوامل ديگري كشورهاي متعددي در خارج اروپا به اين نظام پيوسته يا پاره اي از عناصر آن را جذب كرده اند.
نظام حقوقي كامن لا انگليس و آمريكا و حقوق شهروندي در آن
كامن لا (common law ) نظام حقوقي است كه درانگلستان پس از غلبه نورمان ها بر اين كشور به طور عمده درنتيجه فعاليت دادگاههاي شاهي ساخته شده است خانواده حقوقي كامن لا علاوه بر حقوق انگليس كه منشأ آن بوده است انواع حقوق خانواده حقوقي كامن لا علاوه برحقوق انگليس كه منشاآن بوده است انواع حقوق همه كشورها ي انگليسي زبان را با پاره اي استثنائات در بر مي گيرد. در خارج از كشورهاي انگليسي زبان نفوذ كامن لا در اغلب وشايد همه كشورهائي كه از نظر سياسي به انگلستان وابسته بوده اند قابل ملاحظه است. مهد اين نظام حقوقي انگلستان است.
تفاوت اصلي اين نظام حقوقي با نظام حقوقي رومي – ژرمني درمنابعي است كه اين نظام براساس آنها شكل گرفته و تكامل يافته است. در حالي كه درخانواده رومي –ژرمني مهم ترين منبع حقوق قانون است در حقوق انگليس و آمريكا منبع اصلي قواعدي است كه قضاوت در دادگاههاي مرسوم نموده اند و وظيفه قانون تنها اصلاح يا تكميل قواعد ناشي از آراء قضاوت است. بنابراين براي مطالعه حقوق كشورهائي مانند انگليس و آمريكا بجاي مراجعه به مجوعه هاي قانون رويه دادگاه ها را بررسي كرد. يعني هر دادگاهي نسبت به حقوق شهروندي راي صادر نمود اين رويه مي شود و براي تمامي شهروندان قابل اجرا مي باشد.
البته از حدود صد سال پيش با توجه به رشد و توسعه جوامع پيرو اين نظام حقوقي يك جنبش قانونگذاري در اين كشورها و بويژه در انگلستان پديد آمده كه طي آن قوانين بسياري وضع گرديده و حقوق كامن لا را عميقاً دگرگون ساخته و بخش نويني دراين نظام حقوقي پديد آورده است. بنابراين امروزه درقانون چيزي بيش از تصحيح كامن لا يافت مي شود. بخشهاي وسيعي از زندگي اجتماعي وجود دارند كه در آنها حتي اصول نظام حقوقي را بايد در كار قانونگذار جستجو كرد.
نظام حقوقي سياليستي
جمهوريهاي متحده شوروي سابق و پاره اي از كشورهاي اروپاي شرقي و كوبا و چين از اعضاي اين خانواده حقوقي هستند و مبناي اصلي آن عقايد فلسفي كارل ماركس و انگلس بوده است كه توسط لنين با شرايط خارجي منطبق شده و بنام ماركسيسم- لنينيسم مشهور گرديده است. هدف حقوق دراين نظام تامين عدالت اجتماعي وهدايت جامعه بسوي حكومت كمونيستي كامل معرفي شده است و نظري به حفظ حقوق و آزاديهاي فردي ندارد. جدائي قواي مجريه ومقننه و قضائيه كه از اصول علم و حقوق سرمايه داري است رعايت نشده و حكومت حزبي و جمعي همه آنها را به خود اختصاص داده است. در اين نظام قانون پشتيبان و ضامن حفظ آزاديهاي فردي در برابر حكومت نيست بلكه قواعدي است كه دولت براي تامين آسايش عمومي وضع مي كند.
خصوصيت اين خانواده حقوقي ملي كردن اكثر وسائل توليد است.
چنانكه لنين دريكي از نامه هاي خود بصراحت اعلام مي كند كه ديگر حقوق خصوصي وجود ندارد و همه امور جزو حقوق عمومي شده است. دراين نظام حقوق شهروندي و تامين آن زير سايه سنگين دولت است و اكثر آزاديها لغو مي شودمانند آزادي بيان و حق مالكيت نيز بسيار كمرنگ مي باشد دراين نظام شهروندي اين حق فعاليتهاي اقتصادي بزرگ ندارند و نظام خصوصي سازي كلا َ منتفي مي باشد.
بنا براين منبع حقوق قبل از هر چيز زيز بناي اقتصادي است كه نظام حقوقي يك كشور را مشخص كند. و قانون نه از آن جهت كه طبيعي ترين شيوه خلق و ايجاد حقوق كه چيزي جز خواست و اراده هيئت حاكمه نيست – تلقي مي شود.
نظام حقوق شهروندی ديني و الهي
نظام حقوقي يهود( حقوق تلمود)
هر چند آئين يهود از آغاز و در متن تورات مكتوب اوليه مشتمل بر شريعت و قوانين اجتماعي بود اما آنچه امروزه به عنوان حقوق يهودي وجود دارد چيزي است كه تحت عنوان نظام حقوقي تلمود خوانده مي شود كه براساس برداشتهاي دانشمندان يهودي از كتاب تورات تدوين گرديده است.
تلمود تا امروز مورد قبول دانشمندان وهمه پيرامون آيين تورات بوده است. ومتن آن را ربي يهودا اهناسي ( 135-220م) از دانشمندان بزرگ يهود تكميل ومدون كرده است. هدف او تسهيل مطالعه و آموزش تورات منقول يا تورات شفاهي بود و به همين جهت نظرهاي متضاد دانشمندان مختلف را نيز ذكر كرده و هرگاه به فتوا و راي پذيرفته شده اس رسيده بدان اشاره نموده است. روش او در تدوين احكام ديني به جاي آنكه دامنه تحقيق و پژوهش را محدود كند سبب گسترش آن شد. اين كتاب داراي دو شرح است1- شرح فلسطيني 2- شرح بابلي كه تقريبا َ 7يا 8 برابر گماراي فلسطيني است. البته آثاز ديگري نيز شبيه ميشنا كه به نام توسيفتا ( به معناي ضميمه و متمم ) خوانده مي شود وجود دارد كه هسته اصلي آن به دست دو احتمال مي رود كه توسيفتا به صورت كنوني خود در قرن پنجم ميلادي تدوين شده باشد
هر چند حقوقدانان يهود بودند كه تمام اموراجتماعي بايد از وحي استخراج شود ولي چون احكام تورات شامل همه امور نمي شود و نياز قانونگذاري را آنطور كه بايد تامين نمي كند دست روحانيان يهود براي تغيير و تفسير متن تورات عملا باز بود. به اين ترتيب علاوه بر آنچه در متن تورات آمده است قوانيني از طريق تفسير آن اضافه شده است. در تلمود اين عبارت را به خدا نسبت مي دهند كه درمقابل يكي از قضات بني اسرائيل به نام اليجاح دوبار تكرار كرد فرزندان من مرا شكست دادند (يعني در استدلال بر من غالب شدند.) بدين ترتيب خدا از عقل اين قاضي و قدرت استعدلال او اظهار خشنودي كرده است.
تلمود در طي هزار و چهار صد سال اساس تعليم و تربيت يهود بود. هر محصل عبراني مدت هفت سال تمام هر روز 7 ساعت در بحر مطالعه آن فرو مي رفت. آن را به صداي بلند قرائت مي كرد واز راه گوش و چشم به حافظه مي سپرد . روش تعليم صرفاً عبارت از قرائت و تكرار نبود بلكه مناظره ميان شاگرد و معلم … به اين مقصود كمك مي كرد. درك تلمود جز به معيار تاريخ ميسر نمي شود.
2- نظام حقوق شهروندی مسيحي و كليسايي
حضرت مسيح براساس نقل و تاييد قرآن از نظر حقوقي نظام جديدي را معرفي نكرد بلكه تا حدود زيادي شريعت حضرت موسي را امضاء و تاييد نمود. او در احكام و دستورات ديني و اجتماعي يهود تغيير چنداني نداد و تنها بخشي از احكام و مقرراتي را كه بخاطر عقوبت بريهود حرام شده بود. منسوخ كرد. آياتي از قرآن مؤيد اين مدعي است:
– خداوند در وصف حضرت عيسي مي فرمايد:
ورسولا الي بني اسرائيل.. و مصدقا لما بين يدي من التوراه ولا حل لكم بعض الذي حرم عليكم…
وعيسي پيامبري به سوي بني اسرائيل .. به آنان گفت و آنچه را پيش ازمن از تورات بوده تصديق مي كنم و آمده ام تا پاره اي از چيزهايي را كه بر اثر ظلم و گناه بر شما حرام شده حلال كنم …
– ونيز:
وعلي الذين هادو حرمنا كل ذي ظفرو من البقر و الغنم حرمنا عليهم شحومهماالا ماحملت ظهورها او الحوايا او مااختلط بعظم ذلك جزينا هم ببغيهم و انا لصادقون
و بر يهوديان هر حيوان ناخن دار = حيواناتي كه سم يكپارچه دارند را حرام كرديم و از گاوه و گوسفند پيه و چربيشان را بر آنان تحريم نموديم مگر چربيهايي كه بر پشت آنها قرار دارد ويا در دو طرف پهلوها و يا آنها كه با استخوان آميخته است اين را بخاطر ستمي كه مي كردند به آنها كيفر داديم و ما راست مي گوييم.
از اين دو آيه مستفاد مي گردد كه حضرت عيسي همان نظام حقوقي يهود را مطرح كرده و تنها برخي از امور را كه بخاطر عقوبت و مجازات يهود حرام شده بود نسخ كرد. پس مي توان گفت براي مسيحيت حقوقي غير از حقوق يهود نبود ولي دشمنيهاي يهود با پيروان حضرت عيسي از يك سو و تصور مسيحيان مبني بر اينكه آن حضرت به دست يهوديان به قتل رسيده و عواملي ديگر موجب شد كه يهوديان و مسيحيان در طول تاريخ هيچگاه در صف واحدي قرار نگيرند به همين جهت دانشمندان مسيحي در زمينه حقوق و احكام برداشتهاي مستقلي از كتاب مقدس و حقوق روم داشته اند اين برداشتهاي پس از چند قرن به صورت نخستين مجموعه حقوقي كليسا در حدود سال 1150 م . به دست گراسيانوس تدوين گرديد. اين مجموعه مواد مختلفي نظير احكام و مقررات پاپها و شوراهاي كليسائي ونيز عقايد و اصول ديني مراسم و آداب آئين دادرسي عقد و ازدواج احكام مربوط به همه وغيره رانظم بخشيد و در سال 1234 نخستين مجموعه حقوق رسمي مسيحيان تدوين گرديد و دو مجموعه ديگر نيز در زمانهاي متاخر تدوين شد اين مجموعه با مجموعه حقوقي گراسيانوس كه در بالا ذكر شد پايه و اساس حقوقي كليسا را تشكيل مي داد.
بايد توجه داشت كه حقوق كليسا در برهه اي از زمان صرفا در محدوده كليسا قابل اجرا بوده وكليسا درخارج از محدوده داخلي تابع قوانين دولتهاي متبوع خود بوده است و دولتها چون مسوليتي در اجراي قوانين كليسا نداشتند لذا معمولاً ميان حقوق كليسا و مقررات دولتي وقوانين كشوري تعارضهائي پديد آمد ولي بخاطر شركت برخي از كشيشها در حركتهاي انقلابي و مبارزات ملي كه در صدد اصلاح قوانين حاكم بر كشورها بودند بتدريج موجب نفوذ هر چه بيشتر معيارهاي ديني و درنظام حقوقي گرديد. جنگها ي صليبي نيز كه قدرت بزرگي را دراختيار پاپ قرار داد خود از عوامل مهم نفوذ حقوق كليسا در حقوق روم بوده است.
درهر صورت حقوق مسيحيت ويا به تعبير دقيقتر حقوق كليسا در طول تاريخ از ويژگي يك نظام كامل حقوقي بي بهره بود و بهمين جهت مسئوليت بسياري از شكستهاي اجتماعي و سياسي و انحطاط قدرت روم برعهده كليسا ئيان قرار گرفت و تبليغات فراواني راعليه مسيحيت موجب گشت. سپس سنت اگوستين براي خنثي كردن تبليغات ضد مسيحيت فلسفه رواقيون راوارد حقوق برخاسته از انجيل و تورات كرد بهمين خاطر كليسا ئيان توانستند علاوه بر استفاده از متون ديني خويش از فلسفه رواقيون در استنتاجات حقوقي و فلسفي بهره گيرند.
نو آوري اگوستين به منزله انقلاب و تحولي بودكه به عقل بشري اجازه داد كه به عنوان سايه اي از عقل الهي احكام الهي را تفسير كند. توجيه سنت اگوستين دراين نو آوري آنست كه خداوند علاوه بر اراده اش كه در كتب ديني بيان شده در نظام بخشيدن به امور اجتماعي از عقل خود كه حاكم بر جهان هستي است نيز استفاده كرده و انسان نيز به كمك عقل و دل كه خداوند به او داده است مي تواند احكام الهي را تفسير كند.
حركت انقلابي سنت آگوستين پس از او تقريبا َ در طول قرون متمادي متوقف شد تا آنكه سن توماس ديدگاه وي را تعقيب كرد وانقلاب جديدي در حقوق مسيحيت به وجود آورد اويك قدم جلوتر رفت و گفت: عقل بشري علاوه بر تفسير احكام الهي و شكل دهي به آن مي تواند همانند كتاب مقدس كاشف از اراده الهي باشد.
نظام حقوق شهروندی در اسلام
آخرين نظام حقوقي ديني و الهي كه ساير نظامهاي حقوقي جهان را تحت الشعاع خود قرار داد و ملل مختلف از آن استقبال كردند نظام حقوقي اسلام است. اين نظام حقوقي كه برخاسته از كتاب سنت و عقل است دركمتر از يك قرن بر نيمي از جهان آن روز حاكم گرديد. اين استقبال بخاطر امتيازها و برتري هايي بود كه دراين نظام حقوقي در مقايسه با ساير نظامها وجود داشت.
دراين قسمت پس از اشاره اي كوتاه به اين امتيازات محتوايي به ويژگي هاي نظام حقوقي اسلام مي پردازيم و پس از آن از منابع حقوق اسلام سخن مي گوييم و بالاخره با بحثي از اهداف و مباني حقوق اسلامي مطلب را به پايان مي بريم.
نظام معرفتي اسلام براصولي استوار است كه به چند اصل مهم آن اشاره مي كنيم:
1- عالم غيب و شهود در انديشه ي اسلامي جهان هستي به دو بخش غيب وشهود تقسيم شده است مقصود از عالم شهود جهان مادي است كه با حواس انسان قايل درك مي باشد و مقصود از جهان غيب جهان موجوداتي است كه با حواس بشري قابل درك نيست.
براين اساس ايمان به جهان غيب از اوصاف متقيان شمرده شده است:
الذين يؤمنون بالغيب: آنان كه به غيب ايمان دارند.
2- هستي مخلوق الله: درانديشه ي ديني مجموعه ي هستي يعني موجودات مجرد ومادي از جمله انسان همه مخلوق و آفريده ي موجودي غير مادي به نام الله مي باشند:
الله خلق كل شي وهو علي كل شي وكيل: خدا آفريننده ي هرچيز است و او برهمه چيز نگهبان است.
3- هدفداربودن خلقت: درنظام معرفتي اسلام مجوعه ي نظام هستي از جمله انسان برا ي هدفي خاص آفريده شده است وتمام هستي بدون استثنا به سوي آن هدف در حركت مي باشند.
وما خلقنا السماء والارض ومابينهما بطلا ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفرو امن النار:
وما آسمان و زمين و آنچه بين آن دواست را بيهوده نيافريديم اين گمان كساني است ك كفر ورزيده اند پس واي بركافران از آتش دورخ .
و يا
ولله مللك السموات والارض والي الله المصير
ملك آسمانها وزمين از خداست بازگشت همه به سوي اوست.
4- تدبير و نظارت برهستي درانديشه ي اسلامي خداوند تنها خالق موجودات نيست كه گونه اي كه پس از آفرينش آنها را رها كرده درزندگي آنها نقشي نداشته باشد بلكه خداوند خالق ورب هستي است كه موجودات ازجمله انسان راتدبير و نظارت مي كند و براساس عملكر آنان چه رفتار ظاهري و چه رفتار باطني يعني انديشه و فكر آنارا بازخواست خواهد كرد .
لله مافي السموات ومافي الارض وان تبدوا ما في انفسكم اوتخفوه يحاسبكم به الله فيعفر لمن يشاء ويعذب من يشا ء والله علي كل شي قدير
آسمانها و زمين است همه ملك خداست و اگر آنچه در دل داريد آشكارا يا همه را خدادر محاسبه ي شما خواهد آورد آنگاه هركس رابخواهد عذاب كند.
5- زندگي چند مرحله اي انسان: در انديشه ي اسلامي براي انسان چند مرحله زندگي تصوير شده است كه دراينجا از دو مرحله ي به هم پيوسته و مرتبط با يكديگر آن ياد مي كنيم .
الف – زندگي دنيوي: اين مرحله از زندگي انسان با تولد او آغاز مي شود و با مرگ او پايان مي پذيرد دراين جهان انسان از آزادي عمل نسبي برخوردار مي باشد كيفيت و كميت رفتار او درسرنوشت او درجهان و جهان بعدي اثر دارد:
وان ليس للا نسان الا ماسعي وان سعيه سوف يري
وبراي انسان جز آنچه به سعي خود انجام داده است نخواهد بود و اين كه سعيش به زودي ديده مي شود.
ب-زندگي اخروي – زندگي اخروي انسان بامرگ آغاز مي شود و ابدي است با اين تفاوت كه سعادت وخوشبختي انسان دردنيا بسته به سعي و تلاش او دردنياست ولي سعادت و خوشبختي اودرآخرت معلول سعي وتلاش اودردنيا ست به تعبير ديگر جهان آخرت بازتاب عملكر انسان دردنياست.
ان المتقين في ظلل وعيون وفواكه ممايشتهون كلو واشربو هنيا بما كنتم تعملون
براستي كه پرهيز كاران درسايه ها وچشمه ها قرار دارند و هرميوه اي كه ميل داشته باشند مهيااست خطاب شود بخوريد و بياشاميد برشما گوارا باد اينها در مقابل اعمالي است كه انجام مي داديد.
6- پذيرش عقل به عنوان منبع شناخت: گرچهه واژه ي عقل درمتون ديني به معاني متعددي به كار رفته است ولي در تمام متون ازعقل به عنوان منبع شناخت جهان از جمله انسان يادشدهاست براين اساس در آيات بسياري كافران به سبب بهر ه نگرفتن از عقل خود با جملاتي همانند افلا تعقلون سرزنش شده اند با اين حال د رمتون ديني بر كارايي نداشتن عقل درتمام موارد تاكيد شده است به ويژه دربحث بايد ها و نبايدها ي فقهي كه بخشي از آن مربوط به حقوق مي باشد . اين عدم كارايي عقل مورد تاكيد قرارگرفته است چنان كه امام صادق مي فرمايد:
ان دين الله لا يصاب بالقياس
بدون ترديد دين خدا را باقياس نمي توان شناخت.
7- پذيرش حواس به عنوان منبع شناخت: انسان در ابتداي تولدو آغاز زندگي دردنيا از طريق حواس با دنياي خارج ارتباط برقرار مي كند و آن را مي شناسد ولي همه مي دانند حواس انسان براي شناخت همه ي پديده هاي جهانه به خصوص جهان غيب كارايي ندارد حتي براي شناخت جهان مادي نيز با محدوديتهاي بسياري روبرو مي باشد به گونه اي كه كوچك ترين اشتباه انسان در استفاده از حواس موجب اشتباه در شناخت انسان از پديده هاي جهان مي شود
والله اخر جكم من بطون امهتكم لاتعلمون شياوجعل لكم السمع والا بصر و الافده لعلكم تشكرون
وخدا شمارا از شكم مادرتان بيرون آورد درحالي كه چيزي نمي دانستيد و براي شما گوش وچشم و قلب قرارداد شايد كه سپاس گزار باشيد.
ودرآياتي نيز انسانها برعدم بهره گيري درست ازحواس خود سرزنش شده اند.
افلا ينظرون الي الابل كيف خلقت والي السماء كيف رفعت والي الجبال كيف نصبت والي الارض كيف سطحت
ودر آيه اي ضمن پذيرش عقل و حس به عنوان منبع شناخت از اينكه عده اي از آنها به درستي استفاده نكرده اند وگمراه شده ا ند گزارش مي كند:
وقالو الو كنانسمع او نعقل ماكنا في اصحاب السعير
و گويند اگر شنوايي داشتيم يا تعقيل كرده بوديم امروز اهل آتش سوزان نبوديم .
8- ضرورت راهنمايي انسان به وسيله ي وحي: باتوجه به هدفمند بودن خلقت انسان و نارسايي عقل وحس براي هدايت انسان به ناچار خداوند به وسيله ديگري انسان راهدايت مي كند و آن وسيله چيزي جز وحي نيست. براي اين كار افرادي از سنخ بشر از ميان آنان برگزيده مي شوند تا به عنوان واسطه ي ميان خداوخلق به وسيله كتاب خدا عهده ار هدايت خلق گردند. درديدگاه اسلامي آخرين كتاب الهي قرآن و آخرين فرستاده اش حضرت محمد (ص) مي باشد:
بدون ترديد مابه تو وحي كرديم همانگونه كه به نوح وپيامبران بعداز اووحي كرديم رسولان بشارت دهنده و بيم دهنده تا آنكه پس از فرستادن رسولان مردم حجتي برخدا نداشته باشند خدا هميشه مقتدر و حكيم است.
9- جعل قوانين يا بايدها و نبايدها: براي رسيدن به هر هدفي نيازمند مجموعه اي از بايد ها ونبايد ها هستيم يعني بايد كارهايي را انجام داد تاانسان رابه هدف نزديك كند واز طرفي انجام بعضي كارها انسان را از هدف دور مي كند كه نبايد انجام دهد:
و جاهدو في الله حق جهاده هواجتبتكم و ما جعل عليكم في الدين من حرج
و در راه خدا جهاد كنيد آن چنان كه حق جهاد است او شما را برگزيد و دركاردين براي شما رنج ومشقتي قرار نداد.
10- هدف خلقت انسان: در متون اسلامي براي خلقت انسان اهداف مقدماتي متوسط و نهايي در نظر گرفته شده است كه هدف نهايي قرب الهي الله مي باشد كه اين كار جز با شناخت خداوند وتسليم شدن در برابر بايدها و نبايدهاي او امكان ندارد.
وما خلقت الجن و الانس الاليعبدون
وجن وانس را بيا فريديم مگر براي اين كه مرا پرستش كنند.
آنچه بيان شدبخشي ازاصول معرفتي اسلام بود در تبيين نظام حقوقي آن نقش دارد گرچه اصول ديگري رانيز مي توان درنظر گرفت.
اكنون با توجه به نكات ياد شده مي توان به پاسخ آن سه سوال پيش گفته پرداخت.
درپاسخ به سوال اول بايد گفت ماهيت قوانين حقوقي در مكتب حقوقي اسلام جعلي است نه ذاتي البته جعلي صرف هم نيست به اين معني كه اين جعل تابع مصالح ومفاسد نفس الامر ي است به تعبير ديگر مي توان گفت جعلي –عيني است كه ازيك سو جعل اي و قابل نسخ مي باشد و از سوي ديگر عيني است كه از وجود مصالح و مفاسدي در خارج حكايت مي كند.
درپاسخ به سوال دوم كه قانونگذار كيست بايد گفت: باتوجه به نكات ياد شده از جمله اينكه بخشي ازجهان هستي جهان غيبت است وبخشي از زندگي انسان در جهان غيبت انجام خواهد گرفت ونقش رفتار انسان در سرنوشت اودراين دو جهان وناكارآمدي عقل و حس براي قانونگذاري نسبت به موجودي با اين پيچيدگي كه نيازمند اطاعاتي گسترده درباره ي انسان و جهان ومفاسد ومصالح و … مي باشد بشر براي چنين كاري ناتوان بوده تنها قانوگذار اصلي خداوند است كه از يك سوهمه ي هستي را آفريده است پس او عالم الغيب والشهاده است و از سوي ديگر اوانسان را آفريده است و به همه ي ابعاد وجودي و نيازمنديهاي او آگاهي دارد:
ولقد خلقنا الا نسن ونعلم ما توسوس به نفسه ونحن اقرب اليه من حبل الوريد
وماانسان را آفريديم و وسوسه هاي دل او را مي دانيم و ما از رگ گردن به او نزديك تريم .
بنابراين قانونگذار اولا و بالذات تنها در اختيار خداست:
ان الحكم الا اياه ذلك الدين اقيم ولكن اكثر الناس لايعلمون
حكم فقط از خداوند دانش لازم برا ي قانونگذاري را دراختيار عده اي از انبيا و امامان گذاشته وآنان با توجه به آن دانش و اذن خداوند درمحدوده اي كه به آنان واگذار كرده است اين حق را دارند:
انا انزلنا اليك الكتب بالحق لتحكم بين الناس بما ارئك الله ولا تكن للخائنين خصيما
ما كتاب قرآن را به حق به سوي تو فرستاديم تا بين مردم آن طور كه خدا نشانت مي دهد قضاوت كني و به سود خائنين بامومنان وفقيران به خصومت نپرداز
در پاسخ سوال سوم بايد گفت با توجه به اينكه قانونگذار در اسلام خداوند مي باشدودين اسلام آخرين دين است دين اسلام از نظر زماني ابدي و جاودانه و ازنظر مكاني جهاني مي باشد براين اسا اعتبار اين قوانين نيز ابدي خواهدبود.
عن زراره قال سالت اباعبدالله عن الحلال و الحرام فقال حلال محمد حلال ابدا اي يوم القيامه حرامه حرام ابدا الي يوم اقيامع لا يكون غيره و لا يحي غيره
زرا ه مي گويد از امام صادق درباره ي حلال و حرام پرسيد فرمود حلال محمد هميشه تاروز قيامت حلا است و حرامش هميشه تاروز قيامت حرام خواهد بود غير از حكم او حتمي نيست و جز او پيامبري نيايد.