گردآوری: جهانبخش قهاری
مقدمه
سقیفه در لغت به معنی سایبان در حکم مهمانخانه ی شیخ قبیله است که دران جا در باره ی همه ی امور قبیله گفت وگو می شود.سقیفه ی مشهور در تاریخ محل اجتماع قبیله ی خزرج از انصار بوده که برای بیعت با رئیس خود سعدبن عباده در ان محل اجتماع کرده بودند. در حالی که خاندان رسول مشغول غسل دادن جسم مطهر ایشان بودند چون خبراین اجتماع به گوش ابوبکر و عمرو گروه حامی انها رسید با سرعت به ان گروه ملحق شدند.
سقیفه در یک روز یا طراحی یک نفر برای خلافت خلاسه نمی شود بلکه بلکه اغاز ظهور و اجرای نقشه ای حساب شده است که طی ان افراد معینی از قریش می بایست یکی بعد از دیگری زمام حکومت را بدست گیرند تا ان را از اهل بیت دور نگاه دارند و نهایتا ان را به بنی امیه واگذارند. این نقشه اجرا شد ولی با قتل عثمان و خلافت امیرالمومنین نا تمام ماند.
چگونگی اجرای سقیفه
الف)بیماری و وفات رسول
در دهه ی اخر صفر رسول بیمار شدند و در حال بیماری اسامه که جوانی هجده ساله بود را به فرماندهی لشگری گماشتند که به جنگ با روم شرقی برود
و دستور فرمودند که ابوبکر و عمر وسعد ابن عباده و دیگر سران از صحابه حتما در این نبرد شرکت کنند وفرمودند ((لعن الله من تخلف عن جیش السامه))
بعد از ان حال بیامبر وخیم شد به لشگر اسامه که در بیرون مدینه بود خبر دادند که بیامبر در حال احتضار است.انها که می خواستند در خلافت دخالت کنند به مدینه بازگشتند وصبح دوشنبه دور بیامبر جمع شدند.
بیامبر فرمودند :((قلم و کاغذ بیاورید تا وصیت نامه ای برایتان بنویسم که بعد از ان گمراه نشوید))
عمرمانع شد وگفت ”ان النبی غلبه الوجع و عندکم کتاب الله حسبنا کتاب الله ”
ما ینتق عن الهوا ان هو الا وحی یوحی
لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه عاجزین
وانزلنا الیک اذکر لتبین لناس ما نزل الیک
در ان هنگامچون میانشان نزاع شد بیامبر فرمودند: قوموا عنی لاینبقی عند النبی تنازع
نامزد های خلافت:
1 حضرت علی(ع) که از جانب خدا برای رهبری امت انتخواب شده بودند
2 سعدبن عباده نماینده ی اکثریت مهاجرین
3 ابوبکر نماینده ی اکثریت مهاجرین
در مجلس سقیفه مهاجران دلیل انتخاب ابوبکر را برای انصارچنین بیان کردند:
چون بیامبر از قریش هستند جانشین ایشان نیز باید از قریش باشد(قانون عرب)
ابوبکر صحابی بیامبر است و از سابقین در اسلام بوده است.
پیامبر از قبیله ی قریش است و عرب قبول نمی کند جانشین ایشان از قبیله ی دیگر باشد و باید از قریش باشد
بعد از بیعت با ابوبکردرسقیفه کسانی که با او بیعت کرده بودند وی را چون دامادی که به حجله می برند شادی کنان به مسجدالنبی بردند چون ابوبکر و بیروانش وارد مسجدالنبی شدند کار خلافت تثبیت شد.
مسجدالنبی داراحکومه بود محل اعزام لشکر دیدارهای بیامبر و رسیدگی به اختلافات مسلمانان.منبر بیامبر نیز حکم رادیو و تلوزیون امروز را داشت. کودتا گران در اغاز هر انقلاب تلاش می کنند رادیو و تلوزیون را به تصرف دراورند.
در روز سه شنبه فردای سقیفه ابوبکر بر منبر رسول خدا نشست و بیعت عمومی با وی اغاز شد.
بعد از ان به امامت او نماز جماعت گزاردند و به خانه های خود بازگشتند .
برخورد با علی (ع(
علی (ع) در ان زمان ناخواسته به مسجد برده شد تا با ابوبکر بیعت کنند و در این حین حضرت می فرمودند انا عبدالله و اخو رسول الله
سر انجام ان حضرت را نزد ابوبکر بردند و به ایشان بیشنهاد بیعت کردند
ان حضرت در باسخشان فرمودند:
”من به حکومت و فرمانروایی از شما سزاوارترم بنابراین با شما بیعت نمی کنم
این شمایید که باید با من بیعت کنید شما حکومت را به دلیل خویشاوندیتان با بیامبر
از انصار گرفتید انان هم زمام حکومت را به همان دلیل در اختیار شما قرار دادند
من نیز دلیل شما برای انصار را برای خودتان می اورم
بنا بر این اگر از هوای نفستان تبعیت نمی کنید و از خدا می ترسید در باره ی ما به انصاف رفتار کنید وهمان طور که انصار به شما حق دادند شما نیز حق مارا در حکومت و زمام داری به رسمیت بشناسید.
عمر گفت ازاد نمی شوی مگر این که بیعت کنی!
ابوبکر گفت اگر با من بیعت نکنی تو را مجبور به ان نمی کنم!
ابو عبیده جراه در ادامه چنین می گوید:
یا ابو الحسن تو جوانی وایشان بیرمردانی ازخویشاوندان قریشی تو.نه تجربه ی ایشان را داری نه تسلط انان را بر امور!
من ابوبکر را برای به عهده گرفتن امری چبین مهم از تو توانا تر و بردبار تر
می بینم بس تو هم با اوموفقت کن و کار حکومت را به او واگذار.
اگر بمانی و عمر دراز یابی بربی احراز این مقام هم از نظر فضل و هو از لحاظ نزدیکی ات با رسول خدا وهم از نظر بیشقدمیت در اسلام از همگان شایسته تری .
حضرت علی (ع) در باسخ فرمودند:
ای مهاجران خدای را در نظر گیرید وحکومت و فرمانروایی را از خانه ی محمد
(ص) به خانه ی خود مبرید و خانوادهاش را از مقام و منزلتی که در میان مردم دارند برکنار مدارید.
ای مهاجران ما اهل بیت برای بدست گرفتن زمام همور از شما سزاوار تریم
به خدا سویند که همه ی نشانه ها در ما جمع است .
از هوای نفستان بیروی نکنید که قدم به قدم از مسیر حق دورتر خواهید شد.
……..
بشیرابن سعد از انصار با شنیدن سخنان امام (ع) رو به ان حضرت کرد و گفت :
به خدا سویند اگر انصار قبل از بیعت با ابوبکر این سخنان تو را شنیده بودند
حتی دو نفرشان هم به یکدیگر اختلاف نکرده و با تو بیعت می کردند
اما چه می توان کرد که انان با ابوبکر بیعت کرده و کار از کار گذشته است.
حضرت در جواب افرادی که می گفتند کار از کار گذشته و ما بیعت کردیم
می گفتند:
”افکنت اترک رسول الله صلی الله علیه و اله میتا اخرج الی الناس انازعهم فی“
سلطانه
علی (ع) در ان وقت بیعت نکردند و به خانه بازگشتند.
روشنگری ییامبر
ایه ی تطهیر
بیامبر(ص) برای هدایت مسلمانان بعد از خود برنامه ریزای دقیق فرمودند که بهتر از ان نمی شد. یکی از این موارد نزول ایه ی تطهیر بود
امه سلمه چنین روایت کرده است:
روزی بیامبر (ص) در خانه ی ما بود که اثار رحمت الهی را دریافت.فرمودند
اهل بیت مرا بگویید بیایند
سوال کردم اهل بیت شما کیست؟
فرمودند:علی فاطمه حسن حسین
سبس کسا یمانی را از روی تخت برداشتند و بر روی سرخود و انان گسترد
در ان هنگام این ایه نازل شد
انما یردالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیری
احزاب 33
بعد از نزول این ایه بیامبر روزی 5 بار به هنگام هر نمازبه در خانه ی علی و فاطمه می امد و دست بر در می گذاشت و می فرمود (اسلام علیکم یا اهل البیت) سبس ایه ی مذکور را تلاوت می کردند
چون در خانه ی فاطمه(س) کنار مسجد بود تمام صحابه این عمل رسول خدا را روزی 5 بار مشاهده می کردند
ان عمل رسول خدا باعث روشنگری شد ولی زشتی کار صحابه را با این خانه و اهلش دیدیم.
جنگ اقتصادی با اهل بیت
دستگاه خلافت که برای بیعت گرفتن از قبایل خارج از مدینه نیازمند لشگرکشی بود برای گذران کارهایش نیازمند اموال و دارایی بود.
از طرف دیگر انان که داخل مدینه و اطراف حضرت علی(ع) بودند برای
حکومت خطرناک بودند.در واقع خطر واقعی همین جا بود.
لازم بود بر این جبهه فشار وارد شود.
شان نزول ایه ی ((وات ذالقربی حقه)) اسرا/26
رسول خدا زمین های به ابوبکر عمر عایشه وسایر نزدیکان و صحابه بخشیدند
اما بیامبر به حضرت فاطمه ی زهرا(س) چیزی نخشیده بودند
ایه نازل شد“وات ذالقربی حقه“ یعنی حق نزدیکانت رابده.
خدیجه مادر حضرت زهرا انچه را از مال دنیا داشت در راه اسلام داده بود بنا بر این از جانب خدا به بیامبر امر شد که در قبال ان فداکاری و ایثار فدک را به حضرت زهرا ببخشد.بیامبر نیز زهرا را خواستند و فدک را به وی بخشیدند.
غصب فدک از طرف خلفا
بیامبر از اموالی که داشتند به مسلمانان واگذار می کردند و ان اموال در تصرف انان بود.حکم شرعی داریم کسی که مالی در دسست اوست شرعا مالک و صاحب ان است.این حکم به عنوان قاعده ی ذوالید نامیده می شود.
فدک را بیامبر(ص) به حضرت فاطمه(س) بخشیده بودند و ان حضرت در ان تصرف کرده بودند لذا ذوالید بود.
حضرت فاطمه گفتند فدک را به من باز گردانید زیرا بیامبر ان را به من بخشیده است.
به ان حضرت گفتند شاهد بیاور(ولی از کسان دیگر شاهد نخواستند)
حضرت فاطمه فرمودند ان هنگام که بیامبر فدک را به من واگذار کرد این دو شاهد بودند علی(ع) و ام ایمن.
ابوبکر گفت نمی شود برای شهادت باید دو مرد یا یک مرد و دو زن باشد
غصب ارث بیامبر
ارث بیامبر را نیز از اهل بیت رفتند.
حضرت فاطمه به ابوبکر فرمود ارثمن از بیامبر را باز گردان.
ابوبکر گفت:اثاث خانه را می خواهی یا زمین های زراعی و باغ را
حضرت فرمود“هر دو را من این ها را از بیامبر به ارث بردم همچنان که دخترانت بعد از مرگ تو به ارث می برند.
ابوبکر گفت:به خدا قسم بیامبر از من بهتر بود شما هم از دختران من بهتر هستید
ولی چه کنم که بیامبر فرمود از ما گروه انبیا کسی ارث نمی برد هر چه می گذاریم صدقه است.
على هذا وقاعدتا مىبايست امام -عليه السلام پس از درگذشت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم نيز محور اسلام ومركز ثقل جامعه اسلامى باشد. اما وقتى صفحات تاريخ را ورق مىزنيم خلاف آن را مىيابيم.زيرا امام -عليه السلام در چهارمين دوره زندگى خود، كه در حدود ربع قرن بود، بر اثر شرايط خاصى كه ايجاد شده بود از صحنه اجتماع به طور خاصى كناره گرفت وسكوت اختيار كرد.
نه در جهادى شركت كرد ونه در اجتماع به طور رسمى سخن گفت.شمشير در نيام كرد وبه وظايف فردى وسازندگى افراد پرداخت.
اين سكوت وگوشه گيرى طولانى براى شخصيتى كه در گذشته در متن اجتماع قرار داشت ودومين شخص جهان اسلام وركن بزرگى براى مسلمانان به شمار مىرفتسهل وآسان نبود.
روح بزرگى، چون حضرت على -عليه السلام مى خواست كه بر خويش مسلط شود وخود را با وضع جديد كه از هر نظر با وضع سابق تضاد داشت تطبيق دهد.
فعاليتهاى امام -عليه السلام در اين دوره در امور زير خلاصه مىشد:
-1 عبادت خدا، آن هم به صورتى كه در شان شخصيتى مانند حضرت على -عليه السلام بود; تا آنجا كه امام سجاد عبادت وتهجد شگفت انگيز خود را در برابر عبادتهاى جد بزرگوار خود ناچيز مىدانست.
2- تفسير قرآن وحل مشكلات آيات وتربيتشاگردانى مانند ابن عباس، كه بزرگترين مفسر اسلام پس از امام -عليه السلام به شمار مىرفت.
3- پاسخ به پرسشهاى دانشمندان ملل ونحل ديگر، بالاخص يهوديان ومسيحيان كه پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى تحقيق در باره اسلام رهسپار مدينه مىشدند وسؤالاتى مطرح مىكردند كه پاسخگويى جز حضرت على -عليه السلام، كه تسلط او بر تورات وانجيل از خلال سخنانش روشن بود، پيدا نمىكردند.
اگر اين خلا به وسيله امام -عليه السلام پر نمىشد جامعه اسلامى دچار سرشكستگى شديدى مىشد. وهنگامى كه امام به كليه سؤالات پاسخهاى روشن وقاطع مىداد انبساط وشكفتگى عظيمى در چهره خلفايى كه بر جاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بودند پديد مىآمد.
4- بيان حكم بسيارى از رويدادهاى نوظهور كه در اسلام سابقه نداشت ودر مورد آنها نصى در قرآن مجيد وحديثى از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم در دست نبود. اين يكى از امور حساس زندگى امام -عليه السلام است واگر در ميان صحابه شخصيتى مانند حضرت على -عليه السلام نبود، كه به تصديق پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم داناترين امت وآشناترين آنها به موازين قضا وداورى به شمار مىرفت، بسيارى از مسائل در صدر اسلام به صورت عقده لاينحل وگره كور باقى مىماند.
همين حوادث نوظهور ايجاب مىكرد كه پس از رحلت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم امام آگاه ومعصومى به سان پيامبر در ميان مردم باشد كه بر تمام اصول وفروع اسلام تسلط كافى داشته، علم وسيع وگسترده او امت را از گرايشهاى نامطلوب وعمل به قياس وگمان باز دارد واين موهبتبزرگ، به تصديق تمام ياران رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم، جز در حضرت على -عليه السلام در كسى نبود.
قسمتى از داوريهاى امام -عليه السلام واستفادههاى ابتكارى وجالب وى از آيات در كتابهاى حديث وتاريخ منعكس است.(1
5- هنگامى كه دستگاه خلافت در مسائل سياسى وپاره اى از مشكلات با بن بست روبرو مىشد، امام -عليه السلام يگانه مشاور مورد اعتماد بود كه با واقع بينى خاصى مشكلات را از سر راه آنان بر مىداشت ومسير كار را معين مىكرد.برخى از اين مشاورهها در نهج البلاغه ودركتابهاى تاريخ نقل شده است.
6- تربيت وپرورش گروهى كه ضمير پاك وروح آماده اى براى سير وسلوك داشتند، تا در پرتو رهبرى وتصرف معنوى امام -عليه السلام بتوانند قلههاى كمالات معنوى را فتح كنند وآنچه را كه با ديده ظاهر نمىتوان ديد با ديده دل وچشم باطنى ببينند.
7- كار وكوشش براى تامين زندگى بسيارى از بينوايان ودرماندگان; تا آنجا كه امام -عليه السلام با دستخود باغ احداث مىكرد وقنات استخراج مى نمود وسپس آنها را در راه خدا وقف مىكرد.
اينها اصول كارها وفعاليتهاى چشمگير اما معليه السلام در اين ربع قرن بود. ولى بايد باكمال تاسف گفت كه تاريخ نويسان بزرگ اسلام به اين بخش از زندگى امام -عليه السلام اهميتشايانى نداده، خصوصيات وجزئيات زندگى حضرت على -عليه السلام را در اين دوره درست ضبط نكردهاند. در حالى كه آنان وقتى به زندگى فرمانروايان بنى اميه وبنى عباس وارد مىشوند آنچنان به دقت وبه طور گسترده سخن مىگويند كه چيزى را فروگذار نمىكنند.
آيا جاى تاسف نيست كه خصوصيات زندگى بيست وپنجساله امام -عليه السلام در هاله اى از ابهام باشد ولى تاريخ جفاكار يا نويسندگان جنايتگر مجالس عيش ونوش فرزندان معاويه ومروان وخلفاى عباسى را با كمال دقت ضبط كنند واشعارى را كه در اين مجالس مىخواندند وسخنان لغوى را كه ميان خلفا ورامشگران رد وبدل مىشده ورازهايى را كه در دل شب پرده از آنها فرو مىافتاده، به عنوان تاريخ اسلام، در كتابهاى خود درج كنند؟!
نه تنها اين قسمت از زندگى آنها را تنظيم كردهاند، بلكه جزئيات زندگى حاشيه نشينان وكارپردازان وتعداد احشام واغنام وخصوصيات زر وزيور ونحوهآرايش زنان ومعشوقههاى آنان را نيز بيان كردهاند.
ولى وقتى به شرح زندگى اولياى خدا ومردان حق مىرسند، همانان كه اگر جانبازى وفداكارى ايشان نبود هرگز اين گروه بى لياقت نمىتوانستند زمام خلافت وسيادت را در دستبگيرند، گويى بر خامه آنان زنجير بستهاند وهمچون رهگذرى شتابان مىخواهند اين فصل از تاريخ را به سرعتبه پايان برسانند
پرسش
بعد از ماجراي سقيفه و غصب خلافت علي(ع) با وجود اينكه حضرت در جايگاه امامت و رهبري جامعه از سوي پيامبر(ص) در روز غديرخم نصب شده بود، چرا واكنش تعرض آميز از خود نشان نداد و براي گرفتن حق خود دست به شمشير نبرد؟
پاسخ:
مهمترين علل سكوت علي(ع) را در برابر غصب خلافت در محورهاي زير مي توان بيان كرد:
1- سفارش پيامبر اعظم(ص)
پيامبر اعظم(ص) به علي(ع) توصيه فرموده بود، در صورتي كه حقت را غصب كردند اگر تعداد يارانت از تعداد انگشتان دست و پايت فزون شد براي گرفتن حقت دست به شمشير ببر وگرنه صبر پيشه نما. در اين رابطه بعد از ماجراي سقيفه وقتي عده اي از اصحاب علي(ع) مي آيند و اعلام آمادگي مي كنند حاضريم حقت را بگيريم، حضرت براي اينكه ايمان، وفاداري و پايداري آنان را بيازمايد، فرمود: «فردا همه شما با سرهاي تراشيده در اينجا حضور بيابيد كه در پاسخ به نداي حضرت جز چهار يا پنج نفر حاضر نشدند.
2- حفظ وحدت جامعه اسلامي
علي(ع) را بايد بنيانگذار وحدت مسلمانان دانست چرا كه بيش از هر كسي در اين راه فداكاري و سختكوشي نموده است. بعد از رحلت پيامبر(ص)، فرهنگ قبيله اي دوباره جان گرفت و علي(ع) براي حفظ وحدت مجبور به سكوت شد كه تحمل آن از دست بردن به شمشير بسيار سخت تر و جانفرساتر بود. جامعه اسلامي در آن عصر با هجوم دشمن خارجي به ويژه روميان مواجه بود و وجود پيامبران دروغين مزيد بر علت بود و علي(ع) در سخني مي فرمايد من از همه حريصتر به وحدت مردم در جامعه مي باشم.
3- پيدايش مرتدين و پيامبران دروغين
علاوه بر ارتدادي كه در سال دهم هجري در قبايل بني حنيفه، اسد، كنده، غطفان و… اتفاق افتاد و اوج آن پس از رحلت پيامبر(ص) نمودار گشت، پيامبران دروغين نيز در نقاط مختلف عربستان ادعاي نبوت مي كردند و وحدت اسلامي را مورد تهديد قرار مي دادند كه امام در نامه اي به مالك اشتر يكي از علل سكوت خود را پيدايش مرتدين و پيامبران دروغين مي داند.
4- فعال شدن منافقان مدينه و ديگر اعراب منافق
منافقين كه در صدد از هم پاشيدن جزيره العرب و وحدت مسلمين بودند و قيام امام به اهداف آنان كمك مي نمود، عامل ديگري بود كه امام علي(ع) راهبرد سكوت را براي خنثي نمودن توطئه شوم منافقين انتخاب كرد
5- كمي ياران و حاميان
امام علي(ع) در خطبه شقشقيه يكي از علل سكوت خود را كمي ياران و حاميان خويش مي داند كه در اين زمينه مخير بود يا با قلت ياران حق خود را بگيرد و يا نسبت به وضع تاريك روزگار سكوت را پيشه نمايد. آن حضرت شرايط را اين چنين توصيف مي فرمايد:
«در حالي كه در چشمم خار و گلويم را استخوان گرفته و ميراثم به تاراج رفته بود، صبر را پيشه كردم.
6- حفظ كيان و بقاي اسلام
امام در خطبه پنجم نهج البلاغه كمي ياران و حفظ كيان اسلام و جلوگيري از اختلافات را بيان كرده و علت سكوت خود را ترس از مرگ نمي داند بلكه قيام خود را بي حاصل و براي جامعه اسلامي زيانبار مي داند.
7- عوامي مردم و احياي فرهنگ قبيله اي
پيامبر اعظم(ص) در مدت 23سال تبليغ رسالت خود، فرهنگ جاهليت را در جامعه از بين برد ولي بسياري از سران مكه كه بعد از 23 سال جنگ، به اسلام ايمان آورده و پيامبر خدا(ص) لقب طلقا به آنان داد، به علت عدم درك روح اسلام و عمق فرهنگ ديني، مجدداً فرهنگ جاهليت را در بين خود بعد از رحلت پيامبر(ص) احيا كردند. بنابراين چون رئيس قبيله از علي(ع) پيروي ننمود مردم نيز به تبع آنان از امام علي(ع) حمايت ننمودند.
8- حركت خشونت طلبانه و مستكبرانه
برخي از صحابه چنان دست به خشونت زدند كه كمتر كسي ياراي مخالفت با آن را داشت. عده اي را روانه كوچه ها مي كردند و مردم را به بيعت با خليفه اول دعوت مي كردند مردم هم تابع احساسات قبيله اي بودند و از روي حرص و بي اطلاعي با خليفه بيعت كردند.
9- سرعت بيعت و شدت عمل اصحاب سقيفه
فرايند انتخاب خليفه و بيعت گرفتن به حدي شديد و سريع بود كه امكان بروز هرگونه عكس العمل را از امام علي(ع) گرفت. آن حضرت كه در حال غسل و كفن پيامبر اعظم(ص) بود و واگذاشتن جنازه پيامبر(ص) را بدون غسل و كفن بي احترامي و خيانت بزرگي به پيامبر خدا(ص) مي دانست اصحاب سقيفه از اين دل مشغولي علي(ع) بهره جسته و به حدي در گرفتن بيعت سرعت عمل نشان دادند كه آب غسل پيامبر(ص) خشك نشده بود و آنان كار را تمام كرده بودند.
10- نگه داشتن حرمت دين
علي(ع) خلافت را حق خود مي دانست ولي حرمت دين را برتر از آن مي ديد و اگر دين ضربه مي ديد جبران آن به راحتي مقدور نبود. آن حضرت اگرچه حق خود را حق دين مي دانست اما وحدت ديني را لازمتر از حق خود مي پنداشت
وقايع دوران خلافت عثمان
عمر در تاريخ 23 هجري پس از ده سال خلافت توسط شخصي به نام “فيروز ” مجروح شد و سپس در گذشت . او قبل از مرگ شورايي را با حضور حضرت علي (ع) و عبدالرحمن بن عوف تشکيل داد تا در اين شورا , خليفه جديد را برگزيند .
به دستور عمر , کسي خليفه ميشد که بيشترين آراء را از آن خود کند و يا در صورت تساوي آرا شخصي انتخاب شود که عبدالرحمن بن عوف با او موافق باشد . پس از سه روز , عبدالرحمن رو به علي (ع) کرد و از او خواست تا به شرط عمل به کتاب خدا و سنت پيامبر و در پيش گرفتن روش دو خليفه قبل , خلافت را بپذيرد .
حضرت علي (ع) دو شرط کتاب خدا و سنت پيامبر را پذيرفت . اما عبدالرحمان رو به عثمان کرد و همين شرط را براي او متذکر شد و عثمان همه شرايط را پذيرفت و خليفه شد .
در دوران خلافت عثمان فتح نواحي باقيمانده ي ايران به جز سواحل جنوبي درياي مازندران ( گيلان و قسمتي از مازندران ) به دليل وجود رشته کوههاي بلند و جنگلهاي فراوان ادامه يافت.
قتل عثمان
در سال 35 هجري گروهي از مردم عراق و مصر جهت شکايت از عثمان به مدينه آمدند.
چرا که ثروت اندوزي و اقدامات نا درست حکومتي اطرافيان عثمان , مردم را بسيار ناراضي کرده بود . و در اين ميان عمرو عاص , طلحه و زبير که اولي از حکومت مصر عزل شده بود , بيش از همه به تحريک مردم پرداختند. عثمان از شدت ترس به حضرت علي روي آورد از او راه چاره جست . حضرت نيز پس از نصيحت عثمان و تلاش او در جهت اصلاح امور , با نا راضيان به صحبت پرداخت و آنان را به شهرههاي خود روانه کرد .
در اين ميان مروان حکم منشي عثمان ضمن نوشتن نامه اي به حاکم مصر و معرفي افراد ناراضي , از او خواست تا ايشان را مجازات کند . حامل نامه , در راه به گروه ناراضيان بر خورد کرد و آنها پس از قرائت نامه با خشم بيشتر به مدينه بازگشتند و همراه با ناراضيان کوفه خانه عثمان را محاصره کردند و از او خواستند تا مروان را به ايشان تسليم کند .
اما خليفه از اينکار امتناع ورزيد . در نهايت عليرغم صحبتهاي حضرت علي (ع) و نصيحت شورشيان , آنها خانه را محاصره کرده , به خانه عثمان يورش برده و او را به قتل رساندند و بدين ترتيب دوران خلافت عثمان نيز به پايان رسيد …