نویسنده: استاد حسین نوری
از مطالعه سیره و تاریخ درخشان زندگی پیغمبر عالیقدر اسلام ,این موضوع به طور روشن به دست می آید که یکی ازاهداف مهم آن حضرت تاسیس حکومت اسلامی بوده است . فلسفه این موضوع نیز, واضح است زیراایجاد یک نظام اجتماعی مستقل و عزت بخش واصلاح کامل انسانها در راه جلب خشنودی خداوند و در صراط علم و عدالت و آزادی و تهذیب اخلاق و ریشه کن ساختن ظلم و فحشاء و شکوفا ساختن استعدادها برای رسیدن به اوج ترقی و تکامل و نشر فرهنگ پویا و وسیع اسلامی و به وجود آوردن یک اقتصاد سالم و مترقی و پیاده کردن قوانین حقوقی و قضاپی و عقیم ساختن توطئه و تبلیغات دشمنان اسلام و مقابله با مستکبران و منافقان , که همواره , در برابر حقیقت جبهه گیری می کنند واحیانا درگیریها و جنگهایی به منظور تضعیف و یا خاموش کردن جبهه حق به وجود می آورند, بدون ایجاد یک حکومت مقتدر ممکن نیست.
حضرتش , در راستای این هدف , پس ازاین که که نهال اسلام را دراعماق دلها و هم سطح جامعه خود تثبیت کرد و طرفداران فداکاری به دست آورد, مراکزی برای آشنائی مردم با علم و فضیلت تعیین و مبلغان و مربیانی به نواحی مختلف ,اعزام کرد و قضاتی را برای داوری و حکامی را برای فرمانروایی نصب نمود و ماموریتی را برای جمع آوری مالیات اسلامی و توزیع آن و سر و سامان بخشیدن به وضع اقتصادی مردم , به کار گماشت و به تجهیزز و ترتیب سپاه و تعیین فرماندهان اقدام نمود و به جهاد لشکرکشی برای از میان برداشتن کفر و نشراسلام پرداخت و سفیرانی به سوی دولتهااعزام کرد و مجالسی برای شورا درامور مملکتی ترتیب داد وافرادی را برای حفظ قرآن مجید و آثاراسلامی معین نمود و خود, شخصا,در راس چنین حکومتی که شعاع آن به طور روزافزون وسعت می یافت قرار گرفت.
دراینجا,این نکته نیز لازم به تذکراست : کسانی که می پندارند: دین اسلام , تنها یک رشته تعلیمات اخلاقی و پند واندرزی است و دینداری به معنای انجام وظائف عبادی و فردی است , باید توجه کنند که سخت در اشتباهند و شناخت آنان از دین اسلام , هرگز درست نیست و لازم است یک دفعه دیگر با دقت بیشتر, تاریخ زندگی پیغمبر عزیزاسلام[ ص] را مطالعه می کنند. دین اسلام , مکتبی است جامع , که شامل همه ابعاد و جوانب زندگی انسانهاست و همانطور که تعلیمات اخلاقی و وظائف عبادی و فردی دارد سیاست در روابط اجتماعی و قضاوت و تجهیز لشکر و جهاد و ستیز وو پرخاشگری در برابر جباران و ستم پیشگان واقتصاد کامل و شورا نیز دارداین مسائل با حکومت و رهبری توام است .
مساله حکومت و رهبری یکی از مسائل مهم انسانی است .از روزی که بشر در روی کره زمین در آغوش اجتماع و همزیستی گام برداشته است به این موضوع پی برده است که – مهمترین مساله زندگی مساله رهبری است .
دین مقدس اسلام نیز, که بر پایه جمع گرایی استواراست ,این مطلب را قبول و راه صحیح تامین این هدف را نشان داده و به آن جامه عمل نیز پوشانیده است .
پیغمبر بزرگ اسلام (ص ), در حال حیات پربرکت خود, مساله رهبری پس از درگذشت خویش را مورد نظر قرار می داد و به طور مکرر رهنمود روشنی را برای این موضوع ارائه می کرد و یکی از شواهدی که که آن حضرت به بیان این مساله پرداخته و آن را روشن ساخته حدیث معروف و مشهوری است که علمای شیعه و سنی , در دهها, بلکه صدها کتاب , به طور متواتر نقل کرده اند و رهبر کبیرانقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی , حضرت امام خمینی ,اعلی الله مقامه , نیز, آن را در صدر وصیتنامه خود ذکر کرده است و آن حدیث این است .
قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
انی تارک فیکم الثقلین : کتاب الله و عترتی اهل بیتی فانهما لن
یعنی : حضرت رسول الرم[ ص] فرمودند: من در میان شما, دو چیز گرانقدر را که قرآن واهل بیت من می باشند می گذارم واین دو چیز, هرگزاز هم جدا نمی شود, تااین که در روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند.
از نظر قضاوت عقل نیز,این موضوع کاملا روشن است زیرا چگونه ممکن است پیامبری از جانب خداوند مبعوث گردد و رسالت خود را پس از آن همه رنج و تحمل مصائب و مشکلات به انجام برساند, ولی مساله جانشینی پس از خود را, که مهمترین مساله زندگی یک جامعه , مخصوصا آن جامعه نوبنیاد, مسکوت بگذارد یعنی تکلیف دین اسلام و سرپرست امت اسلامی را معین نکند!
پیغمبری که اگر چند روزی برای عزیمت به جنگ و جهاد, مانند: جنگ تبوک ,از مدینه خارج می شد برای خود جانشین معین می کرد و مسلمانان را بدون سرپرست نمی گذاشت امااکنون که ازاین جامعه نوپا به کلی جدا می شود و جهان دیگری رحلت می کند, برای خویشتن جانشین تعیین نکند! هرگزاین مطلب را عقل سلیم هرگز نمی پذیرد.
و بالاخره , در روز غدیر در میان دهها هزار نفر, که ازاطراف واکناف جهان اسلام , به مکه آمده و پس از انجام فریضه حج به مراکز زندگی خود بر می گشتند, حضرتش به امر پروردگار متعال حضرت امیرمومنان , علی بن ابی طالب , علیه السلام , را به عنوان رهبر بعداز خود نصب و معرفی کرد, ولی افسوس … راستی اگر پس از درگذشت حضرت پیغمبر, صلی الله علیه و آله , سفارشهای روزغدیر مورد عمل قرار می گرفت اسلام جهانگیر می شد عدالت و دادگری و بالاخره فرهنگ عزت آفرین اسلامی آفاق تا آفاق سنگینی را فرا می گرفت .
باید توجه داشت که : مساله غدیر مساله تاریخی نیست که دراعماق تاریخ مانند بسیاری از جریانهای تاریخی دفن شود, بلکه جوهراصلی این واقعه و سخنان گهربار پیغمبر[ص] در آن روز, تعیین شکل صحیح رهبری است واین مساله تا قیام قیامت سرنوشت سازاست . مساله , مساله دادن حق به صاحب حق و دادن زمان حکومت به شایستگان است . مساله , مساله سپردن زمان جامعه به دست کسی که قدرت نشر عدالت واحیای حق و سرکوب کردن باطل و مبارزه با ستم و جهل را به طور قاطع دارد می باشد. مساله , مساله لزوم ایمان داشتن به پیشوایی که عادل و شجاع و مدیر و مدبراست و بیعت کردن بااوست واطاعت ازاوست و سرپیچی و مخالفت با هر حکومت غیراسلامی و هر نظام ستمگری است که افراد بشر را به زنجیراستضعاف بکشد و جانب محرومین را رعایت نکند می باشد و بالاخره , مساله , مساله جانشینی پیغمبر خاتم النبیین[ ص] منطق , منطق اسلام , آخرین ادیان الهی است .ازاین جهت حماسه غدیر مشعلی است جاویدان و جوهری است سیال که در کالبداعصار وازمنه , همیشه زنده و جاری است و گذشتن قرون واعصار نه تنها آن را کهنه نمی کند, بلکه بر ارزش و رونق آن می افزاید.
قرنها بر قرنها رفت ای همام
این معانی برقرار و بر دوام
شد مبدل آب این جو چند بار
عکس ماه و عکس اختر برقرار
چه این که این مطلب ثابت و روشن است که دین اسلام , چون با معارف اساسی و آسمانی خود, همیشه باقی است واین نظام الهی , همواره در زیر چتر سعادت بخش و آغوش پر برکت خود, میلیاردهاازانسانها را, بلکه همه آنان را باید در برگیرد, نباید هیچگاه بدون رهبر باشد و لذا ائمه , علیهم السلام , دراعصاری که در میان مردم نیستند,اداره مسند حکومت اسلامی را به فقیه آگاه , مدبر, مدیر و توانا سپرده و شایستگی وی را برای رهبری مورد تاکید قرار داده اند و برای اهمیت موضوع , در مقاطع مختلف , شرایط رهبری واین که چه کسانی می توانند رهبری جامعه را به عهده بگیرند و چه افرادی صلاحیت این موضوع را ندارند, بیان کرده اند.
برای نمونه :
حضرت امیرالمومنین , علیه السلام , فرمود:
وقد علمتم انه لاینبغی ان یکون الوالی علی الفروج والدماء و
کسی که ناموسی و جان ملت و بیت المال و قوانین مملکتی را زیر سیطره خود گرفته و فرمانروای مسلمانان گردیده است هرگز نباید:
1. آزمند و بخیل باشد, زیرا دراین صورت , چشم طمع به اموال مردم داشته و آن را به خوداختصاص می دهد.
2. جاهل و نادان باشد, چه این که دراین صورت , مردم را به گمراهی می کشاند.
3. ستمگر و ظالم باشد, زیرا دراین صورت , ملت را در نتیجه ظلم خود پریشان و نابود می سازد.
4. ترسو باشد, چه این که استقلالی را که منظوراسلام است نمی تواند حفظ کند. به این گروه یا به آن گروه (شرق یا غرب ) تکیه می کند.
5. رشوه گیر و سازشکار باشد, زیرا حقوق ملت را ضایع می کند. 6. عمل به احکام اسلام را ترک و گرنه ملت اسلام را به سقوط و تباهی می کشاند.
و نیز آن حضرت فرمودند:
ایهاالناس ان احق الناس بهذاالامراقواهم علیه واعلمهم
ای مردم , شایسته ترین افراد برای رهبری مردم , کسی است که : تواناتر و داناتراز دیگران برای اداره وامور رهبری باشد.
حضرت باقر, علیه السلام , فرمود: حضرت رسول الکرم , صلی الله علیه و آله , فرمودند:
تنها کسی صلاحیت رهبری دارد که : دارای این سه خصلت باشد: 1. روحیه تقوا و پرهیزکاری که او راازارتکاب گناه باز بدارد.
2.خصلت بردباری که در سایه آن بر غضب خود مسلط باشد.
3. مدیریت کامل تا بوسیله آن ,امور مربوط به فرمانروائی را بنحو کامل اداره کند. 4
دراین مورد, توجه به این مطلب مهم نیز, لازم است که چون دین مقدس اسلام سعادت معنوی و مادی انسانها را در نظر گرفته و به تامین نیازهای مادی واقتصادی نیز, مانند تامین نیازهای معنوی , پرداخته است .امتیازاتی را نیز که در هر جامعه اسلامی در نظر گرفته است , دارای دو جنبه معنوی و مادی است یعنی , همانطوری که از لحاظ بعد معنوی , باید دارای قدرت و غنای روحی و فکری یعنی , دارای مقام اجتهاد و فقاهت و همچنین عدالت و شجاعت و مدیریت و کفایت باشد,از جهت بعد مادی نیز لازم است دارای قدرت و غنا باشد . و برای تامین این جنبه است که تمام منابع ثروت جهان ,از قبیل : دریاچه ها, رودخانه ها, جنگلها, نیزارها, بیشه های طبیعی , معادن , کوهها, و زمینهای موات و زمینهایی که صاحب معین ندارد و مراتعی که حریم نیست را دراختیار ولی فقیه , که رهبر حکومت اسلام است , قرار داده است تااین منابع ثروت را که انفال نامیده می شود, در راه تامین مصالح عمومی واهداف صحیح انسانی واسلامی , با برنامه ریزی کامل , مورد بهره برداری قرار بدهد تا هم مملکت اسلامی را آباد و مستقل گرداند و هم فقر را ریشه کن سازد. چون دراین مقاله , بحث انفال بیشتر مورد نظراست لذا, با توفیق خداوند متعال , هم اکنون بحث خود را در موضوع انفال متمرکز می سازیم :
بحث انفال , هر چند یک بحث قرآنی , روایی , فقهی , سیاسی ,اجتماعی و اقتصادی است , ولی مااکنون , بیشتر به جنبه اقتصادی آن نظر داریم و ازاین جهت , قابل از هر چیز, به امتیاز[ اقتصاداسلامی] , نسبت به مکاتب اقتصادی دیگر باید توجه کنیم و شناخت روشنی , به طوراختصار, ازاقتصاداسلامی باید داشته باشیم . واین امتیاز, بیشتر به اصول و پایه های این اقتصاد مرتبط می گردد و مهمترین اصول آن به این شرح است :
اقتصاد خدا مالکی
باید توجه داشت که اقتصاد اسلامی براساس جهان بینی خاصی که ازایمان به مبدأ و معاد یعنی , خداوندگار جهان و قیامت سرچشمه می گیرد پی ریزی شده است و براین اساس ,از دیدگاه اقتصاداسلامی , کلیه موجودات جهان خلقت , مملوک خداست و آن اندازه ای که در دست انسانها با شرائط خاصی قرار می گیرد نیز, ذاتا,از آن خداونداست و به طور عاریت به انسانها عطا فرموده و دراین مورد وظائفی برای آنان مقرر کرده است .
قرآن مجید در 84 مورداز[ مال] به طور مفرد, جمع , معرف , منکر, مضاف منقطع ازاضافه نام برده است و دراغلب موارد, آن را در ردیف فرزند و جان انسان ذکر کرده است , ولی آن را وسیله ای برای آزمایش انسانها معرفی نموده و عاریتی از جانب خداوند به انسانها قلمداد کرده است , مثلا, در سوره نور می فرماید:
وآتوهم من مال الله الذی اتاکم 5 .
یعنی : به زیردستان خوداز آنهایی که خداوند به شما داده است بدهید.
حضرت امیرمومنان , علیه السلام , فرمودند:
من آتاه الله مالا فلیصل به القرابه و لیحسن منه الضیافه و لیفک
کسی که خداوند به او مال عطا فرموده است , لازم است به وسیله مال پیوند خویشاوندی خود را برقرار و مهمانان خود را به وسیله آن مال پذیرائی کند واسیران و گرفتاران رهایی ببخشد و به فقرا و مقروضان کمک نماید و در سایه آن مال , در راه ادای حقوق اجتماعی به منظور تحصیل ثواب خداوند گام بردارد و دست یافتن به این خصلتها, باعث شرافت و عظمت در زندگی دنیا و رسیدن به درجات عالیه آخرت است .
و بالاخره ,از دیدگاه مبانی اقتصادی اسلام , برداشتن هر گامی در راه تقویت اقتصاد زندگی و هرگونه حرکت و فعالیتی در تحکیم بنیه اقتصادی جامعه اسلامی یک نوع عبادت وایجادارتباط مثبت با خالق جهان است و لازم است , تحصیل مال با توجه به راههای مشروع و حلال واحتراز از دهها کسب , که مکاسب محرمه نامه می شود و خداوند آنها را حرام و ممنوع گردانیده است , همراه باشد. همچنین داشتن مال , بااحساس وظائفی از قبیل :انفاق در راه خدا و توجه به اوضاع جامعه واحوال مستمندان و مستضعفان همگام باشد و مصرف کردن آن بایدازاسراف و تبذیر و تجمل طلبی برکنار بوده و با تقدیر واندازه گیری که براساس احتیاجات لازم زندگی فرد و جامعه پی ریزی شده است توام باشد. به طور خلاصه , اقتصاداسلامی که شاخه ای از درخت پرشاخ و برگ و دین اسلام است , مسلمانان را, در هر نقطه ای از جهان که زندگی می کنندالزام می کند که : در سایه قوانین الهی ,اقتصادی به وجود بیاورند که , علاوه براین که ازاسراف و تبذیر و تجمل گرائی و تقلب و ربا واحتکار و گرانفروشی و تورم و فقر و پریشانی و بیکاری خبری واثری نباشد, براساس کار صحیح و مفید وارزش کار وابتکار و بر پایه محبت واخوت و عواطف انسانی وایثار واحسان و تعاون و تامین خودکفائی واستقلال , با توجه به این که همه اینهاازاین بخداوند بزرگ نشات گرفته باشد,استوار باشد.
تنوع مالکیت
دین اسلام در تنظیم برنامه اقتصادی خود, به سه نوع مالکیت قائل است :
1. مالکیت خصوصی
دراسلام , فعالیتهای اقتصادی به هر شکلی که در چهارچوبه قوانین اقتصادی اسلام صورت بگیرد, علاوه براین محترم و دارای ثواب و فضلیت است , موجب مالکیت و ثبوت حق نیز می گردد که براین اساس , هر فردی که بر پایه ضوابط اسلامی , مالی , را به دست بیاورد مالک آن محسوب می شود و تصرفات او, در آن نافذ و صحیح است و روشن است که این موضوع , علاوه بر تشویق افراد به کسب و کار وابتکار, دارای فوائد بسیاری است .
2. مالکیت عمومی
زمینهای آبادی را لشکریان اسلام , در هنگام جهاد با کفار, به وسیله قهر و غلبه (نه صلح )از آنان گرفته و جزء قلمرو زمینهای اسلامی کرده اند, در صورتی که آن جنگ بااذن ولی امر مسلمانان صورت گرفته باشد, همه مسلمانان , نسل بعداز نسل به عنوان مالکیت عمومی مالک می باشند.
رهبر حکومت اسلامی , موظف است : سرپرستی این قبیل زمینها را نیز, به عهده بگیرد تا با برنامه ریزی کاملی مورد بهره برداری قرار بدهد و لازم است که عائدات آنها را در راه تامین مصالح عمومی مسلمانان ,از قبیل : ساختن راهها, پلها, مدارس , بیمارستانها وامثال اینها مصرف نماید واین موضوع نیز, درایجاد کار و آبادی کشوراسلامی تاثیر فراوان دارد, ولی زمینهای مواتی که دراین قبیل جنگها نیز, به دست مسلمانان می افتد, جزءانفال است و در مالکیت دولت اسلامی (چنانکه خواهیم گفت ) در خواهد آمد .
3. مالکیت حکومتی
دراسلام , کلیه منابع ثروت جهان , (چنانکه گفتیم و تعداد آن را بیان خواهیم کرد)از قبیل : دریاها, جنگلها, معادن , کوهها, واراضی موات انفال است واختیار آن با رهبر حکومت اسلامی است واو, براساس علم و آگاهی و مدیریت کاملی که دارد, در تحت برنامه معینی , مورد بهره برداری قرار می دهد تا جامعه مستغنی و مستقل و مقتدر و خالی از فقر و نابسامانی , به نام جامعه اسلامی و نمونه به وجود بیاورد که شرح داده خواهد شد .
ولایت فقیه
همانطور که ولی فقیه , در نتیجه تخصص در علوم اسلامی و آگاهی کافی از اوضاع و شرایط جهان و عصر و زمان خود و داشتن مدیریت کافی و شهامت لازم , قلمرو نفوذ خود را, در جهت تامین استقلال فرهنگی و سیاسی و اجتماعی , هدایت می کند واین قلمرواسلامی رااز نفوذ فرهنگ و سیاست بیگانگان و دشمنان اسلام , حفظ می نماید, نقش بسیار موثری را نیز, در رابطه با مسائل اقتصادی جامعه , عملی می سازد.
هر چند, نقش ولی فقیه در مسائل اقتصادی بسیار دامنه داراست , ولی برای نمونه دو مطلب را دراین راطه ذکر می کنیم :
1. قلمرو قانونگذاری
ولی فقیه , با توجه به ضوابط و دلائلی که از منابع پویا و همیشه زنده اسلام , که کلیه ادواراعصار و شرایط را در زیر چتر خود جای می دهد, در دست دارد, لازم است براساس اجتهاد و آگاهی خود, قوانین و مقرراتی وضع کند. که در میان آن خودکفایی واستقلال کامل کشوراسلامی را تامین کند. به طوری که , علاوه براین که از کلیه وابستگی هایی که ممکن است حیثیت و عزت مسلمانان را خدشه دار کند, مصون و محفوظ بماند, در حیات اقتصادی به طور روزافزون , رو بتکامل برود به نحویکه نه تنهااز کاروان زمان دراقتصاد عقب نامید, بلکه پیشرو کاروان علم و زمان باشد و بالاخره از لحاظ فرهنگی واقتصادی , جامعه ای به وجود بیاورد که همیشه در آغوش خود,ابن سیناها, فارابی ها,ابوریحان ها, محمدزکریا رازیها, شیخ مفیدها, شیخ طوسی ها, محقق ها, علامه حلی ها, امام خمینی ها بپرورد .
هر چند این موضوع ,از لحاظ کلی مسائل اقتصادی اسلام , روشن است , ولی ذکر یک نمونه دراین مورد لازم است :
چنانکه می دانیم :اسراف و تبذیراز موضوعاتی است که :اسلام با شدت هر چه تمامتر با آن مبارزه می کند و آن را در زمینه اقتصاد, یکی از گناهان بزرگ , معرفی می نمایداما باید توجه داشته باشیم که اسراف , به معنای تجاوزاز حد است . حد و مرز نیز, براساس احتیاج تعیین می شود مثلا, حداحتیاج کسی که مریض است با یک فرد سالم فرق دارد و حداحتیاج سیستان و بلوچستان , مثلا, با حداحتیاج فارس و خراسان تفاوت دارد.
بنابراین , لازم است در درجه اول تمام احتیاجات یک جامعه ,از لحاظ فرهنگی , نظامی , سیاسی ,اجتماعی ,اقتصادی و نیزاحتیاج دولتی وافراد جامعه ,از دورترین نقطه گرفته تا نزدیکان مراکز قدرت , مورد نظر قرار بگیرد. و از طرف دیگر, کلیه امکانات آن جامعه نیز,از جهت امکانات طبیعی و نیروهای انسانی , در نظر گرفته شود. به علاوه , مراتب احتیاجات نیز,از لحاظ شدت و ضعف , باید مورد توجه قرار بگیرد, تا با رفع نشدن احتیاجات درجه اول ,اموال وامکانات , در راه تامین احتیاجات درجه دوم , مصرف نشود و همچنین تانیازمندیهای درجه دوم تامین نشده است , پولها وامکانات در راه تامین نیازمندیهای درجه سوم به کار گرفته نشود که مسامحه و تقصیر در شناخت این مراتب و حد و مرزها و خرج کردن اموال وامکانات و نیروها, در راه تامین احتیاجات درجات بالاتر, پیش از رفع احتیاجات مراتب پائین تر, که شدیدتراست , خود, یک نوع اسراف و تجمل گرایی است و باعث سرکوب شدن احساسات و کشته شدن استعدادها و خاموش ساختن عواطف بشری است .
بنابراین , برای این که نقشه اقتصادی صحیحی , که مورد توجه اسلام است , تنظیم شود و چرخ اقتصاد جامعه , بر محوراعتدال بچرخد و تولید و توزیع براساس عدالت اقتصادی کامل , صورت بگیرد تا در نتیجه :از هدر رفتن مواد و نیروها, در راه تولید کالاهای غیرضروری , واز زیاده روی و مصرف بیجا واسراف , در رابطه با توزیع , جلوگیری شود وازافراط و تفریطها و به وجود آمدن فاصله ها و شکافها در جامعه , ممانعت به عمل بیاید و تمام استعدادها, در راه شکوفایی اقتصادی پروبال بگشاید, باید: هم به کلیه احتیاجات دولتی وافراد جامعه , با تعیین این حدها و مرزها, مشخص شود و هم , مقدارامکانات مالی و نیروهای انسانی معین گردد و آنگاه موازنه دقیقی بین این دو, صورت بگیرد و براین اساس , قوانین و ضوابطی از طرف ولی فقیه , وضع شود و گرنه دامنه فقر و فاصله بین طبقات جامعه روزبروز, وسیعتر خواهد شد.
لازم است , همواره , طنین این گفتار حضرت پیغمبر(ص ), که اصلی از نظام اقتصادی اسلام است , با گوش جان بشنویم :
من اقتصد فی معیشه رزقه الله و من بذر حرمه الله . 7
یعنی : هراجتماعی که در زندگی اقتصادی خود, راه اعتدال و موازنه را پیش بگیرد, خداوند وسیله ارتزاق واسباب حیات اقتصادی آن را فراهم و مرتب می کند و به عکس , هر جامعه ای که موازنه واعتدال را پشت سرانداخته , در راه تبذیر واسراف گام بردارد, خداوند آن را به فقر و محرومیت اقتصادی محکوم می گرداند.
2. قلمرواجرای قانون
ولی فقیه , همانطوری که عهده دار وضع قوانین لازم در حیات اقتصادی است , در رأس قوه مجریه نیز قراردارد و لذا لازم است , علاوه از قیام به وضع قوانینی که ذکر گردید, بواسطه داشتن اشراف کامل براجرای قوانین , دراجرای قوانین اقتصادی نیز کوشا باشد.
ناگفته پیداست که : قوانین زندگی هر قدر کامل باشد, بدون اجرای صحیح , سعادت و رفاه انسانها را ببار نخواهد آورد. چنانکه یک نقشه ساختمانی هراندازه صحیح و کامل باشد, بدون پیاده کردن آن , جز در عالم خیال و تصور, جای نخواهد داشت .
اکنون , نتیجه ای که از آنچه ذکر شد به دست می آوریم ,این است که : خداوند متعال , که مالک همه موجودات جهان است , برای این که حیات اقتصادی بشر, براساس عدالت اقتصادی واجتماعی تحقق پیدا کند, منابع ثروت جهان را دراختیار یک انسان کامل یعنی , عالم به منطق دین و متخصص در معارف اسلامی و پاک و عادل و مدیر و مدبر قرار داده است , تا از طرفی در راه ایجاد و کار واشتغال و زنده کردن نیروی خلاقیت و ابتکار, تمام نیروها واستعدادها را, در راستای استفاده ازاین منابع خداداد, به کار بگیرد و در نتیجه کشور آباد شود و نوراستقلال و عزت و عمران , در سیمای آن بدرخشد و فقر و پریشانی و نابسامانی و کمبود, به کلی ,از بین برود واز طرفی با وضع قوانین عادلانه که گفته شد, راه تعدی و تجاوز زورمندان و مستکبران را نیز بگیرد تا تراکم ثروت و تکاثر پدید نیابد.این نکته نیز روشن است :افرادی که قدرت کارکردن ندارند با وضع آبرومندانه ای , در سایه ضوابط اسلامی , اداره می شوند.
باید توجه داشت : [ انفال] , که اکنون مورد بحث ماست , به این منظور مطرح می شود که : عمق واهمیت بیان حضرت امام , رضوان الله تعالی علیه که فرمودند: لازم است مسائل فقهی با توجه به احتیاجات واوضاع زمان بررسی شود, روشن گردد.
انفال , بیشتراز یک مورد, در قرآن کریم ذکر نشده است ولی از نظراهمیت موضوع و واقع شدن در ابتدای سوره ای از قرآن مجید, (سوره هشتم قرآن ) آن سوره , به نام انفال نامیده شده است . تعبیر قرآنی این است :
بسم الله الرحمن الرحیم . یسالونک عن الانفال قل الانفال لله
از توای پیغمبر,از حکم انفال سوال می کنند. در پاسخ بگوانفال , از آن خداوند و رسول خدااست .از خدا بترسید و میان خود, صلح و مسالمت به وجود بیاورید و رسول خدا رااگرایمان داریداطاعت کنید.
در توضیح این موضوع , باید توجه داشت که در زندگی اجتماعی واقتصادی بشر, موضوعاتی در روی زمین وجود دارد که از جهت داشتن ارزش اقتصادی و استعداد فراوان ,از قبیل : معادن , دریاها, جنگلها واراضی منبع ثروتهای سرشاری می باشند. هر چند ما, فعلا آماری از تعداد واستعداد آنها و همچنین ارقام و آماری از محصول هر یک از آنها در دست نداریم و نیز می دانیم که : بسیاری از آنها, نه تنها هنوز مورد بهره برداری واقع نشده است , بلکه هنوز شناخته نشده است ولی این را می دانیم که زندگی اقتصادی بشر, بلکه فرهنگی و سیاسی واجتماعی بر محوراین موضوعات می چرخد.
اکنون ,این سوال پیش می آید: آیااین موضوعات از آن کیست و در اختیار چه کسی باید قرار بگیرد؟ آیا هر کسی می توانداز آنها بدون قید و شرط, به طور دلخواه خود, بهره برداری آن دو یا باید در تحت سیطره فرد خاصی یاافراد مخصوصی قرار بگیرد؟ آیا آن فرد یاافراد کیستند؟ و چه شرایط امتیازی نسبت به دیگران دارند؟ و آنها نیز, بر چه اساسی این منابع را مورد بهره برداری قرار می دهند؟
در پاسخ به این سئوالات , روایاتی که ازاهلبیت عصمت و طهارت , سلام الله علیهم ,که عدل قرآن کریم و زبان و ترجمان آن می بانشد رسیده است می گوید:
منظورازانفال , دراین سوره , موضوعاتی است که منابع ثروت جهانی می باشند (و ما با توفیق خداوند, به ذکر تعداد آنها می پردازیم ) و لذا در بحث قرآنی[ انفال] , علمای شیعه , که افتهار پیروی ازاهل بیت , علیهم السلام , را دارند و آنان را عدل قرآن و زبان قرآن می دانند, در بحث تفسیری خود,انفال را, براساس روایاتی که ازاهل بیت رسیده است , به موضوعاتی که گفتیم تفسیر کرده اند که با مراجعه به کلام شیخ طوسی , در تفسیر نبیان و طبرسی , در مجمع البیان و سیدهاشم بحرانی , در تفسیر برهلا ن و علامه طباطبایی , در تفسیرالمیزان و محمدجوادمغنیه , در تفسرالکاشف و فاضل مقداد, در کنزالعرفان 8این مطلب , کاملا روشن می گردد.
تنها شیخ طوسی و طبرسی , غنائم جنگی را جزءانفال ذکر نکرده اند ولی علامه طباطبائی به مناسبت این که کلمه نفل , در لغت , به معنای زیادی است و غنائم جنگی نیز, مانند جنگلها و معادن واراضی موات , مالک معین ندارد, لذا آن را جزء انفال , محسوب داشته است .
بنابراین , معنای آیه این است که :از حضرت پیغمبر[ص] درباره انفال یعنی اموالی که دراجتماع , مالک معین ندارد (و بر حسب تفسیر اهل بیت علیهم السلام از موضوعاتی که ذکر شد, سئوال به عمل آمده است ) سئوال به عمل آمده است سئوالی که حاکی از وقوع تشاجر واختلاف میان سئوال کنندگان بوده است و دراین مورد, خداوند متعال , آیه ای که ذکر گردید, نازل فرمود و معنای آیه این است :
[ ای رسول ما! و تو,از حکم[ انفال] سئوال می کنند. در جواب بگو: انفال مخصوص خداوند و رسول اوست بنابراین ,از خدا بترسید و به تحصیل رضایت و مسالمت بین خودتان بپردازید واگراهل ایمان می باشید, خدا و رسول او رااطاعت کنید].
این آیه , بااین تفسیر و شرحی که ازاهل بیت , علیهم السلام , در بیان مصادیق آن صادر گردیده است و توضیح خواهیم داد, هیچ گونه منافاتی با آیه 41 سوره انفال , که به حکم خمس مربوط است , ندارد و آیه این است :
واعلمواانما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول ولذی القربی و
یعنی : بدانید هر آنچه را که به دست می آورید 9 , یک پنجم آن از آن خدا و رسول خدا وامام مسلمانان و یتیمان و مساکین و رهگذران می باشد. 10
وازاین نظر منافات با هم ندارند که آیه انفال می گوید:اموالی که مانند: کوهها, معادن , دریاها, جنگلها, نیزارها, رودخانه ها و زمینهای موات ,از سیطره ملکیت افراد معین خارج می باشند. مال خدا و رسول خداست و شما درباره این گونه اموال , راه تقوا را پیش بگیرید و بر سر تصرف در آنها, با هم اختلاف و مشاجره نکنید واگراختلاقی هم در این مورد, به وجود آمده است از خدا بترسید و آن را به وسیله اصلاح , التیام ببخشید واز خدا و رسول خدااطاعت کنید. بنابراین ,این قبیل اموال ,اعم ازاین که شامل غنائم جنگی نیز باشد یا نباشد,اصلا, مال خدا و رسول است و کسی را در آن حقی نیست ( البته در روایات ,اهل بیت , علیهم السلام , فرموده اند: آنچه که مال خدا و رسول است , مال ماست ).
ولی آیه 41این سوره می گوید: یک پنجم غنیمتها (به تفصیلی که در پاورقی ذکر کردیم ) دراختیار خدا و رسول وامام مسلمانان قرار می گیرد و آنان , در هر راهی که مصلحت می دانند خرج احتیاجات یتیمان و مساکین وابناء سبیل از سادات را مرتفع می سازند و چهار پنجم آن , مال کسانی است که آن را به دست آورده اند. ممکن است این تفضیل , که از آیه 41 بدست می آید (به شرحی که گفته شد) براساس تفضل خداوندی باشد.
امتیاز مکتب اهل بیت
دراینجا, توجه به این این موضوع نیز لازم است : معنای وسیعی که برای کلمه انفال در تفاسیر شیعه وجود دارد, به طوری که شامل تمام منابع ثروت ,از قبیل : دریاها, جنگل ها, معادن , نیزارها, رودخانه ها و زمینهای موات می شود.ازامتیازات مکتب اهل بیت , علیهم السلام ,است و مفسرین شیعه , چون افتخار پیروی ازاین مکتب را دارند آن را به معنای وسیع تفسیر کرده انداما چون اهل تسنن ازاین مکتب , پیروی نمی کنند. آن را به این معنا تفسیر نکرده اند و در میان آنها, دو قول دیده می شود :
1. منظورازانفال غنائم جنگی است .
این قول را شیخ محمود شلتوت در تفسیر خود و همچنین بیضاوی و سیوطی و مراغی و سیدقطب و آلوسی و رشیدرضا در تفسیر خویش ذکر کرده اند و علت نزول آیه را وقوع اختلاف بر سر تقسیم غنیمت جنگی , در جنگ بدر گفته اند.
2. منظوراز آن , غنائم جنگی نیست .
صاحبان این قول , با هم اختلاف دارند:
برخی از آنان می گویند: مراداز آن اشیائی است که بدون جنگ ,از کفار به دست مسلمانان بیفتد, مانند: شتری که از آنان جا مانده است یا کالای دیگر و گروهی از آنان می گویند: منظوراز آن , خمس غنائم جنگی است (نه غنائم جنگی ) و برخی دیگر گفته اند: مقصوداز آن , لباس مقتول است که در جنگ اسلامی به دست قاتل می افتد.
فخررازی , بعداز نقل این اقوال , می گوید:
[بهتراین است که بگوییم : منظوراز آن اموالی است که , نوعا, حضرت پیغمبر[ص] در جنگهای اسلامی , قبل ازاین که غنیمت به دست لشکریان اسلام بیفتد, به منظور ترغیب لشکریان به انجام کارها واقداماتی که در پیشرفت و غلبه مسلمانان به منظور ترغیب لشکریان به انجام کارها واقداماتی که در پیشرفت و غلبه مسلمانان بر کفار موثر بود و عده آن را به کسانی که این قبیل کارها راانجام می داده اند و بااقدام به آنها موجبات غلبه و پیشرفت لشکریان اسلامی را فراهم می ساخته اند, می داده است و نیز منظوراز آن ,اموالی است که بعداز به دست آمدن غنائم جنگی , به برخی از لشکریان به عنوان جائزه وانعام , عطامی کرده است] .
زمخشری در تفسیر کشاف نیز, همین قول فخر رازی رااختیار کرده است .
در تفسیر قرطبی , که تفسیر جامع نامیده می شود و شاید جامعترین تفاسیراهل تسنن ,از جهت نقل اقوال فقهای آنها می باشد, در تفسیر کلمه انفال 4 قول ذکر کرده است :
1.اشیائی که از کفار در میدان جنگ به جا مانده و به دست لشکریان اسلام افتاده است .
2. خمس غنائم جنگی .
3. یک پنجم خمس غنائم جنگی که حضرت پیغمبر[ص] می تواند آن براساس صلاحدید خود, به بعضی از لشکریان اسلام , که در جنگ اقداماتی در جهت پیشرفت مسلمانان انجام داده اند, می دهد. قرطبی می گوید:این مطابق مذهب شافعی و مالک وابی حنفیه است .
4. آنچه که امام (زعیم مسلمانان )از غنائم جنگی به بعضی از لشکریان , اضافه بر دیگران , عطا می کند. قرطبی همین قول چهارم را, که به قول فخر رازی بر می گردد,اختیار کرده است 13 .
اینها خلاصه گفتار علمای اهل تسنن درباره انفال است که در تفاسیر و کتب فقهی خود گفته اند ولی فقهای ما, به پیروی ازائمه هدی , علیهم السلام ,انفار را شامل منابع ثروتهای جهان می دانند که لازم است دراختیار سرپرست حکومت اسلامی قرار بگیرد تا (چنانکه گفته شد) با برنامه ریزی صحیح و عادلانه اسلامی , مورد بهره برداری واقع شود و در نتیجه جلو تعدی و تجاوز زورمندان , دراستفاده ازاین منابع , گرفته شود و نیز مانعی در جلوی تکاثر و تراکم ثروت , که موجب مفاسداقتصادی واجتماعی فراوان می گردد, به عمل بیاید. علاوه بر همه اینهااین موضوع , (چنانکه گفته شد) موجب از بین رفتن فقر و بیکاری و تحقق عمران و آبادی جامعه اسلامی و تحقق استقلال و خودکفائی خواهد کشت .
در ضمن , توجه به این مطلب نیز, لازم است که در تعداد[ انفال] میان فقهای امامیه اختلاف نظر وجود دارد, ولی ما دراینجا, تعدادی را که , به نظر قاصر خود,از روایات اهل بیت , علیهم السلام ,استفاده کرده ایم ذکر می کنیم : 1. زمینهای موات . موات به آن قطعه از زمین گفته می شود که فعلا صلاحیت واستعداد بهره برداری از آن , وجود ندارد. حال این عدم استعداد بهره برداری , یا به جهت این است که فعلا آب به آن نمی رسد, یا به واسطه این که درختها و جنگلها, به طوری بر آن مسلط است که مانع بهره برداری از آن است , یا چون آب زیاد بر آن مسلط است بهره برداری از آن ممکن نیست , یا چون شن و خاک بر آن مسلط است نمی شود از آن بهره برداری کرد, یا به علت این که شوره زاراست , صلاحیت انتفاع از آن وجود ندارد و بالاخره , معیاراین است که آن زمین , با وضع موجود, قابل بهره برداری نباش و بایداحیا گردد و موانع موجود بر طرف شود, تا قابلیت بهره برداری پیدا کند.
2. جنگلها, که در روایات از آن , به[ آجام ] تعبیر شده است بنابراین , تفسیری که در ریاض و شرح لمعه از [ آجام ] به نیزار کرده است , صحیح نیست. [ نیزار] نیز, در صورتی که مالک معین نداشته باشد, از جهت این که هر زمین فاقد مالک معین جزء انفال است , جزءانفال خواهد بود.
3. دریاها و دریاچه ها.
4. معادن ,اعم از معادن ظاهر و باطن . معدن ظاهری , دراصطلاح فقهی , به آن قبیل از معادن گفته می شود که رسیدن به آن احتیاج به کاوش و فعالیت زیاد ندارد, مانند: معدن نمک .
معادن باطنی آن معادنی است که دستیابی به آن ,احتیاج به کاوش و اعمال صنعت است .
5. قله کوهها, بلکه بنابه عقیده علامه نراقی در مستند, سینه کوها و نیز آنچه که در آنهاست , جزءانفال است .
6. بستر رودخانه ها که دراحادیث از آن , به بطون الاودیه تعبیر شده است .
و رودخانه ها و آنچه که در آن است ,از قبیل ماهیها یا گنجها که در آنها پیدا می شود, همه , جزءانفال است .
7. زمینهایی که دراصل , محل سکونت کفار بوده , ولی آنان , آن را زیر سیطره مسلمانان قرار داده اند,اعم ازاین که آن را ترک کرده و به مسلمانان واگذار کرده اند, یااین که خود نیز,اکنون , در آنجا سکونت داشته باشند.
8. غنائمی که لشکر مسلمان ,از کفار, بدون این که بااذن امام جنگ کرده باشند, به دست آورده اند (و در صورتی که جنگ بااذن امام باشد, فقط خمس غنائم به امام تسلیم می شود و بقیه ,از آن مجاهدین خواهد بود.
9. قطایع و صفایای سلاطین کفار, به این معنا, هنگامی که سرزمین کفار به وسیله لشکراسلام , فتح شد و جزء قلمرو زمینهای اسلامی می گردید, آنچه که سلاطین آن سرزمینها,ازاموال غیرمنقول , مانند: باغها و کاخها, به خوداختصاص داده بودند,[ قطایع] نامیده می شود و جزءانفال است و همچنین اشیاء منقول , که صفایا (یعنی اشیاء برگزیده ) نامیده می شود, همه و همه , جزءانفال است .
10. صفوالمال , یعنی مال برگزیده , موقعی که غنائم جنگی کفار, به دست لشکریان اسلام می افتد,امام می تواند, قبل از تقسیم غنائم , هر چه را که مصلحت بداند, برای این که در راه مصالح اسلام و مسلمانان خرج کند, بردارد و به خوداختصاص بدهد واین صفوالمال نامیده می شود و جزءانفال محسوب می شود.
11. میراث کسی که از دنیا و وارث ندارد.
12. ساحل دریاها و کنار رودخانه ها.
13. هر زمینی که مالک معین ندارد. 14
پاورقی ها:
1. مدرک این حدیث ,از طریق اهل سنت : الغدیر ج 1.31 تا 38 و در بعضی از مدارک این جمله نیز وجود دارد :ماان تمسکتم بهما لن تضلوا اگر به این دو, تمسک کنید, هرگز گمراه نمی شوید سیدهاشم بحرانی , در کتاب غایه المرام با 39 سنداز علمای اهل تسنن و با 80 سنداز علمای شیعه , آن را نقل کرده است .
علامه میرحامد حسین هندی نیشابوری , در کتاب گرانقدر خود عبقات الانوار, آن را در حدود 200 نفراز محدثین و علمای اهل سنت نقل و تحقیق این دانشمند بزرگ درباره سند و دلالت این روایت در 6 جلد به چاپ رسیده است .
2. نهج البلاغه , صبحی صالح , خطبه 131.
3. همان مدرک , خطبه 171.
4. اصول کافی , ج 1.407.
5. سوره توبه , آیه 33.
6. نهج البلاغه , خطبه 142.
7. وسائل الشیعه , ج 11.220.
8. تبیان , ج 517.5 برهان , ج 59.2 المیزان , ج 7.9 الکشاف , ج 3.448 کنزل العمال , ج 1.254.
9.البته این اختلاف نظر دراین آیه وجود دارد که آیا مراداز کلمه غنمتم , در آیه , فقط غنائم جنگی است , چنانکه اهل تسنن می گویند, یااین که منظوراز آن : مطلق فوائد و عوائدی است که انسان , با تلاش و فعالیت به دست می آورد. مثل : غنائم جنگی و سودهایی که از کسب و کار و یااز غواصی و پیدا کردن گنج واستخراج معادن به دست می آید. یا هر چند بدون تلاش , ماند: هبه و بخشش به دست بیاید که هر یک ازاین دو نظریه اخیر, میان فقهای امامیه طرفدار دارد.
10. براساس روایاتی که ازاهل بیت , علیهم السلام , وارد گردیده است , این یتیمان و مساکین و رهگذاران , بایداز سادات باشند.
11. فخررازی , ج 15.144.
12. کشاف , ج 3.14.
13. الجامع لاحکام القرآن , قرطبی , ج 7.362.
14. در صورت غیر معین بود مالک نیز, آن مالک میان افراد معدودی محصور نباشد.